دغدغه تعطیلات آخر هفته، اینکه آخر هفته خود را چطور بگذرانیم، برای زندگی شهری، همگانی است. همه جای دنیا مردم آخرهفته، البته برای بخشی از مردم دنیا اول هفته، فرصتی برای استراحت و تفریح به دور از دغدغههای کار و امور جدیتر زندگی است. بعضیها ترجیح میدهند آن را بیرون از خانه به مهمانی، سینما، تئاتر یا هر مکان عمومی دیگری رفتن میگذرانند و عدهای خانه را انتخاب میکنند. مرسومترین کار خانگی تفریحی هم تماشای یک فیلم یا سریال است. حالا هر کس بسته به سلیقه خودش انتخاب میکند. گاهی هم انتخاب سخت میشود، چون گزینه زیاد است. گاهی یک آخر هفته کامل با سؤال «فیلم چی ببینیم» طی میشود و هیچکس هیچ تصمیمی نمیتواند بگیرد. این سنت قدیمی معرفی فیلم و سریال شاید بتواند جواب این سؤال را بدهد. پیرو همین سنت رسانهای که صفحات شبکههای اجتماعی را هم پر کرده، یک فیلم خوب، یک سریال خوب، یک فیلم جدید، یک فیلم ترسناک و یک انیمه معرفی میکنیم. این فیلمها شاید حال شما را خوب کنند.
فیلم جدید چی ببینیم؟
- فیلم «جنگاوری»
این روزها خبری از فیلمهای جنگی خوب در عالم سینما نیست. مدتها است که فیلم به درد بخوری که داستانش در میدان نبرد بگذرد و به تقابل میان سربازان در هر دو سو بپردازد، ساخته نمیشود اکثر فیلمهای ساخته شده در این حال و هوا هم کاری با سینما ندارند و مدام در حال سر دادن شعارهای دم دستی هستند که فقط مخاطب جدی سینما را پس میزند. البته این عارضه گریبان تمام سینما را گرفته و از آن جایی که ژانر جنگی هم جان میدهد برای زدن حرفهای در ظاهر پر طمطرق و جذاب، بیش از هر سینمای دیگری به ورطهی هذیانگوییهای بسیار سقوط کرده است. میتوان نشانههای چنین وضعی را در فیلم «جنگاوری» هم دید. اما این به آن معنا نیست که با اثری سرگرم کننده طرف نیستیم. کارگردان میداند که باید اثری بسازد که تا حدودی مخاطب خود را سرگرم کند و بعد پیامش را لابهلای قصه بگنجاند. از سوی دیگر فیلم چند سکانس درگیری خوب دارد که قطعا توجه شما را جلب خواهد کرد. بازی بازیگران هم قابل قبول است و دست کم توی ذوق نمیزند.
دوربین تمام مدت یک سمت ماجرا را نشان میدهد. سربازان آمریکایی در خانهای در شهر رمادی عراق به محاصرهی دشمن درآمدهاند و ما هیچ تصویر واضحی از آنها نمیبینیم. فقط باران گلوله است که بر سر آنها آوار میبارد و این بختبرگشتگان هیچ راهی جز پنهان شدن و مقاومت کردن تا سر رسیدن نیروی کمکی ندارند. در چنین قابی تنش موجود در صحنه مدام افزایش مییابد و هر لحظه که میگذرد احتمال زنده ماندن و جان به در بردن کمتر و کمتر میشود. آن چه که مورد تاکید فیلمساز قرار میگیرد، بیپناهی این سربازان است. آن جوانان پر شور ابتدای فیلم ناگهان خود را در جهنمی میبینند که دیگران برایشان برپا کردهاند و حال کسی دست یاری به سوی آنها دراز نمیکند تا راهی برای نجات پیدا کنند. الکس گارلند کارگردان فیلمهای موفقی چون «فراماشین» یا «جنگ داخلی» یکی از دو کارگردان فیلم است و اگر سکانس خوبی آن میانهها وجود دارد، قطعا کار او است.
شناسنامه فیلم «جنگاوری» (Warfare)
کارگردانان: الکس گارلند و ری مندوزا
بازیگران: ویل پورتر، دیفارو وون ای- تای، کوسمو جارویس و کیت کانر
محصول: 2025، آمریکا و انگلستان
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.4 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 93٪
خلاصه داستان: سال 2006. رمادی، عراق. یک گروه از تکاوران زبدهی ارتش آمریکا شبانه در خانهای مستقر میشوند تا در طول روز محلهای را که گمان میرود پر از نیروهای عراقی است به شکلی مخفیانه زیر نظر بگیرند. کار آنها مراقبت از مردم محلی و گزارش کارهای آنها به نیروهای در حال نبرد است. اما مشکل آن جا است که رفت و آمدهای بسیار مشکوکی در محل صورت میگیرد و ظاهرا موقعیت خود آنها هم لو رفته است و هر لحظه احتمال حملهی عراقیها به خانه وجود دارد. در این میان اهالی خانه هم گروگان سربازان آمریکایی هستند و این سربازان باید مراقب آنها هم باشند. ناگهان از ناکجا یک نارنجک درون محل اختفای سربازان پرتاب میشود و حملهی همه جانبهی عراقیها آغاز میگردد. حال گروهی که کارش صرفا مراقبت از محله بود باید تا سررسیدن کمک برای بقا تا آخرین قطره خونش بجنگد اما …
فیلم خوب چی ببینیم؟
- فیلم «از دل گذشتهها»
راحت میتوان نامش را به عنوان یکی از بهترین فیلمهای نوآر تاریخ سینما به ثبت رساند. قصهای که در یک سویش مردانی گرفتار حضور دارند و در سوی دیگرش یکی از اغواگرترین زنان تاریخ سینما؛ زنی که تمام سرنخها را در دست دارد و هر لحظه میتواند هر کسی را به هر سو که دوست داشت روانه کند. در چنین قابی مردان حاضر در قاب تصور میکنند که در حال اجرای نمایش خود هستند و خبر ندارند که در مردابی گرفتار آمدهاند که هر چه بیشتر در آن دست و پا میزنند، بیشتر فرو میروند. میتوان سایهی یک تقدیرگرایی شوم را هم بر سر فیلم دید. این تقدیرگرایی از ابتدا تا انتها دست از سر هیچ کدام از شخصیتها بر نمیدارد. حتی همان زن هم درگیر سرنوشتی است که خودش نمیتواند از آن جان سالم به در برد؛ مهم نیست چه قدر باهوش باشد، همین که سر از یک جهان نوآر درآورد باید با این تقدیرگرایی بسوزد و بسازد. حضور بازیگران درجه یکی چون رابرت میچم و کرک داگلاس جذابیت تماشای فیلم را دو چندان میکند اما فیلم «از دل گذشتهها» در نهایت عرضهی ترکتازی و عرض اندام جین گریر، بازیگر نقش همان زن افسونگر است. از سوی دیگر ژاک تورنر از همان ابتدا فقط قصه تعریف میکند و در هیچ زمانی اجازه نمیدهد فیلمش از ریتم بیفتد. از همان ابتدا که هویت شخصیت اصلی لو میرود، تا پایان فیلمساز اجازهی نفس کشیدن به تماشاگر نمیدهد.
در تمام طول صد دقیقهای که به تماشای فیلم نشستهایم هر لحظه اتفاقی در حال وقوع است و هر لحظه چیز تازهای برای رو شدن وجود دارد. به همین دلیل هم این داستان رازآلود پر است از پیچشهای داستانی و غافلگیریهای پرشمار. هزارتویی که فیلمساز ساخته چنان تو در تو و پر پیچ و خم است که انتها ندارد و در انتهای تونل تاریک فیلم، هیچ نور امیدی سو سو نمیزند. نکتهی مثبت دیگر فیلم به دیالوگنویسی پینگ پنگی آن بازمیگردد. بازیگران مدام در حال رد و بدل کردن حرفهایی به هم هستند که فقط در یک فیلم نوآر خوب میتواند وجود داشته باشد و خبر از حاضر جوابی آنها میدهد. نقطه قوت دیگر فیلم «از دل گذشتهها» توانایی فنی و سینماتوگرافی درخشان آن است که به خوبی توانسته حس اضطراب جاری در قاب را به مخاطب منتقل کند. شخصیت اصلی داستان به هر دری میزند، آن را بسته مییابد و وقتی هم تلاش میکند که خودش راهی پیدا کند، تمام نیروهای زمین و زمان برابرش قد علم میکنند تا او وارد میدان مبارزهای نابرابر شود که قطعا از آن سربلند بیرون نخواهد آمد. در چنین قابی پایانبندی فیلم بیش از آن که غمگین باشد، پوچ است و از یک بدبینی تلخ سرچشمه میگیرد. این پایانبندی یکی از بهترین پایانبندیهای تاریخ سینما هم هست.
شناسنامه فیلم «از دل گذشتهها» (Out Of The Past)
کارگردان: ژاک تورنر
بازیگران: رابرت میچم، کرک داگلاس و جین گریر
محصول: 1947، آمریکا
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 8 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 95٪
خلاصه داستان: جف در شهری دورافتاده در کالیفرنیا صاحب یک مغازه و پمپ بنزین است. او دختری به نام آن را دوست دارد. در این میان و در حالی که او با معشوقهاش به تفریح رفته مردی به نام جو به محل کسب و کارش میآید و از پسربچهای که برای جف کار میکند، سراغ او را میگیرد. جف با جو ملاقات میکند و جو از او میخواهد به دیدار دوست قدیمیاش یعنی ویت برود. حال مشخص میشود که جف گذشتهای تاریک دارد و آن کسی نیست که در طول این سالها وانمود میکرده است. جف که زندگی تازهی خود را دوست دارد به دنبال راهی برای فرار از گذشته میگردد. او از آن یعنی معشوقهاش دعوت میکند که در سفری که در پیش رو دارد وی را همراهی کند و در راه از گذشتهی خود میگوید. از زمانی که یک کارآگاه خصوصی بوده اما …
فیلم ترسناک چی ببینیم؟
- فیلم «تو بعدی هستی»
«تو بعدی هستی» از همان داستانهایی است که در آنها عدهای آدم چاقو به دست به خانهای حمله میکنند و تمام اعضای آن خانه را از دم تیغ میگذرانند. کسی هم این وسط پیدا میشود تا در برابرشان قد علم کند و خود و دیگران را نجات دهد. اما این فقط ظاهر ماجرا است و در باطن این فیلم با آثار مشابه خود تفاوتهایی دارد. نکتهی اول این که سر و شکل فیلمهای معمایی در این جا قابل مشاهده است. قاتلان ماجرا با قربانیان خود به قصد ایجاد وحشت بازی میکنند. سینمای اسلشر سالها است که یک بازی تکراری را با مخاطب خود آغاز کرده و از فیلمی به فیلم دیگر هم تکرار میشود: «این که تماشاگر حدس بزند قربانی بعدی ماجرا کیست؟» فیلم بر همین موضوع بنا میشود و عامدانه سعی میکند که با توقعات مخاطب بازی کند. از سوی دیگر فیلم ترسناک «تو بعدی هستی» هم مانند بسیاری از فیلمهای اسلشر علاقهای به توضیح انگیزهی قاتلان ماجرا ندارد؛ چرا که در این صورت آنها را در هالهای از ابهام قرار میدهد تا مرموز به نظر برسند.
این گونه شخصیتهای شرور دست نیافتنی به نظر میرسند و فیلم هم ترسناکتر میشود؛ چرا که مخاطب احساس میکند که ممکن است روزی خودش هم با یکی از همین دیوانهها روبهرو شود. اما اگر انگیزهای برای این جنایتکاران ساخته شود، بلافاصله آنها زمینی و ملموس میشوند و دیگر خبری از آن رمز و راز هم نیست. آدام وینگارد، کارگردان فیلم آن قدر آگاه است که برای قاتلان فیلمش انگیزههای مشخص و دم دستی نتراشد و آنها را ترسناک نگه دارد. اما از آن سو شخصیتهای قربانی هم آدمهای احمقی نیستند؛ از همان شخصیتهایی که مدام تصمیمات احمقانه میگیرند و باعث ایجاد خنده میشوند. اگر اشتباهی از سوی کسی صورت میگیرد که به مرگش ختم میشود به دلیل قرار گرفتن در موقعیتی ترسناک است که قدرت تحلیل را از آدمها میگیرد و کسانی جان به در میبرند که خود را نبازند و کاری کنند. در چنین بستری «تو بعدی هستی» را میتوان یکی از بهترین فیلمهای اسلشر قرن تازهی میلادی در نظر گرفت.
شناسنامه فیلم «تو بعدی هستی» (You’re Next)
کارگردان: آدام وینگارد
بازیگران: شارنی وینسون، نیکلاس توچی و وندی گلن
محصول: 2011، آمریکا
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 6.6 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 79٪
خلاصه داستان: زن و مردی وارد خانهی خود میشوند. زن جنازهی دختری را به همراه یک نوشته پیدا میکند: تو بعدی هستی. چند نفر با ماسک روباه وارد میشوند و همه آنها را میکشند. مدتی بعد جمعی از دوستان در خانهای یک مهمانی راه انداختهاند. سر میز شام ناگهان دو تن از آنها توسط فردی ناشناس تیر میخورند. بقیه تلاش میکنند که به پلیس زنگ بزنند اما متوجه میشوند که آنتنی وجود ندارد و امکان تماس گرفتن نیست. این در حالی است که شخصی با یک ماسک روباه بر صورت ظاهر میشود …
انیمیشن چی ببینیم؟
- انیمیشن «گربه چکمهپوش»
با دیدن «گربهی چکمهپوش» بلافاصله به یاد آثاری چون مجموعهی «زورو» یا فیلمهایی چون «دسپرادو» (Desperado) میافتیم. اصلا قصد سازندگان هم زنده کردن همان حال و هوا در داستانی کودکانه بوده که سراغ کسانی چون سلما هایک و آنتونیو باندارس رفتهاند که بازیگران اصلی «دسپرادو» بودهاند. از سوی دیگر میتوان حال و هوای سینمای وسترن را هم در این جا مشاهده کرد. هم قصهی فیلم شباهتهایی با آن آثار دارد و هم شخصیتپردازی قهرمان قصه چنین است. آلات و ادوات و سلاحهای افراد مختلف هم که ما را به یاد قصههایی نظیر «سه تفنگدار» و امثال آنها میاندازد. میبینید که با جهانی رنگارنگ و پر از رویا طرف هستیم که از هر جایی چیزی قرض گرفته و خوشبختانه موفق شده که تمام این عناصر به ظاهر متفاوت و ناهمگون را به خوبی با هم ادغام کند و اثر قابل قبولی ارائه دهد. این موضوع قطعا مهمترین دستاورد انیمیشن «گربه چکمهپوش» است. اصلیترین دلیل این موفقیت هم به امکان خیالپردازی بیاندازهی در جهان انیمیشنسازی بازمیگردد که حد و مرز ندارد و فقط باید به قدرت خیال اجازهی بال و پر داد.
از سوی دیگر «گربه چکمهپوش» حسابی خندهدار است. اصلا همین که صمیمیترین دوست یک گربه یک تخم مرغ است، خودش باعث ایجاد خنده میشود. موقعیتهای کمیکی هم که این شخصیتها در آن قرار میگیرند باعث به وجود آمدن یک کمدی موقعیت میشود که نمیتوان نادیدهاش گرفت. رفته رفته که داستان پیش میرود بر شدت هیجان قصه افزوده میشود. یک نقشهی سرقت آن میانهها وجود دارد که این هیجان را افزایش میدهد. البته سازندگان فراموش نمیکنند که در حال خلق یک انیمیشن هستند و به همین دلیل تمام این موارد با لطافت و ظرافنی همراه است که هم باعث ایجاد خنده میشوند و هم طوری برگزار میشوند که از تمامی سنین و تمام اعضای خانواده بتوانند از آن لذت ببرند. آن لا به لا پیامهایی نظیر اهمیت دوستی و فداکاری هم وجود دارند که تماشای «گربه چکمهپوش» را برای افراد کم سن و سال جذابتر میکنند.
شناسنامه انیمیشن «گربه چکمهپوش» (Puss In Boots)
کارگردان: کریس میلر
صداپیشگان: آنتونیو باندراس، سلما هایک و زک گالیفیاناکیس
محصول: 2011، آمریکا
امتیاز سایت IMDb به انیمیشن: 6.6 از 10
امتیاز انیمیشن در سایت راتن تومیتوز: 86٪
خلاصه داستان: گربهای سرراهی توسط مرکز نگهداری کودکان بیسرپرست بزرگ میشود. از همان کودکی با یک تخم مرغ به نام هامپی دوست میشود. این دو با هم پیمان برادری میبندند اما مدام به دردسر میافتند و همین هم باعث میشود که نامادری گربه اذیت شود. روزی گربه به طور اتفاقی مادر فرمانده شهر را نجات میدهد و به قهرمان شهر تبدیل میشود و نامادریاش هم به وی افتخار میکند. در این میان هامپی همان دلهدزد سابق باقی میماند و به هیچ جایی نمیرسد و حتی پایش به زندان هم باز میشود. حال فرمانده شهر به نشان قدردانی به گربه چکمهای اهدا میکند و از آن جایی که مردم دیگر دوستش دارند، با نام گربهی چکمهپوش صدایش میکنند. در این میان شخصی گربه را برای سرقت از بانک شهر در نظر دارد. او میخواهد از طریق تخم مرغ به گربه نزدیک شود اما …
سریال چی ببینیم؟
- سریال «استاد فرار»
متاسفانه این مجموعهی سه قسمتی بینظیر تا حدود بسیاری در ایران و حتی جهان مهجور مانده است. سه قسمت معرکه که لحظهای از نفس نمیافتند و ما را تا پایان نگه میدارند و در نهایت هم یک پایانبندی بینظیر که دست ما را توی پوست گردو میگذارد تا به همه چیز شک کنیم؛ از آن پیچشهای داستانی که ناگهان به یادمان میاندازد که قصهگوهای بزرگ میتوانند کاری کنند که به همه چیز، حتی چیزهایی که به وضوح دیدهایم شک کنیم. پس با اثری مهیج طرف هستیم که همه چیز دارد؛ از یک سو «استاد فرار» یک درام دادگاهی خوش ریتم است، از سوی دیگر شخصیتهایی در برابر ما قرار میدهد که همهی آنها چیزی برای پنهان کردن دارند و رازآمیز به نظر میرسند. از یک سو قصهای جنایی هم آن میانهها وجود دارد که مرتب ضرباهنگ درام را بالا میبرد و از سوی دیگر سازندگان مدام با توقعات ما از یک درام جنایی بازی میکنند. در چنین بستری «استاد فرار» تبدیل به مینی سریالی میشود که قطعا هر سه قسمتش را پشت سر هم به تماشا خواهید نشست.
از همهی موارد بالا گذشته «استاد فرار» دست روی موضوعی میگذارد که میتواند دغدغههای هر شخصی باشد و پرسشهایی را مطرح میکند که ذهن هر فردی را درگیر میکنند؛ حد و مرز عدالت کجاست؟ آیا میتوان اخلاق را به بهانهی عدالت زیر پا گذاشت؟ آیا هر قانونی، چر قدر هم که با دقت نوشته شده باشد، میتواند عدالت را برقرار کند و اگر به عدالت برسد، لزوما اخلاق را هم رعایت کرده است؟ اصلا آدمهای موفق تا چه اندازه خود را مقید به رعایت اخلاق میدانند و از برتریهای مختلفی که شانس و زندگی در اختیارشان گذشته تا چه اندازه به نفع خود و تا چه اندازه به نفع جامعه بهره میبرند؟ قرار گرفتن چنین سوالاتی در یک مجموعهی سه قسمتی جنایی فقط از کسانی برمیآید که میدانند توامان هم چگونه قصه تعریف کنند و هم میدانند چه چیزی یک قصه را از یک اثر سرگرم کننده فراتر برده و دست از سر مخاطب پس از تماشا برنمیدارد. در کنار همهی اینها نمیتوان بازی درجه یک دیوید تنت را در قالب نقش اصلی نادیده گرفت. او یکی از بهترین بازیگران انگلیسی نسل خود است.
شناسنامه سریال «استاد فرار» (The Escape Artist)
سازنده: دیوید ولستنکرافت
بازیگران: دیوید تنت، توبی کبل و سوفی اوکوندو
محصول: 2013، بریتانیا
امتیاز سایت IMDb به سریال: 7.5 از 10
امتیاز سریال در سایت راتن تومیتوز: 84٪
وضعیت سریال: یک فصل، سه قسمت، تمام شده
خلاصه سریال: ویل برتون وکیلی است که به خاطر تبحرش در بردن پروندههای مختلف جنایی شهرتی به هم زده است. همه میدانند که او توانایی انجام هر کاری را دارد و میتواند از حفرههای قانونی استفاده کند تا موکلانش را که به نظر امید چندانی به آزادی آنها وجود ندارد، از زندان برهاند. این موضوع البته معضلاتی هم برای وی دارد که یکی از آنها عدم محبوبیتش نزد دیگران است. در این میان ویل قرار میشود که وکالت مردی به نام لیام فویل را بر عهده بگیرد. لیام به قتل متهم شده و امید چندانی برای آزادیاش وجود ندارد و تمام شواهد علیه او است اما رابطهی لیام و ویل چندان دوستانه پیش نمیرود و این دو با هم درگیر مشکلاتی میشوند و …
فیلم جدید چی ببینیم؟
فیلم «دوستداشتنی»
فیلم «دوستداشتنی» اولین فیلم بلند کارگردان نروژی لیلجا اینگولفسدوتیر است که با نگاهی عمیق و روانشناختی به موضوع فروپاشی رابطه و بازسازی هویت فردی میپردازد. داستان فیلم درباره ماریا (با بازی درخشان هلگا گورن)، زنی چهل ساله و مادر چهار فرزند است که تلاش میکند بین مسئولیتهای شغلی و خانوادگی تعادل برقرار کند. اما وقتی همسر دومش، سیگموند (با بازی اودگیر تون)، تصمیم به طلاق میگیرد، با بحرانی عاطفی و روانی مواجه میشود که او را به سفری درونی برای مواجهه با ترسها، خاطرات گذشته و الگوهای رفتاری ناهوشیارش میبرد. این فیلم با پرداختن به موضوع مهم جدایی، فرصتی برای خودشناسی، رشد و مواجهه با الگوهای ناهوشیار و ناسالم درون انسان به وجود میآورد. فیلم «دوستداشتنی» در جشنواره بینالمللی فیلم کارلووی واری 2024 به نمایش درآمد و موفق به دریافت پنج جایزه از جمله جایزه بهترین بازیگر زن برای هلگا گورن و جایزه ویژه هیئت داوران شد.
منتقدان بازیهای صادقانه، فیلمنامه دقیق و نگاه بیپیرایه و خالصانه فیلم به پیچیدگیهای روابط انسانی را تحسین کردند. سادگی و صداقتی عمیق که در پرداختن به مفاهیمی بسیار پیچیده در این فیلم به کار رفته، از نقاط قوت آن است. قدرت اصلی فیلم اما در شیوه روایت واقعگرایانهاش نهفته است؛ در سکوتها، در لحظات روزمره، در درماندگیهای زنانهای که نه فریاد زده میشوند، نه قربانیمحورند، بلکه با وقار و دقتی شاعرانه به تصویر کشیده شدهاند. کارگردان، لیلجا اینگولفسدوتیر، با نگاهی زنانه و بدون اغراق، به روان انسان و شکنندگی هویت شخصی در بستر روابط خانوادگی و اجتماعی میپردازد. بازی درخشان هلگا گورن در نقش ماریا هم از دیگر نقاط قوت فیلم است. او شخصیتی خلق میکند که در عین فروپاشی درونی، هنوز سعی میکند خودش را محکم نگه دارد، به زندگی بچسبد و پاسخی برای این پرسش عمیق پیدا کند که «آیا من دوستداشتنی هستم؟» همین پرسش ساده اما جهانشمول، هسته احساسی فیلم را میسازد. «دوستداشتنی» فیلمی است درباره کرامت انسانی، جستوجوی ارزش شخصی و توانایی بازسازی خود در میانه ویرانی.
شناسنامه فیلم «دوستداشتنی» (Loveable)
کارگردان: لیلجا اینگولفسدوتیر
بازیگران: هلگا گورن، اودگیر تون، الیزابت سند، مارته مگنوسدوتیر سولم، کیره هاوگن سیدنس، هایدی یرمنسن بروخ
محصول: 2024، نروژ
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.8 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 100 از 100
خلاصه داستان: ماریا پس از اعلام ناگهانی تصمیم همسرش برای طلاق، با بحرانهای عاطفی و روانی مواجه میشود و تلاش میکند تا با گذشته و هویت خود روبهرو شود. فیلم با نگاهی عمیق به روابط انسانی و چالشهای زندگی زناشویی، مخاطب را به تأمل وادار میکند.
فیلم خوب چی ببینیم؟
فیلم «شبکه»
فیلم «شبکه» به کارگردانی سیدنی لومت و نویسندگی پدی چایفسکی، یکی از تند و تیزترین نقدهای اجتماعی تاریخ سینما بر رسانه، سرمایهداری و فرهنگ مصرفگرایی است. فیلم داستان یک گوینده اخبار قدیمی به نام هاوارد بیل را روایت میکند که پس از اخراج از شبکه در برابر دوربین دچار فروپاشی روانی میشود و ناگهان به پدیدهای تلویزیونی تبدیل میشود. در پی این محبوبیت ناگهانی، مدیران شبکه تصمیم میگیرند او را به یک پیامبر تلویزیونی تبدیل کنند و این آغاز سقوط اخلاقی رسانه و انسانیت است. واکنش بیرحمانه مدیران شبکه و بهرهبرداری از این وضعیت، منجر به افشاگریهایی دلهرهآور و سیاه درباره ذات صنعت رسانه میشود.
«شبکه» نهتنها یکی از بهترین فیلمهای دهه هفتاد میلادی است، بلکه هنوز هم پس از چندین دهه، به طرز شگفتانگیزی ملموس و قابل درک است و بر شرایط امروز زندگی انسان دلالت دارد. شاهدیالوگ ماندگار فیلم که در مهمترین سکانس میشنویم، «I’m mad as hell, and I’m not gonna take this anymore!» (من به شدت عصبانیام، و دیگه تحمل این وضع را ندارم) هنوز نقل محافل است و به نماد خشم اجتماعی و آگاهی عمومی تبدیل شده است. فیلم با بازیهای استثنایی پیتر فینچ، فی داناوی و ویلیام هولدن به همراه فیلمنامهای پر از تیزبینی، به شکلی پیشگویانه از دنیایی صحبت میکند که در آن مرز بین واقعیت و نمایش از بین رفته است؛ جهانی که حالا بیشتر از همیشه شبیه به زمان ماست. تماشای «شبکه» برای هر علاقهمند به سینمای جدی و متفکرانه ضروری است.
شناسنامه فیلم «شبکه» (Network)
کارگردان: سیدنی لومت
بازیگران: فی داناوی، ویلیام هولدن، پیتر فینچ، رابرت دووال، ند بیتی، بیاتریس استرایت، ویسلی دیود، کونچتا فرل
محصول: امریکا، 1976
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 8.1 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 91 از 100
خلاصه داستان: یک شبکه تلویزیونی به صورت خودخواهانهای از جار و جنجالها و افشاگریهای یک گزارشگر سابق درباره رسانههای خبری، برای منفعت خودش سؤاستفاده میکند.
سریال خوب چی ببینیم؟
سریال «وایت لوتوس»
سریال «وایت لوتوس» با پخش فصل اولش در سال 2021 از شبکه اچبیاو به سرعت مورد توجه منتقدان و مخاطبان قرار گرفت. داستان سریال در هر فصل در یک اقامتگاه مجلل از هتلهای زنجیرهای خیالی «وایت لوتوس» میگذرد و تمرکزش بر مهمانان ثروتمند، کارکنان هتل و روابط پیچیده، متظاهرانه و گاه خطرناک آنهاست که با خود زخمها، تنشها و نقابهایشان را به این مکان تفریحی مجلل آوردهاند. ساختار روایی سریال با فلشبک و تعلیق همراه است، بهطوری که در همان دقایق ابتدایی، بیننده متوجه میشود قرار است اتفاقی تلخ و جنایی رخ دهد، اما در ادامه، سریال با طنزی گزنده و موشکافانه به واکاوی تضاد طبقاتی، نژاد، امتیازات اجتماعی، روابط زناشویی و بحرانهای هویتی شخصیتها میپردازد. ویژگی برجسته این سریال در کنار فیلمنامه هوشمندانه، شخصیتپردازی و گفتوگوهای دقیق، بازیهای درخشان بازیگرانش است. در فصل اول که در هاوایی میگذرد، حضور بازیگرانی مثل جنیفر کولیج، مورای بارتلت و الکساندرا داداریو، فضایی ترکیبی از خنده، اضطراب و غم را خلق میکند. فصل دوم که در سیسیل فیلمبرداری شده و بیشتر بر مسائل جنسی، خیانت و قدرت تمرکز دارد، با بازی اوبری پلازا، ف. موری آبراهام و مگان فاهی موفق شد توجهات بیشتری را به خود جلب کند و جوایز مهمی از جمله امی و گلدن گلوب را هم از آن خود کند.
سریال «وایت لوتوس» در ظاهر یک کمدی سیاه و اجتماعی است، اما زیر لایههای خنده و سرگرمی، نقدهایی تند و برنده به طبقه مرفه، امتیاز طبقاتی، نژاد، جنسیت و روابط قدرتمحور دارد. هر فصل با مرگ یک نفر شروع میشود، اما مسیر رسیدن به آن مرگ، ترکیبی از طنز، تعلیق، و روانشناسی دقیق شخصیتهاست. یکی از دلایل اصلی جذابیت و موفقیت «وایت لوتوس» در شخصیتپردازی عمیق و زیرکانه آن است. شخصیتها خاکستریاند، هم قابلدرک و هم گاهی نفرتانگیز. همین پیچیدگی باعث میشود مخاطب مدام درگیر ارزیابی اخلاقی آنها باشد. موسیقی بینظیر کریستن لوپر با فضای آوازی خاص و ضرباهنگ ناآرام، نقش مهمی در فضاسازی سریال دارد. همچنین فیلمبرداری خیرهکننده، از مناظر هاوایی تا سواحل سیسیل، نوعی تضاد بین زیبایی بصری و زشتی درونی شخصیتها ایجاد میکند. «وایت لوتوس» سریالی درباره زشتیهای زیر پوست طبقه ممتاز است، اما با طنز، ظرافت و روایتی که تماشای آن را هم سرگرمکننده میکند، هم تفکربرانگیز. موفقیت گسترده سریال منجر به ساخت فصل سوم آن شد که این بار داستانش در تایلند میگذرد و همان ساختار روایی را دارد.
شناسنامه سریال «وایت لوتوس» (The White Lotus)
سازنده، نویسنده و کارگردان: مایک وایت
بازیگران: ماری بارتلت، کانی بریتون، جنیفر کولیج، الکساندرا داداریو، فرد هچینگر، جیک لیسی، بریتنی اوگریدی، ناتاشا راثول، سیدنی سوئینی، استیو زان، مالی شنون، اف. موری آبراهام
محصول: امریکا، 2021
امتیاز سایت IMDb به سریال: 8 از 10
امتیاز سریال در سایت راتن تومیتوز: 90 از 100
خلاصه داستان: یک هفته از زندگی مسافرانی در بهشتی به نام «وایت لوتوس» که هر روز با اتفاقات پیچیده و عجیبی در فضایی که به ظاهر بسیار شاد و آرام است، مواجه میشوند.
انیمیشن خوب چی ببینیم؟
انیمیشن «من بدنم را گم کردم»
انیمیشن فرانسوی «من بدنم را گم کردم» (J’ai perdu mon corps) یکی از آثار منحصربهفرد و شاعرانه سینمای انیمیشن است که با روایت غیرخطی و فضایی مالیخولیایی، مرزهای روایت در این ژانر را جابهجا میکند. این فیلم که بر اساس رمانی از گیوم لورن ساخته شده، دو داستان متفاوت را به طور موازی روایت میکند. یکی داستان نوفل، پسر جوانی که درگیر خاطرات کودکی، فقدان والدین و عشقی ناتمام است؛ و دیگری روایت یک دست قطعشده که از آزمایشگاهی در پاریس میگریزد و سفری پرخطر را برای پیدا کردن صاحبش آغاز میکند. این دو روایت در نهایت به شکلی عاطفی و تأثیرگذار به هم میرسند و مفهوم سرنوشت، هویت و جستوجوی معنا را به تصویر میکشند. «من بدنم را گم کردم» با ترکیبی از انیمیشن دوبعدی و سهبعدی، فضایی بصری را خلق میکند که همزمان واقعگرایانه و سورئال است. موسیقی متن اثر، ساخته دن لِوی، با فضای احساسی فیلم هماهنگی خوبی دارد و تجربهای شنیداری عمیق را برای مخاطبانش رقم میزند.
«من بدنم را گم کردم» برنده چند جایزه معتبر است؛ از جمله جایزه بزرگ هفته منتقدان جشنواره کن، جایزه کریستال بهترین فیلم بلند در جشنواره انیمیشن انسی و جایزه سزار بهترین فیلم انیمیشن شد. این انیمیشن تحسینشده نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم انیمیشن در سال 2020 هم بود. آنچه «من بدنم را گم کردم» را به اثری خاص و ارزشمند تبدیل میکند، جسارتش در پیوند زدن فرم هنری با محتوای فلسفی است. این انیمیشن نهتنها (با استفاده دقیق از رنگ، نور و حرکت برای القای حس تنهایی، سردرگمی و امید) از نظر بصری خیرهکننده است، بلکه در لایههای رواییاش به مسائلی همچون سوگ، حافظه، تقدیر و تلاش انسان برای معنا دادن به رنج هم میپردازد. «من بدنم را گم کردم» چیزی فراتر از یک انیمیشن است؛ سفری عمیق به درون انسان است، از زاویهای کاملاً نو و خیالانگیز.
شناسنامه فیلم «من بدنم را گم کردم» (I Lost My Body)
کارگردان: ژرمی کلاپین
بازیگران: حکیم فارس، ویکتور دو بوآ، پاتریک دسومسائو
محصول: فرانسه، 2019
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.5 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 97 از 100
خلاصه داستان: فیلم روایت غیر خطی از سفر یک دستِ بریده شده از یک آزمایشگاه به سوی بدنی که از آن جدا شده است. در این بین داستان نوفل و عشقش به دختری به نام گابریل را نیز دنبال می کنیم.
فیلم ترسناک خوب چی ببینیم؟
فیلم «یتیمخانه»
فیلم «یتیمخانه» به کارگردانی خوان آنتونیو بایونا و تهیهکنندگی گیرمو دل تورو، یکی از بهترین نمونههای ترس روانشناختی در سینمای اسپانیاست. این فیلم از فضای فیلمهایی چون «دیگران» (The Others) الهام گرفته، اما هویت خاص و مستقل خود را دارد. فیلم داستان زنی به نام لورا را روایت میکند که پس از سالها به پرورشگاهی که در کودکی در آن بزرگ شده بازمیگردد. او قصد دارد آنجا را به آسایشگاهی برای کودکان معلول تبدیل کند، اما گم شدن ناگهانی پسرش و وقوع اتفاقات عجیب و غریب، آرامآرام او را به مرز جنون و مواجهه با گذشتهای فراموششده میکشاند. آنچه «یتیمخانه» را از دیگر فیلمهای ژانر وحشت متمایز میکند، ترکیب بسیار موفق از ترسهای روانشناختی، سوگواری، خاطره و راز است.
«یتیمخانه» بهجای اتکا به کلیشههای پرش ناگهانی مخاطب یا صحنههای خونین، از فضاسازی عمیق، موسیقی وهمانگیز و کارگردانی استادانه بهره میکند تا احساس ترس و اندوه را در تماشاگر ایجاد کند. پایانبندی فیلم هم بهشدت احساسی و تأثیرگذار است و در ذهن مخاطب باقی میماند. دلیل اصلی موفقیت فیلم «یتیمخانه» در آن است که ترس را نه فقط از اشباح، بلکه از دل احساسات انسانی مثل اندوه، از دست دادن، حس گناه و اشتیاق به بازسازی گذشته بیرون میکشد. فیلم با فضاسازی خیرهکننده، طراحی صحنه استادانه و فیلمنامهای پیچیده و چندلایه، مرز میان واقعیت و خیال را از بین میبرد و مخاطب را تا آخرین لحظه در تعلیق نگه میدارد. بازی درخشان بلن روئدا در نقش لورا، به این اثر بار احساسی قدرتمندی میدهد. «یتیمخانه» نه فقط فیلمی ترسناک، بلکه تراژدیای لطیف درباره مادرانگی، فقدان و امید است و همین تلفیق عاطفه با وحشت، آن را به یک تجربه فراموشنشدنی تبدیل کرده است.
شناسنامه فیلم «یتیمخانه» (The Orphanage)
کارگردان: خوان آنتونیو بایونا
بازیگران: بلن روئدا، جرالدین چاپلین، ادگار ویوار، مونتسرات کارولا، آندرس خرترودیکس
محصول: اسپانیا، 2007
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.4 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 87 از 100
خلاصه داستان: کودکی که در یک یتیمخانه زندگی میکند، از سوی خانوادهای به فرزندی قبول میشود. او پس از سی سال زندگی بعد از ازدواج و داشتن یک فرزند همراه با همسرش به همان یتیمخانه که قبلاً آنجا بوده است، برمیگردد تا آن را بازسازی و به یتیمها کمک کند ولی بعد از بازگشت و زندگی در آنجا میتواند روح همبازیهای قدیمیاش را ببیند و با آنها ارتباط برقرار کند. پسرش سیمون هم همینطور همبازیهایی خیالی را برای خود پیدا میکند. سیمون بعد از مدتی گم میشود و پدر و مادرش به دنبال او همهجا را میگردند.
منبع: دیجیکالا مگ
source