نیکولو ماکیاولی بدون شک یکی از مهم‌ترین متفکران سیاسی در تاریخ غرب است. آثار او، قرن‌ها پس از انتشار اولیه، همچنان مورد بحث قرار می‌گیرند و اهمیت خود را حفظ کرده‌اند. این اندیشمند فلورانسی، مانند بسیاری از شخصیت‌های تاریخی، راه خود را به فرهنگ عامه‌ی معاصر باز کرده است، هرچند اغلب به شکلی کاریکاتورگونه. دیدگاه‌های او درباره‌ی اخلاق و قدرت در طول سال‌ها به شدت تحریف شده و تصویری سوگیرانه از ماکیاولی ارائه داده است. واژه‌ی «ماکیاولیایی» (Machiavellian) بارزترین نمونه‌ی این تحریف است؛ اصطلاحی که با وجود کاربرد عمدتاً منفی آن، همچنان میان تاریخ‌دانان، فیلسوفان و دانشمندان علوم سیاسی محل اختلاف نظر بوده است.

اما ماکیاولی‌ای که امروز قصد بررسی‌اش را داریم، این ماکیاولی نیست.

در این مقاله، به نسخه‌ی مجازی نیکولو ماکیاولی خواهیم پرداخت، همان شخصیتی که به اتزیو آئودیتوره و محفل اساسین‌ها در فرنچایز «اساسینز کرید» یاری رساند. او در «اساسینز کرید ۲» (Assassin’s Creed 2) و «اساسینز کرید برادرهود» (Assassin’s Creed Brotherhood) حضور به عمل رساند، دو بازی که در آن‌ها این دو شخصیت فلورانسی در کنار یکدیگر علیه توطئه‌ی تمپلارها در دوران رنسانس ایتالیا مبارزه می‌کنند. البته حضور ماکیاولی در فرهنگ عامه فقط به این بازی‌ها محدود نمی‌شود؛ سریال‌هایی درباره‌ی خاندان بورجیا و دیگر آثار مرتبط با ایتالیای دوران رنسانس نیز او را به‌عنوان چهره‌ای برجسته به تصویر کشیده‌اند. بااین‌حال، «اساسینز کرید ۲» و «برادرهود»، برجسته‌ترین نمونه‌ها از حضور ماکیاولی در دنیای بازی‌های ویدیویی به شمار می‌آیند.

در ادامه‌ی این مقاله، تلاش خواهم کرد تصویری خلاصه از شخصیت ماکیاولی در مجموعه‌ی «اساسینز کرید» ارائه دهم و او را با ماکیاولی واقعی مقایسه کنم تا ببینیم یوبی‌سافت افکار ماکیاولی را کجا اشتباه و کجا درست تفسیر کرده است. حال بیایید وارد آنیموس (Animus) شویم و سفر تاریخی خود را آغاز کنیم.

هدف نیکولو ماکیاولی از نوشتن کتاب «شهریار» چه بود؟

نقش ماکیاولی در «اساسینز کرید»

با ورود به دوره‌ی رنسانس ایتالیا در لباس اتزیو آئودیتوره دا فیرنزه، طولی نمی‌کشد که ماکیاولی را ملاقات می‌کنیم.

در دنیای «اساسینز کرید»، نیکولو ماکیاولی عمدتاً به‌عنوان مشاور، استراتژیست ماهر و مامور اطلاعات با خاندان آئودیتوره همکاری می‌کند. او به‌عنوان نیرویی در پس‌زمینه، نقش پررنگی در پیشبرد داستان «اساسینز کرید ۲» و «برادرهود» ایفا می‌کند.

در «اساسینز کرید ۲»، ماکیاولی به ما کمک می‌کند برادران مزدور اورسی (Orsi) را از شهر متحد فورلی (Forli) بیرون برانیم. او همچنین نقشی کلیدی در براندازی جیرولامو ساوونارولا، راهب تندروی حاکم بر فلورانس که به خاطر اجرای رویداد «آتش‌سوزی غرایز نفسانی» (Bonfire of the Vanities) شهرت دارد، ایفا می‌کند. در ادامه، ماکیاولی به محفل اساسین‌ها کمک می‌کند تا به «سیب عدن» دست پیدا کنند؛ ابزاری قدرتمند که در نبرد علیه قدرت مذهبی خاندان بورجیا و توطئه‌ی تمپلارها مورد استفاده قرار می‌گیرد.

در «اساسینز کرید برادرهود»، پس از مرگ ماریو آئودیتوره، عموی اتزیو، ماکیاولی به رهبر محفل اساسین‌های ایتالیا تبدیل می‌شود. در خیابان‌های کهن رم، او و اتزیو علیه سلطه‌ی فاسد خاندان بورجیا، که با محفل تمپلارها رابطه‌ی نزدیکی دارد، می‌جنگند.

اساسینز کرید و ماکیاولی

ماکیاولی در «اساسیز کرید: برادرهود»

چند ساعت پس از شروع بازی، ماکیاولی تصمیمی نسبتاً غیرمنتظره می‌گیرد: او از رهبری اساسین‌های ایتالیا کناره‌گیری کرده و این جایگاه را به اتزیو آئودیتوره می‌سپارد و عنوان «استاد» (Mentor) را به او اعطا می‌کند. اتزیو در پاسخ، با قدردانی اعلام می‌کند که ماکیاولی همچنان مورداعتمادترین مشاورش باقی خواهد ماند، نقشی که احتمالاً به واقعیت تاریخی نیکولو ماکیاولی نزدیک‌تر است. در همین لحظه است که فاش می‌شود ماکیاولی همان یاری‌دهنده‌ی اسرارآمیزی بوده که در گذشته، جان اتزیو را از مرگ حتمی نجات داده بود.

با اینکه میان اتزیو و ماکیاولی رابطه‌ای بر پایه‌ی احترام متقابل وجود دارد، اما همکاری این دو اساسین فلورانسی همیشه بدون فراز و نشیب نبود. هر از گاهی، آن‌ها درباره‌ی نحوه‌ی عملکرد محفل اساسین‌ها با یکدیگر اختلاف‌نظر داشتند. یکی از مسائل کلیدی، نقش مردم در حمایت از محفل بود.

در «اساسینز کرید برادرهود»، ماکیاولی با استفاده از مردم رم به‌عنوان پایگاهی برای قدرت اساسین‌ها مخالفت می‌کرد، در حالی که اتزیو مدافع این ایده بود. ماکیاولی این روش را بنیانی سست برای ایجاد قدرت می‌دانست و از حکومت استبدادی ساوونارولا در «اساسینز کرید ۲» به‌عنوان نمونه‌ای یاد کرد که نشان می‌داد مردم به‌ندرت حاضرند با وضعیت موجود بجنگند. همچنین او خاطرنشان کرد که این راهب مستعد در مسیر رسیدن به قدرت با مقاومت چندانی روبرو نشد.

با وجود این مخالفت‌های عمل‌گرایانه بین اتزیو و نیکولو – یا شاید هم به‌خاطر این مخالفت‌ها که نشانه‌ی صداقت و روراستی هستند – رهبر اساسین‌های ایتالیا همچنان ماکیاولی را یکی از معتمدترین مشاوران خود می‌دانست.

پس از یکی از این مجادله‌ها، دیالوگی در یکی از میان‌پرده‌های «برادرهود» بیان می‌شود:

ماکیاولی: «روزی کتابی درباره‌ی تو خواهم نوشت.»

اتزیو: «اگر تصمیمت جدی شد، کوتاه بنویس.»

البته، این جمله‌ی ماکیاولی در بازی یک اشاره‌ی تاریخی هوشمندانه از سوی نویسندگان یوبی‌سافت بود، زیرا کتابی که او به آن اشاره می‌کند چیزی نیست جز «شهریار» (The Prince)، مشهورترین اثر ماکیاولی و یکی از تأثیرگذارترین متون در تاریخ اندیشه‌ی سیاسی غرب.

با در نظر گرفتن این جزئیات، بیایید نگاهی کوتاه به زندگی نیکولو ماکیاولی واقعی بیندازیم.

اساسینز کرید و ماکیاولی

ماکیاولی بیشتر زندگی خود را در شهر فلورانس گذراند.

زندگی و روزگار ماکیاولی

بیشتر آثار ماکیاولی، از جمله «شهریار» و «گفتارهایی در باب ده کتاب نخست تیتوس لیویوس» (Discourses on Livy)، تنها پس از مرگش منتشر شدند. این امر باعث شد که او هرگز فرصت دفاع از خود در برابر انتقادهایی را که تقریباً هم‌زمان با انتشار آثارش مطرح شدند، نداشته باشد. به همین دلیل، در گذر قرن‌ها او بارها مورد سوءتفاهم قرار گرفت و به‌شکلی غیرمنصفانه بدنام شد. با این‌ حال، میراث او به‌عنوان یک متفکر سیاسی همچنان زنده است.

تا جایی که می‌دانیم، نیکولو ماکیاولی در دنیای واقعی نه رهبر بود و نه مشاور ارشد یک محفل مخفی از قاتلان. اما آنچه مسلم است، این است که فعالیت‌های او به‌عنوان یک فرمانده‌ی نظامی، دیپلمات و نظریه‌پرداز سیاسی، برای یوبی‌سافت محتوای لازم برای خلق یک شخصیت تاریخی جالب در بستر «اساسینز کرید» را فراهم کرد.

بااین‌حال، چند نکته‌ی کلیدی وجود دارد که به نظر می‌رسد یوبی‌سافت در مورد اندیشه‌ی سیاسی ماکیاولی به اشتباه برداشت کرده است. این اشتباهات ممکن است ناشی از تصمیم‌گیری‌های خلاقانه یا عدم تطابق دیدگاه‌های واقعی ماکیاولی با ساختار و روایت «اساسینز کرید ۲» و «برادرهود» باشد. تاریخ با میراث به‌جامانده از ماکیاولی منصفانه برخورد نکرده است و اندیشه‌ی او در طول قرن‌ها دچار تحریف شده است. تقریباً از همان زمان انتشار نخستین آثارش، نوعی افسانه‌ی ضدماکیاولی حول آثارش شکل گرفت. متاسفانه، به نظر می‌رسد که برخی از جنبه‌های این برداشت نادرست به مجموعه‌ی «اساسینز کرید» نیز راه یافته است.

بیایید به برخی از نمونه‌های این سوءبرداشت‌ها نگاهی بیندازیم.

برداشت‌های اشتباه یوبی‌سافت از اندیشه‌ی ماکیاولی

اساسینز کرید و ماکیاولی

تندیس نیکولو ماکیاولی در مقابل گالری اوفیتزی در فلورانس، ایتالیا

اگر از نادیده گرفتن برخی جزئیات تاریخی و عدم وفاداری به تاریخ در راستای مقاصد خلاقانه صرف‌نظر کنیم، اولین نکته‌ی اختلاف میان ماکیاولی در «اساسینز کرید» و ماکیاولی واقعی، به مسئله‌ی سربازان مزدور بازمی‌گردد.

در «اساسینز کرید»، ماکیاولی اظهار می‌کند که به سربازان مزدور اعتمادی ندارد، چراکه تنها وفاداری آن‌ها به پول است. این دیدگاه با اندیشه‌ی سیاسی ماکیاولی واقعی همخوانی دارد. بااین‌حال، در بازی می‌بینیم که او در گذشته برای کمک به اتزیو از مزدوران استفاده کرده است. شاید بتوان این اقدام را به‌عنوان یک تصمیم تاکتیکی در شرایط اضطراری توجیه کرد، اما این استدلال چندان با روایت کلی بازی سازگار نیست، به‌ویژه وقتی ماکیاولی در همان بازی به‌شدت از ارتش‌های مزدور انتقاد می‌کند و آن‌ها را نیروهایی که «در زمان سختی از هم فرو می‌پاشند» توصیف می‌کند. بنابراین، باور به این موضوع که ماکیاولی در دوران بحران به مزدوران متوسل شده باشد، دشوار است.

در واقع، شاگردان محفل قاتلان ایتالیایی که در «برادرهود» به این گروه می‌پیوندند، بیشتر با ایده‌ی نیروی شبه‌نظامی مردمی که ماکیاولی واقعی از آن حمایت می‌کرد، همخوانی دارند، هرچند در اینجا وفاداری آن‌ها به یک محفل است، نه به یک کشور. این مسئله درک این تناقض در روایت بازی را دشوارتر می‌کند: چرا یوبی‌سافت این نکته را نادیده گرفته است؟ آیا این تصمیم روایی به دلیل محدودیت‌های طراحی مراحل در زمان ساخت بازی اتخاذ شده است؟

یکی دیگر از تضادهای مهم میان «دو ماکیاولی» دیدگاه و رابطه‌ی او با خاندان بورجیا است. خاندان بورجیا شرور اصلی «اساسینز کرید ۲» و «برادرهود» است؛ به همین دلیل، ماکیاولی در بازی نگاهی منفی به آن‌ها دارد و فعالانه با افزایش قدرت و نفوذشان مبارزه می‌کند.

در واقعیت، ماکیاولی دیدگاه مبهم‌تری نسبت به خاندان بورجیا داشت: هرچند آن‌ها بی‌رحم بودند، اما از دیدگاه قدرت سیاسی، رهبران موفقی محسوب می‌شدند.

رودریگو بورجیا (پاپ الکساندر ششم) از نظر ماکیاولی نمونه‌ی رهبری بود که هیچ مانعی نمی‌توانست جلوی او و اهدافش را بگیرد. او کلاه‌بردار بود، اما کلاه‌برداری موفق.

ماکیاولی در «شهریار» نوشت:

پاپ الکساندر ششم هیچ‌گاه کاری جز فریب دادن مردم نکرد. تمام فکر و ذکر او همین بود. همیشه افرادی را پیدا می‌کرد که بتواند فریب دهد. هیچ‌کس به‌اندازه‌ی الکساندر وعده و وعیده‌های وسوسه‌برانگیز نمی‌داد؛ هیچ‌کس به‌اندازه‌ی او سوگندهای سنگین یاد نمی‌کرد؛ هیچ‌کس هم به‌اندازه‌ی او زیر حرف‌هایش نمی‌زد؛ اما با این‌حال، فریب‌هایش همیشه نتیجه می‌داد، چون این جنبه از ذات بشر را به‌خوبی شناخته بود.

اما در مورد چزاره بورجیا، فرزند الکساندر، ماجرا از این هم واضح‌تر است. ماکیاولی نه‌تنها به‌عنوان یک دیپلمات در دربار چزاره بورجیا خدمت کرد، بلکه در «شهریار»، او را به‌عنوان نمونه‌ی یک فرمانروای آرمانی معرفی می‌کند.

همان‌طور که خود ماکیاولی در «شهریار» بیان کرد:

پس از ارائه‌ی این خلاصه از تمام اقداماتی که چزاره بورجیا انجام داد، هیچ ایرادی در کار او نمی‌بینم؛ برعکس، همان‌طور که گفتم، قصد دارم او را به‌عنوان الگویی برای هر کسی که از راه شرایط مساعد یا با کمک نیروی نظامی فرمانروایی دیگر به قدرت می‌رسد، معرفی کنم. با توجه به اراده‌ی قوی و جاه‌طلبی بی‌حدوحصرش، بورجیا به‌زحمت می‌توانست رفتاری غیر از این داشته باشد…

اگرچه تغییر دینامیک رابطه‌ی ماکیاولی با خاندان بورجیا از لحاظ داستانی جذاب است، اما به‌وضوح در تضاد با دیدگاه‌های شخصیت تاریخی‌ای قرار می‌گیرد که مجموعه‌ی «اساسینز کرید» تلاش دارد به‌عنوان ماکیاولی به ما معرفی کند. در اینجا حرف من این است که این رویکرد روایی بازی تفسیری نادرست از آثار ماکیاولی ارائه می‌دهد و بخشی از زندگی‌نامه‌ی او را نادیده می‌گیرد.

در نهایت می‌رسیم به مهم‌ترین مشکل بازتاب تفکر ماکیاولی در «اساسینز کرید»: آیین اساسین‌ها  در برخی از نکات کلیدی خود با اندیشه‌ی ماکیاولی در تضاد قرار دارد.

ماکیاولی در آثار خود بارها بر اهمیت مقتدر بودن برای کسانی که می‌خواهند در قدرت باقی بمانند، تاکید می‌کند.

این مسئله چندان با تاکید اساسین‌ها روی مبارزه برای رسیدن به آزادی فردی و مقابله با اقتدار حکومت‌ها (به‌ویژه حکومت‌های استبدادی) سازگار نیست. آموزه‌ی «هیچ چیز حقیقت ندارد، همه چیز جایز است» (Nothing is True, Everything is Permitted) که اساسین‌ها آن را به‌عنوان شعار اصلی خود تکرار می‌کنند، پیامدهای مهمی دارد که باید مورد بررسی قرار گیرد.

اجازه دهید تحلیل‌مان را با قسمت «هیچ چیز حقیقت ندارد» آغاز کنیم. اگر این عبارت را به همان صورتی که بیان شده است در نظر بگیریم، به این معنا خواهد بود که ستون‌هایی که جوامع بر آن‌ها استوارند، کاملاً شکننده و دل‌بخواهی هستند. ماکیاولی واقعی احتمالاً با این دیدگاه مخالفت می‌کرد؛ شاید حقیقت فلسفی آن را انکار نمی‌کرد، اما از منظر عمل‌گرایانه، با توجه به ضرورت ایجاد بنیان‌های اجتماعی محکم، آن را توصیه نمی‌کرد.

ماکیاولی و به‌طور خاص «شهریار» را می‌توان به‌عنوان راهنمایی برای کسب و حفظ قدرت حساب کرد. به همین دلیل، تصور این‌که شخصی چون ماکیاولی از محفل اساسین‌ها حمایت کند دشوار است، چون شعار اصلی اساسین‌ها در تضاد با آن چیزی است که ماکیاولی بیش از هر چیز دیگری در پی ایجاد آن بود: ثبات.

همان‌طور که این اندیشمند فلورانسی خود می‌گوید:

قدرت یک فرمانروا باید بر پایه‌های محکمی استوار باشد؛ در غیر این صورت، محکوم به سقوط است. پایه‌های اصلی هر حکومتی، خواه جدید باشد، خواه کهنه، خواه سرزمینی که به‌تازگی به قلمروی حکومتی کهنه الحاق شده، قوانین خوب و نیروهای نظامی قوی هستند. بدون نیروهای نظامی قوی، قوانین خوب وجود نخواهد داشت، اما اگر نیروهای نظامی قوی وجود داشته باشند، قوانین خوب نیز به‌طور طبیعی در پی آن‌ها ایجاد خواهند شد…

قوانین خوب و نیروهای نظامی قوی به معنای اقتدار هستند، نه لزوماً مبارزه با اقتدار (هدفی که اساسین‌ها به آن باور دارند). از دیدگاه ماکیاولی، هیچ مبنای اخلاقی برای قضاوت درباره‌ی مشروعیت یا عدم مشروعیت قدرت وجود ندارد. اقتدار و قدرت مترادف‌اند؛ کسی که قدرت دارد، هم حق و هم وظیفه‌ی فرمانروایی را بر عهده دارد. بااین‌حال، نیک‌سیرتی به‌تنهایی تضمینی برای حفظ قدرت نیست و فرمانروا نمی‌تواند صرفاً بر اساس رفتار نیک، اقتدار خود را تثبیت کند. برای نیکولو ماکیاولی، اقتدار از قلم و شمشیر نشأت می‌گیرد، نه از حقانیت اخلاقی.

حال بیایید به قسمت «همه چیز جایز است» شعار اساسین‌ها بپردازیم. این بیانیه دو مشکل اساسی دارد. نخست، این جمله در مورد خود محفل اساسین‌ها صادق نیست، چراکه آن‌ها را به‌عنوان گروهی از افراد بی‌رحم که برای رسیدن به اهدافشان دست به هر کاری می‌زنند – حتی علیه هم‌پیمانانشان – نمی‌بینیم. آن‌ها محدودیت‌های اخلاقی خاص خود را دارند، هرچند که این محدودیت‌ها گاهی مبهم به نظر می‌رسند. مشکل دومِ این بیانیه بیشتر به تفکرات نیکولو ماکیاولی مربوط می‌شود.

می‌توانیم به‌سرعت نتیجه بگیریم که این شعار با نظریه‌ی سیاسی ماکیاولی همخوانی دارد، آن هم با استناد بر جمله‌ی مشهور «هدف، وسیله را توجیه می‌کند» که به او نسبت داده می‌شود، اما این جمله نه‌تنها هرگز از زبان ماکیاولی بیان نشده، بلکه ساده‌سازی تفکرات او به شمار می‌رود.

اساسینز کرید و ماکیاولی

پرتره‌ی نیکولو ماکیاولی به قلم سانتی دی تیتو

جملاتی مانند «هدف، وسیله را توجیه می‌کند» یا «همه‌چیز مجاز است» ابتدا این تصور را ایجاد می‌کنند که ۱. انسان خودش اعمال و سرنوشتش را رقم می‌زند ۲. هیچ مانع اخلاقی نباید او را از رسیدن به هدفش بازدارد. این سخنان به‌راستی مصداقی از بی‌اخلاقی به نظر می‌رسند. بااین‌حال، برچسب بی‌اخلاقی زدن به ماکیاولی در سیاست، اشتباهی رایج است. آثار او پیچیدگی‌های عمیق‌تری دارند و به مسائلی می‌پردازند که در نگاه نخست به چشم نمی‌آیند. چنان‌که در پژوهش‌هایی مانند «سیاست و تراژدی: هملت بین هابز و ماکیاولی» (۲۰۰۳)، اثر ادواردو رینسی (Eduardo Rinsei) می‌بینیم، حرف ماکیاولی این نبود که باید اخلاقیات را کنار گذاشت، بلکه او اخلاقیاتی متفاوت از اخلاقیات رایج دوران رنسانس ایتالیا را مطرح ساخت. او اخلاق سیاسی را از اخلاق دینی جدا کرد، رویکردی که در زمان خود انقلابی بود.

سوال مشهور «بهتر است [مردم] به شما عشق بورزند یا از شما بترسند؟» در فصل هفدهم «شهریار» مطرح می‌شود. اما همان‌طور که ماکیاولی اشاره می‌کند، به نفع حاکم است تا هم ترس مردم را بربیانگیزد، هم عشقشان را. بااین‌حال، دستیابی هم‌زمان به این دو مهم دشوار است. در چنین شرایطی، ماکیاولی استدلال می‌کند که ترس پایدارتر از عشق است و بنابراین برای یک رهبر، راهکار ایمن‌تر این است که در مردم ترس ایجاد کند تا این‌که به عشق آن‌ها تکیه داشته باشد.

بر همین اساس، نمی‌توان گفت که ماکیاولی طرفدار بی‌اخلاقی مطلق است، یا این‌که ارزش‌هایی چون برانگیختن عشق دیگران را برای یک رهبر بی‌ارزش می‌داند. او، پس از تحلیل واقعیت‌های سیاسی و اجتماعی دوران خود، به این نتیجه رسید که ترس ابزار مؤثرتری برای حفظ قدرت است. این حرف به معنای تشویق سنگدلی نشان دادن بی‌حدوحصر نیست. ماکیاولی تصریح می‌کند که بهترین حالت، آن است که حاکم هم ترس ایجاد کند و هم عشق. اما اگر قرار باشد یکی از این دو را برگزیند، ترس، گزینه‌ی مطمئن‌تری برای بقا است.

کدام شخصیت داستان «بازی تاج‌وتخت» درک بهتری از سازوکار قدرت دارد؟ پاسخ ماکیاولی به این سوال

نتیجه‌گیری و چرا این موضوع اهمیت دارد

در نهایت، یوبی‌سافت توانست به ماکیاولی داخل «اساسینز کرید» این آزادی را بدهد که بگوید پس از ملاقات با اتزیو، «شهریار» را نوشته است. درواقع، ردپای برخی از عناصر هویت‌بخش «اساسینز کرید» را می‌توان در این اثر کلاسیک یافت. تعلیق ناباوری درباره‌ی برخی جنبه‌های تخیلیِ ماکیاولیِ به‌تصویرکشیده‌شده در بازی ممکن است پذیرفتنی باشد، اما نه در همه‌ی موارد. یوبی‌سافت در پرداختن به برخی از اصول بنیادین تفکر ماکیاولی دچار لغزش شده.

اهمیت این مسئله از آنجا ناشی می‌شود که مجموعه‌ها و شرکت‌های بزرگی مانند «اساسینز کرید» و یوبی‌سافت تاثیر فرهنگی گسترده‌ای دارند. نادیده گرفتن یا ارائه‌ی نادرست اندیشه‌های پیچیده‌ی سیاسی (هرچند که قبول داریم وفاداری ۱۰۰ درصد در این زمینه اصلاً کار راحتی نیست) به تحریف درک ما از رویدادهای تاریخی و اندیشه‌های متفکری مهم چون ماکیاولی منجر می‌شود. این امر می‌تواند باعث شکل‌گیری برداشت‌های نادرست شود و کاری کند ما، بر پایه‌ی پیش‌فرض‌هایی که هنگام بازی در ذهنمان کاشته شده‌اند، منابع تاریخی را ناآگاهانه نقد کنیم یا نادیده بگیریم. اگر این تحریف‌ها گسترش یابند و شخصیت‌پردازی شخصیت‌های تاریخی یک‌سویه باقی بمانند، روایت‌های بازی‌ها می‌توانند به پروپاگاندای تاریخی در لباس سرگرمی تبدیل شوند.

به تصویر کشیدن شخصیت‌ها و وقایع تاریخی در یک بازی ویدئویی، مسئولیت سنگینی به همراه دارد (البته یوبی‌سافت هم در این مسیر گام‌های بلندی برداشته است)، چون در بستر بازی‌های ویدیویی مجال زیادی برای توضیح مفصل مفاهیم وجود ندارد و برای همین احتمال سوءبرداشت بالاست.

بازیسازان باید در به‌کارگیری تخیل خود آزادی عمل داشته باشند، اما اگر ادعای وفاداری به تاریخ را دارند، باید در قبال تخیل خود پاسخگو نیز باشند. همان‌طور که لنا سوِنسون (Lena Svensson) اشاره می‌کند، «اساسینز کرید ۲» (به‌شخصه «برادری» را نیز به آن اضافه می‌کنم) می‌تواند منبعی برای کسب اطلاعات تاریخی باشد، هرچند تصویری سطحی از ایتالیای دوران رنسانس ارائه می‌دهد. یوبی‌سافت در این زمینه پیشرفت‌هایی داشته، اما ماکیاولی ظاهراً قربانی این تحریف‌ها و بی‌دقتی‌های تاریخ‌نگارانه شده است.

به‌عنوان بازیکنان، باید نسبت به سوءبرداشت‌ها و پیش‌داوری‌هایی که ممکن است از دل یک بازی با ادعای واقع‌گرایی تاریخی سربرآورند، هوشیار باشیم. ماکیاولی قرن‌ها پیش از آن‌که حتی مفهوم بازی‌های ویدیویی مطرح شود، زیسته است. اما به‌نوعی، اندیشه‌های او، که تاثیری شگرف بر نظریه‌ی سیاسی غرب داشته‌اند، از جانب بازی‌های ویدیویی مورد تحریف قرار گرفته‌اند.

آیا نیکولو ماکیاولی روزی خواهد توانست در آرامش بیارامد؟

(توضیح مترجم: اشاره به requiescat in pace، دعایی که اتزیو پس از کشتن اهدافش برای آن‌ها می‌خواند.)

منبع: PlaythePast.org

تمام بازی‌های اساسینز کرید به ترتیب عصر و سالی که در آن اتفاق می‌افتند
کیش یک آدمکش؛ رتبه‌بندی بازی‌های اساسینز کرید از بدترین تا بهترین
10 بازی اساسینز کرید که بهترین مکانیک‌های مخفی‌کاری را دارند

صفحه‌ی اصلی بازی دیجی‌کالا مگ | اخبار بازی، تریلرهای بازی، گیم‌پلی، بررسی بازی، راهنمای خرید کنسول بازی

source

توسط chehrenet.ir