نظریه رشد شناختی پیاژه یکی از مهمترین نظریهها در روانشناسی است که به توضیح فرآیندهای ذهنی و شناختی در کودکان میپردازد. پیاژه در مطالعات خود نشان داد که رشد شناختی به طور تدریجی و مرحلهای پیش میرود و کودکان در هر مرحله از رشد خود، تواناییهای جدیدی برای درک و تعامل با دنیای اطراف پیدا میکنند. این فرآیندها از بدو تولد آغاز شده و با توجه به سن و شرایط محیطی، به تدریج تکامل مییابند.
تصور کنید در حال توضیح مفهومی به یک کودک هستید؛ مفهومی که از دید شما کاملاً بدیهی به نظر میرسد، اما کودک همچنان قادر به درک آن نیست و مدام همان اشتباه را تکرار میکند. این موضوع شاید باعث شود احساس نارضایتی یا سردرگمی کنید، اما حقیقت آن است که نه کودک لجباز است و نه نادان، و البته این مسئله تقصیر شما هم نیست. در واقع، رشد شناختی او هنوز به مرحلهای نرسیده که بتواند مفهوم مورد نظر شما را درک کند. این موضوع یکی از مباحث کلیدی در نظریه رشد شناختی پیاژه، روانشناس برجستهای است که مطالعات وی تأثیر بسزایی بر فهم مراحل رشد ذهنی کودکان داشته است. در این گزارش قصد داریم به بررسی ابعاد مختلف نظریه پیاژه بپردازیم.
اگر علاقه مند به درک نحوه رشد ذهنی و شناختی کودکان هستید، مطالعه کتابهای روانشناسی که به نظریههای برجستهای چون نظریه رشد شناختی پیاژه پرداخته، میتواند راهگشای شما باشد. طبق دیدگاه پیاژه، رشد شناختی کودک از مراحل مختلفی عبور میکند و این فرآیند به تدریج باعث تحول در تواناییهای ذهنی و درک محیط اطراف میشود. برای شروع این سفر علمی، به صفحه خرید کتاب روانشناسی مراجعه کنید و دانش خود را درباره رشد شناختی پیاژه گسترش دهید.
ژان پیاژه که بود و چه نقشی در روانشناسی داشت؟
ژان پیاژه، روانشناس برجسته سوئیسی، سهم بسزایی در درک رشد شناختی کودکان داشت. او در سال 1896 متولد شد و در ابتدا در زمینه زیست شناسی و فلسفه آموزش دید. اگرچه بیشتر به عنوان یک روانشناس شناخته میشود، اما تحقیقات علمیای نیز درباره گنجشکها و نرمتنان منتشر کرده است.
مهمترین تأثیر پیاژه در روانشناسی، مشاهدات او درباره رشد شناختی کودکان بود. اوایل فعالیت حرفهای اش، در تصحیح آزمونهای هوش آلفرد بینه مشارکت داشت. پیاژه متوجه شد که کودکان در سنین خاصی، به سؤالات آزمون، پاسخهای نادرست مشابهی میدهند. از طریق این مشاهدات و مصاحبههایی که درباره این اشتباهات انجام داد، نظریهای درباره چگونگی رشد فرآیندهای شناختی کودکان ارائه کرد.
یکی از مهمترین نتایج تحقیقات او این بود که کودکان از بدو تولد دارای فرآیندهای شناختی مشابه بزرگسالان نیستند، بلکه:
- فرآیندهای شناختی آنها به مرور زمان تکامل مییابد
- در واکنش به محیط رشد میکند
- با دریافت اطلاعات جدید، بهروزرسانی میشود
پیاژه به جز نظریه رشد شناختی، تأثیرات دیگری نیز بر روانشناسی داشت. او بر روشهای تحقیقاتی نوآورانه، از جمله روش بالینی، تأکید داشت. او از روشهای زیر در تحقیقات خود استفاده کرد:
- مشاهده طبیعی بازی و مکالمات کودکان (از جمله فرزندان خود)
- مصاحبه با کودکان
علاوه بر این، او اولین روانشناسی بود که مفهوم «نظریه ذهن» را در کودکان مطالعه کرد. نظریه ذهن به درک این موضوع اشاره دارد که هر فرد دارای آگاهی و افکار مستقل خود است.
160,000 112,180 تومان
نظریه رشد شناختی پیاژه
ژان پیاژه معتقد بود که رشد شناختی کودکان بهصورت مرحلهای اتفاق میافتد. به این معنا که هرچه تفکر کودک از یک مرحله به مرحله بعدی تکامل پیدا میکند، رفتارهای او نیز تغییر کرده و بازتابی از این رشد شناختی میشود. طبق نظریه پیاژه، این مراحل به ترتیب مشخصی رخ میدهند و کودک بدون گذر از یک مرحله، نمیتواند وارد مرحله بعدی شود. به طور خلاصه، پیاژه بر این باور بود که رشد شناختی، فرآیندی پیوسته اما مرحلهای است که هر کودک باید مسیر آن را طی کند.
مراحل نظریه رشد شناختی پیاژه شامل موارد زیر است:
- مرحله حسی-حرکتی (از تولد تا ۲ سالگی): در این دوره، کودک از طریق حواس و حرکات بدنی با دنیای اطراف خود ارتباط برقرار میکند.
- مرحله پیش عملیاتی (۲ تا ۷ سالگی): کودک شروع به استفاده از زبان و نمادها برای درک دنیا میکند، اما هنوز منطق انتزاعی ندارد.
- مرحله عملیات عینی (۷ تا ۱۱ سالگی): در این سن، کودک میتواند به صورت منطقی درباره موضوعات ملموس و عینی فکر کند.
- مرحله عملیات صوری (از ۱۱ سالگی تا بزرگسالی): در این مرحله، تفکر انتزاعی و استدلال منطقی در فرد شکل میگیرد.
1. مرحله حسی-حرکتی: آغاز شناخت کودک از جهان
مرحله حسی-حرکتی، اولین مرحله از رشد شناختی کودکان از دیدگاه ژان پیاژه است. در این دوره، کودک عمدتاً از طریق حواس و فعالیتهای حرکتی خود، محیط پیرامون را میشناسد. رفتارهای کودک در این مرحله از واکنشهای غریزی به سمت رفتارهای پیچیدهتر و هدفمندتر حرکت میکند.
این مرحله شامل شش زیرمرحله است:
- استفاده از بازتابها (۰ تا ۲ ماهگی)
در این دوره، رفتار کودک کاملاً وابسته به بازتابهای غریزی است. او هنوز قادر به ترکیب اطلاعات حسی از محیط و شکل دادن یک مفهوم یکپارچه نیست. - واکنشهای دایرهای اولیه (۱ تا ۴ ماهگی)
کودک شروع به هماهنگ کردن اطلاعات حسی از محیط میکند. او رفتارهایی را که برایش لذت بخش است، تکرار کرده و حتی رفتار خود را برای تغذیه از منابع مختلف تطبیق میدهد. همچنین به صداها و تصاویر اطراف خود واکنش نشان میدهد. - واکنشهای دایرهای ثانویه (۴ تا ۸ ماهگی)
رفتارهای کودک هدفمندتر میشوند و او رفتارهایی را که موجب واکنشهای جالب در محیط میشوند، تکرار میکند. برای مثال، ممکن است دکمههای یک اسباب بازی را فشار دهد تا صدا یا نور تولید کند. - هماهنگی طرحهای ثانویه (۸ تا ۱۲ ماهگی)
در این دوره، رفتارهای کودک بیشتر هدفمند شده و او میتواند چندین رفتار را برای رسیدن به یک هدف خاص ترکیب کند. - واکنشهای دایرهای ثالث (۱۲ تا ۱۸ ماهگی)
کودک به جای تکرار یک رفتار ثابت، رفتارهای جدیدی را امتحان میکند تا به نتایج متفاوتی برسد. این رفتارها تصادفی نیستند، بلکه هدفمند و آگاهانهاند. او میتواند رفتارهای پیچیدهتری را ترکیب کند تا به نتیجه مطلوب برسد. - ترکیبهای ذهنی (۱۸ تا ۲۴ ماهگی)
در این مرحله، کودک از تفکر ذهنی برای حل مسائل استفاده میکند، از حرکات و کلمات برای برقراری ارتباط بهره میبرد و میتواند نقشبازی کند. او بهجای آزمون و خطای مکرر برای حل مشکلات، اقدامات خود را از پیش برنامهریزی کرده و آگاهانه تصمیم میگیرد.
2. مرحله پیش عملیاتی: آغاز تفکر نمادین در کودکان
پس از پایان مرحله حسی-حرکتی، کودکان توانایی استفاده از مفاهیم ذهنی را پیدا میکنند. از حدود دو سالگی، آنها وارد مرحله پیش عملیاتی میشوند، جایی که تواناییشان در استفاده از بازنماییهای ذهنی (به جای تکیه بر ویژگیهای فیزیکی اشیا و افراد) به شکل چشمگیری بهبود مییابد.
نمونههایی از این توانایی شامل بازیهای وانمودی (مثلاً تظاهر به آشپزی یا رانندگی)، صحبت دربارهی اتفاقات گذشته، و ذکر نام افرادی که در لحظه حضور ندارند است. این مرحله نقطهی عطفی در رشد تفکر نمادین و انتزاعی کودک محسوب میشود، هرچند که برخی مهارتهای شناختی او هنوز نیاز به تکامل دارند. این پیشرفتها، کودک را برای درک مفاهیم پیچیدهتر در مرحلهی بعدی آماده میکند.
در این مرحله، چندین پیشرفت شناختی مهم رخ میدهد
- درک علیت: کودک متوجه میشود که اتفاقات دلیل دارند.
- درک هویتها: کودک متوجه میشود که اشیا و افراد حتی اگر ظاهرشان تغییر کند، همچنان همان چیزی هستند که قبلاً بودهاند. مثلاً، در این دوره کودک کمکم متوجه میشود که اگر پرستارش لباس بابانوئل بپوشد، همچنان همان فرد قبلی است.
- طبقه بندی و دسته بندی: کودک میتواند اشیا را بر اساس شباهتها و تفاوتهایشان گروه بندی کند.
- درک مفاهیم عددی: کودک مفاهیمی مانند “بیشتر” یا “بزرگتر” را متوجه میشود.
- با این حال، برخی فرایندهای شناختی در این مرحله همچنان به کندی رشد میکنند:
- خود محوری شناختی: کودک بیشتر از زاویه دید خود به دنیا نگاه میکند و در درک دیدگاههای دیگران دچار مشکل است.
- درک مفهوم نگهداشت (حفظ مقدار): کودک هنوز درک نمیکند که دو چیز میتوانند یکسان باشند، حتی اگر ظاهرشان تغییر کند (که در مرحله بعدی به آن پرداخته خواهد شد).
- ناتوانی در درک دیدگاه دیگران: کودک هنوز قادر نیست کاملاً خود را جای فرد دیگری بگذارد و از زاویه دید او به مسائل نگاه کند.

3. مرحله عملیات عینی: آغاز تفکر منطقی در کودکان
مرحله عملیات عینی که از حدود ۷ سالگی آغاز میشود، نقطهی عطفی در رشد شناختی کودکان است. در این دوره، کودکان قادرند مسائل را منطقیتر حل کنند، دیدگاههای مختلف را در نظر بگیرند و چندین نتیجهی ممکن را بررسی کنند.
پیشرفتهای شناختی مهم در این مرحله شامل موارد زیر است:
- بهبود توانایی دستهبندی: کودکان میتوانند اشیا را نهتنها بر اساس ویژگیهای کلی دستهبندی کنند، بلکه متوجهی زیرمجموعههای دستهبندیها نیز میشوند. همچنین، میتوانند دو شیء را از طریق یک شیء سوم به هم ارتباط دهند.
- افزایش مهارتهای عددی: کودکان قادرند محاسبات پیچیدهتر ریاضی را انجام دهند.
- بهبود تواناییهای فضایی: در این مرحله، درک آنها از زمان و فاصله بهتر میشود، میتوانند نقشه بخوانند و مسیرها را توصیف کنند.
درک مفهوم نگهداشت (حفظ مقدار)
یکی از مهمترین پیشرفتهای این مرحله، توانایی درک مفهوم نگهداشت است. این مفهوم به این معناست که یک چیز میتواند علیرغم تغییر ظاهر، همان مقدار اولیه را داشته باشد. به عنوان مثال، تصور کنید یک لیوان آب را در دو ظرف مختلف بریزید: یکی باریک و بلند، و دیگری پهن و کوتاه. کودکی که مفهوم نگهداشت را درک کرده باشد، متوجه خواهد شد که مقدار آب در هر دو ظرف یکسان است.
کودکان در مرحله پیش عملیاتی (۲ تا ۷ سالگی) در درک این مفهوم مشکل دارند. آنها تنها روی یک ویژگی از شیء تمرکز میکنند (مثلاً ارتفاع لیوان) و نمیتوانند چند ویژگی را هم زمان در نظر بگیرند. در این سن، کودکان بازگشت پذیری را نیز درک نمیکنند. یعنی اگر آب را دوباره به لیوان اول برگردانیم، نمیتوانند بفهمند که مقدار آن ثابت مانده است.
در مرحله عملیات عینی (۷ تا ۱۱ سالگی)، کودکان:
- میتوانند بازگشتپذیری را درک کنند: یعنی بفهمند که اگر تغییرات معکوس شوند، شیء به حالت اولیه بازمیگردد.
- میتوانند تمرکز خود را بر روی چند ویژگی یک شیء تقسیم کنند: یعنی هم ارتفاع و هم عرض لیوان را در نظر بگیرند.
- متوجه مفهوم هویت میشوند: یعنی میفهمند که یک شیء، حتی اگر ظاهرش تغییر کند، همچنان همان شیء باقی میماند.
4. مرحله عملیات صوری: آغاز تفکر انتزاعی و استدلال منطقی
با ورود به ۱۱ سالگی، کودکان وارد مرحله عملیات صوری میشوند؛ دورهای که با توانایی تفکر انتزاعی مشخص میشود. در این مرحله، تفکر کودکان دیگر محدود به افراد، زمان یا موقعیتهای کنونی نیست. آنها میتوانند دربارهی مفاهیم انتزاعی، شرایط فرضی و احتمالات مختلف فکر کنند، حتی اگر این شرایط هنوز رخ نداده باشند، هرگز اتفاق نیفتند یا حتی غیر واقعی و خیالی باشند.
یکی از مهمترین تواناییهایی که در این دوره شکل میگیرد، استدلال فرضی-قیاسی است. این مهارت به کودکان و نوجوانان این امکان را میدهد که فرضیهها را آزمایش کنند و بر اساس نتایج، نتیجهگیری منطقی داشته باشند.
تفاوت اساسی این مرحله با مراحل قبل
کودکان در این سن دیگر تصادفی و بدون برنامه ریزی مشکلات را حل نمیکنند، بلکه با استفاده از منطق و استدلال سیستماتیک، به طور منظم و هدفمند به حل مسائل پیچیده میپردازند. این تواناییها زمینه را برای پیشرفت در علوم، فلسفه، ریاضیات، و تفکر انتقادی فراهم میکند و نقش مهمی در رشد شناختی نوجوانان ایفا میکند.
450,000 312,570 تومان
مقایسه نظریه رشد شناختی پیاژه و رشد روانی-اجتماعی اریکسون
نظریه رشد شناختی پیاژه یکی از چندین نظریه درباره رشد کودکان است. در مقابل، نظریههایی مانند نظریه اجتماعی-فرهنگی ویگوتسکی، نظریه روانکاوی فروید و نظریه رشد روانی-اجتماعی اریکسون نیز مطرح شدهاند که هرکدام دیدگاه متفاوتی درباره رشد ارائه میدهند.
تفاوتها
- تمرکز بر شناخت یا شخصیت؟
پیاژه بر رشد شناختی تأکید داشت، در حالی که اریکسون بر رشد شخصیت و شکلگیری “خود” سالم تمرکز میکرد. به اعتقاد اریکسون، رشد سالم زمانی اتفاق میافتد که افراد در طول زندگی، تضادهای شخصیتی مشخصی را حل کنند. - مراحل رشد
در نظریه اریکسون، هر مرحلهی رشدی با دو ویژگی متضاد شخصیتی همراه است؛ یکی مثبت و دیگری منفی. اگر فرد بتواند این تعارض را به طور سالم مدیریت کند، یک فضیلت در او شکل میگیرد که به حل موفقیت آمیز مراحل بعدی کمک میکند.
مثلاً، بین ۱۲ تا ۱۸ ماهگی، کودکان دو احساس اعتماد و بی اعتمادی را تجربه میکنند. اگر بتوانند این بحران را مدیریت کنند، فضیلت امید در آنها شکل میگیرد.
- هشت بحران شخصیتی در نظریه اریکسون
اریکسون معتقد بود که در طول زندگی، افراد با ۸ بحران شخصیتی مواجه میشوند که ۵ مورد از آنها پیش از ۱۸ سالگی رخ میدهد:- اعتماد در برابر بی اعتمادی (۰ تا ۱۲/۱۸ ماهگی)
- خودگردانی در برابر شرم و تردید (۱۲/۱۸ ماهگی تا ۳ سالگی)
- ابتکار عمل در برابر احساس گناه (۳ تا ۶ سالگی)
- سخت کوشی در برابر احساس حقارت (۶ سالگی تا بلوغ)
- هویت یابی در برابر سر در گمی هویتی (بلوغ تا اوایل بزرگسالی)
این مراحل دقیقاً با مراحل شناختی پیاژه همخوانی ندارند؛ برای مثال، مرحله پیش عملیاتی پیاژه با مرحله دوم و سوم نظریه اریکسون همپوشانی دارد.
شباهتها
- نقش تعامل با محیط:
هر دو نظریه معتقدند که تعامل با محیط نقش مهمی در رشد کودکان دارد. با این حال، پیاژه بر توسعه مهارتهای شناختی تأکید دارد، در حالی که اریکسون رشد را در بستر اجتماعی و فرهنگی بررسی میکند. - توسعه مرحلهای:
هر دو نظریه بر این باورند که رشد به صورت مرحلهای اتفاق میافتد و کودکان، فعالانه در شکل گیری شناخت و شخصیت خود نقش دارند.
در مجموع، نظریه پیاژه بیشتر بر رشد فکری و شناختی تأکید دارد، در حالی که نظریه اریکسون بر رشد عاطفی و اجتماعی متمرکز است و چگونگی تعامل فرد با جامعه و چالشهای روانی را بررسی میکند.
۵ مفهوم مهم در کار پیاژه
طرحوارهها و ساختگرایی
پیاژه معتقد بود که کودکان از طریق تعامل با محیط خود، دنیا را میشناسند. این ایده که کودکان از تجربههایشان برای کسب دانش استفاده میکنند، به ساخت گرایی معروف است. کودکان از طریق تعاملاتشان با جهان، طرحوارهها (یا الگوهای شناختی) را میسازند که به آنها کمک میکند بفهمند دنیا چگونه کار میکند. این طرحوارهها از طریق سازمان دهی اطلاعات ایجاد میشوند؛ به این معنا که کودکان اشیا و موقعیتها را بر اساس ویژگیهای مشترک دسته بندی میکنند.
پیاژه معتقد بود که این طرحوارهها پیوسته آزمایش و تکرار میشوند. به عنوان مثال، یک نوزاد ممکن است طرحوارهای از جغجغه داشته باشد: با تکان دادن آن، صدایی ایجاد میشود. مهمتر این است که طرحوارهها ثابت نیستند و با دریافت اطلاعات جدید به روزرسانی میشوند. کودکان زمانی که اطلاعات جدیدی میآموزند، طرحوارههای قبلی خود را نادیده نمیگیرند؛ بلکه آنها را توسعه میدهند. در نتیجه، رشد شناختی کودکان مرحلهای است، زیرا طرحوارهها به طور مداوم با اطلاعات جدید به روز رسانی میشوند.
سازگاری
سازگاری به فرایندی اطلاق میشود که در آن کودکان طرحوارهها و سازمانهای شناختی خود را با اطلاعات جدید بهروز میکنند. این فرایند به دو صورت انجام میشود:
همگون سازی
در این حالت، کودکان اطلاعات جدید را به طرحوارههای قبلی خود اضافه میکنند. به عنوان مثال، کودک ممکن است همه حیوانات چهارپا را «هاپهاپ» بنامد.
تطبیق
در این مرحله، کودک طرحوارههای خود را برای انطباق با اطلاعات جدید به روز میکند. به عنوان مثال، کودک متوجه میشود که سگها و گربهها با هم تفاوت دارند و حالا به گربهها «گربه» و به سگها «هاپهاپ» میگوید.
تعادل
پیاژه که در زمینه زیست شناسی هم تخصص داشت، مفهوم تعادل را مطرح کرد که مشابه هومئوستازی (حفظ ثبات شرایط داخلی بدن) در بدن است. او معتقد بود که فرایندهای شناختی کودکان به سمت رسیدن به تعادل پیش میروند. زمانی که کودکان اطلاعات جدیدی دریافت میکنند که با طرحوارههای فعلی آنها ناسازگار است، در وضعیت عدم تعادل قرار میگیرند که برایشان مطلوب نیست.
وقتی تعادل به دست آید، کودک قادر به یادگیری اطلاعات جدید میشود. برای دستیابی به تعادل، کودکان از دو روش استفاده میکنند:
- همگونسازی (یعنی ادغام اطلاعات جدید در طرحوارههای قدیمی)
- تطبیق (یعنی بهروز کردن طرحوارهها برای تطبیق با اطلاعات جدید)
کاربردهای نظریه رشد شناختی پیاژه در آموزش (+۳ بازی کلاسی)
یکی از مفروضات ساخت گرایی این است که دانش درباره جهان از طریق مشارکت فعال به دست میآید و مفهوم میشود. به عبارت دیگر، کودکان دریافتکنندگان منفعل دانش نیستند. آنها ظرفهای خالی نیستند که منتظر پر شدن از دانش باشند. بلکه، دانش کودکان زمانی که با جهان تعامل میکنند، ساخته میشود.
برخی از پیامدهای آموزشی این مفهوم عبارتند از اینکه نمیتوان از کودکان انتظار داشت که «فقط بنشینند و یاد بگیرند» و روشهای آموزشی که بر یادگیری منفعل تأکید دارند، مورد تشویق قرار نمیگیرند. مثالی از یادگیری منفعل این است که متنی را بدون تعامل با آن، بحث کردن درباره آن، یا تلاش برای ارتباط دادن آن با دنیای واقعی بخوانید. در عوض، آموزش مبتنی بر نظریات پیاژه تأکید دارد که کودکان از طریق تعامل یاد میگیرند. در اینجا چند نمونه آورده شده است:
- تعامل فیزیکی (مثلاً دیدن و لمس کردن حشرات هنگام یادگیری درباره آنها)
- تعامل کلامی (مثلاً صحبت کردن درباره چگونگی ارتباط مطالب جدید یادگیری با تجربیات روزمره)
- تعامل انتزاعی (مثلاً فکر کردن به ایدههای جدید، درگیر شدن با موضوعات دشوار یا چالشبرانگیز، تقلید یا بازی کردن مفاهیم/ایدهها/افراد)
نظریه بازی
پیاژه (۱۹۵۱) معتقد بود که بازی برای یادگیری کودکان حیاتی است. بازی نمونهای از همگون سازی است و تقلید نمونهای از تطبیق. او بیان کرد که سه نوع بازی وجود دارد که کودکان میتوانند بر اساس رشد شناختی خود انجام دهند:
- بازیهای تمرینی
- بازیهای تمرینی شامل تکرار مجموعهای از اقدامات خاص برای لذت خالص هستند. اگرچه ممکن است این بازیها در ابتدا ساده به نظر برسند، اما آنها برای رشد شناختی بسیار مهم هستند.
- بازیهای نمادین
- بازیهای نمادین شامل سناریوها و شخصیتهای خیالی هستند و در مرحله پیشعملیاتی ظاهر میشوند.
- بازیهای با قواعد
- بازیهای با قواعد بعداً در مرحله عملیات عینی پدیدار میشوند. علاوه بر عناصر انتزاعی، این بازیها همچنین شامل قواعد و پیامدهایی برای نقض آنها هستند.
بازیهای کلاسی
مهم است که بازیهای کلاسی را با مرحله کلی رشد کودکان تطبیق دهیم. برای کودکان بسیار جوان در مرحله حسی-حرکتی، بازیهای کلاسی که بر تکرار و نتایج جالب تأکید دارند، بهترین هستند. در این بازیها، کودک مهارت یا رفتار جدیدی که آموخته است را به طور مکرر نشان میدهد و رفتار را تقویت میکند. مثالها شامل پاشیدن آب، لگد زدن به برگها، تکان دادن جغجغه یا اسباب بازیها و بازی با آلات موسیقی است.
برای کودکان در مرحله پیشعملیاتی، بازیهای کلاسی که شامل تقلید هستند، روشهای مفیدی برای آموزش مفاهیم جدید به شمار میروند. به عنوان مثال، کودکان میتوانند با تقلید از حیوانات مختلف درباره آنها بیاموزند (مثلاً «مثل شیر غرش کن»، «مثل قورباغه بپر»).
بازیهای تقلیدی
کودکان همچنین میتوانند از طریق بازیهای تقلیدی درباره مهارتهای اجتماعی و تعاملات اجتماعی یاد بگیرند، مثل بازی نقش فروشنده بودن. همچنین بازیهای نمادین نیز زمانی استفاده میشوند که کودکان یک شیء را به عنوان چیز دیگری تصور کنند؛ به عنوان مثال، تصور کنند که یک چوب، شمشیری نوری است.
بازیهای قاعدهمندتر
بازیهای با قواعد بیشتر برای کودکان بزرگتر مناسب هستند. این بازیها میتوانند مفاهیمی مانند نظریه ذهن را آموزش دهند، زیرا آنها به کودکان کمک میکنند که از تمرکز بر ابعاد مختلف استفاده کنند. به عنوان مثال، در بازی «سامان میگوید»، کودکان یاد میگیرند که معلم را تماشا کنند و بدانند که اگر از معلم پیروی نکنند، از بازی خارج میشوند. معمولاً کودکان کوچکتر بازیهای با قواعد را نمیفهمند و در شمارش یا اعداد مهارت ندارند.
این همان دلیلی است که برای مثال، کودکان بسیار کوچک نمیفهمند که در بازی «صندلیهای موسیقی» برای یک کودک مجازات وجود دارد. کودکان کوچکتر از بازی لذت خواهند برد اگر مجازات حذف شده و صندلیها ثابت بمانند. روشهای دیگری که بازیها میتوانند یادگیری را تسهیل کنند، اجازه دادن به کودکان برای تعیین قواعد بازی است. اسباببازیهای جدید مرتبط با مفاهیمی که در حال یادگیری هستند، باید در دسترس باشد زمانی که کودکان در بازیهای بدون ساختار به سر میبرند و نیازی به کمک معلم ندارند.
جمعبندی
نظریه رشد شناختی پیاژه یکی از تأثیرگذارترین و معتبرترین نظریهها در روانشناسی است که به طور جامع فرآیندهای شناختی کودکان را توضیح میدهد. پیاژه معتقد بود که رشد شناختی به صورت مرحلهای و تدریجی پیش میرود و کودکان در هر مرحله از رشد خود تواناییهای جدیدی برای درک و تعامل با دنیای اطراف پیدا میکنند.
این مراحل به ترتیب شامل مرحله حسی-حرکتی، پیش عملیاتی، عملیات عینی و عملیات صوری است که در هر کدام، کودکان تواناییهای شناختی خاصی را به دست میآورند، از درک مفاهیم سادهتر تا تفکر انتزاعی و منطقی. پیاژه همچنین بر اهمیت تعامل کودک با محیط و استفاده از طرحوارهها در فرایند یادگیری تأکید داشت و رشد شناختی را به عنوان یک فرآیند فعال و سازنده میدید. به طور کلی، نظریه پیاژه نقشی کلیدی در فهم چگونگی تکامل شناخت و درک محیط توسط کودکان ایفا کرده و مسیرهای رشد ذهنی آنها را با دقت شرح داده است.
منبع: 4 Stages of Cognitive Development & Theory
source