تا به حال شده در حال تماشای یک فیلم سینمایی باشید و شخصیت اصلی داستان در مخمصه‌ای گیر بیفتد ـ مثلا در حال فرار از زندان باشد و ناگهان پایش به چیزی گیر کند ـ و شما با خودتان بگویید: «چقدر بی‌عرضه‌ست! اگه من بودم، جلوی پامو نگاه می‌کردم!»؟ ما فکر می‌کنیم در موقعیت‌های بحرانی و حساس می‌توانیم گلیم‌مان را از آب بیرون بکشیم و خودمان را نجات دهیم. چون باورمان نمی‌شود موقعیتی پیش بیاید که به آسیب دیدنمان منتهی شود. اما کتاب «پسافاجعه» حقیقتی را به شما می‌گوید: اگر شما هم جای شخصیت اصلی آن فیلم بودید، به احتمال خیلی زیاد گیر می‌افتادید و دستگیر می‌شدید!

در چهارم ژوئیه ۱۹۹۰ میلادی، سوزان جی برایسون، استاد فلسفه دانشگاه، به پیاده‌روی صبح‌گاهی رفت. اما نمی‌دانست این پیاده‌روی آنطور که او برنامه‌ریزی کرده است، پیش نخواهد رفت.

کتاب «پسافاجعه» داستان اتفاقی است که در این پیاده‌روی برای برایسون می‌افتد. اتفاقی که هویت برایسون را نابود می‌کند و او را تبدیل به «هیچ» می‌نماید. برایسون در طی سال‌های مختلف به نوشتن درباره ترومایی که در آن صبح در جنوب فرانسه برایش اتفاق افتاد پرداخت و حاصل این نوشته‌ها، کتاب پیش‌ِرو است.

تجاوز جنسی چه آسیب‌هایی به جسم و روان قربانی می‌زند؟

معرفی کتاب «پسافاجعه»

سوزان جی برایسون نویسنده کتاب «پسافاجعه» است.

سوزان برایسون استاد فلسفه در کالج‌ دارتموث و استاد مهمان دانشگاه‌های پرینستون، نیویورک و تافتز است. حوزه پژوهشی برایسون فلسفه حقوق، فلسفه اخلاق فمنیستی، خشونت جنسیتی، و نظریه تروما است. برایسون فیلسوفی تحلیلی است و پس از مورد تجاوز قرار گرفتن، هرگز نتوانست مانند گذشته با سنت فلسفه دانشگاهی ارتباط برقرار کند و تصمیم به بازخوانی این سنت گرفت. 

کتاب غم‌انگیز «پسافاجعه» در طول چند فصل از ابعاد مختلفی به بررسی و تحلیل تجاوز می‌پردازد. تحلیل‌های برایسون درخشان و شوکه‌کننده‌اند و باعث می‌شوند از این‌که تا به حال به این اتفاق این‌گونه نگاه نکرده بودید، شگفت‌زده شوید.

برایسون در ابتدای کتاب به شرح نسبتا دقیق آن‌چه بر وی رفته، می‌پردازد و سپس سراغ واکنش اطرافیان، دستگیری متجاوز، رفتن به بیمارستان و از همه مهم‌تر، زندگی پس از تروما می‌رود.

برایسون در وهله اول با حجم زیادی از نادیده گرفته شدن روبه‌رو می‌شود. به طوری که احساس می‌کند اوست که کار اشتباهی انجام داده است. او معتقد است قربانی‌نکوهی دلایل قابل‌تاملی دارد و می‌گوید دلیل این‌که افراد قربانیان تجاوز را شماتت می‌کنند و می‌گویند «اگر اینطوری لباس نمی‌پوشید، این اتفاق برایش نمی‌افتاد.» یا «اگر آن موقع شب بیرون نمی‌رفت، کسی کاریش نداشت.»، این نیست که افراد دوست دارند صرفا قربانی را نکوهش کنند. بلکه آدم‌ها با سرزنش قربانی برای خود فضایی امن ایجاد می‌کنند.

ما آدم‌ها با پیش‌فرض امن بودن دنیا به زندگی خود ادامه می‌دهیم. چون اگر چنین پیش‌فرضی نداشته باشیم، نمی‌توانیم بسیاری از کارها را انجام دهیم و زندگی روزانه‌مان دچار اختلال می‌شود. البته این پیش‌فرض ساده‌لوحانه است و تنها راهی برای ساده‌تر زندگی کردن است.

10 کتاب جذاب که بر اساس روایت‌های واقعی نوشته شده‌اند

قربانی‌نکوهی ابزاری برای مطمئن شدن از موقعیت خود است. مطمئن شدن از این‌که چنین اتفاقی هرگز برای من نمی‌افتد چون من «این لباس را نمی‌پوشم.» یا «ساعت ۱۱ شب بیرون نمی‌روم.».

برایسون این تمایل به ایجاد فضای امن را در درون خود نیز می‌بیند. او می‌گوید در اوایل که این اتفاق برایش افتاده بود، سعی می‌کرده خودش را شماتت کند و به این فکر کند که اگر صبح خیلی زود به پیاده‌روی نمی‌رفت، چنین اتفاقی نمی‌افتاد. برایسون به‌درستی می‌گوید او با این فکر سعی داشته به خود بقبولاند که چنین فاجعه‌ای در اثر سهل‌انگاری اتفاق افتاده و اگر از این به بعد حواسش را بیشتر جمع کند، هرگز دوباره تکرار نخواهد شد.

از طرف دیگر، ما از قربانیان تجاوز نفرت هم داریم. چون ما را به یاد چیزهایی می‌اندازند که نمی‌خواهیم به آن‌ها فکر کنیم، به یاد هیچ شدن، آسیب دیدن، و حتی مرگ. سوزان جی برایسون در این باره می‌گوید که پس از مورد تجاوز قرار گرفتن، آدم‌های نزدیک و اطرافیانش سعی می‌کردند از صحبت کردن با او درباره این مسئله شانه خالی کنند و اگر این اتفاق پیش کشیده می‌شده، به‌سرعت بحث را عوض می‌کردند و درباره چیزهای دیگری صحبت می‌کردند.

قربانی تجاوز مثل سند و مدرکی می‌ماند که دیدنش به ما یادآوری می‌کند دنیا تا چه اندازه می‌تواند ناامن و پرخطر باشد. به همین دلیل است که یا دوست نداریم با او روبه‌رو شویم ـ برایسون در کتاب «پسافاجعه» می‌گوید که تمام خانواده‌اش خبر داشتند که او مورد تجاوز قرار گرفته، اما بسیاری از آن‌ها به او زنگ نمی‌زدند، ولی اگر برایسون مورد خفت‌گیری و صرفا دزدی قرار می‌گرفت، همه تماس می‌گرفتند و حالش را می‌پرسیدند ـ یا در مواجهه شدن با او، سعی می‌کنیم از صحبت کردن درباره آنچه اتفاق افتاده، طفره رویم.

دلیل دیگری که آدم‌ها سعی می‌کنند از قربانی تجاوز فاصله بگیرند و درباره آن‌چه اتفاق افتاده با او صحبت نکنند، نوعی شرم است. برایسون به‌درستی توضیح می‌دهد که تجاوز، همیشه، به مثابه نوعی رابطه جنسی تلقی شده است. او به سنتی فلسفی‌ای اشاره می‌کند که بسیار کم با چنین مسئله‌ای پرداخته و در همان زمان‌های اندک هم تجاوز را نوعی «رابطه جنسی اجباری» تلقی کرده است.

10 کتاب بیوگرافیک و اتوبیوگرافیک برتر تمام دوران که باید بخوانید

برایسون در ادامه اشاره می‌کند که ما هرگز نمی‌گوییم عمل «دزدی» نوعی هدیه گرفتن بدون رضایت شخص است. و اصلا چنین حرفی به نظرمان غیرمنطقی و مضحک می‌آید. یا به عمل «قتل» نمی‌گوییم مرگ کسی بدون رضایت وی. این حرف‌ها فقط شنونده را به خنده می‌اندازند.

اما معلوم نیست چرا تجاوز نوعی رابطه جنسی بدون رضایت تلقی شده است. برایسون توضیح می‌دهد که بعد جنسی تجاوز دربرابر ابعاد تحمیل‌گرایانه و روانی این عمل بسیار برجسته شده است. چنین اتفاقی احتمالا درجهت هدفی صورت گرفته که امروز بیشتر درکش می‌کنیم: برجسته کردن بعد جنسی تجاوز درجهت نکوهش زنان است. چون ساختارهای مردسالانه نمی‌خواهند مردان را کنترل کنند، با تاکید بر بعد جنسی تجاوز می‌خواهند بار این عمل را بر دوش زنان بگذارند.

ما، حداقل در مدرسه‌هایمان، بارها شنیده‌ایم که مردانِ جوان وقتی دچار تحریک جنسی می‌شوند، به هیچ وجه نمی‌توانند خود را کنترل کنند و به همین دلیل وظیفه زنان است تا از پیشامدهای ناگوار جلوگیری نمایند. برایسون به‌درستی توضیح می‌دهد که هدف متجاوز بسیار فراتر از ارضای میل جنسی است و این صرفا یک بدفهمی از عمل تجاوز است.

چرا باید کتاب «پسافاجعه» را بخوانید؟

برایسون سال‌ها در سنت فلسفی دانشگاهی زیسته و تا حد زیادی هم این سنت را قبول داشته است. اما پس از واقعه تجاوز، جهان فکری او دچار دگرگونی می‌شود و فرو می‌ریزد. پس از تجاوز، برایسون احساس می‌کند فلسفه دیگر نمی‌تواند پناهش باشد، چون درکی از این مسئله در آن ساختار وجود ندارد.

او توضیح می‌دهد که فیلسوف‌ها ـ که عمدتا مرد بوده‌اند ـ به مسئله تجاوز وقعی ننهاده‌اند و بسیار کم به آن پرداخته‌اند. برایسون در طی سال‌ها پرداختن به این موضوع، کم‌کم متوجه می‌شود که برخلاف عقل‌گرایی محضی که در سنت فلسفی حاکم است، برای درک بهتر واقعه تجاوز، باید به شنیدن روایت آدم‌هایی که چنین تجربه‌ای را از سر گذراندند، پرداخت.

برایسون نشان می‌دهد که این عقل‌گرایی محض و نپرداختن به احساسات و نادیده گرفتن روایت‌های شخصی، تا چه حد می‌تواند منجر به کج‌فهمی شود. او از اولین افرادی است که روایت‌های شخصی را به بخشی از تامل فلسفی ضمیمه و بی‌ارزش بودن این روایت‌ها را انکار می‌کند.

دل کندن برایسون از سنت فلسفی و رو آوردن به رویکردهای جدید و بازخوانی آن‌چه سال‌ها به آن تعلق داشته، نشان می‌دهد واقعه تجاوز چه تاثیر ویران‌کننده‌ای بر او داشته است. برایسون بارها در متن خود به این اشاره می‌کند که متجاوز به قربانی خود می‌فهماند که او هیچ است، درست مثل یک شی که هیچ اراده و ارزشی ندارد. او در ابتدای کتاب توضیح می‌دهد که در هنگام مورد تجاوز قرار گرفتن، به متجاوزش گفته که قول می‌دهد با او همکاری کند تا زنده بماند، اما به محض این‌که می‌فهمد واقعا قرار است مورد تجاوز قرار بگیرد، ناخودآگاه شروع به مقاومت می‌کند؛ مقاومت و آخرین تلاش‌ها به مثابه یک سوژه.

بازخوانی سنت فلسفی با تلاش‌های کارول گیلیگان آغاز شد و از آن تلاش‌ها فلسفه اخلاق فمنیستی متولد گردید. سوزان جی برایسون نیز در این بازخوانی نقش عمده و مهمی را ایفا کرده و باعث شده فلسفه تنها به مردان سفیدپوست و طبقه‌ای انحصاری محدود نشود و دیدگاه‌های گوناگون و متنوعی وارد آن شوند. این تلاش‌ها ستودنی‌اند.

خواندن کتاب خودزندگی‌نامه «پسافاجعه» کاری نیست که بتوانید در یک یا دو روز انجامش دهید. به‌خصوص فصل اول روایتی بسیار هولناک دارد که خواندنش بسیار سخت است. اگر تصمیم گرفتید این کتاب را مطالعه کنید، آن را به آهستگی و سر وقت بخوانید تا هضم رنجی که قربانیان تجاوز تحمل می‌کنند، برایتان راحت‌تر باشد.

در بخشی از کتاب «پسافاجعه» از سوزان جی برایسون می‌خوانیم:

«روان‌شناسان درباره این‌که واقعه ترومایی چیست خیلی بیشتر توافق دارند تا فلاسفه درباره این‌که «خود» چیست. واقعه ترومایی واقعه‌ای است که فرد در مواجهه با نیرویی که آن را تهدیدگر زندگی‌اش می‌داند کاملا احساس استیصال و بیچارگی می‌کند. واکنش روانی بلافاصله به چنین ترومایی وحشت، از دست دادن کنترل، و ترس فراوانی از نابودی است.»

کتاب پسا فاجعه خشونت و بازساختن خود اثر سوزان جی برایسون ترجمه امیر صائمی نشر برج نوبت چاپ 1
24 %

145,000

110,200 تومان

منبع: دیجی‌کالا مگ

source

توسط chehrenet.ir