بازیهای ویدیویی از دیرباز منبعی برای سرگرمی، فرار از واقعیت و حتی تعاملات اجتماعی برای افراد در تمام سنین بودهاند. برای بسیاری از ما، بازیهای ویدیویی بخشی از دوران کودکی و نوجوانیمان را تشکیل دادهاند و خاطرات بازیهای نمادین، بازی چندنفره شبانه با دوستان و شادی ناشی از باز کردن یک مرحله جدید، هدشاتهای متعدد یا کشف یک ویژگی پنهان را گرامی میداریم. اما با گذر زمان، برخی بازیکنان با یک پرسش دشوار مواجه میشوند: آیا بازیهای ویدیویی دیگر مانند گذشته سرگرمکننده نیستند، یا ما صرفاً بزرگ شدهایم و دیگر مانند قبل از آنها لذت نمیبریم؟
این پرسش پیچیده است و به جنبههای مختلف روانشناسی انسان، تکامل صنعت بازی و تغییر سلیقههای بازیکنان در طول زمان میپردازد. بیایید دلایل احتمالی این موضوع را بررسی کنیم و ببینیم که آیا واقعاً لذت بازیها از بین رفته است یا اینکه این فقط به خاطر نوستالژی، افزایش دغدغهها و رشد شخصی ماست.
تأثیر نوستالژی
یکی از اولین عواملی که باید در نظر گرفت، قدرت نوستالژی است. حس نوستالژی به معنای نوعی احساس دلتنگی یا اشتیاق برای گذشته است، بهخصوص برای مکانها یا تجربیاتی که فرد آنها را در گذشته تجربه کرده و اکنون با یادآوری آنها حس شیرین و غمگینی به او دست میدهد. این حس معمولاً با خاطرات خوش همراه است، اما ممکن است جنبههای غمگینی هم داشته باشد، زیرا آن تجربیات دیگر بازنمیگردند.
به عبارت دیگر، نوستالژی یک نیروی احساسی عمیق است که اغلب گذشته را به گونهای ایدهآل به یاد میآورد و باعث میشود تجربیات گذشته را به شکلی طلایی ببینیم. بازیهایی که در دوران کودکی بازی میکردیم اغلب جایگاه ویژهای در قلب ما دارند، زیرا با دورههای سادهتر و بیدغدغهتر زندگی ما پیوند خوردهاند. وقتی به بازیهای قدیمی فکر میکنیم، شاید فقط گیمپلی را به یاد نیاوریم، بلکه احساسات، هیجان کشف و لذت بازی با دوستان را نیز به خاطر بیاوریم.
به عنوان مثال، آثاری مانند سوپر ماریو، سونیک، شورش در شهر یا فیفا 98 از سوی بسیاری از بازیکنانی که با آنها بزرگ شدهاند، به عنوان کلاسیکهای محبوبی شناخته میشوند. با این حال، بازگشت به این بازیها در دوران بزرگسالی گاهی میتواند ناامیدکننده باشد زیرا گرافیک این بازیها قدیمی، مکانیکها دست و پا گیر و داستانها ساده هستند هرچند که در بچگی اگر داستانی هم بود از آن سر در نمیآوردیم. با این حال، در کودکی، ما تمایل بیشتری به نادیده گرفتن این محدودیتها داشتیم. تخیلات ما شکافها را پر میکردند و حس شگفتی اغلب بر هر گونه نقص فنی چیره میشد.
این پدیده میتواند این توهم را ایجاد کند که بازیهای قدیمی «بهتر» یا «سرگرمکنندهتر» از بازیهای مدرن بودند. در واقع، ممکن است نوستالژی قضاوت ما را تیره کند. با گذر زمان، ما نیز سختگیرتر و منتقدتر میشویم که میتواند کار را برای بازیهای جدید دشوار کند تا همان جادویی را که از دوران جوانی به یاد داریم، ایجاد کنند.
تکامل صنعت بازی
یکی دیگر از عوامل مهم، تغییرات چشمگیر صنعت بازی است. چشمانداز بازیهای امروزی به شدت متفاوت از دهههای ۸۰، ۹۰ و اوایل ۲۰۰۰ است. ظهور بازیهای موبایلی، بازیهای لایو سرویس، محتوای دانلودی (DLC)، خریدهای درون برنامهای و تغییر به سوی «ارائه بازیها به عنوان خدمات»، شیوه توسعه، فروش و تجربه بازیها را تغییر داده است. در گذشته، بیشتر بازیهای ویدیویی به عنوان بستههای کامل فروخته میشدند. شما یک بازی میخریدید و آنچه دریافت میکردید، تجربه کامل بود، نه پچها، بستههای الحاقی یا بهروزرسانیهای مداوم. امروزه، بسیاری از بازیها به گونهای طراحی شدهاند که به طور مداوم بهروز و از طریق خریدهای درونبرنامهای، جعبههای لوت و بستههای فصلی درآمدزایی شوند. در حالی که این مدل عمر طولانیتری برای بازیها فراهم میکند و محتوای در حال تکامل ارائه میدهد، میتواند به احساس خستگی و ناامیدی نیز منجر شود.
برای مثال، برخی بازیکنان ممکن است احساس کنند که بازیهای مدرن بیشتر بر سودآوری تمرکز دارند تا لذت بازیکن. ویژگیهایی مانند ارزهای درونبازی، مکانیکهای پرداخت پول برای پیروزی و سیستمهای پیشرفت با محوریت پرداختن به بازی در زمانی طولانی میتوانند تجربهای را ایجاد کنند که کمتر درباره سرگرمی و بیشتر درباره استخراج پول یا گرفتن زمان از بازیکن باشد. این امر میتواند به دلزدگی منجر شود، به ویژه برای کسانی که آرزوی روزهایی را دارند که بازیها بیشتر بر سرگرمی متمرکز بودند تا به عنوان پلتفرمهای درآمدزایی مداوم.
علاوه بر این، حجم انبوه بازیهایی که امروزه منتشر میشوند، همراه با انتخابهای فراوان در پلتفرمهایی مانند استیم، ایکسباکس گیم پس، پلیاستیشن پلاس و سرویس نینتندو سوییچ آنلاین، میتواند منجر به خستگی ناشی از تصمیمگیری شود. بسیاری از بازیکنان خود را در حال پرش از یک بازی به بازی دیگر میبینند، بدون اینکه واقعاً به یک تجربه عمیق بپردازند. جریان بیپایان بهروزرسانیها، بستههای الحاقی و بازیهای جدید نیز میتواند قدردانی از یک اثر خاص را دشوارتر کند، همانطور که در گذشته از بازیها لذت میبردیم. در گذشته صنعت بازیسازی کوچکتر بود و استودیوها کمتر از حال حاضر بودند و در نتیجه آن تعدد بازیها کمتر بود. از سوی دیگر دسترسی بازیکنان به بازیها مثل امروز به سادگی چند کلیک نبودند و حتی برخی بازیها را اجاره میکردند.
همچنین همانند هر تکنولوژیای که تازه وارد بازار میشود، قیمت کنسولها، بازیها با احتساب تورم، گرانتر از امروز بود و به طور کلی بازی کردن سرگرمی گرانی بود چرا که خبری از سرویسهای اشتراکی و غیره نبود. در نتیجه برای تجربه هر بازی باید کارتریج یا دیسک آن را با قیمت کامل میخریدید یا آن را اجاره میکردید و در فرصت کوتاهی که داشتید، از آنجایی که پول زیادی را هم هزینه کرده بودید، تا جایی که میشد آن را تجربه کرده و به پایان میرساندید. امروزه اینترنت گستردهتر شده و دیگر بسیاری مانند قبل نگران حجم بستههای خود برای دانلود بازی نیستند. هرچند در کشور ما نیز بسیاری از کسانی که کامپیوتر دارند نیز به راحتی و بدون پرداخت هزینهای شروع به دانلود رگباری بازیها میکنند و کنسولداران نیز معمولا به خرید اکانتی روی میآورند! البته با همه این راهها نیز، بازی همچنان سرگرمی گرانی است.
در حالی که این انتخابهای فراوان میتواند هیجانانگیز باشد، اما ممکن است منجر به خستگی شود. وقتی گزینههای زیادی داریم، ممکن است احساس کنیم که توسط انتخابها فلج شدهایم و جذابیت هر بازی جدید به سرعت پس از چند ساعت از بین میرود. البته این همیشه به دلیل این نیست که بازی کیفیت پایینی دارد بلکه این ما هستیم که باید زمان بیشتری به آن بدهیم. فشار برای بهروز ماندن با آخرین نسخههای بازیها آن هم با سرعت اینترنت ضعیف کشورمان، همراه با فهرست بیپایان بازیهایی که قصد داریم روزی بازی کنیم، میتواند ناامیدی ایجاد کند. در مقابل، وقتی جوانتر بودیم، بازیهای کمتری برای انتخاب داشتیم و زمان و تلاش بیشتری را به هر اثر اختصاص میدادیم.
البته این تا حد زیادی طبیعی است که صنعت بازی از تجربیات تکراری فراوان اشباع شود. مانند سینما و تلویزیون یا هر صنعت دیگری که با محور سرگرمی میچرخد، با افزایش توجهات و درآمدزایی، قطعا شرکتهای زیادی دوست دارند که در صنعت بازی سرمایهگذاری کنند. اما سوال اصلی این است که چند درصد از این شرکتها واقعا شیفته بازیها هستند و فقط به دنبال درآمدزایی نیستند؟ همین موضوع یکی از دلایکی است که باعث میشود که در هر صنعتی آثار تکراری زیادی وجود داشته باشد. از سوی دیگر در هر برههای سبکی ترند است. به عنوان مثال در دهه 90 میلادی بازیهای مبارزهای بسیار محبوب بودند و در هفت هشت سال اخیر نیز آثار بتل رویال و سرویس محور در کنار آثار جهان باز مورد توجه هستند. اما همانطور که متوجه شدهاید، محبوبیت آثار بتل رویال نیز تا حد زیادی نسبت به 5 سال پیش کمتر شده است. این باعث میشود که فکر کنید بازیها تکراری شدهاند. از سوی دیگر، وجود بازسازیها و چسبیدن به یک سری سبکهای خاص نیز باعث کاهش خلاقیت در صنعت بازی به خصوص در چند سال اخیر شده است.
تغییر انتظارات بازیکنان
با بزرگتر شدن بازیکنان، سلیقهها و ترجیحات آنها بهطور اجتنابناپذیری تغییر میکند. بازیهایی که ممکن است زمانی هیجانانگیز، چالشبرانگیز یا نوآورانه به نظر میرسیدند، اکنون میتوانند تکراری یا سادهلوحانه به نظر برسند. بخشی از این مسئله به دلیل پیشرفت طبیعی تواناییهای شناختی ماست و چیزی که زمانی چالشبرانگیز بود، اکنون ممکن است آسان به نظر برسد، و چیزی که تازه بود، اکنون ممکن است به عنوان یک تقلید احساس شود. به عنوان مثال زمانی که DOOM منتشر شد، در آن زمان سروصدای زیادی به پا کرد و یکی از بهترین تجربیات تیراندازی تاریخ را ارائه داد. با این حال صنعت بازی پیشرفت کرده و اکنون اگر بخواهیم با نگاهی امروزی به آن بازی نگاه کنیم، تجربهای نیست که بخواهید زیاد به آن بپردازید (بگذریم که نسخههای جدید دوم نیز با اینکه گیمپلی جذابی دارند اما به دلیل اینکه داستان باکیفیتی وجود ندارد که بازیکن را تا انتها بکشاند، تعداد کمی را به اتمام بازی دعوت میکنند).
این اصلا چیز بدی نیست زیرا صنعت بازی نیز مانند هر صنعتی در حال تکامل است. انتظارات بازیکنان نیز این وسط افزایش مییابد و این را میتوان در هر چیزی دید. به عنوان مثال اگر شما تجربه زیادی در دیدن فیلم و سریالهای عالی نداشته باشید، ممکن است فکر کنید که سریال جومونگ یک شاهکار است! اما با دیدن چند سریال عالی و سپس بازگشت به جومونگ، سپس متوجه خواهید شد که حتی نزدیک به یک اثر عالی هم نیست. این در مورد دوم هم صدق میکند. مطمئنا بازیهای جدید دوم آثار فوقالعادهای هستند اما از سوی دیگر از آن دست بازیهایی هستند که پس از چند ساعت تجربه خواهید گفت که بازیها دیگر لذت گذشته را ندارند زیرا امروزه تنها اثری میتواند این حس را در بازیکن به وجود نیاورد که در همهی زمینهها عالی عمل کرده باشد.
علاوه بر این، با افزایش سن، اولویتها و مسئولیتهای ما تغییر میکنند. بسیاری از بزرگسالان به دلیل کار، خانواده و سایر تعهدات، زمان کمتری برای اختصاص به بازی دارند، این زمان محدود میتواند بر نحوه نزدیک شدن ما به بازیها تأثیر بگذارد. در حالی که ممکن است زمانی از صرف ساعتها برای رسیدن به یک هدف خاص لذت میبردیم و حتی مینیگیمهای بازیها را هم حسابی بازی میکردیم، اکنون ممکن است بازیهایی را ترجیح دهیم که پاداشهای خوبی حتی در زمینه ماموریتهای جانبی ارائه میدهند یا گیمپلی کوتاهتری داشته باشند.
بیایید صادق باشیم؛ امروزه چند درصد از بازیهای جهان باز که پشت سر هم عرضه میشوند، میتوانند بازیکن را در حداقل در بیشتر ماموریتهای داستانی سرحال و درگیر نگه دارند؟ حال بگذریم که بیشتر ماموریتهای فرعی بسیاری از این بازیها ارزش تجربه را ندارند و در صورتی که حتی یکی دوتا از آنها را انجام دهید خسته خواهید شد و این بر نگاه شما به کل بازی و ماموریتهای اصلی آن نیز تاثیر میگذارد و باعث میشود پس از مدتی آن را کنار بگذارید. وجود مکانیکهای فراوان، ماموریتهای تکراری زیاد و حتی واقعگرایی بیش از حد میتواند سرگرمی را از بین ببرد. به عنوان مثال حتی اگر بخواهید به ماموریتهای اصلی اساسینز کرید والهالا بپردازید، باید زمان بسیار زیادی بگذارید و در طول این زمان همواره سرگرم نخواهید بود اما در طرف مقابل، سایبرپانک 2077 یکی از بهترین آثار از نظر ارائهی ماموریتهای اصلی (و حتی فرعی) جذاب است که از ابتدا تا انتها بازیکن را درگیر میکند.
جنبه اجتماعی بازی نیز در طول زمان تغییر میکند. در دوران کودکی و نوجوانی، بسیاری از ما با دوستان خود بازی میکردیم، چه به صورت حضوری یا آنلاین. این تعاملات اجتماعی اغلب به اندازه خود بازی مهم بودند. این وسط برای بزرگسالان، ممکن است هماهنگی برای بازی چندنفره دشوارتر باشد. این موضوع میتواند به احساس انزوا یا حتی نارضایتی از بازیهای چندنفره منجر شود، زیرا حس دوستی و همکاری که زمانی تجربه را تقویت میکرد، ممکن است دیگر حضور نداشته باشد.
نقش تجربیات زندگی
در پایان باید اذعان کرد که نحوه درک ما از بازیها تحت تأثیر تجربیات زندگی گستردهتر ماست. با افزایش سن، بلوغ عاطفی و فکری ما عمیقتر میشود و ممکن است به دنبال اشکال مختلفی از رضایت باشیم. چالشها و مشکلاتی که در زندگی شخصی و حرفهای خود تجربه میکنیم، میتواند باعث شود که فرار به دنیای بازیها کمتر تأثیرگذار یا معنادار به نظر برسد. در دوران کودکی، بازیهای ویدیویی اغلب به عنوان فراری از مدرسه، تکالیف یا سایر استرسهای نسبتاً کوچک عمل میکردند. اما به عنوان بزرگسال، فشار مسئولیتهای واقعی و چالشهای زندگی مانند شغل، روابط و مسائل مالی میتواند باعث شود که غوطهوری کامل در جهانهای مجازی دشوارتر شود.
نتیجهگیری؛ آیا واقعاً لذت بازیها از بین رفته است؟
اینکه آیا بازیهای ویدیویی دیگر سرگرمکننده نیستند یا ما صرفاً بزرگ شدهایم، پاسخ روشنی ندارد و میتوان گفت که ترکیبی از هر دو است. صنعت بازی تغییر کرده است و ما نیز تغییر کردهایم. بازیهایی که زمانی عاشقشان بودیم، ممکن است دیگر به همان شکل برای ما جذابیت نداشته باشند و این بخشی طبیعی از رشد و تحول شخصی است. با این حال، این به معنای آن نیست که بازیهای ویدیویی دیگر نمیتوانند لذتبخش باشند یا تجربیات جدید و معناداری ارائه دهند.
کلید اصلی درک موضوع این است که بپذیریم رابطه ما با بازی کردن ثابت نیست، بلکه در طول زمان تغییر میکند. با پذیرش ژانرهای جدید، تنظیم انتظارات و یافتن راههایی برای متعادل کردن بازی با سایر جنبههای زندگی، میتوانیم همچنان از بازیها لذت ببریم، حتی اگر این لذت با گذشته متفاوت باشد. در واقع لذت از بین نرفته بلکه تغییر کرده، همانطور که بازیکنان نیز تغییر کردهاند. بنابراین به جای اینکه غر بزنیم که بازیها لذت قبل را ندارند، بهتر است که در انتخاب بازیهای خود دقت بیشتری داشته باشیم و ترجیحا آثار عالی مطابق سلیقهی خود را تجربه کنیم که در هر سال به تعداد انگشتان یک دست منتشر میشود.
source