امکان ندارد اشعار جبران خلیل جبران در کانالهای تلگرام یا پستهای ایستاگرامی به چشمتان نخورده باشد. او نویسندهای لبنانی-آمریکایی بود که جزو معروفترین و پرکارترین همعصران خودش محسوب میشود.
میراثی ماندگار، از لبنان تا جهان
جبران خلیل جبران جزو معدود نویسندگان مشرقزمین است که شهرتی جهانی دارد. او توانسته در قلب مردمی از مذاهب و نژادهای گوناگون نفوذ کند و تاثیرگذار و الهامبخش واقع شود.
جبران با استفاده از تجربیات زیسته خود توانست کتابهایی درمورد عشق، جدایی، عرفان و … بنویسد و دقیقا به همین دلیل که نوشتههایش برآمده از زندگی واقعی بود، توانست طرفداران زیادی پیدا کند.
طرفدارانی که با آثار او همذاتپنداری میکنند و وقتی کتابهایش را میخوانند، انگار آشنایی سخن میگوید.
جبران خلیل حبران علاوه بر اینکه شاعر و نویسندهای توانا و ماهر بود، نقاش چیرهدستی هم بود و در تمام طول عمرش به این هنر پرداخت. از جبران ۷۰۰ اثر هنری به جا ماندهاست که هر کدام قابل تحسین هستند.
جبران خلیل جبران که شخصیتش ابعاد معنوی نیز داشت، حتی از امام اول شیعیان، علی (ع)، نیز پرتره کشیده است. آثار او بیشتر طراحی و آبرنگ هستند.
دوران کودکی و تحصیلات جبران خلیل جبران در لبنان
جبران در خانواده فقیری به دنیا آمد، آنقدر فقیر که نتوانست مثل دیگر کودکان از آموزشهای رسمی برخوردار شود. به جای مدرسه، او با یک کشیش مسیحی ملاقات میکرد و از این کشیش انجیل و زبان عربی و سریانی میآموخت.
پدر جبران مرد مسئولیتپذیری نبود و به دلیل عدم پرداخت مالیات به زندان افتاد. دولت متعاقبا تمام اموال خانواده را ضبط کرد و جبران و بقیه اعضای خانه عملا بیچیز شدند.
در میانه همین استیصال بود که مادر جبران تصمیم گرفت از جا برخیزد و کنترل زندگی را به دست گیرد. او تصمیم گرفت شوهرش را ترک کند و با بچههایش به آمریکا مهاجرت کند.
البته چند سال بعد حب وطن جبران گل کرد و تصمیم به بازگشت به لبنان گرفت.
آثار برجسته جبران خلیل جبران؛ فراتر از «پیامبر»
هر نویسنده اثری یا آثاری دارد که به آنها شناخته میشود. جبران خلیل جبران هم از این قاعده مستثنی نیست و همه او را با کتاب «پیامبر» میشناسند. نویسنده در این کتاب از ۲۶ موضوع متفاوت مثل عشق، خودشناسی، جنایت، مرگ، و … از زبان پیامبری به نام المصطفی سخن میگوید. کتاب «پیامبر» در زمان خود آنقدر سروصدا کرد که به چهل زبان زنده دنیا ترجمه شده است. آمارها نشان میدهند تا سال ۲۰۱۲ نیز نه میلیون نسخه انگلیسی از این کتاب به فروش رفته است.
اما «پیامبر» زندگی هنری و ادبی جبران را تحتالشعاع قرار داده است و تاحدی باعث شده آثار دیگر او به چشم نیایند.

231,010 تومان
۱. عیسی، پسر انسان
«عیسی، پسر انسان» داستانهایی درباره بعضی از حواریون حضرت عیسی است. جبران خلیل جبران خود مسیحی بود و طبیعی است که بخواهد درمورد حواریون عیسی کتابی داستانی بنگارد.
نویسنده میخواهد با استفاده از حواریون، به معرفی بعد انسانی عیسی بپردازد. زیرا آنان کسانی هستند که با عیسی مواجهه نزدیک داشتهاند.
روایت هر کدام از این نزدیکان باعث میشود بیشتر با عمق شخصیت عیسی آشنا شویم و اندیشه و منش او را مورد مداقه قرار دهیم.
کاوش نویسنده در شخصیت عیسی و نشان دادن ابعاد گوناگون او چیزیست که کتاب «عیسی، پسر انسان» را جذاب میکند.
در بخشی از کتاب «عیسی، پسر انسان» به قلم جبران خلیل جبران میخوانیم:
«و ما قایق و تورِ خود را رها کردیم و از پی او رفتیم. من خود به نیرویی نامرئی که ملازمِ او بود کشیده شده بودم. من در کنارِ او، نفَس در سینه حبس کرده و غرقِ تحیر، راه میرفتم. برادرم اندریاس نیز پشتِ سرِ او بود، آشفته و مبهوت.»

250,000
240,000 تومان
۲. چیستی عشق
انسان هرگز از اندیشیدن درباره مفهوم عشق دست نکشیده است. مفهومی که شاید بسیاری از ما یک بار هم که شده تجربهاش کرده باشیم و در این تجربه کامیاب یا ناموفق بوده باشیم.
جبران خلیل جبران هم مانند بقیه ما در کتاب «چیستی عشق» به تامل درباره این مفهوم میپردازد. او معتقد است بدون عاشق شدن نمیتوان به کمال نسبی رسید و تبدیل به انسانی شد که آرزو داریم.
در بخشی از کتاب «چیستی عشق» به قلم جبران خلیل جبران میخوانیم:
«عشق شعلهای سوزان است که جان سوزد و جان بخشد.»

۳. زیبایی زندگی
«زیبایی زندگی» کتاب جذابی از مجموعه جملات زیبای جبران خلیل جبران است. این جملاتِ کوتاه و بلند توسط احمد آرام ترجمه شدهاند. در کنار این جملات نقاشیهای زیبا حمیدرضا جهانی نیز خودنمایی میکنند و کتابی بسیار زیبا و دلنشین میسازند.
جبران خلیل جبران در این کتاب به بررسی مفاهیم عمیق انسانی مانند عشق، زندگی، مرگ و … میپردازد.
اگر دنبال کتابی میگردید که برای خواندنش نیاز به سکوت و آرامش عمیقی نداشته باشید و یا در هنگام بازگشت به خانه در مترو سرتان را گرم کند، «زیبایی زندگی» قطعا سر حالتان میآورد.
در بخشی از «زیبایی زندگی» به قلم جبران خلیل جبران میخوانیم:
«همچون تو من نیز از روز نخست اینجا بودهام و تا پایان روزگار اینجا خواهم بود.»

۴. ماسه و کف و خدایان زمین
کتاب «ماسه و کف و خدایان زمین» درواقع تعدادی از اشعار جبران خلیل جبران را در برمیگیرد. این کتاب دو بخش دارد: «ماسه و کف» و «خدایان زمین».
بخش اول جملاتی کوتاه است که بیشتر جنبه نصیحت و اندرز دارند. اما بخش دوم شامل سه شخصیت است که اندیشههای خود درباب انسان را در قالب شعر بیان میکنند. این سه شخصیت هر کدام خدایی هستند که به نمایندگی از تفکری در داستان وجود دارند.
خدای اول پوچانگار و ناامید است، خدای دوم نماینده اصالت وجود است و خدای سوم به پویایی انسان و شور زندگی باور دارد. این خدایان در طول کتاب با یکدیگر به نزاع میپردازند.
در بخشی از کتاب «ماسه و کف و خدایان زمین» به قلم جبران خلیل جبران میخوانیم:
«بر این کرانهها تا ابد راه میسپارم، در میان ماسه و کف.
مد دریا رد پاهای مرا محو خواهد کرد. و باد کف را تا به دوردستها خواهد برد.
اما دریا و کرانه تا ابد بر جای خواهند ماند.»

اشعار عاشقانه جبران خلیل جبران: گزیدهای از بهترینها
حتما در شبکههای اجتماعی با اشعار جبران خلیل جبران برخورد داشتهاید یا ممکن است خودتان هم برای کپشن یک پست از شعرهای او استفاده کرده باشید.
طیف گستردهای از مخاطبین میتوانند با اشعار جبران خلیل جبران ارتباط بگیرند و این به دلیل سادگی اشعار او و موضوع غالبا عاشقانه آنهاست. تعدادی از بهترین اشعار او به قرار زیرند:
«سلام بر کسانی که
معنی عشق را می دانند
بی آنکه محبوبی داشته باشند.»
*
«وحشتناک دوستت دارم
اگر هر بار که به تو فکر میکنم
گلی شکفته میشد
تمام بیابانها آکنده میشدند از گل
میتوانم نفس کشیدن را از یاد ببرم
اما اندیشیدن به تو را هرگز
عشقهای بزرگ را نه میتوان دید
و نه میتوان لمس کرد
که تنها با قلب حس میشوند
عشق چیزی برای بخشیدن ندارد الا خودش
عشق چیزی نمیپذیرد الا از خودش
عشق نه فرمانده است و نه فرمانبر
عشق برای عشق کافیست
هر آنجا که عشق رفت برو.»
*
«همانگونه که
نخستین نگاه چشمان یار
مانند دانهای در دل آدمی کاشته میشود
و نخستین بوسه
شکوفهای است بر شاخه درخت زندگی
پیوند عاشق و معشوق نیز نخستین گل آن دانه است.»
*
«اینک تو کجا هستی، ای یار من؟
آیا به مانند نسیم شبزندهداری میکنی؟
آیا ناله و فریاد دریاها را میشنوی؟
و آیا به ضعف و خواری من مینگری؟
و از شکیباییام آگاهی؟
کجا هستی، ای زندگی من؟
اینک تاریکی مرا در آغوش گرفت و اندوه بر من غلبه یافت
در هوا لبخند بزن تا زنده شوم
کجا هستی، ای عشق من؟
آه
چقدر عشق بزرگ است و من چقدر کوچک هستم.»
*
«بهار من کجایی؟
کجا عطر خود را پراکندهای؟
کجا گام برمیداری
و در کدام آسمان سرت را بلند میکنی
تا دلت را بگشایی؟
آه ای گل نخستین بهار من
کجا رفتهای ؟
آیا هرگز به سوی من باز میگردی؟
و آیا نفسهای بیقرار ما بار دیگر
تا آسمان بالا خواهد رفت؟»
*
«هنوز بدرود نگفتهای، دلم برایت تنگ شده است
چه بر من خواهد گذشت
اگر زمانی از من دور باشی
هر وقت که کاری نداری انجام دهی
تنها به من بیندیش
من در رویای تو شعر خواهم گفت
شعری درباره چشمهایت
و دلتنگی.»
*
«امروز به پایان میرسد
از فردا برایم چیزی نگو
من نمیگویم:
فردا روز دیگریست
فقط میگویم:
تو روز دیگری هستی
تو فردایی
همان که باید به خاطرش زنده بمانم.»
*
«عشق درخششی جادویی است
که از درون هسته سوزان روح میتابد
و زمین پیرامونش را روشنی میبخشد
و توانمان میدهد تا زندگی را
در قالب رویایی شیرین و زیبا
بین دو بیداری درک کنیم.»
*
«سکوت را میپذیرم
اگر بدانم
روزی با تو سخن خواهم گفت
تیرهبختی را میپذیرم
اگر بدانم
روزی چشمهای تو را خواهم سرود
مرگ را میپذیرم
اگر بدانم
روزی تو خواهی فهمید
که دوستت دارم.»
*
«اگر کسی را دوست داری
بگذار برود
چرا که اگر خود بازگردد
همیشه از آنِ تو بوده است
اگر هم بازنگردد
هرگز از آنِ تو نبوده است.»
*
«جانم از آتشفشانها گذر میکند
با خویشتن در جنگم
از خود عبور میکنم
تو آن سوی من ایستادهای
و لبخند میزنی
و لبخند تو آنقدر بها دارد
که به خاطرش از آتش بگذرم
من طلا خواهم شد
میدانم.»
تحلیل و تفسیر اشعار عاشقانه جبران خلیل جبران
جبران خلیل جبران در جامعه عرب آن زمان، شاعری نوآور و متجدد محسوب میشد. او نگاه ویژهای به زنان داشت و معتقد بود جامعه عرب نگاه درستی به زن ندارد.
برای مثال، وقتی همسر این شاعر، بالقیس، در انفجار سفارت عراق در بیروت کشته میشود، او شعر زیر را میسراید:
«اینک ما
دیگر باره به زمان جاهلیت بازگشتهایم
بالقیس
به روزگار بربرها
و وحشیگری، پلیدی، عقبماندگی و حقارت را
از سر گرفتهایم.»
جبران خلیل جبران در دنیایی که مردان قوانین آن را ساختهاند و میخواهند جهانبینی ویژهای را به افراد تحمیل کنند، نگاه دیگری داشت و افسانه یکپارچگی را زیر سوال میبرد:
«تو را زنانه میخواهم
زیرا تمدن زنانه است
شعر زنانه است
ساقهی گندم،
شیشه عطر،
حتی پاریس زنانه است
و بیروت – با تمامی زخمهایش – زنانه است
تو را سوگند به آنان که میخواهند شعر بسرایند
زن باش
تو را سوگند به آنان که میخواهند خدا را بشناسند
زن باش.»
او زنان را در دنیا میبیند و نقش آنها را در زندگی و تمدن بشری به رسمیت میشناسد. زنان عنصر اصلی بسیاری از اشعار جبران خلیل جبران هستند که تنها «معشوقه» او محسوب نمیشوند، بلکه افرادی تاثیرگذار و الهامبخش در زندگی شاعرند.
جملات آموزنده جبران خلیل جبران: پندهایی برای زندگی
جبران خلیل جبران در کنار اشعار، جملات قابل تامل زیادی هم دارد و حتی برای مجموعه جملات برگزیده او یک کتاب چاپ شده است.
این جملات میتوانند به ما کمک کنند با چالشهای زندگی مواجهه بهتری داشته باشیم و بتوانیم از ابعاد گوناگونی به مسائل بنگریم.
«شما در بسیاری از رنجها بر سر دوراهی قرار گرفتهاید، و این رنجها جرعههایی هستند بسیار تلخ و زهرآگین که پزشکی حکیم و چیره دست بیماریهایی را که در درونتان ریشه دوانیدهاند، با آنها علاج میکند.»
*
«زمانی واقعا میتوانید آواز بخوانید که از رودخانه سکوت نوشیده باشید، و زمانی صعود و بالا رفتن شما آغاز میشود که به قله کوه رسیده باشید و زمانی واقعا میرقصید که زمین دست و پایتان را بسته باشد.»
*
«کاملترین پاداش برای انسان، بخششی است که بتواند امیال هستیاش را تغییر دهد و خواستههای دو لب خشکیده از عطش او را دگرگون سازد و تمام زندگیاش را به چشمههای همیشه جوشان و ابدی تبدیل کند.»
*
«اگر از دوست خود جدا شدی، مبادا که بر جداییاش افسرده و غمین گردی، زیرا آنچه از وجود او در تو دوستی و مهر برانگیخته است، ای بسا که در غیابش روشنتر و آشکارتر از دوران حضورش باشد.»
*
ٰ«ای که در رنج و عذابی! تو آنگاه رستگاری که با ذات و هویت خویش یکی شوی.»
*
ٰ«شادمانی اسطورهایست که در جستوجویش هستیم.»
*
«بسیاری از دینها به شیشه پنجره میمانند. راستی را از پس آنها میبینیم، اما خود، ما را از راستی جدا میکنند.»
*
«اگر کار و کوشش با محبت توام نباشد پوچ و بیثمر است، زیرا اگر شما با محبت به تلاش برخیزید، میتوانید ارواح خویش را با یکدیگر گره بزنید و آنگاه همه شما با خدای بزرگ پیوند خوردهاید.»
*
«پیشوایان دانههای نبات و گیاهان ناشناخته و شگفتانگیزی هستند که به هنگام باروری و کمال قلبشان به باد هدیه میشود تا بر روی زمین پراکنده شوند.»
*
«من در دیوانگی خویش آزادی و امنیت را یافتهام. آزادی در تنهایی و امنیت در برابر درک شدن، آنها که سعی میکنند ما را درک کنند در حقیقت چیزی را در ما به بند میکشند.»
*
«یک معلم حکیم به جای اینکه شما را به خانه حکمتش دعوت کند شما را به سمت دروازههای ذهنتان هدایت میکند.»
*
«نفرین بر او که با بدکاری که به اندرز خواهی آمده همدستی کند. زیرا همرأیی با بدکار مایه رسوایی و گوش دادن به دروغ، خیانت است.»
*
«اگر گام در معبدی نهادی تا اوج فروتنی و هراس خود را نشان دهی، برای همیشه برتری کسی را نسبت به کس دیگر نخواهی یافت. برای تو کافی است گام در معبدی نهی، بی آنکه کسی تو را ببیند.»
*
«و کدامین ثروت است که محفوظ بدارید تا ابد؟
آنچه امروز شما راست، یک روز به دیگری سپرده شود.
پس امروز به دست خویش عطا کنید، باشد که شهد گوارای سخاوت نصیب شما گردد، نه مردهریگی وارثانتان.»
*
«هنگامی که سیبی را با دندانهای خود له میکنی در قلب خویش به آن بگو:
دانهها و ذرات تو در کالبد من به زندگی ادامه خواهند داد.
شکوفههایی که باید از دانههای تو سر زند، فردا در قلب من شکوفا میشود .
عطر دلانگیز تو، توام با نفسهای گرم من به عالم بالا صعود خواهد کرد، و من و تو در تمام فصلها شاد و خرم خواهیم بود.»
*
«اندوه و نشاط همواره دوشادوش هم سفر کنند و در آن هنگام که یکی بر سفره شما نشسته است، دیگری در رختخوابتان آرمیده باشد. شما پیوسته چون ترازویید، بیتکلیف در میانه اندوه و نشاط.»
جملات جبران خلیل جبران درباره خدا، عشق و هستی
جبران خلیل جبران در طول زندگی خود روابط عاشقانه متعددی داشتند و چند زن در زندگی شخصی و حرفهای او نقشی تعیینکننده بازی کردند. بسیاری از این عشقها برای او فرجام خوشی نداشتند و با ناکامی به اتمام رسیدند.
در کنار ذوق هنری و ادبی، جبران خلیل جبران تجربه زیسته گسترده ای از عشق داشته و این دو در کنار یکدیگر باعث شده تا تاملات او درباره عشق مورد توجه جهانیان قرار گیرد.
«پیوندها و روابطی که در غم و اندوه شکل میگیرند، بسیار قویتر از روابطی است که در میان شادی و لذت ایجاد میشوند. عشقی که با اشک شسته شود تا ابد پاک و وفادار خواهد ماند.»
*
«مردانی که نمیتوانند عیبهای کوچک زنان را ببخشند، هرگز از فضایل بزرگ آنها لذت نخواهند برد.»
*
«هیچ رابطه انسانیای وجود دیگری را به تملک خود در نمیآورد. در دوستی یا عشق هر دو نفر در کنار هم دستهای خود را برای یافتن چیزی که یک دست بهتنهایی قادر به یافتن آن نیست، دراز میکنند.»
*
«خطاست اگر بیندیشیم که عشق، نتیجه همنشینی درازمدت و با هم بودنی مجدانه است. عشق، ثمره خویشاوندی دو روح آشناست و اگر این خویشاوندی در لحظهای تحقق نیابد، در طول سالیان هم تحقق نخواهد یافت.»
*
«طبیعت با آغوشی باز و دستانی گرم، از ما استقبال کرده و میخواهد که از زیباییاش لذت بریم. چرا انسان باید آنچه در طبیعت ساخته شده است را از بین برد؟»
*
«به هنگام باز ایستادن تنفس،نفس از تکرار پیدرپی آزاد میشود و تلاش برای آزادی از زندانی مخوف و اوج گرفتن در فضایی گسترده و پر از آثار حیات به سوی پروردگار ادامه مییابد، تا بیپرده به وصال برسد.»
*
«اگر سزاوار است آن است که دوست با جزر زندگیات آشنا شود، بگذار تا با مد آن نیز آشنا گردد، زیرا چه امیدی است به دوستی که میخواهی در کنارش باشی، تنها برای ساعات و یا قلمرو مشخصی؟»
*
«توان عاشقشدن بزرگترین هدیه خداوند به انسان است؛ چرا که عشق هرگز در دل کسی که مورد رحمت قرار گرفته است، نمیمیرد.»
*
«خدایا! مرا از اندیشهای که نمیتواند گریه کند و از فلسفهای که نمیخندد و عظمتی که نمیتواند در برابر کودکان تعظیم کند دور کن.»
منبع: دیجیکالا مگ
source