این روزها که فیلم «طرح فنیقی» وس اندرسون در دسترس قرار گرفته دوباره برخی زبان به انتقاد گشودهاند که او مدام در حال تکرار خود است و ایدهی تازهای برای رو کردن ندارد. از زمان فیلم «هتل بزرگ بوداپست» وس اندرسون شروع به ساختن مجموعه آثاری کرده که در شکل و شمایل و قاببندی و شیوهی قصهگویی آشکارا ارتباط نزدیکی به هم دارند و شباهتها انکار ناپذیر است اما در تمامی این آثار، یکی کمتر و یکی بیشتر، نبوغی جریان دارد که در کمتر آثار این روزها قابل شناسایی است. حال اثر تازهی او بازگشت به همان کمال مطلوب فیلم «هتل بزرگ بوداپست» است. گرچه در نهایت کمی با فاصله در مرتبهای نازلتر از آن قرار می گیرد و میتوان کنار «گزارش فرانسوی» به عنوان یکی از فیلمهای خوب این سالهای وس اندرسون جایی برایش رزرو کرد. نقد فیلم «طرح فنیقی» را با جستجوی نشانههای نبوغ در اثر تازهی وس اندرسون آغاز می کنیم.
هشدار: در نقد فیلم «طرح فنیقی» خطر لو رفتن داستان وجود دارد!
مخالفان فیلمهای اخیر وس اندرسون تمایل غریبی دارند که او راه دیگری طی کند و فیلمهای متفاوتی بسازد. از دید آنها او مدام در حال تکرار خود است و اگر چنین نکند کارنامهاش با شکست مواجه خواهد شد. اما ظاهرا خودش چندان موافق این موضوع نیست و مدام فیلمهایی میسازد که شباهتهایی آشکار به هم دارند. از سوی دیگر برخی از مخالفان معتقد هستند که سینمای وس اندرسون بسیار مهندسی شده است و همین هم روح هنرمندانهی موجود در آثارش را از بین برده است. اما کسی که چنین ادعایی دارد اتفاقا از جنون جاری در فیلمهای وس اندرسن بیخبر است. این درست که وس اندرسون آشکارا همه چیز را با حساب و کتاب پیش میبرد اما نمیتوان منکر جنون نبوغآمیزی شد که در آثارش نهفته است.
اتفاقا هنر وس اندرسون در سر و سامان دادن به ذهن و افکار دیوانهوار خود است؛ افکاری که آشکارا پر از ایدههای ناب تصویری و قصهگویی است و اتفاقا همهی آنها هنوز هم کار میکنند. از سوی دیگر حتی اگر از زاویهی تئوری مولف هم به فیلمهای او نگاه کنید، متوجه خواهید شد که کمتر فیلمسازی در عصر حاضر جهانی چنین شخصی و منحصربهفرد دارد که تا حدود بسیاری میتواند از دنیای اطراف ما جدا شده و به حیات فانتزی خود ادامه دهد. وس اندرسون چنین میتواند با خیال راحت از مخاطب خود بخواهد در صورت تمایل در این دنیا غرق شود و لذت ببرد و اگر هم دوست ندارد، سراغ فیلمی دیگر برود. اما این فیلمساز نابغه به این قانع نیست و اتفاقا از دل اتفاقات اطراف ما و جهانی که در آن زیست میکند، آثاری میسازد توامان هم فانتزی و هم بسیار ملموس هستند.
«طرح فنیقی» فیلم پر جزییاتی است؛ جزییاتی که شاید در مرتبه اول تماشا چندان به چشم نیایند. به عنوان نمونه فیلم دربارهی یک تاجر بدنام است که قصد دارد کسب و کارش را از خطر و تهدید نجات دهد. او تصمیم گرفته دخترش را که در مسیر تبدیل شدن به یک راهبه است، به عنوان تنها وارثش انتخاب کند. این در حالی است که او 9 پسر دارد اما هیچکدام را برای این کار انتخاب نکرده است. نکتهی مورد نظر این که رفته رفته داستان جاسوسی فیلم تحت تاثیر داستان رابطهی دختر و پدر قرار میگیرد و این چنین فیلمی که بسیار به تفاسیر فرامتنی مانند جدلهای همیشگی سیاسی در یک نقطه از دنیا یا درگیرهای مرزی راه میدهد، به اثری انسانی تبدیل میشود.
با پیش رفتن قصه این جنبههای انسانی فیلم بیشتر شده و حتی در پایان مشخص میشود که بزرگترین دشمن آن تاجر بانفوذ و زیرک نه دولتهای خارجی بلکه مردی است که با وی نسبت خونی دارد. وس اندرسون حواسش هست که این روابط انسانی بین افراد همخون توی ذوق مخاطب نزند و به اصطلاح چندان گل درشت نشود. به همین دلیل هم روابط خانوادگی را به درگیریهای سیاسی، مذهبی و تجاری پیوند میزند و حتی جاسوس قصهاش را وامیدارد که راهی وارونه طی کند و پس از دل باختن به دختر تاجر، دلیلی دراماتیک برای پشت پا زدن به دستورات مافوقهایش داشته باشد. در چنین چارچوبی داستان جاسوسی، سیاسی و مالی ابتدای فیلم مماس با قصهی عاطفی پیش میرود تا در پایان جای آنها با هم عوض شود و آن چه که اهمیت پیدا میکند، روابط انسانی، دشمنیهای شخصی و میزان بخشندگی افراد باشد.
نقطه قوت اصلی فیلم وس اندرسون هم دقیقا همین جا است؛ جایی که این جابه جایی کاملا ملموس میشود و توی ذوق نمیزند تا مخاطب در پایان با این پرسش مواجه نشود که چرا مردی با آن همه تلاش برای تبدیل شدن به یک تاجر پر سر و صدا ناگهان به گرداندن یک رستوران راضی میشود؟ جواب این پرسش از همان ابتدا آهسته و پیوسته در دل قصه قرار میگیرد. نکتهای که به این روند کمک میکند شیمی معرکهی بین دو شخصیت اصلی است. بنسیو دلتورو و میا ثریپلتون، در نقش پدر و دختر مخاطب را با خود همراه میکنند تا تماشگار روند استحالهی نقشهای آنها را باور کند. دخترک در ابتدا تمام فکر و ذکرش مادر روحانی و کلیسا است و دوست ندارد درگیر رابطهای نه چندان خوشایند با پدرش شود که به نظر او تماما شیطانی است. پدر هم از آن سو در فصلهای اولیهی قصه علاقهی چندانی به دخترش ندارد و فقط می خواهد دستاوردهای تجاری و سیاسیاش را نجات دهد.
اما این تصویر با هر سفر و رسیدن به هر منزل تغییر میکند. شخصیتهای اصلی در برابر چالشهای پیشرو به یکدیگر نزدیکتر شده و یاد میگیرند که مانند یک پدر و دختر معمولی رفتار کنند. به همین دلیل هم زندگی معمولی آنها در پایان فیلم چنین قابل باور از کار در میآید. آن سوتر همراه آنها، همان جاسوس قصه هم چنین روندی طی میکند. او از عاشقی حسود که بین انجام وظیفه و عشقش به دختر در رفت و آمد است و نمیداند چه کند، در انتها به مردی بالغ میماند که نحوهی رفتار با یک زن را یاد میگیرد. در چنین چارچوبی عشق غریب این دو و آن خواستگاری غریبتر که امضای وس اندرسون را دارد، درست ساخته میشود و جذاب از کار در میآید. تمام اینها به این معنا است که ساختمان درام درست ساخته شده و فیلم علی رغم منطق فانتزی خود، جهانی خودبسنده و معنادار دارد.
نکتهی مثبت بعدی کمدی مطبوعی است که در سراسر فیلم جریان دارد. وس اندرسون در تمام فیلمهای خود از یک لحن کمیک منحصربهفرد استفاده میکند. گاهی این لحن جواب میدهد و گاهی نه. خوشبختانه فیلم «طرح فنیقی» از این منظر اثر موفقی است. از همان ابتدا و نمایش سکانس ترور شخصیت اصلی تا انتها که قصه در رستورانی محقر پایان مییابد، این لحن کمدی را میتوان مشاهده کرد و برای لحظهای هم سایهی دلنشین خود را حذف نمیکند. نکته این که این لحن کمدی کاملا منطبق بر همان حال و هوای فانتزی فیلم است و این نشانهی دیگری از جنون نبوغآمیز کار فیلمسازی است که میتواند به ایدهای دیوانهوارش جهت مشخصی دهد و از آنها به بهترین شکل بهره ببرد.
هجو دستاوردهای سینمای گذشته، یکی از روشهای سینماگران پستمدرن برای روایتگری است؛ هجو داستانگویی به شیوه کلاسیک که در آن ابتدا، وسط و انتهای قصه کاملا مشخص است و روایت بر مبنای انگیزههای بیرونی مشخص شخصیتها پیش میرود و عنصر تصادف در آن کمتر دخالت دارد. یا نقد روایت مدرن که کشمکشهای ذهنی و دورنی شخصیتها اهمیت بیشتری از قصه پیدا میکند و گاهی تصادف و اتفاقات خارج از چارچوب اختیار شخصیتها به وفور در آن یافت میشود. در این جا هم چنین است. البته باید به این نکته توجه داشت که اگر در فیلمی چون «گزارش فرانسوی» وس اندرسون سراغ روایت قصهاش به شکل آنتولوژی رفت، در این جا روایت اپیزودیک خود را با رعایت ترتیب ابتدا، وسط و انتها حفظ کرده است.
نکته این که باز هم مانند آن فیلم به شیوهی خود و با لحنی دو پهلو به هجو این نوع روایتپردازیها نشسته است. با روایت اپیزودیک خود و با به هم زدن زمان و مکان و قرار دادن هر قسمت در یک لازمانی و لامکانی، از هر دو شیوه داستانگویی گذشته و با لحن سراسر کمیک خود، که آن را با دقتی ریزبافت در تار و پود هر نما و هر چینش اثر خود بافته است، به بالا بردن ساختمانی مشغول شده که در آن گاهی انگیزه شخصیتها مهم است و گاهی این تصادفها است که قصه را به جلو میبرد. در چنین چارچوبی است که هر چه قصه پیش میرود انگیزههای درونی شخصیتها و میل عاطفی آنها برای انجام یک کار جایگزین منطق جهان مادی میشود؛ نکتهای که باز هم به ساخته شدن درست آن جهان دیوانهوار و جنون آمیز کمک میکند تا مخاطب در پایان بپذیرد که برای این مردان و زنان هیچ چیز مهمتر از پاسخ گفتن به تمناهای درونی خود نیست.
تیم بازیگری فیلم فوقالعاده هستند. این درست که شیوهی بازیگردانی وس اندرسون یگانه است و بازیگران حتی اگر بخواهند هم موفق نخواهند شد که بازی زیر متوسطی از خود ارائه دهند، اما حضور بزرگانی چون برایان کرانستون، تام هنکس، ویلم دفو یا بیل مورای حتی برای دقایقی کوتاه باعث شده که هر پلان اثر جذاب از کار دربیاید. به این اضافه کنید موقعیتهای غریبی که هر کدام در آن قرار میگیرند؛ به عنوان نمونه زمانی از فیلم بنسیو دلتورو و برایان کرانستون و تام هنکس در حال بازی بسکتبال در تونلی تصویر میشوند. یا در زمان دیگری ویلم دفو را در دادگاهی فرازمینی در حال دفاع از متهم میبینیم. همهی این سکانسها به تنهایی هم مخاطب را جذب خود میکنند.
اگر بتوان به فیلم ایرادی وارد کرد، اضافه بودن برخی فصلهای آن است. مثلا فصلی که اسکارلت جوهانسون در آن حضور دارد با وجود آن که قرار بوده بر پیوندهای خونی و روابط افراد که رفته رفته به قصهی اصلی تبدیل میشود و درام جاسوسی را کنار میزند، کمک کند اما چندان خوب از کار درنیامده و از پیکرهی کلی اثر بیرون میزند. یا حضور انقلابیون چپگرا گرچه طبق همان منطق پست مدرنیستی فیلم هجوی بر انقلابهای چپگرا و رهبران آن در قرن بیستم است اما حضور گاه و بیگاهشان در حد شعار باقی میماند و با وجود تمام پتانسیلهایش عمق پیدا نمیکند. فقط کافی است نگاه کنید که چگونه آنها ناگهان به محافظان شخصیت اصلی تبدیل میشوند تا فیلمساز با صدای بلند شعارهای سیاسی خود را در خصوص پیوند عمیق این انقلابها با جریانهایی خلاف آرمانهای خود فریاد بزند.
نکات مثبت
- هماهنگی میان فرم و محتوا!
- قصهای پر کشش در کنار ترسیم درست روابط انسانی!
نکات منفی
- برخی فصلهای فیلم به راحتی قابل حذف هستند!
این در حالی است که هجو جریان مقابل که در قالب یک گروه تجاری آمریکایی خودنمایی میکند، با وجود زمان کوتاهتر حضورش حسابی قابل درک از کار درآمده و در دل درام جای خود را پیدا کرده است. اشارهی نگارنده به فصلی است که شخصیت اصلی به دیدار یک مرد ثروتمند با بازی جفری رایت در یک کشتی میرود. اهدا کردن خون توسط این مرد آشکارا تمام منظور فیلمساز را به شکلی موجز بیان میکند و نیازی به سر دادن شعارهای گلدرشت نیست. این موضوع نشان از همان نبوغ دیوانهوار وس اندرسون دارد؛ کارگردانی که میداند چگونه دنیایی جنونآمیز را سر و سامان دهد و فیلمی به نظر مهندسی شده بسازد که همه چیزش سر جای خود قرار دارد اما حسابی دیوانهوار است و پر جنب و جوش.
شناسنامه فیلم «طرح فنیقی» (The Phoenician Scheme)
کارگردان: وس اندرسون
بازیگران: بنسیو دلتورو، میا ثریپلتون، تام هنکس، برایان کرانستون، مایکل سرا، بندیکت کامبربچ، اسکارلت جوهانسون، بیل مورای و ویلم دفو
محصول: 2025، آمریکا و آلمان
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 6.9 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 78٪
خلاصه داستان: کوردا مردی ثروتمند و بسیار پر حاشیه است که از یک ترور جان سالم به در میبرد. پس از آن تمام توان خود را خرج انجام پروژهای ناتمام میکند که عمری برایش وقت گذاشته و حاصل سی سال کار مداوم است. مرد از سه ازدواج خود، 9 پسر و 1 دختر دارد. او تمام پسرهایش را از ارث محروم کرده و حال که مرگ را هر لحظه در اطرافش میبیند، تصمیم می گیرد که دخترش دنبالهروی او شود. مشکل این جا است که دختر مدتها است خانه را ترک کرده و تصمیم گرفته که دست از دنیا شسته و راهبه شود. پدر دخترش را فرامیخواند و از او میخواهد در یک مجموعه سفر که به پروژه و طرحش ارتباط دارد، وی را همراهی کند. دخترک با اکراه میپذیرد و سفر این دو آغاز میشود. از آن سو دولت آمریکا در صدد است که در کار این مرد اختلال ایجاد کرده و او را ورشکسته کند. چرا که اعمالش را خطرناک میداند. آنها برای انجام این کار قیمت یکی از وسایل مصرفی در طرح مرد را به شکل صوری بالا میبرند تا قیمت تمام شده برای وی افزایش یابد و طرحش با شکست مواجه شود. البته جاسوسی هم آن نزدیک است اما …
نقد فیلم «طرح فنیقی» دیدگاه شخصی نویسنده است و لزوما موضع دییجیکالا مگ نیست!
منبع: دیجیکالا مگ
source