ملاصدرا نامی است که تقریباً به گوش همه‌ی ایرانی‌ها خورده است. او در کتاب‌های درسی به‌عنوان فیلسوف و حکیمی بزرگ معرفی شده و نام مکان‌های بسیاری – از خیابان گرفته تا مدرسه – از نام او برگرفته شده‌اند. با این حال، اگر از مردم بپرسید که ملاصدرا دقیقاً چرا معروف است، شاید کمتر کسی بتواند پاسخی دقیق و قانع‌کننده بدهد. در این مطلب، هدف ما پاسخ به این سوال است: ملاصدرا که بود، به چه چیزهایی باور داشت و دلیل ماندگار شدن و معروف شدنش چیست؟

ملاصدرا اندیشمندی بود که در دل ایران صفوی، در دوره‌ای پر از تحول، ظهور کرد و با آثار خود مسیر فلسفه‌ی ایرانی/اسلامی را دگرگون کرد. او تلاش داشت به سوال‌هایی پاسخ دهد که بیش از هر چیزی، با مقوله‌ی هستی سر و کار داشتند: هستی چیست؟ چرا چیزها وجود دارند؟ چگونه به وجود آمده‌اند و جایگاه ما در این میان چیست؟ او برای عقل احترام قائل بود، اما آن را کافی نمی‌دانست؛ به شهود عرفانی بها می‌داد، اما نمی‌خواست از استدلال منطقی جدا شود. او با نظریه‌هایی چون اصالت وجود و حرکت جوهری، تصویر تازه‌ای از جهان و انسان ترسیم کرد.

بیایید با این فیلسوف نامی ایرانی آشنا شویم.

کتاب ملاصدرا فیلسوف و متفکر بزرگ ایرانی اثر جمعی از نویسندگان نشر تاو

زندگی ملاصدرا: صدرالمتألهین شیرازی که بود؟

صدرالدین محمد بن ابراهیم قوامی شیرازی –  که بعدها به نام ملاصدرا شهرت یافت – در سال ۹۸۰ هجری قمری (برابر با حدود ۱۵۷۲ میلادی) در شهر شیراز چشم به جهان گشود؛ او به خانواده‌ای از طبقه‌ی ممتاز اجتماعی تعلق داشت  که از ثروت و نفوذ برخوردار بود.

پدرش یکی از دیوان‌سالاران دربار صفوی بود و به علم و دانش علاقه داشت. همین علاقه باعث شد تا محمد از کودکی زیر نظر بهترین معلمان، با قرآن، فقه، ادبیات و حکمت آشنا شود. اما ذهن جست‌وجوگر او به این میزان تحصیل قانع نبود؛ او سوال‌هایی در سر داشت که پاسخشان را باید فراتر از آموزش‌های رسمی پیدا می‌کرد.

ملاصدرا

طرحی از چهره‌ی ملاصدرا

مهاجرت به قزوین و اصفهان؛ آغاز دوران پختگی

ملاصدرا برای ادامه‌ی تحصیل، راهی قزوین و سپس اصفهان شد؛ شهری که در آن روزگار، به‌نوعی پایتخت علمی و فرهنگی ایران محسوب می‌شد. آنجا بود که زیر نظر دو استاد بزرگ دیگر که معرف حضور همه هستند –  یعنی شیخ بهایی و میر‌داماد – با فلسفه، کلام، عرفان و علوم عقلی آشنا شد. میرداماد، بنیان‌گذار مکتب فلسفی جدیدی در فلسفه‌ی اسلامی بود که تلفیقی از فلسفه‌ی مشاء (افلاطونی-ارسطویی) و اشراق سهروردی به شمار می‌رفت. اما ملاصدرا از مکتب فلسفی او پا را فراتر گذاشت و مکتب فکری تازه‌ای را بنا نهاد: حکمت متعالیه.

در همین دوره بود که آغاز به نوشتن کرد، اما شیوه‌ی تفکر متفاوتش، نگاه ترکیبی‌اش به عقل و شهود و نقدهایی که به اندیشه‌های رایج آن زمان داشت، برایش بی‌هزینه نبود.

انزوا در کهک؛ عزلتی پرثمر

ملاصدرا در اثر مخالفت‌ها و تنگ‌نظری‌های اطرافیان به او، ناچار شد اصفهان را ترک کند و برای مدتی به منطقه‌ای به نام کَهَک در نزدیکی قم پناه ببرد. این دوره از زندگی‌اش – که برخی آن را تبعید خودخواسته می‌دانند – یکی از مهم‌ترین و پرثمرترین دوره‌های فکری او بود.

در کهک، او سال‌ها در انزوا زیست، به ریاضت و مراقبه پرداخت، به عرفان نزدیک‌تر شد و در عین حال، نگارش برخی از مهم‌ترین آثارش را آغاز کرد. شاید بتوان گفت، آنچه ملاصدرا را از یک فیلسوفِ صرف به یک حکیم تمام‌عیار تبدیل کرد، همین سکوت و خلوت‌های طولانی بود.

بازگشت به شیراز؛ تدریس و تالیف

پس از سال‌ها، به دعوت حاکم وقت شیراز، ملاصدرا به زادگاهش بازگشت و در مدرسه‌ی خان – که به فرمان الله‌وردی‌خان ساخته شده بود – به تدریس پرداخت. در همین دوران، بسیاری از مهم‌ترین آثار خود را نوشت، شاگردانی پرورش داد و مکتب فلسفی‌اش را تقویت کرد.

ملاصدرا تا پایان عمر فلسفه، تفسیر قرآن، عرفان و علم را در هم آمیخت و تلاش کرد حقیقت را نه در یک مسیر، بلکه در تلاقی مسیرها بیابد. او در سال ۱۰۵۰ هجری قمری (۱۶۴۰ میلادی)، در مسیر سفر حج درگذشت؛ برخی محل مرگ او را در بصره و برخی دیگر در نجف یاد کرده‌اند. با این حال، بنا به برخی گزارش‌های تاریخی، پیکر او به شیراز بازگردانده شد و در همان‌جا به خاک سپرده شد.

اساتید و شاگردان ملاصدرا: از میرداماد تا فیض کاشانی

در شکل‌گیری شخصیت علمی و فلسفی ملاصدرا، نقش استادانش بسیار مهم بود. میرداماد، استاد بزرگ فلسفه، تاثیر زیادی در پرورش ذهن او داشت. میرداماد فیلسوفی بود که به نوعی بین دو دنیای عقل و اشراق پل زد، اما ملاصدرا راهی عمیق‌تر گشود: ترکیب عقل، نقل و شهود.

اجازه دهید این قسمت را دقیق‌تر توضیح دهیم، چون مهم است:

در اینجا منظور از عقل، توان تفکر و استدلال منطقی است؛ همان روش فلسفی‌ای که فیلسوفان پیشین همچون ابن‌سینا و فارابی (و البته ارسطو که به‌نوعی پدر عقل‌گرایی است) برای رسیدن به حقیقت به‌کار می‌بردند.

نقل اشاره به متون دینی دارد؛ قرآن، احادیث و روایات معتبر که در سنت اسلامی تجلی وحی الهی به‌شمار می‌روند.

شهود نیز ناظر به تجربه‌ی درونی و مکاشفه‌ی قلبی است؛ معرفتی که از راه سیر و سلوک و تزکیه‌ی نفس حاصل می‌شود و ریشه در سنت عرفان و تصوف دارد.

تا پیش از ملاصدرا، این سه مسیر معرفتی معمولاً از یکدیگر جدا بودند: فلاسفه بر عقل تکیه می‌کردند، مقامات مذهبی به نقل می‌پرداختند و عرفا دنبال رسیدن به شهود بودند. اما ملاصدرا کوشید تا با تلفیق این سه، نظامی معرفتی بنا کند که حقیقت را نه از یک زاویه، بلکه از زاویه‌دیدهای مختلف و مکمل ببیند. به‌عبارت دیگر ملاصدرا گفت: حقیقت کامل، فقط با یکی از این موارد کشف نمی‌شود. باید هم اندیشید (عقل)، هم به کلام خدا ایمان داشت (نقل)، هم مکاشفه‌ی درونی کرد (شهود). برای همین است که نام فلسفه‌ی او «حکمت متعالیه» است، چون تلاشی برای فرا رفتن یا متعالی شدن در برابر محدودیت‌های فکری سابق بود.

شیخ بهائی نیز از جمله استادان او بود؛ عالمی همه‌چیزدان که در فقه، ریاضیات، معماری و عرفان دستی داشت. او ملاصدرا را با دنیای وسیع‌تری از معارف اسلامی آشنا کرد.

آنچه اهمیت ملاصدرا را دوچندان می‌کند، تاثیر او بر نسل‌های بعدی است. دو تن از مهم‌ترین شاگردانش عبارت‌اند از:

  • فیض کاشانی: فقیه، مفسر، محدث و فیلسوف. او داماد ملاصدرا نیز بود و نقش مهمی در ادامه دادن و گسترش فلسفه‌ی او داشت.
  • عبدالرزاق لاهیجی: فیلسوف و متکلم که در توسعه‌ی حکمت متعالیه نقش موثری ایفا کرد.

این شاگردان، فلسفه‌ی ملاصدرا را از محدوده‌ی کلاس درس به قلمروی فکری شیعی و اسلامی منتقل کردند.

بررسی اندیشه‌ها و مکتب فلسفی ملاصدرا

فلسفه برای بعضی‌ها صرفاً مجموعه‌ای از نظریه‌ها و اصطلاحات است؛ اما برای ملاصدرا، فلسفه چیزی فراتر از فکر کردن بود. او آن را راهی برای زیستن می‌دانست. درک کردن هستی، حس کردن هستی و حتی حرکت کردن در جهان هستی همه جزو دغدغه‌های بودند. این نگاه خاص، پایه‌گذار مکتبی شد که امروز به آن حکمت متعالیه می‌گوییم؛ یکی از مهم‌ترین مکاتب فلسفی در اسلام.

حکمت متعالیه؛ تقاطعی میان عقل و دل

حکمت متعالیه را می‌توان ترکیبی دانست از سه جریان بزرگ فکری که تا پیش از ملاصدرا به‌طور جداگانه وجود داشتند:

۱. فلسفه‌ی مشاء: مکتب فلسفی ارسطو که ابن سینا و فارابی پیروی آن بودند و در غرب و خاورمیانه حضوری قدرتمند داشت

۲. فلسفه‌ی اشراق: فلسفه‌ی سهروردی که بر نور به‌عنوان عامل آفرینش و شهود تاکید داشت و تلاش داشت فلسفه‌ی مشاء و دیدگاه منطق‌گرای خشک آن به جهان را به چالش بکشد

۳. عرفان اسلامی: فلسفه‌ای که به ابن عربی و دیگر عارفان مسلمان نسبت داده می‌شود و ملاصدرا به آن ارادت ویژه‌ای داشت و حتی با اعلام معذرت، ابن عربی را از ابن سینا و فارابی بزرگ‌تر می‌دانست

(پاورقی: پشت این‌که فلسفه‌ی ارسطویی فلسفه‌ی مشاء نام‌گذاری شده، دلیل جالب و بامزه‌ای وجود دارد. کلمه‌ی مشاء در عربی به معنای «راه‌رونده» یا «بسیار راه‌رونده» است. در انگلیسی هم مکتب ارسطویی Peripatetic School نام دارد که می‌توان آن را فلسفه‌ی راه‌روندگان ترجمه کرد. دلیلش این است که ارسطو هنگام آموختن به شاگردانش عادت داشت راه برود و حرف بزند.)

ملاصدرا، به‌جای کنار گذاشتن یکی از این مکتب‌ها به نفع دیگری، همه را در یک نظام فلسفی منسجم تلفیق کرد. او معتقد بود حقیقت را نمی‌شود فقط با عقل شناخت، فقط با خواندن متون مذهبی فهمید یا فقط با دل کشف کرد. باید هم استدلال کرد، هم متون دینی را تفسیر کرد و هم تجربه‌ی درونی و عرفانی داشت.

در واقع، ملاصدرا برای اولین بار در فلسفه‌ی اسلامی، برتری و تقدم وجود بر ماهیت را به شکلی ریشه‌ای مطرح کرد، و همین دیدگاه، پایه‌ی بسیاری از نوآوری‌های فکری او شد.

مهم‌ترین نظریات ملاصدرا: اصالت وجود و حرکت جوهری

در دل حکمت متعالیه، دو نظریه‌ی بزرگ وجود دارد که نقش ستون‌های فلسفه‌ی ملاصدرا را بازی می‌کنند: ۱.  اصالت وجود ۲. حرکت جوهری. این دو نظریه، نه‌تنها در زمان خود انقلابی به شمار می‌آمدند، بلکه امروزه هم می‌توانند درک ما از هستی و حتی انسانیت را دگرگون کنند.

اصالت وجود: آنچه واقعاً هست، بودنِ چیزهاست، نه چیستیِ آن‌ها

پیش از ملاصدرا، بسیاری از فلاسفه – به‌ویژه پیروان مکتب مشاء مانند ابن‌سینا – بر این باور بودند که ماهیت یا «چیستیِ» اشیاء، پایه‌ی اصلی واقعیت است. برای مثال، وقتی درباره‌ی «درخت» یا «اسب» یا «انسان» حرف می‌زنیم، مهم است که بدانیم این موجود چیست، چه ویژگی‌هایی دارد، چه کاربردی دارد و چه چیزی نیست. آن‌ها تصور می‌کردند که این ویژگی‌های ماهوی (ماهیتی) پایه‌ی اصلی هستی‌اند.

اما ملاصدرا گفت: نه، آنچه واقعاً مهم است، «وجود» است، نه ماهیت.
یعنی وقتی به جهان نگاه می‌کنیم، آنچه واقعاً در بیرون از ذهن ما وجود دارد، «بودنِ چیزها»ست، نه تعریف آن‌ها.

به بیان ساده‌تر: ممکن است ما دو چیز را بشناسیم که ماهیت‌شان یکی است (مثلاً دو انسان)، اما یکی وجود دارد و دیگری فقط در ذهن ماست یا هنوز به دنیا نیامده است. ملاصدرا می‌گوید: این «وجود داشتن» است که واقعی است، نه فقط «چیستی».

حرکت جوهری؛ همه چیز در حال «شدن» است

تا قبل از ملاصدرا، فلاسفه معتقد بودند که تغییرات فقط در کیفیت‌ها، کمیت‌ها و وضعیت‌های ظاهری اشیا رخ می‌دهد. اما جوهر، یعنی اصل وجودی هر چیز، ثابت است.

ملاصدرا این نگاه را به چالش کشید. او گفت. خودِ جوهر هم در حال حرکت است. یعنی علاوه بر ویژگی‌های ظاهری، حقیقت درونی هر چیز نیز به‌طور مداوم در حال دگرگونی است.

اگر بخواهیم ساده بگوییم: ما انسان‌ها فقط از نظر فیزیکی رشد نمی‌کنیم، بلکه وجود ما هم در حال رشد است. لحظه‌به‌لحظه در حال «شدن» هستیم، نه فقط «بودن».

پشت این جهان‌بینی، معنای ضمنی بزرگی نهفته است:

  • حرکت جوهری نگاه پویا و غیرایستا به جهان و انسان دارد
  • حرکت جوهری بر سیر تکاملی معنوی انسان تاکید دارد
  • حرکت جوهری ترکیب فلسفه با عرفان عمل‌گرایانه است؛ یعنی انسان باید خودش را بسازد، نه این‌که صرفاً خودش را بفهمد
شدن میشل اوباما

با درک فلسفه‌ی ملاصدرا، بالاخره می‌توانید معنای عنوان خودزیست‌نامه‌ی میشل اوباما را بفهمید!

از جهان بیرون تا دل انسان

در فلسفه‌ی ملاصدرا، مرز میان جهان بیرونی و درونی بسیار باریک است. وقتی او از «وجود» حرف می‌زند، منظورش فقط سنگ و درخت و آسمان نیست؛ خود انسان هم یک حقیقت وجودی است که باید رشد کند. در این نقطه است که فلسفه‌ی او به عرفان نزدیک می‌شود.

او به نوعی، به دنبال حقیقتی بود که هم ذهن را قانع کند و هم دل را آرام. همین خواسته باعث شد حکمت متعالیه، نه فقط یک نظام فکری خشک‌وخالی، بلکه راهی برای زندگی کردن باشد.

مشهورترین آثار ملاصدرا

ملاصدرا نویسنده‌ای پُرکار و متفکری خلاق بود که تلاش کرد اندیشه‌های خود را در قالب نوشته‌هایی دقیق، منسجم و گاه سخت‌فهم عرضه کند. آثار او عمدتاً در کلاس‌های فلسفه و حوزه مطالعه می‌شوند و شاید برای خوانش تفننی مناسب نباشند، اما اگر کنجکاو هستید تا مستقیماً آثار او را بخوانید، در ادامه مهم‌ترین و اثرگذارترین نوشته‌های او معرفی شده‌اند:

۱. الحکمه المتعالیه فی الأسفار العقلیه الأربعه (معروف به چهار سفر)

«چهار سفر» بدون تردید مهم‌ترین اثر ملاصدرا است؛ این اثر به‌نوعی چکیده و جمع‌آوری همه‌ی نظریات او محسوب می‌شود.

در این کتاب، ملاصدرا با الهام از عرفان، سیر فلسفی انسان را به چهار «سفر» تقسیم کرده است:

  • از خلق به سوی حق: آغاز سفر فکری و معنوی
  • در حق با حق: شهود حقیقت در دل توحید
  • از حق به سوی خلق با حق: بازگشت متفکر به میان مردم، اما با نگاهی تازه
  • در خلق با حق: زندگی کردن در دنیا، اما با حضور الهی

این چهار مرحله علاوه بر این‌که ساختار کتاب را تشکیل می‌دهند، طرحی برای زندگی فلسفی و عرفانی انسان هستند. در کل «چهار سفر» دانشنامه‌ای بزرگ درباره‌ی منطق، حکمت، عرفان، الهیات، نفس‌شناسی و جهان‌شناسی است و خواندن آن یکی از پروژه‌های بزرگ زندگی کسانی خواهد بود که عمیقاً با فلسفه‌ی ایرانی-اسلامی درگیرند.

۲. شرح اصول کافی

«اصول کافی» یکی از مهم‌ترین کتاب‌های حدیث شیعه است. ملاصدرا با دیدگاهی فلسفی و عرفانی، به تفسیر و تحلیل برخی از احادیث این کتاب پرداخته است. در واقع، او نشان داده که چگونه مفاهیم روایی را می‌توان از منظر فلسفه و حکمت نیز فهمید.

این کتاب یکی از نمونه‌های خوب از تلفیق نقل (روایات) با عقل و شهود است، یعنی همان ترکیبی که ملاصدرا به آن معروف است.

۳. مفاتیح الغیب (کلیدهای غیب)

در این کتاب، ملاصدرا به موضوعات مهم فلسفه مانند وجود، علم، نفس و توحید پرداخته و آن‌ها را با سبک خاص خود شرح و بسط داده است. «مفاتیح الغیب» کتابی جمع‌وجورتر از «چهار سفر» است و از این نظر کتاب خوبی برای آشنایی با اندیشه‌های او محسوب می‌شود.

۴. شرح هدایه اثیرالدین ابهری

این اثر در واقع شرحی است بر یکی از متون فلسفی معروف به نام «هدایه الحکمه». ملاصدرا در این شرح، از منظر خود به تبیین مفاهیم بنیادین فلسفی مانند مقولات، جوهر، عرض و معرفت می‌پردازد.

هرچند این اثر بیشتر جنبه‌ای آموزشی دارد، اما در صفحات آن می‌توان ردپای نبوغ و دیدگاه‌های نوآورانه‌ی او را دید.

۵. تفسیر القرآن الکریم

ملاصدرا برخلاف بسیاری از فلاسفه پیش از خود، به قرآن به عنوان منبعی فلسفی نیز نگاه می‌کرد. او برای برخی از سوره‌ها و آیه‌های قرآن تفسیرهایی نوشته، همچون:

  • سوره‌ی اعلی
  • سوره‌ی واقعه
  • سوره‌ی جمعه
  • آیه‌ی نور

در این تفاسیر، او نشان می‌دهد که چگونه می‌توان با رعایت یک سری چارچوب، از قرآن، برداشت‌هایی فلسفی، عرفانی و وجودی داشت.

کتاب رساله سه اصل اثر صدرالمتالهین شیرازی (ملاصدرا) انتشارات مولی
15 %

330,000

280,500 تومان

فلسفه‌ی ملاصدرا؛ حکمت متعالیه در خدمت ثبات صفوی؟

در ستایش ملاصدرا، بسیار گفته‌اند و نوشته‌اند. از نبوغش در تلفیق فلسفه و عرفان، تا بزرگی آثارش و عمق بینش وجودی‌اش. اما یک پرسش کمتر پرسیده‌شده این است: چرا ملاصدرا با وجود آزار دیدن در دوره‌ای از زندگی‌اش، بعدها تبدیل به فیلسوف رسمی شد؟ چرا اندیشه‌های او از سوی ساختارهای قدرت دینی و سیاسی پذیرفته و حتی تبلیغ شدند؟ پاسخ این پرسش ما را وارد میدان تلاقی «فلسفه، قدرت و سیاست» در دوران صفویه می‌کند.

دولت صفوی برای اولین‌بار تشیع اثناعشری را به‌عنوان مذهب رسمی حکومت خود اعلام کرد. این انتخاب سیاسی، در کنار تثبیت وحدت مذهبی، نیازمند تولید یا بازتعریف نظام‌های فکری‌ای بود که هم ریشه در دین داشته باشند، هم نظم سیاسی را توجیه‌پذیر کنند.

فلسفه‌ی سنتی مشاء، بیش از حد «یونانی» و عقل‌محور بود؛ عرفان خالص هم، گرچه از لحاظ روحی جذاب بود، اما در ذات خود فردگرا و گاه مشکوک به انزوا و طغیان بود. فقه هم، به‌تنهایی نمی‌توانست نیازهای معرفتی نخبگان فکری را پاسخ دهد.

روشن‌تر از خاموشی

«روشن‌تر از خاموشی»، سریالی به کارگردانی حسن فتحی، درباره‌ی زندگی ملاصدرا در دوران صفوی است.

اینجا بود که حکمت متعالیه با تلفیق سه جریان فلسفه‌ی یونانی، اشراق اسلامی و عرفان شیعی، سازمانی فکری ارائه کرد که هم عقل را راضی می‌کرد، هم شرع را و هم عارفان را. زیر پرچم ملاصدرا، تقریباً همه‌ی جریان‌های فکری مختلف داخل ایران که مدت‌ها بود کم یا زیاد با هم زاویه داشتند (رجوع شود به اشعار حافظ)، می‌توانستند به وحدت برسند.

آشنایی با حافظ؛ مرموزترین چهره‌ی ادبیات ایران

ملاصدرا در ابتدای راه، به‌خاطر دیدگاه‌های تازه‌ی خود مورد حمله‌ی برخی علما قرار گرفت (علمایی که احتمالاً با این‌که عقل و عرفان از لحاظ اهمیت با قرآن و حدیث برابر پنداشته شوند مخالف بودند) و همان‌طور که گفتیم، مدتی به کهک تبعید شد، اما بازگشت او به شیراز با حمایت رسمی الله‌وردی‌خان و سپس فرزندش امام‌قلی‌خان، جایگاه او را به‌شکلی غیرمنتظره ارتقا داد، انگار که منابع قدرت در فلسفه‌ی او و حرف‌های او متوجه نکته‌ای شدند که می‌شد از آن بهره‌برداری کرد.

مدرسه‌ی خان در شیراز که به دستور دولت ساخته شد، محل تدریس او شد؛ آثارش نسخه‌برداری شد؛ شاگردانش چون فیض کاشانی و عبدالرزاق لاهیجی تبدیل به حامیان رسمی اندیشه‌اش شدند. چرا؟ چون ملاصدرا دیگر نه فقط یک متفکر منزوی، بلکه ارائه‌دهنده‌ی الگویی از هستی‌شناسی بود که:

  • مشروعیت حکومت الهی را تایید می‌کرد (سیر از خلق به حق و بازگشت از حق به خلق)
  • مرز دین و عقل را حذف نمی‌کرد، بلکه به نفع دین بازتعریف می‌کرد
  • انسان‌ها را به یافتن نظم و رضایت در دنیای درون خود دعوت می‌کرد، نه از راه طغیان و اعتراض و اهمیت دادن به مسائل مادی
  • عالم را سلسله‌مراتبی می‌دید؛ از پایین‌ترین وجود تا واجب‌الوجود. این سلسله‌مراتب، با نظام قدرت سلسله‌مراتبی همخوانی داشت

عقل به‌تنهایی می‌توانست خطرناک باشد، چون ممکن بود دین و ایمان را به‌کل رد کند.

نقل به‌تنهایی ممکن بود ذهن مردم را راکد و خنثی نگه دارد.

عرفان با تکیه بر تجربه‌ی شخصی، می‌توانست نهاد دین را دور بزند و به خلق افرادی منجر شود که گویی از طرف نهادهای قدرت قابل‌بهره‌برداری و قابل‌کنترل نیستند. اما حکمت متعالیه‌ی ملاصدرا شرایطی به وجود آورد که در آن هرسه جریان فکری، هم بر یکدیگر نظارت داشتند، هم یکدیگر را ارتقا می‌دادند.

کتاب مجموعه اشعار ملاصدرا اثر صدر الدین شیرازی انتشارات مولی

البته این حرف‌ها بدین معنا نیست که هدف ملاصدرا از نوشتن آن همه کتاب قطور کمک کردن به صفویان برای جلوگیری از اغتشاش و بی‌نظمی بود. در واقع نمی‌توان تلاش ملاصدرا برای وفاداری به معنویت اصیل با وجود تمام عناصر بازدارنده را نادیده گرفت (عنصری که در فلسفه‌ی عقل‌گرای غرب غایب است)، اما با توجه به این‌که ملاصدرا در طی چهارصد سال اندیشمندی یکه‌تاز در نواحی جغرافیایی‌ای بود که به‌شدت در برابر اغتشاش و آشوب آسیب‌پذیرند، باید به این فکر کرد که در ساختار قدرت، چه استفاده‌هایی از فلسفه‌ی او می‌توان کرد.

مزار ملاصدرا کجاست؟ سفر بی‌پایان یک حکیم

زندگی ملاصدرا، همچون فلسفه‌اش، سفری بود از ظاهر به باطن، از عقل به دل، از مدرسه به خلوت و از زمین به آسمان اندیشه. اما سرنوشت زمینی او نیز با راز و سکوت همراه بود. پرسش ساده‌ای مثل «مزار ملاصدرا کجاست؟» هنوز پاسخ روشنی ندارد و همین مسئله به‌نوعی با شخصیت پیچیده و چندلایه‌ی او هماهنگ است.

بر اساس منابع تاریخی، ملاصدرا در واپسین سال‌های عمر خود تصمیم گرفت برای زیارت خانه‌ی خدا راهی حج شود، اما او زنده از این سفر بازنگشت. برخی از گزارش‌ها محل وفات او را بصره دانسته‌اند، برخی دیگر نجف و بعضی نیز گفته‌اند که پس از مرگ، پیکرش به شیراز – زادگاه و محل تدریسش – بازگردانده شد و در مدرسه‌ی خان به خاک سپرده شد.

مجسمه ملاصدرا

مجسمه‌ی ملاصدرا در خانه‌ی زینت‌الملوک شیراز

در سال‌های اخیر، مزار منسوب به او در مدرسه‌ی خان در شیراز مورد توجه قرار گرفته و تبدیل به یکی از جاهای دیدنی ایران شده است. گرچه همچنان قطعیتی درباره‌ی این‌که او در آنجا خاک شده باشد وجود ندارد، اما این مکان به‌عنوان نقطه‌ای مهم از حافظه‌ی فلسفه ایرانی شناخته می‌شود.

اما حقیقت آن است که مزار ملاصدرا نه در زیر خاک، بلکه در جان کسانی است که می‌خواهند به عمق وجود بنگرند و در این مسیر می‌خواهند از تمام ابزاری که عقل و احساس در اختیار ما قرار داده‌اند بهره بگیرند. حکمت متعالیه، صرفاً مجموعه‌ای از مفاهیم پیچیده‌ی فلسفی نیست (هرچند در نگاه اول به نوشته‌های او بی‌شک چنین به نظر خواهد رسید). این حکمت، دعوتی است به اینکه انسان، خود را فراتر از قالب‌ها تعریف کند؛ به جای آنکه تنها «باشیم»، در حال شدن باشیم؛ به جای آنکه تنها بدانیم، دریابیم؛ به جای آنکه تنها در پی حقیقت باشیم، با آن یکی شویم.

ملاصدرا جهان را مکانی ایستا نمی‌دانست. در نگاه او، حتی سکون هم نوعی حرکت است؛ حتی مردن هم شاید مرحله‌ای از «شدن» باشد. شاید به همین دلیل است که امروز، چهار قرن پس از مرگش، هنوز درباره‌اش می‌نویسیم، می‌خوانیم و اندیشه می‌کنیم. چرا که او حکیمی است که طبق باور خودش، هنوز در سفر است. سفرنامه‌ی سفری که همیشه ادامه دارد نیز هیچ‌گاه به پایان نخواهد رسید.

منبع: دیجی‌کالا مگ

source

توسط chehrenet.ir