در دنیای انیمه شرورهای زیادی آمده و رفته‌اند؛ شخصیت‌هایی که به‌سرعت فراموش، یا با تهدیدی بزرگتر جایگزین می‌شوند. اما کمتر کسی مثل یوهان لیبرت انیمه «مانستر» (Monster) توانسته رد خود را بر ذهن بینندگان به جا بگذارد. «مانستر» اثر نائوکی اوراساوا شاهکاری بی‌نقص در دنیای مانگا است که یکی از پیچیده‌ترین کاراکترهای مانگا و انیمه در خود جای داده که حتی نمی‌توان او را شرور یا ضدقهرمان نامید؛ چون آنطور که یوهان می‌گوید، او اصلا وجود ندارد.

هشدار! در ادامه خطر لو رفتن داستان مانگا و انیمه «مانستر» وجود دارد

هرکسی که چند صباحی با دنیای انیمه آشنا باشد، می‌داند که از «مانستر» به‌عنوان یکی از بهترین انیمه‌های تاریخ نام برده می‌شود؛ از یوهان لیبرت، آنتاگونیست مرموز داستان «مانستر»، هم به عنوان یکی از عمیق‌ترین و ترسناک‌ترین شخصیت‌های تاریخ انیمه و مانگا که توانایی‌اش در فریب دادن و کاریزمای بی‌مانند او، مخاطبان را به سمتش می‌کشاند. با استفاده از این کاریزما و تنها با کلمات، یوهان می‌تواند آشوب و ویرانی به راه بیندازد. اما واقعا چه رازی زیر پوست این هیولا نهفته است؟ برای درک بهتر شخصیت یوهان لیبرت، باید ابتدا به ریشه‌های او، به دوران کودکی‌اش بازگردیم و انگیزه‌هایش و تراماهایی که او را شکل داده‌اند، بررسی کنیم.

تحلیل شخصیت یوهان لیبرت انیمه «مانستر»؛ هیولای بی‌نام

یوهان لیبرت

زندگی یوهان لیبرت انیمه «مانستر» با تراژدی آغاز می‌شود. او و خواهر دوقلویش آنا (که بعدا نینا نام می‌گیرد) در نتیجه‌ی یک آزمایش ژنتیکی و برای تولید ژن برتر به دنیا آمدند؛ اما از بدو تولد، به دنیایی از رنج و عذاب پا گذاشتند. بناپارتا و پیتر چپک، دو شخص کلیدی در هدایت این آزمایشات، مادر دوقلوها را، که خود تراماهای زیادی داشت، مجبور کردند بین دو فرزندش دست به انتخاب زده و یکی را به عمارت گل سرخ بفرستد؛ جایی که می‌دانست شکنجه‌ها و آزار زیادی در انتظار فرزندش است. او که دخترش را بیشتر دوست داشت، ترجیح می‌داد پسرک را به عمارت بفرستد؛ اما مادر به تن دو فرزندش لباس‌های دخترانه می‌کرد و حتی نمی‌توانست بین پسر و دخترش تشخیص دهد. در نتیجه، آنا انتخاب و به عمارت فرستاده شد. پس از بازگشت، آنا به‌شدت مورد آزار قرار گرفته بود و این یوهان را تحت تأثیر گذاشت. یوهان از همان موقع تصمیم گرفت به هر قیمتی که شده از خواهرش محافظت کند.

تا همینجا هم می‌بینید یوهان کودکی است که بحران‌های زیادی را از سر گذرانده، اما تأثیرگذارترین عنصر بر شخصیت او، که ریشه‌ی بخش اعظم روان‌پریشی‌ها و بحران‌های هویتی او را می‌توان در آن جستجو کرد، کتابی است که او در کودکی خوانده. این کتاب از هیولایی می‌گوید که نام ندارد و برای یافتن نامی برای خود، سفری آغاز می‌کند:

«روزی، روگاری، هیولایی بی‌نام زندگی می‌کرد. هیولا می‌خواست نامی داشته باشد. او دیگر نمی‌توانست بی‌نام بودن را تحمل کند. پس هیولا به سفری پا گذاشت تا نامش را بیاید. اما دنیا خیلی بزرگ بود. برای همین، هیولا دو قسمت شد: یکی به شرق رفت، یکی به غرب….»

نام/نام‌گذاری مفهومی است منحصر به انسان‌ها، یا به قول سقراط، حیوان ناطق. هیچ موجود دیگری مفهوم نام را نمی‌داند. با تکامل انسان‌ها، نام‌ها هم ضرورت بیشتری پیدا کردند، چون فردیت افراد به آن‌ها وابسته است. یک نام مشخص، به همان اندازه که برای شناساندن ما به دیگران اهمیت دارد، در سلامت روان ما هم تأثیرگذار است. اگر نامی نداشته باشیم، دقیقا نمی‌دانیم چه کسی هستیم. حتی اگر نام خود را نپذیریم، این نام دیگر مساوی با هویت ما نخواهد بود. برای کسانی مثل یوهان لیبرت انیمه «مانستر»، بی‌نام بودن دلیل عمده‌ی عدم حس هویت واقعی است که یوهان احساس می‌کند.

طبق آنچه در مانگا و انیمه می‌بینیم، یوهان به احتمال زیاد در کودکی نامی نداشته است. «مانستر» اینطور توضیح می‌دهد که این فرانتس بناپارتا است که به مادر نینا این ایده را می‌دهد که نام دخترک را آنا بگذارد. اما صحبتی درباره‌ی یوهان نمی‌شود. تازه چندسال بعد، پیش از رفتن به کیندرهایم ۵۱۱ و این ژنرال ولف بود که شروع کرد پسرک را به نام یوهان صدا زدن. برای همین، احتمال قوی وجود دارد که مادر (که اصلا فرزند پسری نمی‌خواسته) حتی در ابتدا نامی به پسرش نداده است.

آنا انیمه مانستر

یوهان وجود خود را در وجود خواهرش می‌بیند. او از کودکی نامی نداشته، هویتی نداشته و حتی در نگاه مادرش، وجودش بی‌اهمیت بوده. بنابراین، یوهان وجود خود را با محافظت از آنا ارزش‌گذاری می‌کند. این مساوی است با از بین بردن هرچیزی که ممکن است تهدید یا خطری برای آنا باشد. یوهان که کمتر از عالی برای آنا نمی‌خواهد، حتی خانواده‌هایی را که به آنا کمک می‌کنند می‌کشد؛ زیرا آن‌ها را در حد و اندازه‌های محافظت از آنا نمی‌داند. پس از آتش زدن پرورشگاهی که در آن بودند، یوهان زوجی را که می‌خواستند یوهان و آنا را تحویل پلیس دهند، می‌کشد و این اولین قتل کسی است که روزی به هیولا تبدیل خواهد شد.

یوهان به مرور از آنا بت می‌سازد. مثل مادرش که آنا را فرزند برتر می‌دانست. در ذهن یوهان هم این گفتمان تکرار می‌شود. در نظر او، تنها افراد واقعی در دنیا، خودش و آنا هستند و خودش همیشه در درجه دوم قرار دارد؛ چون آنا بی‌نقص است و باید کل دنیا را پای او بریزد. در انیمه وقتی می‌بینیم که یوهان به آنا تفنگی می‌دهد و می‌گوید به پیشانی او (یوهان) شلیک کند، بدین معنی است که یوهان در برابر آنا، زندگی خود را بی‌ارزش می‌داند. اگر آنا بهترینِ هرچیزی را نداشته باشد، این یعنی یوهان در وظیفه‌ی خود قصور کرده است.

۱۰ انیمه مشهور که پایانی تلخ و سیاه دارند

جهان‌بینی پوچ‌گرایانه

یوهان لیبرت انیمه مانستر

یوهان در طول داستان می‌گوید او وجود خارجی ندارد. در واقعیت هم انگار همینطور است؛ سوابق یا تصاویر رسمی زیادی از یوهان پیدا نمی‌شود و او بیشتر کسانی که روزگاری یوهان را می‌شناختند، کشته است. اما فراتر از آن، یوهان در درون خود پذیرفته که هیولایی بی‌نام است که هرچه سر راهش قرار بگیرد، برای کسب منفعت خود می‌بلعد. او حتی دنبال هویت خودش هم نیست یا سعی نمی‌کند هویتی برای خود بسازد. حتی نام یوهان را هم از کتاب «هیولای بی‌نام» برداشته است. یوهان هر هویتی را که به او در پیشبرد اهدافش یا بازی با افراد جالب کمک کند، برای خود برمی‌گزیند. اگر لازم باشد یک روز فرانتس است، روز دیگر هانس و روز دیگر یوهان.

نهیلیسم یوهان از بی‌نامی او سرچشمه می‌گیرد. کسی که نامی ندارد، هویتی ندارد. کسی که هویتی ندارد، نمی‌تواند ادراکی از کیستی، از بودنِ خود بسازد؛ پس به نهیلیسم می‌گراید. در انیمه «مانستر» می‌بینیم بعد از آنکه یوهان کتاب «هیولای بی‌نام» را گم کرده و به کیندرهایم ۵۱۱ فرستاده می‌شود، طی دستکاری‌های روانی که رویش پیاده می‌شود، تمام خاطرات مربوط به کتاب را از دست می‌دهد. تا اینکه چهارده سال بعد و دوباره در کتابخانه‌ی شووالد این کتاب را می‌بیند و متوجه می‌شود تمام این سال‌ها بدون آنکه خودش بداند عین هیولای درون داستان عمل کرده است!

یوهان لیبرت

باتوجه به دوقلو بودن یوهان و آنا، پیدا کردن معنا و هویت برای یوهان از حالت عادی هم سخت‌تر بوده است. همانطور که پیشتر توضیح دادیم، یوهان آنا را انسانی عالی و بی‌نقص می‌دانسته و خودش را کپی ناقص او. مثل بسیاری از دوقلوها، وقتی یوهان خود را جدا از خواهرش می‌بیند، احساس کمبود، احساس نیستی می‌کند؛ چون همه‌ی افکار و وجودش، به شخص دیگری وابسته است. یوهان حتی خودش را با آنا اشتباه می‌گیرد. آنا آنقدر از تجربیات خود در عمارت به یوهان می‌گوید، که یوهان کم‌کم باورش می‌شود این خودش بوده که آزارهای عمارت رز را تجربه کرده است. این مستقیما بر مشکلات هویتی یوهان تأثیر می‌گذارد.

در طول داستان مانگا و انیمه «مانستر» و رمان تکمیلی آن، «هیولای دیگر» (Another Monster)، آنا بارها به عنوان بزرگترین نقطه ضعف یوهان ذکر می‌شود. با تمام بی‌رحمی و سنگدلی که یوهان دارد، او نمی‌تواند به خواهرش آسیب برساند؛ یا حداقل فکر می‌کند که نمی‌تواند. با اینکه یوهان انگیزه‌ی خود را محافظت از آنا قرار می‌دهد، اما همچنان شخصیتی ماکیاولی‌گونه دارد که تصمیماتش، از ارجحیت خود ناشی می‌شوند و به آنا آسیب می‌رسانند. نقطه‌ضعف یوهان بازتابی از عشق عمیق و پیچیده‌ای است که او نسبت به خواهرش احساس می‌کند، عشقی که هم فداکارانه و هم خودخواهانه است.

یوهان خود را در تاریکی فروبرده و نقش هیولا را برعهده می‌گیرد تا آنا مجبور نباشد با این تاریکی و گناهی که یوهان با آن دست به گریبان است، مواجه شود. با این حال، یوهان عملا با این کار خود، عاملیت خواهرش را از او سلب می‌کند و بدون در نظر گرفتن احساسات آنا به جایش تصمیم می‌گیرد؛ مثل وقتی که تصمیم می‌گیرد این به صلاح آنا است که هیچ چیز از گذشته به یاد نیاورد.

پروژه‌ی پاکسازی

یوهان انیمه مانستر

شخصیت یوهان لیبرت را نمی‌توان به سادگی در دسته‌بندی شرورهای انیمه‌ای قرار داد. او نه یک نیروی شیطانی است، نه قاتلی که محض لذت آدم می‌کشد. اعمال او از تعاملات پیچیده‌ای که در کودکی از سر گذرانده و تمام ترامایش ناشی می‌شوند؛ از میل او به «بودن» در جهانی که چیزی جز ظلم نشانش نداده است. پس یوهان تصمیم می‌گیرد خودش «بودن»‌اش را تعریف کند.

یکی از موتیف‌های انیمه و داستان «مانستر»، وسواس فکری یوهان لیبرت به پاک کردن وجود خودش از صفحه‌ی روزگار است. او هرکسی که هویتش را بداند می‌کشد و می‌خواهد برای همیشه مثل یک روح باقی بماند؛ روحی که وجود دارد، اما نامرئی است. برای رسیدن به این هدف او از نام‌های مستعار استفاده می‌کند و کتابخانه‌ی شووالد را آتش می‌زند تا دست کسی به کتاب «هیولای بی‌نام» نرسد. هدف غایی او از این کار، این است که تمام گذشته‌ی خودش و آنا را از بین ببرد تا خودش و خواهرش بتوانند فارغ از سایه‌های سنگینی که دنبالشان می‌کنند، بالاخره طعم آرامش را بچشند. این هدف به وسواسی تبدیل می‌شود که بیش از قدرت یا سلطه بر سرنوشت، درباره‌ی بقا است.

تنما و یوهان

جهان‌بینی یوهان ریشه‌ی عمیقی در دیدگاه‌های نهیلیستی او دارد. یوهان زندگی را ذاتا بی‌معنی می‌داند و می‌خواهد با به چالش کشیدن نظم آن، هرج و مرج به پا کند. توانایی یوهان در درک دیگران و فریب دادن آن‌ها از تجربیات خودش به‌عنوان یک کودک یتیم و قربانی آزار نشأت می‌گیرد. او می‌تواند هیولای درون هرکس، تاریکی وجودی آن‌ها، را پیدا کند و با آموزش‌هایی که در کیندرهایم ۵۱۱ از سر گذرانده، قربانیان خود را به سمت نابودی سوق دهد. یک نمونه‌اش، زمانی است که یوهان کارآگاهی به نام ریچارد را، که روی مرگ مشکوکی مرتبط با یوهان تحقیق می‌کرد، تنها با جملات حساب‌شده و دست گذاشتن روی نقطه ضعف‌اش، به سمت خودکشی سوق داد؛ بدون اینکه حتی به او نزدیک شود.

انسان یا هیولا؟

یوهان لیبرت انیمه مانستر

در مرکزیت سفر یوهان معنایابی است، تلاشی برای جستجوی هویت. او که از نام، خاطرات و انسانیت خود محروم شده، به هیولای بی‌نام مبدل می‌شود؛ یک خلأ که دیگران ترس‌ها و آرزوهای خود را بر آن می‌افکنند. تنها پس از تعاملات یوهان با آنا و تنما است که او شروع به بازیابی خود می‌کند. یوهان کسی نیست که احساساتش را علنا نشان دهد. اما وقتی در برابر آنا شروع به گریستن می‌کند، وقتی از تصمیم دکتر تنما متعجب می‌شود، وقتی با دیدن کتاب «هیولای بی‌نام» فریاد می‌زند، اینجاست که نقابِ هیولایی نیستیِ او ترک می‌خورد و نوری از انسانیت نهفته‌ی آن به بیرون می‌تابد.

پایان انیمه «مانستر» و توضیحاتی که در رمان «هیولای دیگر» آمده نشان می‌دهند که سفر یوهان لیبرت سفری برای انسان شدن است. او را نمی‌توان در حد یک «شرور» تکراری دیگر در دنیای انیمه دانست. یوهان هم شرور است، هم قربانی، هم هیولا و هم انسان. از کارهای او نمی‌توان دفاع کرد، اما اگر گذشته‌اش را بدانید، درک‌اش می‌کنید؛‌ چون یوهان محصول شرایطی است که بار رنج غیرقابل تحملی را بر دوش کودکی چون او گذاشته. اگر یوهان هم می‌توانست عشق مادری را تجربه کند، اگر نامی داشت و احساس بی‌هویتی و نیستی نمی‌کرد، اگر هیچوقت کتاب «هیولای بی‌نام» را نمی‌خواند، معلوم نیست آیا یوهان لیبرت انیمه «مانستر» هیچوقت به هیولایی که او را در این داستان ملاقات کردیم مبدل می‌شد یا نه.

منبع: Animerants

source

توسط chehrenet.ir