برتراند راسل فیلسوف بریتانیایی در این مقاله با عنوان In Praise of Idleness (به فارسی در ستایش بطالت) به نقد و بررسی نهادهای اقتصادی و اجتماعی موجود میپردازد. او به تحلیل معضلات ناشی از ساعات کاری طولانی و عدم توزیع منصفانه زمان فراغت در جوامع مدرن میپردازد. او با بررسی شرایط کار و زندگی در دنیای امروز، پیشنهاد میکند که کاهش ساعات کاری و افزایش اوقات فراغت به عنوان راهی برای بهبود کیفیت زندگی افراد و ارتقای سطح رفاه اجتماعی، نه تنها از نظر فردی، بلکه از منظر جمعی نیز مفید خواهد بود. در این راستا، راسل بر لزوم تغییر در نگرشها و نظامهای اجتماعی تأکید میکند تا با فراهم آوردن شرایطی عادلانهتر، به سوی جامعهای شادتر و انسانیتر حرکت کنیم. در ادامه متن ترجمه شده مقاله به همراه معرفی چند کتاب فلسفی در این رابطه را مطالعه خواهید کرد.
در ستایش بطالت
مانند بسیاری از هم نسلان خود، با این باور بزرگ شدم که «شیطان همیشه برای دستهای بیکار کاری پیدا میکند.» به عنوان کودکی بسیار بافضیلت، هر آنچه به من گفته میشد بی چون و چرا میپذیرفتم و وجدانی در خود پروراندم که تا امروز مرا به سخت کوشی وادار کرده است. اما هرچند این وجدان، رفتارهای مرا مهار کرده، اندیشههایم دستخوش تحولی بنیادین شدهاند. اکنون بر این باورم که در جهان کار بیشازحدی انجام میشود، و این باور که «کار کردن ذاتاً فضیلت است»، زیانی عظیم به بار آورده است. آنچه امروز در کشورهای صنعتی باید تبلیغ شود، کاملاً متفاوت از آن چیزی است که تا پیش از این همواره به آن پرداختهاند.
بیگمان داستان آن مسافر در ناپل را شنیدهاید که دوازده گدا را دید زیر آفتاب دراز کشیدهاند (این ماجرا به دوران پیش از موسولینی باز میگردد). او یک لیره به تنبلترینشان وعده داد. یازده نفر از جا برخاستند تا آن را به دست آورند، و مسافر لیره را به دوازدهمی، که همچنان بر جای خود مانده بود، داد. این مسافر راه درستی در پیش گرفته بود. اما در کشورهایی که از آفتاب دلانگیز مدیترانهای بهرهمند نیستند، تنبلی کاری بهمراتب دشوارتر است و نیازمند تبلیغاتی گسترده و همگانی برای آغاز آن است. امیدوارم که پس از خواندن این نوشتهها، رهبران «انجمن مسیحی جوانان» کارزاری راهاندازی کنند تا جوانان درستکار را به هیچکاری نکردن تشویق کنند. اگر چنین شود، دیگر عمرم را بیهوده نزیستهام.
استدلال نادرست: چندشغلی، نان را از دهان دیگران میگیرد
پیش از آنکه به دفاع از تنبلی بپردازم، لازم میدانم ابتدا با یک استدلال نادرست که گاه برای تقبیح کار نکردن به کار میرود، تسویه حساب کنم. این استدلال، در ظاهر اخلاقی، بهسادگی جایگاه خود را از دست میدهد وقتی کمی دقیقتر به آن نگاه کنیم. هرگاه فردی که از نظر مالی در رفاه است، تصمیم بگیرد به کاری مانند تدریس یا تایپ مشغول شود، معمولاً به او گفته میشود که این کار، نان را از دهان دیگران میگیرد و بنابراین اخلاقی نیست.
اما اگر این استدلال درست بود، تنها کافی بود که همه ما بیکار باشیم تا همه بتوانیم به وفور نان داشته باشیم. این دیدگاه یک مسئله اساسی را نادیده میگیرد: هر فردی که درآمدی کسب میکند، معمولاً آن را خرج میکند و این خرج کردن، خود باعث ایجاد اشتغال میشود. به بیان ساده، وقتی کسی پولی خرج میکند، همانقدر که با کسب درآمد از دیگران میگیرد، با خرج کردنش به دیگران بازمیگرداند.
مقصر واقعی: پسانداز کنندگان
اگر بخواهیم مقصر واقعی را پیدا کنیم، باید به سراغ کسانی برویم که پول خود را پسانداز میکنند. وقتی کسی پول خود را کنار میگذارد و آن را به جریان اقتصادی وارد نمیکند – مثلاً مانند دهقان معروف فرانسوی آن را در جوراب خود پنهان میکند – بدیهی است که این پول نهتنها اشتغالی ایجاد نمیکند، بلکه به رکود اقتصادی کمک میکند.
پیچیدگی سرمایهگذاری
البته اگر این پسانداز به شکل سرمایهگذاری وارد بازار شود، اوضاع کمی پیچیدهتر میشود. یکی از معمولترین روشهای استفاده از پسانداز، قرض دادن آن به دولتها است. اما مشکل اینجاست که بخش اعظم بودجه دولتها در جوامع متمدن، صرف پرداخت هزینههای جنگهای گذشته یا آمادهسازی برای جنگهای آینده میشود.
شباهت به شخصیتهای شرور شکسپیر
کسی که پول خود را به دولت قرض میدهد، عملاً مانند شخصیتهای بدنام آثار شکسپیر است که برای انجام قتل، قاتلانی اجیر میکنند. چنین فردی، با عادات اقتصادی خود، به تقویت نیروهای نظامی دولتی که به آن وام داده، کمک میکند. از این منظر، بهتر است که فرد پول خود را خرج کند، حتی اگر آن را صرف نوشیدن یا قمار کند. در این صورت، نهتنها به گردش اقتصاد کمک کرده، بلکه از تبدیل شدن به یکی از چرخدندههای ماشین جنگی نیز پرهیز کرده است.
استدلال نادرست: سرمایهگذاری صنعتی همیشه مفید است
لازم است به یکی از استدلالهایی که اغلب در دفاع از سرمایهگذاریهای صنعتی مطرح میشود، پاسخ دهم. این استدلال که گاه با ظاهر منطقی و اخلاقی جلوهگر میشود، در واقعیت، چیزی جز سادهانگاری نیست و نتایج آن نیازمند بازنگری است. گاهی گفته میشود که اگر پساندازها در صنایع سرمایهگذاری شوند و این صنایع موفق به تولید محصولات مفید شوند، این کار برای جامعه سودمند است.
این حرف تا حدی درست است، اما مسئله اینجاست که در دنیای امروز، بیشتر این سرمایهگذاریها با شکست مواجه میشوند. شکست یک سرمایهگذاری صنعتی به این معناست که نیروی کار انسانی زیادی، که میتوانست صرف تولید چیزی لذتبخش یا ضروری شود، هدر رفته و صرف ساخت ماشینآلاتی شده که پس از تولید، بیاستفاده ماندهاند و برای هیچکس فایدهای نداشتهاند.
هزینههای شکست
کسی که پسانداز خود را در پروژهای شکستخورده سرمایهگذاری میکند، نهتنها خود آسیب میبیند، بلکه به جامعه نیز زیان میرساند. حال اگر همین فرد، بهجای سرمایهگذاری بیهوده، پول خود را صرف کارهایی مانند برگزاری مهمانی برای دوستانش میکرد، این کار لذت و فایدهای مستقیم برای اطرافیانش به همراه داشت. مثلاً قصاب، نانوا و فروشندگان دیگر نیز از این خرج کردن بهرهمند میشدند. اما وقتی پول صرف پروژههایی مانند ساخت ریل در جایی میشود که نیازی به آن نیست، نیروی کار و منابع به مسیری منحرف میشوند که هیچ لذتی برای هیچکس ایجاد نمیکند.
نگاه جامعه به ولخرجها و سرمایهگذاران
بااینحال، در نگاه جامعه، فردی که در نتیجه شکست سرمایهگذاری فقیر میشود، بهعنوان قربانی بدشانسی تلقی میشود، درحالیکه کسی که پولش را برای خوشی و لذت دیگران خرج کرده، بهعنوان فردی سبکسر و بیفکر مورد تحقیر قرار میگیرد. این قضاوت اجتماعی، خود نیازمند بازبینی است.
باور نادرست به فضیلت کار
تمام این موارد تنها مقدمهای است برای بیان این نکته که باور به فضیلت کار در جهان مدرن، آسیبهای عمیقی به بار آورده است. راه خوشبختی و رفاه، در کاهش سازمانیافته و منطقی کار نهفته است، نه در تقدیس آن.
تعریف کار
برای بررسی این موضوع، ابتدا باید بپرسیم: کار چیست؟
کار را میتوان به دو دسته تقسیم کرد:
- جابهجایی مواد در سطح یا نزدیکی سطح زمین نسبت به مواد دیگر.
- دستور دادن به دیگران برای انجام همین کار.
دسته اول معمولاً ناخوشایند است و دستمزد ناچیزی دارد. دسته دوم، در عین حال که دلپذیر است، بهخوبی نیز پاداش داده میشود. این دسته میتواند تا بینهایت گسترش یابد. افزون بر کسانی که دستور میدهند، کسانی نیز هستند که به دستوردهندگان مشورت میدهند. این فرآیند اغلب شامل نظرات متضادی است که از سوی گروههای مختلف ارائه میشود و ما آن را سیاست مینامیم.
طبقه سوم: مالکان زمین
در اروپا (برخلاف آمریکا) طبقه سومی وجود دارد که از هر دو دسته کارگران محترمتر هستند: مالکان زمین. این افراد، بدون هیچ تلاشی، از طریق مالکیت زمین، از دیگران پول دریافت میکنند تا اجازه دهند آنها زندگی کنند و کار کنند. ممکن است انتظار برود که من، بهعنوان مدافع تنبلی، از این افراد تمجید کنم. اما حقیقت آن است که بیکاری و رفاه این طبقه تنها به قیمت کار سخت دیگران ممکن شده است.
۱۸۹,۰۰۰
۱۳۲,۳۰۰ تومان
ریشه تاریخی باور به کار
درواقع، میل این طبقه به رفاه و بیکاری راحت، سرچشمه تاریخی تمام آموزههایی است که کار را بهعنوان فضیلت تبلیغ میکنند. آنها هرگز نخواستهاند که دیگران نیز از سبک زندگی آنها پیروی کنند، چراکه رفاه آنها به کار دیگران وابسته است. برای تغییر این چرخه، نیازمند بازاندیشی در ارزشها و باورهایمان درباره کار و تنبلی هستیم. راه رفاه و خوشبختی، در کاهش کار و بازتوزیع منطقی منابع نهفته است، نه در تداوم باورهای اشتباه پیشین.
کار و بقای خانوادهها در طول تاریخ
از ابتدای تمدن تا انقلاب صنعتی، افراد بهسختی میتوانستند چیزی فراتر از نیازهای اولیه خود و خانوادهشان تولید کنند. در این دوران، مردان با زحمت فراوان مشغول به کار بودند، زنان نیز به همان اندازه تلاش میکردند و کودکان به محض رسیدن به سن مناسب به این چرخه کار اضافه میشدند. بااینحال، اندک مازادی که از این تلاشها باقی میماند، نه نصیب تولیدکنندگان، بلکه سهم روحانیون و جنگجویان میشد.
در زمان قحطی، این مازاد نیز از بین میرفت؛ اما جنگجویان و روحانیون همچنان سهم خود را محفوظ نگه میداشتند، و نتیجه آن، مرگ بسیاری از کارگران از گرسنگی بود. این نظام، تا سال ۱۹۱۷ در روسیه ادامه یافت و همچنان در برخی نقاط شرق پابرجاست. در انگلستان، با وجود انقلاب صنعتی، این شرایط در زمان جنگهای ناپلئونی و حتی تا صد سال پیش ادامه داشت، تا زمانی که طبقه جدیدی از تولیدکنندگان قدرت را به دست گرفتند. در آمریکا، این نظام با انقلاب پایان یافت، مگر در جنوب که تا جنگ داخلی باقی ماند.
تأثیر تاریخی نظام کار بر افکار بشر
چنین نظامی که تا این اندازه طولانی مدت و به تازگی خاتمه یافته است، تأثیر عمیقی بر باورها و دیدگاههای بشر برجای گذاشته است. بسیاری از باورهای ما درباره فضیلت کار، از این نظام پیشاصنعتی به ارث رسیده و برای دنیای مدرن مناسب نیست. پیشرفت تکنولوژی مدرن این امکان را فراهم کرده است که اوقات فراغت، به جای آنکه مختص اقلیتی ممتاز باشد، به طور عادلانه در کل جامعه توزیع شود. در واقع، اخلاق کار، اخلاق بردگی است و دنیای امروز نیازی به بردگی ندارد.
اخلاق کار: ابزار قدرتطلبان
در جوامع ابتدایی، اگر کشاورزان را به حال خود میگذاشتند، نه مازادی برای روحانیون و جنگجویان باقی میماند و نه آنها حاضر به پذیرش چنین شرایطی بودند. ابتدا این موضوع با زور و اجبار عملی شد، اما بهتدریج توانستند اخلاقیاتی را به مردم القا کنند که کار سخت را وظیفهای مقدس بداند، حتی اگر حاصل این کار به نفع دیگران باشد.
امروزه نیز بسیاری از مردم هنوز معتقدند که طبقات ممتاز، مانند پادشاهان، باید درآمدی بسیار بیشتر از یک کارگر داشته باشند. این مفهوم وظیفه، از لحاظ تاریخی، ابزاری بوده است که صاحبان قدرت برای بهرهکشی از دیگران به کار میبردند. این باور نیز اغلب با این توجیه همراه بوده که منافع آنان با منافع بشریت همسو است. البته گاهی این توجیه درست است؛ مثلاً بردهداران آتنی، بخشی از اوقات فراغت خود را صرف مشارکت در تمدن بشری میکردند.
فراغت: نیاز تمدن
فراغت برای تمدن ضروری است، اما در گذشته این فراغت تنها برای اقلیتی فراهم بود و نتیجه کار اکثریت بود. ارزش این کارها، نه به خاطر فضیلت کار، بلکه به دلیل ارزش فراغت بوده است. با پیشرفت تکنولوژی مدرن، میتوان فراغت را بدون آسیب به تمدن، بهطور عادلانه میان همه توزیع کرد.
تکنولوژی مدرن و کاهش کار
تکنولوژی مدرن این امکان را فراهم کرده است که نیاز به کار برای تأمین ضروریات زندگی بهشدت کاهش یابد. این موضوع در زمان جنگ جهانی بهوضوح مشخص شد. با وجود اینکه بسیاری از افراد در نیروهای مسلح، صنایع نظامی، تبلیغات جنگی و ادارات دولتی مشغول بودند، سطح رفاه عمومی کارگران در کشورهای متفقین از هر زمان دیگری بهتر بود.
ضرورت کاهش ساعات کار
اگر پس از جنگ، سازماندهی علمی تولید حفظ میشد و ساعات کاری به چهار ساعت در روز کاهش مییافت، همه در شرایط مطلوبی قرار میگرفتند. اما بهجای این کار، هرجومرج گذشته بازگشت. عدهای مجبور به کار طولانی شدند و عدهای دیگر بهعنوان بیکاران رها شدند. چرا؟
چون کار به عنوان وظیفهای اخلاقی تلقی میشود و دستمزد افراد نه براساس میزان تولید، بلکه براساس فضیلت اخلاقی و سخت کوشیشان تعیین میشود. این دیدگاه که کار فضیلتی مقدس است، باید مورد بازبینی قرار گیرد. تنها از طریق کاهش کار و توزیع عادلانه اوقات فراغت است که میتوان به یک جامعه عادلانه و مرفه دست یافت.
اخلاقیات نظام برده داری در دنیای مدرن
اخلاقیات کار که از نظامهای بردهداری به ارث رسیده است، امروزه در شرایطی کاملاً متفاوت اعمال میشود و نتیجهای فاجعه بار به همراه داشته است. برای مثال، تصور کنید گروهی از افراد مشغول تولید پونز هستند و نیاز بازار به پونز را با هشت ساعت کار روزانه تأمین میکنند. حال، اختراعی صورت میگیرد که به کمک آن، همین تعداد کارگر میتوانند دو برابر پونز تولید کنند. اما بازار نیازی به این حجم اضافی ندارد و پونز هم به قدری ارزان است که کاهش قیمت تأثیری بر تقاضا نمیگذارد.
در دنیایی عقلانی، این افراد ساعات کاری خود را به چهار ساعت کاهش میدادند و همه چیز به روال عادی ادامه مییافت. اما در دنیای واقعی، چنین رویکردی غیر قابل قبول و «غیراخلاقی» تلقی میشود. بنابراین، کارگران همچنان هشت ساعت کار میکنند، تولید بیش از حد پونز باعث ورشکستگی برخی کارفرمایان میشود و نیمی از کارگران بیکار میشوند.
- نتیجه؟ همان میزان اوقات فراغت ایجاد میشود، اما به جای توزیع عادلانه، نیمی از افراد کاملاً بیکار و نیمی دیگر همچنان فرسوده از کار هستند. آیا میتوان چیزی غیرعقلانیتر از این تصور کرد؟
مقاومت ثروتمندان در برابر اوقات فراغت فقرا
همواره ایدهٔ بهرهمندی فقرا از اوقات فراغت برای ثروتمندان شوکه کننده بوده است. در انگلستان اوایل قرن نوزدهم، ساعات کاری روزانه مردان معمولاً پانزده ساعت بود؛ کودکان نیز گاهی همین میزان و عموماً دوازده ساعت کار میکردند. زمانی که اصلاح طلبان پیشنهاد کاهش این ساعات را دادند، پاسخ این بود که کار، بزرگسالان را از نوش خواری و کودکان را از شرارت دور نگه میدارد.
وقتی من کودک بودم و طبقه کارگر شهری به تازگی حق رأی پیدا کرده بود، چندین تعطیلات عمومی به تصویب قانون رسید. این تصمیم با خشم شدید طبقه بالا مواجه شد. به یاد دارم که یک دوشس مسن میگفت: «فقرا تعطیلات میخواهند چه کنند؟ باید کار کنند!» هرچند امروزه این دیدگاهها کمتر صریح بیان میشود، اما همچنان به شکلی پنهان وجود دارند و منبع بسیاری از آشفتگیهای اقتصادی هستند.
اصرار بر اخلاقیات کار که از نظامهای پیشین به ارث رسیده است، باعث توزیع ناعادلانه اوقات فراغت و بیکاری گسترده شده است. درک نادرست از نیازهای جامعه و مخالفت با ایدهٔ کاهش ساعات کاری برای همه، همچنان به تعمیق مشکلات اقتصادی و اجتماعی میانجامد. برای دستیابی به جامعهای متعادل و انسانی، بازنگری در این باورها ضروری است.
اخلاقیات کار؛ بازنگری و پرسشی بنیادین
اجازه دهید لحظهای اخلاقیات کار را بیپرده و به دور از خرافات بررسی کنیم. هر انسانی در طول زندگی خود، ناگزیر از مصرف محصولاتی است که حاصل کار دیگران است. اگر فرض کنیم که کار در مجموع ناخوشایند است، بیانصافی است که فردی بیشتر از آنچه تولید کرده مصرف کند. البته، کسی ممکن است خدماتی ارائه دهد که مستقیماً به تولید کالا مربوط نباشد، مانند یک پزشک؛ اما حتی در این صورت نیز باید چیزی در برابر معاش خود ارائه کند.
کار و فراغت: تعادلی که نادیده گرفته میشود
در بیشتر جوامع مدرن، بسیاری از افراد حتی از انجام حداقل کار لازم برای معاش نیز معاف هستند؛ از جمله کسانی که ثروت به ارث میبرند یا با پول ازدواج میکنند. هرچند این نوع بیکاری، به اندازهٔ کار بیشازحد و بیکاری اجباری کارگران آسیبزا نیست. اگر کارگران عادی فقط چهار ساعت در روز کار کنند، با حداقل سازماندهی منطقی، همگی در رفاه زندگی خواهند کرد و هیچ کس بیکار نخواهد ماند.
اما این ایده برای ثروتمندان شوکآور است؛ آنها معتقدند که طبقات پایین نمیدانند چگونه از اوقات فراغت استفاده کنند. حتی در آمریکا، جایی که ساعات کاری طولانی به رغم ثروت فرد رایج است، این ذهنیت غالب است که فراغت فقط سزاوار بیکاران است و حتی برای پسران آنها نیز ناپسند شمرده میشود.
اخلاقیات کار در جوامع مختلف
در روسیه شوروی، نظام جدید بر اساس اخلاقیات کار به گونهای بنا شد که سختکوشی و تحمل کار فیزیکی، فضیلتی والاتر از هر چیز دیگر شناخته شود. این نگرش شباهتی عجیب به آموزههای سنتی جوامع غربی دارد که کارگران را به «صداقت» در کار تشویق میکردند.
در حالی که این رویکرد در شرایط کنونی روسیه، به دلیل منابع طبیعی فراوان و نیاز به توسعه، موجه به نظر میرسد. پرسش اصلی این است که چه خواهد شد وقتی توسعه به حدی برسد که با ساعات کاری کوتاهتر نیز میتوان رفاه عمومی را تأمین کرد؟
تفاوتهای شرق و غرب در مواجهه با کار
در غرب، مسئله فراغت و کار از طریق سازوکارهای غیر منصفانه حل شده است. درصد بزرگی از تولید به گروهی کوچک اختصاص مییابد که اغلب هیچ کاری نمیکنند. تولید انبوه کالاهای غیر ضروری و تحمیل ساعات کار طولانی به عدهای برای بیکار نگه داشتن دیگران، از راهبردهای مرسوم است. وقتی این روشها ناکار آمد شوند، جنگ به میان میآید: بخشی از مردم مواد منفجره تولید میکنند و بخش دیگری آنها را منفجر میکنند، گویی با یک بازی کودکانه مواجهیم.
اما در روسیه، به دلیل عدالت اقتصادی و کنترل متمرکز بر تولید، این مسئله باید به طور متفاوتی حل شود. راه حل منطقی، کاهش تدریجی ساعات کار است، به گونهای که مردم خود تصمیم بگیرند ترجیحشان فراغت بیشتر است یا کالاهای بیشتر.
فراغت یا تداوم کار؟
مشکل اینجاست که وقتی کار به عنوان یک فضیلت مطلق معرفی شود، گذار به جامعهای مبتنی بر فراغت دشوار خواهد بود. به جای تمرکز بر رفاه کارگران، پروژههای بلند پروازانهای مطرح میشود که فراغت کنونی را فدای تولیدات آینده میکند. مثلاً طرح گرمایش دریای سفید و سواحل شمالی سیبری که میتواند راحتی نسل فعلی را قربانی بهرهوری نسلهای آینده کند. این نگاه، نتیجه درک اشتباهی است که کار را نه وسیلهای برای رفاه، بلکه هدفی در خود میپندارد.
۸۱,۶۰۰
۷۴,۱۷۰ تومان
اشتباهات اساسی در نگاه به کار و مصرف
واقعیت این است که جابهجایی ماده، هرچند تا حدی برای بقای ما ضروری است، نمیتواند هدف اصلی زندگی انسانی باشد. اگر چنین بود، باید هر کارگر ساده را برتر از شکسپیر بدانیم. این سوءبرداشت از دو عامل ناشی میشود:
- توجیه وضع موجود برای طبقات پایین: ثروتمندان برای قرنها به ستایش از “شرافت کار” پرداختهاند تا طبقات پایین را راضی نگه دارند، در حالی که خود از این شرافت فاصله میگرفتند.
- شوق به پیشرفت مکانیکی: فناوریهای مدرن و توانایی بشر در تغییر سطح زمین، حس تازهای از رضایت ایجاد کرده است.
اما هیچ کدام از این انگیزهها، برای کارگر عادی جذاب نیست. اگر از او بپرسید بهترین بخش زندگیاش چیست؟ به ندرت خواهد گفت که کار یدی باعث احساس تحقق اهداف والای انسانی میشود. کارگران، همان گونه که باید، کار را صرفاً ابزاری برای معاش میدانند و لذت و خوشی خود را در ساعات فراغت میجویند.
اوقات فراغت و نقد تمدن مدرن
گفته میشود که انسانها، اگر تنها چهار ساعت در روز کار کنند، نمیدانند باقی روز را چگونه بگذرانند. اگر این مسئله در دنیای مدرن صحت داشته باشد، نشاندهنده نقص تمدن ماست. در گذشته، انسانها توانایی بیشتری برای بازی و خوشگذرانی داشتند، اما فرهنگ بهرهوری این توانایی را سرکوب کرده است. انسان مدرن میپندارد که هر کاری باید هدفی کاربردی داشته باشد و هیچ چیزی نباید صرفاً برای خودش انجام شود.
تناقض در ارزشگذاری کار و مصرف
این نگرش معاصر که “کار کردن” خوب و “لذت بردن” بد است، موجب وارونه شدن ارزشها شده است. برای مثال:
- قصاب یا نانوا، که به تولید مواد غذایی میپردازند، مورد ستایش قرار میگیرند چون پول در میآورند.
- اما کسی که از غذای تولیدشده لذت میبرد، صرفاً فردی بیهوده تلقی میشود مگر آنکه غذا را فقط برای تأمین انرژی کار خود مصرف کند.
این تفکر که “پول درآوردن” پسندیده و “پول خرج کردن” ناپسند است، منطقی نیست؛ همانگونه که ستایش کلید و تقبیح قفل بیمعنی است.
تولید و مصرف: شکاف میان هدف فردی و اجتماعی
در جامعهای که انگیزه اصلی تولید، کسب سود است، بین اهداف فردی و اجتماعی تولید فاصلهای عمیق وجود دارد. فرد برای سودآوری کار میکند، اما هدف اجتماعی کار، مصرف محصولاتی است که تولید شدهاند. این شکاف، مانع از درک درست ما از کار و مصرف شده است. ما بیشازحد به تولید اهمیت میدهیم و مصرف را دست کم میگیریم.
اهمیت لذت و خوشی در زندگی
نتیجه این عدم توازن، کم توجهی به لذت و خوشبختی ساده است. ما تولید را بر اساس لذتی که به مصرف کننده میدهد قضاوت نمیکنیم، بلکه تنها به سودآوری آن میاندیشیم. چنین دیدگاهی نیازمند بازنگری اساسی است تا زندگی انسانها، نه بر پایه کار صرف، بلکه بر اساس خوشی و بهرهمندی از ثمرات زندگی تعریف شود.
کاهش ساعات کاری و اهمیت استفاده مفید از وقت آزاد
هنگامی که پیشنهاد میکنم ساعات کاری باید به چهار ساعت در روز کاهش یابد، منظورم این نیست که تمام وقت اضافی باید صرف بیهودگی محض شود. هدف من این است که کار چهار ساعته در روز باید فرد را به اندازه کافی تأمین کند تا از نیازها و راحتیهای اولیه زندگی برخوردار باشد، و بقیه زمان او باید آزاد باشد تا طبق میل خود از آن استفاده کند.
این امر نیازمند سیستم اجتماعی است که آموزش را فراتر از آنچه که امروزه معمول است، گسترش دهد و به طور خاص، به پرورش ذائقههایی بپردازد که فرد را قادر به استفاده هوشمندانه از اوقات فراغت کند. منظور من لزوماً از فعالیتهای “عالی” نیست. رقصهای کشاورزی در بیشتر مناطق شهری به فراموشی سپرده شدهاند، اما انگیزههایی که موجب پرورش چنین فعالیتهایی شدهاند، هنوز در طبیعت انسان وجود دارند.
لذتهای مردم شهری عمدتاً جنبههای غیرفعال پیدا کرده است: تماشای سینما، دیدن مسابقات فوتبال، گوش دادن به رادیو و غیره. این به این دلیل است که انرژیهای فعال آنها تماماً درگیر کار است؛ اگر زمان فراغت بیشتری داشتند، دوباره از لذتهایی بهرهمند میشدند که در آنها به طور فعال شرکت میکردند.
طبقه فراغت در گذشته و تأثیرات آن
در گذشته طبقهای کوچک از افراد با زمان فراغت و طبقهای بزرگ از کارگران وجود داشت. طبقه فراغت از مزایایی بهرهمند بود که اساس اجتماعی عادلانهای برای آن وجود نداشت؛ این امر موجب میشد که این طبقه سرکوبگر شود، همدلیهای آن محدود گردد و نظریههایی برای توجیه امتیازات خود اختراع کند.
این واقعیتها، البته، ارزش این طبقه را کاهش میداد، اما در عین حال، بیشتر آنچه که به عنوان تمدن میشناسیم، از طرف این طبقه به دست آمده است. آنها هنرها را پرورش دادهاند، علوم را کشف کردهاند، کتابها را نوشتهاند، فلسفهها را اختراع کردهاند و روابط اجتماعی را بهبود بخشیدهاند. حتی آزادی مردم مستضعف معمولاً از طرف این طبقه آغاز شده است. بدون طبقه فراغت، بشریت هرگز از بربریت بیرون نمیآمد.
۷۲,۹۰۰
۴۶,۷۵۰ تومان
روش غیرکارآمد طبقه فراغت
با این حال، روش طبقه فراغت ارثی، بدون مسئولیت و وظایف، بسیار پرهزینه و بیثمر بود. هیچیک از اعضای این طبقه به کار کردن آموزش دیده بودند و به طور کلی، این طبقه چندان هوشمند نبود. ممکن بود یک داروین در میان آنها پیدا شود، اما در مقابل او باید هزاران نفر از اشراف زادگان روستایی قرار میگرفتند که هیچ چیز بیشتر از شکار روباه و تنبیه شکارچیان را نمیاندیشیدند. در حال حاضر، دانشگاهها به طور سیستماتیک همان چیزی را فراهم میکنند که طبقه فراغت به طور تصادفی و به عنوان یک محصول جانبی تولید میکرد. این پیشرفت بزرگی است، اما معایبی هم دارد.
معایب زندگی دانشگاهی و انتقاد از آن
زندگی دانشگاهی بسیار متفاوت از زندگی در دنیای واقعی است، به طوری که افرادی که در محیطهای دانشگاهی زندگی میکنند، معمولاً از دغدغههای مردم عادی بی اطلاع هستند. علاوه بر این، روشهای بیان آنها معمولاً به گونهای است که تأثیر نظراتشان را بر عموم مردم کاهش میدهد.
یکی دیگر از معایب این است که در دانشگاهها مطالعات بهطور منظم و سازمانیافته انجام میشود، و فردی که به خط پژوهشی اصلی جدیدی فکر میکند، احتمالاً دلسرد میشود. بنابراین، اگرچه دانشگاهها به عنوان نهادهایی مفید شناخته میشوند، اما در دنیایی که همه خارج از دیوارهای آن مشغول کارهای غیرکاربردی هستند، به طور کامل نمیتوانند حافظ منافع تمدن باشند.
تأثیر کاهش ساعات کاری بر جامعه و افراد
در دنیایی که در آن هیچ کس مجبور به کار بیش از چهار ساعت در روز نباشد، هر فردی که دارای کنجکاوی علمی است، قادر خواهد بود به آن پرداخته و هر نقاشی خواهد توانست بدون نگرانی از گرسنگی نقاشی کند، حتی اگر نقاشیهایش بسیار عالی باشند. نویسندگان جوان دیگر مجبور نخواهند بود برای جلب توجه با نوشتن کتابهای جنجالی، که هدف آن به دست آوردن استقلال اقتصادی برای نوشتن آثار مهمتر است، این کار را انجام دهند؛ چرا که وقتی زمان آن میرسد، طعم و ظرفیت نوشتن آثار بزرگ را از دست خواهند داد.
افرادی که در شغل خود به جنبههایی از اقتصاد یا حکومت علاقهمند شدهاند، قادر خواهند بود ایدههای خود را بدون آن بیتفاوتی آکادمیک که کار اقتصاددانان دانشگاهی را از نظر واقعیت دچار نقص میکند، توسعه دهند. پزشکان زمانی خواهند داشت تا از پیشرفتهای پزشکی آگاه شوند. معلمان دیگر مجبور نخواهند بود که در برابر تدریس مسائلی که در جوانی یاد گرفتهاند، و ممکن است در این مدت به اثبات نادرستی آنها رسیده باشند، به سختی و با خستگی مقاومت کنند.
مزایای اوقات فراغت در جامعه
اما مهمترین مسئله این است که شادی و سرزندگی در جای خستگی، عصبیت و ناراحتی معده قرار خواهد گرفت. کاری که از افراد خواسته میشود به اندازهای خواهد بود که اوقات فراغت را دلپذیر کند، اما آنقدر سنگین نیست که باعث خستگی شود. از آنجا که افراد در زمان فراغت خود خسته نخواهند بود، فقط از سرگرمیهای غیرفعال و بیمحتوا استقبال نخواهند کرد. احتمالاً حداقل یک درصد از افراد زمانهای خود را که در کار حرفهای صرف نمیشود، به فعالیتهای عمومی و مهم اختصاص خواهند داد، و چون این فعالیتها به تأمین معاش آنها وابسته نخواهد بود، اصالت و نوآوری آنها آزادانه و بدون فشار از جانب استانداردهای سنتی و آراء کهنه به ظهور خواهد رسید.
تاثیرات اجتماعی اوقات فراغت
اما این تنها در موارد استثنایی نیست که مزایای اوقات فراغت ظاهر میشود. افراد عادی، با داشتن فرصت برای زندگی شاد، مهربانتر خواهند شد و کمتر تمایل به آزار دادن دیگران و بدگمانی به آنها خواهند داشت. به طور خاص، میل به جنگ کاهش خواهد یافت، هم به این دلیل که جنگ نیازمند کار سخت و طولانی برای همه است و هم به دلیل این که در چنین دنیایی، انسانها از امنیت و راحتی بیشتری برخوردارند. حسننیت، از تمام ویژگیهای اخلاقی، مهمترین چیزی است که جهان به آن نیاز دارد و حسننیت حاصل راحتی و امنیت است، نه زندگی پرمشقت و دشوار.
نقد به وضعیت کنونی تولید و کار
روشهای تولید مدرن این امکان را به ما دادهاند که راحتی و امنیت را برای همه فراهم کنیم؛ اما ما به جای آن، انتخاب کردهایم که عدهای بیش از حد کار کنند و برخی دیگر دچار گرسنگی شوند. تاکنون، ما همچنان همانقدر پرانرژی بودهایم که پیش از وجود ماشینآلات بودیم. در این زمینه، ما احمقانه عمل کردهایم، اما دلیلی وجود ندارد که تا ابد به این روش احمقانه ادامه دهیم.
خلاصه و جمع بندی (نظر مترجم)
برتراند راسل، فیلسوف و فعال مدنی قرن بیستم، در این مقاله به نقد ساختارهای اجتماعی و اقتصادی موجود میپردازد و به ضرورت تغییر در نظام کار و توزیع ساعات کاری تأکید میکند. او با اشاره به شرایط دنیای مدرن که در آن افراد مجبور به کار بیش از حد هستند، پیشنهاد میدهد که ساعات کاری کاهش یابد و افراد بتوانند زمانی را به فراغت و لذتهای شخصی اختصاص دهند. در این حالت، افراد از فرصتهای بیشتر برای پیگیری علایق و فعالیتهای غیرانتفاعی برخوردار خواهند شد که موجب ارتقای کیفیت زندگی و شادی اجتماعی خواهد شد.
نویسنده بر این نکته تأکید دارد که کاهش ساعات کاری به معنای بیکار شدن افراد نیست، بلکه فرصتی است برای آنها که با استفاده از فراغت خود به فعالیتهای سازنده و مفید بپردازند. او همچنین به انتقاد از نظامهای اجتماعی موجود که در آنها تمرکز بر تولید و مصرف بیوقفه وجود دارد و این باعث میشود که بسیاری از افراد از لذتهای زندگی و توسعه شخصی محروم شوند، اشاره میکند. به عقیده او، این وضعیت موجب افزایش اضطراب، بی انگیزگی و تنش در جامعه میشود.
و در نهایت، نویسنده به مزایای اوقات فراغت و تأثیر آن بر جامعه اشاره میکند. او به صراحت تأکید میکند که اگر افراد زمان بیشتری برای خود داشته باشند، این امر باعث شکلگیری روحیههای مهربانتر، کمتر جنگطلب و پرتحرکتر میشود. همچنین، او به شدت از لزوم ایجاد شرایطی صحبت میکند که در آن کار به اندازه کافی برای تأمین نیازهای اساسی باشد و نه بیشتر، تا جامعه به سوی یک زندگی شادتر و اجتماعیتر پیش رود. او باور دارد که این تغییرات میتوانند به تحولی انقلابی در ساختارهای اقتصادی و اجتماعی منجر شوند.
source