انیمه «حمله به تایتان» (Attack on Titan) را به خاطر خیلی چیزها می‌شناسند؛ کاراکترهای فراموش‌نشدنی، سکانس‌های اکشن و انیمیشن فوق‌العاده؛ اما مهم‌تر از آن‌ها، این انیمه به پیچش‌های داستانی پیچیده و غیرقابل پیش‌بینی خود در بین سایر انیمه‌ها شناخته شده است. درست در لحظه‌ای که شما فکر می‌کنید می‌دانید تایتان‌ها چه کسی هستند و باید چگونه با آن‌ها رفتار کرد، انیمه با یک چرخش ۱۸۰ درجه‌ای تمام تصورات پیشین شما از داستان را فرومی‌ریزد و غافلگیری برای تمام دوران ارائه می‌دهد که تعادل داستان را به طور کل برهم می‌زند. یکی از دلایل اصلی اینکه انیمه «حمله به تایتان» یکی از بزرگترین و محبوب‌ترین انیمه‌های تمام دوران است، همین داستان‌پردازی بی‌نقص و لحظات شوکه‌کننده‌اش هستند که اسرار و اطلاعات پنهانی را با هم می‌آمیزد، به طوری که نفس شما را در سینه حبس می‌کند. تماشای این انیمه مثل خواندن یک رمان پررمز و راز هیجان‌انگیز است که هرگز تا انتها نمی‌توانید حدس بزنید چه چیزهایی در انتظار شماست. باوجود آنکه مانگای «حمله به تایتان» پایان‌بندی عجیبی داشت، اما این موضوع مانع از آن نشد که طرفداران این انیمه با آغوش باز از تمام پیچش‌های داستانی، قوس‌ها و توسعه‌های شخصیتی در انیمه استقبال نکنند. با این حال، هنگامی که صحبت از چیزهایی می‌شود که بینندگان هرگز آن‌ها را پیش‌بینی نکرده بودند، «حمله به تایتان» ویترین نابی از این غافلگیری‌ها دارد که هیچ انیمه‌ای نمی‌تواند با آن رقابت کند.

هشدار؛ در ادامه داستان انیمه «حمله به تایتان» لو می‌رود

۱۰. یمیر همه را غافلگیر کرد

یمیر در انیمه «حمله به تایتان»

شخصیت یمیر با اینکه حضوری کوتاه در انیمه دارد، اما همین حضور کوتاه او هم بسیار بر داستان تأثیرگذار است. در اکثریت زمان حضور یمیر در انیمه، او در پس‌زمینه‌ی داستان قرار گرفته و کسی به راز بزرگی که پنهان کرده پی نمی‌برد. برای همین وقتی یمیر وسط میدان نبرد به تایتان تبدیل شد، همه عنان از کف دادند. جوخه‌ی شناسایی تازه داشتند با این حقیقت کنار می‌آمدند که ارن می‌تواند به یک تایتان تبدیل شود؛ اما این وسط تبدیل یمیر دیگر تیر آخر بود؛‌ آن هم درست زمانی که به نظر می‌رسید همه چیز برای تایتان‌ها فراهم است تا یمیر، راینر، هیستوریا را یک لقمه‌ی چپ بکنند. در همین زمان، یمیر به درون دریایی از تایتان‌ها پرید و به تایتان آرواره تبدیل شد.

تبدیل یمیر مثل آب سردی بود که سازندگان انیمه توی صورت طرفداران پاشیدند. فقط هم به خاطر این نبود که یمیر می‌توانست به تایتان تبدیل شود؛ بلکه تبدیل او به تایتان آرواره این معنی را داشت که ارن آن آدم خاصی نیست که همه به چشم نجات‌دهنده به آن نگاه می‌کردند. با این غافلگیری، همه فهمیدند که افراد دیگری هم هستند که از این قدرت استفاده می‌کنند و می‌توانند بین همه مخفی بمانند. این تهدیدات و ریسک‌های داستان را حتی بالاتر از پیش برد؛ زیرا ارن و بقیه تقریبا هیچ چیز در مورد تایتان‌ها و منشأ آن‌ها نمی‌دانستند. فاش شدن ماهیت یمیر به این معنی بود که چیزی در سایه‌ها و دور از چشم‌ها وجود داشت که می‌توانست جهان آن‌ها را وارونه کند.

۹. زیک یگر خون اشرافی داشت

زیک در انیمه «حمله به تایتان»

یکی دیگر از غافلگیری‌های بزرگ انیمه «حمله تایتان» زمانی بود که فهمیدیم نه تنها ارن برادری ناتنی داشته که خارج از دیوارها زندگی می‌کرد، بلکه در رگ‌هایش خون اشرافی جریان داشته. گریشا یگر با دینا فریتز در مارلی ازدواج کرد و زیک را به عنوان فرزند اول خود به دنیا آورد. پس‌زمینه‌ی گریشا یکی از مهم‌ترین انگیزه‌های او برای تربیت زیک بود. خواهر گریشا به طرز وحشیانه‌ای به قتل رسیده و الدیایی‌ها شهروند درجه دوم به حساب می‌آمدند. برای همین گریشا آرزو داشت تا بتواند زیک را به یک جنگجو تبدیل کند و قدرت تایتان را به ارث ببرد. هر چیزی که برای شروع لرزش (The Rumbling) لازم بود، در خانواده‌ی یگر وجود داشت. اینکه زیک یگر خون سلطنتی داشت بدین معنی بود که او کلید اصلی در رها کردن قدرت بنیانگذار به حساب می‌آمد؛ چون دینا خود را به یک تایتان خالص تبدیل کرد تا از تبدیل شدن خودش به یک ماشین زاد و ولد جلوگیری کند. این حرکت همچنین برای محافظت از میراث زیک بود که باری دیگر طرفداران را شگفت‌زده کرد؛ چون نه تنها زیک از این موضوع خبر داشت، بلکه او برنامه‌هایی برای خودش ریخته بود تا از نژاد خود به عنوان یک سلاح تاکتیکی استفاده کند.

۸. دیوارها همه با تایتان پر شده بودند

یک تایتان غول‌پیکر در میان دیوار

کل داستان اصلی انیمه «حمله به تایتان» حول این ماجرا می‌چرخد که آدم‌هایی که درون شهر و بین دیوارها محاصره شده‌اند، تنها کسانی هستند که زنده مانده‌اند و بقیه‌ی جهان همه پر شده از تایتان‌های بی‌مغزی که محض تفریح آدم می‌خورند. در نتیجه، مردم فکر می‌کردند داخل دیوارهای امنی که برای خودشان ساخته‌اند در امان‌اند. اما هیچکس نمی‌توانست بزرگترین غافلگیری انیمه (البته تا قسمت ششم فصل دوم) را پیش‌بینی کند. در میانه‌ی یک نبرد شدید و البته جذاب بین تایتان و آنی (Annie) حقیقت بزرگی فاش می‌شود؛ در میان همان دیوارهایی که برای محافظت از انسان‌ها در برابر تایتان‌ها ساخته شده، تایتان وجود دارد! وقتی بخشی از دیوار داخلی شکسته شد، یک تایتان غول‌پیکر (Colossal Titan) را نشان داد که فقط آنجا ایستاده بود، انگار که تنها برای این هدف ساخته شده است که دیوارها را سرپا نگه دارد. این اولین باری بود که بینندگان متوجه شدند داستان انیمه «حمله به تایتان» به همین شهر کوچکی که شخصیت‌ها در آن بزرگ شده‌اند، محدود نمی‌شود. نیروهای دیگری در پشت صحنه در کار بودند و بشریت داخل دیوارها حتی روحش هم از آن خبر نداشت که چه دست‌های پشت پرده‌ای برای زندگی او نقشه می‌ریزند.

۷. ارن یگر تایتان است

تایتان مبارز

انیمه «حمله به تایتان» از همان اپیزود اول پایه‌های لازم برای ساخت یک شخصیت جذاب و فراموش‌نشدنی را ساخت که کسی نیست جز ارن یگر. داستان او قرار بود قهرمانی را از روز اول نشان دهد که یک بچه‌ی معمولی است؛ اما به خاطر تجربه‌ی تراما، به کسی تبدیل می‌شود که بار سنگین انتقام را بر شانه‌هایش احساس می‌کند. دیدن مرگ مادرش آن هم درست جلوش چشمانش برای ارن تبدیل شد به آتشی که او را فرامی‌خواند تا بخواهد دست به کار شده و برای جنگیدن با تایتان‌ها پیش‌قدم شود. جنگیدن با تایتان‌ها دیگر تمام فکر و ذکر ارن بود تا بتواند انتقام خون مادرش و دیگرانی را که به دست این هیولاها از بین رفته‌اند بگیرد و شاید این بتواند مرهمی باشد برای روح آزرده‌اش. نفرت ارن نیروی محرکه‌ای بود که او را به در گروه پیشاهنگ رساند و زندگی او را به خطر انداخت. با این حال، وقتی تنها بعد از چند اپیزود دیدیم که قهرمان داستان توسط یک تایتان بلعیده شد، هیچکس نمی‌دانست صحنه‌ی بعد قرار است چه اتفاقی بیفتد.

اگر بلعیده شدن کاراکتر اصلی انیمه برای شوکه کردن ما کافی نبود، «حمله به تایتان» توانست آن را به یک سطح بالاتر ببرد و ارن را به همان چیزی تبدیل کند که او بیشتر از هر چیزی از آن نفرت را داشت، یعنی یک تایتان. تبدیل شدن ارن یگر به یک تایتان یک پیچش داستانی انیمه‌ای شگفت‌انگیز بود که به مخیله‌ی هیچکس خطور نمی‌کرد. اگر به دیدن انیمه‌های شونن عادت داشته باشید، احتمالا پیش‌بینی می‌کردید که ارن قدرت‌های خارق‌العاده‌ای داشته باشد که به او توانایی لازم برای جنگیدن با قدرتمندترین تایتان‌ها را می‌دهد. اما اینکه ارن در بطن وجود خود، یک تایتان باشد دیگر چیزی بود که هیچکس پیش‌بینی‌اش را نمی‌کرد. می‌توان به جرئت گفت که این غافلگیری آنقدر تأثیرگذار بود که حتی استانداردهای داستان‌پردازی در انیمه را بالا برد.

۶. تاریخ الدیایی‌ها

تاریخ الدیایی‌ها

همان روزی که گروه یک تایتان عظیم را دیدند که از درون دیوارها انگار به هیچ چیز خیره شده، همه می‌دانستند که داستان پشت این قضایا زیادی بودار است. ارن و بقیه تمام منابع خود را با هم جمع کردند تا به رازی که پشت این دیوارها پنهان شده پی ببرند و بفهمند چطور این تایتان‌ها از داخل دیوارها سردرآورده‌اند. تمام تحقیقات ارن و دیگران آن‌ها را به سمت حقیقتی تلخ و خونین سوق می‌داد. این گذشته‌ی شرور و خونین بود که بشریت را تا ابد محکوم کرد. با پیشرفت در داستان، معلوم شد که جزیره‌ی پارادیس به طور خاص توسط پادشاه کارل فریتز ساخته شده بوده تا الدیایی‌ها را بیرون از آن نگه دارد؛ آن هم به این دلیل که پادشاه از رویکرد تهاجمی الدیایی‌ها به جهان و هرج و مرج ناشی از درگیری‌های داخلی بین نه تایتان خسته شده بود.

با این حال، این تمام ماجرا نبود؛ حتی نصف آن هم نبود؛ تنها یک چهارم کل داستان بود. شاید فکر کنید انیمه با این آشکارسازی شوک زیادی به ما وارد کرد، اما این مهم نبود که پادشاه کارل چه کار کرده، بلکه «حمله به تایتان» شوک واقعی را زمانی به ما داد که برایمان تعریف کرد این الدیایی‌ها چگونه به وجود آمدند. داستان تراژیک یمیر و اتفاقات پس از مرگ او بود که جهان را به هزاران سال ظلم و ستم انداخت، که تنها باعث ایجاد قرن‌های بیشتر ظلم و ستم بر الدیایی‌ها شد. یمیر قربانی ظلم و ستم بود و مثل ارن آرزوی آزادی داشت.

وقتی او تبدیل به یک تایتان شد و پادشاه فریتز او را برای انجام دستورات خود به خدمت گرفت، این اولین باری به حساب می‌آمد که یمیر احساس کرد کسی فراتر از یک برده با او رفتار می‌کند؛ برای همین و به خاطر عشق خود به شاه، او به همه‌ی دستورات شاه عمل کرد. حتی زمانی که او جان خود را برای محافظت از پادشاه ظالم داد، نگران خودش نبود. در مقابل، پادشاه فرزندانش را مجبور کرد که او را بخورند تا قدرت های یمیر در نسل آن‌ها ادامه یابد. یمیر که دیگر اراده‌ای برای زندگی نداشت، دو هزار سال با کمال میل به خون سلطنتی خدمت کرد. یکی از دلایلی که یمیر بنیانگذار، ارن را به زیک ترجیح داد، این بود که او رویکردی مشابه با پادشاه فریتز و هر تایتان پایه‌گذاری داشته که می‌خواستند اراده‌ی خود را تحمیل کنند.

۵. تایتان‌های درون دیوارها آدم بوده‌اند

ساکنان بی‌خبرازهمه‌جای جزیره‌ی پارادیس همیشه سرنوشت خود را زیر سوال می‌بردند و می‌پرسیدند که این چه سرنوشتی است که جهان برایشان مقدر کرده که تا ابدالدهر، محکوم به این هستند که هیولاهای بدترکیب آن‌ها را به بدترین شکل ممکن بکشند، یا بهتر بگوییم، بخورند. مسئله اینجاست که هر چقدر هم که مرگ به دست این هیولاها غیرقابل هضم باشد، اگر یکی از پوست و گوشت خودشان آن‌ها را می‌کشت، تأثیری چندین برابر وحشتناک‌تر بر جای می‌گذاشت. برای مردم جزیره‌ی پارادیس آسان‌تر بود که بپذیرند توسط یک هیولا خورده شوند تا توسط گوشت و خون خودشان. در یکی از بزرگترین پیچش‌های داستانی در انیمه «حمله به تایتان»، که حتی می‌توان آن را از بزرگترین غافلگیری‌های تاریخ انیمه به حساب آورد، مشخص شد که تایتان‌های خالص در جزیره در واقع الدیایی‌ها از مارلی بودند. مارلی‌ها از این تاکتیک به عنوان راهکاری برای کنترل کسانی استفاده می‌کردند که به قول خودشان «شیاطین» جزیره‌ی پارادیس بودند.

این غافلگیری تازه در قسمت نوزدهم فصل سوم مشخص شد که آن‌ها به کسانی که در «انقلاب» شرکت کرده بودند یا به هر دلیلی باید مجازات می‌شدند، سرم تایتان تزریق کرده و سپس آن‌ها را در جزیره رها می‌کردند تا برای خودشان سرگردان شوند. این یعنی که هر تایتانی که گروه پیشاهنگ کشته بود، یک زمانی برای خودش یک الدیایی، یک آدم بوده است. این افشاگری حتی زمانی عجیب‌تر می‌شود که می‌فهمیم هم یمیر و هم دینا فریتز از تایتان‌های خالصی بودند که روزگاری آن‌ها را در جزیره رها کرده بوده‌اند.

۴. ارن آینده را می‌دانست

ارن یگر

از زمان فاش شدن بزرگ مارلی ارن یگر تغییر و تحولات شخصیتی شدیدی را تجربه کرد. با این حال، این تغییرات بسیار قبل از اینکه ارن پا بیرون دیوار بگذارد آغاز شده بودند. مشخصا به لحظه‌ای اشاره داریم که او دست هیستوریا ریس را لمس کرد؛ در همین لحظه بود که چیزی درون ارن جرقه زد. البته «حمله تایتان» تا آخر فصل به ما نشان نداد که دقیقا چه اتفاقی افتاده بوده و این تا آخر انیمه مثل یک راز بزرگ باقی ماند. بالاخره در فصل چهارم، مشخص شد، یعنی زمانی که زیک برادر کوچکتر خود را به داخل خاطرات پدرشان می‌برد. در این زمان است که می‌فهمیم ارن در واقع از طریق قدرت‌های تایتان حمله، از قبل می‌دانسته که چه اتفاقی خواهد افتاد. یعنی او همه چیز را تا زمان رویدادهای لرزش می‌دانست. البته شاید فکر کنید این قضیه تا آخرین لحظه بدون هیچ نشانه‌ای باقی مانده بوده؛ اما شاید به یاد داشته باشید که یک بار ارن از کنار یک پسر جوان در مارلی گذشت و به طور ناگهانی از او عذرخواهی کرد. علت این عذرخواهی اما اینجا معلوم نمی‌شود؛ بلکه بعدها در قسمت پایانی شاهد این پیچش وحشتناک بودیم که این پسربچه، همان کودکی بود که زیر تایتان‌های غول‌پیکر له شد.

۳. گریشا یگر به خارج از دیوارها تعلق داشت

یکی از موضوعات بحث‌برانگیز در انیمه «حمله به تایتان» قضیه‌ی زیرزمین است. گریشا به ارن قول داده بود که وقتی او برگردد، در مورد رفتن به زیرزمین صحبت خواهند کرد؛ اما از شانس او، این دقیقا مصادف شد با همان روزی که دیوار فروریخت. برای یک مدت طولانی به نظر می‌رسید که این زیرزمین دروازه‌ای باشد به تمام اسرار مرتبط با جزیره‌ی پارادیس که رسیدن به آن یک افشاگری بزرگ در پی خواهد داشت. وقتی ارن، میکاسا، هانجی و لیوای بالاخره به زیرزمین می‌رسند، لحظه‌ی تلخی است. خاطراتی از دوران کودکی ارن به استقبال آن‌ها می‌رود که موجی از دلتنگی و اندوه را به همراه دارد. در داخل زیرزمین، آن‌ها رازهای بیشتری را پیدا می‌کنند؛ درواقع، کتاب‌هایی که محتویات آن‌ها شامل رازهایی است که هیچکس تاکنون از آن‌ها خبر نداشته است.

در این کتاب‌ها جزئیات غافلگیرکننده‌ای در مورد منشأ خود گریشا وجود دارد. گریشا یگر از جهانی خارج از دیوارها آمده که در آن بشریت در حال شکوفایی بوده و خلاف آن چیزی که همه فکر می‌کردند، جهان بیرون از بین نرفته بوده است. عکس‌هایی که آن‌ها در زیرزمین پیدا می‌کنند مردمی را نشان می‌دهند که به آن سوی دیوارها تعلق دارند. ایده‌ای که جهانی را که آن‌ها تا آن لحظه بدان اعتقاد داشتند به طور کامل فرومی‌شکند و به یک دنیای بسیار بزرگتر اشاره می‌کند. گریشا توضیح می‌دهد که از سرزمینی در آن سوی دریا به نام مارلی آمده، جایی که او و سایر الدیایی‌ها تحت حکومت وحشت و ظلم زندگی می‌کردند. او به عنوان مجازات برای شورش علیه ملت به جزیره تبعید شده، اما توسط یک شورشی دیگر به نام ارن کروگر نجات می‌یابد؛ این ارن کروگر در خودش تایتان حمله داشته و آن را به گریشا منتقل کرده است. این لحظه‌ای بود که ما را به شدت شوکه کرد و نشان داد چه رازهایی در انیمه «حمله به تایتان» وجود دارد که هنوز برایمان آشکار نشده است.

۲. راز برتولت و راینر غیرقابل پیش‌بینی بود

رینر و برتولت

خیانت، فریب و خنجر از پشت زدن به رفقا، چیزهایی هستند که تقریبا در هر قسمت انیمه «حمله به تایتان» اتفاق می‌افتند؛ اما با اینکه با تمام این فریب‌ها، دیگر چشممان به دیدن هر چیزی عادت کرده بود، اما هیچ چیز نمی‌توانست ما را برای یکی از بزرگترین خیانت‌ها در تاریخ انیمه آماده کند. هیچ کس نمی‌توانست حتی تصور کند که دو دوست مورد اعتماد ارن (البته به غیر از میکاسا و آرمین) نه تنها تایتان هستند، بلکه دقیقا همان کسانی هستند که دیوارها را شکستند و منجر به کشته شدن مادرش شدند. آرمین البته کمی به قضیه شک کرده بود؛ او زمانی را به یاد آورد که رفتار راینر در هنگام رویارویی با تایتان زن آنی برایش عجیب بود. اما ارن نمی‌توانست حوادثی را که درست پیش چشمانش در حال وقوع بودند درک کند. مشخصا به زمانی اشاره داریم که راینر تحت فشار اعتراف کرد که او و برتولت در یک مأموریت مخفی به پارادیس فرستاده شده بودند. راینر انگار نه انگار که مهم‌ترین افشاگری فصل را انجام می‌دهد، در پس‌زمینه‌ای از یک روز غم‌انگیز و ابری با صدای باد شدید ناگهان به ارن می‌گوید که من تایتان زره‌پوش هستم و او (برتولت) تایتان غول‌پیکر. واکنش ارن با خشم یا فریاد زدن نبود؛ بلکه وقتی فهمید کسانی که او روزگاری دوستان خودش به حساب می‌آورده به او دروغ گفته‌اند و همان دشمنانی هستند که همیشه می‌خواسته از آن‌ها انتقام بگیرد، از درد این خیانت به گریه افتاد که حقیقتا ما را هم تا آستانه‌ی گریستن برد.

فاش شدن هویت آن‌ها تا آن زمان آنقدرها هم مهم به نظر نمی‌رسید؛ یعنی مهم بود، اما آن خیانتی نیست که ما را از فرط شگفتی از سر جا بلند کرد. کاری که راینر، آنی و برتولت برای انجام آن فرستاده شده بودند واقعا خیانت تمام دوران به حساب می‌آید. آن‌ها  می‌خواستند افراد دیگر مثل خودشان با توانایی‌های تایتان را جذب بکنند؛ مشخصا خود ارن و یمیر. جسارت آن‌ها، حماقتشان، یا هر چیزی که می‌خواهید اسمش را بگذارید واقعا غیرقابل بخشش بود. با اینکه ارن و گروه پیشاهنگ مجبور شدند برای دستگیری راینر و برتولت جان‌های زیادی را فدا کنند، اما در نهایت موفق شدند تایتان غول‌پیکر را به چنگ آورند.

۱. مهم‌ترین غافلگیری مربوط به خود ارن است

ارن یگر و گریشا در انیمه «حمله به تایتان»

در همین لحظه و پس از پی بردن به خیانت راینر و برتولت که دیگر فکر می‌کردیم «حمله به تایتان» امکان ندارد روی دست خودش بیاید و ما را دوباره غافلگیر کند، انیمه با پشت سر گذاشتن آن، بزرگترین پیچش داستانی تمام دوران را به داستان آورد. با ورود به فصل چهار، دیگر فقط منتظر دیدن چندتایی صحنه‌ی اکشن پرهیجان بودیم و اصلا کف دست خودمان را بو نکرده بودیم که در تمام این مدت، بزرگترین راز انیمه درست جلوی چشمانمان است. این غافلگیری مربوط به اپیزود بیست فصل چهارم است که تقریبا تمام آن در خاطرات و یک مکان لازمان به نام «راه‌ها» می‌گذرد. در واقع قدم زدن در خاطرات گریشا دو نکته‌ی مهم را برای آن‌ها آشکار می‌کند: یک اینکه خلاف رفتار خشن گریشا با زیک، او همان ایدئولوژی‌ها را به ارن تحمیل نکرده و حرفی از مأموریت برای تبدیل شدن به سلاح نزده؛ دوم اینکه گریشا تحت تأثیر رویاها و الهامات تایتان مبارز است که به او شمه‌ای از آینده را نشان می‌دهد و در نتیجه تصمیم‌گیری‌های او را هم متأثر می‌کند. البته گریشا می‌تواند تکه‌هایی از آینده را ببیند و نه تمام آن را. این زمانی مشخص می‌شود که ارن به گریشا التماس می‌کند تا آینده را به او نشان دهد و او از این کار باز می‌ماند.

وقتی زیک ارن را از راه‌ها به خاطرات گذشته‌ی پدرش برد، آن‌ها لحظه‌ای را دیدند که گریشا یگر با خانواده‌ی سلطنتی روبه‌رو می‌شود. گریشا به فریدا التماس می‌کند که بشریت را نجات بدهد اما گوش فریدا به این حرف‌ها شنوا نیست. گریشا می‌خواهد به خاطر تایتان بنیان‌گذار از مجبور کردن فریدا رایس دست بکشد. با این حال، قبل از اینکه گریشا بتواند کاملا تغییر عقیده دهد، ارن به سرعت مداخله کرده و پدرش را به یاد قتل خشن خواهرش می‌اندازد. یعنی ارن از آینده، بر گریشا از گذشته تأثیر می‌گذارد. مداخله‌ی ارن حتی زیک را هم شگفت‌زده کرد، چه رسد به ما! همین جا بود که فهمیدیم همه‌ی چیزهایی که اتفاق می‌افتد به نوعی بخشی از برنامه‌های ارن است. در نهایت، حتی گریشا به زیک اعتراف کرد که هرچه قرار است اتفاق بیفتد، طبق برنامه‌های ارن خواهد بود و تنها اوست که می‌داند چه اتفاقی خواهد افتاد و ارن هر چه را که بخواهد، به دست خواهد آورد.

منبع: CBR

source

توسط chehrenet.ir