میگویند یک ایتالیایی وقتی پول داشته باشد اول چیزی میخرد تا بخورد و بعد میرود فوتبال ببیند و اگر پولی باقی ماند به فکر سرپناه برای خودش میافتد. در خانهی هر ایتالیایی چند بسته پاستا، تندیس مسیح، قهوه، تلویزیون برای تماشای فوتبال و کتابهای لوئیجی پیراندلو یکی از نامدارترین نمایشنامهنویسان و رماننویسان جهان وجود دارد. این نویسندهی برجسته که طرفداران زیادی در زادگاهاش و باقی نقاط جهان دارد نوشتههایش به کتابهای بالینی اهل کتاب تبدیل شده و میلیونها نسخه از آثارش در اقصی نقاط جهان فروخته شده است.
لوئیجی در جنوب ایتالیا در سیسیل در خانوادهای که مرد خانواده تاجر گوگرد بود و توقع داشت پسرش هم راه او را ادامه دهد به دنیا آمد. اما لوئیچی که دانشآموز درسخوان و موفقی بود توانست در رشتهی ادبیات دانشگاه رم تحصیل کند. بعد به دانشگاه بن آلمان رفت و دکترایش را در زمینهی گویش بومی سیسیل گرفت.
پیراندلو در ابتدای ورود به جهان خلاقه مرثیههای رم گوته شاعر، ادیب، نویسنده، نقاش، فیلسوف، انسانشناس و سیاستمدار آلمانی را به ایتالیایی برگرداند. اما نقطهی عطف زندگیاش ملاقات کردن با کاپوانا نویسندهی همشهریاش بود. آشنایی با این قصهنویس او را شیفتهی ادبیات ناتورالیستی کرد. پیراندلو اولین رماناش «مطرود» را سال ۱۸۹۳ منتشر کرد.
لوئیجی که در دانشگاه رم سبکشناسی تدریس میکرد تا بعد از پایان جنگ جهانی اول گمنام و ناشناخته بود. اما نوشتن و انتشار نمایشنامهی «شش شخصیت در جستجوی یک نویسنده» او را به شهرت رساند و یک شبه ره صد ساله رفت.
او با وجود این که در خانوادهای ثروتمند بزرگ شده بود اما به واسطهی رشد در منطقهای رشد نیافته که در فقر، بدبختی و فلاکت غوطه میخورد یاد گرفته بود که خودش باید حقاش را بگیرد. از این رو تهیدستی، گرسنگی، نابرابری، بیعدالتی و تبعیض آزارش میداد.
پیراندلو زندگی سختی داشت. سالها مراقبت و پرستاری کردن از همسرش که با اختلالات روانی دست و پنجه نرم میکرد و ورشکست شدن پدرش او را فرسوده، زودرنج و افسرده کرده بود. با این حال نوشتههایش به قدری خواندنی و جذاب بودند که داوران جایزهی ادبی نوبل را وادار کرد سال ۱۹۳۴ به او جایزه دهند.
نمایشنامهها، رمانها و داستانهای کوتاه پیراندلو در طول بیش از پنج دههی گذشته توسط مترجمان گوناگون به فارسی برگردانده شده. کارگردانهای تئاتر هم نمایشنامههایش را به کرات روی صحنه بردهاند و آثار دیدنی خلق کردهاند. در ادامه کتابهای لوئیجی پیراندلو استاد تلفیق واقعیت و خیال معرفی میشوند.
۱- «سفر»
مرگ همسر، بیکس و کار شدن، از دست دادن همدم، آن هم در ۲۲ سالگی و چهار سال بعد از ازدواج ویران کننده است. اما وقتی خبر ابتلا به سرطان میرسد و دست و پنجه نرم کردن با بیماری شروع میشود، درد و رنج را چند برابر و غیر قابل تحمل میکند. این اتفاقات برای آدریانا برا جی موبهمو اتفاق افتاده است. او در خانهای قدیمی در سیسیل زندگی میکند و بعد از مرگ همسر افسرده، ناتوان و زمینگیر شده. خبر ابتلایش به سرطان او را به مردهای متحرک تبدیل میکند. پزشک معالج به چزاره برادر همسرش خبر میدهد که آدریاتا باید به پالرمو منتقل و در بیمارستان بستری شود. آدریانا که اولین بار است از زادگاهاش خارج میشود اطمینان دارد به آغوش مرگ میرود و بازگشتی در کار نیست.
در بخشی از مجموعه داستان «سفر» یکی از کتابهای لوئیجی پیراندلو که با ترجمهی بهمن فرزانه توسط نشر کتاب پنجره منتشر شده، میخوانیم:
«وقتی سفر را آغاز کرده بود، این را در دلش پیش بینی کرده بود. می دانست که پس از عبور از دریا همه چیز برایش پایان می یافت. حال چاره ای نداشت جز آن که دور شود.»
۲- «شش شخصیت در جستجوی نویسنده»
یک شرکت تئاتری در حال تمرین نمایشنامهای کمدی است. بعد از شروع تمرین، شش غریبه از در ورودی تماشاگران به سالن نمایش وارد میشوند و تمرین را متوقف میکنند. کارگردان عصبی میشود و از غریبهها علت کارشان را جویا میشود. پدر توضیح میدهد که آنها شش شخصیت ناتمام هستند که نویسندهشان آنها را رها کرده، به دنبال نویسندهی دیگر میگردند. کارگردان و بازیگران از خنده رودهبر میشوند و فکر میکنند دیوانه هستند اما هرکدام از شخصیتها حقیقت را از ظن خود تعبیر میکنند. در واقع حقیقت در این متن نمایشی مدام در حال تغییر و نوسان است. نویسنده گفته: «این کمدی تقسیمبندی پرده و صحنه ندارد. نمایش دو بار قطع میشود: بار اول، وقتیکه شخصیتها باکارگردان بیرون میروند تا متن را بنویسند و بازیگران هم صحنه را ترک میگویند؛ بار دوم هم وقتی است که مسئول پرده به اشتباه پرده را پائین میاندازد.»
این نمایشنامه یکی از کتابهای لوئیجی پیراندلو در ابتدای دههی چهل شمسی با کارگردانی پری صابری و بازی فروغ فرخزاد، پرویز پورحسینی، پرویز فنیزاده، اسماعیل محرابی و سعید پورصمیمی روی صحنه رفت و با استقبال با شکوه منتقدان و مخاطبان روبرو شد.
در بخشی از نمایشنامهی «شش شخصیت در جستجوی نویسنده» که توسط نشر قطره منتشر شده، میخوانیم:
«وقتی شخصیتی آفریده می شود، بلافاصله از نویسنده ی خود فاصله می گیرد، مستقل می شود. بقیه می توانند او را در موقعیت های دیگری ببینند که نویسنده به فکرش نرسیده است. و در نتیجه «معنی» دیگری بدان داده می شود که نویسنده هرگز به عقلش نرسیده بوده است.»
۳- «خروج مرد بیوه»
بهمن فرزانه مترجم زبردستی بود که بسیاری از نویسندگان شناخته شدهی جهان را به کتابخوانهای ایرانی معرفی کرد. او که زبانهای ایتالیایی، انگلیسی، اسپانیایی و فرانسه را میدانست و سالها برای شرکتهای فیلمسازی در ایتالیا فیلمنامه نوشت، اولین کتاباش که ترجمهای از تنسی ویلیامز بود در ۲۶ سالگی منتشر شد. او که ساعات مشخصی از روز را به ترجمه اختصاص میداد، یکی از آخرین کارهایش برگردان مجموعه داستان «خروج مرد بیوه» بود.
پیراندلو آرزو داشت سیصد و شصت داستان بنویسد و نامشان را بگذارد «داستانهایی برای یک ساله» اما تنها توانست دوسیت و چهل و یک داستان بنویسد و در روزنامهها و مجلهها منتشر کند. ناشرها با نظر او که دوست داشت همهی قصههایش در یک مجلد منتشر شود مخالف بودند. آنها تصمیم گرفتند آثار او را در ۲۴ جلد که هر کدام حاوی ۱۵ داستان بود منتشر کنند. ولی سرانجام ۱۴ جلد روی پیشخان کتابفروشیها قرار گرفت و جلد پانزدهم بعد از مرگ نویسنده در دسترس اهل کتاب قرار گرفت.
این مجموعه داستان، یکی از کتابهای لوئیجی پیراندلو از داستانهای « فکرهای دخترک کوتوله»، «هر سه با هم»، «پسر دیگر»، «علامت»، «خروج مرد بیوه» و … تشکیل شده است. قصهای که عنواناش روی جلد کتاب آمده زندگی تئودور مردی خجالتی، کمرو، ناتوان و دستوپاچلفتی را روایت میکند که همسرش را دوست دارد و به او متعهد است اما نمیتواند با باقی زنان ارتباط برقرار کند و در مواجهه با آنها دست و پایش را گم میکند. ولی بعد از مرگ همسر همه چیز عوض میشود. تئودور تصمیم میگیرد بعد از ۲۰ سال با معشوقهی سابقاش تماس بگیرد و به دیدناش برود.
مجموعه داستان «خروج مرد بیوه» با ترجمهی بهمن فرزانه توسط نشر کتاب پنجره منتشر شده است.
۴- «مرحوم ماتیا پاسکال»
جهان امروز به گونهای است که هر روز با مشکل و معظلی تازه روبهرو میشویم و زندگیمان سرشار از اضطراب، دلشوره، نگرانی و ترس از عاقبتمان است. چه میشد اگر هویت و زندگیمان عوض میشد و صاحب ثروت هنگفت میشدیم و با خیال راحت زندگی میکردیم و شب فارغ از همهی دلنگرانیها سر بر بالشت میگذاشتیم؟
رمان «مرحوم ماتیا پاسکال» قصهی مردی است که شانس به او رو کرده، قرعهی فال به ناماش خورده و توانسته تغییر اساسی در زندگی و سرنوشتاش دهد.
ماجرا از جایی شروع میشود که شخصیت اصلی کتاب از جمله چیزهایی که میداند ناماش است. قهرمان قصه جوانیاش را به خاطر ازدواج نادرست و شغلی که تنها انرژیاش را هدر داده و فرسوده و از کارافتادهاش کرده از دست رفته میداند.
روزی از بهترین روزها در کمال ناامیدی، بی انرژی و انگیزه، خسته و کوفته به قمارخانه میرود، پشت میزی مینشیند و مشغول بازی میشود و در کمال ناامیدی پول هنگفتی میبرد اما خبر مرگ خودخواستهاش را در صفحهی حوادث روزنامهها میخواند. او که این اتفاق را به فال نیک گرفته، سرشار از شادی و نشاط، تصمیم میگیرد با هویت جدید زندگی تازهای برای خودش بسازد و لذت ببرد.
نویسنده که زندگی دشواری داشته، رنجهایش را پشتوانهی کارش کرده و اثری خلق کرده که به درد کسانی میخورد که برای فرار از مشکلات عدیده دنبال راه فرارند.
شخصیت اصلی قصه یکی از کتابهای لوئیجی پیراندلو که هویت تازهای پیدا کرده بازیچهی دست روزگار میشود و سکان زندگی از دستاش در میرود و بحرانهای عظیم آرامش و خوشی موقتاش را از بین میبرد.
در بخشی از رمان «مرحوم مانیا پاسکال» که با ترجمهی بهمن محصص توسط نشر علمی فرهنگی منتشر شده، میخوانیم:
«بالاخره چه بایست بکنم؟ به مونت کارلو برگردم و این برد خارقالعاده را پس بدهم؟ یا به آن راضی شده و با فروتنی زندگی کنم؟ ولی چطور؟ آیا میتوانستم با خانوادهای که برای خود درست کرده بودم زندگی کنم؟ آیا میتوانستم برای زنم لباسهای بهتری بخرم؛ زنی که نه تنها نمیکوشید مورد علاقهام باشد بلکه انگار سعی داشت هر چه بیشتر نفرتانگیزتر باشد و مویش را شانه نمیکرد و لباسی میپوشید که به تنش زار میزد؟»
۱۱۰,۰۰۰
۹۶,۲۵۰ تومان
۵- «قواعد بازی»
زندگی سرشار از شگفتیهاست. انسان هم موجودی پیچیده است که رفتارهایش عجیب و غریب است. واکنشهایی که نشان میدهد برخی اوقات شگفتانگیز است. رابطه با جنس مخالف و ازدواج کردن پدیدهای است به شدت پیچیده و چند وجهی که به راحتی نمیتوان دربارهاش حرف زد. رفتارهای هر کس در مواجهه با ان منحصربهفرد است. ولی به محض آنکه در رابطه زن و شوهر تغییر ایجاد شود، هر کدام از طرفین خیانت کنند، مرد یا زن بیمار شوند، بیکار شوند، به سفری طولانی بروند و … کسی که فرسوده شده هر کاری میکند تا فرار کند.
سال ۱۹۱۸ پیراندلو که از همسرش که با اختلال روانی دست و پنجه نرم میکند مراقبت میکند نمایشنامهای مینویسد که لئونه شخصیت اصلیاش به دلیل آنکه همسرش با گوییدو ارتباط دارد از او دلسرد شده.
لئونه برای مقابله با این معضل راهی متفاوت انتخاب میکند و به جای اینکه غصه بخورد و در خشم و ناکامی غوطه بخورد تصمیم میگیرد به موجودی بیاحساس که «پوستهای خالی» است تبدیل شود. اما قصه سر دراز دارد و به جاهای عجیب و هیجانانگیز میرسد.
در بخشی از نمایشنامهی «قواعد بازی» یکی از کتابهای لوئیجی پیراندلو که با ترجمهی کامران برادران توسط نشر چترنگ منتشر شده، میخوانیم:
«اتاقی در آپارتمانِ لئونه گالا.
اتاقی است غیرعادی که هم بهعنوانِ اتاقِ مطالعه از آن استفاده میشود و هم اتاقِ ناهارخوری. در اتاق یک میزِ ناهارخوری قرار دارد که برای ناهار چیده شده و همچنین یک میزِ تحریر که چندین کتاب، کاغذ و نوشتافزار رویش را پوشانده است. همچنین بوفههای پر از جابشقابی و تُنگچههای نقره و مجلل، یک سرویس چینیِ ظریف، گیلاسهای گرانبها و قفسههایی پر از کتابهایی با جلد گالینگور در اتاق دیده میشود. در واقع، تمامِ اثاثیه، کارکردِ دوگانهی اتاق را برجسته میکند؛ مگر میز سومی که یک گلدان، یک جعبهی سیگار و یک زیرسیگاری روی آن قرار دارد.»
۶- «دفترهای سرافینو گوبیو فیلمبردار سینما»
برخی نویسندگان و نوشتههاشان هستند که متفکران و فلاسفه را تحت تاثیر قرار دادهاند. لوئیجی پیراندلو از جملهی این نویسندگان است. او چه در آثار تئاتری و چه در داستان وجه مشخصی را بر پایهی یک دوگانگی بین زندگی و فرم میگذارد و منتقدانی چون آدریانو تیلگر، دشواری ذهنی کارهای هنری او را در وجود یک آنتیتز میان زندگی و فرم میداند. بنابراین آنتیتز، قانونی اصلی است در ارائهی هنر پیراندلو. و اینکه آیا پیراندلو از این طریق دوگانگی خواسته به عمد یا از سر شوخی به آثار خود جنبهی فلسفی بدهد بیآن که فیلسوف باشد.
رمان «دفترهای سرافینو گوبیو فیلمبردار سینما» یکی از کتابهای لوئیجی پیراندلو است که والتر بنیامین فیلسوف آلمانی ان را همچون گفتاری در باب نظریهی فیلم تجزیه و تحلیل کرده است.
در بخشی از رمان «دفترهای سرافینو گوبیو فیلمبردار سینما» که با ترجمهی اثمار موسوینیا توسط نشر نو ترجمه شده، میخوانیم:
«من معلم خصوصی جورجو میرلی بودم، اما خودم هم محصل بودم، محصلی فقیر که در انتظار ادامه تحصیلاتش پیر شده و از خودگذشتگی های دیرین والدینش برای نگه داشتن او در مدارس به شکل خودانگیخته حد اعلای همت و جدیت و سختکوشی را در او تقویت کرده بود، به همراه حسی از خضوع و خشوع خجولانه و انقیادی که ابدا خستگی نمی شناخت، ولو آن حس سالیان سال طول می کشید.»
منبع: دیجیکالا مگ
source