«آنورا» به عنوان یک کمدی عاشقانه به شما معرفی می‌شود. پیرنگش را هم که بخوانید، تصور می‌کنید که با یک داستان عاشقانه سیندرلایی مواجه خواهید بود اما شان بیکر، نویسنده و کارگردان فیلم که از سینمای مستقل می‌آید و کارش قصه‌گویی درباره به حاشیه‌رانده‌شده‌هاست، با کمدی عاشقانه متفاوت و باهوش‌اش آمده است تمام تصورات و پیش‌فرض‌های مخاطبانش را به بازی بگیرد. تعداد کسانی که بعد از تماشای «آنورا» با خود گفته‌اند چرا این فیلم باید جایزه مهمی همچون نخل طلای کن را با خود به خانه ببرد، زیاد است. اما برای درک جواب این سؤال و برای برقراری ارتباط و در سطحی بالاتر لذت بردن از این فیلم -چون فیلم با وجود موضوع جدی و بغرنجی که مطرح می‌کند، به‌شدت سرگرم‌کننده است- باید با پیش‌فرض‌ها و تصورات‌تان خداحافظی کنید و با تعریف جدیدی از ژانر کمدی عاشقانه در فیلم شان بیکر مواجه شوید. نقد فیلم «آنورا» را در این مطلب بخوانید.

هشدار: در نقد فیلم «آنورا» خطر لو رفتن داستان وجود دارد

«آنورا» برنده نخل طلای کن ۲۰۲۴، داستان آنی، رقصنده کلوپ شبانه و گاهی کارگر جنسی را روایت می‌کند که امریکایی روس‌تبار با نام اصلی آنوراست اما ترجیح می‌دهد آنی صدایش بزنند. او یکی از میلیون‌ها یا شاید میلیاردها نفری است که رؤیای امریکایی را در سر می‌پرواند. اما در هرم طبقات اجتماعی و اقتصادی در کف قرار دارد. خبری از خانواده نیست، به جز یاد مادربزرگی که روسی را هم از او یاد گرفته و همین او را به ایوان «وانیا»، پسرکی لوس و خوشگذران از یک خانواده‌ ثروتمند روس که مشتری محل کار آنوراست، پیوند می‌دهد. او تنها کسی است که می‌تواند با این مشتری مهم ارتباط برقرار کند. آنی فروشنده است و وانیا خریدار. کالا چیست؟ شهوت. نقطه اشتراک‌شان به جز این معامله چیست؟ سراب رؤیای امریکایی دو جوان بیست و اندی ساله که به خاطر همین رؤیا هر دیگری‌ای می‌توانست جایگزین‌شان شود.

برای وانیا با پول بادآورده پدر و مادر قاچاقچی هرکه آگاه به زبان روسی بود و البته توانایی ارضای شهوت بی‌پایان او را داشت، می‌توانست جای آنورا را بگیرد. و برای آنورا دختری که با دون‌ترین کار از نگاه اجتماع انسانی دوست دارد پله‌های ترقی را طی کند، هرکه پول توی جیبش باشد، می‌تواند جای وانیا را بگیرد. این پول توی جیب حتی لازم نیست خیلی هم زیاد باشد. بنابراین، همچون «زن زیبا» (Pretty Woman) وانیا با پیشنهاد پانزده هزار دلار برای یک هفته، آنورا را به عنوان همراه خود کرایه می‌کند و او را به دنیای پرزرق و برق پر از پارتی و دراگ خود می‌برد. برای آنورا ورود به این دنیا مساوی است با سریع‌ترین میانبری که می‌توان از طریق آن به رؤیای امریکایی دست پیدا کرد. و برای وانیا یک سرگرمی موقت با پول فاسد پدر و مادر، پیش از آنکه مجبور شود به امپراتوری خانوادگی بپیوندد و وارد دنیای بزرگسالی شود؛ چیزی که هیچ علاقه‌ای به آن ندارد. نه به خاطر اخلاقیات، به خاطر نسلی که از آن می‌آید و فضایی که در آن رشد کرده است، با پول کثیف و امکانات فراوان.

نقد فیلم «ماریا»؛ پرتره تنهایی و روان‌رنجوری بزرگترین خواننده اپرای جهان

نقد فیلم آنورا

اگر هنوز دهه ۱۹۹۰ بود و شان بیکر این فیلم را نمی‌ساخت، رؤیای امریکایی آنورا همچون جولیا رابرتس «زن زیبا» محقق می‌شد. اما بیکر می‌خواهد تصویر این رؤیای امریکایی را در ذهن شما مخدوش کند و یک دهن‌کجی بزرگ به سینمای هالیوود و تمام کمدی عاشقانه‌های جریان اصلی‌اش. در دنیای او، نه آنورا سیندرلاست و نه وانیا شاهزاده سوار بر اسب سپید و فیلمساز خیلی زود، این حقیقت را توی صورت مخاطبش می‌کوبد. وانیا و آنورا و دوستان عاریه‌ای‌شان بعد از آنکه حسابی در ویلای ساحلی شیک مادر و پدر وانیا تفریح می‌کنند، تصمیم می‌گیرند ادامه تفریحات را به لاس وگاس منتقل کنند. جایی که می‌توانی بالاترین و بی‌انتهاترین سطح تفریح را، حتی ازدواج آنی را در آن تجربه کنی.

آنورا و وانیا هم هر دو به یک اندازه احمق هستند، البته به دلایلی کاملاً متفاوت، که از هیجانات لحظه‌ای به ازدواج لحظه‌ای برسند؛ ازدواج‌هایی که نمونه‌شان را در جهان سلبریتی‌ها و سیتکام‌ها و فیلم‌های هالیوودی به‌کرات دیده‌ایم. برای وانیا که به خاطر نازپررودگی و حماقت حاصل از آن به این خرابکاری‌های هیجانی عادت دارد، این ازدواج چیزی در ادامه همان تفریحات همیشگی‌اش نیست. او می‌داند که خطری تهدیدش نمی‌کند؛ بزرگ‌ترین خطر همان مادر و پدرش هستند که در نهایت مادر و پدرش‌اند. اما برای آنورا این ازدواج یعنی خود رؤیای امریکایی. یعنی خداحافظ رقصیدن برای مردهای مست و هوسران. یعنی خداحافظ جنگ با دختران رقصنده دیگر برای به دست آوردن بهترین مشتری. یعنی خداحافظ همخانگی با دختری که از او بیزاری. یعنی خداحافظ فقر و کارگری جنسی.

بنابراین، طبیعی است که حتی با وجود هوش شهودی‌اش، پیشنهاد هیجانی وانیا را در لحظه بپذیرد و بعد برود محل کارش این خبر خوش را به همکارانش اعلام کند و با ناز و غمزه و پز از آنجا خارج شود. شانس در خانه او را زده و زندگی دیگر قرار است روی خوش‌اش را به او نشان دهد. اما این رؤیا همچون حبابی است که عمر اندکی دارد. به محض آنکه خبر ازدواج وانیا در لاس وگاس به گوش خانواده قدرتمند و خطرناکش می‌رسد، آدم‌های پدرش از راه می‌رسند تا یک بار دیگر جلو خرابکاری پسرک لوس ارباب را بگیرند. و از اینجاست که کمدی اسلپ استیک شان بیکر شروع می‌شود. نکته غافلگیرکننده فیلم دقیقاً در همین‌جاست. پیش خودت فکر می‌کنی یعنی این پیش‌فرض را در ذهنت کاشته‌اند که حالا وانیا پای علاقه‌اش به این دختر زیباروی نحیف و ناز می‌ایستد و جلو خانواده‌اش مقاومت می‌کند. بنابراین، کار برای آدم‌های آن‌ها سخت می‌شود و در غالب هیولاهایی بزن‌بهادر به‌سان فیلم‌های هندی، این دو بچه را به صلابه می‌کشند و آن‌قدر شکنجه می‌دهند تا عشق از سرشان بپرد و سر عقل بیایند.

اما در عوض، فیلمساز دو برادر ارمنی دست و پاچلفتی و بامزه و بااخلاق را به همراه یک مثلاً قلچماق روسی ارمنی با قلبی رئوف برایمان رو می‌کند تا هم ما و هم خود آنورا را غافلگیر کند. خبری از شکنجه و قلدربازی نیست. این نوکرها فقط می‌خواهند به آسان‌ترین و بی‌سروصداترین شکل ممکن قائله را ختم به خیر کنند تا خبرش به مطبوعات نرسد و گرفتاری برای اربابان به وجود نیاید. یعنی حتی الامکان مجبور هم نشوند خودشان شخصاً وارد عمل شوند. اما وقتی وانیا همان ابتدا عروسش را تنها می‌گذارد و فرار می‌کند، دیگر چنین چیزی امکانپذیر نیست. با این حال، باز هم خبری از اعمال زور نیست. خطرناک‌ترین کاری که می‌کنند این است که در مقابل جیغ و دادهای بی‌پایان آنورا دهانش را با شال قرمز خانم خانه می‌بندند. آن هم فقط به این خاطر که او حاضر نیست ساکت شود. وگرنه، این آدم‌ها اصلاً قصد آزار او را ندارند و تلاش وانیا برای تبدیل کردن صحنه به صحنه تجاوز مضحک می‌شود. این‌ها فقط نگران اربابان سختگیر خود و شکستن اثاثیه خانه آن‌ها هستند. همه‌چیز باید مثل اول شود. خانه تمیز شود و وانیا مثل اول به خانواده تحویل داده شود.

کمدی اسلپ استیک این صحنه‌ها، زمانی که نوکران در تلاش برای پیدا کردن وانیا از طریق تلفن هستند، آن با هم ارمنی حرف زدنشان، واکنش‌هایشان به داد و بیداد آنورا و شکستن بینی برادر کوچک‌تر، بی‌نظیر است. در اجرا بی‌نقص است و نتیجه بی آنکه از فضا و لحن اولیه فیلم فاصله بگیرد، فوق‌العاده خنده‌دار است. ریتم به‌ظرافت منسجم است و در ادامه هم، وقتی تجسس بیرون خانه شروع می‌شود، انسجام خود را حفظ می‌کند. تمام بازیگران فوق‌العاده‌اند. مایکی مدیسون که ستاره نوظهوری به حساب می‌آید، بعدی از شخصیت آنورا را رو می‌کند که تا آن لحظه از او ندیده‌ایم. تغییر لحن و شخصیت او از یک کارگر جنسی اغواگر به همراه دلربا و بعد دخترک پایین‌شهری‌ای که ترحم‌برانگیزانه به عشق وانیا باور دارد و می‌خواهد نگذارد رؤیای امریکایی‌اش را از او بگیرند، بی آنکه بازی‌اش را از یکدستی خارج کند، تحسین‌برانگیز است.

نقد فیلم «میناری»؛ رویای آمریکایی از چشم آسیایی

او را تا این لحظه دیده‌ای که می‌رقصد، می‌خندد، عشوه‌گری می‌کند و لذت می‌برد و حالا او را می‌بینی که فحاشی می‌کند، جیغ می‌زند، آسیب‌پذیری‌اش را عیان می‌کند و سعی می‌کند از خودش در برابر کسانی که می‌پندارد خطری برایش هستند، محافظت کند. اگر سریال «چیزهای بهتر» (Better Thinngs) لوئی سی کی و پاملا ادلان را دیده باشید، مدیسون را در نقش خواهر بزرگ خانواده دیده‌اید. تفاوت بازی او در آن سریال و این فیلم، نوید ظهور یک بازیگر فوق‌العاده بااستعداد را می‌دهد. «آنورا» همان‌طور که فیلم شخصیتی است که او نقش‌اش را بازی می‌کند، فیلم خود بازیگر هم هست. ما هرگز از درونیات شخصیت آنورا باخبر نمی‌شویم اما از چشم‌هایش در نماهای نزدیک بی‌شماری که بیکر از او گرفته است، نگاهش و احساسش را می‌خوانیم. می‌بینیم که چطور رفته‌رفته رؤیای امریکایی را از خود دور و دورتر می‌بیند و چطور تا آخرین لحظه مذبوحانه برای حفظش تلاش می‌کند.

بعد از کمدی اسلپ استیک ماهرانه بیکر و پیدا شدن، قسمت سوم و آخر فیلم وقتی است که دیگر مادر و پدر وانیا از راه می‌رسند. همان‌طور که می‌شد حدس زد تصمیم‌گیرنده خانواده مادر وانیاست. اوست که پسرکش را لوس کرده که حتی در آن حالت با مستی لایعقلش به لباس جدید مادرش توجه می‌کند اما آن‌قدر هوش در سر ندارد که بداند بر سر دخترک بیچاره چه بلای آورده است. او آن‌قدر خودخواه است که نه عواقب کارهایش برای خانواده‌اش برایش مهم است و نه آدم‌های دیگر. او آنورای بیچاره را وارد بازی‌ای کرده است که حتی توانایی آن را ندارد درست آن را به پایان برساند. او هیچ اختیاری از خودش ندارد. حتی اجازه معذرت‌خواهی از دخترک را هم ندارد. مادرش به او چنین اجازه‌ای را نمی‌دهد. پسرک خانواده‌ الیگارشی روس مگر از دخترک روسپی بی‌خانواده معذرت‌خواهی می‌کند؟ او حتی دختر را لایق شال قرمزش هم نمی‌داند. چه نکته ظریفی است استفاده از این شال سرخ در دهان و بر گردن آنورای روس و آنی امریکایی. چه کنایه درخشانی که هم سرمایه‌داری امریکایی را دست می‌اندازد و هم به کمونیسم روسی کنایه می‌زند.

«آنورا» از این نکات ظریف کم ندارد. استفاده از شخصیت‌های فرعی ارمنی در نقش نوکران روس‌ها، از جمله یک شخصیت فرعی فوق‌العاده و مهم، ایگور که بازیگرش لایق اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل است. حضور ایگو با نگاه‌های نافذ و سنگینش از همان ابتدا پررنگ و برجسته است و وقتی به انتهای فیلم نزدیک می‌شویم، می‎‌فهمیم که چرا کارگردان این تأکید را بر او داشته است. از میان سه شخصیت فرعی نوکر فقط اوست که هم‌طبقه آنوراست. او هم با مادربزرگش زندگی می‌کند و با اینکه کارش قلدری است، از همان ابتدا با آنورا همذات‌پنداری می‌کند. آنورا این را خیلی دیر می‌فهمد. نباید هم بفهمد. در رؤیای امریکایی او هیچ جایی برای پسری از طبقه و جنس خودش نیست. به او تعلیم داده‌اند که باید به شاهزاده‌های دروغین سوار بر اسب سفید دل ببندد و ایگور کسی است که حتماً قصد تجاوز به او را دارد. چشمان آنورا به نگاه نگران او کور است. تنها شاید وقتی می‌فهمد که میان این جماعت ارباب و نوکر فقط یک همدل و همراه دارد که ایگور چون نوکر دائم روس‌ها نیست، به حرف می‌آید و آنورا را لایق یک معذرت‌خواهی از سوی وانیا می‌داند؛ که آن را هم به دستور مادر وانیا نمی‌گیرد.

«آنورا» حرف تازه‎‌ای نمی‌زند. پیش از شان بیکر هم دیگر فیلمسازان مستقل امریکایی روی مسئله اختلاف طبقاتی و فاصله بیکران دارا و ندار در جامعه سرمایه‌داری دست گذاشته‌اند. نکته متفاوت و نقطه قوت فیلم بیکر نگاه رندانه او به این مسئله است. اگر قصه‌اش را بغرنج روایت می‌کرد، فیلم او هم می‌شد مثل بی‌شمار فیلم دیگری که درباره این مسئله ساخته شده است. اما ترکیب کمدی و درام او به‌قدری ظریف است که باید نگاه انتقادی و عمق فاجعه را لابه‌لای طنز سیاهش و نگاه‌های معنادار شخصیت‌هایش پیدا کنی.

نکات مثبت

  • ریتم منسجم
  • فیلمنامه روان و استاندارد
  • پایان‌بندی منطقی و هوشمندانه
  • کمدی اسلپ استیک استادانه و خنده‌دار
  • دوربین رودست در خدمت و مناسب با قصه و فضای فیلم
  • بازی‌های درخشان به‌خصوص مایکی مدیسون در تغییر لحن با حفظ انسجام
  • پیام سرراست و تأثیرگذار در انتقاد به اختلاف طبقاتی و تصویر رؤیای امریکایی

نکات منفی


فیلم فقط یک‌جا گل‌درشت حرف می‌زند که کاملاً هم بجاست. صحنه‌ای که نوکر اصلی در رستوارن عکس وانیا را به چند جوان نشان می‌دهد و کسی وقعی به او نمی‌نهد. آنجاست که با صدای بلند انتقادش به نسل جدید را فریاد می‌زند. «نسل پوچ و بی‌هدفی که هیچ چیز برایشان مهم نیست، جز لذت و تفریح.» بیکر فیلمسازی نیست که ناآگاهانه چنین دیالوگی را در دهان شخصیتش بگذارد. در یک‌سوم ابتدایی تا پیش از ازدواج وانیا و آنورا تصویری واضح از خواسته‌ها و زندگی نسل جدید به نمایش می‌گذارد و یک‌سوم میانی این دیالوگ را در زبان شخصیت می‌کارد. این است نتیجه سیستمی که تمام تمرکزش را روی لذت‌گرایی و مادیگرایی گذاشته و امپراتوری‌های امریکایی‌ها و روس‌ها و تمام قدرت‌طلبان جهان را بر اساس همین سیستم عرضه و تقاضا شکل می‌گیرد. کسانی که کارشان قاچاق دراگ و انسان است و نه عشق می‌شناسند و نه انسانیت.

حرف و پیام فیلم همین است که با فیلمنامه استاندارد و بی‌نقصش، دوربین رودست همراهش، بازی‌های یکدستش، تدوین کارگردانی استادانه‌اش به خوبی انتقال داده می‌شود. همزمان نقبی به تاریخ و سیاست می‌زند. انتقاد فرهنگی و اجتماعی می‌کند. می‌خنداند و با یک پایان‌بندی درخشان قصه‌اش را تمام می‌کند. این پایان‌بندی مهربان و در عین حال دردناک، خلاصه زندگی به‌حاشیه‌رانده‌شدگان است. آنورا که کارگر جنسی هویتش را تعریف می‌کند، شرطی شده است و در ازای مهر ایگور چیزی جز تن ندارد که به او بدهد. او حتی نمی‌داند که رابطه از سر مهر چه معنایی دارد. گریه او در آغوش ایگور در ماشین قدیمی مادربزرگ ایگور زیر برف، در حالی که ثروتمندان روس سوار بر جت شخصی به سرزمین سرد خود بازمی‌گردند، خط بطلان پررنگ و برجسته‌ای بر رؤیای امریکایی است. در نهایت، این به‌حاشیه‌رانده‌شده‌ها هستند که مدفون زیر برف با دست خالی و خاطره‌ای از زمانی ساده‌تر (ماشین قدیمی مادربزرگ) فقط با یک حلقه الماسی که از ثروتمندان کش رفته‌اند، برای هم می‌مانند.

شناسنامه فیلم «آنورا» (Anora)

نویسنده و کارگردان: شان بیکر
بازیگران: مایکی مدیسون، مارک آیدلشتاین، یورا بوریسوف، کارن کاراگولیان، واچه توماسیان، الکسی سربریاکوف، داریا اکاماسوا
محصول: 2024،ایالات متحده
امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: 96 از ۱۰۰
امتیاز IMDb به فیلم: 8 از ۱۰
خلاصه داستان: آنی «آنورا» یک رقصنده در کلوپ‌های شبانه است که به خاطر ریشه‌های روسش با ایوان «وانیا»، یک مشتری روس آشنا می‌شود. وانیا که از یک خانواده ثروتمند روس است، برای تعطیلات در عمارت خانوادگی‌شان تفریح می‌کند. او از آنی دعوت می‌کند تا در این مدت همراه او باشد. رابطه مشروط این دو به ازدواجی در لاس‌وگاس ختم می‌شود، تا اینکه سر و کله خانواده وانیا پیدا می‌شود.

نقد فیلم «آنورا» بازتاب دیدگاه‌های شخصی نویسنده است و لزوما موضع دیجی‌کالا مگ نیست

منبع: دیجی‌کالا مگ

source

توسط chehrenet.ir