اول یا دوم دبیرستان که بودم ـ دبیرستان همان مقطع متوسطه دوم الان است، و بله من خیلی پیرم، به تانک موردعلاقهام در جنگ جهانی دوم هم در انتهای این مطلب اشاره میکنم! ـ داستان چندقسمتی عاشقانهای در یکی از پلتفرمهای فضای مجازی منتشر شد که سروصدای زیادی کرد. هم به خاطر اینکه داستان براساس زندگی واقعی خود نویسنده نوشته شده بود، و هم اینکه به مشخصات شخصیتهای داستان اشاره شده بود. نویسنده هم کسی نبود جز چیستا یثربی.
یادم میآید که یثربی حتی عکس یکی از شخصیتهای بد داستان را هم منتشر کرده بود. این یکی صدای من را هم درآورد، چون معتقد بودم کار درستی نکرده است. به هر حال داستان گرفت و سر زبانها افتاد. از همان جا بود که من با چیستا یثربی و تئاتر آوانگارد آشنا شدم. راستش اسم نویسنده هم برایم عجیب و ماندگار بود، تا آن روز نشنیده بودم اسم کسی «چیستا» باشد!
یثربی الان مثل گذشته فعالیت ندارد، اما در مجموع نویسنده پویایی است و توانسته کارهای متنوعی را به مخاطبانش عرضه کند.
زندگینامه چیستا یثربی: از کودکی تا نویسندگی و کارگردانی
چیستا یثربی متولد آلمان است و دکترای روانشناسی خود را هم از دانشگاه تورنتو کانادا گرفته، اما سالهاست که در ایران زندگی میکند.
تحصیلات یثربی از مقطع لیسانس تا دکتری در رشته روانشناسی است و به نظر میآید رشته تحصیلی این نویسنده ارتباطی با زمینه کاریاش نداشته باشد. اما یثربی در همان سالها شروع به انجام تئاتردرمانی کرد و این کار را از ۱۳۷۲ با همکاری بهزیستی آغاز کرد.
«اتاق آینه» کار مشترک یثربی و بهزیستی بود که هدفش حل مشکلات به وسیله تئاتر بود. این پروژه دو سال به طول انجامید.
یثربی نویسنده بسیار پرکاری است و نمایشنامههای متعددی را نگاشته و کارگردانی کرده است. اما چند کار او هستند که بیشتر از بقیه سروصدا کردهاند و اجراهایشان با استقبال زیادی روبهرو شده است. «سرخ سوزان» و «جنایت و مکافات» از نمایشنامههای معروف یثربی هستند که هم متنشان را نوشته و هم کارگردانیشان کرده است.
یثربی اما تنها به یک حوزه اکتفا نکرده و در سینما هم تجربه نگارش فیلمنامه را دارد. فیلم معروف ابراهیم حاتمیکیا، «دعوت»، توسط چیستا یثربی نوشته شده است. همینطور فیلمنامه سریال «فردا دیر است» نیز که توسط حسن فتحی نوشته شده، نوشته یثربی است. چیستا یثربی تا به حال جوایز متعددی را از جشنوارههای مختلف دریافت کرده است.
یثربی علاوه بر اینها، آثار تالیفی و ترجمهای نیز دارد. بعضی از این آثار مثل «پستچی» شهرت زیادی کسب کردهاند و باعث تثبیت نام او به عنوان یک نویسنده پرفروش شدهاند.
معرفی آثار برجسته چیستا یثربی
۱. پستچی
همانطور که اشاره کردیم، «پستچی» معروفترین اثر یثربی است که همچنان به واسطه آن شناخته میشود. یثربی ابتدا «پستچی» را در صفحه مجازی خود به اشتراک گذاشت، اما بعد تصمیم گرفت به آن انسجام ببخشد و آن را تبدیل به یک کتاب کرد.
یکی از دلایل استقبال زیاد از داستان «پستچی» این است که براساس زندگی واقعی خود یثربی نوشته شده است. یثربی دلیل نوشتن این رمان را دختر نوجوانش میداند و میگوید: «دیدم دختر ۱۸ ساله خودم نیز به سنی رسیده که میتواند عاشق باشد اما تجربهاش نکرده و شاید باید این نوشته میشد تا بتواند تجربهاش کند.»
خلاصه داستان این است که چیستا وقتی دختر چهارده سالهای بیشتر نبوده، یک روز با دیدن پستچی محلهشان عاشقش میشود. پستچی پسر جوانی است و موهای طلایی دارد. چیستا که نمیداند برای رسیدن به پستچی چه کاری انجام دهد، ناگهان جرقهای در ذهنش شکل میگیرد.
چیستا تصمیم میگیرد برای ایجاد فرصتی برای دیدن دوباره پستچی شروع به نوشتن نامههایی برای خودش کند. او این نامهها را با پول توجیبیاش پست میکند تا پستچی قصه ـ که نامش «علی» است ـ مجبور شود برای تحویل گرفتن نامهها دم خانه چیستا و خانوادهاش بیاید.
چیستا این نامهها را برای خودش مینویسد و از احساسات دوران نوجوانی میگوید. عشق نوجوانی عشقی پرتب و تاب و هیجانانگیز است و به همین دلیل خواندن «پستچی» برای نوجوانها میتواند جذاب باشد.
اما در این میان، ناگهان علی غیبش میزند و پستچی پیری جای او را میگیرد. اما چیستا دست از نوشتن نامهها نمیکشد و همچنان به نوشتن ادامه میدهد. چون این نامهها ابزاری هستند که چیستا به وسیله آنها خودش را بیان میکند و میتواند با دنیای بیرون ارتباط بگیرد.
داستان «پستچی» در سالهای جنگ ایران و عراق اتفاق میافتد. سالهایی که ابزار ارتباط دیجیتال وجود نداشت و نامهنویسی یکی از معدود راههای ارتباطی بود. به همین دلیل، «پستچی» حال و هوایی نوستالژیک هم دارد و از دورانی سخن میگوید که دیگر نمیتوانیم آن را بازآفرینی کنیم.
با پیشروی داستان، چیستا و علی به دلیل شرایط زندگی و جنگ و مهاجرت از هم جدا میافتند. علی به خارج از کشور مهاجرت میکند و دیگر در زندگی چیستا حضور ندارد، اما چندین سال بعد، این دو دوباره با یکدیگر ملاقات میکنند. در شرایطی که هر دو زندگیهای متفاوتی دارند و مسیرهای جدایی را طی کردهاند.
پایان داستان «پستچی» را لو نمیدهیم، اما واقعا «پستچی» فقط به خاطر پایانش خواندنی نیست. یثربی در این رمان به دنبال آن است که نشان دهد مفهوم عشق تا چه اندازه میتواند در ذهن ما بزرگ شود و تغییر کند.
او بهخوبی بلوغ عاطفی را در شخصیت اصلی داستان نشان میدهد. شاید آن همه سال وقت گذراندن در دانشکدههای روانشناسی بیهوده هم نبوده و در ساختن شخصیتهای داستانی و گسترش آنها حسابی به یثربی کمک کرده است!
در بخشی از «پستچی» به قلم چیستا یثریی میخوانیم:
«چهارده ساله که بودم عاشق پستچی محل شدم. خیلی تصادفی رفتم در را باز کنم و نامه را بگیرم، او پشتش به من بود. وقتی برگشت قلبم مثل یک بستنی آب شد و زمین ریخت! انگار انسان نبود، فرشته بود! قاصد و پیک الهی بود از بس زیبا و معصوم بود! شاید هجده نوزده سالش بود.
نامه را داد. با دست لرزان امضا کردم و آنقدر حالم بد بود که به زور خودکارش را از دستم بیرون کشید و رفت.»

۲. معلم پیانو
«معلم پیانو» توسط انتشارات کولهپشتی منتشر شده و یکی دیگر از کارهای پرفروش یثربی است.
«معلم پیانو» داستان مادری تنها به نام مرجان مفتخر که پس از جدایی از همسرش، با چالشهای بزرگ کردن دختر نوجوانش، کیمیا، روبهروست. کیمیا به حرف مادرش گوش نمیدهد و تضادهای نسلی و تفاوتهای عمیق در دیدگاهها باعث میشود رابطه مادر و دختر مثل یک بمب ساعتی عمل کند و هر لحظه امکان انفجار داشته باشد.
مرجان که قبلا خود نقاش بسیار معروفی بوده، به دلیل مشکلات ناشی از طلاق و بحرانهای روحیای که پشت سر میگذارد، تصمیم میگیرد حرفهاش را کنار بگذارد و در اوج از نقاشی خداحافظی میکند.
اما با ورود یک معلم پیانو به اسم شایان به زندگی این مادر و دختر، همهچیز عوض میشود. معلم پیانو که شخصیتی مرموز و تاثیرگذار است، نه تنها به کیمیا درس موسیقی میدهد، بلکه به تدریج وارد لایههای عمیقتر زندگی این مادر و دختر میشود.
قبلا هم گفتیم که یثربی در نشان دادن روابط پیچیده خانوادگی و عاطفی تبحر دارد. «معلم پیانو» هم از این مهارت یثربی محروم نیست و نویسنده بهخوبی توانسته رابطه مادر و دختری را به تصویر بکشد که احساسات متناقض زیادی به هم دارند و در عین اینکه چشم دیدن یکدیگر را ندارند، به هم وابستهاند.
اگر بخواهیم به «معلم پیانو» ایرادی بگیریم، آن این است که بعضی از شخصیتهای داستان قابل باور نیستند. برای مثال شخصیت پرستار یا شخصیت پدر ـ بهخصوص رفتار او دم مرگ ـ قابل باور نیستند و به آدمهای اطراف ما شباهتی ندارند.
«معلم پیانو» در بستر زندگی در تهران روایت میشود و با نگاهی ظریف به مسائل اجتماعی، فشارهای زندگی مدرن، چالشهای والد تکسرپرست و چالشهای ارتباط با نسل جدید عمق مییابد.
شاید شباهت «معلم پیانو» و «پستچی» در این باره باشد که هردو به عشق نوجوانی میپردازند، اما در «پستچی» عشقی که روایت میشود، در بستری نوستالژیک اتفاق میافتد. در «معلم پیانو» شاهد عشق مدرن و ارتباطات دیجیتال و زندگی آدمهای همعصرمان هستیم.
«معلم پیانو» در دسته کتابهای روانشناسی هم جا میگیرد و نشان میدهد دخالت بیجای والدین در زندگی فرزندانشان تا چه اندازه میتواند مضر باشد. این کتاب درباره بخشش و قدرت پیوندهای خانوادگی است، درباره اینکه مهم نیست ما چقدر از هم دوریم، درنهایت یک خانوادهایم و تنها یکدیگر را داریم.
در بخشی از «معلم پیانو» به قلم چیستا یثربی میخوانیم:
«چشمانم را بستم، نفس عمیقی کشیدم. دستم را روی پیانو گذاشتم و نُت اول آمد، نُت دوم، نُت سوم، فراز و فرود. موتسارت فکر میکرد بعد از این آهنگ میمیرد و مرد. خرافه همیشه خرافه نیست. اینکه پدر شایان میگوید خوابیدن، سخت نیست… خوابهایی که میبینم سخت است. پیانو زدن سخت نیست…ولی چیزی که ما را به پیانو زدن وامیدارد سخت است.
نُتها میآمدند و میرفتند. انگشتانم پیانو را نوازش میکرد. انگشتانم انگار پرش میکرد. از یک کلید روی کلیدی دیگر، از کلید سفید روی کلیدِ مشکی تند و تند!»

290,000
249,000 تومان
۳. خواب گل سرخ
«خواب گل سرخ» به اندازه دیگر کتابهای یثربی معروف نیست، اما این اثر هم از آثار قابلتوجه یثربی است که داستان جالبی دارد.
«خواب گل سرخ» درباره زنی به نام مریم است که همو راوی داستان است. مریم یک زن معمولی است که زندگی معمولیای دارد. زنی که میتوان با گوش دادن به داستانش با او احساس قرابت کرد.
خاطرات مریم از گذشته و رابطه او با مادرش نقشی اساسی در تعیین مسیر زندگی کنونی او دارد. رابطه مریم با مادرش بعدها در رابطه او با دخترش نیز تاثیر میگذارد.
در مجموع یثربی نویسندهای است که دوست دارد بیشتر از اینکه رمان واقعهمحور بنویسد، بر شخصیتها تمرکز کند و آنها را محور داستان خود قرار دهد. این شخصیتها میتوانند چیستا و علی، مرجان و کیمیا، و یا مریم و دخترش باشند. این علاقه به گسترش شخصیتها از پیشزمینه دانشگاهی یثربی برمیخیزد.
در بخشی از کتاب «خواب گل سرخ» به قلم چیستا یثربی میخوانیم:
«تمام آن روز در دانشگاه حواسم پرت بود. آمدن یک همسایه جدید و حضور پسر جوانی روی ویلچر اتفاق عجیبی نبود، نمیتوانست آنقدر ذهن مرا به خود درگیر کند. چه چیز این صحنه آزارم میداد؟ شاید نگاه نکردن! نگاه نکردن به هیچچیز.
آن پسر به هیچچیز نگاه نمیکرد. حتی مطمئنم مرا ندیده بود. چه اتفاقی برایش افتاده بود که فقط به پنجرهها نگاه میکرد؟ و وقتی به آدم خیره میشد، در چشمهایت حسش نمیکردی؟»

۴. او یک زن
اگر بخواهیم رمان پرفروش یثربی تحت عنوان «او یک زن» را در یک عبارت خلاصه کنیم، این است: ازدواج اجباری و پیامدهای فاجعهبارش.
یثربی در آثار خود ثابت کرده که همواره زنان و مسائل آنان از دغدغههای اصلی او هستند. ازدواج اجباری نیز یکی دیگر از مسائلی است که از قدیمالایام برای زنان ایرانی اتفاق میافتاد و زندگی زنان زیادی را نابود کرده است.
کتاب «او یک زن» درمورد زنی است که در سن شانزده سالگی بهاجبار با یکی از آشنایان پدرش در استرالیا ازدواج میکند. اما پس از مدتی به دلایلی جدا میشود و به ایران بازمیگردد.
این زن که حالا هجده ساله شده، قصد دارد مسیر متفاوتی برای خود رقم بزند و مستقل شود. او قصد دارد تا سر کار رود. در این کار جدید، او عاشق رئیس خود میشود و رابطهای عجیب بین این دو شکل میگیرد.
یثربی در ابتدای کتاب ادعا کرده که «او یک زن» نیز مانند «پستچی» براساس اتفاقات واقعی نوشته شده است. اما در انتهای کتاب اضافه میکند که داستان با تخیلات خود او نیز عجین شده بوده است.
نویسنده در «او یک زن» برخلاف روال معمول خود، سعی داشته تا اتفاقات زیادی را وارد داستان کند، بهحدی که از جایی به بعد داستان حالت مغشوشی میگیرد و نمیتوان بعضی از وقایع را به خاطر سپرد.
باید بدانیم که نویسنده نمیتواند حادثهای را پس از حادثه دیگر خلق کند و بدون اینکه گرههای قبلی را یگشاید به سراغ گرههای جدیدتر برود. این کار باعث گیجی خواننده میشود و او در ابهام باقی میگذارد.
«او یک زن» گاهی اوقات نیز سورئال است و نویسنده رویکرد متفاوتی را در بعضی از نقاط متن اتخاذ میکند. اما نکته اینجاست که متن انسجام ندارد و مخاطب را دچار گیجی میکند.
در بخشی از «او یک زن» به قلم چیستا یثربی میخوانیم:
«دفعه پیش نمیدانستم رئیسم کیست! حالا میدانستم شهرام نیکان است! کسی که نصف زنان و دختران این مملکت فقط دوست داشتند یک بار او را از دور ببینند یا یک عکس با او بیندازند!
ماشین سر ساعت هفت دم در بود. رانندهای شیکپوش با ژیله مشکی و پیراهن سفید! و ماشین گرانقیمتی که اسمش را هم نمیدانستم!
عقب نشستم و مثل یک پرنسس به سمت دفتر نیکان برده شدم. نزدیک دفتر، دوباره دلدرد کشنده! از نای تا معده میسوخت و رودههایم انگار سنگ شده بود!»

حواشی و جنجالها حول زندگی چیستا یثربی
یثربی به واسطه نوشتن داستان «پستچی» در صفحه مجازی خود سروصدای زیادی به راه انداخت. چون تا آن زمان چندان معمول نبود که یک زن به روایت داستان عاشقانه زندگی خود بپردازد و همه جزئیات را تعریف کند. اما یثربی شجاعت به خرج داده بود و این کار را کرد.
جدای از حاشیههای زندگی عاشقانه، یثربی در جاهای دیگری هم مورد توجه بوده است. در سال ۱۴۰۱ که سینماگران تصمیم گرفتند بیانیهای امضا کنند و در آن به خشونت و آزارگری جنسی در محیط سینما اعتراض کنند، یثربی پستی در اینستاگرام منتشر کرد که از واقعیتی تلخ خبر میداد. او در این پست نوشت:
«یک مشت دروغگوی ترسوی موقعیتطلب! چطور اکنون جرات پیدا کردهاید ولی آن موقع به من گفتید: «خفه شو!»
و آن مرحومه خانه سینما گفت: «حرف بزنی خودم ساکتت میکنم!»
پانزده سال با وحشت، پنیک و استرس زندگی کردم و شما صیغه شدید. معشوقه یکروزه و یکساعته شدید. جایزه فجر گرفتید. به عنوان خانم باوقار، متین و خوشحجاب سینما از شما یاد شد. روحتان و جسمتان را فروختید و مرا مجنون جلوه دادید و پولدار شدید.
پانزده سال در وحشت زیستم، با ocd حاد.»
یثربی ادعا میکرد در سال ۱۳۸۳ یکی از چهرههای معروف سینمای ایران قصد تجاوز به او را داشته است. او در مصاحبه با بیبیسی فارسی در سال ۱۴۰۱ توضیح داد که او مشغول نوشتن فیلمنامه برای فرد مذکور بوده و این مرد چندین بار یثربی را به جاهای خلوت دعوت میکند تا فیلمنامه را آنجا بنویسد. درنهایت در یک شب برفی، مرد مذکور یثربی را به خانهاش دعوت میکند و به دروغ به او میگوید افراد دیگری هم در خانه هستند.
یثربی در خانه وقتی مشغول تایپ فیلمنامه بوده، متوجه میشود فرد مذکور سعی دارد از پشت سر دستش را داخل لباس او کند. یثربی مقاومت میکند و به همین خاطر مرد مذکور او را مورد ضرب و شتم قرار داده است. او در ادامه میگوید:
«من زورم به آن آدم نمیرسید. تنها هدیهای که خدا به من داد یک جاچسبی روی میز بود که محکم به پنجره کوبیدم و شیشه شکست. سرایداری که ته حیاط بود، صدا را شنید و دوید به سمت اتاق. در حالی که دست من پر خون بود، آن فرد لباسش را مرتب میکرد. ساک و کیف من را نداد و گفت: «گمشو خونهتون!» گفتم: «با کدام پول؟ پولم داخل کیف است.» گفت کیف آنجا میماند. من ساعت ده شب در خیابانی در بالای شهر بودم که یک موتوری دلش سوخت و سوارم کرد.»
یثربی میگوید دردناکترین جملهای که شنیده، این بوده که مرد متجاوز به او گفته بوده: «زن مطلقه باید از خدایش باشد که مردی به او توجه کند. باید خودش را به عنوان هدیه به من بدهد. تو داری مقاومت هم میکنی؟» این جمله بسیار دردناکی بود که تا زمان مرگ یادم نخواهد رفت.»
یثربی در ادامه این گفتوگو به این نکته اشاره کرد که شکایتش به بنیاد فارابی و خانه سینما به نتیجهای نرسیده، زیرا به موقع به پزشکی قانونی مراجعه نکرده است.
چیستا یثربی سالها پیش با شارمین میمندینژاد ازدواج کرده بود که این ازدواج به طلاق انجامید. ثمره این ازدواج یک دختر به نام نیایش است. میمندینژاد بنیانگذار جمعیت امام علی (ع) بود که یک نهاد مردمی بود. او چند سال پیش، پس از انحلال جمعیت امام علی، به خارج از کشور مهاجرت کرد.
یثربی در مصاحبهای درباره این ازدواج میگوید: «واقعیت این است ما زمانی که ازدواج کردیم قرار نبود زندگی ادامهداری داشته و بچهدار شویم. ازدواج ما به خاطر لجبازی با خانوادههایمان بود و برای همین خیلی زود از هم پاشید…
ما از روی ناآگاهی و جهل ازدواج کردیم و بدتر از همه اینکه بچهدار شدیم در حالی که میدانستیم زندگی مشترکمان دوام نخواهد داشت. جوانهای امروزی هم اگر برای جدا شدن از خانواده ازدواج میکنند، سخت در اشتباهند…
وقتی با عصیان ازدواج میکنی، درواقع زندگیات را نابود میکنی. من روزی که به محضر رفتم لباس بسیار زشتی به تن داشتم، یک پالتوی گرم و بدترکیب. همسر سابقم هم با لباسی کاملا معمولی و خوابآلود به محضر آمد. چقدر عصیان زشت و بدی کردم!…
پدر نیایش که خیلی زود با خانمی که از قبل با او آشنا شده بود، ازدواج کرد. درواقع مرا فریب داد. گفت: «ما به شکل صوری مدتی از هم جدا میشویم و دوباره ازدواج میکنیم.» اما رفت و با یک زن دیگر ازدواج کرد . نه نفقه داد و نه حتی یک ریال از هزینههای زندگی نیایش را پرداخت کرد.»
یثربی در سالهای اخیر اظهارنظرهایی راجعبه اهالی تئاتر نیز داشته است که جنجالآفرین بودهاند. این حواشی اصولا به خاطر صراحت این نویسنده و بیپرواییاش بوده است.
منبع: دیجیکالا مگ
source