تینا پاکروان پس از تجربه موفق سریال «خاتون» در شبکه نمایش خانگی، این بار با «تاسیان» به سراغ دورهای دیگر از تاریخ معاصر ایران رفته است؛ دورهای که برای مخاطب ایرانی آمیختهای از نوستالژی، حساسیت تاریخی و تحولات فرهنگی-سیاسی است. در این اثر، او بار دیگر کوشیده است با بهرهگیری از قصه و شخصیتهای خیالی (با الهام از شخصیتهای واقعی)، یک دوره تاریخی مهم را بازآفرینی و روایت کند. این کار نیازمند دقت، ظرافت و جسارت فراوان است. نقد سریال «تاسیان» را در این مطلب بخوانید.
نقد و بررسی سریال «تاسیان»
«تاسیان» حول رابطه عاشقانه میان شیرین، دختری از طبقه مرفه و تحصیلکرده با پسری از خانوادهای مذهبی از طبقه بازار میچرخد. این رابطه در بستری از وقایع سیاسی پیش از انقلاب شکل میگیرد؛ زمانی که فعالیتهای ضد سلطنتی گروههای مذهبی و چپگرا و در مقابل، فشارهای ساواک، جامعه را به آستانه انفجار رسانده بود. امیر در چاپخانهای ظاهراً مهم کار میکند و به فرهنگ، هنر و ادبیات علاقهمند است. شیرین در دانشگاه هنر میخواند و کارش تصویرگری است و با کانون پرورشی همکاری میکند. در واقع او و دخترعمهاش با هم با کانون که در آن زمان شبکه فرهنگی هنری مهمی در کشور محسوب میشد، همکاری میکنند. دخترعمه (نازنین بیاتی) مینویسد و شیرین تصویرسازی میکند.
هشدار: در نقد سریال «تاسیان» خطر لو رفتن داستان وجود دارد!
هر دو دختر به واسطه طبقه اجتماعی اقتصادیشان در دنیایی امن، شاد، پر از عشق و مهر همراه با موسیقی و بزم و فرهنگ و هنر بزرگ شدهاند. تصویری ملموس از یک سبک زندگی جامعه ایرانی که از پیش از انقلاب و با ورود به مدرنیته به کشور در طبقات اقتصادی اجتماعی بالاتر شروع به شکلگیری کرد و بعد از انقلاب به طبقه متوسط هم رسید. تصویری که جامعه سنتی مذهبی با آن مشکل داشت و هنوز هم دارد. آنچه از نگاه سنتی، به جریان طاغوتی یا فرنگیمآبی منسوب است، در بستر خانواده در یکی از زیباترین و محترمترین شکلهایش در تاریخ تلویزیون ایران (با همه محدودیتها خط و قرمزها) در سریال جدید تینا پاکروان به تصویر کشیده شده است. از این بابت، میتوان جسارت و دقت پاکروان را در به نمایش گذاشتن این تصویر با تمام موانع و محدودیتهایی که میدانیم همچون هر فیلمسازی دیگری با آنها مواجه است، تحسین کرد. آنچه در سریال مبهم و احتمالاً خارج از اراده و اختیار است، موضعگیری قصهگو نسبت به سه جناحی است که به نمایش میگذارد.
با توجه به شناختی که از تینا پاکروان بهخصوص بعد از حضورش در شبکه نمایش خانگی پیدا کردهایم، او خودش را یک ایراندوست آزادیخواه میداند و قهرمانان قصهاش از همین آدمها هستند. حتی آنها که شرارت دارند در نهایت، میهندوستاند، مگر آنکه دشمن بیگانه باشند. شخصیت اشکان خطیبی در «خاتون» را به یاد بیاورید. احتمالاً خسرو (امیر) هم در پایان «تاسیان» سرنوشت مشابهی خواهد داشت. وطنپرستی از هر طبقه و جناحی شعار سریالهای تاریخی عاشقانه پاکروان بوده است. ژانر محبوب فیلمساز جوان که آشکارا دلداده نماد این ژانر در تاریخ سینما، شاهکار تمام دوران «بربادبرفته» است؛ ردپای «بربادرفته» را در سریالهای پاکروان به وضوح میتوان پیدا کرد که اتفاقاً از ویژگیهای خوب کارهای اوست. یک رت باتلری چه در طراحی گریم و چه در شخصیتپردازی میان شخصیتهایش به چشم میخورد. جسارت و جذابیت اسکارلتی را هم تا جایی که امکانات موجود اجازه میدهد، در قهرمانان زن میتوان دید. در «تاسیان» به جز اینها، یک شخصیت زن یادآور شخصیت بل واتلی «بربادرفته» است که البته ایرانیزه شده. اگر بازیگر شخصیت کسی دیگر بود، شاید در اجرا هم نتیجه بهتر میشد. اما به هر حال سخت است در شرایط فیلمسازی در ایران، خلق شخصیتی با الهام از بل واتلی!
این علاقه پاکروان در ارجاع به بخشهای مهمی از فرهنگ عامه در سریالهایش، کار جالب توجهی است. یک سبک قصهگویی مرسوم و محبوب در سینمای هالیوود است. موفقترین نمونهاش در سالهای اخیر، سریال «خانم میزل شگفتانگیز» بوده که پاکروان در «تاسیان» آشکارا تحت تأثیر آن است. این تأثیر را در میتوان در طراحی لباس، صحنه و حتی شخصیتپردازی و روابط میان شخصیتها هم مشاهده کرد. این الهام از منابع خارجی غالباً میان بازیگر و نقش، فاصلهای ایجاد کرده که در بعضی موارد باعث بیباوری مخاطب میشود. بازیگران فارسی حرف میزنند اما ایرانی به نظر نمیرسند. پاکروان به جز بازآفرینی شخصیتهای واقعی ایرانی و ارجاع مستقیم به بعضی رویدادهای تاریخی ما در روند قصهگویی که در مواردی در اجرا شکست میخورد (نمونهاش سخنرانی بیضایی در «تاسیان»)، در واقع قصهاش را با یک جور کلاژی از منابع محبوبش در تاریخ سینما و ادبیات تعریف میکند. یک دوره تاریخی مشخص معاصر را انتخاب میکند که با تنش و درگیری در کشور همراه باشد. به سیاق «بربادرفته» داستان عاشقانهای را محور اصلی قرار میدهد که مانعی بزرگ بر سر راهش است. این مانع هم عاطفی است هم به تاریخ و عقاید سیاسی شخصیتها ربط پیدا میکند. اتفاقات و سرنوشت زندگی شخصیتها تحت الشعاع درگیریها و وضعیت کشور قرار میگیرد. اغلب مثلث عاشقانه میسازد و قهرمانانش اضلاع این مثلث عاشقانهاند.
البته قهرمان اصلی زن است و اساساً شخصیتهای زن در سریالهایش خاص و مثبت و عمیقاند. پدر نقش بسیار مهمی در زندگی این زنان، به ویژه قهرمان اصلی دارد. مادر در قید حیات نیست. تفاوت شاخص هر دو سریال با «بربادرفته» این است که قهرمان زن پاکروان، همچون اسکارلت نزدیک به ضد قهرمان نیست؛ چه بسا در قامت قدیسه ظاهر میشود. جذابیت جنسیتی هم به خاطر فرهنگ و قوانین ما در حجاب بیرونی و درونی قرار میگیرد. از اساس همین فرهنگ است که پاکروان ترجیح میدهد قهرمان زنش نه مثل اسکارلت غالباً منفی و بیخرد باشد. وطندوستی و خانوادهدوستی در همهشان مشترک است. مثلث عاشقانه اما در «خاتون» در لحظاتی موفق بود. اما در «تاسیان» بعید است به جایی برسد. محمدرضا غفاری با آن شخصیتپردازی و گریم و اجرا نمیتواند ضلع سوم مثلث شود؛ رقیب قدری نیست. رابطه خیلی سطح بالایشان با شیرین شکل نمیگیرد.
این مشکل کارگردانی است. تمام کارهای سینمایی و تلویزیونی پاکروان در هدایت بازیگران در نزدیک شدن به نقشها و بازیگردانی دچار ضعفاند. در دل قصه عاشقانه شیرین و امیر، شخصیتهای متعددی ظاهر میشوند که هرکدام قرار است بخشی از فضای فکری، فرهنگی یا سیاسی جامعه پیش از انقلاب را بازتاب دهند. اما مشکل آنجاست که بازیگران در نقشهای خود جا نیفتادهاند. نمونه بارز این مسئله، شخصیت بلاتکلیفِ بابک حمیدیان است که نه از نظر اجرا و نه از حیث نگارش، هویت روشنی ندارد. لحن او، بازی او و حتی ظاهر او، با تصویری که فیلمنامه در پی ساختنش است در تضاد است. مثلاً معلوم نیست کارگردان از بابک حمیدیان چه خواسته که برای آن نقش به چنین لحن و بیانی رسیده است. بالاخره این شخصیت روشن و پیشرو است یا لمپن متحجر؟ جز این، چرا عشقش به دخترش و خانوادهاش اینقدر مصنوعی جلوه میکند. فقط به واسطه دیکتاتورمآبی شخصیت خالی از احساس به نظر نمیآید. اتفاقاً قرار است پر از احساس باشد اما پشت آن لحن لاتی که قرار است لهجه غلیظ اصیل تهرانی باشد، گم میشود. نمیتوانی باور کنی او پدر شیرین و برادر هماست و آنها را عاشقانه دوست دارد. جوانتر از شخصیت است. تقریباً به جز رضا بهبودی، همه بازیگران جوانتر از شخصیتهایشان به نظر میآیند. این تصنع در تمام شخصیتها و تمام روابط به چشم میخورد و این مشخصاً ضعف کارگردانی است که بازیگری کلاسیک را میپسندد اما در اجرایش ناموفق است.
قابها و میزانسنهای بیضاییوار هم کمکی به این نا روان بودن پلانها و بازیها نمیکند. انگار این استخوانبندی برای نرم شدن به غضروف نیاز دارد. با اینکه به لطف منابع الهامش و حرفهای زیادی که برای گفتن دارد، محتوای خوب و قصه جالبی برای گفتن دارد اما در روایتی روان از این قصه، خشک و نامنعطف به نظر بیاید. انگار دست و پای بازیگران در این قابها بسته است. این به ویژه در هوتن شکیبا که بازیگر توانایی است، به چشم میخورد. البته گریم بد شکیبا به شخصیت و بازیاش ضربه سنگینی زده است اما اگر قصد پاکروان روایت یک قصه عاشقانه داغ بوده و قرار است شکیبا جذاب باشد، باید گفت که نه تنها چنین نشده، بلکه شخصیت به شدت پسزننده است. این در شخصیتهای مرد «خاتون» هم دیده میشد. اگر منبع الهام پاکروان برای خلق یک مرد عاشق مصمم که برای رسیدن به عشقش حتی دست به کار غیراخلاقی هم میزند، رت باتلر بوده، این مردها حتی اشلی هم نیستند.
سکانسهای کند و طولانی با گفتوگوهای طولانی که در لحظاتی شعارگونه میشود، ظاهراً امضای سریالهای شبکه نمایش خانگی است و چارهای جز پذیرششان نیست. فیلمسازان ایرانی غالباً به ذائقه مخاطب امروز فکر نمیکنند. هر قسمت چهل یا پنجاه دقیقه از یک سریال را میبینی و کلاً فقط یک اتفاق مهم میافتد. همان هم با کش دادن پلانها و حرکات و نگاههای بازیگران به کندی روایت میشود. نیاز مبرمی به تماشای این سریالها با سرعت دوبل احساس میشود. طولانی شدن پلانها و سکانسها همراه با دیالوگگویی متأثر از بهرام بیضایی، در فضایی که نیازمند ریتم واقعگرایانهتری است، فضا را غیرواقعی کرده است. این مسئله در یک درام اجتماعی تاریخی به شدت آسیبزاست. یکی از نقاط ضعف همیشگی آثار پاکروان، نحوه دیالوگنویسی و اجرای آن است. گفتوگوهای بلند، پر از جملات ادیبانه و اغراقشده، که گویی وامدار سنت نمایشنامهنویسی بهرام بیضایی هستند، اما بدون درونیسازی آن سبک. نتیجه، فضایی مصنوعی و تصنعی است که با درام اجتماعی مورد نظر تناسبی ندارد. مونولوگهایی که بهجای پیشبرد قصه، ذهن مخاطب را از روایت دور میکنند و واقعنمایی را مخدوش میسازند.
از جمله مشکلات فنی قابل توجه سریال، گریم بازیگران است که بهویژه در قابهای دیجیتال و با کیفیت تصویربرداری امروزی، ضعف آن دوچندان نمایان میشود. گریمهایی که شاید برای دوربینهای نگاتیوی سالهای گذشته مناسب بودند، اما امروز با وضوح بالا، جزئیاتی از صورت بازیگران را آشکار میکنند که نباید دیده شود. این درباره بازیگرانی چون صابر ابر و هوتن شکیبا بهشدت محسوس است. میتوان تار تار پروگ شخصیتهای مرد را شمرد. (و آن چه رنگ مویی برای هوتن شکیباست؟) سبیل و ابروی صابر ابر البته نسبت به قسمتهای اول بهتر شده اما این گریم اغراقآمیز بیشتر مناسب برنامههای نمایشی تلویزیون است که در آن مقامات پیش از انقلاب و اعضای ساواک را به شکلی کاریکاتوری گریم میکردند. گریم به طور ویژه به شخصیتهای مرد «تاسیان» آسیب زده است. زنان که اساساً مشکلات دیگری در گریم پیدا میکنند؛ با این حال، وضع گریم زنان از مردان بهتر است.»
در بازآفرینی شخصیتهای واقعی، احمدرضا احمدی و عباس کیارستمی بهمراتب بهتر از مسعود کیمیایی و بهرام بیضایی بودند. با این حال، کار کارگردان به ویژه در بازار کساد و بیحوصله و بیسلیقه فیلم و سریالسازی امروز، جسورانه و تحسینبرانگیز است. مثلاً آن بازخوانی ترانه فهیمه اکبر در سریال «خاتون» و بازسازی شخصیت اکبر با غزل شاکری، درست است که به خاطر محدودیتها، به صورت دونفره با اشکان خطیبی انجام شد (صدای زن به تنهایی اجازه پخش نمیگیرد، بنابراین خطیبی با شاکری در آواز همراهی کرد؛ البته پیانو را هم نواخت)، اتفاق جالبی بود. کمتر کسی چنین کارهایی میکند. آن هم در مدیوم شبکه نمایش خانگی که هدف لزوماً ساخت یک اثر هنری خوب نیست. «تاسیان» از این نظر از سایر محصولات شبکه نمایش خانگی پیشتر است. تفاوت کیفیت و استانداردها و هدفش کاملاً مشهود است.
«تاسیان» با تمام ضعفهای کارگردانیاش در فضاهای داخلی بهتر از فضاهای بیرونی عمل میکند. اساساً بازآفرینی یک دوره تاریخی پیش از انقلاب با محدودیتها و خط قرمزهای فیلم و سریالسازی کار سختی است. اکثر فیلمهایی که این دورهها را به تصویر میکشند، در ارائه تصویری حقیقی شکست میخورند. «تاسیان» از این نظر جزو نمونههای نسبتاً موفق است. بهخصوص در پوشش خانمها نهایت تلاشاش را کرده است که فضا را نزدیک به واقعیت جلوه دهد. سکانس جشن تولد در رستوارن نسبتاً خوب در آمده بود. طراحی صحنه به فصاسازی داخلی کمک کرده است. علاقه فیلمساز به شکوه فضاسازی آثار مهرجویی و حاتمی کاملاً مشهود است. اما در فضاهای بیرونی که به واسطه دوره تاریخی قصه با تنش و درگیری همراه است، او سعی میکند با نمایش درگیریها در دانشگاه همزمان با دستگیریها و بازجوییهای ساواک این تنش را به نمایش میکشد. در انتقال احساس تنش البته تنها تا حدی موفق است اما صحنههای درگیری به آن اندازهای که باید تأثیرگذار و واقعی درنیامدهاند و در تصویر فضای حاکم بر جامعه آن روزها در تهران موفق نیست.
با اینکه در طراحی صحنه و لباس تلاش زیادی شده است اما بعضی ارجاعات زمانی و تاریخی با واقعیت همخوان نیستند. اشاره به ترانههایی که هنوز ساخته نشدهاند یا نقل قولهایی که به آن برهه تاریخی تعلق ندارند، از جمله مواردی هستند که برای یک اثر تاریخی ضعف محسوب میشوند. اینها را شاید بتوان به حساب «جهان خیالی» کارگردان گذاشت، اما در بازنمایی یک دوره خاص، وفاداری به جزئیات ضروری است. ادبیات شخصیتها هم به این ناهمخوانی تاریخی دامن میزند. در هر دو سریال «خاتون» و «تاسیان»، زبان شخصیتها با زمان وقوع داستان همخوانی ندارد. استفاده از اصطلاحاتی نظیر «درجهیک» که در در ادبیات امروز رایج است، به فضای تاریخی داستان ضربه میزند. این مسئله در مجموع به مصنوعی جلوهکردن فضا دامن میزند. شخصیتهای «خاتون» و «تاسیان» در دو دوره زمانی مختلف همه با ادبیات آشنای امروز حرف میزنند. بنابراین، نمیتوانی باور کنی این شخصیتها دارند در نیمه دوم دهه پنجاه با هم می یا کافه مینوشند. فکر میکنی صابر ابر و هوتن شکیبا با گریمی بد دارند ادای میگساری به شیوه «گوزنها» را در میآورند. اینکه شخصیتهای این چنینی همه آدمهای بد و شخصیتهایی منفی هستند که جای خود را دارد. باید در پرداختن به این دوره از تاریخ ما باشند.
تینا پاکروان همچون بسیاری از فیلمسازان نسل بعد از انقلاب، مجذوب بزرگان فرهنگ و هنر ایران نظیر علی حاتمی، داریوش مهرجویی، عباس کیارستمی، بهرام بیضایی، مسعود کیمیایی و… است. او از هر فرصتی برای ادای دین به آنها استفاده میکند. از هر کدام از این کارگردانها میتوان نشانهای را در «تاسیان» پیدا کرد. رفاقت شخصیت هوتن شکیبا و صابر ابر ساواکی، رابطه یک مأمور ساواک با زنی که نمیداند همسرش کیست، اینها را از سینمای کیمیایی وام گرفته است. نام یکی از اپیزودها «خط قرمز» است. از عناوین هر اپیزود میتوان ادای دین فیلمساز به فضای فرهنگی آن دوره، هنرمندان شاخصش و البته اشاره به وامگیری از کارهای آنها را مشاهده کرد. تیتراژ برگرفته از تصویرسازی کتاب «ماهی سیاه کوچولو» صمد بهرنگی که نتیجه همکاری او با کانون بود و بانی شناخته شدن گسترده عمومیاش، ادای دین کلی اثر به کانون پرورشی فکری کودکان و نوجوانان، به عنوان یک نهاد فرهنگی هنری در فرهنگ و خاطرهسازی برای یک نسل، است.
نکات مثبت
- قصه پرکشش
- عبور ظریف از خط قرمزها
- ارجاعات فرهنگی تاریخی جالب توجه
- طراحی صحنه و لباس، نسبتاً موفق در بازسازی گذشته
- باکیفیت و دغدغهمند در قیاس با سایر محصولات شبکه نمایش خانگی
- جسارت در بازسازی و پرداختن به یک دوره تاریخی حساس با قصهای زنانه
نکات منفی
- گریم ضعیف
- دیالوگهای گلدرشت و شعاری
- پلانها و سکانسهای طولانی و ریتم کند
- بیدقتی در بعضی ارجاعات فرهنگی و ضعف در بازآفرینی بعضی شخصیتهای حقیقی
«تاسیان» را میتوان ترکیبی از ارجاعات به آثار شاخص سینما و ادبیات ایران در دهههای گذشته دانست. با این حال، این کلاژ فرهنگی، هرچند پر از علاقه و احترام است، اما به دلیل عدم انسجام فرمی، اغلب باسمهای و سطحی جلوه میکند. نگاه هنوز خام و تجربی کارگردان در اجرای این ترکیب، باعث شده تا اثر نهایی نتواند به بلوغ مورد انتظار برسد. پاکروان با «تاسیان» بار دیگر قصهای زنانه را روایت میکند. شیرین، شخصیتی تحصیلکرده، اخلاقگرا، وطندوست و مستقل است که باید در غیاب مردان اطرافش، مسیر زندگی خود را تعیین کند. کارگردان به نقش زن در ساخت تاریخ باور دارد و این نگرش، در روایت و نگاه اثر بهوضوح دیده میشود. «تاسیان» بدون تردید اثری متفاوت در شبکه نمایش خانگی است. طراحی دقیق، بازسازی پرزحمت و نگاه فرهنگی تینا پاکروان قابل ستایش است. با این حال، مشکلات جدی در اجرا، شخصیتپردازی، گریم، ریتم روایی و دقت در جزئیات تاریخی، از نقاط ضعف اصلی این سریال هستند.
«تاسیان» بیش از آنکه یک درام تاریخی کامل باشد، تجلیلی شاعرانه از یک دوران است؛ تجلیلی که گاه درخشان و گاه خامدستانه است. اما جسارت در پرداخت، آن را به تجربهای قابل تأمل تبدیل میکند؛ تجربهای که با تکامل بیشتر، میتواند به آثاری ماندگار بدل شود. تلاش کارگردان در بازسازی یک دوره حساس تاریخی که نسبتاً در آن موفق است، در کنار هوشمندی در ارجاعات بینامتنی، مخاطب را به دنیایی دعوت میکند که بسیاری از تماشاگران ایرانی با آن احساس نزدیکی و نوستالژی دارند. آنچه تینا پاکروان به تصویر میکشد، دنیایی است با شکوه و آراسته که علیرغم بحرانهای سیاسی و اجتماعی زمانهاش، سعی دارد زیبایی را حفظ کند. این نگاه رمانتیک و تا حدی آرمانگرایانه، گرچه جذابیت بصری و روایی دارد، اما در برابر دقت تاریخی و واقعگرایی عقب مینشیند. ارجاع به ترانهای که هنوز در آن سالها ساخته نشده یا دیالوگی که با لحن امروز ادا میشود، اشتباهات کوچکی نیستند.
سریال «تاسیان» با چند حاشیه مواجه بوده است. تینا پاکروان، کارگردان این سریال، نسبت به توقیف آن واکنش نشان داد و گفت بعضی انتقادات به صورت سازمانیافته و هدفمند علیه سریال مطرح شده است. او همچنین به تفاوت نگاهها نسبت به نمایش مأموران ساواک در سریالهای مختلف اشاره کرده و تأکید کرده که نمیتوان همه را با یک دیدگاه نشان داد. در مقابل، بعضی رسانهها از محتوای سریال دفاع کرده و آن را تلاشی برای نشان دادن عشق و وطندوستی در بستر تاریخی میدانند. به عنوان مثال، روزنامه ایران به تم اصلی سریال اشاره کرده و آن را دستمایهای برای روایت عاشقانه در دل تاریخ معرفی کرده است.
شناسنامه سریال «تاسیان»
سال پخش: 1403-1404
نویسنده و کارگردان: تینا پاکروان
بازیگران: هوتن شکیبا، مهران مدیری، نازنین بیاتی، صابر ابر، بابک حمیدیان، پانتهآ پناهیها، محمدرضا غفاری، مهسا حجازی، محمدرضا شریفینیا، مجید یوسفی، پوریا شکیبایی، نسرین نصرتی
ژانر: ملودرام، عاشقانه، تاریخی
خلاصه داستان: امیر و شیرین در روزهای پرتلاطم دهه پنجاه ایران پیش رابطه عاشقانهای را با هم آغاز میکنند.
نقد سریال «تاسیان» دیدگاه شخصی نویسنده است و لزوما موضع دیجیکالا مگ نیست!
منبع: دیجیکالا مگ
source