اپل از سال ۲۰۱۹ سالانه ۵ میلیارد دلار را صرف محتواهای سرویس اپل تیوی پلاس کرده است. حفظ این سرویس سالانه یک میلیارد دلار ضرر ایجاد میکند. اپل تیوی پلاس از معدود بخشهای کسبوکار اپل است که زیان میدهد و البته به هر طریق ممکن، سرپا نگه داشته شده است. سریال «جداسازی» (Severance) احتمالا یکی از بهترین محصولات اپل است اما سوای کیفیتش، نکتهای را پنهان و نکتهی مهمتری را آشکار میکند. جداسازی یک وجه بیرونی ریاکارانه دارد؛ چیزی که به خود سریال مرتبط نیست اما نیات اپل را فاش میکند و از سوی دیگر توضیح میدهد چرا اهالی کوپرتینو حاضرند سالانه یک میلیارد دلار را آتش بزنند. سریالی که رفتار شرکتهای مدرن را نقد میکند، قرار است چه چیزهایی را از چشم مخاطبانش پنهان کند؟ چه چیزهایی در ذهن مخاطبان، جداسازی میشود؟
برای پیداکردن یک فهرست مقبول و رسمی درباب اینکه چرا باید یک سرویس زیانده را سرپا نگه داشت احتمالا یک جستوجوی ساده کافی باشد. نتیجه جستوجو نشان میدهد موفقیت اپل تیوی پلاس یک اکوسیستم قوی میسازد؛ ساخت اکوسیستم برای اپل کلیدی است و به فروش باقی دستگاهها ختم میشود. تبلیغات بیشتر در راه است. ادغام خدمات، خریدهای اپ استور و دسترسی به دادههای ترجیحات کاربران، ضررها را برای یک شرکت تریلیون دلاری بهینه میکند و نهایتا البته مسائل مرتبط با تصویر برند هم در کار است.
ترجیح میدهم به تمامی آنچه گفته شد بدبین باشم، به جز مورد آخر و همان را پی بگیرم. سرویس استریمینگ اپل قرار است تصویر بهتری از برند اپل بسازد. شاید مهمترین دلیلی که تحمل این حجم از ضرر و زیان را معقولتر جلوه میدهد. اما چرا سریال «جداسازی» دقیقا نمونهای کلیدی و سرشتنما در مسیری است که اپل انتخاب کرده؟
لومن یا اپل؟
سریال جداسازی روایتگر وضعیت غیرعادی شرکت بیوتکنولوژی صنایع لومن است؛ شرکتی که کارمندانش را در معرض یک جراحی پیچیده قرار میدهد و از طریق آن طی یک فرایند جداسازی، آگاهی و روان فرد را دوپاره میکند. یک وجه درونی (Innie) که تنها خاطرات داخل شرکت و مسائل مرتبط با کار را به یاد میآورد و یک وجه بیرونی (Outie) که بیارتباط با هر آنچه در زندگی کاری در جریان است، سروشکل مییابد. این دو وجه به هم راهی ندارند، خاطرات مشترکی در کار نیست و در عمل اخراج از شرکت یعنی مرگ آن بخش درونی. جداسازی پر است از طعنههای متفاوت به سیستم سرمایهداری، ساختارهای کنترلگر شرکتی، تبلیغات دروغین شرکتها درباره مسئولیت اجتماعی و ژستهای توخالی بخشهای منابع انسانی سازمانها.
جداسازی در واقع شرح همان مساله معروف ازخودبیگانگی در محیط کار و نفوذ و کنترل بیحد ساختارها بر ذهن و بدن انسانها (اینجا نیروی کار) است و البته نمایش واکنشهای متقابل، نوعی از مقاومت نسبی علیه آنچه در جریان است. خود سریال تا حد قابل قبولی از طرح این مسائل، بویژه در فصل اول سربلند بیرون آمده، استعارهها چندان گلدرشت نیستند و در بافت و ماهیت طرح روایی ادغام شدهاند. با این حال نکته جالب ماجرا ارتباط شرکت تولیدکننده سریال با محصول تولیدی است. گویی صنایع لومن محصولی درباره خودش ساخته باشد. باید دوباره سری به فاکسکان و تولیدکنندههای بزرگی شبیه به آن بزنیم.
نوآوری در کوپرتینو، ساخت محصول بیرون آمریکا
فاکسکان را با تورها و حصارهای بزرگی میشناسند که بیرون بسیاری از ساختمانهایش نصب شده تا از سقوط کارگرانی که قصد خودکشی دارند جلوگیری کند. استیو جابز زمانی درباره این خودکشیها گفته بود: «ما کاملاً در جریان هستیم؛ نرخ خودکشی در حد میانگین ملی است.» برایان مرچنت نویسنده کتابی درباره تاریخچه ساخت آیفون (The One Device: The Secret History of the iPhone) که مخفیانه به فاکسکان رفته بود درباره این اظهار نظر میگوید: «[اظهار نظر جابز] از نظر آماری نادرست نبود. لانگهوا آنقدر وسیع است که میتواند خود کشوری مستقل باشد و نرخ خودکشی آن با میانگین کشور میزبانش برابری دارد. تفاوت در این است که «شهر فاکسکان» کشوری است که بهطور کامل توسط یک شرکت اداره میشود؛ شرکتی که یکی از سودآورترین محصولات جهان را تولید میکند.»
میتوانم با جزییات بیشتر تصاویر دوزخی فاکسکان یا سایر شرکتهای تولیدکننده محصولات اپل در هند و ویتنام را برایتان توصیف کنم ولی نکته کلیدی همین حالا هم روشن است. در آنچه زنجیره تامین اپل مینامیم انواع و اقسام رویکردهای مشابه با صنایع لومن به چشم میخورد. خودکشی کارگران، صدها ساعت اضافهکار، دستمزدهای ناچیز، استخدام کودکان، آزمایش اجباری بارداری و بیش از ۶۰ ساعت کار هفتگی که در نهایت حقوقش کفاف زندگی ۷۵ درصد کارگران را نمیدهد. جالب اینکه لومن دست کم از نظر حقوق و مزایا وضعیت به مراتب بهتری دارد. حتی شیوه کار در این خطوط تولید هم دست کمی از همان شکار اعداد عجیب در کامپیوتر شرکت لومن ندارد. به قول مرچنت «یک کارگر میگفت روزانه ۱۷۰۰ آیفون از زیر دستش عبور میکرد؛ وظیفهاش پاک کردن سطح نمایشگر با جلادهندهای خاص بود. این یعنی حدود سه صفحه در هر دقیقه بهمدت ۱۲ ساعت در روز.»
در نهایت من به دنبال ارزشگذاری این شرایط نیستم. فرایند تولید عموما با چنین دشواریهایی روبهرو است. طبیعتا قصد این نوشته نقد سرمایهداری مدرن و شیوههای تولید نیست بلکه دستگذاشتن روی چیزی است که احتمالا برند اپل باید با آن مواجه میشده. تصویر برندی که کارگران خط تولیدش زیر فشارهای فرساینده شهرکهای صنعتی نابود میشدند. زنجیره تولیدی که نسبتی با ویترین لوکس آمریکای شمالی ندارد.
پالایش تصویر برند با صنعت فرهنگ
تبلیغ فصل دوم سریال «جداسازی» با ساخت یک دفتر شیشهای شبیه به دفاتر لومن در یک ایستگاه و حضور بازیگران سریال همراه بود که وانمود میکردند در حال انجام کارهای تکراری روزمرهاند. چیزی که در سریال نماد سرکوب است در دنیای واقعی به نوعی بازاریابی هوشمندانه تبدیل شد؛ نشانههایی که به واقعیت ارجاع نمیدهند.
مولفین ایدههای مرتبط با صنعت فرهنگ زمانی گفته بودند صنعت فرهنگ در حالی که وعده تحول یا انتقاد میدهد، مصرفکننده را در چرخهای از ایدههای بیثمر غوطهور میکند. مصرف این ایدهها خود حکم نوعی پادزهر و شبهکنش را دارد. مصرفکنندهی «جداسازی» با دیدن نقدهای گزنده اپل بر شرایط کار در دنیای مدرن از چند جهت درگیر ایدههای اثر میشود. او با فراست دریافته که سریال به شکل ضمنی دارد به چه فرایندهایی اشاره میکند، از این اشارات خرسند میشود و تولیدکننده اثر را هم در مقام یک منتقد تیزبین و سازنده آثار باکیفیت هنری در سطح خودآگاه یا ناخودآگاه میپذیرد. طبیعتا در ذهن مخاطب، مطرحکننده این انتقادات نمیتواند خود بخشی از مساله باشد، اپل بخشی از راه حل جلوه میکند. اپل از دلنگرانیهای اجتماعی واقعی، یک محصول فرهنگی ساخته که به شکل فریبندهای اعتبار و مشروعیت تجدیدشدهای به برندش میبخشد. نقدهایی که البته برای فراموششدن طرح میشوند. مخاطب انتقاد را تجربه میکند بیآنکه به تغییری در شرایط واقعی منجر شود. همانطور که شخصیت درونی تجربیاتش را فراموش میکند، مخاطب هم فراموش میکند که لومن واقعی همان شرکتی است که به دیدن این سریال دعوتش کرده است.
ادامه جداسازی
در قلب سریال یک مفهوم محوری وجود دارد: جداسازی روانی. اما اپل هم ادامه منطقی همین تکنیک را از طریق جداسازی اخلاقی پی میگیرد. لومن واقعیت غیراخلاقی وضعیت کار را از چشم خود بیرونی پنهان میکند، اپل واقعیت وجودی و بحران زنجیره تامین خودش را از طریق سهیمشدن در چشمانداز انتقادی، از چشم مخاطبش پنهان میکند. اپل هم مثل لومن دو «خود» خلق میکند: اپل خالق زیبایی، معنا و نقد اجتماعی و اپل دیگر، پیشبرنده کار پرفشار، بیمعنا و غیراستاندارد برای تولید سریعتر آیفونهای بیشتر. اپل یا همان لومن جهان را سرگرم انتقاد از خودش میکند تا مشکلات واقعیاش را حل نکند.
source