از دوران انتشار «دراکولا» (Dracula) گرفته تا «ناحیه‌ی گرگ‌ومیش» (Twilight) و دهه‌های متمادی بین این دو اثر، خون‌آشام‌ها بخشی جدانشدنی از فرهنگ عامه بوده‌اند. فراتر از فرهنگ عامه، قرن‌هاست که خون‌آشام‌ها بخشی جدانشدنی از فولکلور فرهنگ‌های مختلف بوده‌اند. خون‌آشام‌ها همه‌ی قلمروهای ممکن را فتح کرده‌اند: از قصه‌های دور آتش گرفته تا رمان‌ها، فیلم‌ها، کمیک‌ها و… خون‌آشام‌ها به یکی از نمادهای اصلی ژانر وحشت تبدیل شده‌اند و در آثار داستانی بی‌شماری حضور به عمل رسانده‌اند.

البته طی گذر سال‌ها، تصویرسازی از خون‌آشام‌ها و ویژگی‌های ذاتی تعریف‌شده برای آن‌ها دستخوش تغییر و تحولات بسیاری شده است. ولی به‌سختی می‌توان کسی را پیدا کرد که حداقل با درون‌مایه‌های رایج آن‌ها آشنایی نداشته باشد. در اینجا تلاش ما بر این است که خون‌آشام‌ها را ریشه‌یابی کنیم و تاریخچه‌یشان را از خاستگاه افسانه‌ای‌شان تا تصویرسازی از آن‌ها در ادبیات و سینمای مدرن و فراتر از آن شرح دهیم.

تعداد تمدن‌های باستانی‌ای که در فولکلورشان موجودی شبیه به خون‌آشام وجود داشته – از ایرانی‌ها گرفته تا یهودیان و مصریان – به‌طور غافلگیرکننده‌ای زیاد است. البته افسانه‌هایی که درباره‌ی این موجودات تعریف می‌شد، بسیار متفاوت بود و حتی بعضی مواقع خون‌آشام‌ها ویژگی‌های مشترک با هیولاهای ترسناک دیگر مثل زامبی‌ها داشتند، ولی درون‌مایه‌ی هیولا یا شبحی نامیرا که از خون زندگان تغذیه می‌کند، در فرهنگ‌های مختلفی وجود داشته است.

خون‌آشام‌ها

در بعضی افسانه‌ها، اشاره شده که این موجود ترجیح می‌دهد از خون نوزادان یا زنان باردار تغذیه کند. در بعضی افسانه‌های دیگر، اشاره شده که این موجود می‌تواند ظاهر خود را تغییر دهد تا قربانی‌هایش را به خود جذب کند.

پرداختن به تمام دگرگونی‌های مختلف اسطوره‌ی خون‌آشام از حوصله‌ی این مطلب خارج است، برای همین ما فقط روی افسانه‌های اروپایی درباره‌ی خون‌آشام‌ها تمرکز می‌کنیم، چون تصویر مدرنی که از این موجودات در ذهن داریم، عمدتاً ریشه در اروپا دارد.

در فولکلور آلبانی، استریگا (Shtriga)، ساحره‌ای خون‌آشام‌صفت است که شب‌ها به محل خواب کودکان می‌آید و خون‌شان را می‌مکد. سپس خود را تبدیل به یک حشره‌ی بالدار می‌کند و پروازکنان از معرکه دور می‌شود.

برای محافظت از خود در برابر استریگا چند راه وجود دارد. مثلاً یکی از این راه‌ها گذاشتن صلیبی ساخته‌شده از استخوان خوک در ورودی یک کلیسا در روز عید پاک است.

در ایسلند، افسانه‌ی دراوگِر (Draugr) وجود دارد که درباره‌ی موجودی نامیراست که کالبد فیزیکی‌اش را حفظ کرده. دراوگر عادت دارد که یا در محل دفن خود باقی بماند و از گنج خود در برابر دزدان محافظت کند، یا این‌که در دنیا راه بیفتد و موجودات زنده را آزار دهد و بکشد و بدین ترتیب، آن‌ها را نیز به دراوگر تبدیل کند.

اگر کسی مشکوک به این می‌شد که یک جسد ممکن است دراوگر باشد، معمولاً یا سرش را قطع می‌کرد، یا با یک میخ چوبی آن را به تابوت متصل می‌کرد تا نتواند از جایش تکان بخورد.

خون‌آشام‌ها

در فولکلور یونانی جدیدتر، موجوداتی به نام وریکولاکاس (Vrykolakas) را داریم که معنای اسم‌شان می‌شود «گرگینه»، اما تشابه‌های بیشتری با خون‌آشام‌ها دارند. وریکولاکاس‌ها هم مثل معادل‌های خود در فرهنگ‌های دیگر، پیکری ورم‌کرده و بادکرده و رنگ پوستی متمایل به بنفش دارند.

باور بر این بود که انسان ممکن است بنا بر چند دلیل، پس از مرگ به یک وریکولاکاس تبدیل شود: مثل زندگی آمیخته به کفر، دفن شدن در زمین‌های غصبی، طرد شدن از کلیسا و به‌طور کلی زیرپا گذاشتن مقدسات.

باورهای خرافی باعث شد که مردم بسیاری از جسدها را به روش‌هایی دفن کنند که احتمال بازگشت‌شان به‌عنوان یک وریکولاکاس از بین برود، روش‌هایی مثل: سوزاندن جسد به‌صورت واژگون، قطع کردن زردپی زانو، قطع کردن سر و در آخر، به سیخ کشیدن جسد.

خون‌آشام‌ها

همان‌طور که احتمالاً انتظار دارید، رومانی افسانه‌های زیادی درباره‌ی خون‌آشام‌ها داشته است، مثل افسانه‌ی مربوط به موروی (Moroi) و استریگوی (Strigoi). باور مردم رومانی بر این بود که موروی‌ها معادل ضعیف‌تر و دون‌پایه‌تر استریگوی‌ها هستند، ولی آن‌ها هم هیولاهای مرده‌ای بودند که از گور برمی‌خاستند تا انرژی موجودات زنده را از کالبدشان بمکند.

درباره‌ی جنبه‌های فولکلور موروی اطلاعات اندکی موجود است، چون معمولاً موروی‌ها زیر سایه‌ی استریگوی‌های محبوب‌تر قرار می‌گیرند. بسیاری از ویژگی‌هایی که به‌طور عمومی به خون‌آشام‌ها نسبت می‌دهیم – مثل مکیدن خون، قابلیت‌های مافوق‌بشری چون زور، سرعت و حواس‌پنچ‌گانه‌ی خارق‌العاده، قابلیت تغییر شکل و کشته شدن بر اثر فرو کردن میخی چوبی در قلب –  در افسانه‌های مربوط به استریگوی‌ها موجودند.

خون‌آشام‌ها

باور عمومی این است که انسان – چه در دوران زندگی و چه پس از مرگ – از چند روش ممکن است به یک استریگوی تبدیل شود: زندگی کردن به‌شکلی گناه‌آلود، خودکشی در زمان تجرد، نفرین شدن از جانب یک ساحره یا به دنیا آمدن به‌عنوان فرزند هفتم در یک خانواده که جنسیتی یکسان با خواهران/برادران پیش از خود دارد.

داشتن موی حنایی/قرمز عموماً نشانی بد در نظر گرفته می‌شد و خرافات نیز در ناحیه رواج بسیار داشت. در واقع در قرن ۱۸، خرافات و وحشت عمومی آنقدر در بعضی از قسمت‌های اروپا رواج داشت که به‌خاطر یک سری گزارش مبنی بر مشاهده‌ی خون‌آشام‌ها و مورد حمله واقع شدن از جانب آن‌ها، هیستری جمعی بین مردم در گرفت. در این دوره مردم جسدهای زیادی را نبش‌قبر کردند تا بررسی‌شان کنند یا میخ چوبی در قلب‌شان فرو کنند.

خون‌آشام‌ها

با این‌که بسیاری از پژوهش‌گران تاکید کردند که خون‌آشام‌ها وجود ندارند، برخی از وجودشان دفاع کردند. وقتی ملکه‌ی اتریش پزشک شخصی خود را برای بررسی موقعیت فرستاد، بالاخره جنجال آرام گرفت، چون او عمل نبش قبر و بی‌حرمتی به اجساد را قدغن کرد و بقیه‌ی کشورها نیز به پیروی از او قوانینی مشابه وضع کردند. با این حال، با وجود حل شدن این جنجال، باورهای خرافی درباره‌ی خون‌آشام‌ها بین مردم ادامه پیدا کرد.

کتاب دراکولا

اینجاست که به معروف‌ترین و تاثیرگذارترین اثر ادبی خون‌آشام‌محور در تاریخ و نویسنده‌اش می‌رسیم: «دراکولا» (Dracula)، اثر برام استوکر. این رمان در سال ۱۸۹۷ منتشر شد، سالی که در آن ادبیات تهاجم (Invasion Literature) در بریتانیا محبوبیت زیادی داشت. ادبیات تهاجم به داستان‌هایی اشاره می‌شد که درباره‌ی مورد تهاجم قرار گرفتن بریتانیا از جانب نیروهای خارجی – اغلب با ماهیتی خیالی – بود.

استوکر هفت سال از عمرش را صرف پژوهش درباره‌ی داستان‌ها و فولکلور مربوط به خون‌آشام‌ها در اروپا کرد. او بسیاری از این افسانه‌ها و اسطوره‌های مختلف را ترکیب کرد و تفسیر خاص خود از مفهوم خون‌آشام را ارائه داد. اما یکی دیگر از منابع الهام او یکی از دوستان بازیگرش به نام هنری ایروینگ (Henry Irving) بود. او با الهام‌گیری از ایروینگ، خصوصیات جنتلمن‌گونه به دراکولا اضافه کرد.

برام استوکر

برام استوکر

هنری ایروینگ

هنری ایروینگ، بازیگری که استوکر از شخصیت او برای طرح‌ریزی شخصیت دراکولا الهام گرفت.

هنری ایروینگ، بازیگری که استوکر از شخصیت او برای طرح‌ریزی شخصیت دراکولا الهام گرفت.گمان برخی بر این است که شخصیت دراکولا بر پایه‌ی یکی از چهره‌های تاریخی یعنی ولاد سوم (Vlad the 3rd) یا ولاد به میخ‌کشنده (Vlad the Impaler) خلق شده بود. ولاد حاکم والاچیا (Wallachia)، یکی از نواحی رومانی در قرن پانزدهم بود.

مردم ولاد را به مجازات‌های وحشیانه و بی‌رحمی‌اش می‌شناختند. گفته می‌شود که او هزاران مرد، زن و بچه را به سیخ کشید و در معرض دید گذاشت تا دشمنانش از او و بی‌حدومرز بودن سنگدلی‌اش وحشت کنند.

ولاد سوم

ولاد سوم

ولاد دوم، پدر ولاد سوم، موقعی‌که زنده بود به تشکیلاتی به نام محفل اژدها (Order of the Dragon) پیوست و لقب «دراکول»، به معنای اژدها، به او اعطا شد. بنابراین پسر او به‌عنوان «دراکولا» شناخته شد، به معنای پسر اژدها.

برام استوکر نام «دراکولا» را برای کتاب خود برگزید، ولی از قرار معلوم چیز زیادی درباره‌ی ولاد سوم نمی‌دانست و بعید است که این شخصیت را بر اساس او خلق کرده باشد، هرچند که شباهت‌هایی وجود دارد.

دراکولا

کونت دراکولا دارای بسیاری از ویژگی‌هایی است که ما به خون‌آشام‌های کلاسیک نسبت می‌دهیم، مثل:

  • قابلیت تغییر شکل به خفاش، گرگ و مِه
  • برخورداری از زور بازوی ۲۰ مرد
  • عدم داشتن انعکاس در آینه
  • سایه نداشتن
  • برخورداری از قابلیت فوق‌العاده در هیپنوتیزم کردن افراد
  • تقریباً جاودانه بودن
  • ضعیف بودن در برابر نور خورشید، سیر، نمادهای مذهبی و آب روان
  • قابلیت گاز گرفتن یک نفر و تبدیل کردنش به یک خون‌آشام که عمدتاً تحت کنترل خودش است

استوکر ترنسلوانیا (Transylvania) در رومانی را به‌عنوان موقعیت مکانی‌ای که قلعه‌ی کونت دراکولا در آن واقع شده بود در نظر گرفت و بدین ترتیب باعث شود نام این ناحیه تا ابد با خون‌آشام‌ها گره بخورد.

این کتاب هنگام عرضه موفقیت بزرگی به دست نیاورد، ولی منتقدان زمانه تحسین‌اش کردند. استوکر نیز در فقر درگذشت.

«دراکولا» نخستین رمانی نبود که خون‌آشام‌ها در آن حضور داشتند، ولی در نهایت به معروف‌ترین رمان خون‌آشام‌محور در تاریخ تبدیل شد. سینما نقش بزرگی در معروف شدن این رمان داشت.

بعد از شرلوک هلمز، شخصیت دراکولا جزو شخصیت‌هایی است که بیشترین تعداد حضور را در فیلم‌های سینمایی داشته است. حضور او در سینما در سال ۱۹۲۲ و با انتشار فیلمی صامت به نام «نوسفراتو» (Nosferatu) به کارگردانی اف. دابلیو مورنو (F.W. Murnau) آغاز شد.

نوسفراتو

«نوسفراتو» فیلمی آلمانی بود و از تغییرات بسیاری که در رمان اعمال کرد، یکی از آن‌ها تغییر زمینه‌ی رمان از بریتانیا به آلمان بود. با توجه به این‌که شرکت سازنده‌ی فیلم موفق نشد حقوق اقتباس کتاب را خریداری کند، آن‌ها نام کونت دراکولا را به کونت اورلاک (Count Orlok) تغییر دادند و تعدادی از عناصر دیگر پیرنگ و نام شخصیت‌ها را مطابق با تغییرات دیگر عوض کردند.

نوسفراتو

با وجود اعمال این تغییرات، زن استوکر از شرکت سازنده‌ی فیلم بابت زیرپا گذاشتن قوانین کپی‌رایت شکایت کرد، در دادگاه پیروز شد و شرکت سازنده‌ی فیلم را ورشکست کرد. دادگاه دستور داد تمام نسخه‌های «نوسفراتو» نابود شوند، ولی برخی از آن‌ها از این پروسه جان سالم به در بردند و بدین ترتیب «نوسفراتو» از نابودی کامل نجات پیدا کرد و به یکی از افسانه‌های سینمای وحشت تبدیل شد.

با این حال، اقتباسی معروف‌تر از «نوسفراتو» هم منتشر شد و آن هم اقتباس رسمی رمان به نام «دراکولا» بود که در سال ۱۹۳۱ روی پرده رفت. البته این فیلم از نمایشنامه‌ی «دراکولا» در سال ۱۹۲۴ اقتباس شده بود که از خود رمان اقتباس شده بود، بنابراین بین فیلم و رمان واسطه وجود دارد.

این بار، عوامل سازنده‌ی فیلم حقوق ساخت را به‌طور قانونی از ورثه‌ی استوکر خریداری کردند و تصمیم گرفتند از محبوبیت نمایشنامه‌ی «دراکولا» نهایت استفاده را ببرند.

برای این فیلم، بلا لِگوسی (Bela Lugosi)، بازیگر مجارستانی، به‌عنوان بازیگر نقش دراکولا انتخاب شد، هرچند که انتخاب اول استودیوی سازنده‌ی فیلم نبود. بلا لگوسی بابت ایفای نقش «دراکولا» در نمایش‌نامه تحسین زیادی دریافت کرده بود و با سخت‌کوشی تمام برای گرفتن این نقش لابی‌گری کرد و دستمزدی پایین قبول کرد تا استودیو راضی به دادن نقش به او شود.

گفته می‌شود که فرآیند ساخت فیلم بی‌نظم بود، اما وقتی روی پرده رفت، به‌لطف اتمسفر مورمورکننده و بازی عالی لگوسی، مورد تحسین واقع شد. در گیشه، فیلم بسیار پولساز بود و نخستین دوران طلایی فیلم‌های وحشت را در هالیوود آغاز کرد، دوران طلایی‌ای که به ساخته شدن فیلم‌هایی چون «فرانکنشتاین»، «مومیایی» و «مرد گرگی» (The Wolfman) منجر شد. دراکولایی که بلا لگوسی به تصویر کشید، به‌نوعی به کهن‌الگوی خون‌آشام تبدیل شد.

دراکولا

البته علاقه به خون‌آشام‌ها برای مدتی کمرنگ شد، ولی در سال ۱۹۵۸، همزمان با انتشار نخستین فیلم رنگی «دراکولا» (که اسمش همین بود)، با بازی کریستوفر لی و با تهیه‌کنندگی همر فیلمز (Hammer Films)، با قدرت تمام برگشت.

دراکولا کریستوفر لی

برای «دراکولا» کریستوفر لی چند دنباله منتشر شد و این فیلم باز هم به آغاز دوران طلایی دیگری برای فیلم‌های وحشت منجر شد. کریستوفر لی به‌خاطر بازی خوبش در نقش دراکولا معروف شد و تصویر او به‌عنوان خون‌آشامی که دندان نیش‌اش را به عرصه‌ی نمایش گذاشته، در حافظه‌ی جمعی خوره‌های آثار ژانری ثبت شده است.

دراکولا کریستوفر لی

در طی چند دهه‌ی آتی، چند فیلم دیگر با موضوع خون‌آشام‌ها و دراکولا منتشر شدند. یکی از قابل‌توجه‌ترین عناوین، فیلم «دراکولا» در سال ۱۹۹۲ به کارگردانی فرانسیس فورد کاپولا بود که هم بین تماشاچیان و هم بین منتقدان به موفقیت دست پیدا کرد.

پس از این، خون‌آشام‌ها در بسترهای متنوع‌تر و غیرمنتظره‌تری در فیلم‌ها پدیدار شدند. از مثال‌های برجسته می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

  • بافی قاتل خون‌آشام (Buffy the Vampire Slayer)
  • پسران گمشده (The Lost Boys)
  • مصاحبه با خون‌آشام (Interview with the Vampire)

خارج از دنیای فیلم و سریال، خون‌آشام‌ها در رسانه‌های دیگر، مثل کمیک‌ها، بازی‌های ویدیویی و انیمه نیز حضور فعالی داشتند. شخصیت «بلید» (Blade)، یکی از شخصیت‌های مارول، برای نخستین بار در دهه‌ی ۷۰ پدیدار شد. «بلید» یک شخص نیمه‌انسان/نیمه خون‌آشام بود که کارش شکار خون‌آشام‌ها بود. شخص نیمه‌انسان/نیمه خون‌آشام به‌عنوان «دمپیر» (Dhampir) شناخته می‌شود و در فولکلور اروپا به آن اشاره شده بود و در آثار داستانی مختلف نیز مورد استفاده قرار گرفته است.

بلید مارول

نخستین بازی ویدیویی با موضوع خون‌آشام‌ها در سال ۱۹۸۱ منتشر شد. نام این بازی «کونت» (Count) بود و در سبک ماجراجویی متنی طبقه‌بندی می‌شد. شما نقش شخصی را بازی می‌کردید که مامور شده بود تا به قلعه‌ی کونت دراکولا در ترانسلوانیا برود و او را بکشد.

The Count game

بدون‌شک مشهورترین مجموعه‌ی بازی با موضوع خون‌آشام‌ها «کسل‌وانیا» (Castlevania) است. این مجموعه برای نخستین بار در سال ۱۹۸۶ منتشر شد. از آن موقع تاکنون، بیش از ۳۰ بازی در بستر مجموعه‌ی «کسل‌وانیا» منتشر شده است. بیشتر این بازی‌ها درباره‌ی خانواده‌ای از شکارچیان خون‌آشام به نام بلمانت‌ها (Belmonts) هستند که سعی دارند دراکولا را بکشند.

این بازی‌ها چندتا از شخصیت‌ها و عناصر داستانی رایج سبک وحشت را نیز دارا هستند، مثل گرگینه‌ها و هیولای فرانکنشتاین.

castlevania 1

«خون‌آشام بالماسکه» (Vampire the Masquerade)، یک بازی نقش‌آفرینی رومیزی نیز مفاهیم جدیدی را به سبک خون‌آشامی اضافه کرد. در دنیاسازی این مجموعه، قابیل، همان شخصیت معروف داستان هابیل و قابیل، پس از کشتن برادرش مورد لعن و نفرین خدا قرار گرفت و به نخستین خون‌آشام تاریخ تبدیل شد.

خون‌آشام‌های این مجموعه بر این باورند که همه‌یشان از نسل قابیل هستند و برخی از آن‌ها منتظرند تا قابیل ظهور کند و در رویدادی به نام گهنا (Gehenna) آن‌ها را قضاوت کند. دنیاسازی، اسطوره‌سازی و زمینه‌ی این مجموعه تا حد زیادی حول محور مذهب و مقوله‌ی باور به غیب می‌چرخد.

خون‌آشام - بالماسکه

موارد بالا فقط نمونه‌های اندکی از آثار داستانی بی‌شماری هستند که به مفهوم خون‌آشام‌ها می‌پردازند و طی سال‌ها منتشر شده‌اند.

هیولاهای کمی توانسته‌اند تخیل بشریت را به‌اندازه‌ی خون‌آشام‌ها تسخیر کنند. از آن دوران که اسطوره‌ها و فولکلورهای باستانی به هیستری جمعی منجر شدند گرفته تا به امروز که ادبیات گمانه‌زن و سینمای وحشت از خون‌آشام‌ها نمادی جهان‌شمول ساخته‌اند، خون‌آشام‌ها قرن‌هاست که موضوع بحث مردم باقی مانده‌اند. امروزه، خون‌آشام‌ها در آثار داستانی در شکل‌های مختلف پدیدار می‌شوند؛ یکی از معروف‌ترین دگرگونی‌ها خون‌آشام برام استوکری است که حالت مردی جنتلمن و مرموز دارد، ولی در بسیاری از دگرگونی‌های دیگر، خون‌آشام صرفاً موجودی کاملاً وحشی و حیوان‌صفت است.

شاید دیگر آن روزها گذشته که بخواهیم از ترس خون‌آشام‌ها در گورستان‌ها نبش قبر انجام دهیم و به قلب اجساد میخ چوبی وارد کنیم، ولی به نظر می‌رسد جنبه‌های رازآلود این موجودات نامیرا تا مدت‌ها توجه ما موجودات زنده را به خود جلب خواهد کرد.


مهم‌ترین کتاب‌های خون‌آشامی (غیر از دراکولا)


همان‌طور که گفتیم، خون‌آشام‌ها ریشه‌ای عمیق در فولکلور دارند و نویسنده‌ها نیز همیشه از فولکلور برای خلق آثار ادبی استفاده کرده‌اند. بنابراین نویسندگان زیادی بوده‌اند که سعی کرده‌اند با الهام‌گیری از خون‌آشام‌ها، شخصیت‌هایی برای به هیجان درآوردن تخیل مردم استفاده کنند. در این بخش از مطلب به تاریخچه‌ی خون‌آشام‌ها در دنیای ادبیات می‌پردازیم.

خون‌آشام (The Vampyre)، اثر جان پالیدوری (John Polidori)

کتاب خون‌آشام (The Vampyre)، اثر جان پالیدوری (John Polidori)

احتمالاً همه‌یتان با «فرانکنشتاین»، شاهکار ادبی و جاودان مری شلی – انتشاریافته در سال ۱۸۱۸ –  آشنا هستید. پشت نوشته شده این اثر داستانی وجود دارد که شاید به‌اندازه‌ی داستان خود کتاب جذاب باشد و از قضا به نوشته شدن نخستین اثر خون‌آشام‌محور تاریخ نیز ربط دارد. اجازه دهید این داستان را تعریف کنیم.

در می ۱۸۱۶‌، چهار نفر در ویلای دیوداتی (Villa Diodati) در ژنو سوییس دور هم جمع شده بودند. این چهار نفر در راه رفتن به ایتالیا بودند، ولی به‌خاطر آب‌وهوای بد مجبور به توقف در میان مسیر شدند. این چهار نفر از این قرار بودند: لرد بایرون، شاعر انگلیسی، همراه سفر و پزشک شخصی‌اش جان پالیدوری، پرسی بیش شلی (Percy Bysshe Shelley)، شاعری دیگر و مری شلی وولستون‌کرفت گادوین (Mary Wollstonecraft Godwin)، همسر آینده‌ی پرسی. داستان از این قرار است که در طی یک رقابت ادبی یا صرفاً در راستای سرگرم کردن یکدیگر، هر فرد مسئول بود یک داستان اشباح بنویسد و با بقیه به اشتراک بگذارد. جا دارد به این اشاره کرد که آشنایی پولیدوری با بایرون چندان خوشایند نبود؛ در ابتدا او شیفته‌ی بایرون بود، اما بعداً به‌خاطر سنگدلی‌اش از او بیزار شد. در نهایت بایرون داستانی درباره‌ی یک خون‌آشام نوشت، پولیدوری حکایتی نوشت که حول محور یک «بانوی جمجمه‌سر» می‌چرخید و مری شلی ۱۸ ساله نیز به‌نوعی ویرایش نخست «فرانکنشتاین» را نوشت، اثری که در کنار «دراکولا» جزو معروف‌ترین رمان‌های وحشت تاریخ است.

در سال ۱۸۱۹، «خون‌آشام: یک حکایت»، که پولیدوری بر پایه‌ی ایده‌ی کلی داستان بایرون در ویلای دیوداتی نوشت، در مجله‌ی «نیو مانتلی» (New Monthly Magazine) منتشر شد. این داستان کوتاه درباره‌ی خون‌آشام پلیدی به نام لرد روثوِن (Lord Ruthven) است که شباهت نه‌چندان غافلگیرکننده‌ای با لرد بایرون دارد. این تاثیرپذیری باعث خلق تیپ شخصیتی‌ای به نام «خون‌آشام‌های بایرونی» شد که در واقع اشاره به خون‌آشام‌هایی دارد که یا از لحاظ شخصیتی شبیه شخصیت‌های آثار بایرون هستند، یا از لحاظ ظاهری شبیه به خودش. برخی می‌گویند که استفاده کردن پولیدوری از ایده‌ی بایرون به‌نحوی تلاش برای انتقام‌گیری از او بود. از آن بدتر، «خون‌آشام» در ابتدا با نام بایرون منتشر شد. به‌خاطر اعتبار ادبی بالای او، ترجمه‌های خارجی داستان به‌سرعت در کشورهای دیگر منتشر شدند و حتی از آن نمایش تئاتر هم ساخته شد. طبیعتاً پولیدوری برای این‌که داستان به اسم خودش ثبت شود جنگید و سر این قضیه، جنجالی بزرگ و در ظاهر ابدی در گرفت که تا به امروز بحث درباره‌ی آن ادامه دارد. در نهایت بایرون اعلام کرد که «خون‌آشام» را خودش ننوشته و پولیدوری هم پس از اعتراف به این‌که ایده‌ی اولیه‌ی داستان متعلق به بایرون بود، به‌عنوان نویسنده‌ی آن شناخته شد. منتها تراژدی قضیه این بود که پولیدوری از این پیروزی چیزی به دست نیاورد، چون در سال ۱۸۲۱ درگذشت. از قرار معلوم دلیل مرگ او خودکشی بود.

نکته‌ی مهم درباره‌ی «خون‌آشام» این است که نه‌تنها این اثر به‌عنوان اولین اثر خون‌آشامی واقعی تاریخ ادبیات شناخته می‌شود، بلکه شخصیت لرد روتون، که زمینه‌ای برای خلق دراکولا بود، به‌نوعی ویژگی‌های خون‌آشام‌ها و خوی شکارچی‌شان را بنا نهاد. در این رمان خون‌آشام برخلاف خون‌آشام‌های فولکلور، یک  اشراف‌زاده‌ی خوش‌تیپ و پلید است که عشقش به فریب دادن افراد به‌اندازه‌ی عطشش برای کشتن قوت دارد. روتون طبق هر معیاری یک هیولاست: یک اشراف‌زاده‌ی جذاب که وسوسه‌برانگیز بودن و سنگدلی شدیدش، از آن موقع تاکنون در ادبیات و سینما بارها و بارها بازتاب پیدا کرده است. شخصیت اصلی «خون‌آشام» یک زن ثروتمند، جوان و بی‌گناه به نام آوبری (Aubrey) است که عاشق روتون اشراف‌زاده می‌شود، ولی به‌مرور متوجه می‌شود که او چه موجود شیطان‌صفت و پلیدی است. متاسفانه دیگر دیر می‌شود و آوبری نمی‌تواند خواهرش را از ازدواج اجباری با روتون و کشته شدن به دست او نجات دهد. ویژگی‌های بایرونی روتوِن، رنگ‌پریدگی پوستش،  عطش‌اش برای خون، شهوانی بودنش، غرورش، فریبندگی مافوق‌طبیعی‌اش همه در عرصه‌ی ادبیات خون‌آشامی به رسم‌ورسومی تبدیل شدند که نویسنده‌های آتی بی‌چون‌وچرا از آن تقلید کردند. از بین کسانی که احتمالاً از «خون‌آشام» الهام گرفتند می‌توان به جیمز مالکوم رایمر (James Malcolm Rymer)، شریدان له فانیو (Sheridan Le Fanu) و برام استوکر اشاره کرد.

وارنی خون‌آشام (Varney the Vampyre)، اثر جیمز مالوم رایمر و توماس پرسکت پرست (Thomas Preskett Prest)

وارنی خون‌آشام (Varney the Vampyre)، اثر جیمز مالوم رایمر و توماس پرسکت پرست (Thomas Preskett Prest)

لرد روتون، خون‌آشامی که پالیدوری ابداع کرد، مقلدان ادبی بسیاری داشت، ولی تازه در اواسط دهه‌ی ۱۸۴۰ بود که خوانندگان ادبی به خون‌آشام متفاوتی معرفی شدند، خون‌آشامی که ظاهر و خوی وحشی‌اش یادآور خون‌آشام‌های هیولاصفت و حیوان‌صفت فولکلور بود. «وارنی خون‌آشام» در ابتدا یک پنی دردفول (Penny Dreadful) بود. پنی دردفول داستانی بود که هر هفته در ۸ تا ۱۶ صفحه منتشر می‌شد و هر قسمت آن ۱ پنی قیمت داشت. این داستان‌ها عموماً حال‌وهوایی هیجان‌گرایانه و کیفیت ادبی نه‌چندان بالا داشتند و صرفاً برای سرگرم کردن و شوکه کردن مخاطب منتشر می‌شدند. «وارنی خون‌آشام» یا «ضیافتی خونین» (The Feast of Blood) در ابتدا بین سال‌های ۱۸۴۵ تا ۱۸۴۷ به صورت سریالی در قالب پنی دردفول منتشر شد و در سال ۱۸۴۷ نسخه‌ی کتابی آن منتشر شد که حجمی بسیار زیاد داشت (۲۲۰ فصل که روی هم بیش از ۸۶۰ صفحه می‌شدند). در ابتدا تصور می‌شد نویسنده‌ی آن توماس پرسکت پرست است، اما اکنون تصور عمومی این است که جیمز مالکوم رایمر آن را نوشته است. سرفرانسیس وارنی (Sir Francis Varney)، شخصیت اصلی رمان، که به‌شکلی مبهم به‌عنوان جسد زنده‌شده‌ی مارمادوک بنرورث (Marmaduke Bannerworth)، قربانی خودکشی در سال ۱۶۴۰ به تصویر کشیده شده، نماد سنگدلی و ابتذال است و کارش دنبال کردن دختران جوان است.

یکی از قربانی‌های وارنی او را این‌گونه توصیف می‌کند: «پیکری قدبلند و لاغر دیدم؛ ظاهر رنگ‌پریده‌ی باستانی؛ چشم‌های فروزنده‌ی فلزی‌شکل؛ دهان نیمه‌باز و دندان‌هایی شبیه به دندان گراز؛ بله، خودش بود؛ یک خون‌آشام!»

وارنی به‌نوعی گام بعدی در مسیر تکاملی خون‌آشام‌های ادبی بود. برخلاف لرد روتون، وارنی بیشتر از خون‌آشام‌های فولکلور الهام گرفته شده بود، در حالی‌که همچنان دربردارنده‌ی ویژگی‌های سنتی خون‌آشام جنتلمن بود که امروزه می‌شناسیم. شاید قابل‌توجه‌ترین ویژگی «بارنی خون‌آشام»‌، غیر از تصویرگر خارق‌العاده (و همچنان ناشناس) آن که با نقاشی‌هایش روح زیادی به داستان بخشید، مرگ وارنی باشد. او نه به دست یک قاتل خون‌آشام، بلکه به دست خودش کشته شد. در صحنه‌ای دراماتیک، وارنی خود را به درون کوه آتشفشانی وزوویوس در ایتالیا می‌اندازد.

کارمیلا (Carmilla)، اثر شریدان له فانیو

کتاب کارمیلا (Carmilla)، اثر شریدان له فانیو

در سال ۱۸۷۲، یکی دیگر از ستون‌های ادبیات و سینمای خون‌آشامی بنا نهاده شد. این ستون، «کارمیلا»، رمان کوتاهی از شریدان له فانیو، نویسنده‌ی ایرلندی بود. آنچه که له فانیو از گور ژانر خون‌آشامی بیرون آورد، به‌اندازه‌ی آنچه پولیدوری به ژانر عرضه کرد – یا به باور برخی شاید حتی بیشتر از آن – اهمیتی حیاتی داشت. او نه‌تنها جنبه‌های شهوانی خون‌آشام‌ها را به این ژانر تزریق کرد، بلکه خون‌آشام خود را یک زن در نظر گرفت. کارمیلا دربردارنده‌ی بسیاری از ویژگی‌های خون‌آشامی است که در بسیاری از آثار ادبی و سینمایی متعاقب شاهدشان بودیم.

شخصیت اصلی و راوی «کارمیلا» دختری به نام لارا (Laura) است که همراه با پدر پابه‌سن‌گذاشته‌اش و خدمتکاران‌شان، در قلعه‌ای در استریا، اتریش (Styria)، نزدیک به دهکده‌ی متروکه‌ی کارنستاین زندگی می‌کند. اولین دیدار او با این موجود شیطانی در سن شش سالگی اتفاق می‌افتد؛ هنگامی‌که یک شب می‌بیند که زنی جوان و زیبا کنار تختش پدیدار می‌شود. پس از این‌که این زن مرموز او را آرام می‌کند و می‌خواباند، لارا حسی عجیب و دردناک پیدا می‌کند؛ همان‌طور که در کتاب آمده: «حس کردم دو میخ تا اعماق سینه‌ام فرو رفته‌اند». با توجه به این‌که روی سینه‌اش جای زخمی در کار نبود، او به این نتیجه می‌رسد که آن زن یک شبح بوده است. لارا در سن ۱۹ سالگی امیدوار است تا خواهرزاده‌ی ژنرال اسپیلسدورف، مادمازل برتا راینفلت راملاقات کند، اما متوجه می‌شود که او مرده است. بلافاصله پس از شنیدن خبر مرگ برتا، لارا و پدرش شاهد یک سانحه‌ی عجیب با کالکسه هستند که در آن یک زن همراه با دخترش دخیل‌اند. مادر دختر که درگیر رویدادی مهم در شهری دیگر است، دخترش را پیش پدر لارا می‌گذارد و وقتی لارا و این دختر برای نخستین بار ملاقات می‌کنند، مشخص می‌شود که قبلاً همدیگر را دیده‌اند. او همان زنی است که به «رویای» لارا تعلق داشت و ادعا می‌کند که او هم لارا را در خواب دیده است. نام او کارمیلا است.

طبق توصیف خود لارا، کارمیلا زنی بسیار زیبا، لاغر و باوقار بود، هرچند کمی ضعیف به نظر می‌رسید و پوستی پررنگ، چشم‌هایی بزرگ و موهایی سیاه و بلند داشت. مادر کارمیلا، در کمال تعجب، هشدار داد که دخترش ذهنی سالم دارد، ولی او حاضر نمی‌شود درباره‌ی خانواده‌اش، خاستگاهش، گذشته‌اش یا نقشه‌هایش برای آینده چیزی بگوید. تنها اطلاعاتی که از او موجود است این است که او اشراف‌زاده‌ای از خانواده‌ای بسیار قدیمی است.

از اینجا به بعد، داستان تاریک می‌شود، خصوصاً وقتی لارا متوجه می‌شود که پرتره‌ای خانوادگی از کونتس میرکالا کارنستاین که به‌تازگی به دستشان رسیده و بیش از یک صدسال قبل، در سال ۱۶۹۸ نقاشی شده، با کارمیلا مو نمی‌زند. از طرف دیگر، لارا روز به روز بیمارتر می‌شود و شب‌ها از جانب «حیوانی به سیاهی زغال که شبیه به گربه‌ای هیولاگونه است» و «دردی بی‌امان که انگار بر اثر ورود دو سوزن در فاصله‌ی چند سانتی‌متری از یکدیگر روی سینه‌اش ایجاد شده»، در عذاب است.

با توجه به این‌که داریم درباره‌ی یک اثر خون‌آشام‌محور حرف می‌زنیم، فکر کنیم که بدانید از این به بعد داستان قرار است به چه سمت‌وسویی برود.

اگر «کارمیلا» را بخوانید، به‌وضوح برایتان معلوم خواهد شد که منبع الهام له فانیو، حکایت‌های فولکلور بوده است، به‌خصوص عناصر فولکلوری چون وارد کردن میخ چوبی به قلب خون‌آشام‌ها، بریدن سرشان و سوزاندن جسدشان و همچنین پیوند نزدیک خون‌آشام‌ها با گور و تبدیل شدنشان به گربه. حتی در یکی از قسمت‌های کتاب لارا اشاره می‌کند: «در [جاهای مختلف] باورهای خرافی نفرت‌انگیزی وجود دارد؛ در قسمت شمالی و جنوبی استیریا، موراویا، سیلِسیا، در سرویای ترکیه، در لهستان و حتی در روسیه؛ خرافاتی درباره‌ی موجودی که نامش را خون‌آشام گذاشته‌ایم.» کارمیلا به‌عنوان یک موجود شیطانی و اغواگر، همه‌ی ویژگی‌های خون‌اشام کلاسیک را دارد، با این تفاوت که اشانتیون خون‌آشام زن هم‌جنس‌گرا (لزبین) را هم به این ترکیب اضافه کرده است، اشانتیونی که اغلب در بستر خون‌آشام‌های مونث زیاد تکرار می‌شود. کارمیلا یک سری ویژگی خون‌آشامی دیگر هم دارد؛ او هم مثل لرد روتون و سر فرانسیس وارنی، از نور ماه قوت می‌گیرد، دندان‌های نیش تیز دارد، خوابی «آرام» دارد و گاهی هم در خواب شروع به راه رفتن می‌کند و از قابلیت هیپنوتیزم کردن و تغییرشکل دادن نیز برخوردار است.

کارمیلا کارنستاین یکی از بانفوذترین و سینمایی‌ترین خون‌آشام‌های تاریخ است و از نفوذ و تاثیرش هرچه بگوییم کم گفته‌ایم. به‌طور خلاصه و مفید، او مادر همه‌ی خون‌آشام‌های زن است. تصویرسازی طوفانی له فانیو از رابطه‌ی پرتنش لاورا و کارمیلا سرشار از زیرلایه‌های معنایی جنسی است که بدون شک برای مخاطب ویکتوریایی رمان بسیار شوکه‌کننده بود. در فصل پنجم، لارا می‌گوید: «کارمیلا، مطمئنم که عاشق شده‌ای؛ مطمئنم که در این لحظه قلبت درگیر شده.» کارمیلا در پاسخ زمزمه می‌کند: «من عاشق هیچ‌کس نبوده‌ام و نخواهم بود… مگر این‌که عاشق تو شوم.»

شریدان له فانیو در سال ۱۸۷۳ فوت کرد. او در زمان مرگ ۱۴ رمان منتشر کرده بود که از بین‌شان داستان «کارمیلا» معروف‌ترین بود. له فانیو با نوشتن این رمان تاثیرگذار، در کنار پالیدور و رایمر و تعدادی انگشت‌شمار از نویسندگان آن دوران، سهم بزرگی در تکامل خون‌آشام داشت. ولی ادبیات خون‌آشام‌محور موقعی به نقطه‌ی اوج رسید که در سال ۱۸۹۷، رمانی منتشر شد که همه نامش را می‌دانیم: «دراکولا».

بالاتر به «دراکولا» و تاثیر آن روی ژانر پرداختیم و بنابراین دیگر حرف‌هایمان را تکرار نمی‌کنیم. اما بد نیست در ادامه به یک سری رمان خون‌آشامی دیگر در قرن ۱۹ بپردازیم که هرچه بیشتر به درک تاریخی ما از ادبیات خون‌آشامی کمک می‌کنند:

۱. زن مرده‌ی عاشق (La Morte Amoreuse)، اثر تئوفیل گوتیه (Théophile Gautier)، انتشار در سال ۱۸۳۶: گاز گرفتن خون آشام همیشه استعاره از رابطه‌ی جنسی نیست، ولی در مواقعی که هست، بهتر است مثل این رمان درباره‌اش نوشت. رومولد (Romauld)، راوی داستان، عاشق یک فاحشه‌ی خون‌آشام مکش‌مرگ‌ما به نام کلیرموند (Clairmonde) می‌شود؛ این خون‌آشام زن با وسوسه کردن رومولد کاری می‌کند او سوگندهایی را که به‌عنوان یک کشیش یاد کرده بود کنار بگذارد و به زندگی‌ای لذت‌جویانه و گناه‌آلود روی بیاورد. کلیرموند یکی از اولین – و اغواگرترین – زنان اغواگر خون‌آشام و در عین حال جزو بامحبت‌ترین و عاشق‌پیشه‌ترین‌هاست.

۲. بانوی رنگ‌پریده (The Pale Lady)، اثر الکساندر دوما (Alexander Dumas)، انتشار در سال ۱۸۴۹: در این رمان، دوما در توصیف کوه‌های کارپات (Carpathian Mountains) در اروپا نوشته است: «صدای انسان‌ها به‌ندرت در این نواحی شنیده می‌شود.» کوه‌های کارپات جایی است که در آن شخصیت‌های «بانوی رنگ‌پریده» در میان صومعه‌های مه‌آلود و قلعه‌های سردی که همه‌یشان «در احاطه‌ی برف ابدی» هستند، سرگردان‌اند. این رمان کوتاه اتسمفریک و مورمورکننده، درباره‌ی دختری لهستانی به نام هدویگ (Hedwig) است که دو برادرش عاشق‌اش هستند و از قضا یکی از آن‌ها یک خون‌آشام سلطه‌جو است که «فقط از یک قانون پیروی می‌کند و آن هوا و هوس خودش» است. «بانوی رنگ‌پریده» یکی از نخستین داستان‌های خون‌آشامی بود که در اروپای شرقی واقع شده بود، ناحیه‌ای که بعداً با ادبیات خون‌آشامی مترادف شد. این رمان که خرافات، فولکلور و تاریکی گوتیک نقشی پررنگ در آن دارند، قصه‌ای هیجان‌انگیز درباره‌ی زنی است که دیگر حاضر نمی‌شود خشونت مردان علیه خودش را تحمل کند.

۳. شهر خون‌آشام (La Ville-Vampire)، اثر پل فِوال (Paul Féval)، انتشار در سال ۱۸۷۵: «شهر خون‌آشام»، اثر عجیب، بامزه و وحشتناک فِوال، یکی از سه کتابی است که او درباره‌ی خون‌آشام‌ها نوشت. این رمان درباره‌ی تلاش‌های ان ردکلیف (Anne Radcliffe)، رمان‌نویس گوتیک برای نجات دوستانش از دست یک خون‌آشام است. خون‌آشام‌های فوال جزو وحشتناک‌ترین نمونه‌ها در ادبیات هستند و از قابلیت تغییرشکل برخوردارند، من‌جمله تغییرشکل به طوطی که جزو نمونه‌های مسخره‌تر است.

۴. سرنوشت مادام کابانل (The Fate of Madame Cabanel)، اثر الیزا لین لینتون (Eliza Lynn Linton)، انتشار در سال ۱۸۸۰: این رمان یک مورد عجیب است، چون در آن خون‌آشامی واقعی وجود ندارد. به‌جایش، این رمان پرداختی قدرتمند به مفاهیمی چون تعصب و خرافات است. به‌جای شرورهای ماوراءطبیعه، در اینجا شاهد مردم معمولی هستیم که در دورانی جنجالی، علیه فردی غریبه می‌شورند. این حقیقت که امکان وجود اتفاقات درون داستان در واقعیت وجود دارد – و به اشکال دیگر هم هر روزه اتفاق می‌افتد – باعث شده این داستان چاشنی وحشت متفاوتی نسبت به آثار خون‌آشامی دیگر داشته باشد.

۵. خون خون‌آشام (The Blood of the Vampire)، اثر فلورانس ماریات (Florence Marryat)، انتشار در سال ۱۸۹۷: این رمان در همان سالی منتشر شد که «دراکولا» منتشر شد و از این لحاظ خواندن هردو در کنار هم تجربه‌ی جالبی است. این داستان بازتابی از ترس‌های مردم آن زمان از بیماری‌های مقاربتی و ژن‌های آلوده است و همچنین دیدگاهی درباره‌ی مفهوم نژاد و رفتار جنسی زنان عرضه می‌کند که با دیدگاه‌های رایج در اواخر قرن ۱۹ همسوست. در این رمان، زنانی که اشتیاق جنسی دارند، در مقایسه با «دراکولا» تصویرسازی مثبت‌تری دارند و خود رمان رویکردی انتقادی به سردمزاجی جنسی دارد. در واقع یکی از شخصیت‌های رمان به‌خاطر سردمزاجی نامزدش در ملاءعام در شرف جدایی از او قرار می‌گیرد. همچنین این رمان به درون‌مایه‌ی خون‌آشامی که نسبت به خون‌آشام بودن اکراه دارد می‌پردازد، خون‌آشامی که وقتی به ذات خود پی می‌برد، از آن وحشت‌زده می‌شود.


معرفی کتاب‌های خون‌آشامی بازارپسند برتر


بسیار خب، حالا که به تفصیل به تاریخچه‌ی آثار خون‌آشامی در قرن ۱۹ پرداختیم، بد نیست به معرفی کتاب‌های ژانری و پرفروش (اصطلاحاً Best-Seller) خون‌آشامی بپردازیم که انصافاً تعدادشان کم نیست و بعضی‌هایشان تاثیری شگرف روی فرهنگ عامه به جا گذاشته‌اند.

۱. خاطرات شب‌پره (The Moth Diaries)

کتاب خاطرات شب‌پره (The Moth Diaries)

  • نویسنده: ریچل کلاین (Rachel Klein)
  • سال انتشار: ۲۰۰۲

این رمان که در مدرسه‌ی شبانه‌روزی دخترانه واقع شده، از بسیاری لحاظ یادآور «سخت‌تر شدن اوضاع» (Turn of the Screw) هنری جیمز است. بخشی از تعلیق نهفته در رمان از آنجا نشات می‌گیرد که در ذهن راوی گیر افتاد‌ه‌اید، راوی‌ای که قابل‌اعتماد بودنش زیر سوال است. «خاطرات شب‌پره» کتابی سرد و آزاردهنده است و در عین این‌که برداشتی تازه از خون‌آشام‌ها دارد، اسطوره‌ی خون‌آشام را با درون‌مایه‌های کلاسیک سبک ترکیب می‌کند: به بلوغ رسیدن، تمایلات جنسی پیدا کردن، تنهایی و در خلوت نوشتن.

داستان رمان – که از لحاظ سبک‌وسیاق ترکیبی از شرلی جکسون و سیلویا پلث و دنباله‌ای معنوی برای «کارمیلا» است – درباره‌ی دختر شانزده‌ساله‌ی بی‌نامی است که به‌خاطر عمیق‌تر شدن رابطه‌ی دوست سابقش با یک دانش‌آموز جدید به نام ارنسا (Ernessa) در عذاب است. پس از این‌که جسد یکی از هم‌کلاسی‌ها پیدا می‌شود و شواهد حاکم از این است که از سقف خوابگاهش به پایین افتاده، راوی داستان فکر می‌کند که ارنسا او را هل داده است، چون به این نتیجه رسیده که او یک خون‌آشام است.

۲. تاریخ‌دان (The Historian)

کتاب تاریخ‌دان (The Historian)

  • نویسنده: الیزابت کوستوا (Elizabeth Kostova)
  • سال انتشار: ۲۰۰۵

یکی از درون‌مایه‌های رایج کتاب‌های خون‌آشام‌محور لذت خواندن و پژوهش کردن است و از قرن بیستم به بعد یکی از آثاری که زیاد به آن ارجاع داده می‌شود، «دراکولا» است. هرگاه نویسنده‌ای سعی می‌کند «دراکولا»یی پسادراکولایی بنویسد، می‌توان تمایل نویسنده به رقابت با این اثر کلاسیک را در کار او تشخیص داد؛ انگار که او دغدغه‌ای شدید برای پیدا کردن بینشی جدید به خون‌آشام‌ها و اسطوره‌ی آن‌ها دارد. ولی اثر کوستوا، در عین این‌که برداشتی تازه از افسانه‌ی خون‌آشام فراهم می‌کند، تجلیل‌خاطری از «دراکولا» است. دستاوردی که او در این کتاب به آن رسیده، اظهار نظری جالب و هوشمندانه هم درباره‌ی داستان استوکر و هم درباره‌ی دراکولای تاریخی است.

این داستان درباره‌ی زندگی و افسانه‌ی ولاد سوم است، همان شاهزاده‌ی رومانیایی قرن پانزده که بعداً الهام‌بخش افسانه‌ی دراکولا شد. در این داستان سه تاریخ‌دان در مقیاس زمانی و مکانی متفاوت و با استفاده از نامه‌ها و داستان‌ها، به دنبال قبر ولاد می‌گردند؛ این سه نفر یک دختر مدرسه‌ای باهوش، پدر دختر و مشاور پدر دختر در آکسفورد هستند. هرکدام از آن‌ها بنا بر دلایلی بر این باورند که ولاد، همچنان به‌عنوان فردی نامیرا و خطرناک، در دنیای مدرن وجود دارد. این رمان در آن واحد هم یک داستان کارآگاهی پژوهش‌گرایانه است، هم یک تریلر هیجان‌انگیز با یک عالمه مرگ و میر و واقعاً نمی‌توان کتابی شبیه به آن پیدا کرد.

۳. مصاحبه با خون‌آشام (Interview with the Vampire)

کتاب مصاحبه با خون‌آشام

  • نویسنده: ان رایس (Anne Rice)
  • سال انتشار: ۱۹۷۶

بسیاری از پژوهش‌گران «مصاحبه با خون‌آشام» را مهم‌ترین اثر خون‌آشام‌محور پس از «دراکولا» به شمار می‌آورند. این کتاب عملاً ضیافتی برای چشمان علاقه‌مندان به وحشت ادبی است. «مصاحبه با خون‌آشام» داستان تحریک‌کننده‌ی زندگی لویی دو پونت دو لاک (Louis de Pointe du Lac)، زمین‌داری در قرن ۱۸ است که لستات دو لون‌کورت (Lestat de Lioncourt) جذاب، ولی غیرقابل‌کنترل، او را به خون‌آشام تبدیل می‌کند. وقتی سایه‌ی تنهایی روی زندگی جاودانه‌شان می‌افتد، لویی و لستات تصمیم می‌گیرند دختری یتیم را به همراه نامیرای خود تبدیل کنند، ولی عواقب محکوم کردن یک زن بالغ به زندگی جاودانه در کالبد یک دختربچه، عواقبی به دنبال دارد که بین قاره‌های مختلف و در دهه‌های مختلف به بار می‌نشیند. «مصاحبه با خون‌آشام» جلد نخست مجموعه‌ی چهارده‌جلدی «وقایع‌نگاری خون‌آشام» (The Vampire Chronicles) است که در آن رایس رویای شهوت‌برانگیز و خیال‌انگیز جاودانگی، روابط جنسی و قدرت خون‌آشام‌ها را با نثری دلنشین به تصویر کشیده است.

۴. بعضی چیزهای تاریک (Certain Dark Things)

کتاب بعضی چیزهای تاریک (Certain Dark Things)

  • نویسنده: سیلویا مورنو-گارسیا (Silvia Moreno-Garcia)
  • سال انتشار: ۲۰۱۶

این رمان آینده‌ای نزدیک و نئونوآر را به تصویر می‌کشد که در آن خون‌آشام‌ها به مشکلی ژئوپلیتیک تبدیل شده‌اند: در این دنیا، خون‌آشام‌ها از اروپا اخراج شده‌اند و برخی از آن‌ها به آمریکای مرکزی مهاجرت کرده‌اند و در آنجا بسیاری از آن‌ها با گونه‌های خون‌آشام بومی درگیر شده‌اند. در مکزیکو سیتی، دار و دسته‌های خلافکاری انسان با هم متحد شده‌اند تا جلوی ورود خون‌آشام‌ها را به‌طور کامل بگیرند (یا حداقل اینطور فکر می‌کنند). وقتی گذر دومینگوی (Domingo) هفده‌ساله به اتل (Atl) می‌افتد – یکی از نوادگان خون‌آشام‌های آزتک که برای دست یافتن به لذت مکیدن خون او هزینه‌ای پرداخت می‌کند – طولی نمی‌کشد که وارد دنیای زیرزمینی و ماوراءطبیعه‌ی شهر می‌شود، دنیایی که در آن خون‌آشام‌های دلال مواد مخدر درگیر مبارزات بین دار و دسته‌های خلافکاری مختلف هستند. «بعضی چیزهای تاریک» یک اثر عامه‌پسندانه و هیجان‌انگیز با بالا و پایین‌های بسیار است، ولی نقطه‌قوت اصلی آن پرداختن به افسانه‌‌های بین‌المللی خون‌آشام‌ها است. مورنو-گارسیا درباره‌ی تفاوت‌های خون‌آشام‌ها در فولکلور فرهنگ‌های مختلف عمیقاً پژوهش و اندیشه کرده است و هرکدام از این خون‌آشام‌ها را بر پایه‌ی جزییات فرهنگی ناحیه‌ای که به آن تعلق دارد، تعریف کرده است.

۵. خون‌آشام‌های لمون گروو (Vampires in the Lemon Grove)

کتاب خون‌آشام‌های لمون گروو (Vampires in the Lemon Grove)

  • نویسنده: کارن راسل (Karen Russell)
  • سال انتشار: ۲۰۱۳

این مجموعه‌ی داستان کوتاه هوشمندانه و خیال‌انگیز فقط یک داستان درباره‌ی خون‌آشام‌ها دارد، ولی همین یک داستان آنقدر خوب است که باعث شده کتاب سزاوار ورود به فهرست باشد. در «خون‌آشام‌های لمون گروو»، راسل ما را به کلاید و مگرب (Magreb) معرفی می‌کند، یک زوج خون‌آشام که مدت‌هاست با هم ازدواج کرده‌اند و قرن‌هاست دنبال جایگزینی برای خون انسان گشته‌اند. در نهایت، آن‌ها این جایگزین را در دهکده‌ی ایتالیایی سورنتو (Sorrento) – دهکده‌ای با هوای به‌شدت آفتابی –  پیدا می‌کنند؛ آن‌ها در دکه‌های لیمونادفروشی این عطش باستانی را فرو می‌نشانند. ولی هیچ خوشی‌ای ابدی نیست. با این‌که مگرب دنیادیده می‌خواهد شرایط را تغییر دهد، کلاید تمایلی به تغییر ندارد یا شاید هم از توانایی تغییر برخوردار نیست. این داستان هر از گاهی چشمه‌ای از تخیل قوی راسل را به نمایش می‌گذارد – مثل خون‌آشام‌هایی که عینک آفتابی زده‌اند – و در نهایت کاری که انجام می‌دهد، از ایده‌ی بامزه‌ی پشت داستان فراتر می‌رود و به‌نحوی به استعاره‌ای از تمام ناامیدی‌های که اشخاص در ازدواج‌های طولانی تجربه می‌کنند تبدیل می‌شود؛ همان‌طور که کلاید می‌گوید: «[ازدواج یعنی] تعهد برای گرسنگی کشیدن در کنار یکدیگر». اگر از این داستان خوشتان آمد، حتماً آثار دیگر راسل را هم چک کنید؛ شاید او به نویسنده‌ی موردعلاقه‌ی جدیدتان تبدیل شود.

۶. نوپا (Fledgeling)

کتاب نوپا (Fledgeling)

  • نویسنده: اوکتاویا ای. باتلر (Octavia E. Butler)
  • سال انتشار: ۲۰۰۵

در این رمان مخ‌پیچ از باتلر، نویسنده‌ای که همیشه فوق‌العاده بوده است، با شوری (Shori)‌ آشنا می‌شویم، یک دختر زخمی و جوان که به فراموشی دچار شده و طولی نمی‌کشد که با حقیقت هویت‌اش آشنا می‌شود: او خون‌آشامی است که از لحاظ ژنتیکی دستکاری شده است. شوری، برخلاف هم‌نوعان خونخوارش، پوستی تیره دارد و این مسئله به او اجازه می‌دهد زیر نور خورشید هم دوام بیاورد. همچنان که شوری در تلاش است تا بفهمد کیست و چه‌کسی سعی کرد او را بکشد، باتلر از قواعد ژانر خون‌آشامی فراتر می‌رود تا سوالاتی چالش‌برانگیز درباره‌ی اسطوره‌های مربوط به آن بپرسد. مثلاً چرا خون‌آشام‌ها همیشه سفیدپوست هستند؟ چرا ما همیشه تصویری رمانتیک از تمام بلاهایی که خون‌آشام‌ها سر قربانی‌هایشان می‌آورند در ذهن داریم؟ پس از خواندن «نوپا»، دیگر  رمان‌های خون‌آشامی را با دیدگاه سابق نخواهید خواند.

۷. سیلمز لات (Salem’s Lot)

سیلمز لات استیون کینگ

  • نویسنده: استیون کینگ (Stephen King)
  • سال انتشار: ۱۹۷۵

باورش سخت است که استیون کینگ «سیلمز لات» را در سن ۲۴ سالگی نوشت. این رمان، رمان دومش بود و در آن می‌توان تمام استعدادهای نویسندگی را که باعث شدند کینگ بعداً جایگاهی افسانه‌ای پیدا کند، مشاهده کرد؛ از شیوه‌ی استفاده‌ی او از عناصر وحشت لاوکرفتی گرفته تا حس وحشت مورمورکننده‌ای که به‌مرور فضا را برای شخصیت‌های داخل کتاب – و خواننده – تنگ‌تر و تنگ‌تر می‌کند. این رمان در جروسیلمز لات (Jerusalem’s Lot) در ایالت مین واقع شده و درباره‌ی شهر کوچکی است که خون‌آشام‌ها تسخیرش کرده‌اند. در رمان، اهالی شهر دور هم جمع می‌شوند تا پلیدی باستانی‌ای را که در عمارتی تنها سکنی گزیده از بین ببرند. این رمان پر از شخصیت‌های به‌یادماندنی و شروری است که مو به تن آدم سیخ می‌کند و اگر دنبال رمان خون‌آشامی‌ای می‌گردید که بتواند شما را بترساند، جزو بهترین گزینه‌هاست.

۸. آدم درست را راه بده (Let the Right One In)

کتاب آدم درست را راه بده (Let the Right One In)

  • نویسنده: یون آلویده لینکویست (John Ajvide Lindqvist)
  • سال انتشار: ۲۰۰۴

پیش از این‌که «آدم درست را راه بده» یک فیلم یا سریال موفق باشد، رمانی مورمورکننده بود. در حومه‌ی شهر سوئد، پسری دوازده‌ساله و قربانی زورگویی به نام اسکار زندگی می‌کند؛ پس از ملاقات با الی (Ellie)، دختر جوان و زیبایی که به خانه‌ی کناری آن‌ها نقل‌مکان کرده – و فقط شب‌ها بیرون می‌آید –  زندگی او دگرگون می‌شود. الی در اصل خون‌آشامی چندصدساله است که در بدن یک دختر کم‌سن‌وسال گیر افتاده. پس از این‌که پیوند اسکار و الی به‌مرور قوی‌تر می‌شود، او شجاعت این را پیدا می‌کند تا با زورگوهایش مقابله‌به‌مثل کند. وقتی نیاز الی به آشامیدن خون باعث می‌شود مرد تهدیدآمیزی که در خدمتش است تراژدی بیافریند، این رمان خونین به نقطه‌ی اوج خود می‌رسد. این رمان عجیب، تصویری به‌یادماندنی از خون‌آشام‌ها ایجاد می‌کند: به‌عنوان موجوداتی غمگین، تنها و طردشده که صرفاً  در تلاش‌اند تا زنده بمانند.

۹. راهنمای باشگاه کتاب‌خوانی جنوبی‌ها برای کشتن خون‌آشام‌ها (The Southern Book Club’s Guide to Slaying Vampires)

he Southern Book Club's Guide to Slaying Vampires)

  • نویسنده: گری هندریکس (Gary Hendrix)
  • سال انتشار: ۲۰۲۰

این رمان خنده‌دار، خشونت‌بار و دیوانه‌وار، یکی از آثار استاد سبک وحشت، گری هندریکس است که می‌توان آن را ترکیب سریال «کدبانوهای درمانده» (Desperate Housewives) با «دراکولا» توصیف کرد. در چارلستون حومه‌ی شهر در حوالی سال ۱۹۹۸، زنی میان‌سال به نام پاتریشیا کمبل عضوی از یک باشگاه کتابخوانی است و در آنجا درباره‌ی ترو کرایم با زنان دیگر حرف می‌زند و با آن‌ها گرم می‌گیرد. وقتی جیمز هریس، مردی خوش‌تیپ و مرموز، به محله‌ی پاتریشیا نقل‌مکان می‌کند، یک سری مرگ خشونت‌بار اتفاق می‌افتد و افرادی ناپدید می‌شوند. اعضای باشگاه کتاب‌خوانی به این نتیجه می‌رسند که جیمز مسئول این فجایع است. آن‌ها سوگند یاد می‌کنند تا جیمز را گیر بیندازند، ولی چه‌کسی حرف چند زن خانه‌دار را به جای حرف مردی جذاب باور خواهد کرد؟ وقتی موعد رویارویی نهایی سر می‌سد، جیمز و ساکنین شهر عواقب دست‌کم گرفتن این زنان را متوجه می‌شوند. همان‌طور که پاتریشیا می‌گوید: «اون فکر می‌کنه ما همون چیزی هستیم که از بیرون به نظر می‌رسیم: زن‌های جنوبی نجیب. بذار یه چیزی بهتون بگم: زن‌های جنوبی هیچ نجابتی ندارن.» این رمان که هم از لحاظ هجوآمیز بودن و هم از لحاظ ترسناک بودن به یک میزان موثر است، دندان‌های نیش تیزی دارد.

۱۰. زن در حال خوردن (Woman, Eating)

کتاب زن در حال خوردن (Woman, Eating)

  • نویسنده: کلیر کودا (Claire Kohda)
  • سال انتشار: ۲۰۲۲

این رمان درباره‌ی لیدیا (Lydia) است، یک خون‌آشام چندنژادی نسل زد (Gen Z) که از بحران هویت رنج می‌برد. همان‌طور که از این توضیح می‌توانید حدس بزنید، ژانر رمان کمدی است. لیدیا که به‌تازگی از دانشگاه هنر فارغ‌التحصیل شده و می‌خواهد برای خودش در لندن اسم و رسمی پیدا کند، بلافاصله با حقایق تلخ و بی‌رحمانه‌ی زندگی آشنا می‌شود: دوره‌ی کارآموزی‌اش در گالری هنری برایش رضایت‌بخش نیست، کسی که به او علاقه‌مند است با کس دیگری در رابطه است و کل خون خوکی که برای خودش جمع کرده‌، تقریباً در حال تمام شدن است. لیدیا، گرسنه و تنها، معتاد به تماشای ویدیوهای #WhatIEatInADay (تو روز چی می‌خورم) می‌شود و از صمیم قلب می‌خواهد مثل انسان‌ها، بتواند پیوند بین غذا خوردن و زندگی را تجربه کند. ولی برای این خون‌آشام جوان و گرسنه، خودباوری در کار نیست مگر این‌که چیزی (یا کسی) را برای خوردن پیدا کند. «زن در حال خوردن» رمانی تامل‌برانگیز و هیجان‌انگیز است که به درون‌مایه‌هایی چون بیگانگی فرهنگی، اختلالات مربوط به خوردن و دردهای بزرگسال شدن می‌پردازد.

۱۱. داستان‌های گیلدا (The Gilda Stories)

کتاب داستان‌های گیلدا (The Gilda Stories)

  • نویسنده: جول گومز (Jewelle Gomez)
  • سال انتشار: ۱۹۹۱

وقتی جول گومز، نویسنده و فعال اجتماعی، در صدد این بود که «رمانی فمینیستی و لزبین‌منشانه درباره‌ی خون‌آشام‌ها» بنویسد، منتقدانش استدلال کردند که یک رمان خون‌آشامی نمی‌تواند بدون حضور یک «قاتل سریالی جذاب» به‌عنوان شخصیت اصلی‌اش موفق باشد. ولی گومز به همه ثابت کرد در اشتباه‌اند. سی سال بعد، رمان احساسی او درباره‌ی زندگی طولانی و پرفراز و نشیب یک خون‌آشام سیاه‌پوست لزبین همچنان اثری کلاسیک باقی مانده است. «داستان‌های گیلدا» در دهه‌ی ۱۸۵۰ در لوییزیانا آغاز می‌شود، وقتی‌که دو خون‌آشام صاحب یک فاحشه‌خانه، یک دختر برده‌ی فراری را نجات می‌دهند و بزرگش می‌کنند. وقتی گیلدا به سن بلوغ می‌رسد، موافقت می‌کند تا «خونش را به اشتراک بگذارد». این رمان که در قالب خاطرات و حکایت‌های کوتاه در فواصل زمانی و مکانی طولانی تعریف می‌شود، تا دویست سال بعد از زندگی گیلدا را شرح می‌دهد. در این دو قرن، او شاهد تغییرات و تحولات اجتماعی زیادی است و در راستای پیدا کردن خود واقعی‌اش پویش‌های زیادی انجام می‌دهد. این رمان که به‌شکلی زیبا تعریف می‌شود و بعضی مواقع خاصیتی پیش‌گویانه پیدا می‌کند، اثری بسیار امیدوارکننده، اخلاقی و چندفرهنگی درباره‌ی زندگی یک خون‌آشام است. این رمان در مقایسه با بیشتر آثار ژانر اثری واقعاً متفاوت است.

۱۲. روح من برای تو (My Soul to Keep)

کتاب روح من برای تو (My Soul to Keep)

  • نویسنده: تاناناریو دو (Tananarive Due)
  • سال انتشار: ۱۹۹۷

اگر «مصاحبه با خون‌آشام» را دوست داشته باشید، بدجوری عاشق «روح من برای تو» خواهید شد. «روح من برای تو» هم یک اثر اتمسفریک و غنی دیگر درباره‌ی دنیاسازی ماوراءطبیعه‌ی عمیق خون‌آشام‌ها و درام انسانی است. جیسکا وولد (Jessica Wolde)، خبرنگار تحقیقاتی، فکر می‌کند که در زندگی‌اش همه‌چیز دارد، ولی دیوید، همسر متعهد او که در کمال محبت لقب «آقای بی‌نقص» (Mr. Perfect) برای او انتخاب شده، آن کسی نیست که به نظر می‌رسد. دیوید در اصل یک داویت (Dawit) است، عضو ۵۰۰ ساله‌ی یک جامعه‌ی اتیوپیایی که اعضای آن انسانیت خود را با جاودانگی معاوضه کردند. وقتی دیوید از جانب برادران نامیرای خود خطر حس می‌کند، حاضر است هر کاری انجام دهد تا از جیسکا و دخترشان محافظت کند، من‌جمله این‌که هدیه‌ی جاودانگی را در اختیار آن‌ها نیز قرار بدهد؛ چه بخواهند، چه نخواهند. این رمان یک اثر خون‌آشامی سنتی نیست (به‌جای این‌که مکیدن خون در کار باشد، جاودانگی از راه خون منتقل می‌شود)، ولی این داستان ملودرامی تاریک و لذیذ درباره‌ی عشق، مالکیت و کنترل است.

۱۳. آنو دراکولا (Anno Dracula)

کتاب آنو دراکولا (Anno Dracula)

  • نویسنده: کیم نیومن (Kim Newman)
  • سال انتشار: ۱۹۹۲

این اثر تریلر عامه‌پسندانه شبیه به مولتی‌ورس یا جهان مشترکی درباره‌ی ادبیات گوتیک است. «آنو دراکولا» ایده‌ای ساده دارد: چه می‌شد اگر در انتهای رمان «دراکولا»، جاناتان هارکر و پروفسور ون هلسینگ پیروز نمی‌شدند؟ در این رمان، دراکولا، پس از به قتل رساندن ون هلسینگ، ملکه ویکتوریا را به‌عنوان عروس خود انتخاب می‌کند و این دو در کنار هم، از حوالی سال ۱۸۸۸ حکم‌فرمایی خود بر لندن را آغاز می‌کنند. در لندن این رمان، شرورهای آشنایی چون جک قاتل (Jack the Ripper)، فو مانچو (Fu Manchu) و لرد روتوِن در شهری که خون‌آشام‌ها آن را قبضه کرده‌اند جولان می‌دهند. چارلز بورِگارد (Charles Beauregarde) جاسوس و ژِنِویِو دودونه (Geneviève Dieudonné) خون‌آشام به هم ملحق می‌شوند تا رژیم خشونت‌بار خون‌آشام‌ها را سرنگون کنند. در این میان آن‌ها تعدادی متحد غیرمنتظره هم دارند، مثل مایکرافت هلمز (Mycroft Holmes) و پروفسور موریارتی. در بستر این ماجراجویی لذت‌بخش در بریتانیای دوران ملکه ویکتوریا، نیومن تاریخ بدیلی بسیار جذاب طرح‌ریزی کرده است.

۱۴. رویای تب‌آلود (Fevre Dream)

رویای تب‌آلود جورج آر آر مارتین

  • نویسنده: جورج آر. آر. مارتین (George R. R. Martin)
  • سال انتشار: ۱۹۸۲

پیش از این‌که مارتین با نوشتن «نغمه‌ی یخ و آتش» به شهرتی جهانی دست پیدا کند، این کتاب کلاسیک در ژانر خون‌آشامی را نوشته بود. خود نویسنده و منتقدان آن را «ترکیب دراکولا با مارک توین» توصیف کرده بودند. در جنوب آمریکا پیش از وقوع جنگ داخلی، بین ابنر مارش (Abner Marsh)، ناخدای بلندپرواز و جاشوا یورک (Joshua York)، یک فرد ثروتمند و اجتماعی که وعده داده تا سرمایه‌ی لازم برای راه‌اندازی کشتی بخار جدید مارش را فراهم کند، اتحادی غیرمنتظره شکل می‌گیرد. فقط یک شرط وجود دارد: یورک به مارش دستور می‌دهد که هیچ سوالی درباره‌ی رفتارهای عجیب و مهمان‌های عجیب‌ترش نپرسد. وقتی مارش به حقیقت درباره‌ی ذات تاریک یورک پی می‌برد، مجبور می‌شود تا درباره‌ی جهان‌بینی‌اش تجدیدنظری انجام دهد. این رمان خشونت‌بار که خواننده را در خود غرق می‌کند، لایق ورود به تالار مشاهیر ادبیات خون‌آشامی است.

۱۵. آبراهام لینکلن: شکارچی خون‌آشام (Abraham Lincoln: Vampire Hunter)

کتاب آبراهام لینکلن: شکارچی خون‌آشام (Abraham Lincoln: Vampire Hunter)

  • نویسنده: سث گراهام اسمیث (Seth Grahame-Smith)
  • سال انتشار: ۲۰۱۰

این رمان تاریخ بدیل، ترکیبی از فیلم‌های گرایندهاوس (Grindhouse) دهه‌ی ۷۰ و تاریخ جنگ داخلی آمریکا است که در آن آبراهام لینکلن (ملقب به اِیب راستگو) به‌عنوان یک شکارچی خون‌آشام افسانه‌ای بازتعریف شده است. وقتی لینکلن نه ساله بود، مادر او به‌خاطر حمله‌ی خون‌آشام‌ها جان خود را از دست می‌دهد و در اینجا رییس‌جمهور آینده‌ی مملکت سوگند یاد می‌کند: «من تمام خون‌آشام‌های آمریکا را خواهم کشت.» او تبر به دست، در کنار گروهی از همراهان جورواجور، در صدد وفا کردن به وعده‌ی خود برمی‌آید. از همراهان او می‌توان به جک آرمسترانگ، رفیقی که در واقعیت با او کشتی می‌گرفت، و نویسنده‌ای غمگین و جوان به نام ادگار آلن پو اشاره کرد. مسیر خونینی که لینکن برای زندگی‌اش انتخاب کرده، او را به کاخ سفید و شرکت در جنگ داخلی آمریکا سوق می‌دهد. شاید در ابتدا هدف‌تان از خواندن این رمان لذت بردن از محتوای خشونت‌بارش باشد، ولی به‌مرور متوجه می‌شوید که جذابیت اصلی داستان درس‌های تاریخی است که به شما می‌دهد. گراهام-اسمیت باذوق‌ترین و پیگیرترین پژوهش‌گر تاریخ است که می‌توانید تصور کنید.

۱۶. ولاد (Vlad)

ولاد کارلوس فوئنتس

  • نویسنده: کارلوس فوئنتس (Carlos Fuentes)
  • سال انتشار: ۲۰۰۴

این رمان دنباله‌ای برای «دراکولا» برام استوکر، واقع در مکزیکو سیتی است؛ در قالب «ماجراجویی افتضاحِ» وکیلی به نام ایوِز ناوارو (Yves Navarro) که در واقع معادل مدرن جاناتان هارکر در «دراکولا» است. وقتی گذر ایوز به ولاد – که مهاجری نیازمند خانه و کاشانه است – می‌افتد، او همسر زیبایش آسونسیون (Asunción) را به‌عنوان مشاور املاک این مشتری جدید انتخاب می‌کند. پس از این‌که زنش یک ویلا به سبک معماری باوهاوس (Bauhaus) را در یکی از شیک‌ترین نقاط مکزیکو سیتی برای او جور می‌کند، بین این زوج و ولاد دوستی‌ای سریع شکل می‌گیرد. ولی همان‌طور که هرکس که «دراکولا» را خوانده می‌داند، ایوز قرار است دار و ندارش را به خون‌آشامی ببازد که آمده تا زندگی‌اش را بدزدد. این رمان هم دنباله‌ای برای رمان استوکر است، هم نقدی تند و تیز از بورژواهای مکزیکی و از این لحاظ می‌توان گفت استفاده‌ای جانانه از معروف‌ترین رمان خون‌آشامی کرده است.

۱۷. من افسانه‌ام (I Am Legend)

من افسانه‌ام ریچارد متسون

  • نویسنده: ریچارد متسون (Richard Matheson)
  • سال انتشار: ۱۹۵۴

آیا هوس کرده‌اید یک کتاب خون‌آشامی بخوانید، ولی نمی‌خواهید کتابی که می‌خوانید، «کاملاً» خون‌آشامی باشد؟ در این صورت «من افسانه‌ام» برای شما نوشته شده است. این کتاب در اصل کلکسیونی از داستان‌های کوتاه است، ولی در قلب همه‌ی این داستان‌ها شخصیت رابرت نویل (Robert Neville) قرار دارد که چارلز هستون و ویل اسمیت هردو نقش او را بازی کرده‌اند. «من افسانه‌ام» کتاب خاصی در ادبیات خون‌آشامی است، چون خون‌آشام‌های این کتاب بیشتر شبیه به زامبی‌اند و سناریوی پساآخرالزمانی کتاب هم یادآور ادبیات زامبی‌محور است، خصوصاً با توجه به این‌که خون‌آشام‌های هیولاصفت داخل رمان به‌خاطر شیوع یک باکتری به این وضع درآمده‌اند. بنابراین برخلاف بیشتر خون‌آشام‌ها که ماهیتی ماوراءطبیعه دارند، خون‌آشام‌های «من افسانه‌ام» یادآور سبک علمی‌تخیلی هستند و توضیح بیولوژیک دارند.

۱۸. امپراتوری خون‌آشام‌ها (Empire of the Vampire)

کتاب امپراتوری خون‌آشام‌ها (Empire of the Vampire)

  • نویسنده: جی کریستوف (Jay Kristoff)
  • سال انتشار: ۲۰۲۱

«امپراتوری خون‌آشام‌ها» یک فانتزی حماسی غلیظ بسیار طولانی – بالای هشتصد صفحه – است که در آن خون‌آشام‌ها انسانیت را تسخیر کرده‌اند. کتاب درباره‌ی مردی به نام گابریل دو لیون (Gabriel de Leon) است، مردی که عضوی از فرقه‌ی برادری مقدسی است که وظیفه‌یشان محافظت از بشریت و کلیسا در برابر هیولاهای شب بود. ولی در آغاز این رمان، او به دست خون‌آشام‌ها افتاده و قرار است اعدام شود. با این حال، ملکه‌ی خون‌آشام‌ها به گابریل دستور می‌دهد پیش از کشته شدن، داستان زندگی خود را برای مورخ شخصی‌اش تعریف کند، داستانی درباره‌ی نبردهای حماسی، عشق ممنوعه، ایمانی که از دست رفته و دوست‌هایی که به دست آمده‌اند، جنگ‌های خونین و پادشاه ابدی و پویش انسانیت برای به دست آوردن آخرین امیدش: جام مقدس. اگر عاشق رمان‌های فانتزی حماسی و طولانی و خون‌آشام‌ها هستید، این کتاب بهترین گزینه برای شماست.

۱۹. حماسه‌ی دارن شان (Saga of Darren Shan)

حماسه‌ی دارن شان

  • نویسنده: دارن شان
  • سال انتشار: ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۴

«حماسه‌ی دارن شان» یک مجموعه‌ی ۱۲ جلدی مخصوص کودک و نوجوان است که برای بعضی از کودکان نسل هزاره که در تب هری پاتر بزرگ شدند، رقیبی بزرگ برای آن بود. «حماسه‌ی دارن شان» دربار‌ه‌ی پسربچه‌ای به نام دارن شان است که در ابتدا زندگی ساده‌ای دارد که هر نوجوانی می‌تواند با آن همذات‌پنداری کند، ولی پس از آشنایی با مردی مرموز به نام لارتن کرپسلی (Larten Crepsley) به یک نیمه‌خون‌آشام تبدیل و از اینجا به بعد، وارد دنیای موجودات ماوراءطبیعه، رقابت‌های باستانی و رازهای تاریک می‌شود. این مجموعه به جای این‌که خون‌آشام‌ها را به شکل موجوداتی رمانتیک یا وحشتناک به تصویر بکشد، دیدگاهی پیچیده‌تر به آن‌ها دارد. در این مجموعه خون‌آشام‌ها جامعه‌ی مخصوص به خود را دارند (که دنیاسازی نسبتاً خوبی برای آن انجام شده)، از کدهای اخلاقی خاص خود پیروی می‌کنند و قربانی‌های خود را نمی‌کشند. اگر دنبال یک اثر شخصیت‌محور و طولانی درباره‌ی خون‌آشام‌ها هستید که یک عالمه پیچ‌وخم داستانی داشته باشد، «حماسه‌ی دارن شان» جزو بهترین گزینه‌ها و به‌نوعی نماینده‌ی اصلی ادبیات خون‌آشامی در دسته‌ی ادبیات کودک و نوجوان است.

۲۰. گرگ و میش (Twilight)

توایلایت

  • نویسنده: استفانی میر (Stephanie Mayer)
  • سال انتشار: ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۸

متاسفانه یا خوشبختانه «گرگ و میش» ادبیات خون‌آشامی را از نو تعریف کرد. خون‌آشام‌ها از وقتی پا به دنیای ادبیات گذاشتند، همیشه از جلوه‌ای رمانتیک برخوردار بودند، ولی این مجموعه پا را فراتر گذاشت و مفهوم خون‌آشام را به معادل پسر دلربا و مرموز رمان‌های عاشقانه‌ی نوجوان‌پسند تبدیل کرد که دختر رمان در برابر جذابیتش هیچ شانسی برای مقاومت ندارد. میر با نوشتن این رمان به‌نوعی بسیاری از کلیشه‌های سبک عاشقانه‌ی نوجوان‌پسند را با ویژگی‌های خون‌آشامی ترکیب کرد. مثلاً یکی از ویژگی‌های چنین رمان‌هایی این است که زوج جوان دائماً همدیگر را جذب و دفع می‌کنند تا تنش رمانتیک بین‌شان بیشتر شود. در این رمان این دینامیک بین بلا سوان (Bella Swan)، دختر عاشق‌پیشه و ادوارد کالن (Edward Cullen)، خون‌آشام خوش‌تیپ، مرموز و کنترل‌گر داستان وجود دارد، ولی دلیلش این است که کالن، به‌عنوان یک خون‌آشام، مشکلاتی واضح برای رابطه داشتن با یک انسان دارد. البته در جلدهای بعدی، استفانی میر سطح داستان را از یک عاشقانه‌ی خشک‌وخالی فراتر می‌برد و با وارد کردن عناصری همچون اختلاف‌های قدیمی و تاریخی و جامعه‌ی مخفی خون‌آشام‌ها (با سلسله‌مراتب قدرت مخصوص خودش) آن را به رمان‌های گمانه‌زن استاندارد نزدیک‌تر می‌کند، ولی میراث «گرگ‌ومیش» به‌نوعی رمانتیک‌سازی از خون‌آشام‌ها برای نسلی جدید بود.


بهترین فیلم‌های خون‌آشامی


اشباح حضوری همه‌جانبه در سینما داشته‌اند و زامبی‌ها نیز سهم‌قابل‌توجهی دریافت کرده‌اند، ولی از بین تمام هیولاهای کلاسیک سبک وحشت، خون‌آشام‌ها از قوی‌ترین میراث سینمایی برخوردار بوده‌اند. سینمای خون‌آشامی تقریباً به‌اندازه‌ی خود سینما قدمت دارد. «نوسفراتو» اف. دابلیو. مورنو در سال ۱۹۲۲ تماشاچیان را ترساند و پس از آن مقلدهای بسیاری تحت تاثیر آن ساخته شدند. در تمام دوران‌های سینمایی و تمام کشورهایی که سینما درشان حضوری پررنگ دارد، فیلمسازها برداشت خود را از اسطوره‌ی خون‌آشام عرضه کرده‌اند؛ از مجموعه فیلم‌های «دراکولا» استودیوی یونیورسال گرفته تا اقتباس تاد براونینگ (Tod Browning) از رمان برام استوکر در سال ۱۹۳۱ تا «دختری تنها در شب قدم‌زنان به خانه برمی‌گردد» (A Girl Walks Home Alone at Night)، فیلم مستقل فمینیستی لیلی امیرپور، فیلمساز ایرانی-آمریکایی در سال ۲۰۱۴.

تعداد فیلم‌های خون‌آشامی زیادتر از آن است که بتوان آن‌ها را شمرد، ولی در ادامه ۲۰ فیلم خون‌آشامی معرفی شده‌اند که هرکدام نماینده‌ی خوبی از جریان‌ها و زیرسبک‌های مختلف سینمای خون‌آشامی هستند؛ از آثار طنزآمیز و هجوآمیز درباره‌ی خون‌آشام‌ها گرفته تا فیلم‌های ترسناک خشونت‌بار و فیلم‌های معناگرا و هنری.

۱. نوسفراتو (Nosferatu)

نوسفراتو

  • سال انتشار: ۱۹۲۲
  • کارگردان: اف. دابلیو. مورنو

«نوسفراتو»، پدرخوانده‌ی سینمای خون‌آشامی، در ابتدا اقتباسی غیررسمی از «دراکولا» برام استوکر بود، ولی به یکی از بزرگ‌ترین فیلم‌های وحشت کل تاریخ تبدیل شد. مکس شرک (Max Schreck) در نقش کونت اورلاک یکی از بهترین بازی‌های سینمای صامت را ارائه می‌دهد. اورلاک خون‌آشامی در ترنسلوانیا است که علاقه‌ی روزافزونش به همسر یک مامور املاک، نتایجی وحشتناک و تراژیک به بار می‌آورد.

مورنو داستان خون‌آشامی استوکر را از فیلتر هیجان‌گرایی آلمانی (German Expressionism) رد کرد و اتمسفری به وجود آورد که پر از سایه و کنتراست بین فضاهای روشن و تاریک است. تصویرسازی‌های معروف فیلم، مثل خزیدن سایه‌ی اورلاک روی دیوار یا ثابت شدن دوربین روی اورلاک –این زاویه پیکرش را لاغرتر و دست و پاهایش را درازتر جلوه می‌دهد – تا ابد یکی از نماهای نمادین سبک وحشت باقی خواهد ماند. وحشت نهفته در فیلم در تار و پود و شیوه‌ی ساخته شدنش نهفته است، و برای همین جزو معدود فیلم‌های صامت است که تا به امروز پتانسیل ترساندن مخاطب را دارد.

۲. دراکولا (Dracula)

دراکولا ۱۹۳۱

  • سال انتشار: ۱۹۳۱
  • کارگردان: تاد براونینگ (Tod Browning)

فیلم‌های وحشتی که استودیوی یونیورسال در دهه‌ی ۱۹۳۰ خلق کرد، نقشی حیاتی در جا انداختن هیولاهای نمادین سینمایی بین مرم داشتند. «دراکولا» و «فرانکنشتاین» که هردو در سال ۱۹۳۱ منتشر شدند، جزو معروف‌ترین فیلم‌های وحشت استودیو (و تاریخ) هستند. «دراکولا» تاد براونینگ از نمایش‌نامه‌ای در سال ۱۹۲۴ اقتباس شده بود که خودش از رمان اصلی استوکر اقتباس شده بود و تماشاچیان سینما را به بازی خاص و به‌یادماندنی بلا لگوسی در نقش دراکولا معرفی کرد. لهجه‌ی مجارستانی غلیظ او و شخصیت جنتلمن‌گونه‌اش، که با ذاتی پلید ترکیب شده بود، به‌مدت چند دهه به هویت اصلی خون‌آشام‌ها تبدیل شد. این فیلم چنان با تار و پود فرهنگ عامه پیوند خورده است که قضاوت کردن آن حدود یک قرن پس از ساخته شدنش سخت است، ولی حتی کسی که به عمرش واژه‌ی «خون‌آشام» را نشنیده، نخواهد توانست در برابر جذبه‌ی بازیگری لگوسی مقاومت کند.

۳. مصاحبه با خون‌آشام (Interview with the Vampire)

فیلم مصاحبه با خون‌آشام

  • سال انتشار: ۱۹۹۴
  • کارگردان: نیل جوردن (Neil Jordan)

فیلم «مصاحبه با خون‌آشام» هم مثل کتابش یک اثر تحریک‌کننده، اغواکننده و ضیافتی برای چشم‌ها و گوش‌ها است که در سال ۱۷۹۱ در لوییزیانای تحت کنترل اسپانیا آغاز می‌شود و با موسیقی گانز اند روزز (Guns N’ Roses) بر روی تیتراژ پایانی به پایان می‌رسد. این فیلم پر از ستاره است: تام کروز نقش لستات خوش‌تیپ و خوش‌لباس و شیطان‌صفت را بازی می‌کند، برد پیت نقش لوییس را بازی می‌کند که درونش جنگی به پاست؛ کریستین اسلیتر (Christian Slater) نقش یک خبرنگار خوش‌تیپ را بازی می‌کند که در ابتدا باورش نمی‌شود لوییس یک خون‌آشام باشد، اما به‌مرور طی مصاحبه‌هایشان از داستان زندگی باورنکردنی او باخبر می‌شود. تازه در این جمع بازیگران خوش‌تیپ دوران، هنوز به آنتونیو باندراس اشاره نکرده‌ایم. کریسیتین دانست هم نقش مکمل خون‌آشامی را بازی می‌کند که برای همیشه در بدن یک کودک گرفتار شده است. همه‌ی بازی‌ها در فیلم درجه‌یک هستند. فارغ از بازی‌ها، این فیلم از لحاظ دکوراسیون هم یک شاهکار تمام‌عیار است و در رشته‌ی بهترین کارگردانی هنری نامزد اسکار شد. زیبایی فیلم از پنت‌هاوس شیک و پر از دکور لوییس در نیو اورلیان گرفته تا تئاتر خون‌آشام‌ها در فرانسه قابل‌مشاهده است. «مصاحبه با خون‌آشام» یک فیلم پر زرق و برق، گزاف، به‌شدت تشریفاتی و در کمال جسارت پر از زیرلایه‌های معنایی کوییر است. دیگر از این سبک فیلم‌ها جایی ساخته نمی‌شود.

۴. پسران گمشده (The Lost Boys)

فیلم پسران گمشده (The Lost Boys)

  • سال انتشار: ۱۹۸۷
  • کارگردان: جول شوماخر (Joel Schumacher)

«پسران گمشده»، اثری که سبک بصری خاص دهه‌ی ۸۰ از سر و روی آن می‌بارد، فیلمی تاریخ‌گذشته، لوس و بسیار مفرح است. فیلم خون‌آشامی نوجوان‌پسند شوماخر حاوی تعدادی از معروف‌ترین ستاره‌های جوان آن دوران بود: جیسون پاتریک، کیفر سادرلند، کوری هایم، کوری فلدمن و جامی گرتز. این داستان درباره‌ی دو برادر است که به یک شهر کالیفرنیایی آفتابی می‌روند و هرکدام به یکی از جناح‌های جنگ بین خون‌آشام/شکارچی خون‌آشام ملحق می‌شوند. مایکل (با بازی جیسون پاتریک) گول دیوید، رهبر یک دار و دسته‌ی موتورسواری (با بازی سادرلند) را می‌خورد و دیوید او را به خون‌آشام تبدیل می‌کند، ولی برادر کوچک‌ترش سم (با بازی کوری هایم) با گروهی از شکارچیان خون‌آشام عجیب ملاقات می‌کند و خود را مسئول نجات برادرش می‌بیند. این فیلم که جلوه‌های ویژه‌ی عالی، صحنه‌های ترسناک واقعی همراه با طنز سبک‌سرانه و لایه‌های معنایی هم‌جنس‌گرایانه‌ی بسیار دارد، همچنان فیلمی لذت‌بخش برای تماشا باقی مانده است.

۵. تنها عاشقان زنده ماندند (Only Lovers Left Alive)

فیلم تنها عاشقان زنده ماندند (Only Lovers Left Alive)

  • سال انتشار: ۲۰۱۳
  • کارگردان: جیم جارموش (Jim Jarmusch)

اگر خون‌آشام‌های خوش‌تیپ و خوش‌لباس «گرگ‌ومیش» زل زدن‌های بی‌امان‌شان را با غصه و ماخولیای واقعی جایگزین می‌کردند، شاید با آدام (تام هیدلستون) و ایو (تیلدا سویینتون) وجه‌اشتراک بیشتری پیدا می‌کردند. آدام و ایو خون‌آشام‌های باحال و کلاسیک در مرکزیت «تنها عاشقان زنده ماندند»، فیلم خون‌آشامی جیم جارموش هستند. اگر جنبه‌های ماوراءطبیعه‌ی فیلم را نادیده بگیریم، شخصیت‌های اصلی این فیلم سَبُک و ذکاوت‌مندانه، شبیه به تمام افراد غریب و بی‌حوصله‌ای هستند که در دیگر آثارش می‌توان پیدا کرد.

در دنیای جارموش، حتی موجودات نامیرا هم برای زندگی عطش دارند و می‌توانند از اعماق وجود درباره‌ی آن غر بزنند. اگر بتوانید با ضرب‌آهنگ کند و فلسفی جارموش و حالت صورت بی‌روح شخصیت‌های فیلم‌اش کنار بیایید، فیلم با یک پایان احساسی به شما پاداش می‌دهد: پایانی که دربار‌ه‌ی رد شدن و ادامه دادن است، حتی وقتی انگیزه برای این کار از بین رفته باشد. خون‌آشامی که سویینتون نقش‌اش را بازی می‌کند، وقتی درباره‌ی گذشته فکر می‌کند، آهی می‌کشد و می‌گوید: «دیگه از ما گذشته، نه؟» ولی «تنها عاشقان زنده ماندند» نشان می‌دهد که یکی از بزرگ‌ترین فیلمسازهای مولف آمریکا، هنوز حرف‌های زیادی برای گفتن دارد.

۶. آدم درست را راه بده (Let the Right One In)

فیلم Let the Right One In

  • سال انتشار: ۲۰۰۸
  • کارگردان: توماس آلفردسون (Thomas Alfredson)

در سال ۲۰۰۸، با انتشار فیلم «گرگ‌ومیش» و فروش فوق‌العاده‌اش در گیشه، خون‌آشام‌ها با قدرت تمام به سینما برگشتند، ولی «گرگ‌ومیش» یک رقیب مورمورکننده، ولی دلنشین داشت که به‌اندازه‌ی آن فروش نکرد، ولی بیشتر مورد تحسین واقع شد: فیلم گوتیک عاشقانه‌ی سوئدی توماس آلفردسون. این فیلم پرداختی اتمسفریک به پسری ۱۲ ساله و دختری خون‌آشام است که با او دوست می‌شود. کِیر هدبرانت (Kare Hedebrant) و لینا لیاندرسون (Lina Leanderson)، دو بازیگر کم‌سن‌وسال فیلم، شیمی بسیار قدرتمندی با هم دارند و رابطه‌یشان با هم تقریباً تنشی رمانتیک پیدا می‌کند، ولی طلسم شاعرانه و مورمورکننده بین‌شان هیچ‌گاه شکسته نمی‌شود.

زمینه‌ی برفی فیلم به‌نوعی زمینه‌سازی برای دو چیز است: یکی تنهایی شدیدی که پسرک در زندگی‌اش حس می‌کند و دیگری حس معما و رمز و رازی که از آشنایی با همراه جدیدش نشات گرفته است و به او برای مقابله با زورگوهای زندگی‌اش کمک می‌کند. این فیلم حال‌وهوایی اسپیلبرگی دارد: بدین معنی که حس شگفتی دوران کودکی با حس وحشت ناشی از وجود دنیایی تاریک‌تر فراتر از ناحیه‌ی امن کودکی ترکیب شده است. ضرب‌آهنگ آهسته و پیوسته‌ی فیلم به‌نوعی حاکی از نیروهای تهدیدآمیز است، ولی به‌خاطر عدم اشاره‌ی مستقیم به چیز خاصی، مخاطب خودش باید جاهای خالی را با تفسیرهای ذهنی‌اش پر کند. آلفردسون توانایی فوق‌العاده‌ای در استفاده از جزییات زیرپوستی و غیرمستقیم درباره‌ی ماهیت خون‌آشام‌ها – و همچنین ایجاد تناقض بین صورت معصوم دخترک و قدرت‌های وحشتناکش –  دارد و زمینه‌ای وحشتناک پر از احتمالات مختلف به وجود می‌آورد. (الی با صورتی بی‌احساس به اسکار می‌گوید: «من دوازده سالمه، ولی مدت زیادی می‌شه که ۱۲ سالم بوده.»)

بازسازی مت ریوز (Matt Reeves) از فیلم در سال ۲۰۱۰ عملکرد خوبی در زمینه‌ی ارائه کردن بهترین ویژگی‌های فیلم اصلی داشت، ولی اقتباس اصلی آلفردسون همچنان دستاوردی بزرگ در سبک وحشت باقی مانده است و بازسازی نتوانست از آن پیشی بگیرد. اتمسفر این فیلم آنقدر موثر است که هر مکث معنادار، در شما حس ترسی از این‌که در ادامه چه اتفاقی قرار است بیفتد ایجاد می‌کند.

۷. مارتین (Martin)

فیلم مارتین (Martin)

  • سال انتشار: ۱۹۷۷
  • کارگردان: جورج ای. رومرو (George A. Romero)

رومرو فیلمسازی بود که عملاً سینمای زامبی‌محور را ابداع کرد، ولی فیلم موردعلاقه‌ی خود این فیلمساز از بین آثار خودش، درباره‌ی یک خون‌آشام است. خب، شاید درباره‌ی یک خون‌آشام باشد. در فیلم عجیب و غم‌انگیز «مارتین»، جان امپلاس (John Amplas) نقش مردی جوان به نام مارتین را بازی می‌کند که با وجود این‌که دندان‌های تیز ندارد، اغلب غریبه‌ها را به قتل می‌رساند و خون‌شان را می‌مکد. طبق توهمات عجیبی که به مارتین وحی می‌شود و هذیان‌گویی‌های پسرعموی پیرش کودا، این مرد کاملاً عادی در اصل خون‌آشامی جاودان است، ولی کریستینا، نوه‌ی کودا، نسبت به ادعاهای آن‌ها بدبین است. در فیلم هیچ‌گاه مشخص نمی‌شود که خون‌آشام بودن مارتین واقعی است یا توهم، ولی پیام بدبینانه و معذب‌کننده‌ی فیلم درباره‌ی اثر آثار داستانی روی درک ما از دنیا و پتانسیل بشریت برای ابراز خشونت، آن را به یکی از خاص‌ترین فیلم‌ها در بستر سینمای خون‌آشامی تبدیل کرده است.

۸. بافی، قاتل خون‌آشام (Buffy the Vampire Slayer)

بافی قاتل خون‌آشام

  • سال انتشار: ۱۹۹۲
  • کارگردان: فرن روبل کوزوی (Fran Rubel Kuzui)

فیلم «بافی، قاتل خون‌آشام» کاملاً زیر سایه‌ی سریال اقتباس‌شده و جنسی‌تر از آن به همین نام قرار گرفته است، ولی به‌نوبه‌ی خودش یک اثر کلاسیک باقی مانده است. به‌هرحال نمی‌شد سریال کلاسیک شبکه‌ی برادران وارنر را بدون منبع الهامی ملکوتی – یا در این مورد، بهتر است بگوییم شیطانی – ساخت.

فیلمنامه‌ی این فیلم را خود جاس ودون (سازنده‌ی سریال) نوشته بود، ولی نتیجه‌ی نهایی از آن چیزی که او در نظر داشت، کمدی‌تر از آب درآمده بود. این مسئله باعث شد که پیشنهاد ساخت سریالی تاریک‌تر را به شبکه‌های تلویزیونی بدهد. این فیلم پر از بازیگران مطرح بود (کریس سوانسون، دونالد ساترلند، پل روبنز، راتگر هاور، لوک پری، دیوید آرکت و هیلاری سوانک) و به‌نوعی هم تاریکی فیلم «Heathers» را در بر داشت، هم پیش از این‌که شخصیت شر هوروویتز (Cher Horowitz) در فیلم «از همه‌جا بی‌خبر» (Clueless) در سال ۱۹۹۵ یک تیپ شخصیتی جدید در سینما خلق کند، شخصیتی شبیه به او را به مخاطبان عرضه کرد.

با این‌که منتقدان فیلم را کوباندند، عملکرد آن در گیشه نسبتاً خوب بود و از آن موقع تاکنون نیز در گفتمان فرهنگی – که حافظه‌ی کوتاهی دارد – جایگاه قابل‌قبولی داشته است. سال‌هاست که درباره‌ی ساختن یک دنباله صحبت‌هایی صورت گرفته است، ولی طبق پیش‌بینی ما، فقط یک قاتل خون‌آشام می‌تواند بر بقیه حکم‌فرمایی کند و آن هم بافی اصلی است.

۹. اعتیاد (The Addiction)

فیلم اعتیاد (The Addiction)

  • سال انتشار: ۱۹۹۵
  • کارگردان: ایبل فرارا (Abel Ferrara)

«اعتیاد»، برداشت تاریک، زمخت و سیاه‌وسفید ایبل فرارا از افسانه‌ی خون‌آشام، به‌شکلی ماهرانه هنر متعالی را با کثافت محض ترکیب می‌کند؛ این فیلم از چرک بودن ذاتی سبک وحشت برای طرح‌ریزی پرتره‌ای روان‌شناسانه از غرق شدن آهسته و پیوسته‌ی یک داشنجوی فلسفه (با بازی زیرپوستی و مورمورکننده‌ی لیلی تیلور) در دیوانگی استفاده می‌کند.

قضیه از این قرار است که کتلین (Kathleen) درون‌گرا از جانب زنی مرموز و با ظاهری اروپایی که شبیه به خواننده‌ی اپرا به نظر می‌رسد، مورد حمله قرار می‌گیرد و از آن پس عطشی روزافزون به خون پیدا می‌کند. در ابتدا او نیاز خود را از راه معتادان و اراذل شهر برطرف می‌کند و به‌مرور دنبال قربانی‌های بلندپروازانه‌تری می‌گردد. وقتی او پینا (Peina)، با بازی کریستوفر والکن را ملاقات می‌کند، زندگی‌اش وارد مسیر جدیدی می‌شود. پینا خون‌آشامی است که آنقدر با اعتیادش مبارزه کرده که توانسته انسانیتش را تا حد زیادی بازیابی کند.

می‌توانید «اعتیاد» را نسخه‌ی موج نوی داستان خون‌آشامی در نظر بگیرید: یک فیلم با حال‌وهوای موسیقی جاز که ضرب‌آهنگ و اتمسفر نیویورک دهه‌ی ۹۰ را انتقال می‌دهد. البته نمی‌توان ردپای اپیدمی ایدز را در این فیلم که نگاهی استعاری به روان‌زخم و خودویران‌گری است، نادیده گرفت.

۱۰. تاریکی نزدیک (Near Dark)

فیلم تاریکی نزدیک (Near Dark)

  • سال انتشار: ۱۹۸۷
  • کارگردان: کاترین بیگلو (Kathryn Bigelow)

کاترین بیگلو نتوانست بودجه‌ی لازم برای ساختن وسترن بازنگرانه‌ای (Revisionist Western) را که می‌خواست بسازد تامین کند، برای همین سوار موج فیلم‌های خون‌آشامی در دهه‌ی ۸۰ شد و یک اثر منحصربفرد ترکیب‌شده از ژانرهای مختلف ساخت. «تاریکی نزدیک» یک فیلم چشم‌نواز، خشن و بسیار رمانتیک است که در یک شهر کوچک در غرب میانه‌ی آمریکا واقع شده و داستان عاشقانه‌ی پیچیده‌ای درباره‌ی خون‌آشامی به نام می (Mae) و کیلب (Caleb) تعریف می‌کند، پسری که می عاشقش می‌شود و در یک عصر پرمخاطره او را گاز می‌گیرد. در ادامه معلوم می‌شود که عصاره‌ی وجود کیلب غیرخشونت‌آمیز است و این ویژگی او باعث می‌شود می هرچه بیشتر عاشقش شود.

با این حال، طایفه‌ی خون‌آشام کوچ‌کننده‌ای که بیگلو به تصویر می‌کشد، بسیار خشن است و بیگلو ذات خشن آن‌ها را در یک صحنه در بار به تصویر می‌کشد که اصلاً رمانتیک نیست. این عناصر، در کنار موسیقی دهه‌هشتادی‌ای که گروه موسیقی تنجرین دریم (Tangerine Dream) برای فیلم ساخته و تماشاچی را وارد دنیای دیگری می‌کند، تجربه‌ای بی‌نظیر خلق کرده‌اند. برای کسانی که آرزو می‌کنند ای‌کاش بیگلو سینمای ژانری را ول نمی‌کرد تا در حوزه‌ی سینمای جدی و جایزه‌پسند کار کند، «تاریکی نزدیک» یادآور این حقیقت است که فیلم‌های ژانری او همیشه از همان ابتدا مسیر درستی را دنبال کردند.

۱۱. عطش (Thirst)

فیلم کره‌ای عطش

  • سال انتشار: ۲۰۰۹
  • کارگردان: پارک چان-ووک (Park Chan-wook)

پارک چان-ووک، استاد ترکیب کردن ژانرهای مختلف، در کمال شجاعت به درون‌مایه‌های جنجالی و تابوهای مختلف پرداخته است: «ندیمه» (The Handmaiden) یک فیلم درام روان‌شناسانه درباره‌ی هم‌جنس‌گرایی زن‌ها بود، «استوکر» و «هم‌کلاسی قدیمی» (Oldboy) درباره‌ی زنا با محارم بودند و «همدردی با آقای انتقام» (Sympathy for Mr. Vengeance) هم درباره‌ی طعم شیرین انتقام از کسی که از کودکان سوءاستفاده می‌کرد. با ساختن فیلم «عطش»، او به‌نوعی خون‌آشام‌ها را دستمایه‌ی ساخت یک فیلم وحشت اروتیک ماوراءطبیعه قرار دارد. این فیلم درباره‌ی سانگ-هیون (Sang-hyun) است، کشیشی کاتولیک که پس از یک آزمایش پزشکی اشتباه، عطشی فوق‌العاده شدید برای مکیدن خون پیدا می‌کند.

«عطش» هم مثل بسیاری از فیلم‌های پارک بر پایه‌ی یک مثلث عشقی عجیب بنا شده است: در اینجا اضلاع مثلث این کشیش، دوستش و زن دوستش هستند؛ زن دوستش پس از پی پردن به وضعیتی که معشوقه‌اش به آن دچار شده، تصمیم می‌گیرد در این تجربه با او شریک شود. خون‌آشامی که پارک به تصویر می‌کشد اصلاً استاندارد نیست؛ او نه خوش‌لباس است، نه باسواد و نه رمانتیک. او در شهر راه نمی‌افتد تا دندان‌های نیش خود را در گردن یک آدم از همه‌جا بی‌خبر فرو کند. او صرفاً یک مرد تنها و رقت‌انگیز است که می‌خواهد با یک نفر ارتباط معنادار برقرار کند. البته پارک با بزرگنمایی در به تصویر کشیدن خون کمی عنصر حال‌به‌هم‌زن بودن هم به فیلم اضافه کرده است و از این راه مخاطب را برای پایان خشونت‌بار فیلم آماده می‌کند.

۱۲. دختران تاریکی (Daughters of Darkness)

فیلم دختران تاریکی (Daughters of Darkness)

  • سال انتشار: ۱۹۷۱
  • کارگردان: هری کومل (Harry Kümel)

این فیلم وحشت گوتیک الهام‌گرفته از شخصیت تاریخی واقعی‌ای به نام الیزابت باتوری (Elisabeth Bathory)، کونتس مجارستانی است که به باور برخی بین قاتلان سریالی زن در تاریخ، بیشترین قربانی را دارد. هنری کومل، کارگردان بلژیکی، خون‌آشام مونث و هم‌جنس‌گرای خود (با بازی دلفین سیریگ (Delphine Seyrig)) را از مارلنه دیتریش (Marlene Dietrich)، هنرپیشه‌ی کلاسیک آلمانی الگوبرداری کرد و لباسی متشکل از رنگ‌هایی که حزب نازی زیاد ازشان استفاده می‌کرد به او پوشاند تا هرچه بیشتر ظاهر یک فرد عوام‌فریب را به او بدهد.

کونتس پس از رسیدن به هتلی کنار ساحل همراه با «همراه»ش، به‌شکلی دیوانه‌ور شیفته‌ی زوجی می‌شود که برای ماه عسل به آنجا آمده‌اند (با بازی جان کارلن و دنیل ویمه) و با حکایاتی تحریک‌کننده درباره‌‌ی فتیش‌های جنسی، اغواگری و خشونت آن‌ها را طلسم می‌کند. آن‌ها خبر ندارند که او دارد تجربه‌های واقعی خودش را با آن‌ها به اشتراک می‌گذارد. «دختران تاریکی» ترکیبی از داستان‌های خون‌آشامی عامه‌پسند با فیلم‌های هنری/معناگرای اروپایی است و از این نظر جزو برداشت‌های سطح‌بالا از این افسانه‌ی قدیمی است.

۱۳. بلید ۲ (Blade II)

بلید ۲

  • سال انتشار: ۲۰۰۲
  • کارگردان: گیرمو دل‌تورو (Guillermo del Toro)

خون‌آشام‌ها می‌توانند ترسناک باشند، ولی از همه مهم‌تر، آن‌ها بسیار باحال‌اند. این‌که حین آشامیدن خون و گاز گرفتن یک نفر با دندان‌های نیش تیزتان جذاب به نظر برسید اوج باحال بودن است و شاید هیچ خون‌آشام سینمایی‌ای (بسیار خب، نیمه خون‌آشام) به‌اندازه‌ی بلید باحال نباشد: او ابرقهرمان مارول است که تاکنون در سه فیلم با بازی وزلی اسنایپس (Wesley Snipes) حضور به عمل رسانده است. به‌نوعی بلید به معروف‌ترین نقش اسنایپس به‌عنوان یک بازیگر تبیدل شده است. بلید، یک نیمه‌خون‌آشام بزن‌بهادر، جذاب و بی‌احساس است که چرم سیاه می‌پوشد و عینک آفتابی سیاه به چشم می‌زند. او موقعی به دنیا آمد که یک خون‌آشام به مادرش حمله کرد و او را کشت. حال او در دنیا می‌گردد و هم‌نوعان خود را می‌کشد. فیلم «بلید ۱» در سال ۱۹۹۸ فیلم اکشن قابل‌قبولی بود، ولی دنباله‌ی آن که در سال ۲۰۰۲ منتشر شد، فیلمی به‌مراتب بهتر است. دلیل اصلی این پیشرفت انتخاب گیرمو دل‌تورو به‌عنوان کارگردان فیلم بود که با اضافه کردن سلیقه‌ی بصری خاص‌اش به صحنه‌های اکشن فوق‌العاده‌ی فیلم، ثابت کرد توانایی کارگردانی فیلم‌های اکشن را هم دارد. ایده‌ی پشت فیلم هم پتانسیل زیادی برای سرگرم‌کننده بودن دارد: بلید مجبور می‌شود با گروهی از خون‌آشام‌های سطح‌بالا متحد شود تا جلوی نژادی جهش‌یافته از اَبَرخون‌آشام‌ها ایستادگی کند. به‌لطف این سناریو، یک عالمه شخصیت باحال و جورواجور به دنیای بلید اضافه شده‌اند. قلب تپنده‌ی فیلم هم اسنایپس است که جذبه‌ی بازیگری‌اش در این فیلم چنان درخششی دارد که می‌تواند هر خون‌آشامی را که جرئت کند این فیلم را تماشا کند بکشد.

۱۴. گنجا و هِس (Ganja & Hess)

فیلم گنجا و هِس (Ganja & Hess)

  • سال انتشار: ۱۹۷۳
  • کارگردان: بیل گان (Bill Gunn)

در این فیلم، هس گرین (Hess Green)، یک انسان‌شناس است که جورج مدا (George Meda)، دستیارش که از لحاظ روانی ثبات ندارد، با یک خنجر تشریفاتی باستانی به او ضربه می‌زند و بدین ترتیب موهبت عمر ابدی و نفرین عطش سیری‌ناپذیر برای نوشیدن خون را به او منتقل می‌کند. وقتی گنجا، همسر جورج به جستجوی شوهر گمشده‌اش می‌آید، بین او و هس رابطه‌ی عاشقانه‌ای غیرمنتظره و عجیب درمی‌گیرد.

«گنجا و هس» برداشتی نوآورانه از روابط جنسی، مذهب و هویت سیاه‌پوستان آمریکاست و بیل گان، فیلمساز هنجارشکن، در این فیلم عجیب قواعد سبک خون‌آشامی را واژگون می‌سازد و از خون‌آشام‌ها به‌عنوان معادلی برای اعتیاد استفاده می‌کند. ولی پیچیدگی پیرنگ باعث شده که تقلیل دادن آن به یک استعاره یا تمثیل ساده تقریباً غیرممکن باشد. توزیع‌کننده‌ی این فیلم در ابتدا از انتشار آن صرف‌نظر کرد، چون از استیل فیلمبرداری گان خوشش نیامد. این فیلم بعداً به یک شرکت دیگر فروخته شد (هریتج) و این شرکت هم بدون این‌که نظر گان را جویا شود، فیلم را به‌شدت تدوین و آن را با چند عنوان مختلف منتشر کرد.

برای سال‌ها، فقط نسخه‌ی قلع‌وقمع‌شده‌ی فیلم موجود بود. بیش از ۴۰ سال بعد، کینو لوربر (Kino Lorber)، با انتشار «گنجا و هس»، طبق همان چیزی که گان در ابتدا مدنظر داشت، خدایان فیلمسازی را خشنود کرد. این فیلم در جشنواره‌ی کن سال ۱۹۷۳ به‌‌عنوان یکی از فیلم‌های هفته‌ی منتقدها انتخاب شد و اسپایک لی در سال ۲۰۱۴ آن را با عنوان «خون شیرین عیسی» (Da Sweet Blood of Jesus) بازسازی کرد.

۱۵. ما در سایه‌ها چه می‌کنیم (What We Do in the Shadows)

ما در سایه‌ها چه می‌کنیم

  • سال انتشار: ۲۰۱۴
  • کارگردان: جمین کلمنت (Jemaine Clement) و تایکا وایتیتی (Taika Waititi)

خون‌آشام‌ها هم مثل ما هستند. «ما در سایه‌ها چه می‌کنیم»، فیلم کمدی تاریکی که تایکا وایتیتی و جمین کلمنت درست کرده‌اند – و اکنون در قالب سریالی موفق در شبکه‌ی FX ادامه پیدا کرده است – از سبک مستند قلابی (Mockumentary) استفاده کرده تا به زندگی یک سری خون‌آشام بی‌آبروشده بپردازد و بدین ترتیب به هیولاهایی که تخیل ما را تسخیر کرده‌اند، جلوه‌ای انسانی ببخشد و کاری کند روزهای آن‌ها نیز به اندازه‌ی روزهای ما ملال‌آور جلوه کند. اعضای تیم مستند کار خود را با فیلمبرداری از چهار هم‌اتاقی شروع می‌کنند که انواع‌واقسام قدرت‌های جادویی دارند؛ از شناور شدن روی هوا گرفته تا تغییر شکل. یکی از آن‌ها نازی است، یکی از آن‌ها فوکولی، یکی از آن‌ها به بافتن علاقه دارد و…

با این‌که همه‌ی این خون‌آشام‌ها بالای ۱۰۰ سال سن دارند، دغدغه‌ها و مشکلات‌شان –  مثل پرداخت اجاره، چالش‌های برقرار کردن روابط رمانتیک و سر و کله زدن با هم‌اتاقی‌های اعصاب‌خردکن –  برای نسل هزاره بسیار ملموس است. حتی برای خون‌آشام‌ها هم تعیین این‌که انجام کارهای خانه نوبت چه‌کسی است، کار آسانی نیست. «ما در سایه‌ها چه می‌کنیم» به ما یادآوری می‌کند که حتی اگر یک ژانر نخ‌نما را تکانی اساسی دهیم، می‌توانیم از دل آن یک اثر کاملاً تازه بیرون آوریم.

۱۶. دراکولای برام استوکر (Bram Stoker’s Dracula)

فیلم دراکولا فرانسیس فورد کاپولا

  • سال انتشار: ۱۹۹۲
  • کارگردان: فرانسیس فورد کاپولا (Francis Ford Coppola)

پشت رمان «دراکولا» انرژی جنسی شدیدی نهفته بود که در این فیلم، فرانسیس فورد کاپولا با رنگ‌بندی چشم‌نواز و جلوه‌های بصری مدهوش‌کننده، آن را با کمال قدرت آزاد کرده است. این فیلم که بدون استفاده از جلوه‌های بصری، در استودیوی ضبط صدا فیلمبرداری شده است، به‌خاطر بازی‌های خشک و ماهیت گزاف‌اش مورد انتقاد قرار گرفته است، ولی فیلم‌های کمی در تاریخ مدرن هالیوود بوده‌اند که از رنگ‌بندی و طراحی لباس این چنین استفاده کرده باشند. ایکو ایشیوکا (Eiko Ishioka)، طراح لباس فیلم به‌نوعی یکی از ستاره‌های آن است، چون لباس‌ها را طوری طراحی کرده که نماد احساسات آتشین و درونی شخصیت‌ها باشند. با گذشت بیش از سه دهه، صدای قلب تپنده‌ی این فیلم همچنان به گوش می‌رسد و می‌توانیم بدون تردید بگوییم «دراکولای برام استوکر» از آزمون زمان سربلند بیرون آمده است.

۱۷. جزیره‌ی مردگان (Isle of the Dead)

فیلم جزیره‌ی مردگان (Isle of the Dead)

  • سال انتشار: ۱۹۴۵
  • کارگردان: مارک رابسون (Mark Robson)

«ووروولاکا (Vorvolaka)، تو سرشار از پلیدی، گناه و فساد هستی. دستان تو به خون آلوده شده‌اند. مزه‌ی دهانت به‌خاطر گناه و فساد تلخ شده است. تو تقصیرکار و منفوری. ووروولاکا! ووروولاکا!» اگر به فیلم «ساحره» (The Witch) احساس‌آشام‌ها (Psychic Vampires) از سریال «ما در تاریکی چه می‌کنیم» را به‌عنوان تهدید ماوراءطبیعه اضافه کنیم، نتیجه‌ی حاصل‌شده می‌شود «جزیره‌ی مردگان». این فیلم وحشت ۷۱ دقیقه‌ای که از کارخانه‌ی تولید فیلم ترسناک آرکی‌او (RKO) ول لوتون (Val Lewton) بیرون آمده و با بودجه‌ی پایین ساخته شده، درباره‌ی گروهی از آدم‌هاست که به‌خاطر شیوع طاعون، در سال ۱۹۱۲، در یک جزیره‌ی یونانی دورافتاده قرنطینه شده‌اند. بین آن‌ها یک افسر ارتش حضور دارد (با بازی بوریس کارلوف) که در حال نبرد در نخستین جنگ بالکان (First Balkan War) بود و از هم‌رزمانش جدا افتاده است (لوتون عاشق به کار بردن زمینه‌های داستانی منحصربفردی بود که ایده‌ی استفاده از آن‌ها حتی به ذهن هیچ‌یک از تهیه‌کنندگان هالیوودی دیگر نمی‌رسید). یکی دیگر از اعضا زنی جوان و زیبا به نام تئا (Thea) است که زنی پیرتر که مذهبی و نفرت‌پراکن است، او را متهم به راه انداختن طاعون – و مرگی که در فاصله‌ی یک‌قدمی از آن قرار داشتند –  کرده است. پیرزن بر این باور است که تئا یک ووروولاکا است، خون‌آشامی متعلق به افسانه‌های یونانی که عصاره‌ی وجود بقیه را آنقدر می‌مکند تا طرف بمیرد، تا خودشان بتوانند جوان و سرحال بمانند.

آیا تا به حال از این ترسیده‌اید که بدترین جنبه‌ی وجودی‌تان روزی واقعیت پیدا کند؟ شاید الان آدم روشن‌فکری باشید،‌ ولی از کجا معلوم ۴۰ سال دیگر فاشیست نشوید؟ (چند نفر از کسانی که ۵۰ سال پیش در کنسرت ووداستاک (Woodstock) تی‌شرت «معاشقه کنید، نه جنگ» را پوشیدند، در سال ۲۰۱۶ به ترامپ رای دادند؟). خب، این اتفاقی است که ژنرال ارتشی که کارلوف نقش‌اش را بازی می‌کند تجربه می‌کند. او فکر می‌کند آدمی اهل علم و منطق است، ولی چیزی که واقعاً دنبالش است حس کنترل است. همچنان که همراهانش یکی‌یکی در جزیره می‌میرند، او عقل و منطق را کنار می‌گذارد و به خرافات روی می‌آورد: ووروولاکا باید کشته شود.

در این فیلم هم مثل «ساحره» (The Witch) رابرت اگرز، آنچه فکر می‌کنید مزخرفات افسانه‌ای/اسطوره‌ای است، شاید واقعیت داشته باشد. با این حال، تاریک‌ترین تهدید شاید موجودات پلیدی که بلاهای ناجور سرتان می‌آورند نباشد؛ شاید تاریک‌ترین تهدید چیزهایی باشند که گرایش‌ها و تمایلات وحشتناکی را درون شما زنده می‌کنند که فکر می‌کردید اصلاً در شما وجود ندارند. بنابراین می‌توان گفت سبک بصری فیلم، که مناسب تاریک‌ترین فیلم‌های نوآر است، واقعاً برازنده‌ی آن است و مهارت فوق‌العاده‌ی مارک رابسون، کارگردان فیلم را نشان می‌دهد که همراه با لوتون، از نقاشی‌های آرنولد بوکیلین (Arnold Böcklin) در اواخر قرن ۱۹ به همین نام الهام گرفت. به‌ندرت پیش آمده که هنر متعالی این‌چنین موفقیت‌آمیز با فیلم‌های درجه‌دو (B-Movie) پیوند خورده باشد.

۱۸. دختری تنها در شب قدم‌زنان به خانه برمی‌گردد (A Girl Walks Home Alone at Night)

فیلم دختری تنها در شب قدم‌زنان به خانه برمی‌گردد (A Girl Walks Home Alone at Night)

  • سال انتشار: ۲۰۱۴
  • کارگردان: آنا لیلی امیرپور (Ana Lily Amirpour)

در این فیلم سیاه‌وسفید که ترکیبی از چند ژانر مختلف است، شیلا وند نقش خون‌آشامی جوان را بازی می‌کند که در خیابان‌های شهر خیالی «شهر بد» (Bad City) سرگردان است. این فیلم با عبارت «نخستین فیلم وسترن خون‌آشامی ایرانی» توصیف شده است. این دختر که به دنبال غذا است، در نهایت مردی درمانده به نام آرش (با بازی آرش مرندی) را پیدا می‌کند و بین این دو رابطه‌ای نامتعارف شکل می‌گیرد. عنوان این فیلم به‌نوعی تلاش برای هنجارشکنی است، چون «دختری تنها در شب قدم‌زنان به خانه برمی‌گردد» این تصور را ایجاد می‌کند که فیلم درباره‌ی دختری است که از طرف مردها احساس خطر می‌کند، در حالی‌که خطر اصلی خود این دختر است. این خودآگاهی در آن واحد هم تهدیدآمیز است، هم به‌خاطر حس تنهایی‌ای که در آن موج می‌زند، غم‌انگیز. زمینه‌ی خیال‌انگیز فیلم بستری عالی برای پرداختن به مسائل فمینیستی چون هویت و استقلال است.

۱۹. کرونوس (Cronos)

فیلم کرونوس (Cronos)

  • سال انتشار: ۱۹۹۳
  • کارگردان: گیرمو دل‌تورو (Guillermo Del Toro)

نخستین فیلم سینمایی دل‌تورو (پس از ساختن فیلم کوتاه و کار در تلویزیون) اثری چشم‌نواز درباره‌ی جذابیت شدید، ولی سراب‌گونه‌ی جاودانگی است. این فیلم یکی از جسورترین و غیرمتعارف‌ترین فیلمسازها – یعنی دل‌تورو – را به سینما معرفی کرد. «کرونوس» از لحاظ گریم – یکی از ویژگی‌های هویت‌بخش آثار دل‌تورو در آینده – از زمان خود بسیار جلوتر بود و در آن شاهد صحنه‌های اعجاب‌انگیزی حین فیلمبرداری هستیم که اگر فیلم اکنون ساخته می‌شد، به پروسه‌ی پس از تولید منتقل می‌شد. فیلم درباره‌ی یک دلال عتیقه است که به یک شیء شبیه به حشره‌ی سرگین‌غلتان برخورد می‌کند و طولی نمی‌کشد که نیروی جاودانه‌اش او را تسخیر می‌کند. پس از این اتفاق، مردی مرموز و شرور به نام اینجل (Angel) و با بازی ران پرلمن (Ron Perlman) که اهداف شوم خود را در سر دارد، دنبال او راه می‌افتد. گیرمو ناوارو، فیلمبردار فیلم که برای «هزارتوی پن» (Pan’s Labyrinth) برنده‌ی جایزه‌ی اسکار شد، و خاویر آلوارز در مقام آهنگ‌ساز، جلوه‌هایی عجیب و خاص به این فیلم بخشیده‌اند.

۲۰. گرسنگی (The Hunger)

فیلم گرسنگی (The Hunger)

  • سال انتشار: ۱۹۸۳
  • کارگردان: تونی اسکات (Tony Scott)

رز تراش (Rose Troche) و گویینویر ترنر (Guinever Turner) با ساختن فیلم «گو فیش» (Go Fish) در سال ۱۹۹۴ که در فستیوال ساندنس استقبال غافلگیرکننده‌ای از آن شد، اسم و رسمی در کردند. وقتی از آن‌ها دربار‌ه‌ی منبع الهام فیلم سوال شد، آن‌ها در پاسخی که اکنون معروف شده گفتند که از از این‌که هروقت وارد بار مخصوص لزبین‌ها می‌شدند، می‌دیدند که فیلم «گرسنگی» باز هم در حال پخش است، خسته شده بودند. این پاسخ باید به شما نشان دهد که این فیلم تریلر اروتیک و اغواگرانه چقدر برای جامعه‌ی زنان هم‌جنس‌گرا – که در سال ۱۹۸۳ هیچ بازنمایی قابل‌توجهی در دنیای سینما نداشتند – مهم بود. این مسئله باعث شد که این فیلم به جایگاه اقلیت‌پسند امروزی‌اش دست پیدا کند. کهن‌الگوی خون‌آشام زن هم‌جنس‌گرا در دنیای سینما برای نخستین بار در «دختر دراکولا» (Dracula’s Daughter) در سال ۱۹۳۶ پدیدار شد (همان‌طور که توضیح دادیم، در دنیای ادبیات ریشه‌ی آن به قرن ۱۹ برمی‌گردد).

این فیلم با بزرگ‌نمایی هرچه بیشتر در به‌کارگیری کلیشه‌ای کلاسیک، داستان زنی اغواگر (با بازی کاترین دِنِو (Catherine Deneuve)) را روایت می‌کند که در حال دست‌وپنجه نرم کردن با غم از دست دادن معشوقه‌ی قدیمی‌اش (با بازی دیوید بویی) است و شیفته‌ی پزشکی جوان با بازی سوزان سرندون (Susan Sarandon) می‌شود. این فیلم به‌لطف رنگ‌بندی باحال دهه هشتادی‌اش و ضرب‌آهنگ آهسته و پیوسته‌اش که به پایانی خونین ختم می‌شود، فیلمی عالی برای کسانی است که به خون‌آشام‌های زن علاقه دارند.

۲۱. خون‌آشام (Vampyr)

فیلم خون‌آشام (Vampyr)

  • سال انتشار: ۱۹۳۲
  • کارگردان: کارل تئودور دریر (Carl Theodor Dreyer)

وقتی «خون‌آشام» منتشر شد، منتقدان آن را کوباندند و در آن زمان خیلی‌ها آن را بدترین فیلم دریر – کارگردان فیلم تحسین‌شده‌ی «مصائب ژاندارک» (The Passion of Joan of Arc) – به شمار آوردند. ولی این فیلم از آزمون زمان سربلند بیرون آمده است و اکنون به‌عنوان یک اثر کلاسیک شناخته می‌شود. این فیلم ترکیب عجیبی از سینمای صامت و صدادار است؛ یعنی با صدا فیلمبرداری شد، ولی به‌جای دیالوگ، از راه میان‌تیترهایی به سبک فیلم‌های صامت تعریف می‌شود. این فیلم درباره‌ی پژوهش‌گری جوان است که در حوزه‌ی علوم غریبه فعالیت دارد و به دهکده‌ای که دچار نفرین یک خون‌آشام شده است، سفر می‌کند. این خلاصه داستان ساده شما را را برای صحنه‌های رویاگونه، تصویرسازی‌های کابوس‌وار و اتفاقات وحشتناک داخل فیلم آماده نخواهد کرد. دریر با شیوه‌ی خاص استفاده‌‌اش از حالت کانونی محو (Soft Focus) در فیلمبرداری و تدوین و جلوه‌های ویژه‌ی نوآورانه، فیلمی وحشت درست کرد که شبیه به هیچ فیلم دیگری پیش از خودش نبود. با وجود گذر حدود یک قرن، هنوز هم فیلمی شبیه به «خون‌آشام» ساخته نشده است.


مهم‌ترین سریال‌های خون‌آشامی


علاوه بر سینما، خون‌آشام‌ها در عرصه‌ی سریال نیز به موفقیت‌های بزرگی دست پیدا کرده‌اند. سریال‌های خون‌آشامی از یک لحاظ خاص هستند و آن هم این است که به‌خاطر طولانی‌تر بودنشان، نویسندگان‌شان بسیاری از کلیشه‌ها و قواعد سبک خون‌آشامی – مثل طرد شدن از جامعه، عشق و عاشقی و مرگ – را در بستر آن‌ها به کار می‌گیرند، ساختارشکنی می‌کنند و از نو تعریف می‌کنند.

تعداد سریال‌های خون‌آشامی زیاد است و بیشترشان هم برای طرفداران این ژانر تماشایی هستند، ولی اگر طرفدار پر و پا قرص نباشید، شاید همه‌یشان ارزش وقت گذاشتن نداشته باشند. در ادامه تعدادی از مهم‌ترین سریال‌های خون‌آشامی را که به‌نحوی از اهمیت فرهنگی برخوردارند معرفی کرده‌ایم.

۱. بافی قاتل خون‌آشام (Buffy the Vampire Slayer)

سریال بافی قاتل خون‌آشام

  • سال انتشار: ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۳
  • سازنده: جاس ودون (Joss Whedon)

چند دهه‌ای است که «بافی» در حال متحول کردن زندگی افراد مختلف بوده است. «بافی» یکی از خلاقانه‌ترین سریال‌های تلویزیون است (با یک حس طنز عالی) که هم بین طرفداران و هم منتقدان سوگلی بود: ترکیبی که به‌ندرت یافت می‌شود. البته «بافی» مشکلات زیادی داشت؛ مثلاً بالا و پایین شدن کیفیت در بعضی فصل‌ها، انتخاب‌های سوال‌برانگیز در پیشبرد داستان سریال و البته بیرون آمدن یک هیولای آلت‌تناسلی‌شکل از کله‌ی یک پیرزن (!)، ولی نمی‌توان کتمان کرد که این سریال ریسک‌های زیادی برای قصه‌گویی خلاقانه متقبل شد و از آن مهم‌تر، نشان داد که یک سریال گمانه‌زن، چطور می‌تواند عمیقاً به معنای انسان بودن بپردازد و خیال‌پردازی صرف نباشد. همان‌طور که «دراکولا» مهم‌ترین رمان خون‌آشامی و «نوسفراتو» مهم‌ترین فیلم خون‌آشامی است، می‌توان «بافی» را مهم‌ترین سریال خون‌آشامی به شمار آورد.

۲. ما در سایه‌ها چه می‌کنیم (What We Do in the Shadows)

سریال ما در سایه‌ها چه می‌کنیم

  • سال انتشار: ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۴
  • سازنده: جمین کلمنت (Jemaine Clement)

جمین کلمنت و تایکا وایتیتی با ساختن «ما در سایه‌ها چه می‌کنیم» در سال ۲۰۱۴ – یک مستند قلابی با موضوع خون‌آشام‌ها – نبوغ سرشار خود را نشان دادند. این فیلم مستقل و محبوب درباره‌ی گروهی از خون‌آشام‌های هم‌اتاقی بود که سعی داشتند بین نیازشان به مکیدن خون و درگیری‌های روزمره و انسانی تعادل برقرار کنند. فیلم پر بود از دیالوگ‌هایی که جان می‌دادند برای نقل‌قول کردن: «گرگینه، نه فحش‌گینه» (Werewolves, not Swearwolves!) و «خون‌آشام‌ها ظرف نمی‌شورن.» کلمنت در این سریال که درباره‌ی گروهی از خون‌آشام‌ها است که در لانگ آیلند زندگی می‌کنند، از ایده‌ی فیلم نهایت استفاده را برده است.

«ما در سایه‌ها چه می‌کنیم» یک سریال خون‌آشامی عالی است؛ دلیلش هم این است که طنز سیت‌کامی و انسانی‌اش را با کلیشه‌های مضحک سبک خون‌آشامی ترکیب کرده و هیچ‌گاه اجازه نمی‌دهد ترازوی سریال به یکی از این دو جهت سنگینی کند. همچنین سریال در زمینه‌ی به تصویر کشیدن خون‌آشام‌ها و تمام جنبه‌های دیوانه‌وار افسانه‌های مربوط به آن‌ها هیچ حد و حدودی برای خود قائل نیست و برای همین سرگرم‌کننده‌ترین تصویرسازی‌ها از خون‌آشام‌ها را ارائه می‌کند.

۳. سایه‌های تاریک (Dark Shadows)

سایه‌های تاریک

  • سال انتشار: ۱۹۶۶ تا ۱۹۷۱
  • سازنده: دن کورتیس (Dan Curtis)

قضاوت کردن این سریال ملودراماتیک گوتیک دهه‌ی شصتی با توجه به استانداردهای امروزی عملاً غیرممکن است. نه‌تنها این سریال به دوره‌ی زمانی متفاوتی از فرهنگ عامه تعلق دارد، بلکه بر پایه‌ی قواعد سریال‌سازی کاملاً متفاوتی ساخته شد. در عرض ۵ سال، ۱۲۲۵ اپیزود نیم‌ساعته از آن تولید شدند. تماشای همه‌ی این اپیزودها کار حضرت فیل است، ولی این سریال همچنان جایگاه نمادین خود را حفظ کرده، جایگاهی که بازی فوق‌العاده‌ی جاناتان فرید (Jonathan Frid) در نقش بارناباس کالینز (Barnabas Collins) در رسیدن به آن نقشی اساسی داشته است. افراد زیادی سعی کردند جادوی سریال و شخصیت‌پردازی خاص آن را بازتولید کنند، ولی تاکنون هیچ‌کدام‌شان موفق به انجام این کار نشده‌اند. ایده‌ی قهرمان رمانتیک/خون‌آشام در خود مانده و دل‌شکسته در این سریال به اوج رسید و برای همین سزاوار ستایش است.

۴. خویشاوند: در آغوش کشیده‌شده (Kindred: The Embraced)

سریال Kindred

  • سال انتشار: ۱۹۹۶
  • سازنده: جان لیکلی (John Leekley) و مارک رین-هیگن (Mark Rein-Hagen)

«خویشاوند» تنها سریال خون‌آشامی‌ای است که از مجموعه بازی نقش‌آفرینی خون‌آشامی معروف «خون‌آشام – بالماسکه» (Vampire the Masquerade) اقتباس شده است، هرچند این اقتباس بسیار آزاد است. این سریال در زمینه‌ی ایده‌ی خون‌آشام بودن چیز جدیدی برای عرضه نداشت، ولی در نهایت موفق شد با فرمول آثار خون‌آشامی یک کار جدید انجام دهد و آن هم این است که طایفه‌های مختلف خون‌آشام‌ها را مثل دار و دسته‌های مافیایی رقیب به تصویر بکشد. «پدرخوانده با اشانتیون خون‌آشام‌ها» ایده‌ی جذابی به نظر می‌رسد، ولی «خویشاوند» موفق نشد پتانسیل آن را به‌طور کامل شکوفا کند.

۵. از غروب تا سپیده‌دم (From Dusk Till Dawn)

فیلم و سریال From Dusk Till Dawn

  • سال انتشار: ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۶
  • سازنده: رابرت رودریگز (Robert Rodriguez)

از «غروب تا سپیده‌دم»، فیلمی به کارگردانی رابرت رودریگز و نویسندگی کوئنتین تارانتینو، جزو خاص‌ترین فیلم‌های خون‌آشامی است. نیمه‌ی اول این فیلم، یک اثر تریلر جنایی است، اما از نیمه‌ی دوم ۱۸۰ درجه تغییر ژانر می‌دهد و به یک اثر خون‌آشامی تمام‌عیار تبدیل می‌شود. برای کسانی که عاشق خون‌آشام‌کشی (و مکزیک) هستند، این فیلم واقعاً عالی بود. چندتا دنباله هم برای آن منتشر شدند (بدون دخالت رودریگز و تارانتینو) و اصلاً در سطح فیلم اول نبودند.

در سال ۲۰۱۴، رودریگز تصمیم گرفت یک سریال بر پایه‌ی این مجموعه بسازد. این سریال ادامه‌ای برای فیلم اصلی نیست،‌ بلکه صرفاً یک ریبوت کامل با بازیگرهای خسته‌کننده‌تر است (واقعاً نمی‌توان روی دست جورج کلونی و سلما هایک بلند شد)، ولی مقیاس آن گسترده‌تر شده است. الهام‌گیری از فرهنگ‌های بومی آمریکای مرکزی باعث شده که سریال در بازاری شلوغ خاص جلوه کند. فقط حیف که این بار تارانتینویی در کار نبود تا برای شخصیت‌ها دیالوگ بنویسد.

۶. دادستان خون‌آشام (Vampire Prosecutor)

Vampire Prosecutor

  • سال انتشار: ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۶
  • سازنده: کیم بیونگ سو (Kim Byung-soo) و یو سئون دونگ (Yoo Seon Dong)

این سریال کره‌ای دقیقاً همان چیزی است که از عنوانش برمی‌آید. در این سریال مین تی-یئون (Min Tae-Yeon) خون‌آشام دادستانی است که خون قربانی‌هایش را می‌نوشد تا پی ببرد چه بلایی به سرشان آمده است. این سریال تا حد زیادی درباره‌ی پروسه‌ی کشف جرم است و از این نظر به «دکستر» (Dexter) یا «نظم و قانون» (Law & Order) (البته معادل به‌مراتب غیرواقع‌گرایانه‌تر آن) شباهت دارد. این سریال تنها اثر خون‌آشامی در این سبک نیست (رجوع شود به یک سریال کره‌ای دیگر که در کمال عدم خلاقیت «خون‌آشام کارآگاه» (Vampire Detective) نام‌گذاری شده)، ولی در دو فصل بسیار قوی خود، این ایده را به بهترین شکل پرورش داد.

۷. دراکولا (Dracula)

سریال دراکولا

  • سال انتشار: ۲۰۲۰
  • سازنده: مارک گتیس (Mark Gatiss) و استیون موفات (Steven Moffat)

«دراکولا» برام استوکر بارها و بارها به اشکال مختلف اقتباس شده است. در عرصه‌ی سریال‌های تلویزیونی، «دراکولا» (۲۰۱۳ تا ۲۰۱۴) یک درام تاریخی در لندن ویکتوریایی بود که در آن جاناتان ریس میرز (Jonathan Rhys Meyers) بازی فوق‌العاده‌ای در نقش دراکولا ارائه کرد و خود سریال هم تلاشی برای بازنگری و گسترش دادن داستان «دراکولا» بود. اما «دراکولا» سال ۲۰۲۰ که در سه قسمت ۱ ساعت و نیمه و با همکاری نت‌فلیکس و BBC One ساخته شد، اقتباسی به‌مراتب وفادارانه‌تر از رمان اصلی است و حتی بعضی از قسمت‌های آن که در ترنسلوانیا اتفاق می‌افتند، در اروپای شرقی فیلمبرداری شده است. این سریال برای مخاطب مدرن به‌روزرسانی شده، حس طنزی تند و تیز دارد و دز اغواگرایی آن در حدی است که طرفداران خون‌آشام‌ها ناامید نشوند. از تیمی که سازنده‌ی «شرلوک» بودند، کمتر از این هم انتظار نمی‌رفت.

۸. دگردیسی (The Strain)

سریال دگردیسی (The Strain)

  • سال انتشار: ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۷
  • سازنده: گیرمو دل‌تورو، چاک هوگان (Chuck Hogan)

«دگردیسی» داستان شیوع بیماری‌ای است که مردم را به خون‌آشام تبدیل می‌کند و در ابتدا نیویورک و بعد کل دنیا را به مرز آخرالزمان می‌کشاند. این سریال بیشتر شبیه به داستان‌های زامبی‌محور است تا خون‌آشام‌محور. از این نظر این سریال هم مثل «مردگان متحرک» (The Walking Dead) موقعی در جالب‌ترین حالتش قرار دارد که روی فروپاشی جامعه و تاثیر آن روی شخصیت‌های اصلی می‌پردازد. همچنین سریال یک سری خون‌آشام واقعاً ترسناک دارد… حداقل موجوداتی شبیه به خون‌آشام‌ها.

۹. پریچر (Preacher)

سریال پریچر

  • سال انتشار: ۲۰۱۶ تا ۲۰۱۹
  • سازنده: سم کتلین (Sam Catlin)، ایوان گلدبرگ (Evan Goldberg)، سث روگن (Seth Rogen)

سازندگان این سریال سزاوار تحسین هستند، چون موفق شده‌اند تمام عناصر داستانی آشنای سبک خون‌آشامی را وام بگیرند و بهشان حس‌وحالی جدید ببخشند و کاری کنند کسیدی (Cassidy)، با بازی جوزف گیلگن (Joseph Gilgun) هم به‌شدت کاریزماتیک به نظر برسد، هم به‌شدت خشن. هنگامی که به او معرفی می‌شویم – در صحنه‌ای که او در آن یک هواپیمای خصوصی حاوی متعصبان مذهبی را نابود می‌کند –  عملاً از صفحه خون می‌چکد. سریال در ادامه تا حد امکان از قابلیت‌های ماوراءطبیعه‌ی او نهایت استفاده را برد؛ هم در راستای درگیر کردن مخاطب، هم در راستای آزار دادن خودش.

۱۰. خون حقیقی (True Blood)

سریال خون حقیقی

  • سال انتشار: ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۴
  • سازنده: آلن بال (Alan Ball)

نخستین بار که شاهد مرگ یک خون‌آشام در «خون حقیقی» بودیم، می‌دانستیم که این درام که در قرن ۲۱ در جنوب آمریکا واقع شده، قرار است بسیار مسخره باشد. آن صحنه‌ی افتتاحیه هم که حاوی یک سری پرش زمانی آزاردهنده است، همچنان شاهکار باقی مانده است. فصل‌های بعدی «خون حقیقی» افت کردند، خصوصاً پس از این‌که آلن بال، خالق مجموعه، آن را ترک کرد، ولی از بین تمام سریال‌های خون‌آشامی، هیچ‌کدام‌شان به‌اندازه‌ی این سریال به درون‌مایه‌ی ارتباط خون‌آشام بودن با جنسیت انسان نپرداخته است. وقتی «خون حقیقی» در دیوانه‌وارترین حالتش قرار داشت، تماشایش واقعاً لذت‌بخش بود.

۱۱. مصاحبه با خون‌آشام (Interview with the Vampire)

سریال مصاحبه با خون‌آشام

  • سال انتشار: ۲۰۲۲ تاکنون
  • سازنده: رولین جونز (Rolin Jones)

سریال «مصاحبه با خون‌آشام» تلاشی برای مدرن‌سازی و به‌روزرسانی رمان ان رایس است و شامل بسیاری از تغییراتی است که در چنین مدرن‌سازی‌هایی انتظار داریم: مثل تغییر نژاد لستات، به چالش کشیده شدن دینامیک قدرت و نشان دادن آگاهی بیشتر نسبت به این مسئله که لستات و لوییس با سوءاستفاده از دیگران خود را تقویت می‌کنند. با این‌که سریال از بعضی لحاظ بازنگری‌ای نسبت به رمان اصلی است، ولی به‌خاطر وفاداری نسبی به بقیه‌ی جنبه‌های رمان مورد تحسین طرفداران قرار گرفته است. فصل اول و دوم سریال به ترتیب اقتباسی از نیمه‌ی اول و دوم رمان نخست بودند. طبق اخبار اعلام‌شده، فصل سوم قرار است اقتباسی از جلد دوم مجموعه، یعنی «لستات خون‌آشام» (The Vampire Lestat) باشد. بنابراین اگر سریال با استقبال مواجه شود، شاید شاهد اقتباس رمان‌های بیشتری از مجموعه‌ی ان رایس باشیم.

۱۲. خاطرات خون‌آشام (The Vampire Diaries)

خاطرات خون‌آشام

  • سال انتشار: ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۷
  • سازنده: کوین ویلیامسون (Kevin Williamson)، جولی پلک (Julie Plec)

«خاطرات خون‌آشام» به‌نوعی یک دنباله‌ی معنوی برای «بافی قاتل خون‌آشام» است و کوین ویلیامسون و جولی پلک، شورانرهای سریال، عناصر ذکاوت‌مندانه و رازآلود زیادی به آن تزریق کرده‌اند، ولی بازی بازیگران نیز به‌اندازه‌ی محتوای سریال سزاوار ستایش است، خصوصاً نینا دوبرو (Nina Dobrev) که از او درخواست شد تا در نقش چند شخصیت بازی کند و او نیز ثابت کرد که از پس این چالش برمی‌آید. پس از جدا شدن دوبرو از سریال در پایان فصل ۶، جذابیت سریال کاهش پیدا کرد، ولی این سریال به‌لطف ۸ فصل قوی و یک اسپین‌آف که به‌طور غافلگیرکننده‌ی هوشمندانه است، همچنان میراث قوی خود را حفظ کرده است.

۱۳. انجل (Angel)

سریال انجل

  • سال انتشار: ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۴
  • سازنده: جاس ودون (Joss Whedon)، دیوید گرین‌والت (David Greenwalt)

«انجل» در طی ۵ فصلی که ادامه پیدا کرد، مسیرهای مختلفی را در پی گرفت، ولی هویت اصلی آن یک درام کارآگاهی بود که از قضا ستاره‌اش یک خون‌آشام (یا شاید دو خون‌آشام) بود. درباره‌ی این‌که کدام فصل سریال بهتر است بحث‌های داغی در گرفته است، ولی در این شکی نیست که این اسپین‌آف برای «بافی»‌ حداقل ده دوازده اپیزود داشت که جزو بهترین اپیزودها بین سریال‌های آن دوران بودند. متاسفانه سریال بدون هیچ قیل و قالی، انگار که برای کسی اهمیت نداشته باشد، لغو شد و برای همین به پایانی مناسب دست پیدا نکرد، ولی می‌توان گفت در اوج خداحافظی کرد. این سریال تاریک، سبک‌سرانه و پیچیده، اثری پررنگ روی ژانر داشت.

۱۴. کسل‌وانیا (Castlevania)

سریال کسل‌وانیا

  • سال انتشار: ۲۰۱۷ تا ۲۰۲۱
  • سازنده: وارن الیس (Warren Ellis)

اقتباس فیلم و سریال از بازی‌های ویدیویی همیشه با چالش‌ها و جنجال‌های زیاد همراه بوده است. «کسل‌وانیا» از وارن الیس جزو معدود مثال‌های موفق در این زمینه است؛ این سریال یک داستان انیمه‌ای با محوریت دراکولا تعریف می‌کند که همان‌قدر که نفس‌گیر است، دلتان را هم به درد می‌آورد. البته کمی طول می‌کشد تا داستان سریال جان بگیرد و اپیزودهای فصل ۱ و ۲ – که کوتاه‌تر هم هستند – شاید کمی ناامیدکننده ظاهر شوند. ولی در فصل ۳ و ۴ سریال به اوج می‌رسد و سبک بصری گوتیک آن بلندترین قله‌های هنری را فتح می‌کند و دنیاسازی عمیق و داستان حماسی آن به پایانی فوق‌العاده ختم می‌شوند.


بهترین بازی‌های خون‌آشامی


بسیار خب، حالا نوبتی هم که باشد، نوبت پرداختن به خون‌آشام‌ها در بازی‌های ویدیویی است. این‌که بتوانید پرشی بلند انجام دهید، انسان‌های عادی را لت‌وپار کنید، از قدرت‌های جادویی مورمورکننده استفاده کنید و با تغذیه‌ی خون جان از دست‌رفته‌یتان را بازیابی کنید، همه‌یشان باعث شده‌اند بازی کردن در نقش خون‌آشام‌ها برای گیمرها بسیار جذاب باشد.

در ادامه، تعدادی از بهترین بازی‌های خون آشامی از دهه‌های مختلف و ژانرهای مختلف معرفی شده‌اند. چه دنبال فانتزی قدرت باشید، چه نقش‌آفرینی، چه پرداختن به عواقب اخلاقی خون‌آشام بودن، این فهرست چیزی برای عرضه به شما خواهد داشت.

۱. کسل‌وانیا: سمفونی شب (Castlevania: Symphony of the Night)

symphony of the night

  • سال انتشار: ۱۹۹۷
  • پلتفرم: پلی‌استیشن ۱، سگا ساتورن

بازی‌های خون‌آشامی عالی زیادند، ولی اگر بخواهیم یکی‌شان را به‌عنوان گل سرسبد بازی‌های خون‌آشامی در نظر بگیریم، آن بازی بدون‌شک «کسل‌وانیا: سمفونی شب» است. البته بازی‌های کسل‌وانیا آنقدر زیادند و آنقدر کیفیت‌شان بالاست که شاید لازم باشد یک فهرست جدا را فقط به بازی‌های خون‌آشامی «کسل‌وانیا» اختصاص دهیم و حتی سر این‌که «سمفونی شب» بهترین بازی مجموعه است یا نه بحث وجود دارد، ولی تاثیر این بازی روی دنیای بازی‌ها آنقدر زیاد بوده که به‌خاطر امتیاز پیش‌کسوتی هم که شده، باید مقام اول را به آن اختصاص دهیم.

«سمفونی شب» هم مثل بقیه‌ی بازی‌های مجموعه درباره‌ی شکست دادن دراکولا است، ولی آنچه باعث شده بازی بسیار خاص جلوه کند، سبک بصری بسیار زیبا و گیم‌پلی نوآورانه‌ی آن است که باعث ابداع ژانر جدیدی به نام «مترویدوانیا» شد. در این بازی، قلعه‌ی دراکولا یک محیط بزرگ و پیچ‌درپیچ است که در آن می‌توانید بین اتاق‌های مختلف جابجا شوید، ولی بعضی از قسمت‌های آن از دسترس خارج‌اند و باید با ترازگیری، شکست دادن باس‌ها و پیدا کردن آیتم‌های خاص بازشان کنید. در سبک مترویدوانیا رفت‌وآمد بین نقاط مختلف نقشه و آشنایی تدریجی با آن – طوری که در آخر کل نقشه‌ی بازی را مثل کف دست بلد باشید – بخشی مهم از تجربه‌ی سبک است و «سمفونی شب» با الهام‌گیری از سری «متروید» (Metroid) آن را وارد سطح جدیدی کرد و هنوز که هنوز است، جزو بهترین نمونه‌هاست. «سمفونی شب» یک بازی همه‌چیز تمام است و از بین اقتباس‌های آزاد پرتعدادی که در رسانه‌های مختلف از «دراکولا» انجام شده، جزو بهترین نمونه‌هاست.

۲. خون‌آشام: بالماسکه – تبارها (Vampire: The Masquerade – Bloodlines)

بازی Vampire Bloodlines

  • سال انتشار: ۲۰۰۴
  • پلتفرم: کامپیوتر

«خون‌آشام: بالماسکه – تبارها» نه‌تنها یکی از بهترین بازی‌های خون‌آشامی، بلکه یکی از بهترین بازی‌های تمام دوران برای کامپیوتر است که متاسفانه به‌خاطر بدشانسی و تصمیمات اقتصادی بد نتوانست به جایگاهی که سزاوارش بود برسد. از این بدشانسی‌ها و تصمیمات بد می‌توان به این موارد اشاره کرد: انتشار عجولانه که باعث شد این بازی و «نیمه‌عمر ۲» (Half-Life 2) در یک روز منتشر شوند، ساخته شدن به دست یک استودیوی بازیسازی نسبتاً ناشناخته (تروییکا)  و داشتن باگ‌های فت‌وفراوانی که هر تست‌کننده‌ای را به گریه می‌انداختند. این بازی ناتمام بود، ولی همچنان به‌خاطر یک دلیل مهم ارزش بازی کردن دارد: این بازی «دئوس اکس» (Deus Ex) با حضور خون‌آشام‌هاست؛ این توصیف هنوز که هنوز است، آب دهان ما را راه می‌اندازد.

پس از انتخاب یکی از چندین طایفه‌ی خون‌آشامی در بازی – که روند پیشرفت در بازی را تغییر می‌دهد – آزادی این را پیدا می‌کنید تا در جستجوی افرادی برای تغذیه کردن ازشان، انجام ماموریت و پی بردن به این‌که چرا طایفه‌ها به جان هم افتاده‌اند (اتفاقی که برای جامعه‌ی خون‌آشام‌ها بسیار بد است) در خیابان‌های تاریک لس‌آنجلس پرسه بزنید. این‌که هرکدام از این کارها را چگونه انجام دهید، بستگی به خودتان دارد. البته قوانین هوشمندانه‌ی بالماسکه نیز در تصمیمات شما بی‌تاثیر نیستند. اگر یک توریادور (Toreador) جذاب باشید، می‌توانید بندگان خود را متقاعد کنید با میل خودشان، گردن‌شان را به شما عرضه کنند، ولی اگر یک نوسفراتوی زشت باشید، باید از ترس این‌که یک نفر شما را نبیند، در فاضلاب‌ها بخزید. شاید «تبارها» کمی زمخت باشد، ولی آنقدر ایده‌های فوق‌العاده دارد که همه‌ی مشکلاتش را خنثی می‌کنند.

۳. میراث کین: دزد ارواح (Legacy of Kain: Soul Reaver)

soul reaver

  • سال انتشار: ۱۹۹۹
  • پلتفرم: کامپیوتر، پلی‌استیشن ۱، دریم‌کست

مجموعه‌ی «میراث کین» جزو بزرگ‌ترین و مهم‌ترین مجموعه‌های خون‌آشامی در دنیای گیم است. در این مجموعه، دنیاسازی خاص با قصه‌گویی حماسی ترکیب شده است. یکی از محبوب‌ترین عناوین مجموعه، دومین بازی مجموعه یعنی «دزد ارواح» است. شخصیت اصلی یک خون‌آشام شبح‌وار است که می‌تواند بین دنیای واقعی و دنیای ارواح جابجا شود.

«دزد ارواح» به‌خاطر داستان عالی و گیم‌پلی اعتیادآورش به یکی از عناوین کلاسیک دنیای گیم تبدیل شده است. هنوز که هنوز است، سر این‌که بازی‌های «دزد ارواح» بهترند یا «طالع خون» (Blood Omen) بحث وجود دارد. ولی «دزد ارواح» آنقدر خوب است که کمی وزنه را به سمت رازیل سنگین‌تر کرده است، هرچند که قابلیت‌های خون‌آشامی کین در «طالع خون ۲» جزو بهترین‌های مجموعه هستند.

۴. بلادرین (Bloodrayne)

بازی Bloodrayne

  • سال انتشار: ۲۰۰۲
  • پلتفرم: کامپیوتر، پلی‌استیشن ۲، ایکس‌باکس، گیم‌کیوب

«بلادرین» یک داستان اکشن سوم‌شخص درباره‌ی یک دمپیر (نیمه‌خون‌آشام/نیمه‌انسان) به نام رین است که باید جلوی متخصصان علوم غریبه در آلمان نازی را بگیرد تا نتوانند از اشیاء ماوراءطبیعه استفاده کنند و در جنگ جهانی دوم پیروز شوند. این ایده‌ی داستانی دیوانه‌وار به نظر می‌رسد، ولی به‌خوبی نشان می‌دهد عصاره‌ی وجودی «بلادرین» چیست.

این بازی یک سیستم مبارزه‌ی سریع و آکروباتیک دارد و در آن رین از قابلیت‌های خون‌آشامی‌اش استفاده می‌کند تا تعداد زیادی دشمن را سریع و خشونت‌بار قلع و قمع کند. «بلادرین» به‌خاطر گیم‌پلی خوش‌استیل و خشونت‌بار و همچنین ترکیب کردن افسانه‌های خون‌آشامی با رویدادهای تاریخی شناخته می‌شود. اخیراً ریسمتری از این عنوان و دنباله‌اش با زیرعنوان جدید «Terminal Cut» منتشر شدند. البته کمترین زحمت ممکن برای ساختن دنباله‌ها کشیده شده، ولی طرفداران از این‌که این بازی‌ها در دسترس نسل جدیدی از گیمرها قرار گرفتند، خوشحال شدند.

۵. ویچر ۳: وایلد هانت – خون و شراب (The Witcher 3: Wild Hunt – Blood and Wine)

witcher 3 blood and wine

  • سال انتشار: ۲۰۱۵
  • پلتفرم: کامپیوتر، پلی‌استیشن ۴ و ۵، ایکس‌باکس وان و سری ایکس/اس، سوییچ

«خون و شراب» دومین و آخرین دی‌ال‌سی برای «ویچر ۳» بود که با بیش از ۱۰ ساعت محتوای داستانی اصلی و حدود ۵۰ ساعت محتوای داستانی فرعی، آنقدر پر و پیمان بود که می‌شد آن را یک بازی جدا حساب کرد.

در این دی‌ال‌سی، دوشس توسان (Duchess of Toussaint) گرالت را استخدام می‌کند تا هیولایی را که به کمین زمین‌هایش نشسته، پیدا کند و بکشد. همان‌طور که می‌توان از «ویچر» انتظار داشت، این درخواست به زد و خورد بسیار با خون‌آشام‌ها و مقدار در ظاهر بی‌نهایتی ماموریت فرعی منجر می‌شود که می‌توانید ازشان لذت ببرید.

۶. کسل‌وانیا: اربابان سایه (Castlevania: Lords of Shadow)

بازی lords of shadow

  • سال انتشار: ۲۰۱۰
  • پلتفرم: پلی‌استیشن ۳، ایکس‌باکس ۳۶۰، کامپیوتر

«کسل‌وانیا: اربابان سایه» به‌نوعی ریبوتی از مهم‌ترین مجوعه‌ی خون‌آشامی تاریخ ویدیوگیم یعنی «کسل‌وانیا» بود. بازی‌های این مجموعه عمدتاً ساید اسکرولر بودند، ولی این بازی اکشن سوم شخص بود. در زمان انتشار طرفداران متعصب «کسل‌وانیا» دل خوشی از این تغییر بنیادین نداشتند، ولی به مرور زمان حس گیمرها نسب به این بازی تلطیف پیدا کرده و حتی برخی آن را جزو بهترین بازی‌های اکشن ماجرایی حساب می‌کنند.

این بازی یک بازی اکشن حماسی پر زد و خورد است که سیستم مبارزه‌ی «خدای جنگ» را با ست‌پیس‌های دیوانه‌وار و هیجان‌انگیز ترکیب کرده است. در این بازی بازیکنان در نقش گابریل بلمونت (Gabriel Belmont) بازی می‌کنند و در حالی‌که یک صلیب-زنجیر-شلاق در دست دارند، به جنگ نیروهای تاریکی می‌روند. اکشن بازی در ابتدا در فشار دادن سریع و بدون فکر دکمه‌ها خلاصه می‌شود، ولی طولی نمی‌کشد که جنبه‌ای تاکتیکی پیدا می‌کند و بازیکن مجبور می‌شود ترکیبی از حملات و حرکت‌های مختلف را استفاده کند، مثل حمله‌ی مستقیم، حمله‌ی محیطی، جاخالی دادن، ضدحمله، کمبو و حتی استفاده از قدرت‌های جادویی. از آن بهتر، در دنباله‌ی بازی گابریل تبدیل به دراکولا می‌شود. دیگر بازی از این خون‌آشامی‌تر پیدا نمی‌کنید.

۷. وی رایزینگ (V Rising)

بازی V-Rising

  • سال انتشار: ۲۰۲۴
  • پلتفرم: کامپیوتر، پلی‌استیشن ۵

اگر بازی سندباکس محبوب «والهایم» (Valheim) را بازی کرده باشید، ولی احساس کردید در این بازی – که تجلیل‌خاطری از اسکاندیناوی و کلیشه‌های مربوط به آن بود – خون‌آشام‌ها به‌اندازه‌ی کافی وجود نداشتند، بنابراین شاید «وی رایزینگ» بیشتر باب میل شما باشد. «وی رایزینگ» عناصر بقاجویانه و ساخت‌وساز (Crafting) «ماینکرفت» را وام گرفته، ولی یک جهان دنیاباز به سبک «دیابلو»، همراه با شخصیت‌های غیرقابل‌بازی و بازیکن‌های دیگر، پیش روی شما قرار داده است. در این بازی هدف این است که در مقام یک خون‌آشام، از پشت سایه‌ها بیرون بیایید، قوای خود را بازیابی کنید و آنقدر مردم اطراف را وحشت‌زده کنید تا در برابر شما تسلیم شوند.

البته لازم به ذکر است که مردم اطراف به این راحتی‌ها تسلیم نمی‌شوند و افراد و موجودات زیادی هستند که حاضرند در هر قدم قدرت شما را به چالش بکشند؛ از گرگ‌های گرسنه و نامیرایان گرفته تا بازیکنان دیگر. «وی رایزینگ» را هم می‌توان در حالت تک‌نفره یا کوآپ در سرورهای خصوصی بازی کرد، هم در سرورهای عمومی که در آن‌ها هر خون‌آشام باید مراقب بقای خودش باشد. این بخش آشوب‌ناک از «وی رایزینگ» (یعنی سرور عمومی) باعث شده مقرسازی – یکی از فعالیت‌های اصلی بازی فراتر از نوشیدن خون – کمی بدقلق شود، چون همه‌ی نقاط خوب برای مقرسازی خیلی سریع از جانب بازیکنان دیگر اشغال می‌شوند. حالا که «وی رایزینگ» رسماً از بخش ارلی اکسس خارج شده، شاید بد نباشد آن را امتحان کنید و ببینید راه درست برای زمین زدن همه‌ی خون‌آشام‌های پلید دیگر چیست.

۸. ومپیر (Vampyr)

بازی Vampyr

  • سال انتشار: ۲۰۱۸
  • پلتفرم: کامپیوتر، پلی‌استیشن ۴، ایکس‌باکس وان، سوییچ

«ومپیر»، که دونت‌ناد (Dontnod)، سازنده‌ی «زندگی عجیب است» (Life is Strange) آن را ساخته، قصد دارد یک داستان خون‌آشامی احساسی تعریف کند و یک بازی ماجرایی است که با سیستم مبارزه‌ای الهام‌گرفته‌شده از «دارک سولز» ترکیب شده است. در بخش زیادی از بازی، در حال صحبت کردن با ساکنین لندن، تلاش برای پیدا کردن سرچشمه‌ی اپیدمی شیوع پیدا کرده در سطح شهر و شکل دادن روابط جدید هستید. در بقیه‌ی قسمت‌های بازی، باید با شکارچیان خون‌آشام و گرگینه‌ها در خیابان‌های مه‌گرفته مبارزه کنید.

راستی هر از گاهی هم ممکن است یکی از دوستان نزدیک خود را به قتل برسانید. باحال‌ترین قسمت «ومپیر» انتخاب کردن قربانی‌تان است. شما می‌توانید برای بازیابی سلامتی‌تان از خون موش‌ها تغذیه کنید، هیچ‌گاه کسی را نکشید و هر بار که مجبور باشید مبارزه کنید، به‌شدت ضعیف و ناتوان باشید. اگر نه، می‌توانید از کسانی تغذیه کنید که هیچ‌گاه کسی دلتنگ‌شان نخواهد شد. می‌توانید اعتمادشان را جلب کنید، برایشان ماموریت انجام دهید، آن‌ها را به سالم‌ترین، امیدوارترین و زنده‌ترین حالت‌شان برسانید و بعد… گلویشان را ببرید. شاید با انجام این کار یک عالمه تجربه نصیب‌تان شود، ولی از درون احساس مرده بودن خواهید کرد.

۹. طومارهای کهن ۵: اسکایریم (The Elder Scrolls V: Skyrim) – بسته‌ی الحاقی Dawnguard

بازی Skyrim Dawnguard

  • سال انتشار: ۲۰۱۱
  • پلتفرم: کامپیوتر، پلی‌استیشن ۳ و ۴، ایکس‌باکس ۳۶۰ و وان، سوییچ، ایکس‌باکس سری ایکس و اس

یکی از دلایل جذابیت «اسکایریم» این است که در آن می‌توانید هر چیزی که دلتان می‌خواهد باشید. می‌خواهید بربری باشید که تخصص‌اش درگیری‌های تن‌به‌تن است و می‌تواند با مشت‌هایش یک اژدها را بکشد؟ می‌خواهید جادوگری باشید که می‌تواند با گلوله‌های آتشین غول‌ها را از پا بیندازد؟ این‌ها همه خوب هستند، ولی از همه بهتر این است که یک خون‌آشام نامیرا و ارباب موجودات لعن و نفرین‌شده باشید، از نوردها (Nord) تغذیه کنید، فقط شب‌ها رفت‌وآمد کنید و امتیازهای بزرگی چون مصونیت در برابر بیماری و مسموم شدن و افزایش آسیب طلسم‌هایتان دریافت کنید. در «اسکایریم» می‌توانید بزرگ‌ترین فانتزی‌های خون‌آشام بودن را به واقعیت تبدیل کنید.

بسته‌الحاقی «گارد سپیده‌دم» (Dawnguard) این فانتزی را قوی‌تر می‌کند. این محتوای قابل‌دانلود کاملاً حول محور خون‌آشام‌ها می‌چرخد. در این بسته‌الحاقی لشکری از خون‌آشام‌های نوسفراتومانند به نام طایفه‌ی وولکیهار (Volkihar) در تلاش‌اند تا یکی از پیش‌گویی‌های طومارهای کهن را به واقعیت تبدیل کنند و در این میان «گارد سپیده‌دم» – که اسم بسته الحاقی از آن‌ها گرفته شده – گروهی از شکارچیان خون‌آشام هستند که مشغول شکار آن‌ها هستند. از آن بهتر، بازیکن می‌تواند به یک ارباب خون‌آشام دراکولا مانند تبدیل شود که یک درخت مهارت جدید و تعدادی قابلیت جدید دارد: مثل حرکت کردن با سرعت زیاد یا قابلیت کشاندن دشمنان به سمت خودتان. بله، در «اسکایریم» می‌توانید یک جدای خون‌آشام شوید؛ نیازی هم به نصب هیچ مادی نیست.

۱۰. میراث کین: دعوت به جنگ (Legacy of Kain: Defiance)

leagcy of kain defiance

  • سال انتشار: ۲۰۰۳
  • پلتفرم: کامپیوتر، پلی‌استیشن ۲، ایکس‌باکس

پس از مجموعه‌ی «کسل‌وانیا»، مجموعه‌ی «میراث کین» جزو پرطرفدارترین مجموعه‌های خون‌آشامی در بازی‌های ویدیویی است. بین سال‌های ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۳ پنج عنوان از این مجموعه منتشر شدند که دوتایشان «طالع خون» (Blood Omen) بودند و دوتای دیگر «دزد ارواح» (Soul Reaver) و آخری هم «دعوت به جنگ». این بازی‌ها خطوط داستانی جدا و پراکنده داشتند، ولی این بازی با این هدف ساخته شد که همه‌ی این خطوط داستانی پراکنده را به هم ربط دهد.

حتی از لحاظ گیم‌پلی هم «دعوت به جنگ» پیوندی موفق از سبک گیم‌پلی متفاوت «طالع خون» و «دزد ارواح» است. با توجه به این‌که شخصیت اصلی هردو عنوان در «دعوت به جنگ» قابل‌بازی هستند، تجربه‌ی بازی در نقش آن‌ها بسیار متفاوت و در عین حال، به یک میزان لذت‌بخش است. تنوع دشمنان نسبت به بازی‌های پیشین بیشتر و دز اکشن بازی هم غلیظ‌تر است؛ هرچند که تعداد پازل‌ها کمی بیشتر شده است. به‌لطف نویسندگی سطح‌بالا از ایمی هنینگ (Amy Hening)، نویسنده‌ی مجموعه‌ی «آنچارتد»، داستان بازی بسیار درگیرکننده از آب درآمده است. بنابراین می‌توان گفت مجموعه‌ی «میراث کین» در اوج خداحافظی کرد. واقعاً چرا طی ۲۰ سال گذشته بازی جدیدی در این مجموعه منتشر نشده است؟

۱۱. آغشته به خون: نفرین ماه (Bloodstained: Curse of the Moon)

بازی Bloodstained

  • سال انتشار: ۲۰۱۸
  • پلتفرم: کامپیوتر، پلی‌استیشن ۴، ایکس‌باکس وان، سوییچ

«آغشته به خون» یکی از عناوین خون‌آشامی جدیدی است که کوجی ایگاراشی (Koji Igarashi)، یکی از تهیه‌کننده‌های سابق مجموعه‌ی «کسل‌وانیا» ساخته است. «نفرین ماه» به‌نوعی مکملی برای بازی دیگر مجموعه یعنی «آغشته به خون: تشریفات شب» (Bloodstained: Ritual of the Night) بود. هردو بازی عالی‌اند و به‌نوعی می‌توان آن‌ها را یک بازی میکروی (NES) مدرن با ایده‌های گیم‌پلی جانانه و نبرد فوق‌العاده با غول‌آخرهای جورواجور حساب کرد.

با این‌که گیم‌پلی بازی شبیه به نخستین بازی «کسل‌وانیا» است – یعنی بازی‌های سکوبازی/اکشن با اسلحه‌های ویژه و جان‌های محدود – «نفرین ماه» با اضافه کردن چند شخصیت قابل‌بازی که هرکدام قابلیت‌های مختلف دارند، این فرمول را دگرگون کرده است. زانگتسو (Zangetsu) سرسخت است، ولی فقط از فاصله‌ی نزدیک می‌تواند به دشمنان آسیب برساند، حملات میریام (Miriam) بُرد بیشتری دارند و خودش می‌تواند قل بخورد؛ آلفرد قابلیت‌های جادویی دارد، ولی قدرت حمله‌اش پایین است و گبل (Gebel) می‌تواند به سمت بالا حمله کند و خود را به خفاش تبدیل کند (بله، او یک خون‌آشام است). شما می‌توانید از همه‌ی این شخصیت‌ها و قابلیت‌هایشان برای پیشروی در بازی استفاده کنید و نتیجه‌ی نهایی یک بازی چالش‌برانگیز و لذت‌بخش است که غیر از طرفداران بازی‌های رترو، بقیه هم می‌توانند از آن لذت ببرند.

۱۲. بلادرِین: خیانت (BloodRayne Betrayal)

بازی Bloodrayne Betrayal

  • سال انتشار: ۲۰۱۱
  • پلتفرم: کامپیوتر، پلی‌استیشن ۳، ایکس‌باکس ۳۶۰

ایده‌ی پشت بازی‌های سه‌بعدی «بلادرین» عالی بود: خون‌آشام‌های خفن علیه نازی‌ها؛ ولی این بازی‌ها هیچ‌گاه در حد انتظارات ظاهر نشدند. از قرار معلوم، تنها کاری که لازم بود برای تبدیل کردن «بلادرین» به یک بازی خوب انجام شود، این بود که آن را تبدیل به عنوانی دوبعدی کرد و ساخت آن را به متخصصان ساخت بازی‌های اکشن-سکوبازی در استودیوی وی‌فوروارد (WayForward) سپرد.

«بلادرین خیانت» یک بازی اکشن سایداسکرولر است، ولی اجازه دهید آن را با لقب واقعی‌اش خطاب کنیم: «دارک سولز» دوبعدی. بازی گاهی بسیار سخت می‌شود، خصوصاً با توجه به دشمن‌های بسیاری که بازی پیش روی بازیکن قرار می‌دهد. بنابراین اگر از بازی‌های چالش‌برانگیز خوشتان می‌آید، «بلادرین خیانت» برای شماست. البته پیشروی در بازی هیچ‌گاه غیرممکن نمی‌شود، چون می‌توانید با مکیدن خون دشمنان سلامتی خود را برگردانید. همچنین بازی از لحاظ بصری بسیار چشم‌نواز است و حال‌وهوای کمیک‌بوکی ماندگار و انیمیشن فوق‌العاده دارد. نصف کردن یک خون‌آشام و له کردن سرش با پا خیلی حال می‌دهد.

۱۳. خون‌آشام: بالماسکه – رستگاری (Vampire: The Masquerade – Redemption)

Vampire: The Masquerade – Redemption

  • سال انتشار: ۲۰۰۰
  • پلتفرم: کامپیوتر

«خون‌آشام: بالماسکه – تبارها» (Bloodlines) بازی‌ای است که همه درباره‌ی آن حرف می‌زنند، ولی پیش از آن بازی، یک بازی دیگر به نام «خون‌آشام: بالماسکه – رستگاری» در دنیای «خون‌آشام – بالماسکه» منتشر شد که جایز نیست نادیده‌اش بگیریم. البته این دو بازی بسیار متفاوت‌اند. «تبارها» بیشتر «دئوس اکس» با حضور خون‌آشام‌هاست، در حالی‌که «رستگاری» بیشتر شبیه «دیابلو» یا «ویچر» است. این بازی بسیار مبارزه‌محور است، ولی زنده بیرون آمدن از شرایط سخت، پشت‌سر گذاشتن دشمنان به‌شکل استراتژیک و گشتن محیط اطراف برای پیدا کردن کل غنیمتی که می‌توانید پیدا کنید در آن اهمیت بسیاری دارند و همه‌چیز در کلیک کردن خلاصه نمی‌شود.

در این داستان، در نقش یک جنگجوی جنگ‌های صلیبی به نام کریستوف بازی می‌کنید که در قرن ۱۲در شهر پراگ مشغول مبارزه با خون‌آشام‌هایی است که در حال تهدید شهر هستند، اما در نهایت خودش هم به یکی از آن‌ها تبدیل می‌شود. داستان بازی باحال است، هرچند که صداپیشگی بازی دقیقاً همان چیزی است که از یک بازی که در ابتدای دهه‌ی ۲۰۰۰ منتشر شده انتظار دارید. ولی شوک اصلی موقعی اتفاق می‌افتد که وسط بازی، فلش‌فورواردی به ۸۰۰ سال آینده داریم و بازی از قرون وسطی به لندن و نیویورک عصر حاضر انتقال پیدا می‌کند. در این نقطه، بازی از ژانر هک و اسلش قرون‌وسطایی کلاسیک، به ترکیبی از «دیابلو» و… «خون‌آشام: بالماسکه: تبارها» تغییر پیدا می‌کند. شاید این بازی قدیمی باشد، ولی هنوز هم در رگ‌هایش زندگی جریان دارد و جزو بهترین بازی‌های قدیمی برای کامپیوتر است.

۱۴. سیمز ۴ خون‌آشام (The Sims 4 Vampire)

The Sims 4 Vampires

  • سال انتشار: ۲۰۱۷
  • پلتفرم: کامپیوتر، پلی‌استیشن ۴ و ۵، ایکس‌باکس وان و سری ایکس و اس

مجموعه‌ی «سیمز» همیشه ارادت خاصی به عناصر هالووینی و علوم غریبه داشته است، هرچند که شاید مدتی طول کشید تا این عناصر به «سیمز ۴» راه پیدا کنند. بسته‌الحاقی «زندگی شبانه» (Nightlife) برای «سیمز ۲» بخش مرکز شهر را به بازی اضافه کرد که در آن می‌شد در فعالیت‌های بی‌آزاری چون بولینگ، کارائوکه و تبدیل شدن به خون‌آشام (!) شرکت کرد. در بسته‌الحاقی «ماوراءطبیعه» (Supernatural) برای «سیمز ۳» خون‌آشام‌ها حضوری پررنگ‌تر پیدا کردند، چون این بسته‌الحاقی به‌طور اختصاصی درباره‌ی آن‌ها بود. در این بسته‌الحاقی، می‌توانستید خانه‌ی خود را به قلعه‌ی دراکولا تبدیل کنید؛ یعنی با اسباب‌واثاثیه‌ی گوتیک تزیینش کنید و گذرگا‌ه‌های مخفی، آزمایشگاه‌های مخوف و البته مقبره‌ای برای تابوت‌های خانواده‌ی نامیرایتان در نظر بگیرید. در کل مدیریت خون‌آشام‌ها مفرح است.

در «سیمز ۴» به‌لطف دی‌ال‌سی «خون‌آشام‌ها» حضور این موجودات به اوج خود رسید و می‌توانستید از همان ابتدا به‌عنوان یک خون‌آشام زندگی کنید. خون‌آشام‌ها در مقایسه با معادل‌های انسانی‌شان زندگی بسیار متفاوتی دارند؛ از ظاهر مخوف و مرموزشان گرفته تا قدرت‌های منحصربفردشان که در صورت برنده شدن در دوئل‌هایی علیه یکدیگر ارتقا پیدا می‌کنند. اگر دلتان می‌خواهد در بستر یک بازی مدیریتی علاقه‌ی خود به خون‌آشام‌ها را ابراز کنید، دی‌ال‌سی «خون‌آشام‌ها» برای «سیمز ۴» بهترین گزینه برای شماست.

۱۵. ماجراهای باورنکردنی ون هلسینگ (The Incredible Adventures of Van Helsing)

ماجراهای ون هلسینگ

  • سال انتشار: ۲۰۱۳
  • پلتفرم: کامپیوتر، پلی‌استیشن ۴، ایکس‌باکس وان

بسیار خب، حال وارد حیطه‌ی کلون‌های دیابلو می‌شویم. این بازی (که در اصل سه قسمت دارد) اقتباسی از «دراکولا» برام استوکر است و در آن در نقش معروف‌ترین شکارچی خون‌آشام تاریخ بازی می‌کنید: ون هلسینگ (البته متاسفانه نه آن ون هلسینگی که هیو جکمن نقش‌اش را بازی کرد). این بازی در معادلی تاریک از اروپای قرن ۱۹ اتفاق می‌افتد و در آن ون هلسینگ – پسر شکارچی خون‌آشام معروف در رمان استوکر – با جستجو و نابود کردن هیولاها ماموریت پدرش را ادامه می‌دهد.

نتیجه‌ی حاصل‌شده سه‌گانه‌ای از بازی‌های اکشن نقش‌آفرینی است که به‌شدت از «دیابلو» الهام گرفته‌اند، ولی در کنارش توانسته‌اند تمام نقاط قوت بازی بسیار اعتیادآور بلیزارد را هم انتقال دهند: یعنی مبارزه‌ی دیوانه‌وار، هیولاهای سرگرم‌کننده، غنیمت جالب و فراهم کردن انگیزه‌ی کافی برای اکتشاف کردن تمام سوراخ سمبه‌های نقشه‌ی بازی.

۱۶. دی‌، شکارچی خون‌آشام (Vampire Hunter D)

بازی Vampire Hunter D

  • سال انتشار: ۲۰۰۰
  • پلتفرم: پلی‌استیشن ۱

«دی، شکارچی خون‌آشام» نام یک مجموعه رمان معروف ژاپنی است که آثار زیادی – اعم از انیمه، مانگا و بازی – از آن اقتباس شده است. این بازی، یکی از اقتباس‌های آن در سبک وحشت بقاجویانه برای پلی‌استیشن ۱ است که روی خون‌آشام‌ها تمرکز دارد. با این‌که بازی شاید کمی زمخت به نظر برسد، بازیکنانی که ضعف‌های آن را نادیده بگیرند، می‌توانند از تجربه‌ی یک بازی مفرح که به شما اجازه می‌دهد این جانوران خونخوار را شکار کنید لذت ببرند.

اگر بتوانید با کنترل بدقلق بازی کنار بیایید، یک تجربه‌ی بسیار چالش‌برانگیز منتظرتان است. این بازی حتی برای خوره‌های سبک وحشت بقامحور نیز سخت است، و باید حسابی تلاش کنید تا از ساز و کار آن سر در بیاورید، تا حتی شانسی برای رسیدن به پایان بازی داشته باشید.

۱۷. خون‌آشام: بالماسکه – بانگ خداحافظی (Vampire: The Masquerade: Swansong)

بازی Vampire the Masquerade Swansong

  • سال انتشار: ۲۰۲۲
  • پلتفرم: کامپیوتر، پلی‌استیشن ۴ و ۵، ایکس‌باکس وان و سری ایکس/اس، سوییچ

مایه‌ی تاسف است که «خون‌آشام: بالماسکه» چندان موفق نشده به جریان اصلی راه پیدا کند و تنها عنوانی از این مجموعه که اندکی شهرت دارد، «تبارها» است. برای «تبارها» یک دنباله در حال ساخته شدن است که پروسه‌ی تولید پر فراز و نشیبی داشته و بارها تاخیر خورده و اکنون انتظار می‌رود در سال ۲۰۲۵ منتشر شود. تا آن موقع، بازیکنان می‌توانند خود را با عناوین روایت‌محور زیادی سرگرم کنند که در بستر این مجموعه منتشر شده و به‌نوبه‌ی خود جالب هستند.

«بانگ خداحافظی» چنین عنوانی است؛ در این بازی انتخاب‌های زیادی می‌توانید انجام دهید و هرکدام عواقب خاص خود را دارند. البته گیم‌پلی بازی بسیار مورد انتقاد قرار گرفته، چون بین یک بازی اکشن سوم‌شخص و ویژوال ناول (Visual Novel) گیر افتاده، ولی برای کسانی که از دنیای «خون‌آشام – بالماسکه» خوششان بیاید، تجربه‌ی این بازی بسیار لذت‌بخش خواهد بود.

۱۸.  ال پاسو، جای دیگر (El Paso, Elsewhere)

بازی El Paso Elsewhere

  • سال انتشار: ۲۰۲۳
  • پلتفرم: کامپیوتر، ایکس‌باکس وان و سری ایکس/اس

اگر دنبال یک بازی شوتر سوم‌شخص با سبک‌وسیاق خاص و زمینه‌ی منحصربفرد می‌گردید، «ال پاسو، جای دیگر» برای شما ساخته شده است. این بازی تجلیل خاطری از بازی‌های اکشن خو‌ش‌استیل رمدی همچون «مکس پین» و «آلن ویک» است و اگر هم طرفدار «مکس پین» هستید، هم دوست دارید شخص دراکولا را شکست دهید، «ال پاسو، جای دیگر» تجربه‌ای بسیار لذت‌بخش برایتان فراهم خواهد کرد.

اکشن خوش‌استیل این بازی که تمرکز خاصی روی عناصر ماوراءطبیعه دارد، واقعاً لذت‌بخش است. سازنده‌ی بازی موفق شده حس اکشن بازی را آنقدر خوب انتقال دهد که معلوم است آن‌ها از صمیم قلب هم عاشق اکشن خاص رمدی بوده‌اند، هم داستان‌های کلاسیک خون‌آشامی.

۱۹. ون هلسینگ (Van Helsing)

بازی Van Helsing

  • سال انتشار: ۲۰۰۴
  • پلتفرم: پلی‌استیشن ۲، ایکس‌باکس، گیم‌بوی آرکید

شخصیت ون هلسینگ در بازی‌های ویدیویی زیادی حضور پیدا کرده است. یکی از این بازی‌ها یک بازی اکشن نه‌چندان شناخته‌شده متعلق به دوران پلی‌استیشن ۲ و رواج داشتن بازی‌های لیسانس‌شده از فیلم‌هاست. در آن دوران، ساختن بازی‌های شبیه به «شیطان هم می‌گرید» (Devil May Cry) بسیار رایج بود و «ون هلسینگ» هم از این قاعده مستثنی نیست.

در این بازی یک عالمه اسلحه‌ی جدید در اختیارتان قرار داده می‌شود و می‌توانید از آن‌ها، به‌عنوان مکملی برای اسلحه‌های گرم‌تان استفاده و دشمنان را به خاک و خون بکشید. این بازی خیلی عمیق یا نوآورانه نیست، ولی اگر دنبال یک بازی بزن‌بکش سنتی هستید که به شما اجازه می‌دهد در نقش شکارچی خون‌آشام افسانه‌ای بازی کنید، کارتان را راه می‌اندازد.

۲۰. کد وین (Code Vein)

بازی Code Vein

  • سال انتشار: ۲۰۱۹
  • پلتفرم: کامپیوتر، پلی‌استیشن ۴، ایکس‌باکس وان

«کد وین» هم یک سولزلایک دیگر است که برداشت خاص خود را از فرمول فرام سافتور ارائه داده است. این بازی نگرشی خاص به خون‌آشام‌ها دارد و آن‌ها را «از گور برخاستگان» (Revenants) خطاب می‌کند. شما می‌توانید یک از گور برخاسته را از صفر بسازید و با هیولاهایی که در یک رویداد پساآخرالزمانی به نام «فروپاشی بزرگ» (Great Collapse) بیدار شده‌اند بجنگید. داستان و دنیاسازی بازی جالب است.

حال وظیفه‌ی شماست تا ته‌توی ماجرا را دربیاورید. در این مسیر می‌توانید یک عالمه معمای هیجان‌انگیز حل کنید و با یک عالمه شخصیت جالب آشنا شوید. البته طراحی مرحله‌ی بازی خیلی جاها ناامیدکننده است، ولی گیم‌پلی «کد وین» و سبک بصری خو‌ش‌استیل‌اش در کنار هم نقاط منفی‌اش را می‌پوشانند.

۲۱. میراث کین: دزد ارواح ۲ (The Legacy of Kain: Soul Reaver 2)

soul reaver 2

  • سال انتشار: ۲۰۰۱
  • پلتفرم: کامپیوتر، پلی‌استیشن ۲

مجموعه‌ی «میراث کین» پر از بازی‌های عالی است و «دزد ارواح ۲» هم شاهکار دیگری در بستر این مجموعه است که توجه کافی دریافت نکرده است. این بازی درباره‌ی رازیل (Raziel) است، شخصی که سابقاً خون‌آشام بوده و دنبال انتقام گرفتن از ارباب سابق‌اش کین است.

با این حال، همچنان که داستان جلو می‌رود، انگیزه‌های رازیل تغییر پیدا می‌کنند و در طی این پروسه او به شخصیتی بسیار درگیرکننده تبدیل می‌شود. قصه‌گویی ظرافت‌مندانه‌ی بازی و اتمسفر گوتیک آن دو نقطه‌ی قوت بزرگ هستند و همان‌طور که اشاره شد، مایه‌ی تاسف است که این مجموعه این همه وقت در سکوت باقی مانده است.

۲۲. خون‌آشام: بالماسکه – شکار خون (Vampire: The Masquerade – Bloodhunt)

vampire bloodhunt

  • سال انتشار: ۲۰۲۲
  • پلتفرم: کامپیوتر، پلی‌استیشن ۲

به نظر می‌رسد انتشار بازی‌های بتل‌رویال جدید تمامی نداشته باشد. بیشتر این بازی‌ها صرفاً مقلدی دون‌پایه از موفق‌ترین عناوین ژانر بوده‌اند، ولی برخی توانسته‌اند به‌لطف سبک بصری خاص، مکانیزم‌های جالب یا هردو، سری از میان سرها دربیاورند. «خون‌آشام – بالماسکه – شکار خون» عنوان بتل‌رویالی است که در هر دو زمینه عملکرد خوبی داشته است.

بازی به بازیکن اجازه می‌دهد شخصیتی بسازد که می‌تواند به یکی از چند طایفه‌ی خون‌آشام تعلق داشته باشد. از آنجا به بعد، شما در خیابان‌های پراگ رها می‌شوید تا خون شهروندان عادی را بخورید، خون‌آشام‌های دیگر را شکار کنید و سعی کنید قوانین بالماسکه را – که برای جلوگیری از فاش شدن وجود مخفی خون‌آشام‌ها وضع شده‌اند – زیرپا نگذارید. به‌لطف گیم‌پلی پر فراز و نشیب بازی (که بالا رفتن از ساختمان‌ها و پایین آمدن از آن‌ها نقش پررنگی در آن دارد)، مبارزه‌های نفس‌گیر و قدرت‌های متنوع، «شکار خون» نه‌تنها جزو بهترین بازی‌های خون‌آشامی، بلکه جزو بهترین بتل‌رویال‌هاست.

۲۳. تاریک‌ترین سیاه‌چاله – دربار سرخ (Darkest Dungeon – The Crimson Court)

darkest dungeon crimson court

  • سال انتشار: ۲۰۱۶
  • پلتفرم: کامپیوتر، پلی‌استیشن ۴، ایکس‌باکس وان، سوییچ، iOS

«تاریک‌ترین سیاه‌چاله‌» معروف به داشتن درجه‌سختی بالاست. گروه ماجراجویان شجاعی که در کنترل شماست، ممکن است با شمشیر سوراخ شوند، با گرز خرد شوند، ذوب شوند یا از جانب هیولاهای وحشتناک بازی هر بلایی که فکرش را بکنید سرشان بیاید، ولی در کنار همه‌ی این‌ها، باید حواس‌تان باشد به‌خاطر استرس عقل‌شان را از دست ندهند. این ایده‌ی وحشتناک، بستری بی‌نظیر برای معرفی کردن نفرین خون‌آشام و بدتر کردن اوضاع برای بازیکن به نظر می‌رسد.

شخصیت‌هایی که به نفرین سرخ دچار شده باشند، عطشی سیری‌ناپذیر برای خون پیدا می‌کنند. البته شما می‌توانید تلاش کنید شخصیت‌ها را از این بیماری خون‌آشامی نجات دهید، ولی شاید بهتر باشد اگر به آن‌ها اجازه دهید هرچه بیشتر غرق در این گرسنگی سیری‌ناپذیر شوند. شخصیت‌هایی که به نفرین سرخ دچار شده باشند، اجازه دارند تا با تغذیه از خون قدرت‌های ماوراءطبیعه‌ی بیشتری پیدا کنند. در نهایت بستگی به تفسیر خودتان، شاید به این نتیجه برسید که نفرین سرخ بیشتر یک موهبت است تا بیماری؛ هرچند موهبتی وحشتناک.

۲۴. داستان یک خون‌آشام (A Vampyre Story)

vampyre story

  • سال انتشار: ۲۰۰۸
  • پلتفرم: کامپیوتر

«داستان یک خون‌آشام» یک بازی ماجرایی اشاره‌وکلیک سنتی به سبک عناوین کلاسیک مجموعه همچون «جزیره‌ی میمون‌ها» (Monkey Island) است. داستان بازی درباره‌ی زنی به نام مونا است که برخلاف میلش به خون‌آشام تبدیل و در یک قلعه زندانی شده است. پس از این‌که «شوهرش» بر حسب اتفاق یک میخ چوبی روی سینه‌اش دریافت می‌کند، مونا راهی ماجراجویی‌ای می‌شود تا به پاریس برگردد.

«داستان یک خون‌آشام» یک بازی پازل با حس طنزی نسبتاً سبک‌سرانه است که سبک بصری جذاب و دلربایش سطح آن را چند پله بالاتر برده است. مونا به‌عنوان شخصیت اصلی بازی شخصیت جذابی است و قرار بود یک پیش‌درآمد برای بازی به نام «داستان یک خون‌آشام: سال اول» (A Vampyre Story: Year One) ساخته شود که به نخستین سال سکونت مونا در قلعه‌ای که در آن زندانی شده بود می‌پرداخت، ولی متاسفانه ساخت آن لغو شد.

۲۵. خوانخواری ۲: نمسیس (Bloodlust 2: Nemesis)

vampire bloodlust

  • سال انتشار: ۲۰۲۰
  • پلتفرم: کامپیوتر

از سال ۲۰۱۵ تاکنون، استودیوی WRF در سکوت خبری در حال پرورش دادن یک جهان خیالی با محوریت خون‌آشام‌ها بوده است. «خونخواری ۲» دنباله‌ای برای «خونخواری: شکارچی سایه» (BloodLust: Shadowhunter) است و پیشرفت خوبی نسبت به بازی پیشین داشته است. هردو بازی به‌شدت تحت‌تاثیر «خون‌آشام: بالماسکه – تبارها» بوده‌اند، هرچند که «خوانخوری» تمرکز بیشتری روی مبارزه و سیاه‌چاله‌نوردی دارد.

با این‌که این بازی‌ها کمی تا قسمتی زمخت هستند، کاملاً مشخص است که تیمی کوچک و بسیار باذوق آن‌ها را ساخته است. اگر با این آگاهی که این بازی‌ها با بودجه‌ی کم ساخته شده‌اند سراغ‌شان بروید، بسیار ازشان لذت خواهید برد. بازی «Vampirem» که در سال ۲۰۲۱ از این استودیو منتشر شد هم بسیار خوب بود.

۲۶. بافی قاتل خون‌آشام: آشوب خونریزی می‌کند (Buffy the Vampire Slayer: Chaos Bleeds)

buffy game

  • سال انتشار: ۲۰۰۳
  • پلتفرم: گیم‌کیوب، پلی‌استیشن ۲، ایکس‌باکس

«بافی قاتل خون‌آشام» یکی از بهترین سریال‌های خون‌آشام‌محور است و در بستر این مجموعه حتی چند بازی قابل‌قبول هم تولید شده است. «بافی قاتل خون‌آشام» که در سال ۲۰۰۲ برای پلی‌استیشن ۲ و ایکس‌باکس منتشر شد، عنوان اکشن-ماجرایی باحالی بود، ولی «آشوب خونریزی می‌کند» که سال بعد منتشر شد، بازی بهتری است. این بازی در فصل پنجم سریال واقع شده و حول محور «نخستین» (First) می‌چرخد، موجودی که تجسم پلیدی در دنیای «بافی» است. «آشوب خونریزی می‌کند» ارتباط قوی و معناداری با حوادث سریال دارد و از سطح یک فن‌سرویس خشک‌وخالی فراتر می‌رود.

غیر از باقی، این بازی چند شخصیت قابل‌بازی دیگر هم دارد (من‌جمله اسپایک). بنابراین این بازی نه‌تنها این امکان را فراهم می‌کند تا در نقش یک قاتل حرفه‌ای خون‌آشام‌ها این موجودات را بکشید، بلکه به شما اجازه می‌دهد بازی در نقش یک خون‌آشام را هم تجربه کنید.

۲۷. بدنام ۲: فستیوال خون (Infamous 2: Festival of Blood)

بازی Infamous 2 Festival of Blood

  • سال انتشار: ۲۰۱۱
  • پلتفرم: پلی‌استیشن ۳

کول مک‌گراث (Cole McGrath) واقعاً زندگی عجیبی را پشت‌سر گذاشته است. اگر به‌دست آوردن قدرت‌های ابرقهرمانی به‌قدر کافی عجیب نبود، در «فستیوال خون» او قدرت‌های خون‌آشامی هم پیدا می‌کند. البته این بازی جزو رویدادهای رسمی (Canon) بازی به شمار نمی‌آید و دیدار کول با بلادی مری (Bloody Mary) صرفاً داستانی است که زک (Zeke) آن را تعریف کرده، ولی این مسئله چیزی از لذت‌بخش بودن بازی کم نمی‌کند.

این دی‌ال‌سی نقشه‌ی «بدنام ۲» را تغییر نداده است، ولی قدرت‌های جدید کول و ماموریت‌هایی که کاربران تولید کرده‌اند، کاستی‌های بازی را جبران می‌کنند. «فستیوال خون» بسیار کوتاه است، ولی جزو یکی از بهترین بازی‌های خون‌آشامی نه فقط برای پلی‌استیشن ۳، بلکه برای هر کنسولی است.

۲۸. شکارچی: روز جزا (Hunter: The Reckoning)

hunter reckoning

  • سال انتشار: ۲۰۰۲
  • پلتفرم: ایکس‌باکس، گیم‌کیوب

«شکارچی: روز جزا» که بر پایه‌ی یک نقش‌آفرینی رومیزی به همین نام ساخته شده، یک بازی اکشن بزن‌بکش است که فقط برای ایکس‌باکس و گیم‌کیوب منتشر شد. انحصاری بودن بازی برای این دو کنسول باعث شد که با وجود دریافت نقدهای خوب، در آن دوره توجه کافی دریافت نکند.

در این بازی خون‌آشام‌ها و لشکر هیولاها دنیا را قبضه کرده‌اند و بازیکن باید علیه آن‌ها مبارزه کند. این بازی اصلاً در حد و اندازه‌های «شیطان هم می‌گرید» نیست، ولی در حدی مفرح هست که بتواند کسی را که دنبال یک بازی خون‌آشام‌کشی است راضی نگه دارد. همچنین برای «شکارچی: روز جزا» دو دنباله به نام «خودرأی» (Wayward) و «رستگارکننده» (Redemeer) ساخته شد.

۲۹. شوالیه‌های ماه (Lunar Knights)

lunar knights

  • سال انتشار: ۲۰۰۶
  • پلتفرم: DS

وقتی نام هیدئو کوجیما مطرح می‌شود، اغلب مردم یاد بازی‌های «متال گیر سولید» یا «دث استرندینگ» می‌افتند. اما کمتر کسی می‌داند که در سال ۲۰۰۶ یک بازی اکشن نقش‌آفرینی به تهیه‌کنندگی کوجیما منتشر شد که در آن شکارچیان خون‌آشام… خون‌آشام شکار می‌کردند. بله، این بازی بسیار سرراست بود.

در ابتدا، نسخه‌ی ژاپنی بازی مکانیزم خاص و انحصاری‌ای داشت که از حس‌گر خورشیدی و میکروفون کنسول دستی DS استفاده می‌کرد. با این حال، در نسخه‌ی بین‌المللی «شوالیه‌های ماه» این مکانیزم‌ها حذف شدند. البته «شوالیه‌های ماه» همچنان یک سیاه‌چاله‌پیمای مفرح با غول‌آخرهای خون‌آشامی باحال باقی مانده است.

۳۰. دارک‌واچ: نفرین غرب (Darkwatch: Curse of the West)

darkwatch game

  • سال انتشار: ۱۹۹۹
  • پلتفرم: کامپیوتر، پلی‌استیشن ۱، دریم‌کست

در حالی‌که بازی‌هایی چون «میراث کین» و «خون‌آشام – بالماسکه» در حال درخشیدن بودند، بازی دیگری منتشر شد که توجه کافی دریافت نکرد: «دارک‌واچ: نفرین غرب». این بازی یک شوتر اول شخص درباره‌ی هفت‌تیرکشی است که تبدیل به خون‌آشام شده و نامش جریکو کراس (Jericho Cross) است و به تشکیلات دارک‌واچ ملحق شده تا یک ارباب خون‌آشام شیطانی به نام لازاروس (Lazarus) را نابود کند.

«دارک‌واچ: نفرین غرب» از یک سیستم اخلاقی پیروی می‌کند که تعیین می‌کند بازیکن قرار است چه آپگریدهایی دریافت کند. زمینه‌ی غرب وحشی بازی برای زمان خودش متفاوت بود و هیولاهای نامیرای بازی همه فوق‌العاده طراحی شده‌اند. برای بازی یک دنباله در نظر گرفته شده بود، ولی متاسفانه ساخت آن لغو شد.

۳۱. بلادرین ۲ (BloodRayne 2)

bloodrayne 2

  • سال انتشار: ۲۰۰۴
  • پلتفرم: کامپیوتر، پلی‌استیشن ۲، ایکس‌باکس

تصور کنید «شیطان هم می‌گرید» با «بایونتا» ترکیب و «میراث کین» هم به‌عنوان اشانتیون به این ترکیب اضافه شود. نتیجه‌ی حاصل‌شده «بلادرین ۲» خواهد بود. این بازی که نسبت به عنوان اول مجموعه به‌مراتب بهتر است، درباره‌ی دمپیری به نام رین است که همچنان در جستجوی کشتن پدر پلیدش کیگن (Kagan) است.

در این بازی که در دوران معاصر واقع شده، رین همچنان در حال قلع‌وقمع کردن دشمنان است تا جلوی تسخیر دنیا از جانب پیروان کیگن را بگیرد. گیم‌پلی بازی در مقایسه با بازی اول بسیار صیقل یافته و در بهترین حالتش قرار دارد. در این بازی هم مثل «میراث کین» فشار دادن پشت‌سر هم و بدون فکر دکمه‌ها برای پیروز شدن کافی نیست.

۳۲. نوسفراتو: خشم مالاکای (Nosferatu: The Wrath of Malachi)

nosferatu game

  • سال انتشار: ۲۰۰۳
  • پلتفرم: کامپیوتر

«نوسفراتو:‌ خشم مالاکای» نزدیک‌ترین بازی ویدیویی به آثار خون‌آشامی کلاسیک و قدیمی است؛ نه فقط از لحاظ داستانی، بلکه از لحاظ حال‌وهوا. این بازی در ترنسلوانیا در سال ۱۹۱۲ واقع شده و درباره‌ی شمشیرزن انگلیسی، جیمز پترسون است که با کمی تاخیر وارد قلعه‌ی کونت شده است. در آنجا تمام اعضای خانواده‌اش جمع شده‌اند تا در مراسم عروسی ربکا، خواهر او، با کونت مالاکای که در آن قلعه زندگی می‌کند، شرکت کنند. وقتی جیمز به دروازه‌ی قلعه می‌رسد، کشیشی که قرار بود خطبه‌ی عقد را بخواند، در حالی‌که از شدت زخمی که به او وارد شده در یک‌قدمی مرگ است، به او می‌گوید که این قلعه در اصل پناهگاه لشکری از خون‌آشام‌هاست و خانواده‌ی او با نیرنگ به آنجا آورده شده‌اند تا کونت مالاکای در طی تشریفات مذهبی تاریک آن‌ها را قربانی کند. حال جیمز باید در قلعه بگردد و یکی یکی اعضای خانواده‌اش را نجات دهد.

«نوسفراتو: خشم مالاکای» در نگاه اول یک وحشت بقامحور اول‌شخص معمولی است، ولی آنچه باعث شده بازی بسیار خاص شود این است که در هر دور بازی، ساختار قلعه به سبک بازی‌های روگ‌لایک تغییر پیدا می‌کند. یعنی مهمات، آیتم‌های کمکی و حتی اعضای خانواده‌ی جیمز هیچ‌کدام جای ثابت ندارند. این مسئله به‌تنهایی برای ترسناک‌تر و پرتنش‌تر کردن بازی کافی است، ولی بازی محدودیت زمانی هم دارد. یعنی اگر طی زمان تعیین‌شده اعضای خانواده‌یتان را  نجات ندهید، کشته خواهند شد. «نوسفراتو» در نگاه اول بازی زمختی به نظر می‌رسد، ولی اتمسفر آن بین بازی‌های خون‌آشام‌محور بی‌نظیر است، خصوصاً با توجه به شباهتش بین فیلم‌های قدیمی‌تر خون‌آشامی.

۳۳. مجموعه بازی‌های ماجرایی اشاره و کلیک دراکولا (Dracula)

dracula game

  • سال انتشار: ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۵
  • پلتفرم: کامپیوتر، پلی‌استیشن ۱ و…

مجموعه بازی‌های ماجرایی «دراکولا» که با «دراکولا: رستاخیز» (Dracula Resurrection) در سال ۲۰۰۰ آغاز شد، به‌نوعی دنباله‌ای مستقیم برای رمان «دراکولا» استوکر است. بازی اول مجموعه هفت سال پس از پایان وقایع رمان اتفاق می‌افتد و در آن جاناتان هارکر بار دیگر متوجه می‌شود که همسرش مینا گم شده و دوباره به ترنسلوانیا برمی‌گردد تا پیدایش کند. تنها سرنخی که او برای تجات دادن مینا دارد، شیئی مرموز به نام «حلقه‌ی اژدها» (Dragon Ring) است که از اهمیتی ویژه در این مجموعه برخوردار است. بازی دوم مجموعه با نام «دراکولا ۲: آخرین پناهگاه» (Dracula: The Last Sanctuary) نیز دنباله‌ای مستقیم برای بازی اول است، اما سه بازی دیگر با عنوان ««دراکولا ۳: مسیر اژدها» (Dracula 3: Path of the Dragon)، «دراکولا ۴: سایه‌ی اژدها» (Shadow of the Dragon) و «دراکولا ۵: میراث خون» (The Blood Legacy) داستان خاص خود را دنبال می‌کنند و شخصیت‌هایی مجزا دارند.

این پنج‌گانه می‌تواند برای طرفداران رمان اصلی جالب باشد، ولی در کل از جانب منتقدان و بازیکنان استقبال ولرمی دریافت کرده و در برابر بهترین بازی‌های سبک ماجرایی حرف زیادی برای گفتن ندارد.


بهترین انیمه‌های خون‌آشامی برتر


در عالم انیمه نیز تعداد زیادی اثر خون‌آشامی وجود دارد که هرکدام با زیرسبک‌های خاص انیمه‌ای تلفیق شده‌اند: مثلاً سبک دبیرستان، ولی با حضور خون‌آشام‌ها یا داستان حماسی و اکشن دیوانه‌وار، ولی با حضور خون‌آشام‌ها. در ادامه با تعدادی از بهترین انیمه‌های خون‌آشامی آشنا خواهیم شد:

۱۰. شوالیه‌ی خون‌آشام (Vampire Knight)

انیمه‌های خون‌آشامی

  • سال انتشار: ۲۰۰۸
  • تعداد اپیزودها: ۲۶

این انیمه‌ی شوجو (مخصوص دختران نوجوان) که از مانگایی به همین نام، اثر ماتسوری هینو (Matsuri Hino) اقتباس شده بود، برای ایموهای دهه‌ی ۲۰۰۰ حکم مقدسات را داشت. در یک آکادمی که ساختاری بسیار سوال‌برانگیز دارد، دانش‌آموزان به دو دسته تقسیم شده‌اند: کلاس روز، که  انسان هستند، و کلاس شب، که خون‌آشام هستند. این ساختار را مدیر مدرسه طرح‌ریزی کرده و دخترش یوکی در کنار یک قاتل خون‌آشام به نام زیرو در تلاش است تا در کلاس‌های روز امنیت را حفظ کند. همان‌طور که می‌توانید حدس بزنید، این نقشه یک عالمه درام و درگیری بین انسان‌ها و خون‌آشا‌م‌ها ایجاد می‌کند. این انیمه داستان یک مدرسه‌ی شبانه‌روزی با اشانتیون دیوان‌سالاری خون‌آشامی است، ولی اگر یک داستان ماوراءطبیعه با ضرب‌آهنگ آهسته و پیوسته را دوست دارید، تماشای آن توصیه می‌شود.

۹. میو، شاهدخت خون‌آشام (Vampire Princess Miyu)

انیمه‌های خون‌آشامی

  • سال انتشار: ۱۹۹۷
  • تعداد اپیزودها: ۲۶

آیا عبارات «اتمسفریک» و «به‌سبک قدیم» (Old School) شما را هیجان‌زده می‌کنند؟ در این صورت باید «میو، شاهدخت خون‌آشام» را در اولین فرصت تماشا کنید. این انیمه که ضرب‌آهنگی آهسته دارد، درباره‌ی یک خون‌آشام به نام میو است که ظاهری فرشته‌گون دارد. ولی میو، برخلاف خون‌آشام‌های عادی، یک روزنورد (Daywalker) است، قابلیتی که به او اجازه می‌دهد در کلاس‌های مدرسه شرکت کند و بدین ترتیب فعالیت‌اش در زمینه‌ی شکار کردن شیاطینی خشن به نام شینما (Shinma) را مخفی نگه دارد. این سریال که الهام‌گرفته از انیمه‌ی ویدیویی ۴ قسمته به همین نام در سال ۱۹۸۸ بود، هیولاهایی دارد که هیچ‌گاه فراموش نخواهید کرد، لحن تعلیق‌آمیزی دارد که هیچ‌گاه از نفس نمی‌افتد و طراحی انیمه‌ای دهه‌نودی خاصی دارد که باعث می‌شد وقتی بچه بودم، تا دیروقت بیدار بمانم و انیمه تماشا کنم. این انیمه یک بمب نوستالژی سرتاسر اکشن است که باید در اولین فرصت تماشایش کنید.

۸. بلاد-سی (Blood-C)

انیمه‌های خون‌آشامی

  • سال انتشار: ۲۰۱۱
  • تعداد اپیزودها: ۱۲

این انیمه – یکی از دو اقتباس انجام‌شده از «خون: آخرین خون‌آشام» (Blood: The Last Vampire) در این فهرست – یک ماجراجویی تاریک و وحشتناک است که مخاطب را به سایا (Saya) معرفی می‌کند، دختری که روزها یک دختر مدرسه‌ای معمولی است و شب‌ها به شکارچی بی‌رحم شیاطین تبدیل می‌شود. در این انیمه‌ی سریالی که Production I.G. و CLAMP آن را ساخته‌اند، پدر سایا او را تعلیم داده تا با پلیدی مبارزه کند. پرداختن به جنبه‌های روزمره‌ی زندگی دبیرستانی در کنار وحشتی خشونت‌بار، انیمه را بسیار جالب کرده است. همچنین «بلاد-سی» به‌لطف انیمیشن روان و اکشنی که همه‌ی حرکاتش با نهایت حساب‌شدگی ترتیب‌بندی شده‌اند، یکی از چشم‌نوازترین اقتباس‌ها از «خون: آخرین خون‌آشام» و داستان سایا است. اگر دنبال یک انیمه در سبک «هیولای هفته» (Monster of the Week) می‌گردید که یک قهرمان بزن‌بهادر داشته باشد و وسط آن کمی به دراماهای یک دختر مدرسه‌ای پرداخته شود، «بلاد-سی» دقیقاً همان چیزی است که دنبالش می‌گردید.

۷. باکه‌مونوگاتاری (Bakemonogatari)

انیمه‌های خون‌آشامی

  • سال انتشار: ۲۰۰۹
  • تعداد اپیزودها: ۱۵

مجموعه لایت‌ناول «مونوگاتاری»، نوشته‌ی نیسیو ایسین (Nisio Isin) و با تصویرگری ووفان (Vofan) مدت زیادی است که مایه‌ی شعف هواداران خون‌آشام‌ها بوده است. یکی از دلایلش هم این بوده که این مجموعه الهام‌بخش اقتباس این انیمه‌ی ۱۵ قسمتی و دنباله‌هایش بوده است. این انیمه‌ی انتزاعی و آزمایشی رویکردی به مفهوم فن‌سرویس دارد که به‌طور غافلگیرکننده‌ای هنری است و به‌نوعی آن را با تعامل درون‌نگرانه و تفکربرانگیز با شخصیت‌ها ترکیب کرده است. از عناصر مهم پیرنگ انیمه می‌توان به یک پوست موز، یک خرچنگ، یک زن بدون‌وزن و خون‌آشامی درمان‌شده اشاره کرد. شاید سبک روایی غیرعادی و انیمیشن چندرسانه‌ای انیمه توی ذوق بعضی افراد بزند، ولی «باکه‌مونوگاتاری» یکی از زیباترین انیمه‌های خون‌آشامی است. همچنین انیمه از لحاظ بصری از زمان خود جلوتر بوده است و شاید اگر بدون آگاهی قبلی کلیپی از آن ببینید، اصلاً نتوانید حدس بزنید در سال ۲۰۰۹ ساخته شده است.

۶. پسر خون (Blood Lad)

انیمه‌های خون‌آشامی

  • سال انتشار: ۲۰۱۱
  • تعداد اپیزودها: ۱۱

«پسر خون» یک داستان خون‌آشامی در سبک برشی از زندگی (Slice of Life) است که احتمالاً خودتان هم نمی‌دانستید باید تماشایش کنید. در طی دویست سال گذشته، تعداد بی‌شماری تصویرسازی اغواگرانه و خطرناک از خون‌آشام‌ها وجود داشته است. ولی استاز (Staz)، خون‌آشام قدرتمندی که در مرکزیت این داستان قرار دارد، هیچ علاقه‌ای به فعالیت‌های رایج نامیرایان ندارد. به‌جایش، او ترجیح می‌دهد در خانه بماند، بازی کند، مانگا بخواند و با دوستانش وقت بگذراند. آیا می‌توان شماتت‌اش کرد؟ البته اجداد خون‌آشام سرشناس‌اش مسلماً از او راضی نیستند. وقتی یک غریبه وارد دنیای شیاطینی می‌شود که استاز بر آن نظارت دارد، زندگی‌اش دگرگون می‌شود. ناگهان او درگیر ماموریتی می‌شود که تاکنون مشابه‌اش را فقط در بازی‌های ویدیویی دیده بود. این انیمه که از مانگای پرطرفدار یوکی کودوما (Yuki Kodoma) ساخته شده، برداشتی منحصربفرد از افسانه‌ی خون‌آشام است.

۵. روزاریو + خون‌آشام (Rosario + Vampire)

انیمه‌های خون‌آشامی

  • سال انتشار: ۲۰۰۸
  • تعداد اپیزودها: ۲۶

وقتی پدر تسوکونه (Tsukune) او را در آکادمی یائوکی (Yaoki Academy) ثبت‌نام می‌کند، هیچ‌کس نگران اسم بدشگون آکادمی نیست (در فولکلور ژاپنی «یائوکی» نوی شبح خاص است، برای همین اسم آکادمی کمی مشکوک است). وقتی که تسوکونه وارد آکادمی می‌شود، دغدغه‌اش بیشتر تعداد دخترهای زیبایی است که در آنجا مشغول به تحصیل‌اند و اصلاً به این فکر نمی‌کند که بعضی از آن‌ها خود را خون‌آشام خطاب می‌کنند. این انیمه‌ی حرمسرایی خنده‌دار درباره‌ی پسری است که باید با این حقیقت کنار بیاید که در مدرسه‌ای مخصوص هیولاها مشغول به تحصیل است. «روزاریو + خون‌آشام»، اثر آکیهیسا ایکدا (Akihisa Ikeda)،‌ از آن نوع کمدی‌های خلاقانه است و کسانی که دوست دارند بیشتر به خون‌آشام‌ها بخندند تا این‌که از‌ آن‌ها بترسند، از آن لذت خواهند برد. همچنین اگر به داستان‌هایی درباره‌ی افراد با قدرت‌های ویژه علاقه دارید، حرمسرای تسوکونه پر از چنین دخترهایی است!

۴. دی، شکارچی خون‌آشام (Vampire Hunter D)

انیمه‌های خون‌آشامی

  • سال انتشار: ۱۹۸۵
  • تعداد اپیزودها: ۱ (انیمه‌ی سینمایی ۸۰ دقیقه‌ای)

«دی، شکارچی خون‌آشام» جزو معروف‌ترین و کلاسیک‌ترین انیمه‌های خون‌آشامی است. این انیمه از مجموعه‌‌ی لایت ناول‌های معروف هیدیوکی کیکوچی (Hideyuki Kikuchi) اقتباس شده و چند دهه‌ای است که اسمش سر زبان‌هاست. قضیه از این قرار است که در سال ۱۲،۰۹۰ پس از میلاد، دنیا بر اثر بمباران اتمی ویران شده است. یک ارباب خون‌آشام مخوف زنی جوان را گاز می‌گیرد. به‌زودی او پی می‌برد که تنها راه زنده ماندنش توسل جستن به یک شکارچی خون‌آشام مرموز به نام… بله، درست حدس زدید، دی است. پیدا کردن اثری در ژانر علمی‌تخیلی گوتیک واقعاً سخت است، ولی «دی، شکارچی خون‌اشام» اصلی در این زمینه موفق ظاهر شد. همچنین اگر به یک رابطه‌ی عاشقانه‌ی پیچیده علاقه داشته باشید، باید بدانید که درون‌مایه‌ی اصلی این فیلم همین است. بهترین نکته درباره‌ی این انیمه – مثل چندتا از عناوین انتخابی دیگرمان – این است که این انیمه‌ی دهه‌ی هشتادی الهام‌بخش یک سریال انیمه‌ای در دهه‌ی ۲۰۰۰ شد. همچنین یک فیلم سینمایی دیگر به نام «دی، شکارچی خون‌آشام: خونخواری» (Vampire Hunter D: Bloodlust) در سال ۲۰۰۰ منتشر شد که به اندازه‌ی فیلم سال ۱۹۸۵ اثری تحسین‌شده و اقتباسی از سومین جلد رمان‌های کیکوچی است.

۳. بلاد پلاس (Blood+)

انیمه‌های خون‌آشامی

  • سال انتشار: ۲۰۰۵
  • تعداد اپیزودها: ۵۰

بسیار خب، می‌رسیم به سه انیمه‌ی خون‌آشامی برتر. مقام سوم به «بلاد پلاس» تعلق دارد که مثل «بلاد سی» یکی از آثار اقتباس‌شده از «خون: آخرین خون‌آشام» به کارگردانی جونیچی فوجیساکو (Junichi Fujisaku) است. این برداشت از داستان که بین نقاط مختلف دنیا جابجا می‌شود، باز هم روی یک دختر مدرسه‌ای به نام سایا متمرکز است که سرنوشتش با موجوداتی خفاش‌شکل به نام کایرپتران‌ها (Chiropteran) گره خورده است. کلید نابود کردن این موجوات در خون سایا جریان دارد و بدین خاطر، او از قدرت‌های هیولاگونه‌اش برای شکست دادن دشمنانش استفاده می‌کند، در حالی‌که انیمه تاریخچه‌ای را که آن‌ها را به هم پیوند داده است شرح می‌دهد. پشت این‌که در این فهرست دو انیمه‌ی اقتباس‌شده از «خون» وجود دارد (تازه اقتباس‌های دیگری هم هست که بهشان نپرداخته‌ایم!) دلیل موجهی وجود دارد. این انیمه یکی از پرطرفدارترین مجموعه‌های خون‌آشامی است و به‌لطف خون و خونریزی‌ها و دوئل‌های خفن با شمشیر که به تصویر کشیده، سزاوار اعتبار و شهرتی‌ست که دریافت کرده است.

۲. هلسینگ آلتیمت (Hellsing Ultimate)

انیمه‌های خون‌آشامی

  • سال انتشار: ۲۰۰۶
  • تعداد اپیزودها: ۱۰

با این‌که انیمه‌ی «هلسینگ» در سال ۲۰۰۰ اثری کلاسیک است، این انیمه‌ی ویدیویی (OVA) در سال ۲۰۰۶ اقتباسی به‌مراتب وفادارانه‌تر از مانگای اصلی کوئوتا هیرانو (Kouta Hirano) است و در کنارش جزو باحال‌ترین و وحشتناک‌ترین انیمه‌های کل تاریخ است. در این انیمه که در چند قسمت تعریف می‌شود، با اینتگرا هلسینگ (Integra Hellsing) آشنا می‌شویم، رییس سازمان هلسینگ (Hellsing Organization) که کارش کشتن موجودات نامیرا است. اینتگرا با مشتی پولادین بر این سازمان حکم‌فرمایی می‌کند و یک سلاح مخفی قدرتمند در اختیار دارد: آلوکارد (Alucard)، قدرتمندترین خون‌آشام دنیا. برای بسیاری از افراد، وقتی صحبت از انیمه‌های خون‌آشامی در میان است، این انیمه اولین اثری است که به ذهن‌شان می‌رسد و پشت این شهرت هم دلیل خوبی وجود دارد. «هلسینگ آلتیمت» داستانی عمیق دارد، طراحی جانوارانش واقعاً ترسناک است، از لحاظ بصری پرجزییات است و دنیاسازی‌اش پس‌زمینه‌ی سیاسی آن‌چنان پیچیده‌ای دارد که حتی روی «بازی تاج‌وتخت» را هم کم می‌کند. برای طرفداران سبک وحشت، انیمه و خون‌آشام‌ها، تماشای این انیمه واجب است.

۱. ماجرای عجیب جوجو (Jojo’s Bizzare Adventure)

انیمه‌های خون‌آشامی

  • سال انتشار: ۲۰۱۲ (شروع انتشار)
  • تعداد اپیزودها: ۱۹۴

انیمه‌ی اکشن تاثیرگذار و پرزرق‌وبرق هیروهیکو آراکی (Hirohiko Araki) شاید غافلگیرکننده‌ترین انیمه‌ی خون‌آشامی تاریخ باشد. با این حال، پشت رنگ‌های نئونی، فشن سطح‌بالا و حماسه‌ی خانوادگی چند قرنی انیمه، یک خط روایی با محوریت خون‌آشام‌های قدرتمند نهفته است. همه‌چیز از آنجا آغاز می‌شود که دیو براندو (Dio Brando)، شرور نمادین مجموعه، شیئی باستانی به نام نقاب سنگی (Stone Mask) را کشف می‌کند، شیئی که هرکس آن را به چهره بزند، قدرت‌های خون‌آشامی پیدا می‌کند. این نقاب این امکان را برای او فراهم می‌کند تا نقشه‌ی انتقام بریزد و حسابی دیوانه‌‌بازی دربیاورد. این انیمه بسیار خاص است و همان‌طور که از آن انتظار می‌رود، برداشتی از خون‌آشام بودن را ارائه می‌کند که با نمونه‌های مشابه فرق دارد. این انیمه‌ی خلاقانه که بدون هیچ رودربایستی‌ای چشم‌انداز خلاقانه و دنیاسازی‌اش را به مرحله‌ی اجرا درمی‌آورد، جزو بهترین انیمه‌ها و بدون‌شک بهترین انیمه‌ی خون‌آشامی است.


بهترین کمیک‌های خون‌آشامی


در آخر می‌رسیم به کمیک‌های خون‌آشامی. کمیک‌ها و خون‌آشام‌ها در کنار هم تاریخچه‌ی بلندبالا و پرباری داشته‌اند؛ از زمان ظهور رسانه‌ی کمیک، خون‌آشام‌ها به شکل‌های مختلف لابلای صفحات کمیک‌ها وجود داشته‌اند؛ از کمیک‌های وحشت EC گرفته تا آثار مارول و دی‌سی و فراتر از آن. تعداد خون‌آشام‌های موجود در دنیای کمیک بی‌شمار است.

البته بسیاری از این خون‌آشام‌ها از سطح دشمنی گذرا برای قهرمان‌های کمیک‌بوکی فراتر نرفتند، ولی برخی کمیک‌ها به این موجودات بیشتر بها دادند و آن‌ها را هرچه بیشتر در مرکز توجه قرار دادند. در ادامه به برخی از آن‌ها می‌پردازیم.

۱. مجله‌ی «ومپایرلا» (The Vampirella) برای نخستین بار میزبان آثار وحشت، ومپایرلا، را به دنیا معرفی کرد

کمیک‌های خون‌آشامی

ومپایرلا یکی از اولین و تا به امروز، بهترین میزبان‌های کمیک‌ها باقی مانده است. انتشارات وَرِن (Warren Publishing) برای نخستین بار ومپایرلا را به‌عنوان میزبان یکی از بزرگ‌ترین کمیک‌های آنتولوژی وحشت در سال ۱۹۶۹ معرفی کرد. این مجله که پر از استریپ‌های مختلف با محوریت هیولاها، زامبی‌ها، غول‌ها و البته خون‌آشام‌ها بود، برای هرکسی که به ژانر وحشت علاقه‌مند بود، چیزی برای عرضه داشت.

در این مجله یک سری استریپ درباره‌ی خاستگاه و ماجراهای ومپایرلا هم وجود داشت و خواننده‌ها توانستند با خود او هم آشنا شوند، اتفاقی که برای میزبان‌های آن زمان نادر بود. این کمیک همچنان بامزه، شوکه‌کننده، وحشتناک و خشن است و ارزش خوانده شدن دارد.

۲. کمیک «بافی قاتل خون‌آشام» داستان بافی را از پایان سیزن آخر سریال ادامه داد

کمیک‌های خون‌آشامی

کمیک «بافی، قاتل خون‌آشام» ادامه‌ای برای سریال «بافی» بود و به‌نوعی ماجراجویی‌های بافی و دوستانش در زمینه‌ی مبارزه با نیروهای تاریک دنیا ادامه داد. این کمیک که بسیار نزد طرفداران بافی محبوب است، برای کسانی که از تماشای سریال «بافی»‌ سیر نشدند، غنیمتی بس باارزش است.

این کمیک که جاس ودون، سازنده‌ی سریال آن را نوشته، از لحاظ لحن و حس‌وحال و شباهت شخصیت‌ها به بازیگران سریال، به منبع اقتباس وفادار است و کاری می‌کند که احساس کنید «بافی» هیچ‌گاه تمام نشد.

۳. کمیک «۳۰ روز شب» یکی از جالب‌ترین ایده‌ها را بین داستان‌های خون‌آشامی دارد

کمیک‌های خون‌آشامی

کمیک اوریجینال استیو نایلز (Steve Niles) و بن تمپل‌اسمیت (Ben Templesmith) با عنوان «۳۰ روز شب» (۳۰ Days of Night) در شهری کوچک در آلاسکا اتفاق می‌افتد که هر سال، به مدت یک شب تاریک می‌شود، برای همین گروهی از خون‌آشام‌ها تصمیم می‌گیرند به آنجا نقل‌مکان کنند و همان کارهایی را که از آن‌ها انتظار داریم در آنجا انجام دهند. این کمیک در قالب تعدادی فیلم موفق و کمیک‌های دنباله و چندین اسپین‌آف اقتباس شده است، ولی کمیک اصلی همچنان جایگاه خود را به‌عنوان یکی از غول‌های ژانر حفظ کرده است. این کمیک که حاوی نویسندگی سطح‌بالا و طراحی‌های باورنکردنی است، موفق شد در تک‌تک شماره‌های خود خواننده را مبهوت نگه دارد و اگر به خون‌آشام‌ها علاقه دارید، حتماً باید آن را بخوانید.

۴. «خون‌آشام: بالماسکه» اقتباسی هوشمندانه از بازی نقش‌آفرینی رومیزی معروف است

کمیک‌های خون‌آشامی

وقتی معلوم شد که قرار است در تیم نویسندگی اقتباس «خون‌آشام: بالماسکه» (Vampire – The Masquerade) در قالب کمیک، افرادی سرشناس چون تیم سیلی (Tim Seeley) و تینی هاوارد (Tini Howard) حضور داشته باشند، طرفداران می‌دانستند که این کمیک آینده‌ی روشنی دارد. حق کاملاً‌ با آن‌ها بود. این کمیک که ناشر آن والت کمیکس (Vault Comics) است، شامل تمام دسیسه‌چینی‌های اجتماعی و سیاسی حساس و هیجان‌انگیزی است که از این مجموعه انتظار دارید. این کمیک آنقدر پر از غافلگیرهای داستانی شوکه‌کننده و از پشت خنجر زدن است که احتمالش هست نتوانید آن را زمین بگذارید.

۵. «شش مقدس» دنیای ومپایرلا را تا حد زیادی گسترش داد

کمیک‌های خون‌آشامی

در «شش مقدس» (Sacred Six) که اسپین‌آفی از «ومپایرلا» کریستوفر پریست برای انتشارات داینامایت (Dynamite) است، شاهد اتحادی بین نمادین‌ترین شخصیت‌های فرعی «ومپایرلا» هستیم: ومپایرلا، دراکولینا، نیکس، پانتا، چستیتی و لیلیث. در این کمیک عمدتاً شاهد ماجراجویی آن‌ها و نبرد آن‌ها با شهر متعصب و مذهبی سیکرد (Sacred) هستیم. همان‌طور که از این توصیف برمی‌آید، کمیک بار سیاسی زیادی دارد.

کریستوفر پریست در مدت زمانی که مشغول کار روی کمیک‌های ومپایرلا بوده است، دستاوردهای زیادی داشته و این کمیک جزو بهترین تلاش‌های اوست. این کمیک یک جهان گسترش‌یافته پیرامون «ومپایرلا» شکل داد که دنباله‌های زیادی درباره‌ی آن منتشر شده و اثر آن تا به امروز در انتشارات دینامیت حس می‌شود.

۶. «ومپایرونیکا» خون و خونریزی را به جهان آرچی وارد کرد

کمیک‌های خون‌آشامی

یکی از عجیب‌ترین و دلنشین‌ترین غافلگیری‌های صنعت کمیک مدرن این بود که در سال ۲۰۱۸ «ومپایرونیکا»، کمیک فوق‌العاده‌ی گرگ اسمال‌وود (Greg Smallwood) منتشر شد که برداشتی خشونت‌بار از دنیای نمادین و بسیار محبوب آرچی (Archie Universe) بود.

«ومپایرونیکا» به‌نوعی معادل خون‌آشامی ورونیکا را معرفی می‌کند که در خیابان‌های ریوردیل (Riverdale) سرگردان است و خون شهروندانش را می‌نوشد. «ومپایرونیکا» آنقدر بین طرفداران محبوبیت پیدا کرده که به یک دنیای مجزا در بستر آرچی کامیکس گسترش پیدا کرده و الهام‌بخش عناوین دیگری چون «جاگهد: گرسنگی» (Jughead: The Hunger) شده است. موفقیت این عناوین بدون‌شک در گرایش فصل‌های جدید سریال «ریوردیل» به سمت وحشت و ماوراءطبیعه بی‌تاثیر نبوده است.

۷. «مقبره‌ی دراکولا» مارول کلاسیک در بهترین حالتش است

کمیک‌های خون‌آشامی

«مقبره‌ی دراکولا» (Tomb of Dracula) بدون‌شک بین تمام کمیک‌های وحشت اوریجینال مارول بهترین و به‌یادماندنی‌ترین نمونه است و به‌لطف ران بسیار موفقش که نویسنده‌های معروفی چون گری کانوی (Gerry Conway)، آرچی گودوین (Archie Goodwin)، گاردنر فاکس (Gardner Fox) و مارو ولفمن (Marv Wolfman) در آن دخیل بودند (جین کولاه (Gene Colah) هم به‌عنوان طراح کمیک کولاک کرده)، به‌عنوان یکی از آثاری که هویتی جدید برای دراکولا تعریف کرد به تاریخ پیوسته است.

این کمیک به‌خاطر استفاده از یک خون‌آشام شرور به‌عنوان شخصیت اصلی‌اش اثری خاص به حساب می‌آید، ولی فراتر از این، شخصیت بلید (Blade) که یکی از نمادین‌ترین ابرقهرمان‌هاست، برای نخستین بار در این کمیک معرفی شد و فیلم ساخته شده درباره‌ی او عملاً اولین فیلم کمیک‌بوکی شرکت مارول بود.

۸. «پریچر» تعریف جدیدی از خون‌آشام‌ها برای دهه‌ی ۹۰ ارائه کرد

کمیک پریچر

خون‌آشام‌ها حضوری طولانی و متنوع در آثار داستانی داشته‌اند، ولی پیش از پخش «بافی قاتل خون‌آشام» و پس از انتشار رمان «مصاحبه با خون‌آشام» از ان رایس، «پریچر» بود که به ژانر خون‌آشامی تازگی بخشید. این کمیک هوشمندانه، ذکاوت‌مندانه، جسورانه و آنارشیستی از گارث انیس (Garth Ennis) و استیو دیلون (Steve Dillon)، به‌نوعی خون‌آشام را با توجه به استانداردهای نسل ایکس در آن زمانه تعریف کرد.

نمادین بودن یک شخصیت تا حد زیادی به اعتبار مجموعه‌ای که در آن است ربط دارد و این کمیک اثری است که سزاوار تمام تحسین‌هایی است که دریافت کرده است. اخیراً به‌لطف انتشار سریال «پریچر» این کمیک دوباره در فرهنگ عامه مطرح شده و ثابت کرده که محبوبیت یک خون‌آشام حقیقتاً جاودانه است.

۹. «ومپایرلا» کریستوفر پریست این شخصیت را در بهترین حالتش به تصویر می‌کشد

ومپایرلا

ومپایرلایی که کریستوفر پریست به مناسبت ۵۰ سالگی این شخصیت نوشت، بدون‌شک یکی از بهترین اضافات به مجموعه کمیک‌های مربوط به او بود. این کمیک به همان اندازه که درباره‌ی مسائل اجتماعی و نظریات روان‌شناختی است، اکشن و ماجراجویی پرآب‌وتاب نیز تعریف می‌کند. اگر می‌خواهید برای اولین بار چیزی درباره‌ی این شخصیت بخوانید، «ومپایرلا» کریستوفر پریست بهترین جا برای شروع است.

با توجه به این‌که این کمیک بیشتر از هر کمیک دیگری شخصیت ومپایرلا را توسعه داده است، بعید است که بتوان از آن پیشی گرفت. این کمیک به‌طور تضمینی جزو آثار کلاسیک طبقه‌بندی خواهد شد و طرفداران قدیمی و جدید بی‌صبرانه منتظرند تا ببینند کریستوفر پریست در آینده این شخصیت را به چه سمت و سویی خواهد برد.

۱۰. «خون‌آشام آمریکایی» تاریخ آمریکا را از راه سفر شخصی شخصیت‌های جاودانش تعریف می‌کند

کمیک‌های خون‌آشامی

شاهکار حماسی اسکات اسنایدر (Scott Snyder) و رافائل آلبکرکی (Rafael Albuquerque) (که استیون کینگ یک سری داستان پس‌زمینه برایش نوشته) داستانی خونین در مقیاس چند دهه تعریف می‌کند که از غرب وحشی شروع می‌شود و تا روزگار معاصر ادامه پیدا می‌کند و شخصیت‌های اصلی و نامیرای کمیک هرکدام دید خود را به این اعصار عرضه می‌کنند.

این کمیک احساس‌برانگیز، ناراحت‌کننده و فوق‌خشن است. اگر طرفدار سبک وحشت هستید، هرچه از یک کمیک وحشت – و به‌طور کلی هر کمیکی – انتظار دارید، در اینجا برآورده شده است. هر بار که شاهد یک فلش‌فوروارد زمانی هستیم، دوران جدیدی از تاریخ آمریکا را می‌بینیم و شخصیت‌ها نیز باید راه جدیدی برای وفق دادن خود با شرایط جدید و همرنگ جماعت شدن (و در بعضی موارد، پرهیز از این کارها) پیدا کنند. با تمام شدن «خون‌آشام آمریکایی: ۱۹۷۶» در سال ۲۰۲۱ اکنون بهترین زمان برای غرق شدن در دنیای کمیک به نظر می‌رسد، چون محتوای زیادی برای خواندن خواهید داشت.

۱۱. کمیک «شوالیه‌ی خون‌آشام» خون‌آشام‌ها را با سبک خاص کمیک‌های فرانسوی-بلژیکی تلفیق کرد

کمیک‌های خون‌آشامی

کمیک «آمرزش‌خوانی: شوالیه‌ی خون‌آشام» (Requiem Vampire Knight) با ترکیب سبک فانتزی تاریک، گوتیک، وحشت و عناصر بزرگ‌سالانه (خیلی بزرگ‌سالانه) به جایگاهی خاص در دنیای کمیک دست پیدا کرده است. نویسنده‌ی این کمیک پت میلز (Pat Mills) است که به‌عنوان «پدرخوانده‌ی کمیک‌های بریتانیایی» شناخته می‌شود و در اواسط دهه‌ی ۹۰ تصمیم گرفت وارد بازار کمیک‌های فرانسوی‌زبان شود. طراح کمیک، اولیویه لدرویت (Olivier Ledroit) هم هرچه در چنته داشته، رو کرده تا یکی از چشم‌نوازترین و جذاب‌ترین طراحی‌ها را برای این کمیک بکشد. این کمیک دنیای کابوس‌وار رستاخیز (Resurrection) را به تصویر می‌کشد، مکانی که در آن مردگان بر اساس گناهانی که در زندگی مرتکب شدند، در قالب یک هیولای جدید زنده می‌شوند. هاینریش (Heinrich)، شخصیت اصلی کمیک، در دنیای واقعی یک افسر نازی بود که در دنیای رستاخیز در قالب یک شوالیه‌ی خون‌آشام زنده شده است. از همین یک خط مشخص است که داستان کمیک به‌شکلی جنجالی سعی دارد به مفاهیمی چون عذاب‌وجدان، رستگاری و جنبه‌های تاریک‌تر انسانیت بپردازد. این کمیک به‌خاطر قصه‌گویی جسورانه‌اش شناخته شده و با شخصیت‌هایی که اخلاقیاتی مبهم دارند و با مسائل فلسفی روبرو هستند، خواننده را به چالش می‌کشد. با این حال، دنیای کمیک که پر از خون‌آشام‌های خونخوار، نکرومنسرها و ارواح عذاب‌کشیده است، کسانی را که صرفاً به دنبال تصویرسازی‌های ناب ژانری هستند سیراب خواهد کرد.

با این حال، حتی اگر داستان برایتان هیچ اهمیتی ندارد و صرفاً کمیک‌ها را به‌خاطر این‌که «عکس‌های خوشگل» دارند می‌خوانید، در «شوالیه‌ی خون‌آشام» خوشگل‌ترین عکس‌ها را پیدا خواهید کرد. پنل‌های کمیک پر از تصاویر پرجزییات، گوتیگ و آزاردهنده‌اند که در آن‌ها زیبایی فرادنیوی با وحشتی فرادنیوی ترکیب شده و هوش از سر آدم می‌برد. «شوالیه‌ی خون‌آشام» یکی از بهترین آثار برای آشنایی با دنیای عجیب و به‌شدت خلاقانه‌ی کمیک‌های فرانسوی-بلژیکی است.


بسیار خب، به پایان این مطلب طولانی و همه‌جانبه درباره‌ی خون‌آشام‌ها رسیده‌ایم. در این مطلب سعی شد با جمع‌آوری مطلب از منابع مختلف، تقریباً هر چیزی که لازم است درباره‌ی خون‌آشام‌ها و رسانه‌های مربوط به آن‌ها بدانید، یک‌جا جمع‌آوری شود. به امید این‌که پس از خواندن این مطلب، دریچه‌های زیادی برای اکتشاف خون‌آشام‌ها، پژوهش درباره‌ی آن‌ها و لذت بردن از داستان‌هایی که درباره‌ی آن‌ها تعریف شده، به رویتان باز شود.

منبع: Exploring Series، کتاب The Everything Vampire Book، گاردین، اسکوایر، Indiewire، باز هم Indiewire، PCgamesn، Gamerant، IGN، cbr.com

صفحه‌ی اصلی بازی دیجی‌کالا مگ | اخبار بازی، تریلرهای بازی، گیم‌پلی، بررسی بازی، راهنمای خرید کنسول بازی

source

توسط chehrenet.ir