محسن تنابنده، خشایار الوند و سیروس مقدم و سایر عوامل سریال «پایتخت»، احتمالاً وقتی چهارده سال پیش این سریال را ساختند و در نوروز 1390 از شبکه یک سیما روانه خانههای مردم کردند، استقبال فراوان و میتوان گفت بیسابقه مخاطبان را پیشبینی نمیکردند. اگر میدانستند سریال طنزشان تبدیل به یک فرنچایز طولانی موفق میشود، احتمالاً عنوان دیگری برایش انتخاب میکردند. یا از همان ابتدا مکان سریال را به جای یک علی آباد خیالی که اصلیاش در استان گلستان است، همان مکان اصلی فیلمبرداری یعنی شیرگاه اعلام میکردند. (این در فصلهای بعدی اصلاح شد.) «پایتخت» آنطور که از ویژگیهایش پیداست، قرار بود یک سریال تکفصلی باشد. ردهبندی سریال «پایتخت» را در این مطلب بخوانید.
عنوان سریال «پایتخت» است، چون داستان فصل اول در تهران میگذرد و به پایان میرسد. تعدد شخصیتهای فرعی و بازیگران مهمان نامآشنای بهویژه تلویزیونی و دو مورد سینماییاش هم نشان میدهد که سازندگان اثر برای جذب مخاطب، به شخصیتهای اصلی که به لهجه مازندرانی (نقش گویش کمتر است و بعضاً نادرست) حرف میزنند، یکی از مهجورترین و سختترین لهجهها و گویشهای ایرانی، اکتفا نکردند. به جز علیرضا خمسه و کمی هم ریما رامینفر که در زمان ساخت «پایتخت» بازیگران شناختهشدهای بودند، محسن تنابنده و احمد مهرانفر هنوز به شهرت گسترده عمومی نرسیده بودند. دستکم مخاطبان تلویزیون هنوز آنها را نمیشناختند. اینها را بگذارید کنار قصهای که هم شخصیتهای شهرستانیاش به لهجهای غیرتهرانی (یا فارسی) حرف میزنند (لهجهای که پیش از این عمدتاً اگر هم برای طنز از آن استفاده میشد، بیشتر مایه تمسخر بود. آدمی یاد شعر «الا تهرانیای…» شهریار میافتد.) و هم قصه قرار است به سیاق «آقای هالو» و تمام قصههای حول محول شهرستانی ساده در شهر بزرگ، در نکوهش فرهنگ شیادی و بیرحم حاکم بر پایتخت، داد سخن دهد. جذب مخاطب روی کاغذ کار سختی بود.
اما گروه سازنده سریال «پایتخت» در دورهای که تلویزیون بخش زیادی از مخاطبان خود را از دست داده بود (و همچنان هم از دست داده)، توانست در شمار مخاطب، رکورددار شود و سریال «پایتخت» به یکی از محبوبترین سریالهای ایرانی تمام دوران تبدیل شد. محبوبیتی که منجر به ساخت فصلهای بعدی و موفقیتهای بیشتر برای این مجموعه و عوامل سازندهاش شد و حتی «پایتخت» را به یک پدیده فرهنگی زیر ذرهبین از طرف مردم و مسئولان تبدیل کرد. شاید بتوان عنوان اولین فرنچایز تلویزیونی ایرانی را هم به «پایتخت» داد. خانواده نقی معمولی، زوج تنابنده و مهرانفر، حضور مؤثر علیرضا خمسه، شخصیتپردازیهای خوب و شخصیتهای دوستداشتنی، بازیهای خوب مجموعه بازیگران، قصه پرکشش، طرح مسائل فرهنگی اجتماعی مهم و نیازمند توجه و استفاده درست از پتانسیل فرهنگ و گویش مازندرانی در خلق طنز باعث شد سریال «پایتخت» احتمالاً دور از انتظار عوامل سازندهاش، به موفقیتی یکشبه تبدیل شود و امروز قدمتی چهارده ساله پیدا کند.
بیانصافی است اگر به این نکته مهم اشاره نشود که واکنش مازندرانیها به این سریال و استقبالِ به طرز عجیبی زیادشان از قصه خانواده معمولی با تمام شوخیها و اشتباهات در ادای لهجه و گویش مازندرانی، به ادامه این سریال کمک کرد. شاید هر قومیت دیگری بود، به دلیل تلقی توهین، با اعتراضش جلو پخش سریال را میگرفت. اما مازندرانیها ظاهراً ظرفیت بالایی در پذیرش شوخی و کمدی هرچند با خودشان و فرهنگشان دارند و بر اساس گفتهها و شنیدهها، از مخاطبان جدی سریال هستند. کسانی هم که شخصیتها، رفتار و گفتار و کردارشان را توهین به قومیت مازندارنی تلقی کردند، همچون سایر قومیتهای حساس و متعصبتر ایرانی، اقدامی جدی در راستای جلوگیری از پخش یا ساخت سریال نکردند. این با اعتراض و واکنش تند مخالفان «پایتخت» مواجه شد اما ظاهراً مردم مازندران یا وقعی به کل ماجرا نمینهند یا تعریف کمدی را میدانند. این بحث البته مجال دیگری را میطلبد.
«پایتخت» امروز بعد از ساخت هفت فصل هنوز سریال محبوبی است؛ با وجود تمام انتقاداتی که بهخصوص از فصل پنجم به سریال وارد شده و میشود. فصل پنجم به خاطر حضور سازمان سینمایی اوج و تغییر مسیر غیر قابل توجیه خط داستانی و شخصیتها با اعتراض و انتقاد مخاطبان مواجه شد. فصل ششم به خاطر کرونا تلف شد و فصل هفت که پخشاش در نوروز 1404 آغاز شد، بیشترین میزان انتقاد را از میان فصلهای «پایتخت» دریافت کرده است. از سال 1390 تا 1404، همگام با تمام تغییرات فاحش جامعه در تمام حوزهها، شخصیتهای سریال «پایتخت» هم تغییراتی زیادی کردهاند و فرسنگها از همه نظر با شخصیتهای ساده و معصومی که سال 1390 به ما معرفی شدند، فاصله گرفتهاند. مکان اصلی قصه و سریال از فصل دوم به مازندارن منتقل شد. چند شخصیت دیگر به شخصیتهای اصلی سریال اضافه شدند. خشایار الوند در این سالها از دنیا رفت و رفتنش ضربه بزرگی به «پایتخت» و پایتختیها زد.
سریال از فصل سوم حامیان مالی قدرتمندی پیدا کرد و حضور تبلیغات در سریال به شکل اغراقشدهای پررنگ شد. از فصل چهارم، تم سیاسی پیدا کرد که با واکنش منفی مخاطبان مواجه شد. اما در عوض تیم فنی سریال بسیار پیشرفت کرد و به دستاوردهایی در سریالسازی رسید که در فصل هفتم همچنان شاهد آن هستیم. بهرام افشاری از بازیگر مهمان در فصل دوم در نقش برادر معتاد بهبود با نقش بهتاش فریبا، پسر بهبود و فهیمه به یکی از شخصیتها و بازیگران اصلی سریال تبدیل شد. کرونا آمد و حتی به «پایتخت» هم راه پیدا کرد. بهبود چند بار مرد و زنده شد تا بالاخره مهران احمدی از حضور در سریال ابراز پشیمانی کرد. سارا و نیکا از سریال حذف شدند و بازیگران جدیدی در فصل هفتم جایشان را گرفتند. خانواده معمولی بعد از تهران و جنوب و چین و ترکیه، در فصل هفتم سر از تاجیکستان درآوردند و «پایتخت» در کنار طرح مسائل اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی دوسویه، باز هم قدمی در راستای بهبود روابط فرهنگی سیاسی با کشورهای دوست و گاه همسایه برداشت. به بهانه پخش فصل هفتم سریال در نوروز 1404، ردهبندی سریال «پایتخت» را که اینجا بر اساس میزان موفقیت در ساخت یک سریال کمدی انجام گرفته است، در این مطلب بخوانید، مجموعهای که علیرغم فرازونشیبهایش، بیتردید یکی از تاثیرگذارترین و بهترین سریالهای ایرانی تاریخ است.
ردهبندی سریال «پایتخت»؛ بدترین فصل کدام است؟
1. فصل اول
- سال پخش: 1390
- نویسندگان: خشایار الوند، امیرحسین قاسمی
- بازیگران: محسن تنابنده، علیرضا خمسه، ریما رامینفر، احمد مهرانفر، سمیرا حسنپور، سارا فرقانیاصل، نیکا فرقانیاصل، آزیتا لاچینی، گیتی قاسمی، رضا بنفشهخواه، نعیمه نظامدوست، پوریا پورسرخ، مجید واشقانی، مریم خدارحمی، پژمان بازغی، حسین مهری
- خلاصه داستان: خانواده نقی معمولی به خاطر قبول شدن هما، همسر نقی، تصمیم گرفتهاند از علیآباد به تهران مهاجرت کنند. خانهای را در تهران خریدهاند که بعد از ورود به تهران متوجه میشوند در معاملهشان گرهی افتاده است. به دنبال حل مشکل خود و بازپس گرفتن خانه مدتی در روزهای نوروز را مجبور میشوند در کامیون ارسطو، پسرخاله نقی که با او به تهران آمدهاند، زندگی کنند.
فصل اول در مقام اول این فهرست قرار میگیرد، نه به این خاطر که به زبان ساده خندهدارترین فصل مجموعه «پایتخت» بوده است، به خاطر احترامی که به عنوان فصل آغازین این مجموعه موفق باید برایش قائل شد. شاید حتی امروز در مقایسه با سایر فصلها بتوان گفت که فصل یک کمترین میزان خنده را از مخاطبانش میگیرد. اما به عنوان یک سریال مستقل، اگر «پایتخت» ادامه پیدا نمیکرد، اثری موفق، قابل تحسین و تأملبرانگیز است. در ادامه مسیر «پایتخت»، پخته شدن شخصیتها بهخصوص زوج تنابنده و مهرانفر و جا افتادن بازیگران در نقشهایشان، آگاهی بیشتر از گویش و فرهنگ مازندرانی، اضافه شدن شخصیتهای فرعی موفق با بازیگران خوب و اشراف بیشتر نویسندگان و سازندگان اثر بر زوایای مختلف جهان «پایتخت» برای خلق طنز و کمدی بهتر باعث شد این سریال در فصلهای آینده قویتر شود.
فصل یک به طور ویژه در شخصیتپردازی ارسطو در مقایسه با سایر فصلها ضعیف عمل کرده و لهجه و گویش مازندرانی هم هنوز در دهان بازیگران خوب نمیچرخد. شخصیتها بیشتر به تیپ نزدیکاند، حتی شخصیت هما که واقعیتر از سایر شخصیتهاست. خردهروایتها زیاد است و گاهی قصه را از خط داستانی اصلی خود دور میکند. با اضافه شدن خردهروایت باند قاچاق و ورود نیروهای انتظامی به قصه که روال همیشگی سریالهای صدا و سیماست، سریال از ریتم میافتد و آشکارا از سایر خردهروایتها ضعیفتر میشود. با این حال، بدون فصل اول «پایتخت» با تمام ضعفهایش که امروز در مقایسه با سایر فصلها بیشتر به چشم میخورد، باقی این مسیر ناممکن بود. به همین خاطر، رتبه اول این فهرست در ردهبندی سریال «پایتخت» به فصل اول تعلق میگیرد.
2. فصل سوم
- سال پخش: 1393
- نویسندگان: محسن تنابنده، خشایار الوند، حسن وارسته
- بازیگران: محسن تنابنده، مهران احمدی، علیرضا خمسه، احمد مهرانفر، ریما رامینفر، هدایت هاشمی، هومن حاجیعبداللهی، نسرین نصرتی، سارا فرقانی اصل، نیکا فرقانی اصل، سکینه شفافی، منگ هان ژانگ، مجتبی بلال حبشی، مصطفی بلال حبشی
- خلاصه داستان: ارسطو برای سومین بار عاشق شده است و قصد برپایی مراسم عروسی دارد. نقی که در حال ساخت خانه خود است، این مراسم را در همان خانه نیمهکاره برگزار میکند و شام مراسم را هم هما که حالا صاحب یک تهیه غذاست، به عهده میگیرد. اوس موسی (معمار مشهدی ساختمان) به نقی اصرار میکند تا ستونی را برای استحکام بیشتر، وسط خانه تعبیه کند ولی نقی قبول نمیکند. مراسم برگزار میشود و بعد از شام وقتی همه مشغول رقص و پایکوبی در طبقه دوم هستند، ساختمان فرو میریزد و همه مصدوم میشوند. چند هفته از این ماجرا میگذرد و نقی در خانه خواهرش فهیمه سکونت دارد و با ارسطو قهر کردهاست. بهبود، همسر فهیمه که جنگلبان است، به گفته خودش در راه نجات جان پلنگ مازندران از دست شکارچیها با برخورد تیر به لگنش جانفشانی کردهاست و این قصه را همیشه با آب و تاب فراوان تعریف میکند. نقی که چند وقتی است بیکار شده تصمیم میگیرد در مسابقات کشتی پیشکسوتان شرکت کند.
اگر فصل اول، «پایتخت» را به عنوان یک سریال محبوب در ذهن مخاطبانش ثبت کرد، فصل سوم آن را به یک سریال کمدی محبوب و موفق تبدیل کرد. با فصل سوم مخاطبان از خندههای اینجا و آنجایی به قهقهههای طولانی و جانانه در طول سریال رسیدند. سریال با فصل دوم هم نوید ادامهدار بودنش را به مخاطبان پر و پاقرصش داده بود و هم با معرفی چند شخصیت جدید ظرفیتهای تازهای را در خود پرورش داد و با مخاطبان ارتباط بیشتر و بهتری برقرار کرد. گروه سازنده «پایتخت» در فصل سوم از تمام این ظرفیتهای تازه استفاده بهینه را کردند. فهیمه و بهبود در نقش خواهر و داماد نقی که در چند قسمت فصل دوم حضور داشتند و طرفداران زیادی پیدا کردند -بهخصوص فهیمه که با بازی خوب نسرین نصرتی یک دستاورد در خلق شخصیت کمدی یک زن مازندرانی به حساب میآید- در فصل سوم به شخصیتهای اصلی سریال تبدیل شدند و بخش مهمی از بار طنز را به دوش کشیدند.
شخصیت رحمت با بازی هومن حاجی عبداللهی که در فصل دوم در نقش دوست خروسباز بهبود و مورد غضب فهیمه معرفی شده و او هم طرفداران زیادی پیدا کرده بود، در فصل سوم به یک فامیل دور تبدیل و پررنگتر شد. پدیده رحمان رحیم که ظاهراً از سلبریتیهای شیرگاه یا حومه هستند، مخاطبان بومی بیشتری را به سریال جذب کرد و یک سوژه طنز خوب به دست تنابنده و سایرین داد. بازیگران در تقلید لهجه مازندرانی پیشرفت قابل توجهی کردند و استفاده از گویش مازندرانی هم وضعیت بهتری پیدا کرد، گرچه به کمال نرسید. شخصیت بابا پنجعلی با اضافه شدن فراموشی به ویژگیهای دردسرساز زیادش موقعیتهای طنز بیشتری را به وجود آورد. به طور کلی، شخصیتها از سیاه یا سفید مطلق بودن در فصل اول و دوم فاصله گرفتند و با خاکستری شدن، با حفظ تیپهای خود، واقعیتر و دستمایه طنز بیشتری شدند. حضور هدایت هاشمی در نقش اوس موسی با شخصیت و لهجه شیرین مشهدیاش (هاشمی خود مشهدی است اما هیچیک از دیگر بازیگران سریال اصالتاً اهل مازندران نیستند) تبدیل به کاتالیزور خوبی در بدهبستانهای طنز تنابنده و مهرانفر و احمدی شد.
یکی از مهمترین اتفاقاتی که در «پایتخت 3» افتاد و به موفقیت آن کمک کرد، شکلگیری شخصیت ارسطو بود. احمد مهرانفر بالاخره با لهجه مازندرانی ارتباط برقرار کرد و اگرچه مثل تنابنده یا نصرتی به نسخه دقیقتری از آن نرسید، لهجه و لحن خاص خودش را خلق کرد که به پرداخت بیشتر و بهتر شخصیتش کمک کرد. همین باعث شد زوج او و تنابنده در پیشبرد قصه و خلق موقعیتهای کمدی بهتر عمل کنند. قصه در فصل سوم خط سیر جالبتر و سرگرمکنندهتری پیدا کرد؛ با اینکه تبلیغات در آن بسیار پررنگتر شد و بسیاری از منتقدان و مخاطبان به آن اعتراض داشتند. قصه دلدادگیهای ارسطو که حالا به رانندهای بینالمللی و موفق تبدیل شده بود، بالاخره به سرانجام رسید و انتخاب یک بازیگر چینی به سریال، با وجود ضعف در اجرا، موقعیتهای طنز زیاد و موفقی را ایجاد کرد.
فصل سوم «پایتخت» همچون دو فصل پیشین شروع بسیار قدرتمندی داشت. قسمت اولِ پربیننده و قوی یکی از ویژگیهای مجموعه «پایتخت» بوده است که البته در فصل هفتم از آن گرفته شد. فصل سوم در نیمه کمی از ریتم میافتاد. اما با ورود شخصیت راحله، عروس چینی (صرفنظر از بخشهای معرفی جاذبههای گردشگری تهران) و بازگشت نقی به میدان کشتی دوباره جان گرفت. «پایتخت 3» بیشتر روی وجه کمدیاش تمرکز داشت اما مثل همیشه درامش را هم جدی گرفت و تأثیرگذاری همیشگیاش را داشت. سکانس گریههای سوزناک نقی بر سر مزار مادر و اعتراف به شکست در کشتی را به خاطر بیاورید. یا پیروزی و قهرمانی نقی در مسابقات پیشکسوتان که کارگردانیاش از نقاط قوت فصل سوم است. ماجراهای یوز ایرانی هم اگرچه در پرداخت و اجرا قابل مقایسه با بخش کشتی نیست اما لحظات خوب و تأثیرگذار خودش را دارد. این هم یکی دیگر از ویژگیهای «پایتخت» بوده است که هرچه جلوتر رفت، تمرکز روی نقی معمولی بیشتر شد و این شاید یکی از مشکلات مهران احمدی با سریال بود.
«پایتخت 3» نقطه تحول این مجموعه است. بعد از این فصل شخصیتهای دوستداشتنی و سمپاتیک این سریال و دیالوگهایشان به میمهای شبکههای اجتماعی و ایموجی و استیکر پیامرسانها تبدیل شدند. (معروفترین و بهترینش مربوط به سکانس بازگشت نقی به خانه بهبود و فهیمه بعد از شکست در مسابقه کشتی و دیالوگ معروف «فقط بذارین برم من» از زبان نقی است.) تکیهکلامهایشان را بر سر زبانها افتاد و محبوبیت و شهرت «پایتخت» دو چندان شد. سازندگان سریال دیگر در فصل سوم کاملاً موفق شدند طیفهای مختلفی از جامعه، موافق و مخالف سریالهای صدا و سیما، را به خود جذب و خود را برای ساخت فصلهای بعدی آماده کنند.
3. فصل دوم
- سال پخش: 1392
- نویسندگان: محسن تنابنده، حسن وارسته، کوروش نریمانی
- بازیگران: محسن تنابنده، ریما رامینفر، علیرضا خمسه، سارا فرقانی اصل، نیکا فرقانی اصل، بهمن هاشمی، احمد مهرانفر، مهران احمدی، حسین محباهری، مونا فرجاد، هومن حاجیعبداللهی، امیر جعفری، نسرین نصرتی، سلمان خطی، سکینه شفافی، لیندا کیانی، رابعه مدنی
- خلاصه داستان: نقی معمولی در گنبد و گلدسته سازی کار میکند و مسئولیت حمل یک گنبد و گلدسته را به روستایی در قشم با کامیون ارسطو پسرخالهاش بر عهده میگیرد. او با خانوادهاش به همراه سرپرست بار راهی تهران میشوند تا گنبد و گلدسته را به صاحبش که در خانه سالمندان زندگی میکند، نشان دهند و بعد به طرف مکان نصب بروند.
فصل دوم «پایتخت» امروز در قیاس با فصل سوم و نیمه اول فصل پنجم و ششم شاید کمتر خندهدار به نظر بیاید اما در شهرت و ایجاد پایگاه مخاطبان ثابت و طرفداران دوآتیشه سریال نقش بسیار مهمی داشته است. در «پایتخت 2» خانواده نقی معمولی که در فصل اول در تهران و گرفتاریهایش به مخاطبان تلویزیون معرفی شده بودند، حالا برای اولین بار در زادگاهشان شمال به تصویر کشیده شدند. شخصیتها اگرچه هنوز به فصل اول نزدیک بودند و لهجهها هنوز به درستی شکل نگرفته بود اما در مسیر پختگی خود گام برداشتند.
در فصل دوم شخصیتهایی فرعی که اعضای خانواده نقی معمولی بودند، مثل فهیمه و بهبود به سریال اضافه شدند که با استقبال خوبی از سوی مخاطبان هم مواجه شدند. این استقبال منجر به تثبیت حضور شخصیت فهیمه در سریال شد و همینطور چندین بازگشت از شخصیت بهبود. رابطه شکرآب پر از کنایه برادر و داماد بین نقی و بهبود بستر مناسبی را برای خلق موقعیتهای کمدی بیشتر در کنار ارسطو و همینطور شخصیت رحمت به وجود آورد که اینجا برای اولین بار در نقش یک خروسباز معرفی شد. نسرین نصرتی هم که آن زمان چهرهای شناختهشده نبود، نقش فهیمه را طوری درک و بازی کرد که انگار یک زن واقعی روستایی مازندرانی است. دقیقتر یک خواهر شوهر روستایی مازندرانی.
طبق معمول «پایتخت» در فصل دوم هم زمانی که به نیمه دوم و ماجراهای خانه سالمندان و فروش غیرقانونی کلیه میرسد، از ریتم و جذابیت میافتد. ظاهراً هرجا سریال بیش از اندازه شعاری میشود یا مشخصاً دارد پیام اخلاقی خاصی را به مخاطبانش منتقل میکند در تمام ابعاد ضعیف میشود. اگرچه شخصیتها و بازیگران و شوخیها همچنان نقطه قوت سریال باقی میمانند. فصل دوم یک سکانس خواب جوجه ارسطو دارد که در اجرا فوقالعاده است و دستاورد فنی قابل توجهی در تلویزیون به حساب میآید.
فصل دوم «پایتخت» با چند حاشیه هم روبهرو شد. بالاخره بخشی از مازندرانیها اعتراض خود را بر زبان آوردند و حتی تا توقف سریال هم پیش رفتند. نماینده مردم ساری در مجلس درباره ساخت این سریال گفت: «کاری که صداوسیما انجام دادهاست، علیرغم همه تذکرات، این کار را حتی استعمارگران اروپایی در کشورهای آفریقایی وقتی مشغول غارت آنها بودند، انجام ندادند.» این در حالی است که امیر خوراکیان، رئیس سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، از موافقان سریال معتقد بود «پایتخت» علاوه بر نکات مثبتش، کار خوبی در پرداختن به مفهوم خانواده انجام داده است. با این حال، دو بار تجمع در مقابل استانداری مازندران، تجمع اعتراضآمیز در قائمشهر، نامه بعضی نمایندگان مجلس و مخالفت علنی بعضی از کارمندان استانداری مازندران، مخالفت بعضی نشریات و وبسایتها، فعالیتهای پراکنده مخالفان در اینترنت و برخورد و درگیریهای پراکنده مردم با افرادی که تقلیدکننده رفتار سریال «پایتخت» بودند، از جمله اعتراضاتی بود که به «پایتخت 2» شد.
4. فصل پنجم
- سال پخش: 1397
- نویسندگان: محسن تنابنده، امیرحسین قاسمی، خشایار الوند
- بازیگران: محسن تنابنده، احمد مهرانفر، علیرضا خمسه، ریما رامینفر، نسرین نصرتی، هومن حاجیعبداللهی، بهرام افشاری، سلمان خطی، هدایت هاشمی، سارا فرقانی اصل، نیکا فرقانی اصل، مجتبی بلال حبشی، مصطفی بلال حبشی، عاطفه باقری، نیلوفر رجاییفر
- خلاصه داستان: ارسطو خودرویی گرانقیمت میخرد و خانواده را برای سور دادن به گردش میبرد امّا در میانه راه، ماشین چپ میکند و در رودخانه میافتد. خانواده نقی معمولی بر اثر این حادثه، صدمات شدیدی دیدهاند و همین موضوع منجر به کدورت و قطع ارتباط نقی با ارسطو شده است. پس از مدتی، نقی بهخیال گرفتن مجوز داوری کشتی و عوض شدن روحیه، با خانوادهاش عازم ترکیه میشود. اما هنوز پایش به ترکیه نرسیده متوجه میشود که این سفر نقشه ارسطو برای استفاده کردن از گذرنامههای آنها به قصد آوردن لباس از ترکیه بوده است. این موضوع باعث تنش مجدد میان نقی و ارسطو میشود. این تنشها با موضوع خواستگاری رحمت در بالنی که آنها در ترکیه سوار میشوند به اوج خود میرسد. در این میان مسئول هدایت بالن بر اثر مصرف مشروبات الکلی سکته کرده و بالن از مدیریت خارج شده و به سمت سوریه و جبهه داعش میرود.
فصل پنجم «پایتخت» به خاطر ورود سازمان سینمایی اوج به عنوان تهیهکننده سریال و تأثیر آن بر رویکرد سازندگان سریال در قصهگویی بیشترین اعتراض و انتقاد را دریافت کرد. با این حال، دقیقاً به خاطر حمایت مالی هنگفت این سازمان، فصل «پنجم» یکی از باکیفیتترین و پرخرجترین فصلهای مجموعه «پایتخت» است، و البته خندهدارترین. فصل پنجم با یک شروع توفانی در قسمت اول موفق شد مخاطبانی را که به خاطر ضعف فصل چهارم از «پایتخت» فاصله گرفته بودند، دوباره به خود جذب کند و بهگونهای دوباره شخصیتها را با حضور دوباره خشایار الوند در گروه نویسندگان زنده کند. زوج مهرانفر و تنابنده در فصل پنجم به نهایت پختگی خود رسیدهاند و اضافه شدن شخصیت بهتاش با بازی بهرام افشاری به شخصیتهای اصلی سریال، هم جان تازهای به فضا بخشید و هم جای خالی شخصیت بهبود را پر کرد که به دلیل به توافق نرسیدن بازیگرش، مهران احمدی با سازندگان سریال، از فصل چهارم دیگر حذف شده بود.
فصل پنجم بیش از پیش روی زوج تنابنده و مهرانفر تکیه میکند. اگرچه شخصیت رحمت و بهتاش هم به نوبه خود بار طنز را به دوش میکشند. بهرام افشاری به مراتب بیشتر. رابطه او به عنوان یک نوجوان آس و پاس که نماینده نسل بلاتکلیف و بحرانزده هزاره است، با بزرگترهایش بهخصوص با مادرش فهیمه و داییاش نقی هم موقعیتهای طنز زیادی به وجود میآورد و هم تأملبرانگیز میشود. این فصل جایی برای خط داستانی عاشقانه ارسطو هم ندارد که از نکات قابل بحث سریال هم هست. تغییر منفی شخصیت ارسطو از یک راننده کامیون سادهدل به یک قاچاقچی، در واقع ظلمی بود که به شخصیت ارسطو شد.
اگرچه احمد مهرانفر توانست همچنان وجه دوستداشتنی شخصیت ارسطو را حفظ کند، این میزان تغییر هیچ توجیهی جز آنکه باید یک سری مسائل در سریال گنجانده شود، ندارد. این وضعیت البته تضاد و کشمکش میان ارسطو و نقی را بیشتر کرد و موقعیتهای طنز زیادی به وجود آورد. اما تمرکز بیش از اندازه روی مسئله ورود پوشاک قاچاق و بعد مواجهه با داعش «پایتخت» را در وضعیت حساس و چالشبرانگیزی قرار داد. سخت بتوان از دل چنین موقعیت بغرنجی طنز بیرون کشید اما گروه سازنده «پایتخت» نهایت تلاش خود را کردهاند و تا حد زیادی موفق هم بودهاند. اما دوپارگی و بلاتکلیفی خط داستانی اصلی آشکارا در فصل پنجم به چشم میخورد و از کیف اولیهاش میکاهد. با این حال، شخصیتها در تقلید لهجه مازندارنی و استفاده از گویش مازندرانی بهتر شدهاند و در راستای طنز از آن بهره میبرند. به همین خاطر، فصل پنجم سریال «پایتخت» را بیشتر میتوان با تکیهکلامها و اصطلاحات تازه شخصیتهایش به یاد آورد و در این ردهبندی باید به آن اندکی بها داد.
5. فصل ششم
- سال پخش: 1399
- نویسندگان: محسن تنابنده، آرش عباسی، محمد تنابنده (دو قسمت پایانی)
- بازیگران: محسن تنابنده، احمد مهرانفر، ریما رامینفر، نسرین نصرتی، هومن حاجیعبداللهی، بهرام افشاری، مهران احمدی، سلمان خطی
- خلاصه داستان: باباپنجعلی از دنیا رفته و اعضای بدنش به نیازمندان اهدا شده است. بهبود فریبا پس از سالها به ایران بازمیگردد اما ماجراهایی برایش پیش میآید که فهیمه را از شوهرش دلسرد میکند. بهبود در این فصل به بیماری سندرم دست بیقرار مبتلا است. بهتاش که بیکار و آس و پاس بود، حالا دروازهبان باشگاه فوتبال نساجی مازندران شده و به بازیکن فوتبال پیتر چک علاقه دارد. نقی معمولی هم سیاسی شده و راننده و محافظ شخصی نماینده مجلس است. هما همسر نقی گوینده اخبار شده است. ارسطو با فردی به اسم کاووس ناخواسته وارد فروش مواد مخدر میشود و از خودرو نقی که راننده نماینده مجلس است، برای جابهجایی مواد استفاده میکند.
سریال «پایتخت» از فصل پنجم وارد فاز جدیدی شد. حتی کیفیت دوربینها و امکانات فیلمسازیاش بهبود پیدا کرد. با این تغییرات، شخصیتها هم به سمت و سوی دیگری رفتند. نویسندگان سریال برای آنکه بتوانند بعضی موضوعات بغرنج اجتماعی و سیاسی را وارد قصه کنند، مجبور شدند شخصیتها را به سیاه بودن نزدیکتر کنند و این اتفاقی بود که در واقع از فصل چهارم آغاز شد. زمانی که اعضای خانواده معمولی بر خلاف اصول اخلاقی همیشگیشان که تا فصل سوم پابرجا بود، تصمیم گرفتند در زمین بدون مجوز ساخت، ملک بسازند. مطرح کردن بحران زمینخواری در کشور البته کار مبارکی است اما قصه و شخصیتهای سریال در واقع از فصل چهارم فدای این موضوعات سفارشی سازمان شدند. به طوری که بعضی رفتارهایشان با شخصیتی که تا به حال از آنها به نمایش گذاشته شده بود، کاملاً در تضاد بود و این باورپذیری آنها را سخت میکرد. این روند در فصل پنجم ادامه داشت و در فصل ششم به اوج خود رسید.
البته این تغییر در شخصیتها بازتابی از جامعهای است که اجازه نمیدهد سادهترین مردمان در آن همچنان ساده و متعهد به اصول اخلاقی خود بمانند. دستکم مردهای سریال این توانایی را نداشتند. زنها هم اگرچه قربانی بعضی آسیبهای اجتماعی فرهنگی مثل جراحیهای زیبایی شدند، خیلی زود نجات یافتند. اما تغییر شگرف شخصیت ارسطو از پسری دست و پا چلفتی و عاشقپیشه به یک قاچاقچی، هیچجوره با عقل جور درنمیآید. ارسطو که در فصل پنجم درگیر قاچاق پوشاک شده بود، با بالن تفریحیِ از مسیر منحرفشده به همراه خانواده نقی سر از قلمرو داعش درآورد، در فصل ششم به خاطر بدهیهایش به زندان افتاده و حالا زمین تا آسمان با نسخه قدیمیاش فرق دارد. این سرنوشت خوبی برای شخصیت ارسطو نبود. اینکه رفتارها و انتخابهایش مدام درس عبرتی برای مخاطبان نباشد. شاید اگر نیمه الحاقی دوم فصل پنجم نبود، شخصیت ارسطو قربانی نمیشد. با این حال، احمد مهرانفر به طریقی موفق شد حتی این شخصیت تازه ارسطو را هم در دل مخاطبان جا کند. سکانسهای او با تنابنده و هومن حاجی عبداللهی از لحظات خوب «پایتخت 6» است. سکانس بحث بر سر دندان فهیمه را به یاد بیاورید.
در «پایتخت 6» هم تنابنده و نویسندگان دیگر موفق شدند باز هم در نیمه نخست سریال، با استفاده از همان الگوهای همیشگی از مخاطبان خود خنده بگیرند. در واقع، به این شکل به مخاطبان خود بقبولانند که هر فصل «پایتخت» را باید با منطق همان فصل سنجید و از لحظات خوشاش لذت برد. اگر در فصل ششم نقی به این سطح از تظاهر رسیده و ارسطو رسماً خلافکار میشود، بیانگر تأثیر فضای جامعه بر این شخصیتهاست. اما در واقع ادامه مسیری است که آجرش از فصل چهارم و بعد به وضوح در فصل پنجم کج گذاشته شد. فوت خشایار الوند و عدم حضورش در فصل ششم ضربه آشکاری به سریال زد. شیوع ویروس کووید هم باعث شد سریال که تقریباً همزمان با پخش در حال ساخت سریال بود، نیمهکاره بماند. دو قسمت پایانی هم که بعدها ساخته شد، بهکل ساز دیگری را میزد. مهران احمدی که در این فصل دوباره با شخصیت بهبود به سریال بازگشته بود، قبول نکرد که در قسمتهای پایانی حضور داشته باشد و قصه کلاً به محاق رفت.
فصل ششم به جز شروع خوبش، بزرگترین ضربهاش را از بازگرداندن شخصیت بهبود خورد. خط داستانی تا جایی که قرار بود فهیمه و رحمت با هم ازدواج کنند، خوب داشت پیش میرفت. زنده کردن بهبود و آن سندرم دست بیقرار به همراه کرونا و ماجراهای خلافهای ارسطو، سریال را به انحراف برد و طنز را از آن گرفت. تا پیش از آن همه چیز داشت خوب پیش میرفت. شخصیت فهیمه به نقطه جالبی رسیده بود و پتانسیلهای بیشتری برای خلق کمدی از خود نشان داد که با زنده شدن بهبود آنها را از دست داد. درست است که سکانس شاهکار دندان را بهمان داد اما شوخی کردن با سوژه را سخت کرد. چطور در فرهنگ ما میشود با چنین سوژه حساسی شوخی کرد؟ اینکه مردی به خیال خانوادهاش از دنیا رفته باشد و در این فاصله همسرش تصمیم بگیرد با دوست او ازدواج کند، و بعد مرد به یکباره زنده شود، در ایران و جهان بیشتر سوژه تراژدی بوده است نه کمدی. در فرهنگ ما که از اساس نمیتوان با چنین چیزی شوخی کرد. مگر همان علاقه فهیمه به عنوان مادر تنهای دو پسر بزرگ که دوست دارد ازدواج کند به مردی که زمانی به خاطر خروسبازیاش از او بیزار بود، چه ایرادی داشت؟
سریال «پایتخت 6» قربانی تصمیمات غلط و بحران همهگیری کرونا شد اما در این ردهبندی حداقل از فصل چهارم و هفتم وضعیت بهتری دارد. یک نیمه ابتدایی عالی دارد و طبق معمول در ادامه ضعیف عمل میکند. به لحاظ فنی همچون فصل پنجم قوی است و همچون دیگر فصلها یک موضوع مهم اجتماعی را با مرگ شخصیت پنجعلی، که با پیری و فراموشیاش دیگر جایی برای مانور دادن نداشت، مطرح کرد. اهدای اعضای بدن پنجعلی در شروع سریال هم گام درستی در مسیر فرهنگسازی برمیدارد (در فصل دوم موضوع قاچاق اعضای بدن مطرح میشود) و هم موقعیت مناسبی برای خلق کمدی به وجود میآورد.
6. فصل چهارم
- سال پخش: 1394
- نویسندگان: محسن تنابنده، حسن وارسته، کوروش نریمانی
- بازیگران: محسن تنابنده، علیرضا خمسه، احمد مهرانفر، ریما رامینفر، نسرین نصرتی، محیا دهقانی، هدایت هاشمی، منگ هان ژانگ، چی وی فا، وین گان چا، مجتبی بلال حبشی، مصطفی بلال حبشی، سارا فرقانی اصل، نیکا فرقانی اصل، هومن حاجیعبداللهی، علی سلیمانی، محمدرضا علیمردانی
- خلاصه داستان: هما سعادت در انتخابات شورای شهر رأی میآورد و طرفداران او در منزلشان جمع میشوند. همسر چینی ارسطو (چوچانگ یا راحله) در سانحه هوایی جان خودش را از دست داده و این مسئله موجب شده تا کام ارسطو هر روز تلخ و تلختر بشود. نقی از همسرش درخواست میکند تا برای ساخت خانه فهیمه (خواهر نقی) مجوز بگیرد اما او این کار را خلاف میداند و هیچ رقمه زیر بار نمیرود. نقی به همراه اقوام و خویشانش و کمک اوس موسی دست به کار میشوند و خانه فهیمه را بهطور پنهانی با آوردن مصالح از راه و بیراه میسازند، اما در آخر توسط شهرداری تخریب میشود. در این بین ماجراهایی از جمله ازدواج مجدد باباپنجعلی، دعوای نقی و هما، حضور بهبود در جمهوری دموکراتیک کنگو و عشق رحمت به خواهرزاده اوس موسی ، سوسن ، تقلب سارا و نیکا در باشگاه تکواندو و… اتفاق میافتد.
فصل چهارم «پایتخت» تنها فصلی بود که در ماه رمضان از تلویزیون پخش شد. سازندگان سریال تلاش زیادی کردند که «پایتخت» تبدیل به یک سریال ماه رمضانی شود و در عین حال به چارچوبهای خودش وفادار بماند. تا حدودی هم موفق شدند اما «پایتخت» دستکم تا آن زمان پتانسیل تبدیل شدن به سریال سی قسمتی را نداشت؛ و «پایتخت 4» به همین خاطر ضعیفتر از فصلهای دیگر سریال شد و در این ردهبندی هم نمیتوان جایگاه بالاتری برای آن متصور شد. البته نکات مثبتی هم داشت. مثل پختهتر و جاافتادهتر شدن زوج نقی و ارسطو که از فصل سوم به بعد رابطهشان وارد مرحله تازهای شده بود و در فصل چهارم هم بر همان اساس پیش رفت. تکیه بر گریمهای اغراقشده برای خندهدارتر کردن شخصیتها هم در فصل سوم آغاز شده بود و در فصل چهارم به اوج خود رسید. اضافه شدن شخصیتهای جدید به واسطه خط داستانی تازه یعنی ازدواج پنجعلی که در فصل سوم فراموشیاش حادتر و حالا ازدواج راهحلی برای درمان بیماریاش شده بود، رنگ تازهای به سریال داد. محمدرضا علیمردانی در نقش پسر همسر تازه پنجعلی و رقیب هما در انتخابات شؤرا به گروه بازیگران اضافه شد و تا حدی توانست از پتانسیلهای خود در دوبله و طنز در «پایتخت» استفاده کند. اگرچه شخصیتش در سریال ماندگار نشد. در واقع، جایی برای ماندگاری نداشت.
«پایتخت 4» مثل سایر فصلهای این مجموعه شروع پرقدرتی داشت. هنوز پای حامی مالی قدرتمند مثل سازمان سینمایی اوج به مجموعه باز نشده بود و کیفیت فنی هنوز مثل فصلهای قبل بود. اما ماجرای مرگ چوچانگ در پرواز مالزی که کنایهای به پروازهای ناموفق خطوط هوایی بود و ورود هما به شؤرای شهر، دستمایه طنز موفقی شد. شوخیهای نقی و ارسطو که حالا به خاطر مرگ چوچانگ دچار افسردگی شده بود و خانواده از جمله مادرش دورش را برای کمک به او گرفته بودند، تا چند قسمت توانست بار طنز را به دوش بکشد. اما «پایتخت 4» با عدم حضور بهبود و اوس موسی که به موفقیت فصل سوم کمک زیادی کرده بودند، از شخصیتها و موقعیتهای کافی برای خلق طنز خالی شد و پر کردنش با شخصیت مادر ارسطو نتوانست این فقدان را جبران کند. البته پیرزن محلی که در فصلهای پیشین هم چند بار در نقش شخصیتهای فرعی در سریال حضور داشت، بامزه و دوستداشتنی بود. حتی دیالوگهای بامزهاش در کنار نقی با علاقه ویژهای که به او داشت، توانست موقعیتهای طنز هم به وجود بیاورد.
اما باز هم طرح یک بحران مهم اجتماعی مثل زمینخواری و پارتیبازی جان «پایتخت» را گرفت. نقی به خاطر ورود هما به شؤرا تغییر شخصیت صد و هشتاد درجهای داد که البته نشاندهنده لایه عمیقی از روابط و ضوابط زناشویی را به نمایش گذاشت و در نهایت، پیام اخلاقی پرهیز از پارتیبازی هم با عملکرد هما به مخاطبان منتقل شد. اما از آنجا که سازندگان مجبور شدند قصه را کش دهند تا به سی قسمت تبدیل شود، سریال در میانه از جان و ریتم افتاد و کمدی هم فراموش شد. بخشهای مربوط به تحقیقات هما هم به این نقصان دامن زد. بدین ترتیب، «پایتخت 4» به سمبلشدهترین فصل این مجموعه تبدیل شد و طبعاً طنازی و خلاقیتش هم به پایینترین سطح رسید. تنها نوآوریاش در خوابهای کارتونیای بود که ارسطو در کابوسهایش میدید و انصافاً هم خوب از آب درآمده بودند. استفاده از اصطلاحات و تکیهکلامهای مازندرانی هم در این فصل بیشتر شد که نزدیکی شخصیتهای سریال به محل زندگیشان را بیشتر کرد.
7. فصل هفتم
- سال پخش: 1404
- نویسنده: محسن تنابنده، آرش عباسی
- بازیگران: محسن تنابنده، ریما رامینفر، احمد مهرانفر، نسرین نصرتی، هومن حاجیعبداللهی، بهرام افشاری، هدایت هاشمی، شیوا مکینیان، سلمان خطی
- خلاصه داستان: در این فصل، سارا و نیکا در آستانه ازدواج هستند و نقی برای ازدواجشان شرایط سختی در نظر گرفته است. از سوی دیگر، در شب میهمانی ارسطو به افتخار همسر جدیدش، یک شهاب سنگ در خانهٔ خانواده معمولی سقوط میکند. ارسطو و رحمت با پنهان کردن این موضوع از نقی، قصد فروش سنگ سقوط کرده را دارند و در این میان، ماجراهای دیگری نیز برای خانواده معمولی و اطرافیانشان رخ میدهد.
برای قضاوت فصل هفتم «پایتخت» هنوز کمی زود است. چون در زمان نگارش این مطلب سریال هنوز در حال پخش بوده است. واکنش مخاطبان کاملاً دوسویه است. عدهای همچنان سریال را تحسین میکنند و طرح موضوعات مهمی مثل فرزندآوری را در فرهنگسازی مؤثر میدانند. نسبت به شوخیهای نقی و سایر شخصیتها هم وضعیت به همین شکل است. البته «پایتخت» بعد از بالا پایینهای بسیار و حذف و بازگشت شخصیتها انسجام اولیه خود را از دست داده است. اما به لحاظ خلق کمدی تا اینجا (که چهارده قسمت از فصل پخش شده است) در مقایسه با سایر فصلها ضعیفترین بوده و حتی شروع توفانی و پرکشش فصلهای پیشین را نداشته است. اتفاقاً برعکس، هرچه جلوتر میرود، از این نظر بهتر میشود.
در فصل هفت، بازیگران جدیدی نقش سارا و نیکا را بازی میکنند که به اندازه بازیگران پیشین نقش مؤثری در سریال ندارند. اضافه شدن شخصیتهای تازهای مثل داماد تاجیکی و دیگر خواستگار نخبه یکی از دوقلوها قرار است به خلق موقعیتهای طنز کمک کند اما بازیگران و شخصیتپردازیها ضعیفاند و اجرا باسمهای شده است. نقی در ایجاد شرم نیابتی در ما به بالاترین حد خود رسیده و با بزرگ شدن سارا و نیکا و فرا رسیدن وقت ازدواجشان بالاخره تعصب بیموردش دستمایه طنز شده است که در مجال دیگری جای بحث دارد. تحجر خانواده معمولی در بسیاری از فصلها بهخصوص سه فصل آخر یکی از نقاط ضعف سریال بوده است. ارسطو در همان مسیر تغییر شخصیت و سوق دادن شدن به سمت منفی پیش رفته است. حضور دوباره رحمت در کنار خانواده معمولی که در فصل ششم به خاطر زنده شدن بهبود از آنها فاصله گرفته بود، منطقی نیست. اما خب همانطور که پیش از این گفته شد، منطق هر فصل «پایتخت» را باید با خودش سنجید. اینکه به نظر میرسد دوباره قرار است رابطهای بین فهیمه و رحمت شکل بگیرد هم در ادامه همان انتخابهای بیمنطق است. گریم اغراقشده و ضعیف رحمت هم به این ماجرا کمکی نمیکند.
با این حال، فصل هفتم سریال «پایتخت» اگرچه در این ردهبندی جایگاه بالایی ندارد، همچنان به سیاق گذشته مسائل مهم اجتماعی و فرهنگی را مطرح میکند. کنایههای سیاسی میزند. یک بیماری نادر را با شخصیت بهتاش به ما معرفی میکند که ظاهراً قرار است موقعیتهای طنز زیادی را به وجود آورد. بهرام افشاری همچنان در نقش بهتاش قوی ظاهر شده است و بیماریاش بهانهای برای مطرح کردن معضلات جوانان جامعه بحرانزدهمان است. تظاهر و دورویی، چشم و همچشمی و جاهطلبیهای منفی برای رسیدن به ثروت از جمله موضوعات مهم دیگری است که «پایتخت 7» روی آن دست گذاشته است. خوشبختانه هما همچون چند فصل آخر دیگر چشمهایش را به روی نکات منفی نقی نمیبندد و این خود در راستای انتقاد به رفتارهای اجتماعی نادرست و فرهنگسازی مؤثر است. شخصیت تازهای که به عنوان همسر تازه ارسطو به سریال اضافه شده، چیز تازهای به آن اضافه نکرده است. چه بسا شخصیتپردازی و بازیگر ضعیفش به سریال ضربه هم زده است. چرا که وصله ناجوری است. محسن تنابنده از جایی تبدیل به نقطه کانونی سریال شد و اینجا به نظر میرسد در این انحصارطلبی به بالاترین حد خود رسیده است که به سریال ضربه میزند. طبعاً نقی یکتنه نمیتواند بار طنز قصه را به دوش بکشد.
منبع: دیجیکالا مگ
source