سودربرگ از زمانی که با یک فیلم بحث‌برانگیز پا به عرصه‌ی کارگردانی گذاشت، تابه‌امروز تقریبا هرسال فیلمی داشته و شاید کلید تداوم او  در این است که خود را ملزم به ساخت یک فیلم همه‌چیز تمام نمی‌داند؛ همین که چندتایی ایده‌ی تازه را در آن اجراء کند، برای خودش بس است. سودربرگ با «کیف سیاه» (Black Bag) دست خود را در تریلرهای جاسوسی امتحان کرده است. اما هرچه کارگردانی و تدوین سودربرگ در این فیلم می‌درخشد، فیلمنامه‌ی ضعیف، کلیت فیلم را پایین می‌کشد. در نقد فیلم «کیف سیاه» به اعتمادبه‌نفس کاذبی که در جای‌جای فیلم دیده می‌شود، اشاره می‌کنم.

«کیف سیاه» فیلم تازه‌ی درام جاسوسی استیون سودربرگ (که بیشتر درام است و کمتر جاسوسی) به‌فاصله‌ی دوماه از فیلم ترسناک تجربی او «حضور» (Presence) منتشر شده و همکاری دیگری است بین فیلمنامه‌نویس قهار، دیوید کپ که اولین بار با هم روی فیلم «کیمی» (Kimi) کار کرده بودند. «کیف سیاه» ثابت می‌کند که سودربرگ و کپ ایده کم ندارند؛ اما مثل الکس گارلند، دقیقا نمی‌دانند این ایده‌ها را چطور اجرا کنند؛ ایده‌هایی که گاه از یک عبارت فراتر نمی‌روند: فیلم ترسناکی از منظر روح، فیلم جاسوسی با تأکید بر روابط عاشقانه‌ی کاراکترها به جای اکشن و رمز و راز. با اینکه می‌توان گفت ایده‌ی سودربرگ در «حضور» تقریبا به بار نشست، «کیف سیاه» نمی‌تواند به خال بزند و نتیجه‌اش شده فیلمی میان‌مایه و از نظر بصری قابل‌قبول که هیچ حرف تازه‌ای برای گفتن ندارد و در میان فیلم‌های استیون سودربرگ گم خواهد شد.

هشدار؛ در نقد فیلم «کیف سیاه» خطر لو رفتن داستان وجود دارد

نقد فیلم «کیف سیاه»؛ یک تریلر جاسوسی که نه تریلر است و نه در آن جاسوسی

فیلم «کیف سیاه» - مایکل فاسبندر

در عالم جاسوسی «کیف سیاه» به مأموریت مخفی اشاره دارد که در آن یک مأمور یا جاسوس برای به دست آوردن اطلاعات به ساختاری محرمانه نفوذ می‌کند. کیف سیاه می‌تواند به معنای واقعی کلمه به کیف ابزاری که جاسوس با خود حمل می‌کند هم اشاره داشته باشد. در فیلم سودربرگ، کیف سیاه به استعاره‌ای از تمام رازها و دروغ‌هایی تبدیل می‌شود که قهرمان داستان از آن بی‌خبر است.

مایکل فاسبندر و کیت بلانشت در این تریلر جاسوسی نقش دو جاسوس مزدوج را بازی می‌کنند، اما زندگی‌اشان دقیقا خلاف چیزی است که در فیلمی مثل «آقا و خانم اسمیت» (Mr. & Mrs. Smith) دیده‌اید. جرج (فاسبندر) یک مأمور اطلاعاتی با ظاهری اتوکشیده و رفتاری عصاقورت‌داده است، همسرش کاترین اما زنی جذاب است که به نظر می‌رسد رازهایی را از جرج پنهان کرده باشد. هردو برای آژانس جاسوسی یکسانی کار می‌کنند و زندگی مشترک فوق‌العاده‌ای دارند؛ رابطه‌ای که حتی حسادت دوستان جاسوس دیگرانشان را نیز برمی‌انگیزاند. تعهد و اعتماد موجود بین جرج و کاترین اما خدشه‌دار می‌شود. جرج می‌فهمد که یک نفوذی، اطلاعات محرمانه‌ای را به بیرون درز داده و در میان مظنونین، نام همسر خودش هم به چشم می‌خورد. ازاینجا جرج نقشه‌ای را برای آشکارسازی نفوذی برپا می‌کند که بخش اعظم آن به رویارویی‌هایی به سبک آگاتا کریستی با تمام مظنونین بستگی دارد؛ البته بدون تمام هوشمندی و ریزه‌کاری‌های کریستی.

باوجود تلاش‌های یک مأمور اطلاعاتی میهن‌پرست، جرج با تعقیب کردن ماهواره‌ای همسرش و اعتمادی که به او دارد، متوجه می‌شود که نفوذی نمی‌تواند کاترین باشد؛‌ بلکه کسی برای او پاپوش دوخته است. پیگیری‌های جرج او را به سمت و سویی غیرمنتظره می‌کشاند و در نهایت، رئیس خودش، استیگلتز (پیرس برازنان) نفوذی از آب درمی‌آید که با همکاری یکی دیگر در گروه شش نفره‌ی دوستان جاسوس با اهداف میهن‌پرستانه آتش‌به‌اختیار عمل کرده‌اند.

مایکل فاسبندر

داستان «کیف سیاه» پیچیدگی خاصی ندارد؛ اما خود فیلم انگار به دیالوگ‌های بازیگران و پیچش‌های فیلمنامه غره است و انگار خبر ندارد کاراکترها بیش از اندازه حرف می‌زنند و مثل فیلم‌های سابق سودربرگ تلاش شده تا این دیالوگ‌ها زیرکانه به نظر برسد؛ اما  تکراری و زورکی از آب درآمده است. مهم‌تر از همه، این دیالوگ‌ها فراتر از آنچه برای پیشبرد مک‌گافین فیلم ضروری است نیستند و کمکی به شخصیت‌پردازی نمی‌کنند، نتایج دیالوگ‌ها و اقدامات کاراکترها نیز هیچ تأثیر برجسته‌ای بر دنیای بیرون از عالم روابط شخصی آن‌ها نمی‌گذارد. حتی دروغ‌ها و خیانت‌هایی که درباره‌ی روابط کاراکترها آشکار می‌شوند، اهمیتی ندارند، چون زیربنای لازم برای آشنایی با شخصیت‌ها فراهم نشده است.

دیوید کپ فیلمنامه‌ی خود را براساس ابتدایی‌ترین فرمول ژانر جاسوسی نوشته که البته در آن مک‌گافین داستان (نرم‌افزاری به نام سورس) به ابزاری برای بررسی روابط شخصیت‌ها مبدل می‌شود. به سبک تمام فیلم‌های جاسوسی در «کیف سیاه» صحنه‌ی مخفی‌کاری، دکمه‌زنی‌های بی‌منطق روی کیبورد و دل‌وقلوه دادن‌های زنان و مردان زیبا وجود دارد؛ البته چون دیگر نمی‌توان یک فیلم یا سریال بدون سکانس تراپی ساخت، اساسا یک کاراکتر تراپیست هم به کل فیلم اضافه شده که فقط درباره‌ی پول‌دوستی کاترین به خاطر سرنوشت مادرش به ما اطلاعات می‌دهد.

10 فیلم جاسوسی برتر که بر اساس واقعیت ساخته شده‌اند

اعتمادبه‌نفس کاذب مشکل اصلی فیلم است

فیلم «کیف سیاه»

سودربرگ در «کیف سیاه» علاوه بر کارگردانی، خود فیلمبرداری و تدوین فیلم را برعهده داشته که در نهایت هرچه داستان، دیالوگ‌ها و اجرای بازیگران اصلی فیلم کم دارد، در تکنیک و تدوین جبران شده است؛ دو-سه صحنه‌ی برجسته در کل یک ساعت و نیم فیلم وجود دارد: اول مواجهه‌ی شش شخصیت سر میز شام که در آن سودربرگ با زاویه‌ی دوربین خود، احساس جدایی بین بیننده و کاراکترها ایجاد کرده است؛ انگار ما شاهد اجرای تئاتری روی صحنه هستیم که بازیگرانش از حضور حضار خبر ندارند. به مرور و با بالا گرفتن دعوای کاراکترها، دوربین هم به آن‌ها نزدیک می‌شود و قاب‌های نزدیک از چهره در ترکیب با نورهای شدیدی که توی چشم می‌زند، فضای آزاردهنده‌ای را می‌سازند؛ فضایی که در یک اوج تصنعی با فروکردن چاقو در دست یکی به پایان می‌رسد.

دومین سکانس برجسته به بازجویی شخصیت‌ها از سوی جرج بازمی‌گردد که با اینکه رفت‌وبرگشت‌هایش کمی کش پیدا می‌کند، اما یکی از معدود صحنه‌هایی است که در آن به دیالوگ‌های اکسپوژر برای پیشبرد داستان اتکا نشده است. دوربین مدام بین بازجو، متهم و صفحه‌ی کامپیوتر در نوسان است که بدون توضیح تشریحی، راست و دروغ ادعاهای آن‌ها را نشان می‌دهد. در این سکانس نیز طراحی دکور و تناژ سرد تصویر و محیط برجسته می‌شود که تصمیمی درست برای یک فیلم جاسوسی بوده است.

سودربرگ برای اکثریت زمان فیلم ترکیب رنگی سردی را رعایت می‌کند و زمانی که نورهای گرم به تصویر وارد می‌شوند، به خاطر زیاده‌روی در آن، بیشتر از صمیمیت حسی از اختناق را تداعی می‌کند؛ انتخابی که به درستی احساس لازم برای صحنه‌های مواجهه‌ی بین شش شخصیت، در آغاز و پایان فیلم را ساخته است. سودربرگ توانسته طراحی صحنه و لباس زیبای فیلم را به خوبی به تصویر منتقل کند که اساسا از هر جنبه‌ی دیگر فیلم، بهتر از آب درآمده‌اند. البته نورپردازی در «کیف سیاه» توی ذوق می‌زند؛ به به‌ویژه جای‌گذاری منابع نور که بیشتر باید به عنوان جنبه‌ی تزئیینی در صحنه قرار می‌گرفته‌اند، اما به دلایلی نامعلوم، سودربرگ حسابی روی آن‌ها مانور داده، درحالی که در اتکا به آن‌ها در فیلمبرداری زیاده‌روی شده است. متأسفانه مشکلات مربوط به نورپردازی معلوم نیست در امروز سینما و تلویزیون از کجا ریشه می‌گیرند؛ انگار تمام نورپردازان هالیوود یک‌باره بازنشسته شده‌اند. به جز این‌ها، از میزانسن و قاب‌بندی‌های دقیق و شیک، تا ریتم درست تدوین، مهر سودربرگ پای فیلم خورده است؛ درعین‌حال، به نظر می‌رسد سودربرگ در «کیف سیاه» بیشتر حواسش به فیلمبرداری بوده و گویا داستان و هدایت بازیگران را از یاد برده است.

برای مثال، فیلم با افتتاحیه‌ای پرزرق و برق از نظر تکنیکی و بی‌خاصیت از نظر فیلمنامه‌ای آغاز می‌شود. دوربین بدون کات فاسبندر را از زمان ورود به یک کلوب پرسروصدا تا خروج از آن دنبال می‌کند تا شخص دومی را ببیند که اطلاعات لازم برای مک‌گافین فیلم را به او می‌دهد؛ شخص دومی که پس از به پایان رساندن هدف خود، به‌سرعت از داستان حذف می‌شود و مرگ او تکاپوی زیادی، نه بین کاراکترها و نه در بینندگان برنمی‌انگیزاند. ازاین‌رو به نظر می‌رسد سکانس کلوب تنها برای نشان دادن توانایی‌های فیلمبرداری سودربرگ در فیلم گنجانده شده است. توانایی او در هدایت بازیگران اما چنگی به دل نمی‌زند. خوشبختانه، سودربرگ به این ضعف خود آگاه است و اغلب از بازیگران درجه‌یک در فیلم‌هایش استفاده می‌کند که نیازی به تاتی‌تاتی‌بردن ندارند.

کیت بلانشت

سودربرگ خوب می‌داند چطور یک گروه بازیگران پرستاره را در فیلم‌هایش مدیریت کند؛‌ فرقی ندارد برد پیت و جرج کلونی باشد، یا کیت بلانشت و مایکل فاسبندر، او از این چهره‌ها اجراهایی متوسط بیرون می‌کشد تا کارگردانی خودش در سایه‌ی آن‌ها گم نشود. مایکل فاسبندر در «کیف سیاه» به یکی از متودهای معمول بازیگری خود رجوع و باری دیگر نقش کاراکتری حساب‌گر، مقرراتی و حرفه‌ای را بازی می‌کند که رد آن حتی در مگنیتوی «مردان ایکس» هم دیده می‌شود، چه رسد به «قاتل» (The Killer) دیوید فینچر که همین یکی دو سال پیش آمد. در مقابل، کیت بلانشت هم اخیرا روی دور افتاده و از «کوچه‌ی کابوس» (Nightmare Alley) گرفته تا «تار» (Tár) و «سرزمین‌های مرزی» (Borderlands)، مدام در نقش زنان قدرتمندی بازی می‌کند که از جذابیت خود خبر دارند و آن را به ابزار قدرت خود مبدل کرده‌اند.

در کنار این دو، بازیگران نقش‌های فرعی مثل تام برک، نائومی هریس و ماریسا آبلا بیشتر می‌درخشند. به ویژه برک و پیرس برازنان وجهی کمیک‌گونه به کاراکترهای فردی و استیگلتز آورده‌اند که فیلم را از خشکی معمول آن خارج کرده است. برای نقش استیگلتز، کاراکتری که حضوری کوتاه اما مؤثری دارد، انتخاب بازیگری درشت، هم در نام و هم در اجرا ضروری است و برانسن هم در به راحتی در قالب این کاراکتر جولان می‌دهد؛ البته دیالوگ و فیلمنامه به داد او نرسیده و جذابیت استیگلتز در هرچه هست، در بازنمایی خود برانسن نهفته شده است.

نکات مثبت

  • طراحی صحنه و لباس عالی
  • فیلمبرداری و تدوین با ریتم خوب

نکات منفی

  • اجرای تکراری فاسبندر و بلانشت
  • فیلمنامه‌ی کلیشه‌ای و دیالوگ‌های ضعیف


فیلمنامه‌ی دیوید کپ وقتی را هدر نمی‌دهد. «کیف سیاه» یک فیلم مختصر و مفید است که به سرعت چالش را آشکار می‌کند، قهرمان را در بازی موش و گربه می‌اندازد، با روان بیننده بازی می‌کند که به چه کسی میتوان اعتماد کرد، در نهایت با معرفی خیانتکار و حل چالش، همه چیز به خوبی و خوشی به پایان می‌رسد. با تمام مشکلاتی که پیش‌تر ذکرشان به میان آمد، باید اذعان کرد که در واقع چیزی در فیلم وجود ندارد که کسی دوست نداشته باشد؛ فقط ردی از خود در ذهن بیننده به جا نمی‌گذارد. «کیف سیاه» یکی از فیلم‌های بهتر این روزهای استریمینگ است؛ حداقل کارگردانش کارگردان است، بازیگرانش بازیگر و بااینکه داستان ندارد و نورپردازی فیلم کمی چشم را می‌زند، اما حداقل دیدنش به طراحی لباس و صحنه‌ی زیبای آن می‌ارزد و در ۹۴ دقیقه، دیدنش وقت زیادی از شما نمی‌گیرد.

شناسنامه فیلم «کیف سیاه» (Black Bag)

کارگردان: استیون سودربرگ
نویسنده: دیوید کپ
بازیگران:  مایکل فاسبندر، کیت بلانشت، ماریسا آبلا، تام برک،‌ پیرس برازنان
محصول: ۲۰۲۵، ایالات متحده
امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷ از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز:  ۹۶٪
خلاصه داستان: جرج وودهاوس یک مأمور اطلاعات بریتانیایی است که باید یک نفوذی را در آژانس جاسوسی که خودش و همسرش، کاترین، در آن کار می‌کنند، پیدا کند؛ نفوذی که مسئول گم شدن اطلاعات حساس نرم‌افزار «سورس» است. اما رفتار مشکوک همسرش و اخباری که از گوشه و کنار به گوش او می‌رسد، شک جرج به کاترین را بالا می‌برد. جرج که نمی‌خواهد رابطه‌ی وفادارانه‌اشان خدشه‌دار شود، نقشه‌ای برای شناسایی نفوذی پیاده کرده و کاترین و پنج مظنون دیگر را به شام دعوت می‌کند؛ شامی که به آشکارسازی اسراری فراتر از انتظار برای مدعوین می‌انجامد…

نقد فیلم «کیف سیاه» دیدگاه شخصی نویسنده است و لزوما موضع دیجی‌کالا مگ نیست.

منبع: دیجی‌کالا مگ

source

توسط chehrenet.ir