قطار بازسازیها و دنبالهها در بزرگترین شرکت فیلمسازی هالیوود، حالا به اولین فیلم تاریخ این شرکت، یعنی «سفیدبرفی و هفت کوتوله» رسیده است. دیزنی، که خیلی وقت است ایدههای کارکنانش ته کشیده، هدف خود از بازسازی این فیلم را بسط و مناسبسازی داستان برای عصر مدرن مطرح کرده. «سفیدبرفی» (Snow White) اما یک بازسازی بیهدف از فیلم اصلی است و اتفاقا از همان کلیشههای قصههای پریان پیروی میکند؛ البته مدیوناید اگر فکر کنید نیتاشان چیزی جز خلق هنر والا بوده است! در نقد بازسازی «سفیدبرفی» به داستان تکراری و حواشی این فیلم میپردازم که از خودش بیشتر سروصدا کرده است.
دیزنی چندوقتی است با بحران مواجه است. البته وقتی از بحران در دیزنی حرف میزنم، مشخصا منظورم بحران هنری است؛ وگرنه توپ هم نمیتواند این ابرقدرت هالیوود را از جایش تکان دهد. بحران دیزنی، خشکیدن چاه ایدههاست که نتیجهاش شده فیلمی مثل «سفیدبرفی» که براساس امتیازات مردم یکی از بدترین فیلمهای اخیر هالیوود به حساب میآید. البته که «سفیدبرفی» بدترین فیلم تاریخ نیست و پشت نمرات وحشتناکاش دلایلی هست که بیشترشان ارتباطی به خود فیلم ندارند و در ادامه دربارهاشان توضیح میدهم. اما اشتباه اصلی دیزنی در بازسازی «سفیدبرفی» این است که شاهکار کلاسیک خودش را برداشته و تمام جادویش را از آن میگیرد.
هشدار! در نقد فیلم «سفیدبرفی» خطر لو رفتن داستان وجود دارد
نقد فیلم «سفیدبرفی»؛ سفیدی که به سیاهی گرایید
با اینکه «سفیدبرفی» عملاً بازسازی نسخهی ۱۹۳۷ است، از همان ثانیههای آغازین خط و نشان میکشد که با نسخهی اصلی تفاوت دارد. در «سفیدبرفی» مدرن دیگر با دخترکی سروکار نداریم که به امید اینکه شاهزادهای بیاید و نجاتش دهد بنشیند؛ او (ریچل زیگلر) حالا برای خودش پرنسسی است که در سرنوشتاش مقدر شده روزی حکومت خواهد کرد و پدرش گردنبندی به او داده که شجاعتاش را تضمین میکند. اما داستان به همان منوال فیلم اصلی (البته بدون جادوی دیزنی کلاسیک) پیش میرود.
در «سفیدبرفی» ۲۰۲۵ صحبت از رعیت بیشتر است؛ آنها در دوران حکومت پدر سفیدبرفی زندگی شاد و مرفهی دارند؛ میرقصند و آواز میخوانند و حاکم خودش را در میان مردم و جزئی از آنها میداند. اما با مرگ مادر پرنسس و سر رسیدن نامادری تازهای (گل گدوت)، که بعدا جادوگری خبیث از آب درمیآید، دیگر روزهای خوش مملکت به پایان میرسند. ملکه با کنار زدن شاه، سفیدبرفی را به کار در قصر میگمارد. سفیدبرفیِ مهربان، که رفاه رعیت آرزویش است، هنوز امید دارد که ملکه از ظلم خود برمیگردد. اما در مواجههاش با یک شورشی (اندرو برناپ)، که مثل رابین هود از غنی برای ضعیف میدزدد، دگرگون میشود.
این تفاوتهای اندک داستانی، برای پیشبرد ماجرای اصلی تقریبا به فراموشی سپرده میشوند. مثل فیلم ۱۹۳۷، ملکه از آینهی جادویی میپرسد که چه کسی زیباترین فرد این مملکت است و آینه پاسخ میدهد سفیدبرفی. ازاینرو، ملکه دستور میدهد سفیدبرفی را به جنگل برده و بکشند. سفیدبرفی با ترحم سرباز جان سالم به در برده و درون جنگل از کلبهی هفت کوتوله سردرمیآورد که اجازه میدهند در خانهاشان بماند.
سفیدبرفی دوباره به همان شورشی برمیخورد که رهبری گروهی را عهدهدار است که علیه ملکه فعالیت میکنند. این وسط یکبار سفیدبرفی جان شورشی را نجات میدهد و سپس او سفیدبرفی را و خلاصه هردو عاشق هم میشوند. ملکه با این خیال که سفیدبرفی مرده، دوباره از آینه سوالش را تکرار میکند و جوابی یکسان میگیرد. پس خودش دست به کار میشود تا با یک سیب سمی، سفیدبرفی را بکشد و تقریبا موفق میشود. البته قدرت عشق واقعی همیشه پیروز است و داستان به همان مسیری میرود که باید.
با تمام صحبتهایی که زیگلر از تغییر داستان «سفیدبرفی و هفت کوتوله» برای بازسازی تازه داشت، آخر داستان همچنان یکی است. به نظر میرسد پس از مخالفتهایی که در شبکههای اجتماعی علیه ایدهی دست بردن در داستان فیلم ۱۹۳۷ مطرح شد، دیزنی تصمیم گرفته داستان را به نسخهی قدیمی نزدیکتر کند. برای همین، پس از مسموم شدن سفیدبرفی، باز هم معشوق اوست که با بوسهای دخترک را به زندگی بازمیگرداند.
فیلم سپس بهسرعت به سمت یک پایانبندی سرسری پیش میرود. پرنسس پس از آنکه با بوسهی پسر راهزن نجات پیدا میکند، به شهر بازمیگردد و با آواز خواندن، مردم را متحد میکند تا علیه ملکه به جنگ ظلم بروند و سفیدبرفی حکومتی را که حق خودش بوده، بازپس بگیرد. او بدون هیچ تلاشی و بدون کمک کوتولهها یا جاناتان خودش را به دروازههای شهر میرساند و بیدغدغه تمام مردم دورش جمع میشوند و ملکه با حسادت و کینهای که قلبش را آکنده کرده بهخاطر حمله به آینهی جادویی میمیرد.
«سفیدبرفی» نسخهی بهبودیافتهی فیلم اصلی نیست
«سفیدبرفی» نهتنها تحولی در داستان پرنسس ایجاد نمیکند، بلکه کلیشههای سابق را تکرار کرده و شاخ و برگ اضافی به آن داده است. دوباره داستان از حاکم ظالم و دختر شجاعی میگوید که شاهزادهای با اسب سفید به نجاتش میآید! البته نقش شاهزاده حالا با یک انقلابی عوض شده که تغییری در ماهیت قضیه ایجاد نمیکند که حتی نام کاراکترش پس از فیلم یادتان نمیماند. هفت کوتوله هم، که در فیلم اصلی به اندازهی خود پرنسس اهمیت دارند، حالا به یکسری کاراکتر فرعی تقلیل پیدا کردهاند که در پایانبندی حماسی فیلم هیچ نقش معناداری ایفا نمیکنند؛ درحالی که در فیلم سابق عملاً کوتولهها هستند که ملکهی شرور را شکست میدهند.
یکسری دیالوگ هم، که بیشتر به بیانیه میمانند، در طول فیلم گنجانده شده تا این حس را القاء کنند که پرنسس حالا عاملیت بیشتری دارد؛ مثلا در آوازی که سفیدبرفی با شورشی دربارهی «مشکلات پرنسسی» میخواند. حتی برای اینکه تأکید بر قدرت کاراکتر باشد (نه زیبایی ظاهریاش) آینهی جادویی تأکید میکند زیبایی سفیدبرفی از درونش نشأت میگیرد!
البته که سفیدبرفی نه زیبایی بیرونی دارد و نه زیبایی درونی. مشخصا گذاشتن بازیگری که سفیدپوست نیست، برای کاراکتری که اسمش سفیدبرفی است، انتخاب بحثبرانگیزی برای دیزنی بوده و خودشان هم این را میدانستند. اما حتی تلاش نکردهاند بازیگری را که خودشان انتخاب کردهاند مثل یک پرنسس زیبا نشان دهند؛ انگار از قصد، مدل مو و آرایشی برای او انتخاب کردهاند که به صورتش نمینشیند. از ظاهرش که عبور کنیم، کاراکتر سفیدبرفی تنها به زبان از خودش شجاعت نشان میدهد. او مدام میخواهد پای سیب بپزد؛ نه به نبرد میرود، نه با ملکه میجنگد، حتی برای نجات جاناتان هم ازخودگذشتگی بزرگی نشان نمیدهد. آخرش هم که مثل گذشته در بستر مرگ میخوابد تا کسی برای نجاتش از راه برسد. پس آن شجاعت و مسئولیتی که پدرش با یک گردنبند بر گردنش انداخت کجا رفت؟
شاید فکر کنید بدترین بخش فیلم، همین شخصیت سفیدبرفی است؛ اما تا آخر متوجه میشوید که ریچل زیگلر تنها چیزی در «سفیدبرفی» ۲۰۲۵ است که میتوان آن را تحمل کرد. با تمام هجمههایی که به زیگلر وارد بوده، او در «سفیدبرفی»، هم به عنوان خواننده و هم بازیگر اجرای تحسینبرانگیزی ارائه میدهد. زیگلر رویکرد واقعگرایانهای در اجرای خود در نقش پرنسس دارد که با لحن کلی فیلم بیشتر همگون است. اما از بازیگر مقابلش، گل گدوت چه بگویم که آنقدر شورش را درآورده که ملکهی شرور او به کاریکاتوری میماند که حتی از نسخهی ۱۹۳۷ هم کارتونیتر است! البته نمیتوان تمام تقصیر را گردن گدوت انداخت؛ کارگردان هم باید او را هدایت میکرد تا اجرایش با بقیهی بازیگران هماهنگ باشد. اما اجرای او با غلظت عجیبی حتی در مقابل کوتولهها هم توی چشم میزند.
این کوتولهها و اساسا تمام حیوانات جنگل با جلوههای ویژهی کامپیوتری درست شدهاند و ریچل زیگلر اکثریت زمان فیلم را خودش است و خودش و این موجودات کامپیوتری که باز بر قدرت اجرای او صحه میگذارد. متأسفانه، جلوههای ویژهی فیلم بهترین چیزی نیستند که تاکنون دیدهاید و حتی ظاهر کوتولههایش ممکن است برای بچهها ترسناک باشند. زمانهایی که «سفیدبرفی» به جلوههای ویژه متکی نیست، زیبایی بیشتری دارد؛ از طراحی لباس گرفته تا دکورها. اما بخش اعظمی از زمان فیلم با حیوانات، کوتولهها و سرزمینی فانتزی سروکار داریم که همهاش با CGI محقق شده است.
حواشی «سفیدبرفی» از خودش سروصدای بیشتری راه انداخت
هرچقدر «سفیدبرفی» ۲۰۲۵ فیلمی است که به سرعت فراموشش خواهید کرد، حواشی که از فرایند تولید تا همین چند روز پیش گریبان فیلم را گرفته بودند، از یاد نمیروند. اولین صداهای مخالف زمانی بلند شد که ریچل زیگلر را برای نقش سفیدبرفی انتخاب کردند؛ یک بازیگر لاتین که چهرهاش دقیقا با نام سفیدبرفی سنخیت پیدا نمیکند. در داستان فیلم تازه، نام او را به برفی که زمان تولدش آمده نسبت دادهاند که گویا به نسخههای دیگری از داستان «سفیدبرفی» برادران گریم ارجاع میدهد.
اگر صرف ظاهر زیگلر کافی نبود، مصاحبههایی که پیش از اکران فیلم داشت، اوضاع را خرابتر کرد. او علناً گفت «سفیدبرفی» دیگر قدیمی شده و داستان عاشقانهای که در مرکز فیلم وجود دارد پر از ایراد است. اظهاراتی که این سؤال را مطرح میکنند که اگر زیگلر علاقهای به کاراکتر سفیدبرفی نداشته، چرا اصلا اجرای نقش او را پذیرفته است؟ هجمهها به زیگلر تا همین اواخر ادامه داشت و جبههگیری او در مسائل سیاسی هم اوضاع را آرام نکرد.
مسئلهی بعدی به کوتولهها بازمیگردد. ساده بگویم، اگر یک نقش وجود داشت که باید از بازیگران کوتاهقامت برایش استفاده میکردند، در همین بازسازی «سفیدبرفی و هفت کوتوله» است که اساسا اسم کوتولهها در عنوان فیلم وجود دارد. اما در نسخهی تازه از جلوههای ویژه برای این کاراکترها استفاده شده است. در ابتدا قرار بود که هفت کوتولهی داستان را هفت بازیگر کوتاهقامت بازی کنند؛ اما پیتر دینکلج در ۲۰۲۲ در مصاحبهای با یک پادکست، پرید وسط و اظهاراتی داشت از قبیل اینکه بازسازی «سفیدبرفی» هرچه من طی این سالها برای بازنمایی افراد شبیه خودم رشته بودم را پنبه میکند. دیزنی که دید اوضاع پس است، کل قضیهی بازیگران واقعی را کنار گذاشت و حالا با هفت کوتولهی کامپیوتری سروکار داریم که پشت چشمانشان ردی از احساس نیست.
نکات مثبت
- اجرای ریچل زیگلر
نکات منفی
- جلوههای ویژهی ناهمگون
- اجرای کاریکاتوری گل گدوت
- تغییر شدید نسبت به داستان اصلی
- بسط ندادن به خطوط داستانی تازه
حواشی به همینجا محدود نمیشوند، اما همینها کافی بودند تا دیزنی ترجیح دهد کمپین تبلیغاتی فیلم را محدود کند. انگار خودشان هم میخواستند هرچه زودتر «سفیدبرفی» از یاد مردم برود. حالا هرکسی دلیل خودش را برای انتقاد از «سفیدبرفی» دارد، خیلیها از کلیشهای بودن داستانش انتقاد میکنند، بعضیها با رویکردهای سیاسی بازیگرانش مشکل دارند و عدهای هم به سادگی نژادپرستاند. با این حال، شکست «سفیدبرفی» ۲۰۲۵ یک دستاورد بزرگ داشته و دیزنی را مجاب کرده بسیاری از پروژههای لایواکشن خود را کنسل کند!
فیلم «سفیدبرفی»، خلاف چیزی که نمرات آن نشان میدهند، یکی از بدترین فیلمهای تاریخ نیست و شاید حتی بچهها از دیدنش لذت ببرند. اما اگر میخواهید فرزندتان با این پرنسس دیزنی آشنا شود، «سفیدبرفی و هفت کوتوله» ۱۹۳۷ همچنان بهترین گزینه و یکی از بهترین فیلمهای تاریخ دیزنی است که قریب به ۹۰ سال پس از اکران، همچنان جادوی خود را از دست نداده است.
شناسنامه فیلم «سفیدبرفی» (Snow White)
کارگردان: مارک وب
نویسنده: ارین کرسیدا ویلسون براساس «سفیدبرفی و هفت کوتوله»
بازیگران: ریچل زیگلر، گل گدوت، اندرو برناپ
محصول: ۲۰۲۵، ایالات متحده
امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۱.۶ از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۴۰٪
خلاصه داستان: پس از آنکه نامادری پرنسس سفیدبرفی به جای پادشاه به قدرت میرسد، مقام پرنسس به خدمتکار قصر تنزل پیدا میکند. ملکهی ظالم با دزدیدن اموال رعیت، شادی را نهتنها از زندگی سفیدبرفی، که از همهی مردم مملکت ربوده است. پس از آنکه آینهی جادویی به ملکه میگوید که زیباترین فرد این سرزمین، سفیدبرفی است، ملکه، با خشم و کینه، دستور به قتل سفیدبرفی میدهد؛ اما سفیدبرفی جان سالم به در میبرد و از خانهی موجوداتی جادویی سر در میآورد…
نقد فیلم «سفیدبرفی» دیدگاه شخصی نویسنده است و لزوما موضع دیجیکالا مگ نیست.
منبع: دیجیکالا مگ
source