«خرس» (The Bear) از آغاز کار سریالی خوشساخت بود. سریالی دربارهی دشواریها و اضطراب یک سرآشپز افسرده در گرداندن یک غذاخوری خودمانی در شیکاگو که در فصلهای بعد به رستورانی لوکس تبدیل شد. کریستوفر استورر، شورانر و کارگردان سریال هم همزمان با جاهطلبیهای قهرمان داستان، فصلهای بعدی را بزرگتر و پرسروصدا کرد. او توانست با فصل دوم «خرس» پتانسیل بالای سریال را نشان دهد. اما فصل سوم در دور باطلی افتاد و بدون یک پایانبندی درست و درمان، بینندگان را به انتظار فصل چهارم «خرس» کشاند تا ببینند عاقبت رستوران چه میشود. حالا با فصل چهارم استورر برای ده اپیزود دوباره در باتلاقی دست و پا میزند که انگار خودش نمیخواهد از آن بیرون بیاید. در نقد فصل چهارم «خرس» به چرخهی تکراری داستان سریال میپردازم که با اینکه از فصل پیشین بهتر از آب درآمده، اما برای رستگاری آن کافی نیست.
هشدار! در نقد فصل چهارم سریال «خرس» خطر لو رفتن داستان وجود دارد
نقد فصل چهارم سریال «خرس»؛ ده جلسه تراپی و گاهی پاستا
در فصل گذشتهی سریال «خرس»، کارمی (جرمی الن وایت) و دیگر سرآشپزهای رستوران کوشیدند دل منتقدان را به دست آورند و ستارهای بگیرند؛ اما داستان بیشتر بر اهمیت دوستیها و خانواده تمرکز داشت و آخرین اپیزود فصل سوم هم با یک واکنش مبهم از کارمی به پایان رسید. فصل تازه نیز با همین هدفگذاری آغاز میشود و دوباره در نقطهای مبهم به پایان میرسد.
پس از یک فلشبک طولانی به گفتگوی کارمی و برادر فقید او مایکی (جان برنثال)، میفهمیم نقد ناامیدکننده از رستوران «خرس»، آن را در آستانهی تعطیلی قرار داده. کارمی اما یک مهلت دوماهه میگیرد تا رستوران را از اینرو به آنرو کرده، ستارهای بگیرد و آن را به سوددهی برساند. یک ساعت دیجیتال هم در رستوران میگذارند که از ۱۴۴۰ ساعت پایین میآید و ضرورت ضربالاجل را یادآوری میکند؛ اما خود کاراکترها انگار برایشان فرقی ندارد که اگر این مهلت تمام شود، چه اتفاقی انتظارشان را میکشد. در آخرین قاب سریال، ساعت به صفر میرسد، ولی شخصیتها و وضعیت رستوران تفاوت چندانی با ۱۴۴۰ ساعت قبل ندارد.
در اغلب سریالها، اکثریت زمان هر اپیزود به پیشبرد خط داستانی اصلی اختصاص پیدا میکند و این وسط دیالوگهایی که ردوبدل میشود، در راستای پاسخ به پرسشهای مشخصی هستند. در «خرس» اما ماجرا برعکس است. در طول این ده اپیزود، همهی کاراکترها وقت خود را به خودشناسی و مکالمات تراپیگونهای میگذرانند که در فصلهای پیشین هم مانندش را زیاد دیدهاید. استورر هم این مکالمات را در واقعگرایانهترین شکل ممکن میگیرد، طوری که انگار نه انگار دیالوگهای ازپیشنوشتهشدهای برای سریال وجود دارد.
متأسفانه، نمونههای چنین مکالماتی در فصل چهارم «خرس» بسیارند؛ در اپیزود دوم کارمی و ناتالی گفتگوی تلفنی دارند که عملا هیچ اطلاعاتی در آن ردوبدل نمیشود؛ یا صحبت کارمی با مادرش در اپیزود نهم که بیش از نصف اپیزود را دربرمیگیرد و از گذشته و آینده میگویند و سفرهی دلشان را برای هم باز میکنند. اما باز هم اطلاعات مهمی به ما نمیدهند و بر رابطهی کاراکترها هم تأثیر چندانی نمیگذارد. شخصیتها در طول این چهار فصل به جای آنکه واقعا در جهت تغییر قدمی بردارند، تا دلتان بخواهد دربارهی اینکه میخواهند تغییر کنند حرف زدهاند.
حتی فصل چهارم با فلشبکی به مایکی شروع میشود؛ به زمانی که برای اولین بار ایدهی زدن رستورانی به نام «خرس» را مطرح کردند و از دشواری راه انداختن آن گفتند. استفادهی مکرر استورر از فلشبکها در فصلهای پیشین هم معضلی بود. اما خلاف فلشبک تینا (لیزا کولون زایاس) و مایکی در اپیزود شش فصل سوم، که گذشته و انگیزههای تینا را برایمان شفاف کرد، اکثریت صحنههای اینچنینی که استورر در «خرس» گنجانده ره به جایی نمیبرند؛ فقط اپیزودها را کش میدهند و راستش را بخواهید، برای سریالی که هر اپیزودش در کل نیم ساعت است، چنین فلشبکهای طولانی (که گاه حتی کل اپیزود را شامل میشوند) صبر بیننده را میسنجد. طاقت من یکی که از جملههای نصفهونیمه و منمنکردنهای کاراکترها طاق شده است.
پس از چهار فصل دیالوگهایی که ره به جایی نمیبرند، اهمیت حرفهایی که کاراکترها به هم میزنند، کم میشود؛ این گفتگوها حتی به هیچ تغییر قابل ملاحظهای در شخصیتها نمیانجامد. فصل چهارم «خرس» تقسیم شده به دو بخش مکالمات طولانی و تکراری (استورر هم که علاقهی خاصی به بستن قابهای تنگ روی صورت بازیگرانش دارد تا یکربعی روی این سکانسها صبر نکند، وا نمیدهد) و صحنههای پاستا درست کردن تینا که کل ده اپیزود را به این میگذراند که زمان پخت و سرو پاستا را به زیر سه دقیقه برساند. تازه داریم دربارهی کاراکتری حرف میزنیم که در فصلهای پیشین رشد خوبی داشت، چندین صحنهی احساسی به او اختصاص داده شد و به جرئت میگویم عاقبت شخصیتاش به اندازهی کارمی اهمیت پیدا کرد.
بلایی که سر کاراکتر تینا آمده، گریبان مارکوس (لیونل بویس) و ابراهیم (ادوین لی گیبسون) را هم گرفته است. این کاراکترها، که در فصلهای قبلی دربارهی گذشته و انگیزههای آنها بیشتر آموختیم، در فصل چهارم باید حتی بیشتر در مرکزیت قرار میگرفتند و نسبت به فصل سوم رشد میکردند. اما فصل چهارم طوری آنها را به حاشیه میراند که انگار نه انگار لیزا کولون زایاس برای اجرای خود در «خرس» جایزهی امی برده و نامزد گلدن گلوب شده است!
فصل چهارم «خرس» از چرخهی تکراری سریال خارج نمیشود
در فصل چهارم «خرس» موتیفهای فیلمنامهای همچنان دستنخورده ماندهاند؛ آشوب آشپزخانه، دشواریهای گرداندن رستوران، اهمیت خانواده، تلاش برای خودشناسی و احترام متقابل، خودکشی مایکی که هنوز که هنوز است نقش پررنگی در هر تصمیم کارمی دارد و عناصر دیگری که از فصل یک تاکنون مدام بازتولید شدهاند.
استورر میتوانست به جای این موتیفها و دغدغههای تکراری، بازگشتی به نقطههای مبهم داستان در فصل قبل بزند و خطوط باز را ببندد؛ مثل تراژدی که مارکوس با آن درگیر بود، یا دوراهی که سیدنی (آیو ادبیری) پیش پای خود میدید و نمیدانست باید بین ماندن در خرس و تأسیس رستورانی دیگر کدام را انتخاب کند. در فصل چهارم «خرس» کاراکترها همچنان با همان چالشهای تکراری درگیرند و پس از ده اپیزود هم پیشرفتی در وضعیتشان شکل نمیگیرد.
همانطور که در نقد فصل سوم سریال «خرس» گفتم، سریال باید از جاهطلبیهای خود دست میکشید، ماجرای رستورانهای لوکس و آوردن هزار رقم بازیگر مهمان را کنار میگذاشت و به ساندویچفروشی خودمانی «بیف» بازمیگشت. خوشبختانه، در فصل تازه دیگر با انبوه بازیگران مهمان سروکار نداریم. اما استورر برای اکثریت زمان سریال به همان مسیر پیشین میرود و روندی تکراری از چیزهایی که از فصل یک تاکنون دیده بودیم قرقره کرده و تحویلمان میدهد. فصل چهارم ماهیت مستقلی از فصل سوم ندارد. حتی هدف اولیهای که در اپیزود آغازین فصل گذاشته میشود را فراموش میکند. تصویر مدام روی ساعت دیجیتالی را میپرد که خبر از آخرالزمان رستوران خرس میدهد؛ اما انگار این ساعت، مدتهاست که از سمت خود کاراکترها فراموش شده است.
این پایان کار «خرس» نیست
در پایان فصل چهارم، کارمی که سنگهایش را با خودش واکنده، اعلام میکند که دیگر نمیخواهد در رستوران خرس کار کند. او هدایت رستوران را به سیدنی میسپارد و پس از بگومگوهای بسیار و اشکها و لبخندها، عملاً از داستان حذف میشود. هرچند کارمی به سیدنی وعده میدهد تا پایان مهلت دوماهه در خرس بماند که البته معلوم نیست حضور الن وایت را در فصل بعدی تضمین کند.
بین کارمی اپیزود اول فصل چهارم که از عشق به آشپزی و راهاندازی خرس حرف میزند، تا کارمی در اپیزود آخر که دیگر انگیزهای برای آشپزی ندارد، باید فرسنگها فاصله باشد؛ اما در طول این ده اپیزود، کاراکترها مدام توی سروکلهی هم میزنند، گاهی هم توی سر خودشان میزنند، اما یک هدف غایی در افقهای پیش رو دیده نمیشود و نتیجهاش میشود چرخش شدیدی که یکشبه کارمی را از داستان بیرون میاندازد.
البته با اینکه تصمیم کارمی که از نظر فیلمنامهای ناگهانی به نظر میرسد، اما اگر به برنامهی کاری جرمی الن وایت نگاهی بیندازید، چندان هم دور از انتظار نبوده است. حتی آیو ادبیری و ابن ماس باکرک هم با فیلمهای لوکا گوادانینو و «چهار شگفتانگیز» حسابی سرشان شلوغ شده و بهعنوان بازیگرانی که در هالیوود کنونی خواهان دارند، شاید در ادامهی «خرس» کمپیدا باشند و بله، «خرس» برای فصل پنجم هم تمدید شده است. فصل پنجمی که بدون کارمی، با تمام تراماها و چالشهای شخصی که با آنها دست و پنجه نرم میکرد، معلوم نیست به چه مسیری خواهد رفت.
نکات مثبت
- به پختگی رسیدن سبک بصری خاص «خرس»
- حضور مؤثرتر بازیگران مهمان نسبت به فصل پیشین
نکات منفی
- هدفمند نبودن فیلمنامه
- تقلیل انگیزهی کاراکترهای فرعی
- دیالوگهای تکراری و طولانی که ره به جایی نمیبرند
- حذف کاراکتر کارمی بهخاطر برنامهی کاری جرمی الن وایت
استورر با «خرس» شبکه FX یک سریال کاملا تازه به میدان آورد که مهر و امضایش پای هر قاب آن خورده است؛ سریالی با فیلمبرداری، نورپردازی و تدوین خاص خودش که با انتشار در زمان مناسب، طرفداران زیادی جذب کرد؛ اما مانند همان توجه و دقتی را که «خرس» بر جنبههای بصری گذاشته، در داستان نخواهید دید. شاید طرفداران دوآتشهی سریال از تکرار مکررات و صرف دیدن بازیگران محبوبشان بر صحنه ارضاء شوند؛ اما بدون یک داستان درست و حسابی، این چیزها دیگر برای عموم مخاطبان جواب نمیدهد.
شناسنامه فصل چهارم سریال «خرس» (The Bear)
سازنده: کریستوفر استورر
نویسنده: کریستوفر استورر
بازیگران: جرمی آلن وایت، آیو ادبیری، ابن ماس باکرک، لیزا کولون زایاس
محصول: ۲۰۲۵، ایالات متحده
امتیاز سایت IMDb به سریال: ۸.۵ از ۱۰
امتیاز سریال در سایت راتن تومیتوز: ۹۳٪
خلاصه داستان: پس از نقد ناامیدکننده از رستوران خرس، کارمی دو ماه فرصت پیدا میکند تا وضعیت رستوران را متحول کرده، ستارهای بگیرد و آن را به سوددهی برساند. کارمی که خود را مسئول وضعیت آشفتهی رستوران میداند، تصمیم میگیرد در رفتارش تجدید نظر کرده و با هماهنگی و ارتباط بهتر با سیدنی و دیگر سرآشپزها، رستوران خرس را در مسیر موفقیت بیندازد. اما رسیدن به این مرحله نیازمند خودشناسی بیشتری است و کارمی نمیداند که آیا از عهدهاش برمیآید یا نه…
نقد فصل چهارم سریال «خرس» دیدگاه شخصی نویسنده است و لزوما موضع دیجیکالا مگ نیست.
منبع: دیجیکالا مگ
source