از بین ۶ رمان جین آستن، «نورثنگر ابی» (Northanger Abbey) کم‌طرفدارترین‌شان است. با این حال، اغلب بیشتر از بقیه‌ی رمان‌هایش در کلاس‌های ادبیات در سطح دانشگاه تدریس می‌شود. این دو گزاره به هم بی‌ربط نیستند.

نگارش این رمان عمدتاً در سال‌های ۱۷۹۸ و ۱۷۹۹ انجام شد، زمانی که آستن هنوز در اوایل بیست‌سالگی‌اش به سر می‌برد. این نخستین رمانی بود که او نوشت، اما یکی از آخرین رمان‌های او بود که منتشر گردید. آستن نسخه‌ی خطی را در سال ۱۸۰۳ به ناشری فروخت، اما آن ناشر هرگز کتاب را به چاپ نرساند. کتاب تازه در سال ۱۸۱۷، چند ماه پس از مرگ آستن، منتشر شد؛ برادرش آن را همراه با آخرین رمان او، «ترغیب» (Persuasion)، به چاپ رساند. همین تاریخچه‌ی کوتاه می‌تواند سرنخی باشد از این‌که چرا این اثر اینقدر خارج از عرف و غیرقابل‌دسته‌بندی است.

در ستایش کتاب «نورثنگر ابی» جین آستن

از یک نظر، «نورثنگر ابی» رمانی درباره‌ی رمان‌هاست و جذابیت روایی و طنزش تا حد زیادی وامدار تمسخر کلیشه‌های رمان‌های احساساتی قرن هجدهم است، به‌ویژه رسم رایج خلق قهرمانی با فضایل خارق‌العاده و گذشته‌ای جان‌فرسا. کتاب با این جمله آغاز می‌شود: «هرکس که کاترین مورلند را در کودکی دیده بود، امکان نداشت باور کند که او روزی قهرمان داستانی خواهد شد.» کاترین، همان‌طور که می‌فهمیم، کودکی بود که زیبایی خاصی نداشت (او این‌گونه توصیف می‌شود: «هیکلی ناجور، پوستی زرد و مویی تیره و بی‌حالت»)، یتیم نبود و والدینی ستمگر نداشت. او بیشتر بازیگوش بود تا بااستعداد یا بافضیلت؛ چراکه «هیچ‌چیز را پیش از آنکه به او یاد بدهند یاد نمی‌گرفت و گاه حتی با یاد دادن هم نمی‌فهمید، چون اغلب حواسش پرت بود و گاهی هم صرفاً کودن.»

کتاب نورثنگر ابی اثر جین آستین نشر نی
20 %

350,000

280,000 تومان

البته آستن در متن رمان اشاره می‌کند که کاترین با گذشت زمان تا حدی بهتر شده، در حدی‌که  در زمان وقوع داستان، «قلبی مهربان» دارد، «خوش‌خلق و بی‌ریا»ست و «میزان ناآگاهی و نادانی‌اش از حد ناآگاهی و نادانی ذهن یک دختر هفده‌ساله بیشتر نیست». به بیان دیگر، کاترین یک دختر عادی، نیک‌سرشت و از طبقه‌ی متوسط انگلستان است. شاید هم جای تعجب ندارد که ماجراهای او بیشتر ریشه در قضاوت‌های اشتباهش دارند تا دسیسه‌های پلید دشمنان‌اش. «نورثنگر ابی»، مانند دیگر رمان‌های آستن، درامی خانوادگی‌ست، نه عاشقانه‌ای پرهیجان یا قصه‌ای ترسناک، از همان‌هایی که کاترین از خواندن‌شان سیر نمی‌شود.

جین آستن چگونه ادبیات داستانی را برای همیشه تغییر داد؟‌

یکی از بارزترین ویژگی‌های کاترین، عشق او به کتاب است؛ البته نه هر کتابی، بلکه آن‌هایی که «سراسر داستان‌اند و هیچ درنگ و تاملی در آن‌ها نیست»؛ کتاب‌هایی که «هیچ دانش به‌دردبخوری از آن‌ها به دست نمی‌آید». آستن «نورثنگر ابی» را در واکنش به رمان‌های گوتیک بسیار پرطرفدار و مهیج رمان‌نویس مشهور هم‌عصر خود، ان ردکلیف (Anne Radcliffe) و پیروانش نوشت؛ آثاری که در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم کتابخانه‌های گردشی انگلستان را قبضه کرده بودند (توضیح مترجم: کتابخانه‌ی گردشی یا Circulating Library کتابخانه‌هایی بودند که به مشترکان خود کتاب قرض می‌دادند).

البته نقد کلی آستن به کلیشه‌های داستانی، علاوه بر این آثار عامه‌پسند، شامل حال رمان‌های به‌مراتب جدی‌تر و پیچیده‌تر از نویسندگانی چون فرانسیس برنی (Frances Burney) و ساموئل ریچاردسون (Samuel Richardson) ‌هم می‌شد. آستن این نویسندگان را تحسین می‌کرد، اما به این حقیقت واقف بود که ظرافت روان‌شناختی تصویرسازی‌هایشان از ذات انسان، همچنان در بند تصورات اغراق‌آمیز درباره‌ی قهرمان‌بازی‌های زنان و مردان خارق‌العاده بود و پیرنگ‌هایی ملودراماتیک با محوریت نقشه‌های آدم‌ربایی، ارث‌های ناگهانی، پدر و مادرهای بی‌احساس و مردان هوس‌بازان سبیلو در آن‌ها نقش پررنگی داشت، عناصری که آستن خود به‌وضوح در آثارش از آن‌ها فاصله گرفته بود.

«نورثنگر ابی» دو خط روایی دارد. یکی از آن‌ها پیرنگی است از نوع بلدونگسرومان/ازدواج (‌‌Bildungsroman) یا همان داستان بلوغ (دلیل این‌که داستان بلوغ و ازدواج را همتای یکدیگر در نظر گرفتیم این است که در قرن نوزدهم بلوغ شخصی دختران در نهایت با ازدواج کامل می‌شود و بنابراین این دو به نوعی با هم مترادف هستند). در این خط داستانی، دختری ساده‌دل و زاده‌ی روستا به جهان بزرگ‌تری پا می‌گذارد – یعنی شهر تفریحی و پرزرق‌وبرق بث (Bath) – و درگیر دوستی‌ها و روابط عاطفی جدید می‌شود. خط داستانی دیگر کمی نامتعارف‌تر است و به دلیل نبودِ نامی دقیق‌تر، بهتر است آن را پیرنگ خواندن بنامیم: در این خط داستانی، کاترین تحت‌تاثیر رمان‌های گوتیک محبوبش، کم‌کم به این گمان می‌افتد که آدم‌های دوروبرش هم به اندازه‌ی شخصیت‌های این کتاب‌ها گنجایش انجام کارهای پلید را دارند.

نورثنگر ابی

پیرنگ خواندن زمانی در مرکز توجه رمان قرار می‌گیرد که کاترین مدتی در بث می‌ماند و بعد به خانه‌ی خانوادگی النور و هنری تیلنی (Eleanor and Henry Tilney) – دو دوستی که در آنجا پیدا کرده – دعوت می‌شود. خانه‌ی آن‌ها همان نورثنگر ابی است که نام رمان از آن برگرفته شده. در این مکان، تخیل کاترین با دیدن عظمت و قدمت خانه و آگاهی از این‌که این بنا در گذشته‌های دور صومعه بوده، شعله‌ور می‌شود. راهروها، سوراخ‌سمبه‌ها و حال‌وهوای آنجا، او را به یاد رمان‌های تاریخی ردکلیف می‌اندازد، به‌ویژه «اسرار یودولفو» (The Mysteries of Udolpho) که علاقه‌ی خاصی به آن دارد. کاترین کم‌کم خیال می‌کند خودش هم قهرمان یکی از این رمان‌های گوتیک است و عملاً انتظار دارد در خانه راهروهای مخفی‌ای بیابد که به دخمه‌هایی رازآلود منتهی شوند؛ دخمه‌هایی که در آن‌ها با خنجرهای خونین و دست‌نوشته‌هایی پوسیده جنایات گذشته شرح داده شده‌اند. با چنین ذهنیتی، او پیوسته آنچه را که می‌بیند، نادرست تعبیر می‌کند و با شواهدی اندک – شاید هم بدون هیچ شواهدی – پدر دوستانش، ژنرال تیلنی را به کارهای تاریک و شوم متهم می‌سازد.

در واقع، ژنرال تیلنی – همان‌طور که خواننده خیلی زودتر از کاترین درمی‌یابد – مردی است خودپسند، ظاهربین، پول‌دوست، شیفته‌ی خوردن غذاهای خوب و تا حدی مستبد. اما با وجود تمام این ویژگی‌های ناپسند، او آن شرور گوتیکی نیست که کاترین برای مدتی کوتاه تصور می‌کند او هست؛ یعنی کسی که زن‌ها را به قتل برساند یا در سیاه‌چاله زندانی کند. آمادگی کاترین برای این‌که سریعاً او را این‌گونه قضاوت کند، بی‌تردید دو علت دارد ۱. بازتابی‌ست از حس ششم تازه‌اش نسبت به مردی که در راستای جلب توجه او، وانمود می‌کند مهربان و خوش‌برخورد است، ولی اصلاً اینطور نیست. ۲. نشانی‌ست از تاثیرات مخرب رمان‌های گوتیک بر ذهن جوان و خیال‌پرداز او.

با این‌که «نورثنگر ابی» در ظاهر، با حس طنزی تند و تیز تاثیر کتاب‌خوانی روی ذهن افرادی مانند کاترین را نشان می‌دهد، نه حمله‌ای است به نفسِ رمان‌خوانی و نه حتی انتقادی جدی به رمان گوتیک. این رمان پاسخی‌ست (عجب پاسخی!) به چنین انتقادهایی؛ پاسخی به‌قدری شکوهمند و آگاه به استدلال‌های مختلف علیه رمان و خوانندگانش که اغلب به رادیکالیسم نهفته در آن توجه کافی نشان داده نمی‌شود.

آستن به‌خوبی می‌دانست که نگاه جامعه به رمان کمی تا قسمتی جنسیت‌زده است. حتی خودِ کاترین، با وجود عشق فراوانش به رمان، از خود می‌پرسد که آیا رمان‌خوانی کاری زنانه و در نتیجه، سبک و بی‌اهمیت نیست؟ در صحنه‌ای از رمان، به هنری تیلنی – معشوق باهوش‌اش – می‌گوید: «مطمئنم شما رمان نمی‌خوانید، مگر نه؟» او می‌پرسد: «چرا که نه؟» کاترین جواب می‌دهد: «چون به‌اندازه‌ی کافی برای شما هوشمندانه نیستند. آقایان کتاب‌های بهتری می‌خوانند.»

اما در کمال تعجب هنری – که آستن حرف دل خود را از زبان او بیان می‌کند – پاسخ می‌دهد: «هرکس، چه یک آقا یا خانم، که نتواند از یک رمان خوب لذت ببرد، بی‌تردید آدمی به‌شدت کودن است.» حتی او اعتراف می‌کند که خودش هم از داستان‌پردازی‌های ردکلیف که برای فرار از واقعیت طرح‌ریزی شده‌اند خوشش می‌آید: «وقتی خواندن «اسرار یودولفو» را شروع کردم، دیگر نمی‌توانستم کتاب را زمین بگذارم.»

در این بخش، آستن دفاع از رمان را صرفاً به شخصیت مرد داستان واگذار نمی‌کند، بلکه در مقام راوی، با زبانی گزنده اما لطیف، یکی از پرشورترین – و البته کنایه‌آمیزترین – ستایش‌های ثبت‌شده داخل صفحات یک رمان را نثار این فرم ادبی می‌کند و در این میان، نقد خود را به سمت جنسیت‌زدگی پنهانی حواله می‌کند که خاستگاه نگاه تحقیرآمیز به رمان است. ناراحتی آستن از کسانی که با آسودگی خیال کتاب‌های ناداستان (Non-fiction) را برتر می‌دانند – چون به موضوعاتی «جدی» چون سیاست و تاریخ می‌پردازند – در این پاراگراف به‌خوبی نمایان است:

…در حالی که هزاران قلم‌به‌دست توانایی‌های نهصدمین نفری را که تاریخ انگلستان را خلاصه کرده یا مردی که چند خطی از میلتون، پوپ و پرایر را با مقاله‌ای از اسپکتیتور و فصلی از کتاب استرن را در یک جلد گرد آورده، ستایش می‌کنند، گویی نوعی میل جمعی به تخطئه‌ی ظرفیت‌ها و کم‌ارزش شمردن تلاش رمان‌نویس‌ها و نادیده گرفتن آثاری که تنها سرمایه‌شان نبوغ، شوخ‌طبعی و سلیقه است، وجود دارد. ورد زبان مردم این است:

  • من که اهل رمان نیستم
  • به‌ندرت رمان می‌خوانم
  • فکر نکنید زیاد رمان می‌خوانم
  • به‌عنوان یک رمان اثر بدی نیست!

یکی از گفتگوهای رایج هم این است:

  • خانم فلانی چه می‌خوانید؟
  • (بانوی جوان در حالی‌که با بی‌تفاوتی ساختگی یا شرم لحظه‌ای کتاب را زمین می‌گذارد): اوه! این فقط یه رمانه!‌ عنوانش سیسیلیا، یا کامیلا، یا بلینداست».

به‌عبارت دیگر، فقط یکی از آن آثاری که در آن‌ها بزرگ‌ترین توانایی‌های ذهنی بشر به نمایش درآمده، عمیق‌ترین شناخت از ذات انسان به تصویر کشیده شده و زنده‌ترین جلوه‌های شوخ‌طبعی و طنز با باکیفیت‌ترین نثر ممکن به جهان عرضه شده است.

آستن به‌خوبی آگاه است که رمان‌های بی‌مایه‌ی زیادی نوشته می‌شوند و حتی در رمان‌های خوب هم کلیشه‌های احمقانه کم نیست، اما هرگز خودِ رمان را پدیده‌ای سطحی و احمقانه نمی‌پندارد.

بخش‌هایی از «نورثنگر ابی» که به سوءبرداشت‌های کاترین تحت‌تاثیر رمان‌های گوتیک می‌پردازند، در خدمت هدف کلی‌تر و استدلال‌محور آستن‌اند و از این نظر، شاید به‌طور کامل با درونیات شخصیت‌ها سازگار نباشند. خوشبختانه، این قسمت‌ها نسبتاً کوتاه‌اند و باقی رمان – آن بخش‌هایی که به‌راستی بلدونگسرومان ناب‌اند – کاملاً لذت‌بخش و دوست‌داشتنی‌اند.

کاترین مورلند، بعد از الیزابت بنت (Elizabeth Bennet)، شخصیت اصلی «غرور و تعصب»، دومین قهرمان زن آستن است که به‌آسانی در دل خواننده جا باز می‌کند. او فاقد توانایی بذله‌گویی و اعتمادبه‌نفس الیزابت است، اما شیرینی و صداقتش او را به‌مراتب دوست‌داشتنی‌تر از اِما (Emma)، آن بانوی متکبر و از خودراضی، یا فنی پرایس (Fanny Price) کم‌رو و بیش‌ازحد مبادی آداب در «منسفیلد پارک» (Mansfield Park) کرده است؛ دو شخصیتی که خواننده را به چالش می‌کشند و ما را وامی‌دارند تا با وجود پیش‌داوری‌های‌مان، برای‌شان دل بسوزانیم و حتی تحسین‌شان کنیم. اما کاترین همان‌طور که دل هنری تیلنی را برد، دل ما را هم می‌برد: با نمایش ساده و بی‌تکلفِ خوش‌طینتی و خلوص نیت‌اش.

کتاب اما اثر جین آستین نشر نی

362,080 تومان

badge-icon

100+ نفر به این کالا علاقه دارند

کتاب منسفیلد پارک اثر جین آستین نشر نی

نورثنگر ابی

ما نیز حسی را که هنری به او پیدا می‌کند تجربه می‌کنیم. در یکی از صحنه‌های رقص، کاترین متوجه می‌شود که فردریک، برادر هنری، از دوستش ایزابل خواسته که با او برقصد و این درخواست او را گیج می‌کند، چون قبلاً شنیده بود که فردریک گفته علاقه‌ای به رقص ندارد. چون خودِ کاترین همیشه همان چیزی را می‌گوید که از ته دل به آن باور دارد، اصلاً به ذهنش نمی‌رسد که شاید فردریک در واقع تظاهر کرده و ژستی گرفته بود تا برتری خودش را نسبت به دیگران نشان دهد، ژستی که به‌محض دیدن ایزابل، زنی زیبارو و اهل مد، به‌راحتی کنار گذاشته می‌شود. اما کاترین تغییر رفتار فردریک را نه به جذابیت ایزابل، بلکه به مهربانی فردریک نسبت می‌دهد؛ او تصور می‌کند که فردریک دلش به حال ایزابل سوخته، چون او تنها نشسته بوده. همین ساده‌دلیِ کاترین، هنری را به خنده می‌اندازد:

«تو برای درک انگیزه‌ی رفتارهای دیگران، اصلاً زحمتی به خودت نمی‌دهی.»

کاترین می‌پرسد: «چرا؟ منظورت چیست؟»

هنری پاسخ می‌دهد: «تو از خودت نمی‌پرسی که فلانی تحت تاثیر چه چیزی قرار گرفته که فلان کار را کرده یا چه چیزی ممکن است با توجه به سن، موقعیت و عادت‌هایش باعث شده فلان کار را انجام دهد؟ بلکه همیشه می‌پرسی: من اگر جای او بودم، انگیزه‌ام برای انجام این کار چه بود؟»

این گفتگو به یکی از بامزه‌ترین جمله‌های رمان ختم می‌شود. وقتی کاترین اعتراف می‌کند که حرف‌های هنری را درست نمی‌فهمد، هنری می‌گوید که پس وضعیت‌شان برابر نیست، چون او کاملاً حرف‌های کاترین را می‌فهمد. این هم کاترین را شگفت‌زده نمی‌کند. او با لحنی ساده و بی‌تکلف می‌گوید: «خب معلوم است که حرف‌های من را می‌فهمی. من در حدی خوش‌سخن نیستم که حرف‌هایم غیرقابل‌فهم باشند.»

بخش زیادی از لذت خوانش این رمان در تماشای نتایج ساده‌دلی کاترین نهفته است. برای خواننده روشن است که دوستِ او، ایزابل، فردی ریاکار و خودخواه است، اما کاترین بارها و بارها تلاش می‌کند تا نیت ایزابل را به نیکی تعبیر کند و بی‌ملاحظگی‌های او را با نهایت خوش‌باوری توجیه کند. این، امضای ویژه‌ی پای آثار آستن است: به تصویر کشیدن جوانی که در تلاش است دنیای اطراف و مردم ساکن در آن را درک کند.

الیزابت بنت و اِما وودهوس، با تمام تفاوت‌هایی که با هم و با کاترین دارند، هر دو دچار خطایی یکسان می‌شوند: به تصورات اولیه‌یشان از آدم‌ها دل می‌بندند و با ذهنیتی آرزومندانه، به برداشت‌های نادرستی از اطرافیان‌شان می‌رسند. در این میان، اگرچه کاترین ساده‌تر و بی‌آلایش‌تر است، اما دست‌کم فهم درست‌تری از دل خودش و از احساسات واقعی‌اش دارد، خصوصاً در مقایسه با آن دو قهرمان زرنگ‌تر و با اعتماد به نفس بیشتر.

کتاب غرور و تعصب اثر جین آستین

280,000 تومان

badge-icon

100+ نفر به این کالا علاقه دارند

اگر کاترین می‌تواند شانه‌به‌شانه‌ی دیگر شخصیت‌های محبوب آستن بایستد، پس «نورثنگر ابی» نیز سزاوار آن است که شانه‌به‌شانه‌ی رمان‌های دیگر او قرار گیرد. این اثر، از نظر نثر، تقریباً بی‌نقص است؛ طنزش پیوسته و یکدست، کنایه‌ها و نکته‌سنجی‌هایش دقیق و نگاهش به شخصیت‌های فرعی بی‌رحمانه اما دلنشین است، به‌ویژه آن‌هایی که سزاوار به باد انتقاد گرفته شدن یا دست‌کم سزاوار آن‌اند که مورد تمسخر لطیف نویسنده قرار گیرند.

مثلاً آستن درباره‌ی خانم آلن، دوستی که کاترین را با خود به بث می‌برد، نوشته است:
«نه زیبایی داشت، نه ذوق، نه هنر، نه آداب معاشرت بلد بود. سیمای زنانه، آرامشی منفعلانه و باثبات و ذهنی عاری از پیچیدگی تنها دلایلی بودند که می‌شد با توسل به آن‌ها انتخاب شدن او به‌عنوان همسر از جانب مردی عاقل و باهوش همچون آقای آلن را توجیه کرد.»

علاقه‌ی وسواس‌گونه‌ی خانم آلن به لباس‌ها – چه لباس خودش و چه لباس دیگران – همیشه دستمایه‌ی طنز در کتاب است: دیگران درباره‌ی حرف زدن درباره‌ی هر موضوعی که باشند، خانم آلن با اظهار نظری ناگهانی درباره‌ی پارچه، خیاط یا برش لباس، فقیر بودن جهان درونی‌اش را برملا می‌کند.

برادر ایزابل، جان، هم با رویکردی طعنه‌آمیز و جانانه معرفی می‌شود: نه از راه جمله‌های قصار از زبان راوی، بلکه با سپردن اختیار به خودش تا خودش را رسوا کند. در رمان آمده است:

«حرف‌هایش، یا بهتر بگوییم، پرحرفی‌هایش، از اول تا آخر فقط درباره‌ی خودش و دغدغه‌های خودش بودند.» او برای کاترین داستان‌هایی تعریف می‌کند از اسب‌هایی که ارزان خریده و به قیمت‌های نجومی فروخته بود؛ مسابقه‌هایی که از پیش نتیجه‌شان را حدس زده بود؛ شکارهایی که در آن‌ها بدون این‌که یک تیر به هدف زده باشد، بیشتر از همه‌ی شکارچیان پرنده شکار کرده بود؛ از روز معروف شکار روباه که در آن با مهارت و زیرکی‌اش اشتباهات باتجربه‌ترین شکارچی را جبران کرد… و به همین منوال.

با وجود تمام این عناصر جذاب، یعنی نثری که امضای همیشگی آستن را پای خود دارد، قهرمانی موثر و دوست‌داشتنی، عاشقانه‌ی شیرین کاترین و هنری تیلنی و تاملاتی زیرکانه درباره‌ی فرم «رمان» که برای مخاطبانی که خود عاشق رمان‌اند، بسیار دل‌انگیز است، چرا «نورثنگر ابی» هنوز آن‌طور که باید و شاید، در میان آثار دیگر آستن دیده نمی‌شود؟ چرا تقریباً هیچ‌کس آن را بهترین اثر او نمی‌داند؟

پاسخ به این سوال، در همان ویژگی‌ای نهفته است که باعث شده تدریس این رمان برای کسانی که کارشان یاد دادن تاریخچه‌ی رمان در کلاس‌های دانشگاه است، بسیار وسوسه‌انگیز شود.

به‌عنوان رمانی درباره‌ی رمان‌ها، «نورثنگر ابی» ساختاری متفاوت با دیگر آثار آستن دارد. در رمان‌هایی مانند «منسفیلد پارک» یا «اِما»، ما جهان را از دید قهرمان داستان تجربه می‌کنیم. وقتی فنی پرایس متوجه علاقه‌ی پسرعمویش ادموند به مری کرافورد می‌شود و از این مسئله نگران می‌شود، با او احساس همذات‌پنداری می‌کنیم؛ ما نیز جذب شادابی و خوش‌خلقی مری می‌شویم، حتی اگر همچون فنی بدانیم که مری برای همسری با ادموند مناسب نیست. در چنین روایتی، ما درگیر تجربه‌های درونی قهرمان هستیم؛ سفر او، سفر ما نیز هست.

در «اِما» نیز فریب همان سوءبرداشت‌هایی را می‌خوریم که اِما می‌خورد: ما نیز تصور می‌کنیم آقای التون عاشق هریت اسمیت است و همچون اِما، وقتی می‌بینیم حقیقت این نبود، از آن غافلگیر می‌شویم.

اما در «نورثنگر ابی»، ما نه از زاویه‌ی دید کاترین به دنیا، بلکه از چشم راوی به کاترین نگاه می‌کنیم. آستن در این اثر، نه‌تنها با خواننده درباره‌ی فرم رمان، بلکه درباره‌ی کارتین نیز اظهار نظر می‌کند؛ کاترینی که هم شخصیت است و هم ابزار قصه‌گویی؛ ابزاری برای طنزپردازی درباره‌ی دیگر قهرمانان رمان‌ها و نمایش شکل‌های گوناگون خامی و ساده‌دلی.

برای نمونه، به توصیف راوی از کاترین پس از نخستین مهمانی‌اش توجه کنید:

در حضور خودش، دو آقا او را «دختری بسیار زیبا» خطاب کردند. این حرف‌ها اثر مطلوب را روی او گذاشتند؛ ناگهان آن شب برای او خوشایندتر از قبل شد، چون غرور فروتنانه‌اش ارضا شده بود؛ حس قدردانی او بابت این تعریف ساده، بیش از حس قدردانی قهرمان یک رمان عاشقانه بود که در وصف زیبایی‌اش پانزده غزل سروده باشند.

هدف این توصیف، با وجود دلنشین و صمیمی بودن، این نیست که ما شادمانی کاترین را از درون احساس کنیم، بلکه ما را بیرون از تجربه‌ی درونی او نگه می‌دارد. ما از شاد شدن و ارضای «غرور فروتنانه‌» او خوشحال می‌شویم، اما بیشتر او را به عنوان تضادی با قهرمانان اغراق‌آمیز و بی‌نقص رمان‌های قدیمی می‌بینیم تا کسی که احساس‌مان با احساس‌اش یکی شده باشد.

فیلم نورثنگر ابی

قلعه‌ی لیزمورد (Lismore Castle)،‌ نام قلعه‌ای واقعی در ایرلند که در اقتباس سینمایی «نورثنگر ابی» در سال ۲۰۰۷ محل فیلمبرداری نورثنگر ابی بود.

16 اقتباس سینمایی و تلویزیونی برتر از رمان‌های جین آستن

به‌عنوان مثالی دیگر، به گفتگوی اغراق‌شده بین کاترین و ایزابل توجه کنید، جایی که آستن پیشاپیش با طعنه می‌نویسد:

گفتگوی زیر، که بین این دو دوست در اتاق تلمبه‌ها و پس از آشنایی‌ای هشت یا نه روزه صورت گرفت، به‌عنوان نمونه‌ای از علاقه‌ی شدید آن‌ها به یکدیگر و میزان ظرافت، خردمندی، اصالت اندیشه و ذوق ادبی‌ای که نشانه‌ی معقول بودن این علاقه است، آورده می‌شود.

شاید چنین شرحی، به‌عنوان جمله‌ای طنزآمیز درباره‌ی نوعی دوستیِ زودرسِ نوجوانانه موجه باشد، اما هدفش آن نیست که ما نیز چون کاترین به ایزابل دل ببندیم یا فریب او را بخوریم. برعکس، ما هم‌نظر راوی‌ایم؛ در جریان شوخی‌ای هستیم که هدفش کاترین است.

در اینجا، آستن از ما نمی‌خواهد جهان را از چشم قهرمان ببینیم، بلکه از ما می‌خواهد به قهرمان نگاه کنیم؛ و این یکی از مهم‌ترین تمایزهای «نورثنگر ابی» با دیگر آثار آستن است.

کتاب ترغیب اثر جین آستین نشر نی

لذت خواندن «نورثنگر ابی» در همذات‌پنداری سنتی با شخصیت اصلی ریشه ندارد، بلکه از فاصله‌ گرفتن آگاهانه‌ی راوی با او حاصل می‌شود. آستن به جای آنکه ما را به کاترینی دیگر تبدیل کند، با ما درباره‌ی کاترین گفتگو می‌کند. این گفتگو، با توجه به نثر خشک، کنایه‌آمیز، معقول و جذاب آستن، بسیار دلپذیر است؛ اما تجربه‌ای ذهنی‌تر و عقلانی‌تر از آنچه معمولاً در خواندن رمان و به‌ویژه رمان‌های آستن انتظار داریم، رقم می‌زند.

همین ویژگی، یعنی توانایی آستن در پرداختن به رمان در مقام فرم ادبی، آن را برای منتقدان و دانشگاهیان جذاب کرده، اما باعث شده  مردم به «نورثنگر ابی» نسبت به دیگر آثار آستن، کمتر به چشم یک رمان به معنای واقعی کلمه نگاه کنند.

با این حال، این به‌هیچ‌وجه به معنای بی‌اهمیت بودن این اثر نیست. «نورثنگر ابی» شایسته‌ی توجه و ارج نهادن بسیار بیشتری است. یکی از دلایلش دفاع تمام‌قد آستن از فرم رمان است؛ دفاعی که هم دلنشین است و هم شورانگیز، به‌ویژه از سوی نویسنده‌ای که در زمانه‌ای می‌زیست که برخلاف نویسنده‌ای که در عصر حاضر زندگی می‌کند، دفاعش از ادبیات داستانی و ایستادگی‌اش در برابر تبعیض‌های جنسیتی و فرهنگی از طرف هیچ‌کس مورد تشویق قرار نمی‌گرفت.

کتاب عقل و احساس اثر جین آستین

238,790 تومان

badge-icon

300+ نفر به این کالا علاقه دارند

علاوه بر این، حتی بدون همدلی کامل با ذهنیت کاترین، «نورثنگر ابی» اثری بسیار خوش‌خوان و دل‌انگیز است. این رمان سبُک‌تر و بی‌غل‌وغش‌تر از رمان‌های متاخر آستن است و روحیه‌ای جوان دارد، اما از نظر تکنیک، بسیار پخته و پیچیده است. به عبارت دیگر، با وجود آن‌که این کتاب نخستین رمان آستن به حساب می‌آید، هیچ اثری از ناپختگی یا خام بودن در آن دیده نمی‌شود.

یکی از دلایل این پختگی، سرگذشتِ خاص انتشار کتاب است. از آنجا که «نورثنگر ابی» تا پس از مرگ آستن منتشر نشد – یعنی تقریباً دو دهه پس از نگارش اولیه‌اش – او فرصت یافت تا بار دیگر به متن رمان بازگردد، آن را صیقل دهد و بازنویسی کند. نتیجه، اثری نادر است: رمانی که از شور و شوق اثر اول یک نویسنده برخوردار است، اما جمله به جمله، با ظرافت زبانی و لحن اخلاقی یک نویسنده‌ی کاربلد نوشته شده است.

منبع: Newyorker

source

توسط chehrenet.ir