از سال ۲۰۱۵ بود که یک دورهی طلایی از سریالهای ابرقهرمانی با قهرمانان مارول در نتفلیکس کلید خورد. در میان این قهرمانان، دردویل با اجرای چارلی کاکس جلوتر از همتیمیهایش در گروه مدافعان، یعنی جسیکا جونز، لوک کیج و آیرونفیست، از سریال مخصوص خود سردرآورد. اما پس از سه فصل طوفانی از سریال «دردویل» در نتفلیکس، این ابرقهرمان تا مدتها در صندوقچهی مارول خاک خورد تا اینکه چندتایی حضور بیخاصیت در سریالی مثل «شیهالک» (She-Hulk: Attorney at Law) و فیلم «مرد عنکبوتی: راهی به خانه نیست» (Spider-Man: No Way Home) به او دادند. حضورهایی که در حد و اندازههای دردویل چارلی کاکس نبودند. با شنیدن اخبار بازگشت دردویل به سریالی با محوریت خودش، امید و اضطراب هردو در دل طرفداران افتاد که شاید مارول از خر شیطان پایین بیاید، اداهای دیزنی و ردهبندی سنی کودکان را کنار بگذارد و بتواند این ابرقهرمان را به روزهای اوج گذشته بازگرداند. «دردویل: تولد دوباره» (Daredevil: Born Again) نشان میدهد که نگرانیها بیدلیل نبود، ولی هنوز جای امیدواری هست. در نقد سریال «دردویل: تولد دوباره» به آشفتگی فیلمنامه، نعمت چارلی کاکس و وینست دنآفریو برای جهان سینمایی مارول و مسئولیت سنگین شورانر تازه میپردازم.
هشدار! در ادامه خطر لو رفتن داستان سریال «دردویل: تولد دوباره» وجود دارد
نقد سریال «دردویل: تولد دوباره»؛ آب رفته به جوی برنمیگردد!
با شروع فرایند پیشتولید «دردویل: تولد دوباره» اخباری شنیده شد، مبنی براینکه فاگی (الدن هنسن)، کرن (دبورا آن ول) و پانیشر (جان برنثال) در سریال حضور نخواهند داشت، سریال ردهبندی بزرگسال ندارد و داستان قرار است بر جنبهی دیگری از دردویل تمرکز کند که او را به عنوان وکیلی کارکشته در نیویورک نشان دهد. تمام این اخبار شوک بزرگی به جامعهی طرفداران دردویل وارد کرد که توقع داشتند تداوم چیزی را که نتفلیکس آغاز کرده بود ببینند. مارول که وخامت اوضاع دستش آمد، شورانر سریال را تغییر داد تا آب ریخته را جمع کند. شورانر کنونی، داریو اسکارداپین، تازه بعد از اعتصابات SAG-AFTRA در هالیوود به تیم «دردویل: تولد دوباره» ملحق شد؛ یعنی زمانی که شش اپیزود سریال (اپیزودهای ۲ تا ۷ کنونی) فیلمبرداری شده بودند. اسکارداپین که با بازیگران و طرفداران قدیمی همسو بود، مسئولیت سنگینی برعهده داشت تا تمام محتوای فیلمبرداریشده را با محتوای تازهای ترکیب کند و اول و آخر داستان را جوری به هم بچسباند که بتواند حداقل زمینههای لازم برای فصل دومی را که مد نظر دارد بچیند؛ چون حتی اسکارداپین هم میدانست که فصل اول «دردویل: تولد دوباره» از دست رفته است.
ایدهی اصلی این بوده که کاری کنند تا مت مرداک وجه دردویل خود را کنار بگذارد؛ مرگ فاگی در اپیزود اول زمینهی این کار را فراهم میکند و بولزآی (پوینتدکستر) بهخاطرش به زندان میرود. از اپیزود دوم ما مت مرداک را میبینیم که بدون کرن، فاگی و پانیشر در دفتر حقوقی شیک خود، وکالت متهمان بختبرگشته را برعهده میگیرد؛ متهمانی مثل هکتور آیالا یا همان وایتتایگر که مثل خود مت با نقاب قهرمانی از مظلومین دفاع میکنند. پروندهی وایتتایگر پای فساد پلیس را وسط میکشد؛ فسادی که با پیروزی ویلسون فیسک در انتخابات شهرداری نیویورک تشدید میشود.
ازاینجای سریال به بعد با چالشهای پراکنده و بیخاصیتی مواجهیم؛ مثل تمام صحنههای مربوط به دوستدختر روانشناس مت مرداک و جلسات تراپی او با فیسک و ونسا، ناآرامیهای درون باندهای جنایتکاری، قاتلی به نام میوز، قتل آدام و یک اپیزود کامل دربارهی گیر افتادن مت مرداک در میانهی دزدی بانک و ارتباطاش با کامالا خان! در این اپیزود (قسمت ۵)، دردویل ناگهان برای گرفتن وام از بانکی سردرمیآورد و با پدر کامالا خان در جریان یک گروگانگیری در بانک گیر میافتد. در این اپیزود میتوانید ایدهی اصلی دیزنی را برای «تولد دوباره» ببینید که میخواستهاند داستان را به شیوهی پروندهی هفته پیش ببرند؛ یک اپیزود کامل برای وایتتایگر، یکی برای میوز و یکی برای کامالا خان. اما وقتی برنامه عوض شده، انگار که سازندگان دلشان نیامده این اپیزود را دور بیندازند، آن را به زور در دامن «دردویل: تولد دوباره» انداختهاند. هرچند سادهترین راه این بود که دیزنی این اپیزود خودبسنده را به جای اینکه بیدلیل در میانهی فصل بگنجاند، جدای از «تولد دوباره» منتشر میکرد.
با تمام این اوصاف، اپیزود پنج یکی از قسمتهای بهتر کل فصل است که سروته آن به هم میخواند؛ بقیهاش آش شلهقلمکاری است که از ترکیب فیلمنامهی اولیهی مارول و ایدههای بعدی داریو اسکارداپین به دست آمده. فیلمنامهی «دردویل: تولد دوباره» عجله دارد؛ اتفاقات متعدد و پراکندهای در طی نه اپیزود آن میافتد که به هیچکدام به حدی که باید و شاید پرداخته نمیشود؛ بااینکه این دردویل و ضدقهرمان داستان، یعنی کینگپین هستند که اساسا کل سریال را به دوش میکشند، لحظات دوتایی آنها، یا اصلا صحنههایی که دردویل و فیسک را به هم مرتبط میکنند، به صحنههای انگشتشماری محدود شدهاند.
نکتهی دیگر به تدوین عجلهای «تولد دوباره» بازمیگردد که لحظهای به بازیگران اجازه نمیدهد تا در نقش خود نفس بکشند. هر صحنه به محض تمام شدن دیالوگ، کات خورده و به صحنهی دیگری میپرد. باوجود عجلهی فیلمنامه و تدوین، مدت زیادی طول میکشد تا مت دوباره لباس دردویل خود را بر تن کند و وقتی میکند هم آن تأثیری که باید را نمیگذارد؛ لحظاتی وجود دارد که مت به فاگی و سرنوشت خود فکر میکند، اما دیالوگهای اضافی او هرچه بار احساسی صحنه است را از آن بیرون میکشد. به خشم دردویل، نفرت او از فیسک و از خودش، اعتقادات کاتولیک او، همه به ابتداییترین حالت ممکن و تنها به صورت گذرا پرداخته میشود؛ آن هم زمانهایی که هیچ منطق فیلمنامهای پشت آن نیست. شرور جذابی مثل میوز هم تماما به هدر رفته است.
محیط داستان از هلزکیچن خارج شده؛ جایی که اساسا هویت مت/دردویل به آن گره خورده است؛ جایی که از دیوارها تا نورهای شبانهاش، همه بر شناخت ما از کیستی دردویل و نقش او در این شهر نقش داشتند. آخرسر وقتی فیسک شهر را در خاموشی فرومیبرد، حس و حال هلزکیچن دوباره تداعی میشود که البته این بخش به هوشمندی آرون مورهد و جاستین بنسن، کارگردانان اپیزودهای ۱، ۸ و ۹ بازمیگردد که ایدهاش را پیش اسکارداپین بردند.
این سه اپیزود بیدلیل یک سروگردن از بقیهی سریال بالاتر نیستند. تمام نکات خوبی را که در سریال دیدهاید در ذهنتان مرور کنید؛ خشونتها، صحنههای اکشن خوشساخت (که طراح اکشن سریال «دردویل» نتفلیکس را برایش بازگرداندند) حضور کرن و فاگی، دوتایی دردویل و پانیشر، مهمانی فیسک و تیر خوردن مت از بولزآی، میبینید که همهاش به اپیزودهای اول، هشت و نه، یعنی دوران پسااعتصابات و فیلمبرداریهای دوباره بازمیگردد؛ مسئلهای که نقش مهم اسکارداپین و کارگردانان اصلی، مورهد و بنسن را نشان میدهد. در مقابل، اپیزود دوم و سوم قرار بوده افتتاحیهی «دردویل: تولد دوباره» باشند که با اینکه مایکل کوئستا آنها را کارگردانی کرده، اما اصلا قابل مقایسه با شروع طوفانی اپیزود اول کنونی نیستند. با توانمندی که اسکارداپین شمهای از آن را در دو اپیزود آخری نشان میدهد، به نظر میرسد اگر او بتواند ایدههایی را که برای دردویل در آبنمک گذاشته، دقیقا همانطور که میخواهد پیاده کند، میتوان به فصل دوم «دردویل: تولد دوباره» امیدوار بود.
چارلی کاکس و وینسنت دنآفریو قلب تپندهی مجموعه هستند
پس از قریب به ده سال درخشان در فاز یک تا سه مارول، با ابرقهرمانهایی که یکی از دیگری بهتر بودند، حالا با مجموعهای از قهرمانان دست چندم و کاراکترهای بیخاصیت مواجه هستیم. حتی دانهدرشتهایشان مثل کاپیتان آمریکا هم دستخوش تغییرات عجیبی شدهاند. در میان کاراکترهای تازه در «دردویل: تولد دوباره» نیز هیچ شخصیتی وجود ندارد که به دل بنشیند. به جز مایکل گاندولفینی، که نسخهی دیگری از تونی سوپرانوی پدرش را بازی میکند، تعجب نخواهم کرد اگر حتی نام چری و هدر بهکل از ذهنتان رفته باشد.
در میان تمام این شخصیتهای فراموششدنی، دردویل، ویلسون فیسک و پانیشر بهترین کاراکترهای حال حاضر دنیای سینمایی مارول هستند و همهی آن هم به لطف سالهایی است که نتفلیکس اجازه داد چارلی کاکس، وینسنت دنآفریو و جان برنثال در نقشهای خود بدرخشند. امروز هم هرچه «دردویل: تولد دوباره» دارد مدیون این بازیگران است که به عاملیت تمام و کمال در کاراکترهای خود رسیدهاند و با تعهد کاری و علقهی شدید خود به این شخصیتها و طرفدارانشان، بیادعا حتی بیمعنیترین فیملنامهی تمام ادوار را به نحوی اجرا میکنند که اشک آدم را درمیآورد.
اگر چارلی کاکس، ویسنت دنآفریو و جان برنثال نبودند که شخصیتهایشان را از زیر دست نویسندگان نجات دهند، فاتحهی این کاراکترها خوانده بود. حتی احتمال میدهم تمام دیالوگهای پانیشر را هم خود برنثال نوشته باشد، چون هیچکس بهتر از او نمیداند در سر فرانک کسل چه میگذرد. خبر داریم که پانیشر جان برنثال نیز قرار است در سریالی مخصوص خودش ظاهر شود که همزمان با فصل دوم «دردویل: تولد دوباره» در دیزنی سال ۲۰۲۶ منتشر خواهد شد. خوشبختانه، برنثال قرار است در نویسندگی این سریال نقش مهمی داشته باشد.
نکات مثبت
- طراحی صحنههای اکشن
- اجرای تحسینبرانگیز چارلی کاکس و وینسنت دنآفریو
نکات منفی
- فیلمنامهی بیدروپیکر
- تدوین بیسلیقه و عجولانه
- تصمیمات اشتباه در فیلمبرداری و نورپردازی
صادقانه بگویم، نقصها زیاد است، اما فصل اول «دردویل: تولد دوباره» هیولای فرانکنشتاینی است که نمیتوان دوستش نداشت. با تمام آشفتگیهای فیلمنامه، تصمیمات عجیب و غریب در حوزهی فیلمبرداری و نورپردازی یا کارگردانیهای پرسشبرانگیز، سریال دیزنی لحظههای دوستداشتنی زیادی را هم بازگردانده است؛ چه در قالب بگومگوهای دردویل و پانیشر باشد، چه لحظات آرامتر با کرن و چه خشونت بیحدوحصر فیسک و اگر مارول به وعدهاش وفادار بماند، قرار است حداقل دو فصل دیگر از اینها را ببینیم. این خط، این نشان، امروز دردویل بهترین ابرقهرمان مارول و ویلسون فیسک بهترین شرور کل MCU است و اگر دیزنی نمیخواهد باخت دهد، باید بگذارد بازیگران با همکاری اسکارداپین همان سریالی را بسازند که میخواهند؛ سریالی که دردویل و طرفدارانش شایستگی آن را دارند.
شناسنامه سریال «دردویل: تولد دوباره» (Daredevil: Born Again)
سازنده: داریو اسکارداپین
نویسنده: داریو اسکارداپین، مت کورمن، کریس ارد
بازیگران: چارلی کاکس، وینست دنآفریو، دبورا ان وول، الدن هنسن، آیلت زورر، مایکل گاندولفینی، جان برنثال
محصول: ۲۰۲۴، ایالات متحده
امتیاز سایت IMDb به سریال: ۸.۴ از ۱۰
امتیاز سریال در سایت راتن تومیتوز: ٪۸۷
خلاصه داستان: مت مرداک بهخاطر مرگ یکی از عزیزترین نزدیکانش، تصمیم میگیرد برای همیشه نقاب دردویل را کنار بگذارد و به جای مشتهای گرهکرده، با وکالت به مردم بیگناه کمک کند. همزمان، ویلسون فیسک شهردار نیویورک میشود و مبارزهای همهجانبه علیه قهرمانان آتشبهاختیار به راه میاندازد. با فیسک در جایگاه قدرتمندترین مرد نیویورک، شهر از همیشه ناامنتر است و مت مرداک راهی نمیبیند جز اینکه زیر عهد گذشتهاش بزند…
نقد سریال «دردویل: تولد دوباره» دیدگاه شخصی نویسنده است و لزوما موضع دیجیکالا مگ نیست.
منبع: دیجیکالا مگ
source