یکی از فعالیت‌های موردعلاقه‌ی من، پیدا کردن آثار نبوغ در جاهایی است که کمتر کسی بهشان توجه نشان می‌دهد. مثلاً «والفاریس» (Valfaris) و «والفاریس مکا تریون» (Valfaris Mecha Therion)، دو بازی‌ای را که اینجا می‌خواهیم معرفی کنیم در نظر بگیرید. این دو، دو بازی در سبک اکشن سایداسکرولر و شوتم‌آپ هستند (بله، سبک‌شان فرق می‌کند) که به‌خاطر قرار گرفتن در یک سری از باندل‌های سایت فاناتیکال (Fanatical) در معرض دید قرار گرفتند، چون این کارشان باعث شد سی‌دی‌کی استیم‌شان با قیمت ارزان و با تعداد زیاد بین مبادله‌کنندگان بازی پخش شود. من هم از همین راه با این بازی‌ها آشنا شدم. وقتی دیدم «والفاریس» با قیمت ارزان موجود است، نگاهی به عکس‌های بازی انداختم و بلافاصله شیفته‌ی سبک گرافیکی اصیل و چشم‌نواز آن شدم. البته من بازی قبلی استیل‌منتیس (Steel Mantis) استودیوی سازنده‌ی بازی یعنی «هلاک‌شده» (Slain) را (که اساساً نسخه‌ی فانتزی این بازی است) هم بازی کرده بودم و آن را هم دوست داشتم، ولی از بازی جدیدشان باخبر نبودم.

اصولاً از بازی‌ای که از این راه با آن آشنا می‌شوید، انتظار زیادی ندارید. به هر حال بازار پر است از بازی‌های مستقل مفرح، ولی در نهایت متوسط که صرفاً برای چند ساعت وقت گذراندن خوب‌اند. راستش را بخواهید، احتمالاً بازی‌های «والفاریس» نیز در نظر بسیاری از کسانی که آن را بازی کنند چنین بازی‌ای خواهد بود. این بازی‌ها صرفاً یک اثر استاندارد در سبک خود با روکش علمی‌تخیلی شبیه به «وارهمر ۴۰۰۰۰» هستند.

Valfaris

کرم‌سواری هم عالم خود را دارد.

ولی من لابلای این روکش، متوجه نبوغی شدم که شاید حتی ناخواسته باشد: این‌که این بازی‌ها چقدر شبیه به اپیزودی از یک شعر حماسی نانوشته درباره‌ی آینده‌ی دور بشریت هستند. دقیقاً همان چیزی که «وارهمر ۴۰۰۰۰» قرار است باشد، ولی به‌خاطر دنیاسازی پیچیده و عمیق‌اش همیشه در انتقال این حس موفق نیست، خصوصاً در بازی‌هایش. چون «والفاریس» برخلاف «وارهمر ۴۰۰۰۰» بیشتر حس (Vibe) منتقل می‌کند تا داستان و دنیاسازی و در این کار بسیار خوب است.

اصولاً شعرهای حماسی مثل مهاباراتا، ایلیاد و شاهنامه یک سری اپیزود معروف دارند که روی قسمت‌های دیگر داستان سایه انداخته است. مثلاً این اپیزود برجسته در مهاباراتا، بهگود گیتاست، در ایلیاد قسمت مربوط به اسب تروی است و در شاهنامه نبرد رستم و سهراب.

هیچ‌کس – حتی خوش‌بین‌ترین سازنده‌ی این بازی – در خواب هم نمی‌دیدند که در نقد اثرشان روزی به این آثار اشاره شود، ولی سازندگان بازی خواسته یا ناخواسته نگرشی را برای قصه‌گویی انتخاب کرده‌اند که بسیار با جو و حال‌وهوای نقطه‌ی اوج اشعار حماسی متناسب است. البته این نگرش احتمالاً به‌خاطر الهام گرفتن از «وارهمر ۴۰۰۰۰» است، چون این چیزی است که «وارهمر ۴۰۰۰۰» می‌خواهد باشد (حداقل در قوس داستانی «ارتداد هوروس» (Horus Heresy): اثری حماسی در آینده‌ی دور بشریت. ولی سازندگان بازی به‌نحوی موفق شده‌اند از افتادن در دام «تقلید کردن از یک تقلید» پرهیز کنند و هسته‌ی آثار حماسی را به‌خوبی در بازی خود انتقال دهند.

برای راحتی کار، اجازه دهید هر بازی را به صورت مجزا بررسی کنیم:

والفاریس

Valfaris

«والفاریس» یک بازی اکشن ساید اسکرولر به سبک بازی‌های اکشن ساید اسکرولر دهه‌ی ۹۰ است. از بزرگ‌ترین منابع الهام آن می‌توان به «کنترا ۳: جنگ فضایی‌ها» (Contra 3: The Alien Wars) و «توریکان ۲» (Turrican 2) اشاره کرد (با یک سری شباهت جزیی به «کسل‌وانیا» در زمینه‌ی ریزه‌کاری‌های سیستم مبارزه). شباهت بازی به «کنترا ۳» به‌خاطر گیم‌پلی سایداسکرولر و باس‌های پرتعداد و عظیم‌الجثه‌ی بازی است و شباهت آن به «توریکان ۲» به‌خاطر طراحی مراحلش که نه به‌اندازه‌ی سایداسکرولرهای دهه‌ی ۸۰ خطی است، نه به‌اندازه‌ی «متروید» باز و غیرخطی. اگر دوست داشته باشید، گاهی می‌توانید از مسیر اصلی منحرف شوید، مکان‌های مخفی پیدا کنید و حتی بعضی کارها را با ترتیب دلخواه خود انجام دهید. اما بازی در حدی باز نیست که در آن گم شوید.

داستان بازی درباره‌ی والفاریس است، یک دژ فضایی به بزرگی یک سیاره که زمانی سریر امپراتور کهکشانی ورول (Vroll) بود، ولی مدت‌ها می‌شد که ردپای آن از همه‌ی نقشه‌ها پاک شده بود و امپراتور نیز همراه با آن ناپدید شد. با این حال، این دژ فضایی اخیراً  دور مدار سول‌موری (Sol Mori)، یک ستاره‌ی بنفش در حال نابودی پدیدار شده است.

شخصیت اصلی دو بازی تریون (Therion) است، پسر ورول که زمانی در والفاریس به دنیا آمده بود، ولی از زمان ناپدید شدن دژ آسمانی،‌ رویای نابود کردن پدرش را به‌خاطر جنایاتی که مرتکب شده در سر دارد. داستان بازی از آنجا آغاز می‌شود که تریون سوار بر گرگ‌پیمای خود (فضاپیمای شبیه گرگ!) و با کمک هکاته، هوش‌مصنوعی فضاپیمایش، به سمت والفاریس می‌تازد تا یک بار برای همیشه پدرش را به سزای اعمالش برساند. این وسط برادرش هم به او ملحق می‌شود که در واقع یک شمشیر سخنگو است. نپرسید چطور.

اولین اثر از حماسی بودن داستان همین پیش‌زمینه است: پسری می‌خواهد پدر جنایتکار و بی‌نهایت قدرتمندش را بکشد. آثار حماسی عاشق درگیری بین اعضای نزدیک خانواده هستند.

دومین اثر، مقیاس زمینه‌ی داستان است: ما اینجا با دژی سر و کار داریم که به بزرگی یک سیاره است و پس‌زمینه‌های بصری نفس‌گیر بازی دایماً این حقیقت را که دنیای تریون مقیاسی بسیار بزرگ دارد به شما یادآوری می‌کند.

سومین اثر، تعامل تریون با تمام دشمنان و متحدانی است که در طول سفرش برای انتقام‌جویی ملاقات می‌کند. اصولاً هردو بازی تعداد زیادی باس یا غول‌آخر دارند که می‌توان آن‌ها را به دو نوع تقسیم کرد:

  1. یک سری جک و جانور رندوم با طراحی بصری جالب (مثلاً موجودی تک‌چشم و شاخ‌دار که عاشق زباله‌های بیولوژیکی است یا ماری باسیلیسک‌مانند که انگار از ترکیب مواد ارگانیک و فلز ساخته شده)
  2. یک سری شخصیت که تریون با آن‌ها آشنایی قبلی داشته و در امپراتوری پدرش جایگاهی داشته‌اند، اما فراتر از چند کلمه دیالوگ مبهم، ولی پرآب‌وتابی که پیش از مبارزه با یکدیگر ردوبدل می‌کنند، هیچ‌گاه به ماهیت دقیق این رابطه پی نمی‌بریم

این رویکرد مینیمالیستی به قصه‌گویی حال‌وهوای جذابی دارد و تصور یک پس‌زمینه‌ی داستانی قوی و روابط پیچیده را ایجاد می‌کند که شما هیچ‌گاه از آن خبر ندارید. مثلاً برخی از باس‌های بازی به تریون به‌خاطر خیانت به پدرش فحش می‌دهند (به نشانه‌ی این‌که هنوز به امپراتور وفادارند) و برخی دیگر هم به تریون و هم به پدرش (به نشانه‌ی این‌که به هیچ‌کدام وفادار نیستند و دارند در این فضای آشوب‌ناک اهداف خود را دنبال می‌کنند).

والفاریس

بسیاری از شخصیت‌ها از قبل تریون را می‌شناسند، ولی شما نمی‌دانید چطور. صرفاً باید شبکه‌ای پیچیده از روابط، خیانت‌ها، خوش‌خدمتی‌ها و… را در رابطه با دنیای بازی در ذهن خود مسجم کنید.

گیم‌پلی «والفاریس» نوآوری خاصی ندارد، ولی روکش آن خیلی خیلی خوب است. «والفاریس» یک ضیافت بصری و صوتی تمام‌عیار است. طراحی هنری بازی در زمینه‌ی انتقال این حس که در زیست‌بوم یک محیط بیگانه هستید که در آن فناوری و زیست‌شناسی به‌شکلی جدانشدنی با هم ترکیب شده‌اند، بسیار موفق عمل کرده و واقعاً زیباست. همچنین حضور پررنگ موسیقی متال در بستر هیولاکشی تا حد زیادی یادآور «دوم» (Doom) است و دقیقاً به اندازه‌ی بازی‌های همان مجموعه، به «والفاریس» هم انرژی تزریق کرده است.

آخرین و مهم‌ترین عاملی که باعث شده «والفاریس» با وجود تقلیدی بودن تجربه‌ای دلچسب باشد، درجه‌سختی آن است. «والفاریس» بازی سختی است، ولی نه به‌شکلی غیرمنطقی. در آن دفعات زیادی خواهید مرد و بعضی از باس‌ها (خصوصاً باس آخر بازی) حسابی رس‌تان را خواهند کشید، ولی بازی امتیازهای زیادی برای پشت‌سر گذاشتن چالش‌ها در اختیارتان قرار می‌دهد (مثلاً در هر چک‌پوینت می‌توانید تجهیزات خود را عوض یا آپگرید کنید تا برای چالش‌های خاص آن قسمت آماده شوید) و در بعضی قسمت‌ها، این فرصت را برای شما فراهم می‌کند تا یک عالمه جک و جانور ضعیف را قلع‌وقمع و در نتیجه، حس قدرت پیدا کنید.

البته «والفاریس» به مشکل رایج بازی‌های هم‌سبک خود دچار است (یعنی بازی‌های نسبتاً کوتاهی که در آن‌ها اسلحه‌ها و تجهیزات مختلف وجود دارند) و آن هم این است که یک سری از اسلحه‌ها به‌طور قابل‌توجهی از بقیه به‌دردبخورترند و انگیزه‌ی زیادی برای آزمودن اسباب‌بازی‌های مختلفی که بازی در اختیارتان قرار می‌دهد ندارید. همچنین با توجه به این‌که باید اسلحه‌هایتان را آپگرید کنید و منابع آپگرید هم محدودند، عملاً بسیاری از اسلحه‌هایی که از نیمه‌ی دوم بازی به بعد به دست می‌آورید بی‌فایده خواهند شد، چون شما از قبل روی یکی از اسلحه‌های اولیه‌یتان سرمایه‌گذاری کرده‌اید و دیگر منابع کافی برای آپگرید کردن اسلحه‌های متاخر را در اختیار ندارید.

البته اگر از حق نگذریم، بازی بخش New Game Plus دارد و بعد از تمام کردن بازی، می‌توانید با حفظ تمام آپگریدها و اسلحه‌هایتان بار دیگر بازی را با درجه‌سختی بیشتر بازی کنید، ولی اگر احیاناً نخواهید این کار را انجام دهید، تنوع تجهیزات و اسلحه‌های بازی برایتان بی‌فایده خواهد بود.

Valfaris

بخشی که در آن تریون سوار یک مکا می‌شود، جزو بخش‌های مفرح بازی است و از لحاظ ضرب‌آهنگ هم در قسمتی درست گنجانده شده است.

«والفاریس» بازی کوچک و جمع‌وجوری است و در سبکی جواب‌پس‌داده‌شده ساخته شده، برای همین شاید نتوان آن را یک شاهکار واقعی به شمار آورد. ولی در بین تمام بازی‌های این سبک، «والفاریس» بدون‌شک یکی از بهترین روکش‌ها را دارد. به‌لطف درجه‌سختی جاندار و جزییات ریزی که بازی را بسیار باحال کرده‌اند (مثلاً هد زدن تریون هماهنگ با موسیقی متال هرگاه که اسلحه‌ی جدیدی پیدا می‌کند) توصیه کردن آن به کسانی که به این سبک علاقه‌مندند کاری بسیار راحت است.

والفاریس: مکا تریون

Valfaris Mecha Therion

برخلاف «والفاریس» که اکشن ساید اسکرولر بود، «والفاریس: مکا تریون» یک بازی شوتم‌آپ سایداسکرولر است؛ از همان سبک بازی‌ها که سوار یک وسیله‌ی نقلیه (عموماً یک سفینه) ویران‌گر هستید و صفحه دائماً در حال حرکت به سمت جلو است و صرفاً باید هر جنبنده‌ای را که جلوی چشم‌تان ظاهر می‌شود نابود کنید و در برابر بارش گلوله‌ی دشمنان روی صفحه جاخالی دهید.

این تغییر، تصمیمی جسورانه از طرف سازندگان بازی بود؛ در بازی‌های مستقلی که قرار است دنباله‌ای برایشان ساخته شود، تغییر دادن سبک بازی ریسک بزرگی است، چون ممکن است کسانی را که صرفاً به‌خاطر علاقه به ژانر بازی سراغ آن رفته‌اند از خود براند. ولی این تصمیم در بستر «والفاریس» جواب داده است. چون شاید گیم‌پلی بازی فرق کرده باشد، ولی روحیه‌ی آن همچنان همان روحیه‌ی متال و حماسی بازی پیشین است و بزرگ‌ترین نقطه‌قوت «والفاریس» هم همان بود، بنابراین حفظ کردنش بیشترین ارزش را دارد.

از لحاظ داستانی، «مکا تریون» حتی بیشتر از «والفاریس» قبلی شبیه به اپیزودی از یک شعر حماسی نانوشته به نظر می‌رسد. خطر اسپویل خفیف (هرچند برای چنین بازی‌ای اسپویل معنی چندانی ندارد): در بازی پیشین تریون موفق نشد پدرش را پیدا کند؛ برای همین در ابتدای این بازی، او سوار بر یک ربات بزرگ (همان مکا) می‌شود، در آسمان سیاره‌ها و فضای بیرون از سیاره‌ها راه می‌افتد، بدون وقفه هرچیزی را که جلویش است نابود می‌کند تا بالاخره به پدرش برسد. به‌عبارت دیگر، آن اپیزود از حماسه‌ی والفاریس که تریون به ارتشی یک‌نفره تبدیل شد، بالاخره ورول را پیدا کرد و کشت.

Valfrais Mecha Therion

در بیشتر قسمت‌های مکا تریون، اتفاقی محیرالوقوع در پس‌زمینه در جریان است که حس مقیاس بزرگ ماجرا را به بهترین شکل منتقل می‌کند.

در این بازی هم مثل بازی پیشین تریون یک عالمه جک‌وجانور رندوم و شخصیت‌هایی را که گویا از قبل می‌شناخته (ولی ما نمی‌شناسیم‌شان) می‌بیند و حتی این بار بعضی‌هایشان به متحد او تبدیل می‌شوند.

در «مکا تریون» هم مثل بازی قبلی یک اسلحه‌ی گرم دارید، یک اسلحه‌ی سرد (البته سرد که چه عرض کنم؛ اسلحه‌ی مخصوص برخوردهای نزدیک) و یک اسلحه‌ی مخصوص که استفاده از آن انرژی مصرف می‌کند. در این بازی، ترکیب کردن این اسلحه‌ها با یکدیگر (خصوصاً اسلحه‌ی نزدیک و دوربرد) اهمیت بیشتری پیدا کرده است، چون به‌خاطر همیشه در جریان بودن گیم‌پلی فرصت‌تان برای ابتکار عمل کمتر است و باید از هر ابزاری که در اختیار دارید، نهایت استفاده را ببرید. این مسئله باعث شده که پیدا کردن ریتمی خاص در مبارزات نیز مهم‌تر شود. مثلاً اگر به یک قسمت سخت در بازی برخورد کنید، بعد از چند بار باختن ریتمی خاص دستتان می‌آید: «شمشیر رو شارژ و پرتاب کن، تو اون چند ثانیه که منتظری برگرده دستت، با تفنگت این موج دشمن رو بکش، به‌محض این‌که شمشیر برگشت دستت، چندتا ضربه به این یکی دشمن بزن، اینجا جاخالی بده و…» به‌طور کلی بازی غریزه‌ی شما را برای اجرای حرکاتی خاص با ترتیبی خاص تقویت می‌کند و برای پشت‌سر گذاشتن چالش‌های بازی، اجرای بی‌نقص این حرکات به دغدغه‌ی اصلی‌تان تبدیل می‌شود.

با این حال این بازی هم از مشکل بازی پیشین رنج می‌برد و آن هم به‌دردنخور بودن بعضی از اسلحه‌ها است. در این بازی شدت مشکل بیشتر شده، چون مثلاً یک اسلحه وجود دارد که وقتی آن را فعال می‌کنید، به‌شکلی زنجیره‌وار به تمام دشمنان روی صفحه آسیب وارد می‌کند. اگر این اسلحه را تا آخر آپگرید کنید، عملاً از تمام اسلحه‌های دوربرد دیگر بی‌نیاز می‌شوید، مگر در چند مورد خاص که با یک باس خیلی سخت‌جان طرفید و اسلحه‌ای که آسیب بیشتر به یک هدف خاص وارد کند، بیشتر به دردتان می‌خورد. هرچند این اسلحه آنقدر قوی است که حتی در این موارد هم شاید به‌دردبخورتر باشد.

Valfaris Mecha Therion

بعضی از نماهای بازی واقعاً سینمایی‌اند؛ البته با منطقی ویدیوگیمی!

«مکا تریون» از لحاظ اتمسفر و ضرب‌آهنگ شاید حتی از بازی قبلی هم بهتر باشد. در این بازی تریون بسیار توقف‌ناپذیر و قدرتمند به نظر می‌رسد و مناظر پس‌زمینه – انفجارها، رژه رفتن‌ها، تقیب و گریز سفینه‌ها – فضایی پساآخرالزمانی را در مقیاسی منظومه‌ای به تصویر می‌کشد. در این بازی همه‌چیز آنقدر گزاف و دیوانه‌وار است که حتی وقتی تریون کشته می‌شود، مکایش منفجر می‌شود و شما می‌توانید در ثانیه‌ی آخر ترکیدن تمام دشمن‌های اطرافش را ببینید. انگار حتی شکست خوردن او نیز «خفن» است. اساساً «مکا تریون» نقطه‌ی اوج یک فیلم علمی‌تخیلی دیوانه‌وار است که به‌شکل یک بازی پنج‌شش ساعته درآمده است.

«والفاریس» و «مکا تریون» در کنار هم به بهترین شکل یاد و خاطره‌ی بازی‌های ساید اسکرولر و شوتم‌آپ دهه‌ی ۹۰ را زنده می‌کنند، ولی به‌قدر کافی از ایده‌های گیم‌دیزاین مدرن هم بهره برده‌اند تا بیش‌ازحد «رترو» به نظر نرسند. مثلاً یک نمونه‌اش چرخه‌ی گیم‌پلی حمله از راه نزدیک و حمله از راه دور که شبیه به بازی‌های مدرن «دوم» است. به‌لطف فضاسازی و کارگردانی هنری بی‌نظیر دو بازی، شاهد یکی از بهترین اقتباس‌ها از «وارهمر ۴۰۰۰۰» هستیم که متاسفانه یا خوشبختانه، نام این مجموعه را یدک نمی‌کشد. ولی برای هرکسی که از جو «گوتیک فضایی» آن اثر خوشش می‌آید، «والفاریس»‌ یک غنیمت است.

صفحه‌ی اصلی بازی دیجی‌کالا مگ | اخبار بازی، تریلرهای بازی، گیم‌پلی، بررسی بازی، راهنمای خرید کنسول بازی

source

توسط chehrenet.ir