سال ۲۰۲۳ نقطه عطف بزرگی را برای یکی از قدرتمندترین شرکتهای تولید سرگرمی روی کره زمین رقم زد؛ دیزنی صد سالگی خود را جشن گرفت. دیزنی تنها استودیو فیلمسازیای نیست که صدمین سالگرد خود را پشت سر گذاشته است، اما تولد بزرگ آن با توجه به روزهای سادهتر آغازش به طور ویژه مهم است. زمانی که استودیوهای فیلمسازی دیگر داشتند فیلم لایو اکشن میساختند، حتی در دوران سینمای صامت، حرف والت دیزنی که احتمالاً معروفترین نقل قول اوست، چه بود؟ «همهچیز با یک موش شروع شد.» استودیوی انیمیشن والت دیزنی در طول عمر صد سالهاش از یک استودیوی ساده کوچک که فیلم کوتاه میساخت به اولین کمپانی امریکایی تولید انیمیشن شد، از انیمیشن دستی گرفته تا کامپیوتری. و امروز بدون شک، محبوبترین و معروفترین استودیوی تولید انیمیشن در جهان است. بله، در عصر اینترنت همه استودیو جیبلی و باقی کمپانیهای انیمیشن را هم میشناسند اما غول بزرگ دیزنی از زمان رادیو و تلویزیون اسم و رسم دارد.
وبسایت والچر به مناسبت انتشار پادکستی با عنوان «سرزمین غولها: معمای دیزنی» (Land of the Giants: The Disney Dilemma) نگاهی دوباره به مجموعه استودیوی انیمیشن والت دیزنی در دیزنی پلاس انداخته است. بعضی از شیفتهها و طرفداران پر و پاقرص دیزنی احتمالاً تمام فیلمهای این مجموعه را از برند اما اینجا سعی شده است مهمترین فیلمها به صورت فشرده معرفی شوند. مثل یک کلاس درس یا کارگاه آموزشی. از هر دوره از تاریخچه فیلمهای بلند این استودیو، فقط دو عنوان انتخاب شده است که بهترین معرف آن دوره و انیماتورهایش هستند. اما شما به اینها توجه نکنید. بروید تمام فیلمها را ببینید؛ مخصوصاً اگر با طراحی و انیمیشن سر و کار دارید.
عصر طلایی دیزنی (۱۹۴۲ تا ۱۹۳۷)
کلاسیکهای اولیه عصر طلایی انیمیشن دیزنی بود که معنای این استودیو را تعریف کرد و همینطور یک مدیوم قصهگویی تازه. همه کارهای این دوره خوب است. بدون استثنا. دو اثر شاخص این دوره «سفید برفی و هفت کوتوله» و «فانتازیا» است که در ادامه معرفی میشوند.
سفید برفی و هفت کوتوله (Snow White and the Seven Dwarfs)
- سال اکران: ۱۹۳۷
- کارگردان: دیوید هند، ویلیام کوترل، ویلفرد جکسون
- صداپیشگان: آدریانا کاسلوتی، لوسیل لا لاورن، هری استاکول، روی اتول، بیلی گیلبرت، مورونی اولسن
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۷ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: بعد از اینکه نامادری سفید برفی او را از خانه بیرون میکند، هفت کوتوله معدنچی او را پیدا میکنند و تبدیل به یکی از اعضای خانه آنها میشود.
کارهای دیزنی را باید با اولین انیمیشن سینمایی بلندش «سفیدبرفی و هفت کوتوله» شروع کرد؛ بهترین گزینه است. این فیلم در واقع تبدیل به یک نمونه، یک الگو برای بسیاری از فیلمهای انیمیشنی خود دیزنی و رقبایش شد. یک قهرمان زیبا به دنبال پایانی خوش است. یک یار، یک رفیق خل و چل حواسپرت دارد. یک شخصیت شرور خیلی ترسناک میخواهد قدرت را به دست بگیرد. چند ترانه گوشنواز. خب اینها همه درست که بعدها هم به خوبی در فیلمهای دیگر اجرا شد. اما آنچه باعث میشود «سفیدبرفی و هفت کوتوله» هنوز هشتاد و سه سال بعد همچنان مهم و پیشرو باشد، هنر تصویربرداریاش است.
دستاورد تکنولوژیکی این فیلم دوربین مولتیپلان آن بود. دستگاهی عظیم که به دوربین اجازه میداد در تصاویر جنگل یا قلعه ممنوعه که ملکه شرور در آن نقشه قتل دوشیزه زیبارو میکشد، «حرکت» کند. برای هر شات پیچیده چندین تصویر کارتونی تنظیم میشد که باعث میشد سفیدبرفی شبیه تصویر انسان روی پرده سینما به نظر برسد. کاری که حالا با کامپیوتر انجام میشود، به همین دلیل دوربین مولتیپلان حالا دیگر یک دستگاه عتیقه باارزش است. اگر کسی برای ساختن انیمیشن سراغش برود، دست به کاری پستمدرن زده است. «سفید برفی و هفت کوتوله» از این لحاظ مهم است. برای آنکه این تصویر به وجود بیاید، زحمت زیادی کشیده شده است. البته استاندارد طلایی افسانه بزرگ دیزنی نیست، اما نمیتوان کار این کمپانی را بدون دیدن نقطه شروعش درک کرد.
فانتازیا (Fantasia)
- سال اکران: ۱۹۴۰
- کارگردان: ساموئل آرمسترانگ، جیمز آلگار، بیل رابرتز، پائول ساترفیلد، بن شارپستین، دیوید هند (انیماتور)، همیلتون لاسک، جیم هندلی، فورد بیب، تی. هی، نورم فرگوسن (انیماتور)، ویلفرد جکسون
- صداپیشگان: لئوپولد استوکوفسکی، دیمز تیلور
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۵ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: مجموعهای انیمیشنی از بزرگترین آثار موسیقی کلاسیک غربی.
سومین انیمیشن دیزنی که تنها چند سال پس از «سفید برفی و هفت کوتوله» اکران شد، در سطحی جاهطلبانه بود که بهندرت در استودیوهای جریان اصلی دیده میشد. «فانتازیا» محصول ۱۹۴۰ اساساً با هر آنچه دیزنی تا به حال انجام داده متفاوت است. فیلم هیچ خط داستانی کلیای ندارد، تقریباً هیچ دیالوگی هم ندارد، چند شخصیت شناختهشده دارد. آهنگساز اپرا میزبانش اس. سراسر موسیقی کلاسیک است. مدتزمانش بیش از دو ساعت است. «فانتازیا» شاید کمی دلهرهآور به نظر برسد، اما ارزش تلاش را دارد (و اگر در حال پخش آن هستید، می توانید هشت بخش فیلم را در هر تعداد که دوست دارید تماشا کنید).
هر بخش «فانتازیا» چنان بود که انیماتورها در واقع توانستند با آنها عضلاتشان را تقویت کنند. البته فیلم بدون جنجال هم نبود. یک سری قنطورس زن سیاهپوست در دهه ۱۹۶۰ از نسخه اصلی حذف شدند، چرا که نقش برده را بازی میکردند. اما «فانتازیا» در ابتدای امر به لحاظ تجاری شکست خورد. یکی از دلایلی که سودآوریاش خیلی طول کشید این بود که والت دیزنی میخواست برای پخش فیلمش یک سیستم صدایی در تمام سالنهای سینما نصب کند که آن زمان خیلی گران بود. فانتاساوندیک سیستم صدای استریویی که سالها جلوتر از زمانه خودش بود و مشخصاً برای «فانتازیا» ساخته شد. حالا هشتاد سال گذشته است و «فانتازیا» با آن انیمیشن حقیقتاً حیرتانگیزش همچنان شاخص و متمایز است.
عصر مجموعه فیلمها در دیزنی (۱۹۴۹ تا ۱۹۴۱)
فروش متوسط دو انیمیشن بلند «پینوکیو» و «فانتزیا» در دهه ۱۹۴۰ همزمان با اوجگیری جنگ جهانی دوم باعث شد استودیو والت دیزنی مجبور به کاهش تولید شود. دولت هم دیزنی را مجبور کرده بود برای جنگ پروپاگاندا کند. نتیجه این شد که والت دیزنی تصمیم گرفت از همان الگوی خلاقانه فیلم فانتزیا استفاده کند و یک سری مجموعه فیلم منتشر کند. مجموعههای متشکل از فیلم کوتاه که با هم طولشان به اندازه فیلم بلند میشد.
اژدهای ناراضی (The Reluctant Dragon)
- سال اکران: ۱۹۴۱
- کارگردان: آلفرد ال. ورکر (لایو اکشن)، همیلتون لاسک (انیمیشن)، جک کاتینگ، آب آیورکس، جک کینی (کارگردان سکانسها)
- صداپیشگان: رابرت بنچلی، فرانسیس گیفورد، بادی پپر، نانا برایانت
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۱۰۰ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: انیمیشنی بر اساس ایده رابرت بنچلی طنزپرداز که ماجراهای یک اژدهای خجالتی را به تصویر میکشد.
اولین تلاش شاخص دیزنی در تولید مجموعه فیلم کوتاه ترکیبی از لایو اکشن و انیمیشن، تصویر سیاه و سفید و رنگی، خیال و واقعیت بود. گفته میشود که «اژدهای ناراضی» بر اساس یکی از داستانهای کنث گراهام ساخته شده اما فقط بیست دقیقه از این فیلم بلند اقتباس از داستان گراهام است. پیش از آنکه فیلم به بخش اقتباسی برسد ما شاهد حضور رابرت بنچلی طنز پرداز در استودیو دیزنی هستیم که میخواهد از والت دیزنی بپرسد آیا علاقهای به اقتباس قصه «اژدهای ناراضی» دارد یا نه.
اما اول یک تور از جای جای استودیو به ما نشان میدهد. از اتاقهای ضبط صدا که آنجا کلرنس نش صداپیشه دونالد داک را میبینیم تا اتاقهای استوریبرد تا جاهایی که دستاندرکاران در حال میکس کردن رنگها هستند. «اژدهای ناراضی» دوربین مولتی پلان دیزنی را هم به رخ ما میکشد. همینطور طریقه شکلگیری جلوههای صوتی «دامبو» و جادوهای بیشتری از دیزنی. این فیلم همزمان با اعتصاب انیماتورها که خواهان دستمزدهای عادلانهتر و شرایط کاری بهتر بودند، اکران شد. آن موقع این نامه عاشقانه شخصی حرف نابجایی میزد. حالا طی فاصلهای هشتاد ساله نگاهی ساده و ارزشمند به طریقه تولید انیمیشن به حساب میآید.
سه کابالرو (The Three Caballeros)
- سال اکران: ۱۹۴۴
- کارگردان: نورمن فرگوسن، کلاید جرونیمی، جک کینی، بیل رابرتس، هارولد یانگ
- صداپیشگان: واکین گرای، کلارنس نش، حوزه اولیویرا، آئورورا میراندا، کارمن مولینا، دورا لاز
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۴ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: دونالد هدیه تولد خود را دریافت میکند که شامل هدیههای سنتی و اطلاعاتی درباره بزریل و مکزیک است.
انیماتورهای دیزنی حتی در مجموعه فیلمهای کوتاه هم پا فراتر از مرزها گذاشتند. در زمان اعتصاب دیزنی و گروهی از انیماتورها به آمریکای لاتین رفتند که در واقع بخشی از سیاست روابط حسنه ایالات متحده بود. نتیجه این سفر دو مجموعه فیلم کوتاه بود. یکی «سالدوس آمیگوس» محصول ۱۹۴۲ و دیگری «سه کابالرو». اولی به زحمت فیلم بلند به حساب میآید و مدت زمانش چهل و دو دقیقه است. اما «سه کابالرو» ماجراجویانه و عجیب است. قصه این است. دونالد داک دارد فرهنگ مکزیک، برزیل و دیگر کشورهای آمریکای لاتین را یاد میگیرد.
«سه کابالرو» مثل هر مجموعه فیلم کوتاه دیگر دیزنی محاسن و ایرادهای خودش را داشت. اولش ما دونالد داک را در حال تماشای چند فیلم خانگی میبینیم تا اینکه دوستان کابالروی او از راه میرسند و او را به حرکت در میآورند و فیلم زنده میشود. «سه کابالرو» حتی با بودجه اندکش فیلم خوب و سرگرمکنندهای شد. بخش پایانی فیلم با عنوان «شؤرایی سورئال دونالد» ما دونالد را میبینیم که به دنبال زنهاست و و سه کابالرو دیگر را میبینیم که لباس زنها را به تن دارند. معدود فیلمهای دیزنی مثل این فیلم همزمان اینقدر عجیب غریب و جذاباند.
عصر نقرهای دیزنی (۱۹۵۹ تا ۱۹۵۰)
دیزنی بعد از جنگ جهانی دوم وارد عصر نقرهای شد و دوباره به همان جهان خیالانگیز و اقتباس از قصههای پریانی بازگشت، البته با جاهطلبیهای بیشتر در حوزه فناوری. این دوره ده سال طول کشید و نتیجهاش انیمیشنهای شاخص و شناخته شدهای مثل «سیندرلا» و «زیبای خفته» در ابتدا و انتهای دهه بود.
سیندرلا (Cinderella)
- سال اکران: ۱۹۵۰
- کارگردان: کلاید جرونیمی، همیلتون لاسک، ویلفرد جکسون
- صداپیشگان: ولاین وودز، النور آدلی، ورنا فلتون، رودا ویلیامز، جیمز مکدونالد، لوئیس ون روتن
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۸ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: نامادرى ظالم سیندرلا بعد از مرگ پدرش او را به خدمتکار خودش و دخترانش تبدیل کرده است. در شهر اعلام میشود که پسر پادشاه به دنبال همسر است و به همین دلیل جشن باشکوهی ترتیب داده تا تمام دختران زیبا در آن حضور پیدا کنند. نامادری کاری میکند سیندرلا نتواند در مراسم شرکت کند. با اینکه تلاش بسیار زیادی برای تهیه لباس مراسم کرده است. سیندرلا غمگین و درمانده است تا اینکه پری مهربانی بر او ظاهر میشود و با جادو او را با ظاهری زیبا و آراسته به جشن میفرستد.
«سیندرلا» پیش طرفداران دیزنی و مخاطبان انیمیشن بدون شک یکی از معروفترین و محبوبترین فیلمهای استودیو دیزنی است. کمتر دختر بچهای است که «سیندرلا» را ندیده و با آن خاطره نداشته باشد. یکی از دلایل اهمیت «سیندرلا» در تاریخچه دیزنی همین محبوبیت زیادش میان بچههاست. دیزنی با «سیندرلا» و یک افسانه پریان زنمحور به روزهای اولش بازگشت. با بار طنزی که به اندازه «سفید برفی و هفت کوتوله» بود. «سیندرلا» شاید قصه یک قهرمان زن بلوند که نامادری شیطانصفتش در خانه پدریاش او را به خدمتکار خانه تبدیل کرده است، به نظر بیاید. اما خود شخصیت سیندرلا گاهی در داستان به لطف یاران حیوان همراهش جک و گاس، موشهای بامزه و حراف، به شخصیت مکمل تبدیل میشود.
شاید فکر کنید که تنش در این قصه با این شکل میگیرد که آیا سیندرلا بالاخره به جشن باشکوه پسر پادشاه میرود، پسر پادشاه عاشقش میشود یا بالاخره از دست نامادری صفتش جان سالم به در میبرد یا نه، اما فیلم تقریباً به همین اندازه نگران است که آیا بالاخره لوسیفر، گربه همچون صاحبش شیطانصفت خانه، موشها را به دام میاندازد یا نه. سیندرلا از نظر تکنیک انیمیشن به اندازه کارهای اولیه دیزنی شاخص نیست اما لحظاتی همان ویژگی خیالانگیز بخش «رژه فیلهای صورتی» در «دامبو» اینجا هم دیده میشود. مثلاً لحظاتی که سیندرلا در حال تمیز کردن کف خانه یک لالایی زیبا را میخواند و همزمان ما تصویر او را در حبابهایی میبینیم که از کف مایع شستوشو درست شدهاند. لحظه بسیار زیبایی است تا اینکه لوسیفر با پنجههای خاکیاش همه چیز را خراب میکند. یا تنها چند صحنه در انیمیشنهای دیزنی است که میتواند با لحظه اوج جادویی «سیندرلا» زمانی که به کمک پری مهربانی به پرنسسی زیبا تبدیل میشود. سیندرلا انیمیشن پیشگام محسوب نمیشود اما همان تکنیکهای بدویاش به اندازه کافی خوباند.
زیبای خفته (Sleeping Beauty)
- سال اکران: ۱۹۵۹
- کارگردان: کلاید جرونیمی، لس کلارک، اریک لارسون، ولفگانگ رایترمن
- صداپیشگان: مری کاستا، بیل شرلی، النور آدلی، ورنا فلتون، باربارا لودی، باربارا جو آلن
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۹ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: در قرن چهاردهم، شاه استفان و همسرش صاحب دخترى مىشوند. پرى شیطانصفتى از اینکه به جشن تولد نورسیده خانواده سلطنتی دعوت نشده به خشم مىآید و شاهزادهخانم را طلسم مىکند که در شانزده سالگى بر اثر لمس سوزن نخریسى جوانمرگ شود. اما یک پرى خوشقلب مقدر مىکند که شاهزادهخانم در صورت تماس با سوزن به خواب عمیقى فرو برود و تنها با بوسه محبوب به زندگى بازگردد.
عصر نقرهای دیزنی با فیلمی به پایان رسید که والت دیزنی و انیماتورهایش موفق شدند در آن به تعادلی میان جاهطلبی بصری «فانتزیا» و قصهگویی «سفید برفی هفت کوتوله» برسند. بیش از شصت سال بعد بسیاری بر این باورند که «زیبای خفته» یک شاهکار است. اما فیلم در زمان اکران در سالنهای سینما موفق نبود. مخاطبان و منتقدان از نمایش باشکوه قصه شاهدخت آرورا که در لحظه تولدش پری شیطانصفت مالفیسنت او را نفرین کرد تا در تولد شانزده سالگیاس از دنیا برود، خوششان نیامد.
«زیبای خفته» آخرین شاهکاری بود که استودیو دیزنی در زمان حیات والت دیزنی تولید و اکران کرد. قصه به شکل فریبندهای ساده است اما کار ارزشمند انیماتورها در خلق تصاویر متحرک شیشههای رنگی به سبک قرون وسطایی بیمانند و شگفتانگیز است. قوس عاطفی فیلم بازتاب دهنده اثر معجون خوابی است که بر شفق قطبی و ساکنان قلمرو پادشاهی غلبه میکند. «زیبای خفته» در تمام لحظاتش در حرکت از یک صحنه به صحنه دیگر تا زمانی که به نقطه اوج و نبرد شاهزاده فیلیپ و مالفیسنت حالا به اژدها تبدیلشده میرسد، خاصیت رویا گونهای دارد. زیبای خفته بدون شک یکی از بهترین انیمیشنهای بلند تمام دوران است.
عصر زیروگرافی دیزنی (۱۹۷۳ تا ۱۹۶۱)
اگرچه «زیبای خفته» یک پیروزی خلاقانه بود، اما پرهزینه و بیسود بود، بنابراین هدف دوره بعدی استودیو دیزنی پایین آوردن هزینهها شد. یکی از همکاران قدیمی والت دیزنی، آب آیورکس، فناوری زیروگرافی را برای استفاده در انیمیشن کامل کرده بود. زیروگرافی (که از فتوکپی به سبک زیراکس استفاده میکرد) فرآیند جوهر و رنگ را حذف کرد و نقاشیهای انیماتورها را مستقیماً به درون سلولها آورد. این روش بهخصوص برای ساختن انیمیشنی درباره صد و یک سگ خالدار بسیار مفید است و شما نمیخواهید صد و یک مجموعه لکه را روی سگهایی با اندازههای مختلف چاپ جوهر کنید.
صد و یک سگ خالدار (One Hundred and One Dalmatians)
- سال اکران: ۱۹۶۱
- کارگردان: کلاید جرونیمی، همیلتون لاسک، ولفگانگ رایترمن
- صداپیشگان: راد تیلور، بتی لوگرسون، مارتا ونت وورث
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۸ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: وقتی کروئلا دویل چند سگ خالدار را میرباید، پدر و مادرشان مجبور میشوند آنها را پیش از آنکه کروئلا بلایی سرشان بیاورد، پیدا کنند.
«صد و یک سگ خالدار» یه عنوان اولین انیمیشن بلندی که قصهاش در عصر حاضر اتفاق میافتاد، تغییر بزرگی را در استودیو دیزنی رقم زد. یکی از بهیادماندنیترین تصاویر آن، تصویری از تولهسگهای خالدار است که در حال تماشای یک تلویزیون سیاه و سفید هستند، اشارهای به زمانه. فیلم همچنین یکی از عجیبترین و آزاردهندهترین شخصیتهای شرور دیزنی، کروئلا دویل را دارد که به اندازه ظاهرش شیطانی است. از نقطه نظر بصری، «صد و یک سگ خالدار» به اندازه «زیبای خفته» سرسبز یا رنگارنگ نیست، اما هیاهویی سرگرمکننده است که در آن فناوری با داستان مطابقت دارد.
کتاب جنگل (The Jungle Book)
- سال اکران: ۱۹۶۷
- کارگردان: ولفگانگ رایترمن
- صداپیشگان: بروس رایترمن، فیل هریس، سباستین کبت، لوئیس پریما، جرج سندرز
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۸ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: یک پلنگ و یک خرس در تلاشاند پسربچهای را در جنگل و میان حیوانات بزرگ شده است، متقاعد کنند که از جنگل برود و میان انسانها زندگی کند.
والت دیزنی سال ۱۹۶۶ از دنیا رفت و اولین انیمیشن بلندی که استودیو دیزنی پس از مرگ او منتشر شد، بهترین فیلم استودیو تا دو دهه بعد بود. «کتاب جنگل» از نظر طراحی اپیزودیکتر از بعضی انیمیشنهای بلند بعد از دوره مجموعه فیلمهای کوتاه دیزنی بود. این اقتباس از کتاب رودیارد کیپلینگ داستان موگلی «توله انسان» (یعنی بچه انسانی که با حیوانات بزرگ شده است) را در زندگی با حیوانات جنگل به تصویر میکشد. یک پلنگ و خرس هم این میان دوستان او هستند که تلاش میکنند او را از دست ببر شرور در امان نگه دارند. «کتاب جنگل» ترانهها و موسیقی متن فوقالعادهای هم دارد. انیمیشن آن هم که جنگل را برای ما زنده کرده است، بسیار زیبا و فریبنده است. نسخه بازسازی سال ۲۰۱۶ دوست داشت چنین کاری بتواند؛ اما فقط دوست داشت، در عمل موفق نشد.
«کتاب جنگل» تصویرسازی و طراحی کاراکتر بسیار فوقالعادهای دارد اما بر اساس استانداردهای امروز ایرادات فاحشی به آن وارد است. البته نه استانداردهای فنی بلکه محتوایی. این انیمیشن دیزنی هم همچون بسیاری از کارهای دیگر این کمپانی امروز به خاطر محتوای نژادپرستانه و جنسیتزده زیر سؤال رفته است. «کتاب جنگل» در نمایش فرهنگ غیرسفیدپوستها دچار مشکل است؛ در نژادپرستی و جنسیتزدگی قدیمی افراط میکند. به همین خاطر، در دیزنی پلاسن در ابتدای فیلم هشداری نسبت به محتوای توهینآمیز گنجانده شده است.
عصر تاریک دیزنی (۱۹۷۷-۱۹۸۵)
اواخر دهه هفتاد میلادی با بازنشستگی بیشتر انیماتورهای افسانهای استودیو و کاهش تولیدات، دیزنی وارد عصر تاریک انیمیشن شد.در این دوره که تا نیمه دهه بعدی ادامه داشت، دیزنی به سراغ قصههای جسورانه و بحثبرانگیزتر رفت و طبیعتاً با افت مخاطب هم مواجه شد.
نجاتدهندگان (The Rescuers)
- سال اکران: ۱۹۷۷
- کارگردان: ولفگانگ رایترمن، جان لانزبری، آرت استیونز
- صداپیشگان: باب نیوهارت، اوا گابور، جرالدین پیج
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۹ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: بیانکا عضو انجمن نجات موشها داوطلب میشود تا دخترک یتیمی به نام پنی استیسی را که پیام درخواست کمکش در یک بطری در سواحل منهتن پیدا شده است، نجات دهد. برنارد یکی از اعضای خجالتی انجمن هم همراهش میشود.
«نجاتدهندگان» نتیجه آخرین نفسهای صاحبان اولیه دیزنی بود. آنها این بار به سراغ اقتباس از قصه تلخ اما جسورانه مارجری شارپ رفتند. بسته به دیدگاه شما، این فیلم میتواند ماجراجویی هیجانانگیز باشد یا تراژدی تلخ. از منظر اول، دو موش، یک یتیم را از دست آدمربایی حریص نجات میدهند. اما در نگاه دوم، یک دختربچه چنان بیکس است که فقط موشها میتوانند او را نجات دهند. در هر حال، «نجاتدهندگان» هم تصاویر متحرک بسیار تاریکی دارد و هم شیمی سرگرمکننده و بینظیری بین شخصیتهای اصلی که باب نیوهارت و ایوا گابور جایشان حرف میزنند. اما از آنجا که استودیو همچنان به سمت قصههای تلختر و فضاهای تاریکتر حرکت کرد، بین خودش و مخاطبانش و حتی انیماتورهایش فاصله انداخت و احساس بیگانگی ایجاد کرد.
دیگ سیاه (The Black Cauldron)
- سال اکران: ۱۹۸۵
- کارگردان: تد برمن، ریچارد ریچ
- صداپیشگان: گرند باردسلی، سوزان شریدان، فردی جونز، نایجل هاثورن، براندون کال
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۵۶ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: پسری جوان به همرا گروهی از دوستان جورواجورش پا به ماجراجوییای میگذارند تا زودتر از نیروهای شرور دستشان به قدرتهای جادویی برسد.
دهه ۱۹۸۰ زمان تغییرات ناگهانی در دیزنی بود. پس از اینکه گروهی از انیماتورها به رهبری دان بلوث برای راهاندازی یک شرکت رقیب از دیزنی رفتند، انیمیشن بلند «روباه و سگ شکاری» در سال ۱۹۸۱ به زحمت به پایان رسید. چند سال بعد، با ورود مایکل آیزنر و جفری کاتزنبرگ دیزنی شاهد تغییر بزرگتری بود. وقتی کاتزنبرگ نسخه اولیه «دیگ سیاه» را دید، از خط داستانی جدی و خشونت گرافیکی آن (که برای یک فیلم دیزنی بسیار زیاد بود) شگفتزده شد. و تصمیم گرفت درست مثل این فیلم لایو اکشن، آن را تدوین کند. اما تدوین انیمیشن زمین تا آسمان با فیلم لایواکشن فرق دارد. «دیگ سیاه» یک اشتباه خلاقانه بود که تصویر درست و دقیقی از مشکلات دیزنی به نمایش میگذارد. یکی از نمونههای نادری در کارهای دیزنی است که به بینندگان فرصتی برای تماشای تلاشها و سختیهای این کمپانی بزرگ انیمیشنسازی برای بازتعریف هویتش میدهد.
این اقتباس خشن از مجموعه «وقایعنگاری پرایدن» (Chronicles of Prydain) اثر لوید الکساندر بنا بود که یک ماجراجویی حماسی در سبک «ارباب حلقهها» (The Lord of the Rings) باشد، برای پسران نوجوان. بعضی لحظات فیلم بر پرده سینما خوب است اما بعضی بخشهایش در در قلمرو پادشاه (با صدای جان هرت) آزاردهنده است. اما مشکل «دیگ سیاه» این است که نمیتواند تصمیم بگیرد که آیا میخواهد یک فانتزی دهه هشتادی مثل فیلم «کرول» (Krull) کلمبیا پیکچرز باشد یا یک «فیلم دیزنی». از یک سو، سربازان از گور برخاسته به به بچههای خوب حمله میکنند. از سوی دیگر، یک یار بامزه پرحرف کنار شخصیت اصلی است که بار سرگرمکنندگی فیلم را به دوش میکشد. «دیگ سیاه» محتوای خوبی دارد و چند تصویر بهیادماندنی، اما برای آنکه تبدیل به فیلم موفقی شود، زیادی سرگردان است.
رنسانس دیزنی (۱۹۹۹ تا ۱۹۸۶)
دوره رنسانس دیزنی همانطور که از اسمش پیداست، دوره بزرگترین و مهمترین تغییرات و پیشرفتها و دستاوردهای این استودیو است. بعضی از مهمترین، محبوبترین، معروفترین و ماندگارترین انیمیشنهای بلند دیزنی در این دوره تولید شده است. شاید اگر از مخاطبان و طرفداران دیزنی بپرسی، بیشترین فیلمهای محبوب دیزنیشان متعلق به همین دوره باشد. از «پری دریایی کوچک» گرفته تا «شیر شاه» و سایر شاهکارهای این دوره. در این دوره، ورود مدیران جدید و تازهنفسها به دیزنی کیفیت کارها را بالا برد و امکانات اجرایی را پیشرفتهتر کرد. به همین خاطر، دوره رنسانس دیزنی که بیش از ده سال ادامه یافت، شاهد بعضی از محبوبترین و موفقترین انیمیشنهای بلند این غول دنیای انیمیشن است.
پری دریایی کوچک (The Little Mermaid)
- سال اکران: ۱۹۸۹
- کارگردان: جان ماسکر، ران کلمنتس
- صداپیشگان: جودی بنسون، کریستوفر دانیال بارنز، پت کرول، کنت مارس، ساموئل رایت
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۱ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: آریل چهارده ساله پری دریایی کوچکی که دختر پادشاه اقیانوس است عاشق یک شاهزاده میشود و برای رسیدن به او صدایش را به جادوگر اقیانوس میدهد تا در ازایش دو پا بگیرد و به محبوبش که روی زمین است برسد.
فیلمهای در گیشه موفق دیزنی بهتدریج از راه رسیدند. فیلمهای کمهزینهتر مثل «کارآگاه موش بزرگ» (The Great Mouse Detective)، دیزنی را بهعنوان استودیویی که هنوز هم میتواند فیلمهای خانوادگی سرگرمکننده بسازد، دوباره زنده کرد، و «پری دریایی کوچک» در واقع آغازگر رنسانس دیزنی بود و بهوضوح نشان داد که دیزنی نیرویی است که باید روی آن حساب کرد. همچون بعضی موفقیتهای اولیه استودیو، «پری دریایی کوچک» اقتباسی از یک افسانه پریان جاودانه است. و همچون همان فیلمهای اولیه، ویژگیهای معمول آن دسته آثار دیزنی را دارد؛ یک شخصیت شرور ترسناک، یاران خندهدار و موسیقی بهیادماندنی دارد. «پری دریایی کوچک» هیچ ارتباطی با گذشته ندارد.
کارگردانان مشترک فیلم، جان ماسکر و ران کلمنتس، پیش از روایت داستان آریل، دختر نوجوانی پرشور که پس از دلدادگی به شاهزاده اریک باهوش، میخواهد مثل انسانها دوپا شود تا بتواند روی زمین راه برود، در «کارآگاه موش بزرگ» باتجربه شده بودند. راز پنهان و رمز موفقیت «پری دریایی کوچک»، هاوارد اشمنِ شاعر است. او و آلن منکن آهنگساز اولین تجربه کاری خود را در دیزنی با این فیلم و ملودیهای شگفتانگیزشان پشت سر گذاشتند. این ترانهها تا حد زیادی مدیون میراث غنی موزیکالهای برادوی هستند، از قطعه «بخشی از دنیای شما» (Part of Your World) که در آن قهرمان ما آرزوی قلبیاش را به ما میگوید تا «روحهای بیچاره بدبخت» (Poor Unfortunate Souls) از زبان شخصیت شرور قصه، ارسلا جادوگر دریا که در واقع بیانیه مأموریت اوست، ترانههای آشمن و منکن بلافاصله به حافظه شنیداری مخاطبان خود نفوذ کرده و به بخش جدانشدنی قصه تبدیل میشوند. و این نمونه بارز یک قصهگویی موزیکال موفق در دیزنی و در سینمای هالیوود است.
شیر شاه (The Lion King)
- سال اکران: ۱۹۹۴
- کارگردان: راجر آلرس، راب مینکاف
- صداپیشگان: متیو برودریک، جرمی آیرونز، جیمز ارل جونز، ووپی گلدبرگ
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۳ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: سیمبا، پسر شیر شاه جنگل بعد از آنکه عمویش پدرش را برای رسیدن به تاج و تخت به قتل میرساند، در معرض خطر است. بنابرین به جنگل پناه میبرد تا بعد در بزرگسالی به قلمرو پدرش که حالا حق اوست، برگردد و انتقام خون پدرش را بگیرد.
دو سال پس از «پری دریایی کوچک» دیزنی به دستاوردی دور از تصور رسید؛ نامزدی بهترین فیلم برای یک فیلم انیمیشن. بله، همان «دیو و دلبر» (Beauty and the Beast) شگفتانگیز. اما برای بعضی مخاطبان دیزنی نقطه اوج واقعی رنسانس چند سال بعد از راه رسید. با «شیر شاه» که خوانشی انیمیشنی از «هملت» شکسپیر با شخصیتهای حیوان انساننما بود و خیلی زود مخاطبان زیادی را به خود جذب کرد. دیزنی سکانس آغازین «شیر شاه» را به عنوان تیزر فیلم منتشر کرد که انتخاب بسیار هوشمندانهای بود؛ چرا که ترانه «دایره زندگی» (The Circle of Life) فضاسازی یکی از هیجانانگیزترین صحنههای تاریخ دیزنی را تعیین کرد. «شیر شاه» تا حد زیادی مدیون «بامبی» (Bambi) است. نحوه روایت داستانها متفاوت است، اما قوس شخصیتها شباهت زیادی به هم دارند.
سیمبا (با صداپیشگی جاناتان تیلور توماس در کودکی و متیو برودریک در بزرگسالی) قرار است بعد از پدرش بر تخت سلطنت بنشیند، اما بعد از کشته شدن پدرش موفاسا (با صداپیشگی جیمز ارل جونز) به دست عموی خبیث، متوجه میشود که جهان خشنتر از آن چیزی است که او تصور میکرد. «شیر شاه» بهترین کار دیزنی نیست؛ ساختار آن نامتعادل است و باعث میشود نه شخصیت سیمبای جوان و نه بزرگسال خوب به مخاطب معرفی شود. اما انیمیشن فیلم و شخصیتپردازیهای پیچیدهاش فوقالعاده است. جرمی آیرونز در نقش اسکار، عموی شرور سیمبا، یکی از بهترین بازیهای خود را ارائه کرده است. نفرت او از خانوادهاش باعث میشود کودتا کند و جنگل را به ویرانی بکشاند. «شیر شاه» انیمیشن بلندپروازی بود و تبدیل به الگویی برای فیلمهای بعدی رنسانس دیزنی شد که سعی میکردند بین حماسه و طنز تعادل برقرار کنند.
دیزنی در قرن جدید (۲۰۰۸ تا ۲۰۰۰)
«شیر شاه» برای دیزنی دو مشکل به وجود آورد؛ اولاً برای استودیو تقریباً غیرممکن بود که همان را دوباره تکرار کند یا فراتر از مرزهای تازه مرتفع خود برود. دوماً کمتر از هجده ماه بعد، پیکسار یک انیمیشن بلند را روانه سالنهای سینما کرد که صنعت را تا حد زیادی تکان داد. «داستان اسباببازی» (Toy Story) یک ماجراجویی فوقالعاده بود که قابلیت به زندگی شباهت داشتن انیمیشن کامپیوتری را در قالب یک مدیوم بلند به اثبات رساند. بنابراین چنین شد که فیلمهای بعد دوره رنسانس دیزنی نتوانستند با آن رقابت کنند، چرا که «داستان اسباببازی» به دنیا یادآوری کرد که فیلمهای انیمیشن نباید همه شبیه موزیکالهای برادوی باشند. اگرچه فیلمهای پیکسار همواره مورد پسند و در سطح گسترده موفق بودند، مایکل آیزنر، مدیر عامل دیزنی، رابطهای پرمجادله با استیو جابز، رئیس وقت پیکسار داشت. حتی زمانی که پیکسار داشت پشت هم با فیلمهایش پولسازی میکرد، به نظر نمیرسید مدیریت دیزنی ارزش این استودیوی تولید انیمیشن کامپیوتری را درک میکند. این معضلات دیزنی در قرن جدید و حرکت به سوی انیمیشن کامپیوتری بود که باعث تولید کارهای ضعیفتر و کممخاطبتر شد؛ کارهایی که به سادگی از حافظه مخاطبان دیزنی پاک شدند.
دایناسور (Dinosaur)
- سال اکران: ۲۰۰۰
- کارگردان: رالف زاندگ
- صداپیشگان: دی بی سویینی، اوسی دیویس، الفری وودارد، مکس کاسلا
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۶۵ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: دایناسوری که پدر و مادر خود را از دست داده و میمونها بزرگش کردهاند، پس از آنکه شهابسنگ خانهاش را نابود میکند، به سفری خطرناک به سمت یک پناهگاه میرود.
دیزنی تنها در آغاز قرن بیست و یکم با مشکلاتی مواجه شد. در تابستان ۲۰۰۰، یک انیمیشن ماجراجویی کامپیوتری را منتشر کرد که همچون «داستان اسباببازی» ترانه نداشت. و خب فیلم بیشتر کامپیوتری است. اما متأسفانه «دایناسور» تأثیر احساسی یا شخصیتهای بهیادماندنی کار پیکسار را ندارد. البته باید جایگاه آن را در تاریخ استودیو دیزنی به رسمیت شناخت، حتی اگر یکی از معدود نقاط ضعف این کمپانی در عصر مدرن باشد. «دایناسور» داستان یک ایگوانادون را روایت میکند که خانوادهای از میمونهای لمور او را بزرگ کردهاند و با هم به دوران ماقبل تاریخ سفر میکنند.
ویژگی متمایز «دایناسور» قرار دادن شخصیتهای انیمیشنی کامپیوتری در پسزمینههای لایواکشن است. توجیه این انتخاب فنی برای قصه این بود که اگر مکانها واقعی باشند، مخاطب راحتتر موقعیت را میپذیرد. اما انیمیشن «دایناسور» استانداردهای زمانه را نداشت و داستانش هم ضعیف و فراموششدنی بود. همچون «شیر شاه»، «دایناسور» هم پیش از اکران عمومی با تیزری از صحنه آغازین خود تبلیغ شد که در آن یک تخم دایناسور در آبهای خروشان حرکت میکند. اما «دایناسور» بعد از این فصل آغازین خوب رو به افول میگذارد. این فیلم یک هشدار مفید داشت؛ انیمیشن کردن یک داستان با کامپیوتر هرگز جای دیالوگهای خوب و شخصیتهای بهیادماندنی را نمیگیرد.
جوجه کوچولو (Chicken Little)
- سال اکران: ۲۰۰۵
- کارگردان: مارک دیندال
- صداپیشگان: زاک براف، گری مارشال، جون کیوسک، استیو زان
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۳۶ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: جوجهای با موجودات فضایی برخورد میکند. ولی چون مدرکی برای اثبات حرف یا حقانیت خود ندارد، تحقیر شده و مورد تمسخر قرار میگیرد. ولی در انتهای ماجرا و زمانی که فضاییها به زمین حمله میکنند، اوست که منجی زمین شده و همه را نجات میدهد.
همان چیزی که درباره «دایناسور» گفته شد، درباره «جوجه کوچولو» هم صادق است. بله، این انیمیشن اقتباسی از افسانهای معروف درباره جوجهای است که فکر می کند آسمان در حال سقوط است. اما این افسانه کوتاه است، بنابراین، در اقتباس انیمیشنی آن قصه زمین تا آسمان فرق دارد. اینجا جوجه کوچولو (با صدای زک براف در بجبوحه شهرتش بعد از بازی در سریال «اسکرابز») راست میگوید که آسمان در حال سقوط است، چرا که بیگانهها دارند به زمین حمله میکنند. متأسفانه، هیچکس به او گوش نمیدهد، بهخصوص پدر بداخلاقش، باک کلاک که فقط میخواهد او هم مثل خودش یک ستاره بیسبال شود.
«جوجه کوچولو» که یک دهه بعد از «داستان اسباببازی» ساخته شد، اولین انیمیشن بلند کاملاً کامپیوتری دیزنی بود. به طرز عجیبی، به نظر میرسد که این فیلم از انیمیشن محصول یک کمپانی رقیب الهام گرفته است؛ «شرک» (Shrek) دریم ورکس. همچون «شرک»، «چوجه کوچولو» پذ از ارجاعات فرهنگ پاپ، شخصیتهای معروف در نقشهای فرعی و ترانههای معروف است. باز هم مثل «شرک»، جنس انیمیشن کامپیوتری «جوجه کوچولو» ظاهری تلخ دارد. طراحی شخصیتها توی ذوق میزند و چون در نقطه مقابل «در جستوجوی نمو» (Finding Nemo) و «شگفتانگیزها» (The Incredibles) قرار میگیرد، بهراحتی میتوان فهمید که چرا «جوجه کوچولو» در اولین تلاش سخت دیزنی برای رفتن به استقبال آینده، قدمی رو به جلو برای این استودیوِی حالا پر رقیب نبود.
عصر جان لستر، والت دیزنی عصر مدرن (۲۰۰۹ تا امروز)
بعد از شروع ناامیدکننده دیزنی در قرن بیست و یکم، دیزنی تصمیم هوشمندانهای گرفت و پیکسار را به طور کامل خرید و رهبر خلاقیت خود، جان لستر را در صدر استودیو انیمیشن دیزنی قرار داد. البته لستر قبلاً به خاطر اصرار به استفاده از انیمیشن کامپیوتری از دیزنی اخراج شد. اما بعد به دیزنی کمک کرد تا اوضاع را سر و سامان دهد و بالاخره بعد از مدتها مقاومت را در برابر انیمیشن کامپیوتری کنار بگذارد. قرار شد این ورود به عصر جدید با یک انیمیشن دستی به پایان برسد. بدین ترتیب، «شاهزاده خانم و قورباغه» تبدیل به آخرین انیمیشن دستی دیزنی شد، پایان یک عصر را رقم زد و سرآغاز عصری تازه برای دیزنی شد.
شاهزاده خانم و قورباغه (The Princess and the Frog)
- سال اکران: ۲۰۰۹
- کارگردان: ران کلمنتس، جان ماسکر
- صداپیشگان: آنیکا نونی رز، برونو کپوس، کیث دیوید
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۵ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: جادوگری شاهزادهای را با طلسم به قورباغه تبدیل کرده و طلسمش تنها به دست یک شاهدخت شکسته میشود. حالا قورباغه باید شاهدخت مورد نظر را پیدا کند.
«شاهزاده خانم و قورباغه» با کارگردانی مشترک زوج ماسکر و کلمنتس، اولین قهرمان زن سیاهپوست استودیو دیزنی را معرفی کرد. این فیلم میتوانست انیمیشنهای دستی را دوباره زنده کند، اما آخرین ایستگاه این انیمیشنهای سنتی بود. داستان فیلم بر اساس رمان «شاهزاده خانم قورباغه» (The Frog Princess) نوشته ای. دی. بیکر- که خود بر اساس یک افسانه آلمانی است- حول تیانا (آنیکا نونی رز) زن جوان سختکوشی میچرخد که در نیواورلئان دهه ۱۹۲۰ در حال پسانداز برای افتتاح یک رستوران است. اما بعد از یک سری اتفاق ناگوار تصادفی خودش تبدیل به قورباغه میشود و حالا باید همراه با یک شاهزاده به قورباغه تبدیل شده به دنبال شکستن طلسمش باشد.
«شاهزاده خانم و قورباغه» اوج مدرن انیمیشن دیزنی است. این فیلم با ترانههایی از رندی نیومن، همان موسیقی سبک برادوی از دوران رنسانس دیزنی را دارد، همراه با یک رابطه عاشقانه نادر که در آن هر دو طرف به طور کامل شخصیتپردازی شده و توسعه یافتهاند. رابطه نوپا بین تیانا و معشوقهاش، شاهزاده ناوین، کار میکند، چرا که درست مثل «دیو و دلبر» هر دو شخصیت مدت زمان کافی بر صفحه نمایش دارند تا مخاطب بتواند عشقشان را باور کند. «شاهزاده خانم و قورباغه» شاید در گیشه شکست خورده باشد، اما پرده آخری فوقالعاده برای روزهای انیمیشن دستی دیزنی است.
زوتوپیا (Zootopia)
- سال اکران: ۲۰۱۶
- کارگردان: بایرون هاوارد، ریچ مور
- صداپیشگان: جنیفر گودوین، جیسون بیتمن، ادریس البا، جنی سلیت، نیت تورنس، بانی هانت
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۸ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: در شهری به نام زوتوپیت که حیوانات ساکنانش هستند، وقتی روباه چربزبان برای جرمی که مرتکب نشده، مقصر شناخته میشود، پلیس شهر (خرگوش) او را تحت پیگرد قرار میدهد. اما وقتی هر دوی آنها هدفهای یک توطئه قرار میگیرند، مجبور میشوند با هم متحد شوند.
حرکت به سمت انیمیشنهای کامپیوتری در دهه ۲۰۱۰ برای دیزنی اتفاق خوبی بودو. «یخزده» (Frozen) و «گیسوکمند» (Tangled) ثابت کردند که داستانهای شاهزاده خانمها را میتوان با کامپیوتر روایت کرد، با این حال استودیو یکی از بزرگترین موفقیتهای خود را با تکرار تمایل پیکسار به دوستان ناجور به دست آورد. «زوتوپیا» در واقع یک کمدی دوستانه با محوریت شخصیت یک پلیس خوب (با صدای جنیفر گودوین) است که با مجرمی ابله (با صدای جیسون بیتمن) همکاری میکند تا تعداد زیادی از پروندههای پستانداران ناپدیدشده را در کلانشهر زوتوپیا را حل کنند. وقتی میگوییم پستاندار یعنی تمام شخصیتهای قصه حیوان هستند، از خرگوش گرفته تا روباه تا گرگ و غیره.
«زوتوپیا» ماهرانه، خندهدار و غنیترین انیمیشنی است که استودیو در سالهای اخیر ساخته است. گودوین و بیتمن زوجی بامزه هستند و سرعت فیلم به اندازه کافی پرشور و پرحرارت است که میتواند در کنار فیلمهای اکشن لایو اکشن قرار بگیرد. تلاشهای فیلم برای به تصویر کشیدن همان نژادپرستیای که در دنیای واقعی وجود دارد، یک اتفاق بزرگ است و نشان میدهد که شباهتهای بین حیوانات و انسانها تا کجاها پیش میرود. اما داستان، طنز مبتکرانه، و صداپیشگی احساسی، «زوتوپیا» را به یکی از بهترین نمونههای کلاس درس دیزنی تبدیل میکند.
استودیوی انیمیشن والت دیزنی فراتر از روزهایی که فقط قصههای پریان را با قالبها و شخصیتهای استاندارد تعریف میکرد، رفته است. اما در فیلمهای بلند اخیرش چیزهای زیادی وجود دارد که میتوانید متوجه شوید از داستانهای رنگارنگ دختران جوان زیبا، شاهزادههای شجاع و ضد قهرمانان ترسناک الهام گرفتهاند. از آنجا که دیزنی با پرسشهایی زیادی درباره آینده مسیر تولید انیمیشن بلند وارد دهه ۲۰۲۰ شده است، و هنوز پاسخ درستی به این پرسشها نداده است، امروز بهترین زمان برای نگاه به تاریخچه این استودیو است تا ببینیم چقدر پیشرفت کرده است.
عصر سپردهگذاری برند در دیزنی (۲۰۲۰ تا ۲۰۱۶)
سالیان سال استودیوی انیمیشن دیزنی، تنها به جز چند استثنا، از ساخت دنباله برای آثار کلاسیک محبوب خود اجتناب میکرد. اما در سالهای گرگ و میش اولین دوره باب ایگر به عنوان مدیر عامل، و با موفقیت عظیم بسیاری از بازسازیهای لایو اکشن/کامپیوتری از انیمیشنهای کلاسیک، استراتژیاش تغییر کرد.
موانا (Moana)
- سال اکران: ۲۰۱۶
- کارگردان: ران کلمنتس، جان ماسکر
- صداپیشگان: آلیئی کراوالیو، دواین جانسون، تمورا موریسون، آلن تودیک
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۵ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: موانا از استعدادهای دریانوردی خود استفاده میکند تا به جزیرهای افسانهای برود و قهرمان او، مائویی نیز در این ماجراجویی او را همراهی میکند.
انیمیشن موزیکال «موانا» نه تنها با جذابیت گستردهاش بلکه با برنامهای از پیش موفق شد نسلهای پیر و جوانتر را به خود جذب کند. کارگردانان مشترک فیلم، جان ماسکر و ران کلمنتس، با فیلمهایی مثل «کارآگاه موش بزرگ» و «پری دریایی کوچک» به شروع دوره رنسانس کمک کردند. اما آن فیلمها مفتخرانه با انیمیشن دستی ساخته شده بودند، در حالی که «موانا» در درجه اول انیمیشن کامپیوتری است که تنها در چند مورد حساس با انیمیشن دستی کار شده است، مثل تتوهای روی بدن شخصیتها. همچون «پری دریایی کوچک»، «موانا» فیلم موزیکالی با ترانههایی است که آهنگسازان بسیار با استعداد برادوی آنها را ساختهاند. «موانا» حتی این شانس را داشت که از موسیقی لین-مانوئل میراندا، چهره تازهنفس از پدیده جهانی نمایش موزیکال «همیلتون» (Hamilton) استفاده کند. و همچون کار دیگری از زوج ماسکر-کلمنتس، «علاءالدین»، «موانا» ستارهای بسیار مشهور (دواین جانسون) را در یک نقش فرعی بامزه را میان صداپیشگانش دارد که تماشاگران عاشقش شدند.
بنابراین جای تعجب نیست که «موانا» آخرین فیلم واقعاً عالی استودیوی انیمیشن والت دیزنی تا به امروز است که قهرمان اهل جزیرهای در اقیانوس آرام خود را به سفری میبرد تا قلب اقیانوس را پس بگیرد. در عین حال، درسهای ارزشمندی درباره زندگی بیاموزد و دوست جدیدی در جامعه پیدا کند، نیمهخدایی بامزهای به نام مائویی. «موانا» از آن دسته انیمیشنهایی است که دیزنی زمانی در ساختشان فوقالعاده بود؛ ترکیب ترانههایی که بلافاصله در ذهن میمانند (یکی از ترانههای دستکم گرفتهشده فیلم قطعه «براق» است که جماین کلمنت در نقش خرچنگ هیولایی شبیه دیوید بووی آن را اجرا کرده است) با انیمیشن سرزنده و رنگارنگ، داستانی ملموس و یاران خندهدار، همان ترکیب برنده دیزنی. طبیعتاً، دیزنی به دلیل موفقیت این فیلم تصمیم گرفت دنبالهای برایش بسازد که در نوامبر ۲۰۲۴ اکران میشود، و همچنین یک بازسازی لایو اکشن/کامپیوتری در سال ۲۰۲۶ که باز هم دواین جانسون را در نقش مائویی خواهد داشت.
یخزده ۲ (Frozen II)
- سال اکران: ۲۰۱۹
- کارگردان: کریس باک، جنیفر لی
- صداپیشگان: کریستن بل، ایدینا منزل، جاش گد، جاناتان گروف
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۷ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: السا، آنا، کریستوف و اولاف به جنگلی باستانی و تاریک در سرزمینی سحرشده میروند تا ریشه قدرتهای السا را پیدا کنند، بلکه بتوانند قلمرو پادشاهی خود را نجات دهند.
«یخزده ۲» حتی اولین فیلم دنباله دوره کوتاه «سپردهگذاری برند» در استودیو انیمیشن والت دیزنی نبود. این افتخار نصیب «رالف اینترنت را مختل میکند» (Ralph Breaks the Internet) شده است؛ دنباله خوب اما نه چندان قابل توجه «رالف خرابکار» (Wreck-It Ralph) که اساساً به خاطر یک صحنه در یادها مانده است که در آن تعداد زیادی از شاهزاده خانمهای دیزنی در حال معاشرت با وانلوپی فون شویتز بسیار نفرتانگیز هستند. اما هیاهوی «یخزده ۲» غیرقابل انکار بود و خبر از یک گیشه موفق میداد. «یخزده» اصلی از منظر داستانسرایی کمی درهم و برهم است، اما در مقایسه با این دنباله تلختر که در آن میفهمیم شجره خانوادگی آنا و السا حتی مشکلسازتر از آن چیزی بود که فکر میکردیم، شبیه به یک نمونه خوب فیلمنامهنویسی به نظر میرسد.
«یخزده ۲» حداقل یک ترانه عالی به نام «به سوی ناشناخته» (Into the Unknown) دارد، اما مسلماً جذابترین عنصر آن فیلمهای مستند مربوط به پشت صحنه است که نام آن هم «به سوی ناشناخته» هست. اگر درباره نحوه ساخت انیمیشن کنجکاو هستید، بهتر است این سریال (در حال پخش از دیزنی پلاس) را ببینید، بهویژه برای درک اینکه چقدر از فیلم تکه تکه و بدون برنامه ساخته شده است، گاهی حتی به بهای آسیب زدن به منطق مبتنی بر داستان (اگر مادر السا در کودکی به او گفته بود که قدرتهایش را پنهان کند، چرا بعداً به او میگفت که قدرتهایش را پنهان نکند؟) اما با اینکه «یخزده ۲» به اندازه قسمت اول از نظر خلاقیت موفق نبود، درآمدی یک میلیارد دلاری داشت، که احتمالاً تمام تمرکز ایگر و همکارانش روی همین بود؛ بنابراین، درست به هدف زدند.
دیزنی در دوران کووید (۲۰۲۱ تا امروز)
اگرچه همهگیری کووید-۱۹ ضربه بزرگی به دنیای سرگرمی زد، استودیوی انیمیشن والت دیزنی به انتشار فیلمهای انیمیشنی جدید ادامه داد. با این حال، این فیلمها در رقابت با تولیدات دیگر کمپانیها به زحمت توانستهاند جایگاهی برای خود دست و پا کنند. شاید «افسون» یکی از کارهای موفق دیزنی در این دوران بوده باشد. اما انیمیشن «آرزو» حتی نتوانست رضایت مخاطبان دوآتیشه دیزنی را جلب کند، چه برسد به آنکه توانایی مقابله با تولیدات متنوع کمپانیهای انیمیشنسازی دیگر را داشته باشد. دیزنی بهتدریج در طول سالهای اخیر از الگوی همیشگی خود همان قصه معروف شاهزاده و شاهدخت، شخصیت شرور، یاران بامزه و ترانههای بهیادماندنی فاصله گرفت و این حالا تبدیل به معضل بزرگی برایش شده است.
افسون (Encanto)
- سال اکران: ۲۰۲۱
- کارگردان: جرد بوش، بایرون هاوارد
- صداپیشگان: استفانی بیاتریز، ماریا سیسیلیا بوترو، جان لگویزمائو، مائورو کاستیو، جسیکا دارو، رنزی فلیز
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۲ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: تک تک اعضای خانواده کلمبیایی دختری جوان دارای قدرتهای جادویی هستند. همه جز او.
سرنوشت عجیبی است که بزرگترین موفقیت اخیر استودیو انیمیشن والت دیزنی نتوانست در سالنهای سینما آتش به پا کند. از یک سو، تقریباً همه میتوانند تصدیق کنند که صحبت از «افسون» به مدت چندین ماه همهجا بود. نام ترانه «ما درباره برونو صحبت نمیکنیم» (We Don’t Talk About Bruno) را آنقدر در دورهای اینجا و آنجا شنیدیم که محل است ملودیاش را از یاد ببریم. از سوی دیگر، با فروش ۹۶ میلیون دلاری فیلم به دلیل استقبال کم در دوران همهگیری، نتایج گیشه چندان خوشایند نبود. با این حال، وقتی دیزنی در فصل تعطیلات ۲۰۲۱، «افسون» را روی پلتفرم پخش آنلاین خودش، دیزنی پلاس، قرار داد، فیلم در فضای مجازی پخش شد. با اینکه «افسون» جذابیتهای خودش را دارد که تا حد زیادی مدیون موسیقی و ترانههایش است (دیزنی در این فیلم یک بار دیگر با لین مانوئل میراندا همکاری کرد)، اما تکرار کسلکننده بسیاری از فیلمهای دیگر است.
«افسون» بسیار شبیه به انیمیشن «کوکو» (Coco) محصول پیکسار، تصویری رنگارنگ از یک خانواده قدرتمند آمریکای لاتینی را به نمایش میگذارد، و همچون «موانا» بخش زیادی از قدرت و جذابیت فیلم را مدیون از ترانههای جذاب میرانداست. اگر استودیوی انیمیشن والت دیزنی در سال ۲۰۲۰ مشکلی داشته باشد، آن نامعلوم بودن هویت استودیو نسبت به گذشته است و «افسون» با داستان اپیزودیک و مجموعه بازیگران از ازدیاد در حال انفجارش در واقع بیشتر همچون مجموعهای از ایدههای جالب به نظر میرسد که متمرکز نیستند. فیلم به اندازه کافی جذاب است، اما نشانههایی از دردسر احتمالی برای فیلمهای بعدی استودیو دیزنی در آن دیده میشود.
آرزو (Wish)
- سال اکران: ۲۰۲۳
- کارگردان: کریس باک، فاون ویراسانتورن
- صداپیشگان: آریانا دبوز، کریس پاین، آلن تودیک، آنجلیک کابرال، ویکتور گاربر، ناتاشا راثول، ایوان پیترز، هاروی گیین، رامی یوسف
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۴۸ از ۱۰۰
- خلاصه داستان: در جزیرهای که پادشاه افسونگرش آرزوهای ساکنان را ازشان میگیرد تا یک روز آنها را برآورده کرد، دختری به نام آشا متوجه نیت شرّ او میشود و تلاش میکند به کمک ستاره آرزو، آرزوهای انسانها را از پادشاه پس بگیرد و بهشان برگرداند.
همانطور که در مقدمه به آن اشاره شد، دیزنی صدمین سالگرد خود را در سال ۲۰۲۳ جشن گرفت و یکی از راههای بیشماری که میخواست این نقطه عطف را جشن بگیرد، ساخت یک فیلم انیمیشن جدید بود. از نظر مفهومی، آن فیلم، «آرزو» راهحلی آسان و سریع بود. هلو برو تو گلو. کلمات کمی هستند که به اندازه کلمه آرزو میتوانند مترادف فیلمهای دیزنی باشند، و انتخاب این کلمه و تبدیل آن به داستانی که در آن یک قهرمان زن جوان جذاب با یک ستاره آرزوی واقعی همراه میشود تا جلو یک رهبر دیوانه قدرت را بگیرد، یک جور مفتخوری به نظر میرسد. اما مفهوم و اجرا مقوله متفاوتی هستند و «آرزو» در اجرا یکی از ضعیفترین و عجیبترین فیلمهایی است که استودیو انیمیشن والت دیزنی تا به حال ساخته است. حتی جسورانهترین انتخاب آن، یعنی به رخ کشیدن یک سبک هنری که ترکیبی از انیمیشن کامپیوتری با پسزمینه سبک آبرنگ است، بعضی مخاطبان را از خود دور کرد (اگرچه میتوان گفت این انتخاب یکی از معدود جنبههای موفق فیلم بود).
بهرغم بازی همیشه خوبد آریانا دبوز در نقش اول و کریس پاین که خوشبختانه نقش اولین شخصیت شرور واقعی یک فیلم انیمیشن دیزنی را بعد از مدتها بازی میکند، «آرزو» به محض اینکه شروع به ساختن و معرفی جهان خودش میکند، دچار لغزش میشود؛ شهری که تمام ساکنانش آرزوی بزرگی در دل داشتند که آن را به آدمبده قصه دادهاند؛ حاکمی قدرتطلب و شهرتطلب که خودش تصمیم میگیرد کدام آرزوی ناچیز میتواند محقق شود. تعداد سؤالاتی که این خط داستانی در ذهن مخاطب به وجود میآورد، بی آنکه پاسخی به آنها بدهد – حتی در اواخر فیلم صحنهای وجود دارد که شخصیتهای دیگر بعضی از این سؤالها را از شخصیت شرور میپرسند – فقط نشان میدهد که چقدر این فیلم بدون فکر ساخته شده است. نتیجه فیلمی شده است که بیشتر شبیه اجرای یک دستور برای جشن گرفتن صد سالگی دیزنی است؛ یک سورپرایز جشن تولد که در واقع هرگز رخ نداد.
پینوشت: وبسایت والچر این مطلب را در واقع یازدهم ژانویه ۲۰۲۱ منتشر کرده است. اما به دلیل اکران فیلمهای بیشتری از دیزنی در این فاصله سه ساله، صدمین سالگرد دیزنی در سال ۲۰۲۳ و همینطور انتشار پادکستی مرتبط از سری پادکستهای خود وبسایت، نگاهی به ساز کار و بالا پایینهای کار این غول دنیای انیمیشن، مطلب قبلی را تکمیل و دوباره منتشر کرده است.
منبع: vulture
source