«بالاترین به پایینترین» (Highest 2 Lowest) جدیدترین ساختهی اسپایک لی است که در جشنواره فیلم کن 2025 به نمایش درآمد و تا اینجا نقدهای مثبتی دریافت کرده.
اسپایک لی، فیلمساز مشهور آمریکایی که آثاری همچون «مالکوم ایکس» و «ساعت بیست و پنجم» را در کارنامه دارد، در «بالاترین به پایینترین»، اقتباسی آزاد از فیلمی به همین نام ساختهی آکیرا کوروساوا، برای پنجمین بار با دنزل واشینگتن همکاری کرده است. این اثر جنایی تریلر، قصهی مرد ثروتمندی را روایت میکند که در آستانهی یک معامله بزرگ، فرزند رانندهاش ربوده میشود. او حالا باید بین نجات پسرک یا خرید سهام شرکت محبوبش، یکی را انتخاب کند.
نقدهای فیلم «بالاترین به پایینترین» اسپایک لی
«بالاترین به پایینترین» در جشنواره فیلم کن 2025 تا اینجا نقدهای مثبتی بهدست آورده و اکثر منتقدان، آن را دوست داشتهاند. فیلم در حال حاضر، میانگین امتیاز 95 درصد از 20 نقد را در سایت راتن تومیتوز دارد (19 نقد مثبت و 1 نقد منفی). امتیاز فیلم در متاکریتیک هم 77 درصد است (12 نقد مثبت و 3 نقد متوسط). امتیاز تماشاگران در سایت آیامدیبی فعلا 7.3 از 10 است که قابل قبول به نظر میرسد.
گاردین – پیتر بردشاو
این فیلم، بازسازی (یا شاید نسخهای جدید) از شاهکار کلاسیک نوآر «بهشت و دوزخ» آکیرا کوروساوا محصول 1963 است که ماجراها را از یوکوهاما به نیویورک منتقل میکند؛ یا بهتر بگوییم، آن را به ریشههایش بازمیگرداند، زیرا داستان اصلی، رمان «خونبهای پادشاه» اثر اد مکبین، در شهری تخیلی بر اساس شهر نیویورک اتفاق میافتد.
در فیلم کوروساوا، توشیرو میفونهی بینظیر و باشکوه، نقش گوندو را بازی میکرد، یک کارمند حقوقبگیر مرفه که برای یک تولیدکننده کفش کار میکند. او با بیاحتیاطی آپارتمان خانوادگی لوکس خود را گرو میگذارد تا بتواند بخشی از سهام شرکت را بخرد. اما درست زمانی که او در آستانه انجام معاملهای سرنوشتساز است، یک آدمربا پسری را که اشتباها فکر میکند پسر گوندو است، میرباید؛ ربودهشده اما در واقع پسر راننده وفادار و مطیع گوندو، آئوکی است. آیا گوندو باید پولی را که قرض گرفته، به عنوان باج برای نجات پسر یک خدمتکار استفاده کند؟
در فیلم لی، مدیر اجرایی کفش به یک تهیهکننده بزرگ موسیقی، دیوید کینگ، تبدیل شده که توسط دنزل واشینگتن به تصویر کشیده میشود. همسرش، پم (ایلفنش هادرا)، یک نیکوکار است که از اهداف سیاهپوستان حمایت میکند، و پسر نوجوانش، تری، بازیکن با استعداد بسکتبال.
خبر وحشتناک مربوط به ربوده شدن تری، یک اشتباه هویتی ناشیانه از آب در میآید: مجرم به طور تصادفی بهترین دوست تری و پسرخواندهی دیوید، کایل (الیاس رایت)، فرزند رانندهی دیوید و دوست خانوادگیاش، پل (جفری رایت، پدر الیاس در زندگی واقعی)، را ربوده است؛ پل یک زندانی سابق است که حالا مسلمان شده.
در نسخه اصلی، تمایز طبقاتی مشخصی بین گوندو و آئوکی وجود داشت که اینجا صدق نمیکند: کینگ اهل تکبر نیست و واقعا پل را دوست دارد، اما معضل اساسی همچنان پابرجاست. آیا دیوید باید برنامه کاری خود را کنار بگذارد و خطر فقر را به جان بخرد تا کسی را که از خانوادهاش نیست نجات دهد؟
ورایتی – پیتر دبروژ
بازسازی فیلمی مانند «بهشت و دوزخ» پرریسک است. استاد ژاپنی آکیرا کوروساوا با اقتباس سال 1963 خود از داستان یک آدمربایی که تاجری بلندپرواز را به زانو درمیآورد، سطح توقعات را بالا برد؛ که بدان معناست که حتی در دستان کارگردان بااستعدادی مانند اسپایک لی، نمیتوانید از نگرانی در مورد اینکه یک بازسازی مدرن و با محوریت نیویورک چقدر ممکن است ضعیف از آب در بیاید، اجتناب کنید.
درست زمانی که دیوید (دنزل واشینگتن) سبد سهام خود را نقد کرده و همهی ثروت خود را وسط گذاشته تا کنترل شرکتی که خودش به ایجاد آن کمک کرده را کاملا در دست بگیرد، تماسی از فردی دریافت میکند که ادعا میکند فرزندش تری را ربوده است.
این تهدید مستقیم برای خانواده کینگ، برنامههای او را به تعویق میاندازد، اما این تنها اولین مورد از چندین پیچش داستانی (بدون تغییر نسبت به نسخه اصلی) است که دیوید را مجبور میکند تصمیم بگیرد آیا باج را پرداخت کند یا خیر: 17.5 میلیون فرانک سوئیس. در یک تغییر جدید، واکنش عمومی نقش مهمی در تصمیم او ایفا میکند. هیچ کس نمیخواهد به چشم کسی دیده شود که شرکتی را با همان ثروتی خرید که میتوانست جان یک نوجوان بیگناه را نجات دهد.
سه کارآگاه پلیس نیویورک (دین وینترز، لاچانز و جان داگلاس تامپسون) اصرار دارند که میتوانند پول را پس بگیرند، اما آدمربا باهوشتر از آن چیزی است که فکر میکنند، او اصرار دارد که دیوید پول را با مترو بیاورد، سپس آن را در میان یک رژه شلوغ روز پورتوریکو در جنوب برانکس ناپدید میکند. اما مانند نسخه کوروساوا، یک اشتباه محاسباتی جدی توسط آدمربا، قدیمیترین و نزدیکترین دوست دیوید، پول (جفری رایت)، را وارد ماجرا میکند.
دیوید از موفقترین کارآفرینان سیاهپوست شهر است و در همین راستا از احترام ویژهای برخوردار است. پل، از سوی دیگر، سابقه کیفری دارد و ابتدا مظنون تلقی میشود. بعدها، زمانی که ورق برمیگردد، به نظر میرسد پلیس تمایل کمتری به کمک به او دارد تا به دیوید. اما پل هم بیحمایت نیست، او با هم آدمهای خودش از «خیابان» تماس میگیرد تا سرنخ بهدست بیاورد.
شما به سختی میتوانید دو بازیگر بهتر از واشینگتن و رایت را برای این نقشها پیدا کنید، و همکاری دوباره واشینگتن و لی (پنجمین همکاری آنها) به آنها اجازه میدهد تا میراث هنری چند دههای خود را گسترش دهند. اینجا، ستاره فیلم «مالکوم ایکس» نقش مردی به نام کینگ را بازی میکند که در سراسر فیلم مانند یک بوکسور عصبی مشت میزند و جاخالی میدهد. در تئوری، پرداخت باج به ضرر برنامههای بزرگ دیوید برای صنعت موسیقی است و او را مجبور میکند تا اولویتهایش را دوباره ارزیابی کند.
هالیوود ریپورتر – دیوید رونی
در پایان فیلم مهیج جنایی و فوقالعاده سرگرمکنندهی «بالاترین به پایینترین» اسپایک لی، نوشته میشود: «با الهام از استاد آکیرا کوروساوا». این ادای احترام ذرهای هم شعارگونه به نظر نمیرسد. لی و آلن فاکس (فیلمنامهنویس) با شاهکار کلاسیک سال 1963 سینمای ژاپن، «بهشت و دوزخ»، که یک درام پلیسی پرکشش با کالبدشکافی دقیقی از ساختارهای طبقاتی اجتماعی بود، با نهایت دقت و احترام برخورد میکنند. در عین حال، آنها ستون فقرات روایت را به محیطی منتقل میکنند که لی با آن کاملا آشناست، و به کارگردان اجازه میدهد تا فیلم را با هوشمندی، به شیوه خود بسازد.
این پنجمین فیلم واشینگتن با لی است و آنها به وضوح یک درک مشترک دارند که به آنها کمک میکند با ریتمهای یکدیگر هماهنگ شوند. این همکاری جدید، یادآور دیگر ورود آنها به سینمای ژانر، یعنی فیلم سرقتی «نفوذی» (2006) است، نه به خاطر عناصر جنایی آن، بلکه به خاطر محرک داستان، ریتم تند و انرژی برقآسای آن.
زمانی که همسر شیکپوش دیوید، پم (ایلفنش هادرا)، از او درخواست کمک مالی همیشگیشان را به موزه شهر که او عضو هیئت مدیرهاش است، میکند، دیوید به او میگوید فعلا دست نگه دارد و هزینهها را برای مدتی مهار کند. این چیزی نیست که همسرش به شنیدنش عادت داشته باشد. اما وقتی تماسی میرسد و خبر از ربوده شدن فرزندشان تری میدهد، تیمی از کارآگاهان به رهبری ارل بریجز (جان داگلاس تامپسون)، بل (لاچانز) و هیگینز (دین وینترز) عملیات خود را در اتاق غذاخوری آنها برای ردیابی تماسها آغاز میکنند. آدمربا 17.5 میلیون فرانک سوئیس باج میخواهد و در غیر این صورت تهدید به کشتن تری میکند.
پم میگوید آنها پرداخت خواهند کرد و دیوید موافقت میکند. اما وقتی تری پیدا میشود، معلوم میشود که آدمربا پسر را اشتباه گرفته و به جای تری، کایل را برده است، اما شرایطش را تغییر نداده است. دیوید مردد میشود، 17.5 میلیون دلار مبلغ زیادی برای پرداخت هزینه فرزند شخص دیگری است، حتی پسرخواندهاش. این مقدار پول، فراتر از متوقف کردن برنامههای تجاری دیوید است؛ دادن این پول، آنها را نابود خواهد کرد.
یکی از مهمترین تغییرات، بازسازی شخصیت راننده است. در نسخه کوروساوا، راننده مردی بسیار مطیع بود که روی زمین زانو میزد تا از رئیس سختگیر خود، تولیدکننده کفش با بازی توشیرو میفونه بزرگ، التماس کند تا پسرش را نجات دهد. پل (راننده در نسخه جدید) جنگجو است، خصوصا وقتی گذشته مجرمانه او باعث میشود که نیروهای پلیس او را به عنوان مظنون احتمالی مورد بازجویی قرار دهند. او همچنین کسی نیست که در برابر دیوید تعظیم کند، حتی اگر به خاطر شغلی و شروعی تازه به او مدیون باشد.
اسکرین رنت – گریم گاتمن
در این اقتباس از فیلم «بهشت و دوزخ» آکیرا کوروساوا، اسپایک لی سرگرمکنندهترین فیلم سالهای اخیر خود را ساخته است، حتی با وجود اینکه در هسته خود، فیلم درباره یک مدیر موسیقی حریص و خودخواه است که درگیر یک توطئه آدمربایی خشونتآمیز میشود. فیلم «بهشت و دوزخ» کوروساوا اضطرابهای ژاپن پس از جنگ را به زیبایی به تصویر میکشید، اما با فیلم «بالاترین به پایینترین»، لی از صنعت موسیقی مدرن برای نقد روحیه سرمایهداری آمریکا و فرهنگ سمی سلبریتیها استفاده میکند.
دنزل واشینگتن در نقش دیوید کینگ، یکی از مالکان استکینگ هیتز رکوردز بازی میکند که اوج خود را اوایل دهه 2000 تجربه کرد، اما تأثیر آن در دوران «اقتصاد توجه» و پادکستهای تیکتاک کاهش یافته است. در آستانه یک قرارداد تجاری بزرگ، پسر دیوید، تری، ظاهرا ربوده میشود و برایش 17.5 میلیون دلار باج خواسته میشود، دقیقا همان مقدار پولی که این غول قرار بود برای خرید سهام شریکش و در دست گرفتن کنترل شرکت استفاده کند. طبیعتاً، همهچیز طبق برنامه پیش نمیرود و لی با شادمانی یک اودیسه را در نیویورک خلق میکند که هم ادای احترامی به شهر است و هم یک فیلم جنایی فوقالعاده.
اگرچه شباهتهای اساسی بین فیلمهای کوروساوا و لی وجود دارد، که هر دو به طور آزاد بر اساس رمان «خونبهای پادشاه» اثر اد مکبین ساخته شدهاند، لی با این فیلم به شدت از منبع اصلی فاصله میگیرد. فیلم «بالاترین به پایینترین» با نوسان شدید بین کمدی، ملودرام و تریلر جنایی، به بهترین شکل ممکن در همه جا حضور دارد. با این حال، برخی انتخابهای مشکوک، لحظات مؤثرتر فیلم را تضعیف میکنند.
دیوید کینگ بیشتر تجارت را در خانواده نگه میدارد؛ پسرش اغلب هنرمندانی را برای زیر نظر گرفتن به او معرفی میکند و راننده شخصیاش پل (جفری رایت) نیز دوست قدیمیاش بوده، و پسرش کایل از دوستان نزدیک تری است. این روابط هستند که در نهایت در یکی از بزرگترین مراحل زندگی دیوید، او را به چالش میکشند، زیرا آدمربایی که قصد ربودن تری را داشت، به طور تصادفی کایل را میرباید.دیوید سپس مجبور میشود تصمیم بگیرد که آیا برای پسر پل باج بپردازد یا معامله تجاریاش را ادامه دهد.
کنجکاوم ببینم کسانی که فیلم کوروساوا را ندیدهاند، چه حسی نسبت به «بالاترین به پایینترین» دارند. فیلم لی میتواند روی پای خودش بایستد، اما زمینه و تضاد نسخهی کوروساوا تجربه تماشای این فیلم را غنیتر میکند. آنها دو اثر بسیار متفاوت هستند و با انتخاب لحنی روشنتر توسط لی، او اینجا به چیز متفاوتی دست مییابد که باعث میشود «بالاترین به پایینترین» دوستداشتنیتر باشد.
منبع: screendaily
source