نادر ابراهیمی نویسنده، مترجم، قصه‌نویس، کارگردان، ترانه‌سرا، تصویرگر و آهنگساز شناخته‌شده‌ای بود. او که در طول زندگی‌اش به دیدگاه‌های سیاسی گوناگون علاقه‌مند شد در مشاغل زیادی تجربه‌اندوزی کرد تا بتواند هزینه‌ی زندگی را تامین کند. در نوجوانی گذارش به زندان افتاد و فعالیت ادبی‌هنری را شروع کرد. در ادامه برخی از بهترین کتاب‌هایش معرفی می‌شوند. اما پیش از آن زندگی، فعالیت‌های سیاسی، هنری، ادبی و سینمایی‌اش را مرور می‌کنیم.

نادر ابراهیمی فروردین‌ماه سال 1315 در تهران به دنیا آمد. دوران دبستان را در مدرسه‌ی دارالفنون بود. در همان مدرسه در مقطع دبیرستان تحصیل می‌کرد که روز 16 خرداد 1342 دستگیر و زندانی شد. او که هوادار حزب ملت ایران شده بود در محبش اولین کتاب‌اش «خانه‌ای برای شب» را نوشت و بعد از مدتی منتشر کرد که تحسین نویسندگانی مثل سیمین دانشور و به‌آذین را برانگیخت.

نادر که پسر عطاالملک ابراهیمی و از نوادگان ابراهیم‌خان ظهیرالدوله حاکم کرمان بود که در دوران قاجار خلع درجه شد، در رشته‌ی حقوق دانشگاه تهران شروع به تحصیل کرد و همکلاس داریوش آشوری، سیروس صبوری و محمدعلی سپانلو بود. مدتی بعد دانشگاه حقوق را رها کرد و در رشته‌ی زبان و ادبیات انگلیسی ادامه‌ی تحصیل داد و فارغ‌التحصیل شد. در اواخر سال‌های دهه‌ی چهل شمسی همکاری با روزنامه‌ی آیندگان و تلویزیون ملی ایران را شروع کرد. نویسنده و کارگردان سریال‌ها و مستندهای زیادی بود.

ابراهیمی که زندگی پرماجرایی داشت مشاغل زیادی را تجربه کرد. برای تامین هزینه‌های زندگی کشاورزی، تعمیرکاری، کار در چاپخانه، کار در بازار فرش، حسابداری، صفحه‌بندی مجله و روزنامه، مترجمی، ویراستاری، مستندسازی، فیلمسازی، تصویرگری کتاب کودک، کتاب‌فروشی، خطاطی، نقاشی، تدریس و … را آزمود.

ادبیات کودک و نوجوان

نادر ابراهیمی با وجود فعالیت در حوزه‌های گوناگون ادبی و هنری بیشتر به خاطر آثارش در زمینه‌ی کودک و نوجوان شناخته می‌شود. او بیش از 50 اثر تالیفی در این‌ گونه‌ی نوشته. دو اثر «آدم آهنی» و «از پنجره نگاه‌کن» را به فارسی برگردانده. همچنین برای صدها صفحه از نوشته‌های نویسندگان تصویرگری کرد.

ابراهیمی سال 1346 در موسسه‌ای به نام «خدمت به کودکان» مشغول کار شد. کتابی به نام «قصه دور از خانه» نوشت که شورای کودک و نوجوان تقدیرش کرد. چهار سال بعد به کمک انتشارات امیرکبیر موسسه‌ی «همگام با کودکان» را همراه همسرش بنیان گذاشت تا علاوه بر چاپ و ترجمه‌ی آثار ادبی حوزه‌ی کودک و نوجوان به کودکان و نوجوانان قصه‌نویسی و نقاشی آموزش بدهد.

او در این دوره دو اثر مهم «مقدمه‌ای بر فارسی‌نویسی برای کودکان» و «مقدمه‌ای درباره ادبیات کودکان» را نوشت. سال‌ها بعد از انقلاب، کانون پرورش فکری کوکان و نوجوانان به ابراهیمی به خاطر نوشتن کتاب «درخت قصه، قمری‌های قصه» جایزه داد.

سیمین دانشور قصه‌نویس، مترجم و استاد دانشگاه نامدار درباره‌ی نادر ابراهیمی می‌گوید: «نادر ابراهیمی برای معرفی ادبیات به کودکان کمک زیادی کرد. کار بزرگ او معرفی ادبیات به کودکان از طریق قصه‌هایش بود.»

«قصه‌نویسی و فیلمسازی»

نادر ابراهیمی که به سرعت تحت تاثیر شرایط، وقایع و جریان‌های سیاسی قرار می‌گرفت در طول چهار دهه‌ فعالیت ادبی و فرهنگی صدها داستان، فیلمنامه، نقد ادبی و… نوشت. مستندهای بسیار و ده‌ها قسمت سریال – آتش بدون دود، قصه‌های هامی و کامی و… – ساخت و پنج هزار سال ادبیات داستانی ایران را در کتاب «صوفیانه‌ها و عارفانه‌ها» تحلیل کرد.

بیماری و مرگ

نویسنده‌ی نامدار کودک و نوجوان شبانه‌روز کار می‌کرد. لحظه‌ای از زندگی را هدر نمی‌داد. شاید به این خاطر سکته‌ی مغزی کرد، به آلزایمر مبتلا شد و بعد از قریب به 10 سال بیماری خردادماه 87 درگذشت.

آثار مهم نادر ابراهیمی که باید بخوانید

1- «یک عاشقانه‌ی آرام»

این رمان روایتی جذاب و دل‌انگیز از زندگی زوجی عاشق است که با هم حرف می‌زنند. سال 1357 در شرف پیروزی انقلاب در ایران مردی اهل گیلان که سیاست‌پیشه است عاشق دختری زیبا و آذربایجانی به نام عسل می‌شود که انقلابی دوآتشه‌ای است. مرد معلم ادبیات و مخالف رژیم پادشاهی است. به این خاطر در مکان مشخصی زندگی نمی‌کند. خانه‌به‌دوش است. نویسنده در این رمان با استفاده از نثر و زبانی پاکیزه و زیبا گفت‌و‌گوهایی خواندنی و به غایت جذاب خلق می‌کند که مخاطب مسحور می‌شود و پی می‌برد عشق هرگز نباید به عادت و خاطره تبدیل شود.

نادر ابراهیمی به تعبیری در «یک عاشقانه‌ی آرام» عاشقانه می‌نویسد و مسائلی جهان‌شمول را با کلامی شاعرانه در دسترس خوانندگان قرار می‌دهد. مخاطب وقتی خود را به جای شخصیت‌های رمان قرار می‌دهد که جملاتی زیبا، سرشار از عشق و محبت نثار هم می‌کنند، لذت می‌برد.

این زوج با مشکلات زیادی مثل دستگیری معلم، فقر، آزار ماموران حکومت، بی‌سرپناهی، دربه‌دری، دوری از معشوق و… مواجه می‌شوند اما با همدلی و کمک دوستان به پیش می‌روند و به آرامش می‌رسند.

شخصیت‌های رمان

گیله‌مرد: معلم ادبیات است که در بندر انزلی زندگی می‌کند. اول تابستان به سمت کوه سبلان حرکت می‌کند. آنجا با دختری آذربایجانی به نام عسل آشنا می‌شود. عاشق‌اش می‌شود. ازدواج می‌کنند و به گیلان برمی‌گردند.

عسل: دختری آذربایجانی که معلم ادبیات را به خاطر قد بلندش جایگزین خورشید می‌کند. با مرد اهل بندر انزلی ازدواج می‌کند و از پدر و برادرش که تنها نزدیکان‌اش هستند دور می‌شود.

پدر عسل: مردی ورزیده و درشت‌هیکل، ساده و صادق که با دست غذا می‌خورد اما مهربان و خوش‌روست. بعد از چند روز گفت‌و‌گو و معاشرت با معلم ادبیات او را شایسته‌ی دخترش می‌داند و به دور از تشریفات و آداب و رسوم دست‌ و پا‌گیر مقدمات ازدواج‌شان را فراهم می‌کند.

در بخشی از کتاب «یک عاشقانه‌ی آرام» که توسط نشر روزبهان منتشر شده، می‌خوانیم:

«تحمل تنهایی از گدایی دوست داشتن آسانتر است تحمل اندوه از گدایی همه شادی ها اسانتر است سهل است که انسان بمیرد تا آنکه بخواهد به تکدی حیات برخیزد.»

کتاب یک عاشقانه‌ ی آرام اثر نادر ابراهیمی

235,210 تومان

badge-icon

در سبد خرید 100+ نفر

badge-icon

100+ بازدید در 24 ساعت اخیر

2- «آتش بدون دود»«آتش بدون دود» نادر ابراهیمی

نادر ابراهیمی در این رمان هفت جلدی مبارزات انقلابی‌های معاصر در ترکمن‌صحرا را روایت می‌کند. در سرزمین ترکمن‌صحرا دو قبیله‌ی یموت و گولان با دشمنی قدیمی با یکدیگر در یک منطقه زندگی می‌کنند. بزرگ قبیله‌ی یموت دو زن دارد. گزل زن مورد علاقه‌‌اش است. زن دوم نقش کنیز را بازی می‌کند که دو پسر به نام‌های چونی و قجق به دنیا اورده. یموت در احتضار بیشتر ثروت‌اش را به شرف‌الدین پسر گزل می‌دهد. چونی از کار پدر دلخور می‌شود و به محلی به نام ایری‌بوغوز می‌رود. آنجا زن می‌گیرد، سخت کار می‌کند و ثروتمند می‌شود.

بزرگ طایفه‌ی گوکلان هم مردی است به نام قراخان. آن‌ها در ساح دریا زندگی می‌کنند اما به آب شیرین دسترسی ندارند. قبیله‌ی یموت اجازه نمی‌دهد آب رودخانه به افراد قراخان برسد. روزی مردی به نام گوکلان به ان محل می‌رود و راه برگرداندن آب را به مردم یاد می‌دهد. مردم زندگی‌شان را مدیون گوکلان هستند. به این هاطر نام او را بر قبیله‌شان می‌گذارند. اما اختلاف دو قبیله از بین نمی‌رود. چون مردم گوکلان نمی‌گذارند اعضای قبیله‌ی یموت به دریا بروند.

از چونی یموتی پسری به دنیا می‌آید که اوجا نامیده می‌شود. او بعد از باسواد شدن یازی اوجا خطاب می‌شود. از او سه پسر به نام‌های گالان اوجا، تلی اوجا و کرم اوجا می‌ماند.

در جلد اول (گالان و سولماز): گالان اوجا پسر یازی اوجا بزرگ روستای ایری بوغوز یگانه پهلوان صحرا است و خاک آفتاب‌سوخته‌ی این صحرا تا به امروز یلی مثل او ندیده. سولماز اوچی یهم یگانه دختر زیباروی صحراست. خاک این صحرا خوب‌رویی مثل او به یاد ندارد. گالان از قبیله‌ی یموت است و سولماز از قبیله‌ی گوکلان. روزی کسی از خوبی‌های سولماز که وقت آب آوردن از چشمه او را دیده برای گالان می‌گوید. بعد از آن بزرگ‌ترین عشق صحرا شکل می‌گیرد.

در جلد دوم (درخت مقدس): چند سالی از ماجرای گالان و سولماز می‌گذرد. افسانه‌ای به افسانه‌های صحرا اضافه می‌شود. آق اویلو بچه‌ی بزرگ گالان که مرگ پدر را دیده توانایی حرف زدن را از دست داده و دوباره مثل کودکان حرف زدن را یاد می‌گیرد در میانسالی از دختر بویان میش یعنی ملان بانو سه پسر و یک دختر دارد و خود کدخدای اینچه‌برون است. در اینچه‌برون درخت بزرگی بود که زائران را از سراسر صحرا به آنجا می‌کشاند. ناگهان درد و بیماری اینچه‌برون را فتح کرد. بچه‌ها قبل از دوسالگی می‌مردند. مردم از کدخدا کمک خواستند. از دست او کاری برنمی‌آمد اما تصمیم مهمی گرفت. دستور داد آلنی را از صحرا صدا زدند. به او گفت: «به شهر می‌روی و بدون پزشکی حاذق برنمی‌گردی.» مردم کار کدخدا را نپسندیدند، چون سنت‌ها را زیر پا گذاشته بود. آق‌ اویلر چادر سفید کدخدایی را رها کرد. آلنی همه‌جا به مرگ تهدیدی می‌شد. بدین‌ترتیب وقایعی رخ داد که یاد روزهای جنگ و تفنگ‌کشی گالان اوجا را زنده کرد. آت‌میش، برادر کوچک آلنی خود یک گالان اوجا بود و در تیراندازی و اسب‌دوانی نظیر نداشت. پس تفنگ به دست گرفت و مخالفان آلنی و پدرش را نشانه رفت.

سردسته‌ی مخالفان متحجر اینچه‌برون یاشولی آیدین (پسر یاشولی حسن) بود که ملای ده محسوب می‌شد. او پیاپی برای حفظ جایگاه خودش و تداوم نذورات بی‌شمار مردم در پای درخت مقدس، برای آق‌اویلر و پسرش آلنی کارشکنی می‌کرد و توطئه می‌چید. آن‌ها قصد داشتند به محض بازگشت آلنی از شهر او را بشکند. سال‌ها گذشت و آلنی از شهر برای پدر و مادر و همچنین برای مارال – دختری که آلنی با او عهد عشق و زندگی بسته بود- نامه می‌فرستاد. در پایان آرپاچی داماد آق‌اویلر، پدرش را که از طرف مردم اینچه‌برون به کدخدایی انتخاب شده بود به‌خاطر حمایت از آق‌اویلر به ضرب گلوله کشت.

در جلد سوم (اتحاد بزرگ): آلنی اوجای حکیم وارد اینچه‌برون می‌‌شود. درگیری بین طب، علم و آلنی با اعتقادات خرافی مردم به درخت مقدس درمی‌گیرد. آلنی سعی می‌کند مردم را درمان کند اما آن‌ها از نفرین و ملای ده می‌ترسند.

در جلد جهارم و پنجم (واقعیت‌های چرخون): ملای جدیدی که قلیچ بلغای نام دارد وارد می‌شود. آلنی در اولین ملاقات‌اش با ملا به این نتیجه می‌رسد که او ساده نیست و در مباحثه کردن مهارت دارد. ملا را به چادر مادرش دعوت کرد و ساعت‌ها گفت‌و‌گو کردند. آلنی پی برد قلیچ بلغای مردی دانا و فهمیده است. آن‌ها رفقایی ماندگار شدند.

یاشا که حالا دستیار آلنی بود، به خاطر بلاهایی که یاشولی آیدین بر سرشان آورده بود، کینه‌ای از ملاها به دل داشت که هرگز از ملا قلیچ خوشش نیامد.

کم‌کم آلنی دریافت که زنان ترکمن حاضر نیستند که دردهایشان را به آلنی که یک مرد است بگویند. آلنی برای رفع این مشکل شروع کرد و الفبای طبابت را به مارال بانو آموخت تا او هم به دردهای زنان صحرا برسد. مارال همه فوت و فن‌های طبابت نیمه علفی آلنی را (این صفتی بود که به شیوه کار آلنی داده بودند) آموخت و ۴ ماه بعد با تصدیق نامه رسمی، قابله مجاز شد. مارال هم پا به پای آلنی رشد می‌کرد.

رضا شاه که شنیده بود قاجاریان در اصل ترکمن بوده‌اند، از ترکمن‌ها کینه داشت و گفته بود که ترکمن‌ها حق ندارند در مجامع عمومی و هر کجا که یک غیر ترکمن وجود دارد، به زبان خود صحبت کنند، حق ندارند مراسم و آداب و رسوم خود را اجرا کنند، حق ندارند کلاه خاص خود را سر کنند اما حالا رضا شاه سقوط کرد و محمد رضا شاه به سلطنت رسید.

علی محمدی، دوست آلنی، که چاپخانه‌ای مخفی داشت و کارهای سیاسی می‌کرد، به دیدن آلنی و مارال آمد. علی معتقد بود که حالا که آلنی شروع به انجام مبارزات سیاسی کرده باید تحصیلاتش را ادامه دهد. او می‌گفت که آلنی باید فراتر از یک حکیم نیمه علفی باشد تا زمانی که بخواهد بی پرده وارد عرصه سیاست شود، جایگاهی داشته باشد و حکومت نتواند بگوید که او یک مرد بیکاره ولگرد است و او را به راحتی از میان بردارد. علی به آن دو گفت که دانشگاه تهران، پزشکان مجاز و حکیمان بومی را دعوت کرده که در آنجا دوره‌های آکادمیک گذرانده و مدرک دریافت کنند.

در جلد ششم (تو هرگز از حرکت بازنخواهی ایستاد): آلنی و مارال مشغول درس خواندن در دانشگاه بودند و با سرعت زیادی در صحنه‌ی سیاست وارد شدند. آوازه‌ی زن و شوهر که شاگرد اول بودند همه‌جا پیچیده بود. سال 1326 بعد از کشته شدن محمد مسعود دانشجویان تظاهرات کردند. آمان جان آبایی قرار یک حرکت موثر را در مجلسی عروسی در صحرا گذاشته بود. آلنی هنگام نجات دانشجویی دستگیر و به شهربانی منتقل شد.

در جلد هفتم (هر سرانجام سرآغازی است): آلنی به خاطر سردردهای همیشگی و دفع سنگ کلیه از پایتخت بیرون رفت و در دورافتاده‌ترین مناطق کشور دردهای مردم را درمان کرد. به دوستان‌اش که محکومین غایب بودند، سر زد.

آلنی طی چند عمل جراحی ماهرانه، در کمال نا باوری همه پزشکان، پاهای یلماز را به او برگرداند: یلماز دیگر می‌توانست راه برود. همین یلماز یک مبارز سر سخت شد و زمانی که ساواکیان می‌خواستند او را بکشند، پیش از مرگش، چند نفر از آن‌ها را کشت.

ملا قلیچ بلغای هم در یک حرکت عظیم حکومت کشته شد و زخمی بر قلب آلنی بر جای گذاشت.

آلنی و مارال به دلیل سیاست‌های خاصی که در تربیت کردن فرزندان انقلابی خود داشتند، فرزندانشان را شاید انگشت شمار می‌دیدند. در یکی از دیدارهایی که با آیناز (تنها دخترشان) داشتند، آیناز درخواست مقداری اسلحه از پدرش کرد، آلنی هم قول تأمین آن‌ها را به او داد.

چند ماه بعد، شبی که آلنی به همراه تعدادی از افرادش برای گرفتن اسلحه و تحویل دادن آن‌ها به یاران آیناز رفته بودند، در جریان‌هایی که در آن شب پیش‌آمد آلنی دستگیر شد و به سرعت به اعدام محکوم شد. مارال را هم به زودی محکوم به حبس ابد کردند.

آلنی حالا بیش از ۵۰ سال سن داشت و کم‌کم سرعت و زیرکی جوانی را از دست می‌داد و در عوض هر روز بیشتر و بیشتر در عرفان غرق می‌شد و کم‌کم روح و بدنش به وحدت می‌رسیدند.

روز اعدام آلنی معلوم شد. محمد رضا شاه پهلوی، شخص اول حکومت، که همیشه شیفته شخصیت، شرافت، محبوبیت و انسانیت آلنی بود، بالاخره فرصتی به دست آورد تا او را ببیند. آلنی شب قبل از اعدام به کاخ شاه فرستاده شد و در این ملاقات بود که آلنی که احتمالاتی هم داده بود، مطمئن شد که فردی که او را از مرگ نجات داده بود، در حقیقت محمدرضا شاه بوده.

در بخشی از رمان «آتش بدون دود» که توسط نشر روزبهان منتشر شده، می‌خوانیم:

«از عشق سخن باید گفت، همیشه از عشق سخن باید گفت. عشق در لحظه پدید می آید، دوست داشتن در امتداد زمان. این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است. عشق ، معیارها را در هم می ریزد؛ دوست داشتن بر پایه ی معیارها بنا می شود. عشق ناگهان و ناخواسته شعله می کشد، دوست داشتن از شناختن و خواستن سرچشمه می گیرد.»

کتاب آتش بدون دود اثر نادر ابراهیمی

3- «بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم»«بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم» نادر ابراهیمی

این رمان که در سه بخش باران رویایی پاییز، پنج نامه از ساحل چمخاله به ستاره‌آباد و پایان باران رویا نوشته شده، قصه‌ی عشقی شکست‌خورده و نافرجام است.

دختری و پسری از کودکی دوست، همکلاس، همنشین و همدم یکدیگرند. هلیا دختر خان است و راوی قصه پسر کشاورز. آن‌ها به جوانی که می‌رسند بر خلاف نظر خانواده‌هایشان که به شدت مخالف ازدواج‌شان هستند به چمخاله فرار می‌کنند و زندگی مشترک را شروع می‌کنند. هلیا جا می‌زند. از پس مشکلات برنمی‌آید. در نبرد بین عقل و احساس، عقل‌اش برنده می‌شود و به محل تولدش برمی‌گردد. اما راوی داستان تسلیم نمی‌شود. تنها زندگی می‌کند و بعد از گذشت یازده سال به زادگاه‌اش برمی‌گردد. شهری که از آن طرد شد. شهری که روزگاری عاشق‌اش بود. او در همه‌ی این سال‌ها برای معشوق نامه‌های سوزناک می‌فرستد. توصیفات عاشقانه‌ی مرد، مرور مسائل اجتماعی سیاسی، بررسی فرهنگ و عادات مردم کوچه و بازار که دورنگ و متظاهر شده‌اند بخش‌های اساسی رمان را ساخته.

در بخشی از کتاب «بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم» که به قلم نادر ابراهیمی نوشته و توسط نشر روزبهان منتشر شده، می‌خوانیم:

«هلیا! بدان که من به سوی تو باز نخواهم گشت. تو بیدار می نشینی تا انتظار پشیمانی بیافریند. بگذار تا تمام وجودت تسلیم شدگی را با نفرین بیامیزد. زیرا نفرین بی ریاترین پیام آور درماندگیست. هلیا! شب های اندوهبار تو از من و تصویر پروانه ها خالی‌ست.»

کتاب بار دیگر شهری که دوست می داشتم اثر نادر ابراهیمی
15 %

120,000

101,510 تومان

badge-icon

100+ نفر به این کالا علاقه دارند

badge-icon

در سبد خرید 30+ نفر

4- «صوفیانه‌ها و عارفانه‌ها»«صوفیانه‌ها و عارفانه‌ها» نادر ابراهیمی

نادر ابراهیمی نویسنده‌ای صاحب سبک بود. او در کتاب «صوفیانه‌ها و عارفانه‌ها» که در 584 صفحه نوشته شده ابتدا منتخبی از بهترین آثار صوفیه را از شروع ظهور تصوف تا حمله‌ی غزها همراه با 200 نمونه‌ از بهترین آثار صوفیه نقد و تجزیه و تحلیل می‌کند.

نویسنده در کتاب دو فصلی‌اش با گزینش و تحلیل تعداد زیادی از حکایات عرفاانی مندرج در کتاب‌های برجسته‌ای که تا شروع قرن هفتم نوشته شده‌اند مثل کشف‌المحجوب، بستان‌العارفین، شرح تصوف، رساله‌ی قشیریه و… تلاش کرده مولفه‌های داستانی حکایات را تشریح کند. بعد از مطالعه‌ی تحلیل‌ها درباره‌ی محتوای حکایات می‌توان ساختار داستانی‌شان را تجزیه و تحلیل کرد.

در فصل اول گلچینی از بهترین و زیباترین حکایات آمده که توضیحات نویسنده آن‌ها را خواندنی‌تر کرده‌اند. نگاه ابراهیمی به تصوف اسلامی ایرانی نگاهی داستان‌شناسانه است. یعنی نگاهی که از ادبیات به عنوان اساسی‌ترین شاخصه‌های هنر مایه می‌گیرد.

داستان‌های صوفیانه و عارفانه‌ای که نویسنده گردآوری کرده دارای عناصر اساسی داستان مثل شخصیت، زبان، فضا، طرح، موضوع، محتوا، هدف، ساختمان و… هستند.

او تصوف ایرانی را در حقیقت آرمان و آرزوی بزرگان اندیشه و فرهنگ ایرانی می‌داند و معتقد است در نهایت با انباشت انبوه خواسته‌ها، آرزوها و معتقدات و توقعات به ساخت ذهنی جهانی آرمانی می‌رسد؛ به آرمان‌شهری برای بشر، به جهانی ذهنی و خیال‌انگیز و رویایی؛ و از این‌روست که ما تصوف عملی و تصوف آرمان‌گرا را علی‌رغم تضاد ظاهری‌شان هم‌معنا و هم‌جهت گرفته‌ایم.

در بخشی از کتاب «صوفیانه‌ها و عارفانه‌ها» که توسط نشر روزبهان منتشر شده، می‌خوانیم:

«مردی بر در صومعۀ حسن بصری نشسته بود. حسن بصری بر بام صومعه نماز همی کرد. اندر سجده چندان بگریست که آب چشم از ناودان، بیرون دوید و بر جامۀ آن مرد افتاد. مرد بجست و گفت: این آب پاک است یا نه؟ حسن آواز داد: بدان نماز روا نبود که آب چشم عاصیان است.»

کتاب صوفیانه ها و عارفانه ها اثر نادر ابراهیمی

منبع: دیجی‌کالا مگ

source

توسط chehrenet.ir