من از اضطراب رنج میبرم و در سال 2024 به رکوردهای جدیدی در زمینه اضطراب غیرمنطقی و حملات عصبی دست یافتم که بر روی سلامت ذهنی، عملکرد در شغل، روابط خانوادگی و دوستانهام و… تأثیر گذاشت. طبیعتاً من با خودم فکر کردم که گذراندن وقت آزادم بر روی بازیای که نیازمند بردباری جدی و چرخهٔ بی پایان از چالشهای دشوار است ایدهٔ خوبی است: الدن رینگ.
سوای از اینکه فکر میکنید الدن رینگ چقدر سخت است یا نیست واضح است که بازی نیازمند زمان واکنش دقیق و وقتگذاشتن بر روی بهینهسازی درست قابلیتها و تجهیزات شخصیت بازی است. اگر نتوانید در برابر تهدیدات بهسرعت واکنش نشان دهید و بر روی طلسمهای اشتباه سرمایهگذاری کنید نمیتوانید خیلی در بازی پیشروی کنید و بهعنوان کسی که اضطرابش بر روی سروقت انجامندادن مسئولیتهایش و شکستخوردن در برنامهریزی برای آینده محوریت دارد ایدهٔ تجربهٔ الدن رینگ بهصورت جدی برایم هراسآور بود.
جرقهٔ این ایده پس از به پایان رساندن Flintlock خورد. با اینکه بازی چالشهای خیلی دشواری ندارد من را به یاد چرخهٔ هستهای سرگرمکنندهٔ بازیهای سولزمانند انداخت. بازی همچنین مرا برای تجربه ای مثل الدن رینگ آماده کرد. حقیقتش را بگویم با توجه به اضطرابم فکر کردم سرگرمی که می توانستم سرفرصت انجام دهم و در آن به تدریج راهم را بهسوی یک پیروزی غیرمنتظرانه باز کنم شاید برایم مفید باشد. من همچنین الدن رینگ را انتخاب کردم زیرا به من اجازه می دهد کاری را انجام دهم که خیلی به آن علاقه دارم: گشت و گذار. بسیاری به درستی گفته اند که ساختار جهان باز الدن رینگ فرمت سنتی دشوار ژانر سولزمانند را آسان تر کرده و به شما اجازه می دهد با سرعتی که ترجیح می دهید در بازی پیشروی کنید و با مبارزه با دشمنان سطح پایین تر قدرتمندتر شوید و این حقیقت دارد اما در چندین ساعتی که من صرف بازی کرده ام زمان زیادی را صرف گشت و گذار در جهان بازی و دوری از مبارزه کرده ام.
نوعی آرامش را میشود در محیط الدن رینگ حس کرد. چشماندازهای سرد و افسردهٔ آن با درخت باابهت اما زیبای اردتری مزین شده است و در پیشزمینه نوایی آرام اما سوگ برانگیز به گوش میرسد. صرفاً وجودداشتن در این فضا، در میان پرندگان و حیوانات دیگری که از یک سو بهسوی دیگر میروند برای من جذابیت زیادی دارد.
حیوانات در اکوسیستم بازی دارای جایگاهی هستند که من به آن حسودیام میشود: برخلاف من آنها مجبور نیستند آزمایشهای خشن و وحشیانه این بازی را تجربه کنند. من به گوسفندان تلو تلو خور، عقابهای متفکر، خرگوشهای جهنده شاد و خرم و آهوهای آرام غبطه میخورم. وجودیت آنها در این قلمروی فانتزی تاریک عاری از هرگونه خشونت است و من حاضر نیستم آنها را به ورطهٔ خشونت بکشانم فرقی نمیکند با کشتنشان چه آیتمی به دست میآورم. پس من به گرگها و خرسها هم کاری ندارم. پس حتی وقتی یک دشمن از ترس عقب نشینی میکند به دنبال کشتنش نیستم. با وجود خشونت زیادی که در الدن رینگ وجود دارد برای من این چالشها و درگیریها دعوتنامه ای هستند تا هرچه بیشتر به تعهدم پایبند بمانم و در جایی که نیاز نیست از خشونت استفاده نکنم. به این صورت، الدن رینگ به شکل عجیبی به یک پناهگاه برای دوری از معضلات و مشکلات زندگی شخصی ام تبدیل میشود. من به اینجا میآیم تا به آرامش دست پیدا کنم اما با این حال میخواهم بازی را تمام کنم و به این به معنای مشارکت در نبردهاست.
چالشهای الدن رینگ که بسیاری از آنها در ابتدا شاید دشوار باشند این تأثیر را دارند که به شما نشان میدهند هیچچیز غیرممکن نیست، اینکه شما میتوانید از یک تقلا بیرون بیایید و موفق شوید. همانطور که در یکی از نقدهای بازی گفته شده است: «این کار دشواری خواهد بود اما من از پس آن برمیآیم» من نیز به این جمله باور دارم و در رویارویی با چالشهای الدن رینگ خیلی احساس نگرانی نمیکنم. چالش تقصیر من نیست و صرفاً وجود دارد. من نمیتوانم به خاطرش خودزنی کنم. نمیتوانم خودم را سرزنش کنم و از این چالش سعی میکنم درس یاد بگیرم. من به آمدن به اینجا ادامه میدهم و سعی میکنم دفعهٔ بعد بهتر عمل کنم.
الدن رینگ تابهحال به من اجازهٔ دوری از استرسهای زندگی روزمرهام و باس شکنجه آور شک و اضطرابی که در ذهنم پرسه میزند را داده است. این بازی همچنین به من ارزش و اهمیت صبوری، استقامت و پذیرش ماهیت همه چیز را نشان داده است. من هم انتظار ندارم آن را به این زودیها تمام کنم. من این بازی را سرفرصت انجام میدهم زیرا زندگی اغلب اوقات به من فرصت چنین کاری را در جاهای دیگر نمیدهد. سرزمینهای میانه دارند بیشازپیش به من نشان میدهند که بخشندهتر و پذیراتر از هر جای دیگری هستند.
منبع: Kotaku
source