فرنچایز «دنیای ژوراسیک» چندوقتی است که از نفس افتاده. پس از افتضاح «دنیای ژوراسیک: قلمرو» (Jurassic World Dominion) بسیاری گمان می‌کردند فاتحه‌ی این فرنچایز خوانده باشد؛ تا اینکه همین یک سال پیش خبر ساخت فیلم تازه‌ای در دنیای ژوراسیک بیرون آمد؛ فیلمی بدون بازیگران اصلی و با داستانی مجزا از سه‌گانه‌ی کریس پرت. «دنیای ژوراسیک: تولد دوباره» (Jurassic World: Rebirth) هفتمین فیلم در فرنچایز باسابقه‌ای است که اولین بار با شاهکار استیون اسپیلبرگ در ۱۹۹۳ استارت آن زده شد و تاکنون بارها برای بازراه‌اندازی‌اش تلاش کرده‌اند. در راستای این تلاش‌ها حالا دیوید کپ، نویسنده‌ی دو فیلم اول «پارک ژوراسیک» را برای «تولد دوباره» بازگردانده‌اند. با اینکه دیوید کپ فیلمنامه‌ی حیرت‌انگیزی تحویل نداده، اما «دنیای ژوراسیک: تولد دوباره» با صحنه‌های اکشن بی‌امان، یک بلاک‌باستر تابستانی سرگرم‌کننده است که برای فرنچایزی که کم‌کم رو به انقراض می‌رود، حکم آب حیات را دارد. در نقد فیلم «دنیای ژوراسیک: تولد دوباره» علاوه بر کارگردانی اکشن گرت ادواردز، به موسیقی متن الکساندر دسپلات نیز می‌پردازم که از فیلمنامه‌ی کم‌رمق دیوید کپ فراتر می‌رود.

هشدار! در نقد فیلم «دنیای ژوراسیک: تولد دوباره» خطر لو رفتن داستان وجود دارد

نقد فیلم «دنیای ژوراسیک: تولد دوباره»؛ در جستجوی جزیره‌ی دایناسورها

نقد فیلم دنیای ژوراسیک تولد دوباره

سه‌گانه‌ی «دنیای ژوراسیک» کریس پرت در ضعیف‌ترین نقطه‌ی فرنچایز به پایان رسید؛ پایانی که طرفداران را ناامید کرد و سران یونیورسال را به تکاپو انداخت تا راهی برای بازگرداندن «دنیای ژوراسیک» به روزهای خوش گذشته پیدا کنند. نتیجه‌ی اتاق فکرهای آنان، بازگرداندن دیوید کپ، نویسنده‌ی فیلم «پارک ژوراسیک» ۱۹۹۳ و دنباله‌اش، «جهان گمشده» (The Lost World: Jurassic Park) است که اگر کارنامه‌ی بیست سال گذشته‌ی کپ را ندیده بودیم، احتمالا خوشحال می‌شدیم.

با عناوینی چون «دوزخ» (Inferno)، «ایندیانا جونز و گردانه سرنوشت» (Indiana Jones and the Dial of Destiny) و «کیف سیاه» (Black Bag)، که فیلمنامه‌اشان همه از زیردست آقای کپ درآمده، می‌دانستیم که نباید انتظار فیلمنامه‌ی محیرالعقولی از «دنیای ژوراسیک: تولد دوباره» داشته باشیم و همینطور هم هست. کپ با نادیده گرفتن پایان‌بندی «دنیای ژوراسیک: قلمرو»، که وعده‌ی حضور پررنگ‌تر دایناسورها در دنیای انسان‌ها را می‌داد، داستان «تولد دوباره» را به جهت تازه‌ای برده.

در «دنیای ژوراسیک: تولد دوباره» آب‌وهوای کنونی کره‌ی زمین به محیط نامناسبی برای دایناسورها تبدیل شده که جز در منطقه‌ی محدودی کنار خط استوا، توان بقا ندارند. این منطقه‌ی ایزوله، که ورود انسان‌ها به آن ممنوع است، حالا با دایناسورهای جهش‌یافته‌ای پر شده که پس از نابودی آزمایشگاه ساخت دایناسورهای جهش‌یافته در ۲۰۰۸، بیشتر به تونل وحشتی طبیعی می‌ماند. اما براساس کلیشه‌ی «هرجا تابلوی ورود ممنوع خورده باید در آن سرک کشید»، قهرمانان «تولد دوباره» هم با سروگوش آب دادن در این منطقه‌ی استوایی، درست از زیر دم دایناسورها سردرمی‌آورند.

نقد فیلم دنیای ژوراسیک تولد دوباره

در عصر کنونی که کمپانی‌های داروسازی در امریکا به شرورهای اصلی تبدیل شده‌اند، آدم‌بد «دنیای ژوراسیک: تولد دوباره»، مارتین کربز (روپرت فرند)، رئیس یکی از همین کمپانی‌هاست که با وعده‌ی میلیون‌ها دلار پول به یک مزدور کاربلد، زورا بنت (اسکارلت جوهانسن)، از او می‌خواهد دی‌ان‌ای سه دایناسور را به دست آورد که برای ساخت دارویی برای بیماری‌های قلبی به درد می‌خورد. دشواری کار آنجاست که این دایناسورها دیگر در باغ وحش‌های عمومی زندگی نمی‌کنند؛ بلکه در همان موقعیت خطرناک در حومه‌ی خط استوا هستند که جهش‌یافته‌ها اینجا و آنجایش پیدا می‌شوند.

به جز کربز، همراهان زورا در این مأموریت محرمانه، دوست و همرزم قدیمی او، دانکن کینکید (ماهرشالا علی) و دیرینه‌شناس جوان، هنری لومیس (جاناتان بیلی) هستند که می‌خواهند نمونه‌ی دی‌ان‌ای این دایناسورها را بگیرند؛ آخرسر موفق هم می‌شوند. اگر یک خانواده‌ی ازهمه‌جابی‌خبر مدام جلوی دست و پای آن‌ها نبودند، احتمالا خیلی ساده‌تر هم به نتیجه می‌رسیدند.

نقد فیلم دنیای ژوراسیک تولد دوباره

ازآنجا که هیچ فیلم «دنیای ژوراسیک» بدون بچه‌ای که از زیر دست و پای دایناسورها اینجا و آنجا بدود وجود ندارد، یک خط داستانی فرعی به فیلم اضافه شده: خانواده‌ای که با قایق معمولی‌اشان دل به دریا زده‌اند تا پیش از دانشگاه رفتن یکی از دخترک‌ها با هم خوش بگذرانند، اما از بخت بد از آب‌های ممنوعه‌ی مملو از دایناسورها سردرمی‌آورند و زورا و دوستانش برای نجاتشان دست به کار می‌شوند.

این خانواده در بخش اعظم فیلم از گروه شخصیت‌های اصلی جدا هستند و به جز آنکه با اشتباهاتشان توی مخ بروند، فایده‌ی دیگری برای داستان ندارند. هر بلایی که فیلمنامه سرشان می‌آورد تا هیجان داستان را بالا ببرد، به راحتی می‌توانست بر سر شخصیت‌های دیگر چون زورا، دانکن و هنری بیاید. چه بسا اگر اینطور می‌شد، ارتباط ما با قهرمانان اصلی هم بالاتر می‌رفت. اما با تقسیم تمرکز فیلم روی چندین کاراکتر فرعی که سرنوشتشان (به ویژه اگزویر، دوست‌پسر دست‌وپاچلفتی ترزا) برای هیچکس اهمیتی ندارد، فرصت برای پرداختن به قهرمانان اصلی هم از دست می‌رود.

این قهرمانان در لحظاتی که داستان یادش می‌افتد رویشان تمرکز کند باز هم نمی‌توانند دل بیننده را به دست آورند. تقصیر بازیگران هم نیست. فیلمنامه‌ی کم‌فروغ دیوید کپ به گونه‌ای نبوده که اجرای فوق‌العاده‌ای از بازیگران بطلبد. اسکارلت جوهانسن، جاناتان بیلی و ماهرشالا علی همه به نوبه‌ی خود اجراهای تحسین‌برانگیزی در کارنامه‌اشان دارند. اما «دنیای ژوراسیک: تولد دوباره» با شخصیت‌پردازی میانمایه و داستان‌سرایی سرسری، جایی برای اجراهای تحسین‌برانگیز باقی نگذاشته است.

اسکارلت جوهانسن - جاناتان بیلی

اشتباه دیگر فیلمنامه‌ی کپ این است که تصور کرده امکان دارد روزی دایناسورها آنقدر معمولی و تکراری شوند که جذابیت خود را از دست بدهند. در هیچ موقعیتی، تصور دنیایی که در آن مردم برای دیدن دایناسورها صف نکشند ممکن نیست. اما از ابتدای فیلم می‌بینیم که روی پوسترهای تی‌رکس را رنگ می‌کنند، شهروندان سرسری از کنار این موجودات باستانی می‌گذرند و موزه‌ی دایناسورهای هنری لومیس هم دیگر مراجعین گذشته‌ی خود را ندارد. اما مگر می‌شود موجودی به عظمت و شکوه دایناسورها وجود داشته باشد و مردم برایش سرودست نشکنند. حتی باغ‌وحش‌های معمولی هم بازدیدکننده دارند؛ چه رسد به دایناسورها!

این ایده‌ی اشتباه، به بطن داستان اصلی هم نفوذ کرده و دایناسورها در «تولد دوباره» دیگر در مرکزیت قرار ندارند. به جز چند صحنه صدقه‌سر کارگردانی گرت ادواردز، چندان خبری از آن حس هیبت و شگفتی از دیدن دایناسورها نیست که قهرمانان فیلم همگام با بینندگان آن را تجربه می‌کردند. با بالا گرفتن داستان در «تولد دوباره»، شخصیت‌ها برای بقای خود می‌جنگند، نه برای فرار از دست دایناسورها. شبیه به هر فیلم حادثه‌‌ای و بلایای طبیعی دیگر (Disaster Movie)، به طوری که به‌جای دایناسورها می‌شد هر تهدید دیگری را جایگزینشان کرد. همچنین با معرفی دایناسورهای جهش‌یافته، عملا یک تقسیم‌بندی اتفاق می‌افتد بین دایناسورهای معمولی، که جز برای نیازهای طبیعی/حیوانی، آزاری به انسان‌ها نمی‌رسانند، در مقابل دایناسورهای خونریزی که فقط در پی کشت و کشتارند؛ پیام واضح و کلیشه‌ای در راستای اینکه بخواهند دست بردن انسان‌ها در قانون طبیعت را نکوهش کنند.

فیلم‌های مجموعه «پارک ژوراسیک» از بدترین تا بهترین

کارگردانی اکشن و موسیقی متن فیلم را دیدنی می‌کنند

اسکارلت جوهانسن - جاناتان بیلی

از همان آغاز، «دنیای ژوراسیک: تولد دوباره» با ساده‌ترین شخصیت‌پردازی و کاراکترهایی کلیشه‌ای، با شما اتمام حجت می‌کند که جز اکشن محض، قرار نیست محتوای پرمایه‌تری تحویل بگیرید و همینطور هم می‌شود. برای همین، اگر با ذهنیت دیدن یک فیلم اکشن سرگرم‌کننده، و نه تکرار شاهکار دیگری چون «پارک ژوراسیک»، پای فیلم بنشینید، از آن لذت خواهید برد. برای فیلمی که تازه همین یک سال پیش خبر ساختش آمد، «تولد دوباره» بی‌دردسر، بدون فیلمبرداری‌های دوباره (که امروزه در هالیوود مد شده است) و با جلوه‌های ویژه‌ی کامپیوتری خیره کننده اکران شده و گرت ادواردز هم با کارگردانی ماهرانه، نهایت استفاده را از این جلوه‌های ویژه برده است.

ادواردز، که با فیلم‌هایی چون «گودزیلا» (۲۰۱۴) و «روگ وان» (Rogue One)، تجربه‌ی کار روی پروژه‌های بودجه‌بالا و اکشن را داشته است، پختگی خود را در کارگردانی «تولد دوباره» هم به خوبی نشان می‌دهد. مشخصا در یک سوم پایانی فیلم و با بالا گرفتن داستان، ادواردز به‌درستی با تکیه بر المان‌های ترسناک فرنچایز، بالانسی بین صحنه‌های اکشن پرسروصدا و لحظات دلهره‌آور پیدا می‌کند. اتفاقی که مدت‌هاست طرفداران «دنیای ژوراسیک» خواستار آن بوده‌اند. ترسناک‌ترین دایناسور فیلم – یک تی‌رکس جهش‌یافته که شمه‌ای از شرارت آن را در صحنه‌های فلش‌بک ابتدایی می‌بینیم – در پایان از میان غبارهای قرمز بیرون می‌آید و چنان ترس و وحشتی با خود می‌آورد که ابهت آن، یادآور صحنه‌هایی از فیلم ۱۹۹۳ است؛ البته استفاده از فیلم ۳۵میلی‌متری، فیلمبرداری جان متیسون به‌ویژه در لوکیشن در تایلند هم مزید بر علت بوده که دیگر آن حس مصنوعی و دیجیتال فیلم‌هایی که به CGI متکی هستند را القاء نکند.

ماهارشالا علی

فراتر از کارگردانی گرت ادواردز و دایناسورهای کامپیوتری خوش‌ساخت، موسیقی متن الکساندر دسپلات از هر چیز دیگری در این فیلم بهتر است. صحنه‌های بسیاری، به ویژه در لحظات پرهیجان پایانی در مواجهه با تی‌رکس جهش‌یافته وجود دارد که در آن موسیقی متن از تصویر جدا می‌شود و برتری خود بر همه چیز را اثبات می‌کند. موسیقی که باید دست در دست تصویر، تنش لحظه را بالا ببرد یا به وقتش آرام خیال را به ما بازگرداند، متأسفانه هم‌تراز تصویر قرار نمی‌گیرد؛ درواقع، کفه‌اش خیلی سنگین‌تر است. دسپلات گهگاه با آوردن موتیف‌های آشنا، به موسیقی جان ویلیامز برای «پارک ژوراسیک» ۱۹۹۳ هم ارجاع می‌دهد و رشته‌ی پیوند با فرنچایز را نگه می‌دارد.

البته یک موسیقی متن خوب، آنی است که همگام با تصویر و داستان پیش برود؛ نه اینکه از آن‌ها جلو بزند. اما حتی این  قضیه هم در «دنیای ژوراسیک: تولد دوباره» به فیلمنامه‌ی کپ بازمی‌گردد که نتوانسته هیچکدام از احساسات لازم، اعم از ترس، تنش، آرامش را به نحو احسن به مخاطب مخابره کند. می‌ماند موسیقی دسپلات که در بند میانمایگی فیلمنامه نمانده و بر چیزهای دیگر برجسته‌تر شده است.

نکات مثبت

  • کارگردانی اکشن خلاقانه‌ی گرت ادواردز
  • موسیقی متن برجسته‌ی السکاندر دسپلات

نکات منفی

  • شخصیت‌پردازی سطحی
  • به حاشیه رانده شدن دایناسورها
  • فیلمنامه‌ی کم‌فروغ و کلیشه‌ای دیوید کپ
  • خط داستانی فرعی بی‌خاصیت خانواده‌ی دلاگدو


با تمام خوبی‌ها و بدی‌های «تولد دوباره»، فرنچایز «دنیای ژوراسیک» همچنان تکلیفش را با خودش نمی‌داند. این فرنچایز با سه‌گانه‌ی کریس پرت کوشید جان دوباره‌ای به بلاک‌باسترهای تابستانی بدمد؛ اما به‌سرعت به بیراهه رفت. حالا با گروه شخصیت‌های تازه و داستانی متفاوت در «دنیای ژوراسیک: تولد دوباره»، خواسته اشتباهات سه فیلم قبل را جبران کند. غافل از اینکه «تولد دوباره» برای بازگرداندن فرنچایز به روزهای اوج آن کافی نیست، حرف تازه‌ای هم برای گفتن ندارد. تنها یک دستاورد تولیدی گران برای گرت ادوادرز و شرکت یونیورسال به حساب می‌آید که توانسته‌اند سروته فیلمی به بزرگی «تولد دوباره» را در یک سال هم آورده‌اند.

این البته به «دنیای ژوراسیک» محدود نمی‌شود. مشکل هالیوود کنونی است که شرکت‌ها با بودجه‌های چندصدمیلیون دلاری، جرئت ریسک کردن را از دست داده‌اند. فرنچایز «دنیای ژوراسیک»، به عنوان یکی از بزرگترین و گران‌ترین فرنچایزهای سینمایی حال حاضر می‌آید و به چنین فیلم میانمایه‌ای قناعت می‌کند که با حرکت در یک حد وسط، نه می‌توان آن را دوست داشت و نه از آن متنفر بود. تنها یک راه باقی می‌ماند: «دنیای ژوراسیک» اگر می‌خواهد مصداق نام تازه‌ترین فیلم فرنچایز، به تجدید حیات برسد، باید ریسک کند، دایناسورها را در مرکزیت قرار دهد و حس شگفتی در مواجهه با موجودات باستانی را به ما بازگرداند؛‌ وگرنه انقراض آن دور از انتظار نخواهد بود.

شناسنامه فیلم «دنیای ژوراسیک: تولد دوباره» (Jurassic World Rebirth)

کارگردان: گرث ادواردز
نویسنده: دیوید کپ
بازیگران: اسکارلت جوهانسن، ماهرشالا علی، جاناتان بیلی، روپرت فرند
محصول: ۲۰۲۵، ایالات متحده
امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶.۲ از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز:  ۵۱٪
خلاصه داستان: مارتین کربز، رئیس شرکت داروسازی که در پی ساخت دارویی برای بیماری‌های قلبی است، وعده‌ی پول هنگفتی به مزدوری به نام زورا بنت می‌دهد تا نمونه‌ی دی‌ان‌ای یک‌سری دایناسور را به دست آورد که کلید ساخت این داروی معجزه‌آسا هستند. مشکل اینجاست که این دایناسورها، که توان بقا در آب‌و‌هوای اکثریت کره‌ی زمین را ندارند، در منطقه‌ای ایزوله نزدیک خط استوا زندگی می‌کنند که ورود به آن برای انسان‌ها ممنوع است. به ویژه پس از نابودی آزمایشگاه ساخت دایناسورهای جهش‌یافته، این موجودات خطرناک حالا آزادانه در این منطقه رفت و آمد دارند و جان هر انسانی که جرئت قدم گذاشتن به آنجا را داشته باشد تهدید می‌کنند…

نقد فیلم «دنیای ژوراسیک: تولد دوباره» دیدگاه شخصی نویسنده است و لزوما موضع دیجی‌کالا مگ نیست.

منبع: دیجی‌کالا مگ

source

توسط chehrenet.ir