«محکوم» سریالی است که از همان لحظه پخش، دو دسته کاملا متضاد از مخاطبان را به جان هم انداخت. عده‌ای آن را گامی جسورانه در مسیر شکستن تابوهای نمایش خانگی می‌دانند و گروهی دیگر آن را کپی بی‌روحی از «زخم کاری» می‌خوانند که در دام کلیشه‌های تکراری افتاده است. اما حقیقت شاید جایی میان این دو قطب باشد؛ جایی که «محکوم» با تمام نواقص و درخشش‌هایش، تلاش می‌کند چیزی متفاوت بگوید.

هشدار: بخش‌هایی از این نقد، ابتدای داستان سریال را لو می‌دهد.

آغازی محتاطانه

قسمت نخست «محکوم» بیشتر صرف معرفی شخصیت‌ها و چیدن پایه‌های اولیه شد. ازدواج نسرین، قاضی مستقل و تنها، با خسرو که تراپیست پسرش نیز هست و مخالفت شدید پسرش با این رابطه، محور اصلی این اپیزود بود. اما فضا هنوز آنچنان تعلیق‌برانگیز نبود؛ انگار سازندگان منتظر بودند تا زمینه‌ها آماده شود. شبهات روشن نشده، نقاط تاریک کاراکترها شفاف نشده و همین باعث شد اپیزود اول آن‌چنان درگیرکننده نباشد. اما قسمت دوم همه چیز را تغییر داد. مرگ ناگهانی تابان، دختر خسرو، نقطه عطفی بود که سریال را از یک ملودرام خانوادگی به تریلری جنایی و پرتعلیق تبدیل کرد. این اتفاق نه تنها مسیر زندگی شخصیت‌ها را دگرگون ساخت، بلکه فضای کلی اثر را هم به سمت کارآگاهی و معما سوق داد.

حضور پژمان جمشیدی در نقش بازپرس از این لحظه پررنگ‌تر شد و داستان رنگ و بوی نوآری به خود گرفت. مرگ تابان، همسر سابق خسرو، ناهید را نیز به زندگی او و مسیر داستان بازگرداند و پیوند خسرو و نسرین را تحت‌تأثیر قرار داد. در ادامه، مسیر کارآگاهی بیش از پیش بسط یافت و حالا با قصه‌ای درگیرکننده مواجه بودیم که با وجود نقصان‌ها، جذاب و همراه‌کننده به نظر می‌رسید. سازندگان آگاهانه از عناصر دراماتیک کلاسیک استفاده کرده‌اند؛ قتل و مرگ یکی از کاراکترها که خیلی زود اتفاق می‌افتد، عشق والدین به فرزندان و جستجو برای یافتن حقیقت که در قالب تعلیق معنا پیدا می‌کند. این المان‌ها همواره جزو ازلی ابدی درام‌نویسی بوده‌اند و در «محکوم» نیز تا جدی خوب عمل کرده‌اند.

نقد سریال محکوم

شخصیت‌هایی که در تله‌ی خودشان می‌افتند

یکی از برگ‌های برنده‌ی غیرقابل انکار «محکوم»، شخصیت‌پردازی چندوجهی آن است. نسرین، با بازی ساره بیات، در میانه‌ی دو قطب متضاد قرار دارد: مادری دلسوز و نگران که همه هستی‌اش در گرو پسرش است و قاضی‌ای که موظف است عدالت را بی‌طرفانه اجرا کند، حتی اگر این عدالت مستقیماً به زیان خودش تمام شود. این کشمکش درونی می‌توانست نسرین را به یکی از تأثیرگذارترین زنان درام‌های امسال بدل کند، اما افسوس که بازی بیات فاقد عمق و تنوع احساسی لازم بود. او بیش از آن‌که نسرین را زندگی کند، شبیه سایه‌ای از او ظاهر می‌شود؛ چهره‌ای بی‌تغییر، لحنی یکنواخت و واکنش‌هایی که به‌سادگی قابل پیش‌بینی‌اند و مانع از برقراری پیوندی واقعی با مخاطب می‌شوند.

وجه قضایی نسرین در کنار رابطه‌ی پرکشمکش با بهرام، خواستگار پیشینش، لایه‌ای تازه به پیچیدگی‌های او افزوده است. ازدواج نافرجامش با خسرو، انزوای مهیار به عنوان پسرش و قتل تابان، زنجیره‌ای از بحران‌ها را شکل می‌دهد که در نهایت به فروپاشی خانواده و زندانی شدن مهیار ختم می‌شود. از دل این تلاطم می‌شد تصویری از زنی شکست‌خورده اما استوار ترسیم کرد، اما در عمل، شخصیت او در سطح باقی می‌ماند و جان نمی‌گیرد. در سوی مقابل، خسرو با بازی کوروش تهامی، ترکیبی است از یک پدر داغدار، همسر سرگشته و تراپیستی که باید با بازگشت ناهید، همسر سابقش و مرگ دخترش دست‌وپنجه نرم کند. او یکی از دو قطب اصلی روایت است، اما بازی‌اش نیز از همان ضعف رنج می‌برد. تهامی گویی صرفا آنچه در فیلمنامه نوشته شده را بازگو می‌کند، بدون آنکه درونی‌سازی عمیقی از درد و رنج کاراکتر ارائه دهد. نه در ارتباطش با مهیار عمق عاطفی دیده می‌شود و نه در واکنش به مرگ دخترش نشانی از پدری سوگوار. در نتیجه، هر دو شخصیت محوری «محکوم» به جای آنکه بر جان بیننده بنشینند، صرفا بر صفحه‌ی نمایش می‌گذرند.

مهیار، پسر نسرین، شاید نماد بزرگ‌ترین لغزش روایی «محکوم» باشد. شخصیتی که باید نمایانگر جوانی منزوی، افسرده و ترسان از تنهایی می‌بود، در نهایت به فردی بی‌ثبات، پرهیاهو و فاقد باورپذیری بدل می‌شود. او نه رنج دارد، نه عمق و نه نشانی از انسانی درگیر با خود. به نظر می‌رسد خالقان سریال تنها پوسته‌ای از یک چهره‌ی افسرده را به تصویر کشیده‌اند، بی‌ آنکه درون پیچیده و شکننده‌ی چنین شخصی را درک کنند. از همین رو، مخاطب هرگز با او احساس همدلی پیدا نمی‌کند و درست در همین نقطه روایت از هم می‌پاشد. نویسنده به‌جای آنکه ما را با دلیل‌ها و زخم‌های درونی مهیار آشنا کند، از همان ابتدا برچسب «روانی» بر پیشانی‌اش می‌زند و پرونده را می‌بندد. در میان این ضعف‌های آشکار، مهران غفوریان در نقش بهرام، عاشق ناکام و انتقام‌جوی نسرین، کورسوی امیدی در سریال است. او عاشقی را بازی می‌کند که سال‌ها دل در گرو زنی داشته و بارها از او پاسخ منفی شنیده، اما اکنون با فرصتی برای انتقام روبه‌رو شده است. غفوریان در پرداخت این کاراکتر موفق ظاهر می‌شود و میان خشم و عشق توازن برقرار می‌کند؛ با این‌ حال، درخشش او زیر سایه‌ی آشفتگی کلی اثر پنهان می‌ماند. پژمان جمشیدی نیز در نقش کارآگاه داستان، یکی از معدود انتخاب‌های درست سریال است. او از اغراق‌های معمول فاصله گرفته و با اجرایی کنترل‌شده و طبیعی، حداقل بخشی از تعادل روایی را حفظ می‌کند؛ هرچند این تعادل هم نمی‌تواند ضعف‌های عمیق ساختار کلی «محکوم» را جبران کند.

نقد سریال محکوم

در میان نوآر و تقلید

سیامک مردانه در نخستین تجربه‌ی کارگردانی خود کوشیده با بهره‌گیری از نورپردازی‌های تاریک، طیف رنگ‌های سرد، طراحی صحنه‌ی حساب‌شده و میزانسن‌های دقیق، فضایی نوآرگونه خلق کند. در آثاری مانند «محکوم» که فضاسازی نقشی تعیین‌کننده در انتقال معنا دارد، این تلاش ارزشمند است. مردانه که پیش‌تر به‌عنوان دستیار محمدحسین مهدویان فعالیت کرده، در نخستین گام مستقلش می‌کوشد مهارت فنی و دید بصری خود را به نمایش بگذارد. استفاده از نور، سایه، لباس‌های تیره، آسمان ابری و دکورهای بسته‌ی خانه و اداره‌ی پلیس، همگی نشانه‌هایی از تأثیر سینمای نوآر کلاسیک آمریکاست و به خلق فضای معماگونه‌ی داستان کمک کرده‌اند.

با این‌ حال، این جذابیت اولیه چندان دوام نمی‌آورد. تکرار لوکیشن‌ها، قاب‌بندی‌های مشابه و میزانسن‌های یکنواخت به‌تدریج تازگی فضا را از بین می‌برد و اثر را به تقلیدی نه‌ چندان موفق از نمونه‌های اصلی تبدیل می‌کند. صحنه‌هایی مانند تشییع جنازه در هوای بارانی، با چترهای سیاه و ترکیب‌های آشنا، به‌جای آنکه تأثیرگذار باشند، بیشتر یادآور کلیشه‌های تصویری هستند تا خلق موقعیتی تازه. افزون بر این، شباهت آشکار میان «محکوم» و «زخم کاری»از تیتراژ گرفته تا لحن بصری و میزانسن‌ها، حس تکرار را تشدید می‌کند؛ گویی قرار است همان دنیای تلخ و خشنی را ببینیم که این‌بار تنها رنگ و نامش تغییر کرده است.

تابوشکنی یا ریسک منطقی؟

یکی از جسورانه‌ترین وجوه «محکوم» ورود مستقیم آن به جهان قضاوت است. نمایش یک قاضی زن که ناچار می‌شود در برابر پرونده‌ی پسر خود بنشیند و در مرز میان قانون و احساسات مادری تصمیم بگیرد، موضوعی است که در نمایش خانگی ایران کمتر مجال بروز یافته است. پرداختن به سیستم قضایی، که عموما در زمره‌ی خطوط قرمز تلویزیون و سینما قرار دارد، در این سریال قدمی رو به جلو محسوب می‌شود و می‌تواند راه را برای طرح صادقانه‌تر چنین مسائل حساسی هموار کند. این رویکرد، اگر درست پرداخت می‌شد، می‌توانست تصویری واقع‌گرایانه از خانواده‌ای با دغدغه‌های انسانی و اخلاقی در دل دستگاه قضا ارائه دهد.

اما در عمل، «محکوم» بیش از آنکه از این جسارت بهره ببرد، در سطح باقی می‌ماند. سریال ظاهراً یک درام دادگاهی است، اما تمرکز خود را بر زندگی شخصی قاضی زن می‌گذارد، بی‌آنکه بتواند میان بعد احساسی و قانونی ماجرا توازن برقرار کند. پرسش‌هایی چون اینکه نسرین تا چه اندازه ممکن است از جایگاهش سوءاستفاده کند یا چگونه میان عدالت و عاطفه مادری انتخاب می‌کند، تنها در حد طرح باقی می‌مانند و هرگز به تحلیل یا تعمق نمی‌رسند. در نتیجه، نه نقدی بر ساختار قضایی شکل می‌گیرد و نه درامی انسانی و منسجم پدید می‌آید.

به‌نظر می‌رسد «محکوم» بیشتر از آن‌که بخواهد یک روایت منسجم جنایی یا خانوادگی باشد، به دنبال خلق موقعیت‌هایی است که بتوانند در فضای مجازی بازتاب پیدا کنند. صحنه‌ها اغلب جدا از منطق داستان طراحی شده‌اند تا پرکشش و بحث‌برانگیز جلوه کنند، بی‌آنکه پیوندی ارگانیک با کلیت روایت داشته باشند. همین مسئله باعث می‌شود جسارت اولیه‌ی اثر به ریسکی سطحی بدل شود؛ تلاشی برای متفاوت‌بودن که در نهایت به نتیجه‌ای ماندگار نمی‌رسد.

نقد سریال محکوم

نگاهی به موسیقی رپ

یکی از نامتعارف‌ترین و در عین حال ناموفق‌ترین تصمیم‌های «محکوم»، استفاده از موسیقی رپ و صحنه‌های مربوط به گردهمایی رپرهاست؛ عناصری که ظاهراً قرار بوده دریچه‌ای به ذهن آشفته‌ی مهیار بگشایند و دنیای درونی او را بازتاب دهند. سازندگان به‌وضوح کوشیده‌اند با تکیه بر موارد جوان‌پسند، از جمله رپ، مخاطبان نسل جدید را جذب کنند، اما نتیجه چیزی جز تصویری نادرست و کلیشه‌ای از این فضا نیست.

گردهمایی‌ها و اجراهای رپی که در سریال می‌بینیم، نه از نظر محتوا و نه از نظر فرم، هیچ سنخیتی با واقعیت این ژانر موسیقی در ایران ندارند. به نظر می‌رسد گروه سازنده نه شناختی از فرهنگ رپ داشته و نه تلاشی برای درک آن کرده است. در نتیجه، رپ کردن مهیار به جای آنکه پژواکی از خشم، اعتراض یا تنهایی او باشد، به صحنه‌ای تصنعی و گاه مضحک تبدیل می‌شود. این تلاش برای «مدرن‌نمایی» نه‌ تنها کارکردی دراماتیک ندارد، بلکه فاصله‌ی مخاطب با اثر را بیشتر می‌کند. آنچه باید زبان اعتراض نسل جوان باشد، در «محکوم» به زبانی تقلیدی و بی‌جان فروکاسته شده است؛ تلاشی برای به‌روز بودن که در نهایت به یکی از ناموزون‌ترین انتخاب‌های سریال بدل می‌شود.

محکوم به تکرار یا امیدی برای رشد؟

با وجود جذابیت «محکوم»، نمی‌توان از خطر تکرار در این ژانر غافل شد. بازار سریال‌های معمایی شبکه نمایش خانگی طی دو سال اخیر پررونق بوده، اما همین رونق، زمینه کلیشه‌سازی را هم فراهم کرده است. «محکوم» اگرچه تا اینجا توانسته مخاطب را با خود همراه کند، اما برای بقا در حافظه جمعی نیازمند شکستن همین فرمول‌های آشناست. تقلید از ساختارهای موفق پیشین، در درازمدت می‌تواند تماشاگر را دل‌زده کند.

در پایان، «محکوم» سریالی است که با شروعی محتاطانه، به‌ تدریج خود را پیدا کرده و توانسته درام و تعلیق را تا حدی در هم بیامیزد. پیش‌بینی از ادامه سریال باتوجه‌ به اینکه شروع بدی نداشته و توانسته مخاطب جذب کند بدین گونه است که در قسمت‌های آتی شاهد اتفاقات تکان‌دهنده دیگری خواهیم بود. اما هنوز با اثری بی‌نقص فاصله بسیاری دارد. بازی‌های ضعیف، دیالوگ‌های بی‌جان که به‌جای اینکه طبیعی باشند تصنعی و کتابی‌اند، بحران‌های ساختگی و فضای بصری تکراری همه دست به دست هم داده‌اند تا این اثر را در جایگاهی میانه نگه دارند.

نکات مثبت

  • جسارت در موضوع و تابوشکنی
  • کارگردانی با دید بصری خوب
  • پتانسیل درام معمایی و ریتم روایی

نکات منفی

  • بازی‌های سطحی و فاقد عمق
  • سطحی‌ماندن جسارت داستانی
  • عدم بهره‌گیری درست از موسیقی


شناسنامه سریال «محکوم»

پخش: فیلیمو، ۱۴۰۴
کارگردان: سیامک مردانه
بازیگران: ساره بیات، پژمان جمشیدی، کوروش تهامی، مهران غفوریان، الهام کردا، اسماعیل محرابی، شادلی خلیلی، رامین پرچمی
خلاصه داستان: نسرین، دادیاری که همسرش را از دست داده، در جست وجوی زندگی تازه است، اما مخالفت پسرش و رخدادهای پیش بینی نشده او را میان عشق مادری و مسئولیت شغلی به چالش می کشد…

نقد سریال «محکوم» دیدگاه شخصی نویسنده است و لزوما موضع دیجی‌کالا مگ نیست.

منبع: دیجی‌کالا مگ

source

توسط chehrenet.ir