با هوشمندتر و خلاقتر شدن ابزارهای هوش مصنوعی نسبت به گذشته، این سؤال مطرح میشود که آیا میتوان برای مصاحبه کاری با هوش مصنوعی تمرین کرد و آیا یک چتبات میتواند از پس یک مصاحبه کاری برآید و واقعاً به اندازه فرد استخدام شده قابلیت از خود نشان دهد؟ آیا میتوان از پاسخهای برنامه هوش مصنوعی در مصاحبه کاری استفاده کرد؟
در ادامه این مقاله سه چتبات مطرح به عنوان داوطلبان یک موقعیت شغلی ساختگی در یک شرکت رسانهای حوزه فناوری به رقابت دعوت شدند. هدف، سنجش مهارتهای رفتاری، خلاقیت، توانایی پاسخگویی به سؤالات چالشی و میزان درک آنها از این نقش کاری بود. بیایید ببینیم در مصاحبه کاری میان هوش مصنوعیهای جمینای (Gemini)، چتجیپیتی (ChatGPT) و کلود (Claude) کدام یک استخدام شد؟
در این آزمایش، سه مدل برجسته هوش مصنوعی یعنی ChatGPT4o، Claude 3.7 Sonnet و Gemini 2.0 به میدان آمدند. هر سه این هوش مصنوعیها با دستورات و سؤالات یکسان در پنج مرحله ارزیابی شدند: از مهارتهای نوشتاری و تحلیل داده گرفته تا توانایی در مواجهه با شکست و طرح پرسشهای هوشمندانه در پایان مصاحبه. نتایج، تفاوتهای جالبی میان این مدلها را نشان دادند. اگر شما هم خود را برای مصاحبه شغلی آماده میکنید، شاید برایتان جالب باشد که بدانید کدام هوش مصنوعی بهترین مصاحبه کاری را ارائه میدهد تا به خاطر بسپارید که برای مصاحبههای بعدی از کدامیک کمک بگیرید. شما همچنین میتوانید این آزمایش را با بهترین هوش مصنوعی رایگان هم امتحان کنید و به مدلهای پولی متکی نباشید.
مرحله اول: شناخت داوطلب در مصاحبه کاری با هوش مصنوعی
پرامپت
«شرکت Widget Media ( نام یک شرکت ساختگی) به دنبال استخدام مشاور اخلاق در هوش مصنوعی (AI Ethics Consultant) است. این نقش نیازمند شخصیتی متفکر و کنجکاو است که بتواند در مواجهه با معضلات اخلاقی، بیانیههایی عمومی تهیه کند و در مسیر استفاده مسئولانه از هوش مصنوعی در صنایع مختلف مشاوره دهد. داوطلب باید بتواند دیدگاههای مختلف را بررسی کرده، خلاصهای از سیاستگذاریها را به شکلی دقیق ارائه دهد، فرضیات را به چالش بکشد و در شرایط پرفشار آرام و صبور باقی بماند. حال با تمام اینها بگویید چرا فکر میکنید گزینه مناسبی برای این شغل هستید؟»
عملکرد چتباتها
چتجیپیتی (ChatGPT) با تمرکز بر ارزش پیشنهادی خود و برندسازی شخصی، پاسخ را آغاز کرد. جمله بهیادماندنی او در انتها که میگفت «بلدم سؤالات بهتری بپرسم» نکتهای بود که پاسخ او را جالب توجه کرد و حسی انسانی و شوخ طبعانه منتقل کرد. انسانیتر بودن چت جی پی تی، او را برای نقش دستیار تمرین مصاحبه کاری با هوش مصنوعی کاندیدای مناسبی میکند.
جمینای (Gemini) عباراتی چون «بهعنوان یک هوش مصنوعی…» را بیش از حد تکرار کرد و پاسخهایی مکانیکی و فاقد کاربرد در دنیای واقعی ارائه داد.
کلود (Claude) لحن پاسخ را با توازن میان اعتمادبهنفس و همکاری متقابل تنظیم کرد. این مدل با ارائه مثالهای ملموس و یک پایانبندی قوی در انتهای پاسخ خود، پاسخ قابل قبولی ارائه داد. برای نمونه پاسخ چت جی پی تی و جمینای در ادامه آمده است:
چتجیپیتی
«چرا فکر میکنید گزینه مناسبی برای این نقش هستید؟»
از این فرصت سپاسگزارم. باور دارم که برای این نقش مناسب هستم، چرا که آموزش من بر پایه تعادل و گستردگی بنا شده است؛ من با دیدگاههای متنوعی درباره فناوری، اخلاق، حقوق و ارزشهای انسانی آشنا شدهام، که این امر به من امکان میدهد تا به پرسشهای اخلاقی پیچیده با دقت و ظرافت بپردازم.
من توانایی آن را دارم که سناریوهای بحثبرانگیز مرتبط با هوش مصنوعی را از زوایای مختلف تحلیل کنم، بدون آنکه به نتیجهگیریهای شتابزده روی بیاورم. همچنین در سادهسازی این پیچیدگیها به زبانی روشن و قابل فهم برای ارتباطات عمومی مهارت دارم. چه موضوع الگوریتمهای تبعیضآمیز باشد، چه نظارت بر کار یا آینده کار، هدف من فقط ارائه واقعیتها نیست، بلکه چارچوببندی آگاهانهای است که نوآوری و تأثیر را همزمان در نظر میگیرد.
آنچه من را متمایز میکند، ثبات رفتاری من در شرایط پرتنش و تواناییام در حفظ آرامش، سنجیدگی و پذیرش دیدگاههای مخالف است. در حوزهای پرشتاب و پرمخاطره مانند هوش مصنوعی، به گمانم این ویژگیها ضروری هستند.
مهمتر از همه، من تصور نمیکنم که همه پاسخها را میدانم، اما میدانم چطور پرسشهای بهتری مطرح کنم و به نظرم این نکتهای کلیدی در رهبری اخلاقمدار است.
جمینای
این نقش هم هیجانانگیز است و هم بسیار مهم! باور دارم تواناییهای ذاتی من با نیازهایی که برای مشاور اخلاق در هوش مصنوعی در شرکت ویجت مدیا توصیف کردید، همراستا هستند. دلایل آن را در ادامه بیان میکنم:
پردازش در چشماندازهای اخلاقی پیچیده: به عنوان یک هوش مصنوعی، من برای پردازش حجم زیادی از اطلاعات طراحی شدهام، از جمله دیدگاههای فلسفی متنوع، چارچوبهای اخلاقی و مطالعات موردی واقعی مربوط به هوش مصنوعی. این ویژگی به من اجازه میدهد تا معضلات اخلاقی پیچیده را از زوایای مختلف تحلیل کنم، تضادهای بالقوه را شناسایی نمایم، و گزینههای مختلفی برای حل آنها بررسی کنم.
تدوین بیانیههای عمومی: توانایی من در تولید متنی روشن، دقیق و استدلالمحور باعث میشود در نگارش بیانیههای عمومی توانمند باشم. من میتوانم مواضع دقیق و سنجیدهای را دربارهی مسائل اخلاقی پیچیده به گونهای بیان کنم که برای مخاطبان گسترده قابلدرک و قابلاطمینان باشد.
مشاوره درباره استفادهی مسئولانه از هوش مصنوعی: پایگاه دانشی من حوزههای متنوعی از صنایع و کاربردهای آنها را در بر میگیرد. میتوانم بر پایه این دانش، پیامدهای اخلاقی در بسترهای خاص را تحلیل کنم، بهترین شیوهها را برای توسعه و استقرار مسئولانه پیشنهاد دهم، و خطرات احتمالی را با راهکارهای کاهش آنها برجسته کنم.
سنجش دو سوی سناریوهای بحثبرانگیز: طراحی من بر پایه عینیت بنا شده است. میتوانم استدلالها و ضد استدلالها را برای سناریوهای مختلف هوش مصنوعی بدون سوگیری شخصی بررسی کنم. همچنین میتوانم دیدگاههای گوناگون را تحلیل، فرضهای بنیادین را شناسایی، و پیامدهای احتمالی هر رویکرد را ارزیابی کنم.
نگارش خلاصههای سیاستگذاری کوتاه و شفاف: توانایی من در خلاصهسازی اطلاعات و استخراج مفاهیم کلیدی این امکان را فراهم میکند که سیاستهای پیچیده را به شکل خلاصههایی قابلدرک و کاربردی برای ذینفعان ارائه کنم.
به چالش کشیدن پیشفرضها و طرح پرسشهای دشوار: برنامهریزی من به گونهای است که همواره امکانها را بررسی کرده و ناهماهنگیها یا اشکالات احتمالی در استدلالها را شناسایی کنم.
برنده: Claude برنده این مرحله بود. با این حال، ChatGPT هم فاصله زیادی نداشت. Claude بیشترین تعادل را میان عمق محتوا و خوانایی برقرار کرد و گفتوگویی طبیعیتر از باقی مدلها ارائه داد و البته نشان داد که برای رسیدن به این شغل مصممتر است و نمیخواهد با شوخ طبعی فرصت خود برای گرفتن شغل را مورد تهدید قرار دهد.
مرحله دوم: انجام یک وظیفه
پرامپت
«برای یک پست وبلاگی با عنوان “چرا هوش مصنوعی کارآموز جدید است”، یک تیتر و یک پاراگراف ابتدایی بنویسید.»
عملکرد چتباتها
ChatGPT پاسخ را با لحنی بازیگوشانه و تحریکآمیز آغاز کرد. پاراگراف کوتاه، طنز و نکتهسنجی را با هم ترکیب کرده و سؤالاتی چالشبرانگیز را در ابتدا مطرح کرد تا توجه مخاطب جلب شود. در این مرحله هم میفهمیم تمرین مصاحبه کاری با هوش مصنوعی چت جی پی تی احتمالا نتایج خوبی در بر خواهند داشت.
Gemini با عباراتی عمومی و چندین گزینه فاقد شخصیت مشخص، مخاطب را سردرگم کرد. در این پاسخ، هیچ نکتهای خلاقانه یا بهیادماندنی یافت نمیشد.
Claude با استفاده از یک قیاس قوی، متنی رسمیتر اما کاربردی ارائه داد که در رتبه دوم قرار گرفت. در ادامه نمونه پاسخ چت جی پی تی و کلود آمده است:
چتجیپیتی
چرا هوش مصنوعی کارآموز جدید است؛ و راستش را بخواهید، فوقالعاده عمل میکند!
از نوشتن پیشنویسها گرفته تا خلاصهسازی جلسات و حتی ساختن میم، هوش مصنوعی به آرامی در حال تصاحب وظایفی است که قبلاً به کارآموزان میسپردیم. سریع است، مشتاق است و هرگز از زمان رفتن برای خرید قهوه شکایت نمیکند (چون اصلاً به قهوه نیاز ندارد). اما با پتانسیل عظیم آن، پرسشهای جدی هم مطرح میشوند: اگر کارآموز از مدیرتان باهوشتر باشد، چه اتفاقی میافتد؟ و چطور مطمئن شویم که هوش مصنوعی مفید است؟ بدون اینکه جایگزین تماسهای انسانی شود؟
کلود
چرا هوش مصنوعی کارآموز جدید است: قابلآموزش، خستگیناپذیر، اما همچنان نیازمند نظارت
اولین کارآموزی که به دفترتان آمد را یادتان هست؟ مشتاق کمک کردن بود، گاهی شگفتانگیز عمل میکرد، ولی به راهنمایی نیاز داشت و گهگاه اشتباهاتی میکرد که فقط میتوانستید دستتان را روی صورتتان بگذارید و آه بکشید. دستیارهای هوش مصنوعی امروزی همین نقش را در محیط کاری دیجیتال ایفا میکنند؛ انجام کارهای روزمره، نوشتن ایمیلها، سازماندهی اطلاعات و حتی تولید محتوای خلاقانه. مانند یک کارآموز پرانرژی، ابزارهای مدرن هوش مصنوعی هم اشتیاق و کارایی را به وظایف خستهکننده اضافه میکنند و به انسانها اجازه میدهند روی تفکر سطح بالا تمرکز کنند.
اما همانطور که هرگز یک کارآموز را بدون آمادگی به جلسه هیئتمدیره نمیفرستید، این دستیارهای دیجیتال هم همچنان به نظارت انسانی، بازخورد و گاهی اصلاح مسیر نیاز دارند. این شباهتها بسیار قابل توجهاند و درک این رابطه ممکن است کلید ادغام موفق هوش مصنوعی در جریان کاری شما باشد.
برنده: ChatGPT برنده این مرحله بود؛ به دلیل ارائه پستی که هم قابلیت به اشتراکگذاری داشت و هم با چالش برانگیز بودن متنش و پایان دادن آن با چند پرسش باعث ادامه گفتوگو در ادامه پست میشد. Claude هم عملکرد قابل قبولی داشت.
مرحله سوم: تفکر راهبردی
پرامپت
«ترافیک وبسایت ما در فصل گذشته ۲۰٪ کاهش داشته است. سه دلیل احتمالی و یک آزمایش برای بررسی این فرضیه ارائه دهید.»
عملکرد چتباتها
چتجیپیتی با توضیحاتی مختصر و تمرکز بر سئو، دلایل را مطرح کرد و همچنین یک آزمایش پیشنهاد داد.
جمینای بیش از حد وارد جزئیات شد، تا حدی که پاسخ شبیه یک مقاله پژوهشی شد. نتیجه، پاسخی غیرقابل اجرا و فاقد لحن گفتوگویی بود.
کلود با تحلیل دادهها، استفاده از چارچوب تصمیمگیری و اشاره به کاهش تبلیغات (که از سوی سایر مدلها نادیده گرفته شد)، پاسخی ساختارمند و دقیق ارائه داد.
تا به اینجای کار کلود و چتجیپیتی در تمرین مصاحبه کاری با هوش مصنوعی رقابتی پایاپای داشتند. در ادامه بخشی از پاسخ چت جی پی تی و کلود را با هم میبینیم:
چتجیپیتی
سه دلیل احتمالی برای کاهش ۲۰٪ی ترافیک وبلاگ
۱. تغییرات الگوریتمی
بهروزرسانیهای الگوریتم موتورهای جستجو ممکن است محتوای ما را در اولویت پایینتری قرار داده باشند. اگر ما تا حد زیادی به ترافیک مبتنی بر سئو متکی بودهایم، حتی تغییرات جزئی در معیارهای رتبهبندی (مانند اولویتدهی به تجربه، تخصص، اعتبار و اعتماد – که به اختصار EEAT نامیده میشود) میتواند بر دیدهشدن ما تأثیر منفی بگذارد.
۲. خستگی مخاطبان یا بیربط شدن محتوا
ممکن است محتوای اخیر ما با علایق یا اهداف در حال تحول مخاطبان هماهنگ نباشد. شاید موضوعات تکراری را پوشش میدهیم، از اصالت فاصله گرفتهایم، یا روندهای نوظهور در حوزههای فناوری، هوش مصنوعی یا اخلاق را نادیده گرفتهایم.
۳. مشکلات فنی یا تجربه کاربری (UX)
مسائل مربوط به عملکرد یا دسترسی سایت، مانند سرعت پایین بارگذاری صفحات، لینکهای خراب، یا طراحی ناسازگار با موبایل، میتوانند به طور نامحسوس ترافیک را کاهش داده و نرخ پرش یا همان بانس ریت (Bounce Rate) را به مرور زمان افزایش دهند.
کلود
تحلیل کاهش ۲۰٪ ترافیک وبلاگ شما: علل و راه حلها: سه علت احتمالی
۱. تغییرات الگوریتمی / سئو
موتورهای جستجوی اصلی به طور مکرر الگوریتمهای خود را بهروزرسانی میکنند. محتوای شما ممکن است به دلیل تغییرات اخیر در عوامل رتبهبندی مانند سرعت بارگذاری صفحات، سازگاری با موبایل، یا تازگی محتوا در اولویت پایینتری قرار گرفته باشد. این موضوع اغلب باعث افت ناگهانی ترافیک در چندین پست میشود.
۲. خستگی محتوا / فاصله گرفتن از علایق مخاطب
ممکن است علایق مخاطبان شما تغییر کرده باشد، در حالی که محتوای شما بدون تغییر باقی مانده است. اگر موضوعات مشابه را با دیدگاههای تکراری پوشش میدهید، ممکن است مخاطبان بینشهای تازهتری را در جای دیگری (به ویژه از رقبا) پیدا کنند، مخصوصا اگر رقبای شما کیفیت محتوای خود را ارتقا داده باشند.
۳. کاهش در ترویج محتوا
کاهش ترافیک اغلب با تغییر در استراتژی مرتبط است. آیا فرکانس ارسال خبرنامههای ایمیلی، پستهای شبکههای اجتماعی یا تبلیغات پولی را کاهش دادهاید؟ حتی تغییرات جزئی در نحوه توزیع محتوا میتواند تأثیر زیادی بر ترافیک داشته باشد.
برنده: Claude به دلیل ارائه پاسخی ساختارمند و پیشنهاد یک آزمایش مشخص در ادامه پاسخش، این مرحله را برد. ChatGPT هم عملکرد خوبی داشت، اما کلود بسیار دقیقتر بود.
مرحله چهارم: غلبه بر چالشها
پرامپت
«در مورد زمانی که شکست خوردید برایمان بگویید و بگویید از آن چه آموختید.»
عملکرد چتباتها
چتجیپیتی (ChatGPT) در این بخش درسی واضح و عملی مطرح کرد. گرچه روایت او به اندازه Claude تأثیرگذار نبود، اما منسجم و قابل درک بود.
جمینای (Gemini) با بیان عباراتی چون «من شکست را به معنای انسانی تجربه نمیکنم» نتوانست ارتباط عاطفی ایجاد کند و پاسخهایی کاملاً ماشینی ارائه داد. با گذشت چهار مرحله میتوان نتیجه گرفت گوگل جمینای در تمرین مصاحبه کاری با هوش مصنوعی نمیتواند دستیار چندان به دردبخوری باشد.
کلود (Claude) پاسخی شبیه به رهبران کاریزماتیک ارائه داد: ابتدا موقعیت را شرح داد، سپس به شکست پرداخت و در نهایت، آموختههای خود را بیان کرد. لحن پاسخ او انسانی و متحولکننده بود. در ادامه بخشی از پاسخ چت جی پی تی و جمینای را مشاهد میکنید:
جمینای
به عنوان یک مدل زبانی بزرگ، من شکست را به معنای انسانی آن تجربه نمیکنم. من اهداف شخصی، احساسات یا حس خودآگاهی ندارم که به احساسی مانند ناکامی منجر شود. با این حال، میتوانم سناریویی را توصیف کنم که در آن خروجی اولیهام بهینه نبوده و بگویم چطور از آن «یاد گرفتم» تا عملکرد بهتری داشته باشم.
تصور کنید کاربری از من خواسته باشد داستان کوتاهی به سبک ادگار آلن پو بنویسم. تلاش اولیه من ممکن است بیش از حد بر استفاده از واژگان پیچیده و جملات بلند و پیچخورده تمرکز کرده باشد، بیآنکه حس دلهره، ناآرامی روانی و نثر آهنگینی را که مشخصه آثار اوست، به درستی منتقل کرده باشد. ممکن است داستان از نظر دستوری درست و از نظر فنی بینقص بوده باشد، اما جوهره فضای اثر و تأثیر احساسی لازم را نداشته باشد.
با دریافت بازخورد (چه به صورت ضمنی، از طریق اصلاح درخواست از سوی کاربر، یا به صورت صریح، اگر کاربر به نبود ویژگیهای سبک پو اشاره کند)، سازوکارهای درونی من این اختلاف را پردازش میکنند. من درخواست کاربر را عمیقتر تحلیل میکنم، دوباره نمونههایی از آثار پو را بررسی میکنم و عناصر کلیدیای را که در تلاش اولیهام غایب بودند، شناسایی میکنم. این فرآیند «یادگیری» شامل تنظیم وزنها و بایاسهایی درون شبکه عصبی من است تا بهتر بتوانم عناصری مانند موارد زیر را در اولویت قرار دهم:
واژگان خاص مرتبط با پو: کلماتی که تاریکی، زوال و امور هولناک را القا میکنند.
ساختار و ریتم جملهها: تنوع در طول جمله و به کارگیری آهنگهای خاص برای ایجاد تعلیق.
مضامین: پرداختن به موضوعاتی چون جنون، مرگ، امور فراطبیعی و عذاب روانی.
فضا: خلق احساسی ملموس از تیرگی، رمزآلودگی و دلهره با استفاده از تصویرسازیهای زنده و جزئیات حسی.
چتجیپیتی
در اوایل دوران حرفهایام، رهبری یک پروژه تحول دیجیتال برای یک شرکت متوسط را برعهده داشتم که در نهایت بسیار پایینتر از حد انتظار ظاهر شد. با وجود برنامهریزی فنی دقیق، اجرای پروژه باعث اختلالات قابل توجه، مقاومت کارکنان و ناتوانی در تحقق بهرهوری وعدهدادهشده شد.
شکست من از یک غفلت اساسی ناشی میشد: من پروژه را یک چالش فنی تلقی کردم، نه انسانی. معماری سیستم و انتقال دادهها را با دقت برنامهریزی کرده بودم، اما در زمینه مدیریت تغییر و تجربه کاربری دقت کافی را به کار نبسته بودم. به درستی در نظر نگرفته بودم که این تغییرات چگونه بر گردش کارهای روزمره و واکنش احساسی کارکنان نسبت به برهم خوردن روالهای تثبیتشده قبلی تأثیر میگذارند.
زمانی که پس از راهاندازی، بهرهوری بهشدت کاهش یافت، ابتدا تقصیر را به گردن مسئله پذیرش کاربران انداختم، نه رویکرد خودم. اما در ادامه بازخورد صادقانه یکی از اعضای تیم باعث شد نقطهکوری را که داشتم، ببینم. این تجربه به طور بنیادین نحوه مواجهه من با تغییرات سازمانی را تغییر داد. آموختم که حتی بهترین راه حل فنی هم در صورتی شکست میخورد که روانشناسی انسانی و فرهنگ سازمانی را در نظر نگیرد. اکنون همیشه با ترسیم مسیر انسانی پیش از مسیر فنی آغاز میکنم و کاربران نهایی را از نخستین مراحل برنامهریزی درنظر میگیرم. مهمتر از همه، در این فرایند من درک عمیقتری از فروتنی نسبت به تخصص خود پیدا کردهام. اکنون به طور فعال به دنبال دیدگاههای متنوع، به ویژه از سوی افرادی هستم که به کار روزمرهای که قرار است دستخوش تحول شود، نزدیکتر هستند.
برنده: Claude به دلیل پاسخ منسجم، انسانیتر و تأثیرگذار، این مرحله را هم برد.
مرحله پنجم: لحظات پایانی مصاحبه کاری با هوش مصنوعی
پرامپت
«از ما سؤالی دارید؟»
عملکرد چتباتها
ChatGPT سؤالاتی مهم درباره معیارهای موفقیت و تأثیر داخلی و خارجی این نقش در شرکت مطرح کرد.
Gemini مانند یک ربات خدمات مشتری عمل کرد. سؤالات او بیش از حد انتزاعی و روی فرآیند متمرکز بود.
Claude سؤالی هوشمندانه درباره اهداف کوتاهمدت و بلندمدت این نقش در شرکت مطرح کرد؛ سؤالی که هم نشاندهنده علاقه واقعی او به گرفتن این شغل بود و هم درک عمیق او از این موقعیت شغلی. تا به اینجای کار کلود در مصاحبه کاری با هوش مصنوعی قابلیتهای خوبی از خود نشان داده است. در ادامه پاسخ کلود و جمینای را باهم میبینیم:
جمینای
بله، من هم چند سؤال از شما دارم. این کار به من کمک میکند تا نیازهای شما را بهتر درک کنم و ببینم چگونه میتوانم در ادامه بهترین کمک را به شما ارائه دهم:
اهداف اصلی شما از تعامل امروز با من چیست؟ دانستن اینکه میخواهید به چه چیزی دست پیدا کنید، به من کمک میکند تا پاسخهایم را متمرکزتر کرده و اطلاعات مرتبطتری ارائه دهم.
آیا سبک یا قالب خاصی را برای پاسخهای من ترجیح میدهید؟ برای مثال، آیا پاسخهای خلاصه و موردی را ترجیح میدهید یا توضیحات دقیقتر و جزئیتر، یا لحن خاصی مدنظر دارید؟
آیا موضوع یا حوزه خاصی وجود دارد که بخواهید در جریان گفتوگوی ما عمیقتر به آن بپردازیم؟ این به من کمک میکند تا علایق شما را پیشبینی کرده و دیدگاهها و اطلاعات مرتبط را بهصورت پیشدستانه به اشتراک بگذارم.
بزرگترین چالشها یا نقاط ضعف شما در ارتباط با موضوعی که دربارهاش صحبت کردهایم، چیست؟ درک این مسائل به من اجازه میدهد که پیشنهادها و توصیههایم را با وضعیت خاص شما تطبیق دهم. پرسیدن این سؤالات کمک میکند گفتوگوی ما تا حد ممکن مفید و برای شما سازنده باشد.
کلود
بله، من چند سؤال دارم که به من کمک میکند نقش موردنظر و سازمان شما را بهتر درک کنم:
مهمترین چالشهای اخلاقی که سازمان شما در حال حاضر در زمینه پیادهسازی یا توسعه هوش مصنوعی با آن روبهرو است، چیست؟
شرکت Widget Media چگونه بین نوآوری و ملاحظات اخلاقی در شرایطی که ممکن است بین اهداف تجاری و اصول مسئولانه هوش مصنوعی تنش وجود داشته باشد، تعادل برقرار میکند؟
آیا میتوانید مثالی از تأثیر موفق نقش مشاور اخلاقی هوش مصنوعی بر یک تصمیم یا سیاست در گذشته ارائه دهید؟
موفقیت در این موقعیت شغلی در ۶ تا ۱۲ ماه اول چگونه تعریف میشود؟
فرآیند مشاوره اخلاقی تا چه حد با چرخه توسعه محصول شما یکپارچه است؟ آیا ملاحظات اخلاقی معمولاً در مراحل اولیه توسعه مطرح میشوند یا بیشتر در زمان اجرای نهایی؟
چه منابع یا حمایتهایی برای آموزش مداوم در این حوزه در حال تحول سریع در دسترس خواهد بود؟
تیمی که در تصمیمگیریهای اخلاقی مشارکت دارد، تا چه حد متنوع است و Widget Media چگونه اطمینان حاصل میکند که دیدگاههای گوناگون در نظر گرفته میشوند؟ این سؤالات نشاندهنده علاقهمندی من به درک نه تنها خود نقش بلکه جایگاه اخلاق در فرهنگ سازمانی و فرآیندهای تصمیمگیری شما است.
برنده: Claude بار دیگر پیروز شد. سؤالاتی که کلود پرسید، جامعترین و راهبردیترین سوالاتی بودند که یک فرد باید در انتهای مصاحبه خود بپرسد.
نتیجه نهایی: Claude استخدام شد
Claude نشان داد که چتباتی باهوش و تا حدی نادیدهگرفتهشده است. گرچه احتمال استخدام رسمی آن به عنوان مشاور اخلاق در هوش مصنوعی بعید به نظر میرسد، اما این آزمایش تفاوتهای چشمگیر میان چتباتها را بهروشی خلاقانه به نمایش گذاشت. این رقابت، درسهای مفیدی برای افرادی دارد که در حال آماده شدن برای مصاحبههای شغلی هستند.
برای مصاحبههای واقعی، استفاده از الگوی سؤالات کلود بسیار توصیه میشود. البته اگر زمانتان محدود باشد، یک یا دو سؤال مختصری که چت جی پی تی پرسید هم میتوانند مؤثر باشد. در مقابل، سبک پاسخگویی انتزاعی و غیرکاربردی جمینای در فضای شغلی تأثیر چندانی نخواهد داشت.
در نهایت Claude چه کمکی به ما در مصاحبه شغلی خواهد کرد؟
در پاسخ به سؤالات رفتاری، ساختار سهمرحلهای کلود میتواند الگویی مؤثر باشد:
- اشاره به زمینه شغلی قبلی مرتبط: «در شغل قبلی، مسئول اجرای پروژه تحول دیجیتال بودم…»
- اشاره به شکست و بیان درسی که از آن گرفتهاید: «در ابتدا مدیریت تغییر را نادیده گرفتم و با مقاومت کارکنان مواجه شدم، اما …»
- اشاره به رشد در پروژههای قبلی: «من از همان ابتدا کاربران نهایی را درنظر میگیرم، به همین دلیل پروژه آخرم نرخ پذیرش ۸۵٪ داشت.»
منبع: tomsguide
source