«دنیای ژوراسیک» (2015) قرار بود شروع تازهای برای این مجموعه باشد و تا حد زیادی موفق شد؛ یک بازسازی مدرن از پارک قدیمی مشهور که به نوستالژی تکیه کرده بود اما سعی میکرد به مسیر متفاوتی برود. دو دنبالهی بعدی اما علیرغم موفقیت در گیشه، آثار چندان قابل دفاعی نبودند و حتی میتوان آنها را معمولی توصیف کرد. حالا فیلم «دنیای ژوراسیک: تولد دوباره» (Jurassic World Rebirth) در راه است که آن را هم باید یک شروع تازه برای مجموعه بدانیم، اما آیا میتوان به آن امیدوار بود؟
سهگانهی «دنیای ژوراسیک»؛ پرفروش اما ناامیدکننده
پیش از آنکه به «تولد دوباره» برسیم، شاید بهتر باشد که نگاهی اجمالی به سه قسمت پیشین داشته باشیم. «دنیای ژوراسیک» که سال 2015 راهی سینماها شد، قصهی یک پارک تفریحی بزرگ را روایت میکرد که محل زندگی دایناسورهای احیاشده -توسط مهندسی ژنتیکی- است و هزاران گردشگر روزانه به آنجا قدم میگذارند. در تلاش برای جذب توریستهای بیشتر، دانشمندان پارک، دایناسوری جدید و بهشدت خطرناک خلق میکنند که از کنترل خارج میشود تا جان انسانها را تهدید کند. در این میان، مربی دایناسورها، اوون (کریس پرت) و مدیر اجرایی پارک، کلر دارنینگ (برایس دالاس هاوارد) تلاش میکنند تا جلوی فاجعه را بگیرند.
«دنیای ژوراسیک» از جنبهی کیفی قابل قبول بود و به میراث «پارک ژوراسیک» بیاحترام نمیکرد. به کارگردانی کالین ترورو و تهیهکنندگی استیون اسپیلبرگ، فیلم جان تازهای به مجموعه بخشید و با فروش 1.6 میلیارد دلار، به یکی از موفقترین فیلمهای تاریخ گیشه تبدیل شد. نظر منتقدان تقریبا مثبت بود، بعضیها به عدم نوآوری انتقاد داشتند اما تقریبا همه موافق بودند که با اثر سرگرمکنندهای روبهرو هستیم. و سپس «دنیای ژوراسیک: سقوط پادشاهی» (2018) از راه رسید؛ فیلمی که اگر بیش از یک بار تماشا کنید، شاید پتانسیلهایش را بیشتر نشان دهد اما حداقل در نگاه اول، در مقایسه با دیگر قسمتهای مجموعه، بیشتر ناامیدکننده است. فیلم در واقع دو بخش داشت که هر کدام میتوانست یک فیلم مستقل باشد: نجات جان دایناسورها و حراج دایناسورها. نیمهی اول قابلقبولتر بود، زیرا ارتباط بیشتری با داستانهای پیشین داشت اما فیلم در ادامه کاملا به بیراهه رفت.
داستان «سقوط پادشاهی» چند سال پس از «دنیای ژوراسیک» رخ میداد: جزیره نوبلار که پارک دایناسورها در آن قرار داشت، اکنون بهخاطر فعالیتهای آتشفشانی در آستانه نابودی است. دولتها درگیر بحث بر سر نجات یا رها کردن دایناسورها هستند. در این میان، کلر که اکنون عضو یک گروه نجات حیوانات است، با کمک اوون سعیمیکند تا دایناسورها را از جزیره نجات دهد. فیلم که این بار کارگردان اسپانیایی، خوان آنتونیو بایونا را در پشت دوربین داشت، سعی کرد فضا را از ماجراجویی به ژانر تریلر -و گاه ترسناک- متمایل کند که در این زمینه تقریبا شکست خورد. منتقدان هم به فیلمنامهی کلیشهای و فقدان شخصیتپردازی انتقاد کردند. اگر «سقوط پادشاهی» در گیشه موفق عمل نمیکرد، احتمالا پروندهی این مجموعه بسته شده بود.
و در نهایت، «دنیای ژوراسیک: قلمرو» (2022) از رسید. آیا این همان پایان شکوهمندی بود که برای سهگانهی «دنیای ژوراسیک» متصور بودیم؟ مشخصا خیر. فهرست ضعفها و مشکلات این فیلم تمامی ندارد اما بزرگترین انتقادی که به آن میتوانیم داشتیم باشیم، این است که فرصتسوزی کرد و این پتانسیلهای هدررفته به اثر آسیب زدهاند. ضمن اینکه فیلم هرگز نتوانست به آن نقطهی اوجی برسد که انتظار داشتیم، همانجایی که هر پنج فیلم قبلی وعده داده بودند: یعنی روزی فرا برسد که دیگر شرایط واقعا از کنترل خارج شده است و اشتباهات انسانی ما را به جایی رساندهاند که کرهی زمین حالا به پارک دایناسورها تبدیل شده است. کمتر کسی را پیدا میکنید که این فیلم را دوست داشته باشد اما در هر صورت، آنهم توانست از مرز فروش 1 میلیارد دلار عبور کند و بیتردید استودیوی یونیورسال حاضر نبود که یکی از پولسازترین مجموعههای خود را بایگانی کند.
روی کاغذ، چندان غیرمنطقی نیست که «دنیای ژوراسیک: تولد دوباره» هم فیلمی معمولی مثل دو قسمت قبل باشد؛ یک اثر اکشن با جلوههای ویژهی خوب و داستانی کلیشهای و نصفهونیمه که فقط ساخته شده تا طرفداران «پارک ژوراسیک» را به سینماها بکشاند و از علاقهی آنها به مجموعه سوءاستفاده کند. با وجود این، یک دلیل واضح وجود دارد که چرا به این فیلم خوشبین هستیم: گرت ادواردز.
گرت ادواردز؛ کارگردانی که متخصص هیولاها است
ادواردز فیلمساز جذاب و خوشقریحهای است که همواره استعداد خود را در جان بخشیدن به دنیاهای وسیع و خیالانگیز -از طریق جلوههای ویژه شگفتانگیز و داستانگویی- به رخ کشیده است. او فیلمهای قابل دفاعی همچون «هیولاها» (2010)، «گودزیلا» (2014)، «روگ وان» (2016) و «آفریننده» (2023) را در کارنامه دارد. ادواردز در حقیقت تاکنون هیچ فیلم بدی نساخته و سپردن سکان هدایت «دنیای ژوراسیک» به او را باید تصمیمی هوشمندانه از سوی یونیورسال بدانیم.
رویدادهای فیلم «دنیای ژوراسیک: تولد دوباره» قرار است پنج سال پس از «سلطه» اتفاق بیفتد. جهان به دلیل تغییرات سریع اقلیمی، به مکانی سختتر برای زندگی دایناسورها تبدیل شده است، به این معنی که بیشتر آنها از بین رفته یا به مناطق گرمسیریتر عقبنشینی کردهاند.برای پی بردن به اصل ماجرا، زورا بنت (اسکارلت جوهانسون) توسط یک شرکت داروسازی مأمور میشود تا به جزیرهای ممنوعه که پر از دایناسورهاست پا بگذارد تا از سه موجود بزرگ نمونهبرداری کند. این ایدهی اولیه فیلم است و حقیقتا شبیه داستان یک بازی ویدیویی بد به نظر میرسد، پس چرا باید در مورد آن هیجانزده باشیم؟
اگر این داستان کلیشهای و تا حدودی بیمعنا را کنار بگذاریم، تریلرهای فیلم سرشار از لحظات خیرهکننده و سورئال هستند که هم به فضای آشنای جزیره و دایناسورهای غولپیکر فیلمهای اصلی وفادارند و هم کاملا متمایز. حداقل تا اینجا، فیلم از نظر بصری دیدنی به نظر میرسد، حتی اگر روایت کلی آن تکراری باشد. باید توجه داشته باشید که یونیورسال، فیلم را به شکلی تبلیغ کرده که کاملا عامهپسند باشد؛ اما ادوارز فیلمسازی نیست که آثار بلاکباستری معمولی بسازد. کافی است نگاهی به «هیولاها» بندازید؛ این فیلم مهجور، قصه سفر دو جوان به یک منطقهی قرنطینه را روایت میکرد که هیولاها در آن پرسه میزنند. این موجودات دایناسور نبودند اما طریقهای که ادواردز آنها را به نمایش میگذاشت، هر کسی را مضطرب میکرد.
آن فیلم با بودجهی ناچیز 500 هزار دلاری تولید شده و با موفقیت منتقدان و گیشه همراه بود، و به وضوح همان چیزی بود که ادواردز را در کانون توجه قرار داد تا سرانجام سکان هدایت آثار مهمی چون «جنگ ستارگان»، «گودزیلا» و «دنیای ژوراسیک» را بر عهده بگیرد. او مجبور بود «هیولاها» را با هزینهای کوچک، بازیگران ناشناخته و در لوکیشنهای نامناسب فیلمبرداری کند، اما بر همه سختیها غلبه کرد و اثری ساخته که تقریبا واکنش همه به آن مثبت بود؛ عمدتاً به این دلیل که بر حضور هیولاها تمرکز نداشت، بلکه بیشتر بر غیبت چشمگیر آنها پافشاری میکرد.
او همین رویکرد را برای فیلم «گودزیلا» هم اتخاذ کرد؛ اولین قسمت از «مانسترورس» که به تدریج به اثر پرزرقوبرق و پرطرفدار امروزی تبدیل شد. این مجموعه حالا بیشتر کارتونی شده اما برداشت ادواردز از گودزیلا کاملا جدی و سیاه بود. در آن فیلم، گودزیلا موجودی ترسناک بود که با یک حرکت دُم میتوانست نیمی از یک شهر را نابود کند؛ با این حال، او به ندرت در طول داستان ظاهر میشد و فیلمساز سعی میکرد با نشان ندادنش، ما را مجبور کند که جدیاش بگیریم و از او بترسیم.
مسلما اتفاق جذابتری بود که به گرت ادواردز فرصت داده میشد تا ایدههای خلاقانهاش را مانند «آفریننده» جلوی دوربین ببرد اما خوشبختانه یونیورسال به او آزادی نسبی داده تا «دنیای ژوراسیک: تولد دوباره» را آنطور که میخواهد بسازد. شاید همین کافی باشد تا برای فیلم هیجانزده باشیم. حتی اگر نسخهی نهایی ضعفهایی هم داشته باشد، با توجه به نوع نگاه ادواردز به آثار هیولایی، «تولد دوباره» حتما ارزش دیدن خواهد داشت.
فیلم «دنیای ژوراسیک: تولد دوباره» در تاریخ 2 ژوئیه (11 تیر 1404) روی پرده میرود.
منبع: thegamer
source