کافی بود صدایش از جایی پخش شود تا گرد میانسالی از سر و روی بزداییم و قدم در دوران کودکی بگذاریم. چند تار موی سفیدمان سیاه میشد و با «لوک خوششانس» در کنار آن سگ شیرین سخن که بوشوگ نام داشت و محمد عبادی به جایش میگفت و یا اسبش به نام جالی با صدای نازنین حسین عرفانی، دل به صحرای بیانهتا بزنیم تا دوباره با هم سفری آغاز کنیم. سفری که از دل شهرهای وسترن میگذشت و آن سویش همواره برادران دالتون بودند و برای لوک محبوب ما نقشهای در سر داشتند. لوک به هر طریقی بود نقشههای آنها را نقش برآب میکرد و دالتونها را هم به زندان میفرستاد و ما در آن روزگار کودکی به صفحهی شکمدار تلویزیونهای بدقوارهی آن روزگار زل میزدیم تا لوک از راه برسد و با صدای همیشه جوان منوچهر والیزاده با ما خداحافظی کند. حال خبر رسید که منوچهر والیزاده در سن 84 سالگی درگذشته و از بین ما رفته است. درست یک روز پس از ایرج رضایی، دیگر دوبلور با سابقهی سینما و تلویزیون این ملک.
چند سالی از آن دوران کودکی گذشت. دیگر «لوک خوششانس» چندان جدی نبود و سینما داشت جای آن کارتونهای درجه را میگرفت و مهم میشد. نسخهای ویدیویی از فیلم مفخم «پالپ فیکشن» جناب کوئنتین تارانتینو در دوران کرایه کردن فیلمها از ویدئو کلوپهای شهر وجود داشت که حسابی نفس را در سینه حبس میکرد و عطش را آرام میکرد. «پالپ فیکشن» از آن آثاری بود که راه به دوبله، آن هم در آن دوران نمیداد و نمیشد تصور کرد که دوبلهای از آن وجود داشته باشد؛ هنوز هم دوران سی دی و دی وی دی و زیرنویسها از راه نرسیده بود. اما باز هم مخاطب تشنه را فرامیخواند. چرا که همیشه میشد روی معجزهی آن بزرگان دوبلهی ایران حساب باز کرد که کاری میکنند، کارستان. کرده بودند؛ دوبلهی «پالپ فیکشن» تبدیل شد به پربازدیدترین فیلم عمر نگارنده. جایی بالاتر از «گوزنها»، جایی بالاتر از «اسب کهر را بنگر». همان فیلمهایی که آنها را آثار محبوبم از هنر هفتم خطاب میکنم.
خدافظی تلخ با صدای ماندگار دوبله ایران
منوچهر والیزاده در آن جا به جای وینسنت با بازی جان تراولتا حرف میزد و بعدها که نسخهی زبان اصلی را دیدیم، متوجه شدیم که بهتر از خود این بازیگر توانسته نحوهی سرو غذا در سینماهای آمستردام را توضیح دهد یا از ماساژ پا حرف بزند یا از این بگوید که طرفدار میلشیک پنج دلاری میا والاس با بازی اوما تورمن است اما حاضر نیست پنج دلار برای فقط یک میلکشیک (یا به قول خودش شیر و بستنی) پول بدهد. همهی اینها چسبید به ذهن ما و خاطره شد و ادامه پیدا کرد. میتوان این فهرست را ادامه داد؛ از نقشهای دیگری گفت که گویندگی کرده و حسابی برای ما جذاب شدند؛ از سنت ژوست، شخصیت انقلابی و جوان فیلم «دانتون» ساختهی درخشان آندره وایدا تا گفتن از نقشهای معرکه ی دیگری به جای توشیرو میفونه، آنتونی پرکینز یا حتی تام کروز.
اگر دوبلهباز باشید و این نوشته را بخوانید حتما از صدایش روی کسی چون رابرت دنیرو هم خاطره دارید. رابرت دنیرو برخلاف آل پاچینو هیچگاه دوبلوری ثابت نداشت. ما چهرهی آل پاچینو را بیشتر با صدای خسرو خسروشاهی گرامی به یاد میآوریم اما بسیاری جای رابرت دنیرو حرف زدهاند و هیچگاه گویندهی ثابتی به جای او سخن نگفته. در چنین بستری منوچهر والیزاده بهترین نقشهای او را گفته؛ یعنی تراویس بیکل در «راننده تاکسی» و ویتو کورلئونه جوان در «پدرخوانده: قسمت دوم» و البته در دوبلهی دوم «شکارچی گوزن» مایکل چیمینو هم به جای او حرف زده. به جای بروس لی هم میتوانست بگوید و مثلا در «بازی مرگ 2» لبهای این بازیگر را با طنین صدای گرمش بجنباند. اگر قدیمیتر هم هستید، حتما صدای دلنشینش را در مجموعه فیلمهای «شرلوک هلمز» به جای بازیل ربتون به یاد دارید. جوانترها هم او را با همان تام کروزها یا کیانو ریوزها به یاد میآورند؛ به ویژه در موجموعههای چون «ماموریت: غیرممکن» و «جان ویک».
صدایش رثا بود و گیرا. خروشان بود و شیوا سخن میگفت و هر نقشی را میتوانست طوری اجرا کند که گویی یک جوان بیست و چند ساله پشت میکروفون نشسته و به جای این همه شخصیت حرف میزند. به همین دلیل هم بیشتر در قالب شخصیتهای جوان سخن میگفت. اما تمام کارنامهاش چنین نبود. استاد بازی با کلمهها بود و میدانست چگونه بازی بد یک بازیگر را دست کم به یک اجرای متوسط و قابل قبول تبدیل کند؛ خیلی از تام کروزها را همینگونه نجات داد و البته این هنری است که آن نسل دوبلورها داشتند و خیلی از فیلمها را به آثار بهتری تبدیل میکردند. به ویژه فیلمهای سینمای خودمان را؛ اصلا نمیتوان بسیاری از آثار سینمای ایران را بدون دوبلههای درجه یکش تصور کرد.
زندگینامه منوچهر والیزاده
منوچهر والیزاده کارش را در دوبله با «نرون و مسالینا» در رادیو شروع کرد. بعد به تئاتر رفت و سر از کارهای لالهزاری در آورد. دههی 1930 بود و دوبله داشت پا میگرفت. منوچهر والیزاده هم زیر نظر منصور متین در همان زمان به طور حرفهای کارش را شروع کرد. بعد هم سراغ استاد گرانقدر علی کسمایی، پدر دوبلهی ایران رفت و آهسته آهسته در بین دوبلورها برای خود نامی دست و پا کرد. با بسیاری کار کرد؛ با پرویز بهرام، جلال مقامی و منوچهر اسماعیلی و چنگیز جلیلوند. در دههی 1340 قدم در راه بازیگری سینما هم گذاشت و در فیلمی چون «خداداد» بازی کرد. نکته این که در تمام کارهایش خودش بود و امضایش را پای هر نقشی در هر مدیومی میزد. بعدها که در تلویزیون هم شروع به کار کرد یا سر از رادیو درآورد و هر صبح جمعه با برنامه «صبح جمعه با شما» به خانههای بسیاری راه می یافت، میشد این امضا را با تمام وجود دید و شنید و لذت برد. نکته این که گرچه هم مجری بود و هم بازیگر و هم صداپیشهی رادیو، اما به قول خودش هر جا که میرفت، به خانهاش یعنی دوبله بازمیگشت.
باید پذیرفت که نسلی از بزرگان این دیار در حال پرکشیدن هستند. نسلی که در عرصههای بسیار کار کردند و میراثی به جا گذاشتند. نوشتن از دوبلورها با آن صداهای جذاب و گیرا برای هر دلباختهی سینمایی که مانند نگارنده در آستانهی چهل سالگی است، تلخ است و دردناک. زمانی نه چندان دور تنها از طریق صدای آنها میشد به مکانهایی رفت که فرصتی برای شناختشان نبود و با کسانی همراه شد که که بعد از مدتی به رفقایت تبدیل میشدند. همان شخصیتهای درجه یک خلق شده توسط بزرگان سینما که این هنر را چنین جذاب کردند. متاسفانه صاحب یکی از آن خاطرات زیبا، استاد منوچهر والیزاده امروز چهارشنبه یکم اسفند ماه سال یکهزار و چهارصد و سه از دنیا رفت.
برشی از شخصیتها و دوبلههای ماندگار منوچهر والیزاده
- اندی گارسیا (پدرخوانده: قسمت 3)
- تام کروز (متولد چهارم ژوئیه، مرد بارانی، ماموریت غیرممکن و …)
- تام هنکس (مسیر سبز، نجات سرباز رایان، فارست گامپ و …)
- استیو مککوئین (تام هورن، هرگز نه این قدر کم و …)
- آلن لاد (شین)
- گری اولدمن (هری پاترها)
- جرج کلونی (خارج از دید)
- بهروز وثوقی (گل گمشده، فرشتهای در خانه من)
- رضا بیک ایمانوردی (حریص، هیولا)
- و گویندگی به جای وودی در مجموعه «داستان اسباببازی»، به جای گارفیلد در مجموعه «گارفیلد»، به جای شخصیت رییس علی دلواری با بازی محمود جوهری در سریال «دلیران تنگستان» و بسیاری نقشها و شخصیتهای دیگر رادیویی، تلویزیونی و سینمایی.
منبع: دیجیکالا مگ
source