ناصر ملکمطیعی از اولین ستارههای سینمای ایران است. اگر معیارهای امروزی را برای ستاره بودن در نظر بگیریم، او حتی اولین ستارهی سینمای ایران هم محسوب میشود. با آن قد و قامت بلند و جذابیت مردانهاش هیچ از ستارگان بزرگ آن سوی آبها کم نداشت. میشد برای لحظهای فراموش کرد که نام فیلم وی چیست و چه کسی آن را ساخته و اصلا ساختارش چگونه است، ناصر ملکمطیعی خیلی راحت مخاطب را به یاد ستارگان افراشته قامتی چون گاری کوپر میانداخت. هنوز سالها مانده بود که نامهای دیگری کنارش ظهور کنند، کسانی چون محمدعلی فردین یا بهروز وثوقی. دههی 1330 بیشتر دههی درخشش او بر پرده بود تا شخص دیگری.
ناصر ملکمطیعی شیوهی خاصی در اجرا داشت و به همین دلیل توانست در مجموعهای از بهترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران بازی کند. مهم نبود که چه کسی پشت دوربین قرار گرفته، او مردانگی خود را با نوعی لوطی مسلکی آغشته میکرد و راه رفتنش در برابر قاب چنین حسی به مخاطب میداد. در دورانی که تمام فیلمهای ناطق سینمای ایران دوبله داشتند و کسی از صدای خود بازیگران خبر نداشت، همین تصویر او تبدیل به پرسونایی شد که فیلمسازان از اثری به اثر دیگر منتقلش میکردند. اما کم لطفی است اگر ملکمطیعی را صرفا در نقشهایی مشابه به یاد آوریم و فراموش کنیم که او گاهی چیزهایی رو میکرد که میتوانست هر کسی را غافلگیر کند. فیلم «چهارراه حوادث» ساختهی ساموئل خاچیکیان که در سال 1333 اکران شد، چنین حال و هوایی داشت و یک ناصر ملکمطیعی متفاوت در برابر ما قرار میداد.
دههی 1340 که از راه رسید، دیگر ملکمطیعی تنها نبود. ستارگان دیگری، چه مرد و چه زن در کنارش بودند و دکتر هوشنگ کاووسی، منتقد سینما هم واژهای برای بیان ساختار و محتوای فیلمهای ایرانی آفریده بود که کم کم داشت در بین مردم جا میافتاد: واژهی «فیلمفارسی»، همینگونه و سر هم و بدون فاصله. به قول خودش نباید جدا جدا نوشته میشد وگرنه دیگر معنای مد نظر او را نمیداد. نکته این که دکتر کاووسی این واژه را نه به خاطر توصیف نکات مثبت سینمای ایران، بلکه در رد آن درست کرده بود. در واقع این واژه از دید او بار منفی داشت و برای بیان نوعی از سینمای سرخوش و بیدغدغه به کار میرفت که قصههایی مشابه و خوشبینانه داشت و در پایانش همه چیز به نوعی ختم به خیر میشد. ناصر ملکمطیعی به همراه تمام آن ستارگان از دید دکتر کاووسی نمادی از این سینما بود. نکتهی آیرونیک این که ناصر ملکمطیعی بازیگر نقش اصلی فیلم «هفده روز به اعدام» دکتر هوشنگ کاووسی ساخته شده در سال 1335 هم هست.
با بررسی سرنوشت این واژه، همان کلمه «فیلمفارسی»، میتوان پی به کارنامهی بازیگران آن نسل و محبوبیتشان هم برد. همین طور که این کلمه تغییر ماهیت داد و از زمانی به بعد صرفا واژهای برای توصیف برخی از فیلمها باقی ماند و دیگر آن بار منفی را از دست داد، بازیگران و ستارگان آن سینما هم تا توانستند در دل مردم جا باز کردند و از نسلی به نسل دیگر طرفداران خود را پیدا کردند و فیلمهایشان دیده شد و دلها را بردند. با آغاز موج نوی سینمای ایران در اواخر دههی 1340 ناصر ملکمطیعی وارد دوران تازهای از کارنامهی حرفهای خود شد که به موقع به آن میرسیم. این تولد دوباره او را در قالب نقشهایی قرار داد که تواناییهایش را بیش از پیش بروز میداد؛ از نقش داش فرمون فیلم «قیصر» مسعود کیمیایی که با توجه به حضور کوتاهش حسابی منکوبکننده است تا بازی درجه یکش در «طوقی» علی حاتمی که خبر از بازیگری بزرگ میدهد.
بیوگرافی ناصر ملکمطیعی؛ از تولد تا درخشش
ناصر ملکمطیعی متولد 8 فروردین سال 1309 در شهر تهران است. تحصیلاتش را تا مقطع دیپلم ادامه داد و سپس به دانش سرای عالی تهران رفت و مدرک تربیت بدنی گرفت. همین مدرک باعث شد که معلم ورزش شود و تا پیش از سینما از این طریق ارتزاق کند. هنوز راه زیادی تا راه یافتنش به فهرست بهترین بازیگران تاریخ سینمای ایران وجود داشت. در زمانی که سینما در حال شکلگیری در این جغرافیا بود و کسانی چون اوانس اوهانیان، اردشیر ایرانی، دکتر اسماعیل کوشان و دیگران در تلاش بودند که سینمای ایران را راه بیاندازند، دل بستهی سینما شد و تصمیم گرفت بازیگر شود. در آن دوران اوانس اوهانیان بیش از همه به فکر راه انداختن مدرسهی آرتیستی بود. او دوست داشت در آن مدرسه بازیگر برای فیلمهای ایرانی تربیت کند اما به جز دو مورد «آبی و رابی» و «حاجی آقا آکتور سینما» که فیلمهای خودش بودند، موفق به انجام این کار نشد و سپس هم به هندوستان رفت و دیگر چندان در سینمای ایران به جایی نرسید.
چند سال پس از اوانس اوهانیان این دولت بود که به فکر ساختن مدارس هنری افتاد. دهه 1310 بود و هنوز ناصر ملکمطیعی سن و سالی نداشت. باید سالها میگذشت تا او در صحنهی کوتاهی از «واریتهی بهاری» به سال 1328 ساخته شده توسط پرویز خطیبی بازی کند. اما آن نقش کوتاه از او بازیگر نمیساخت. نقش بعدی که هم دو سال بعد از راه رسید، چیز چندانی به کارنامهی وی اضافه نمیکرد و فقط به مشق میمانست. او در سال 1330 توانسته بود در فیلم «شکار خانگی» به کارگردانی علی دریابیگی چند کلامی حرف بزند. اما سال 1331 برای او سالی سرنوشتساز و مهم بود؛ مهدی رییسفیروز فیلمی به نام «ولگرد» ساخته بود که نام ناصر ملکمطیعی را در سرتاسر ایران (دست کم در آن نقاطی که سینما وجود داشت) مطرح کرد و از او ستارهای بزرگ ساخت.
بلافاصله نقشهای مختلف بود که به سمتش سرازیر شد. سینمای ایران بازیگری پیدا کرده بود که کاریزما داشت و مردم دوست داشتند راه رفتنش را روی پرده ببینند. شاید مخاطب امروز سینما این موضوع را دستاورد خاصی نداند، اما در آن روزگار همین که دوربین دوستت داشته باشد و مردم برای دیدنت سر و دست بشکنند، به مهمترین عامل محبوبیت تبدیل میشد. در چنین قابی دستمزد ناصر ملکمطیعی روز به رو بالاتر میرفت و خود را بدون رقیب میدید.
در دههی 1330 ناصر ملکمطیعی جوان اول سینمای ایران بود. با آغاز دههی 1340 این لقب در اختیار محمدعلی فردین قرار گرفت. چهرهی ناصر ملکمطیعی کمی جاافتادهتر شده بود و دیگر نمیتوانست جوان اول باقی بماند اما با آن قامت افراشته هنوز هم برای مردم سینمارو قهرمانی بدون رقیب بود. در سال 1341 دکتر اسکاعیل کوشان نقش یک جاهل با معرفت را در فیلمی به نام «کلاه مخملی» به وی سپرد که تا مدتها به پرسونای تازهاش تبدیل شد و در فیلمهای مختلف تکرارش کرد. در همین دوران در قالب نقشهای کمدی هم میدرخشید اما مردم بیش از همه او را با این تصویر به خاطر سپردند.
به ویژه که اکنون شهرهای بیشتری از ایران هم صاحب سینما شده بودند و مردم شهرهای بزرگ هم به طور دائم به سینما میرفتند. پس تصویر جاهل کلاه مخلمی بیش از همهی تصاویر ناصر ملکمطیعی در ذهنها ماند. همه چیز تقریبا به همین منوال ادامه یافت تا موج نوی سینمای ایران از راه برسد. در اواخر دههی 1340 جوانانی تازه نفس از راه رسیدند که دوست داشتند در سینمای این دیار طرحی نو دراندازند. آنها دیگر راضی به تکرار مولفههای گذشته نبودند. یکی از این کارگردانان مسعود کیمیایی بود. او میرفت معروفترین فیلم موج نوی سینمای ایران را بسازد و در سیاههی بازیگران آن فیلم هم نقشی برای ناصر ملکمطیعی در نظر گرفت که با قدرت میتوان آن را مهمترین نقش فرعی تاریخ سینمای ایران دانست؛ فیلم «قیصر» و نقش داش فرمون که برادر بزرگتر ضدقهرمان قصه با بازی بهروز وثوقی بود.
کیمیایی از آن پرسونای جاهلی ناصر ملکمطیعی در دههی 1340 استفادهای خلاقانه کرده بود. این نحوهی استفاده در فیلم «طوقی» هم مورد استقبال علی حاتمی قرار گرفت. حال فیلمسازان دیگری با جنس نگاه دیگری سراغ ناصر ملکمطیعی رفتند. کسانی که از سینما چیز بیشتری میخواستند و فقط تمایل به سرگرم کردن مخاطب نداشتند. شاپور قریب و زکریا هاشمی از جلمهی این کارگردانان بودند. ناصر ملکمطیعی به خاطر تمام کارنامهی پربارش دوبار موفق شد جایزهی سپاس را برای بهترین بازیگر نقش اول مرد از آن خود کند؛ یکی در سومین دورهی این جشنواره و برای فیلم «رقاصه شهر» به کارگردانی شاپور قریب و دیگری در چهارمین دورهی این جشنواره و برای بازی در فیلم «سه قاپ» به کارگردانی زکریا هاشمی.
دوران پس از انقلاب و دوری از سینما
ناصر ملکمطیعی در تمام دورههای مهم سینمای ایران تا پیش از انقلاب حضوری فعال و به یاد ماندنی داشت. در دههی 1330 چهرهای محبوب بود، در دههی 1340 نقش قهرمانان خیرخواه را بازی میکرد و مردم را به سینما میکشاند و در دوران پسا موج نو هم مورد اعتماد کارگردانان تازه بود. اما با وقوع انقلاب این دوران به سر آمد. او هم مانند ستارههای مرد و زن آن روزگار دچار مشکلاتی شد و دیگر نتوانست به آن درخشش ادامه دهد. سینمای تازهای از راه رسیده بود و مردم برای تماشای فیلمهای دیگری صف میکشیدند. فیلمها خالی از ستارگان مرد و زن بود و چندان از سیستم ستارهسازی گذشته استقبال نمیشد.
در دههی 1360 میشد کمی جمشید آریا یا همان جمشید هاشمپور را ستاره در نظر گرفت اما او هم اقبال بلند بازیگران سابق را نداشت. اواخر دههی شصت بود که با ظهور کسانی چون ابوالفضل پورعرب و دیگران باز هم میشد ستارهها را بر پرده دید؛ ستارههایی که محصول عصر خود بودند و زمین تا آسمان با ستارگان گذشته تفاوت داشتند؛ دیگر خبری از قامتهای بلند و سینههای ستبر نبود و دیگر عربدهی شخصیتهایی که ملکمطیعی نقشهای آنان را بازی میکرد، نامردها و خلافکاران را به فرار وا نمیداشت. در این دوران تازه ناصر ملکمطیعی فقط در دو نقش بر پرده ظاهر شد که هیچکدام در حد تواناییهای او نبودند.
در سال 1359 ایرج قادری فیلمی به نام «برزخیها» ساخت که در زمان اکرانش رکورد فروش در سینمای ایران را جابه جا کرد اما خیلی زود از پرده پایین آمد. ناصر ملکمطیعی نقشی کوتاه در آن فیلم داشت اما نامش نه در تیتراژ آمد و نه روزنامهها و مجلات اشارهای به وی کردند. دیگر بازیگران فیلم ایرج قادری، محمدعلی فردین، سعید راد و محمدعلی کشاورز بودند که از میان آنها فقط کشاورز توانست به کارش ادامه دهد و بقیه به مشکل خوردند. سعید راد و ایرج قادری پس از سالها به کار بازگشتند اما فردین و ملکمطیعی این امکان را نیافتند.
اما در دههی 1390 و در اوج کهنسالی این ورق برگشت و علی عطشانی فیلمی با حضور ناصر ملکمطیعی سالخورده روانهی پردهی سینما کرد که جای چندانی برای دفاع نداشت. «نقش نگار» ساخته شده در سال 1392 اثر قابل دفاعی نبود و بسیاری به درستی به این اشاره کردند که کاش ملکمطیعی در این فیلم بازی نمیکرد. در سال 1394 هم مستندی به کارگردانی نادر طریقت دربارهی زندگی و آثار ملکمطیعی ساخته شد که «ابر مرد سینما» نام گرفت. نام فیلم برازندهی کسی چون ملکمطیعی بود اما خود اثر چنین چیزی از کار درنیامد تا آخرین اثر با محوریت ناصر ملکمطیعی ساخته شود. او در 4 خرداد 1397 از دنیا رفت اما میراثی باشکوه از خود به جا گذاشت.
ناصر ملکمطیعی پس از انقلاب دست به کارهای مختلفی زد؛ از شیرینی فروشی تا بنگاه معاملات املاک. اما همه میدانستند که او دلباختهی سینما است. عاشق قدم زدن در صحنه و تبدیل کردن متن نوشته شده روی کاغذ به تصویر. عاشق تماشای خودش روی پرده و تماشای لذت بردن مردم از کاری که او به سرانجام رسانده. ناصر ملکمطیعی که مردم به خاطر احساس صمیمیت با وی خیلی خودمانی «ناصر» صدایش میزدند، دست بسیاری را گرفته و زمینهی ساخته شدن فیلمهای بسیاری را فراهم کرده بود. همین علاقه هم باعث شد که در همان تنها پیشنهاد دههی نود حاضر شود تا دوباره آن احساس را تجربه کند؛ برای او سینما همه چیز بود.
مروری بر نقشهای کلیدی و ماندگار ناصر ملکمطیعی
حال قرار است تعدادی از بازیهای ناصر ملکمطیعی را زیر ذرهبین ببریم و بیشتر به فیلمهای شاخص وی بپردازیم. طبیعی است که بیشتر این نقشها به کارنامهی کاری وی به پس از دوران موج نو بازمیگردد. گفتنی است که متاسفانه آرشیو سینمای ایران از تعداد بسیاری از فیلمهای دههی 1330 او خالی است و اگر نسخهای هم از آن فیلمها وجود دارد، از کیفیت مناسبی برخوردار نیستند. به همین دلیل هم عکس قرار گرفته کنار فیلمها جای تعریف چندانی ندارد. نکتهی پایانی این که ترتیب این آثار بر اساس سال ساخت آنها است، نه کیفیت هنری، بازی ملکمطیعی یا هر چیز دیگری.
1. چهارراه حوادث
- کارگردان: ساموئل خاچیکیان
- دیگر بازیگران: آرمان، ویدا قهرمانی و مورین
- سال ساخت: 1333
ساموئل خاچیکیان اولین کارگردانی بود که در سینمای ایران مفاهیمی چون دکوپاژ و میزانسن را جا انداخت. تا پیش از او فیلمبردار مهمترین عضو یک گروه سینمایی بود و کارگردانان چندان تبحری در به تصویر کشیدن یک موقعیت سینمایی نداشتند. طبیعی بود که چنین کارگردانی سراغ بازیگری رود که بزرگترین ستارهی زمان خودش بود. آن روزها، در اوایل دههی 1330 برخوردن ناصر ملکمطیعی به خاچیکیان، چندان دور از انتظار نبود.
ملکمطیعی بازیگر نقش اصلی است. داستان فیلم هم جنایی است و به قصهی جوانی میپردازد که بعد از ازدواج دختر محبوبش با یک مرد ثروتمند تصمیم میگیرد راه صد ساله را یک شبه بپیماید و عضو یک دار و دستهی خلافکاری میشود. طبیعتا در ادامه اتفاقات ناخوشایندی برای این جوان شکل میگیرد. از همین خلاصه داستان میتوان فهمید که خاچیکیان علاقهی بسیاری به سینمای نوآر داشته و تلاش میکرده که آنها را بومی کند.
2. کلاه مخملی
- کارگردان: اسماعیل کوشان
- دیگر بازیگران: سهیلا، جواد تقدسی و منصور سپهرنیا
- سال ساخت: 1341
«کلاه مخملی» فیلم مهمی در کارنامهی کاری ناصر ملکمطیعی است. این فیلم برای نزدیک به یک دهه مسیر سینمایی او را ترسیم کرد. کارگردانش هم دکتر اسماعیل کوشانی است که بر گردن سینمای ایران دین بسیار دارد و برخی او را پدر فیلمفارسی میدانند که میتواند درست باشد اما او کارهای بیشتری برای این سینما انجام داده که گفتن از آنها در این مقال نگنجد.
داستان فیلم هم همان قصهی قدیمی مردی است که تلاش میکند گذشتهی تلخ و پر از خلافش را فراموش کند اما این گذشته دست از سر او برنمیدارد. ناصر ملکمطیعی در این جا نقش جاهلی را بازی میکند که پس از آزادی از زندان تصمیم گرفته دور خلاف را خط بکشد اما زندگی سرنوشت دیگری برای او رقم زده است. ملکمطیعی موفق شده این نقش را به شکل درجه یکی غمخوارانه از کار درآورد.
3. قیصر
- کارگردان: مسعود کیمیایی
- دیگر بازیگران: بهروز وثوقی، پوری بنایی و جمشید مشایخی
- سال ساخت: 1348
نه «قیصر» نیازی به معرفی ندارد و نه نقش داش فرمون که ناصر ملکمطیعی در آن بازی میکند. داش فرمون برادر بزرگتری است که تازه متوجه شده خواهرش خودکشی کرده. خودش را به بیمارستان میرساند تا از اوضاع سردرآورد. روپوش قصابی بر تن دارد و خط و خطوطی روی صورت که خبر از شغل و البته گذشتهی پر از الواطیاش میدهد. ظاهرا لات محله بوده و حال خلاف را کنار گذاشته و سر به راه شده.
وقتی میفهمد کسی به خواهرش تعرض کرده، تصمیم به انتقام میگیرد اما با مخالفت خاندایی خود رو به رو میشود. چاقو را کنار میگذارد و دست خالی عازم قربانگاه میشود تا جا برای برادر کوچکتری که سر تا پا با او متفاوت است، باز شود. این چنین نه تنها یکی از بهترین بازیهای تاریخ سینمای ایران شکل میگیرد بلکه موج نویی سنیمای ایران هم اعلام موجودیت میکند. مسعود کیمیایی با نقش داش فرمون و سپس به تصویر کشیدن مرگ او پایان دوران کلاه مخملیهای خوش قلب را اعلام میکند.
4. رقاصه شهر
- کارگردان: شاپور قریب
- دیگر بازیگران: فروزان، حسن شاهید و بهمن مفید
- سال ساخت: 1349
«رقاصه شهر» برای ناصر ملکمطیعی اولین جایزهی سپاس را به همراه آورد. کارگردانش شاپور قریب بود که با بسیاری از بزرگان سینمای ایران کار کرده است. «رقاصه شهر» فیلم عجیب و غریبی است. با یک خیانت آغاز میشود، به نمایش زندگی لوطیها و چاقو به دستها میپردازد، برای آنها غمخواری میکند، از ایشان دور میشود و سپس به نقدشان میپردزاد، برای یک رقاصه دل میسازند و در نهایت به تقدس نهاد خانواده دست میزند اما همهی اینها را در انتها از دریچهی نگاه همان رقاصه نمایش میدهد.
به همین دلیل هم قطعا «رقاصه شهر» عرصه جولان دادن فروزان در قالب نقش اصلی است اما ناصر ملکمطیعی هم به اندازه وی درخشان است و قابها را از آن خود میکند.
5. طوقی
- کارگردان: علی حاتمی
- دیگر بازیگران: بهروز وثوقی، محسن آراسته و بهمن مفید
- سال ساخت: 1349
علی حاتمی دیگر کارگردان وابسته به موج نو بود که ناصر ملکمطیعی را دوست داشت. یکی از بهترین نقشهای عمر وی را هم برایش دست و پا کرد. باز هم مانند قیصر در این جا بهروز وثوقی حضور دارد. نکته این که در «قیصر» هیچگاه این دو را کنار هم نمیبینیم. قصیر با بازی بهروز وثوقی زمانی از راه میرسد که فرمون با بازی ناصر ملکمطیعی کشته شده اما در این جا هر دو در کنار هم حضور درخشانی دارند و دوئتی معرکه از تواناییهای بازیگری بین آنها شکل میگیرد. وثوقی بازیگر بزرگی است و ملکمطیعی ابدا کنارش کم نمیآورد.
داستان فیلم، داستان مردی است که قرار است به شیراز برود و دختری را برای دایی خود خواستگاری کند اما خودش به آن دختر دل میبازد. حال رقابتی بین آنها شکل میگیرد که انتهای آن میتواند بسیار تلخ باشد.
6. سهقاپ
- کارگردان: زکریا هاشمی
- دیگر بازیگران: بهمن مفید، حسین گیل و یدالله شیراندامی
- سال ساخت: 1350
زکریا هاشمی بازیگر و کارگردانی درجه یک بود که هیچگاه به حقش در این سینما نرسید. فیلمهایش تکه تکه شدند و درست سر از اکران در نیاوردند. «سهقاپ» قصهی معرکهای دارد. گرچه شبیه به بسیاری از فیلمهای آن روزها است اما این شباهت در ظاهر است. زکریا هاشمی به زیبایی به دل جامعهای میزند که قطب نمای اخلاقی خود را گم کرده و نمیداند از دنیا چه میخواهد. دوربین او با احتیاط به آدمها نزدیک میشود اما گاهی حسابی برای مردان برگزیدهاش دل میسوزاند.
در این جا ناصر ملکمطیعی نقش مردی را بازی میکند که با وجود تشکیل خانواده و انتخاب دختری به همسری، پیوسته درگیر قمار است و اصلا متوجه همسر جوانش نیست. ناگهان خبر میرسد که همسرش باردار است. مرد تصمیم به تغییر میگیرد اما دنیا قرار نیست به میل او رقم بخورد. زکریا هاشمی از این قصهی آشنا اثری متفاوت بیرون کشیده است.
7. باباشمل
- کارگردان: علی حاتمی
- دیگر بازیگران: محمدعلی فردین، فروزان و بهمن مفید
- سال ساخت: 1350
این دومین همکاری بین ناصر ملکمطیعی و علی حاتمی است. اگر در «طوقی» بهروز وثوقی در کنار ملکمطیعی قرار گرفته بود، حال نوبت محمدعلی فردین است که با او در یک فیلم از کارگردانی منتسب به موج نو دیده شود. داستان فیلم داستان غریبی است. دو مرد به زنی دل باختهاند. یکی به خاطر دیگری محله را ترک کرده و در واقع میدان را برای وی خالی میکند. اما مرد خوشبخت هم گویی طاقت این فداکاری را ندارد و از پی وی محله را ترک میکند. این داستان به ظاهر مردانه در دستان علی حاتمی به فیلمی درجه یک تبدیل شده است.
منبع: دیجیکالا مگ
source