تنها چند صد سال است که بعد از ابداع شدن گلوله و باروت و اسلحه، انسانها توانستهاند کشتوکشتار دستهجمعی یکدیگر از فاصلهی نزدیک را متوقف کنند. پیش از کشف توانایی شلیک به یکدیگر از راه دور، انسانها باید با فاصلهی نزدیک از یکدیگر میایستادند و چهره به چهره با هم میجنگیدند؛ البته تیر و کمان را هم نباید فراموش کنیم. تیر و کمان اما هرگز به اندازهی شمشمیر پدیدهی محبوبی نبوده است؛ آن چه به انسانها اجازه میداد در فاصلهی نزدیک از یکدیگر قرار بگیرند و سلاحی آهنی را در کالبد دیگری فرو کنند، شمشیر بود و بهترین فیلمهای جنگی شمشیری روایتهایی هستند از آن روزها.
به دنبال سالیان سال نبرد تن به تن انسانها با یکدیگر و شمشیر کشیدن آنها علیه سایر انسانها، حالا با وجود این که شمشیر و سلاحهای سرد دیگر به اندازهی گذشتهها مورد استفاده قرار نمیگیرند، اما این اسلحهها و به خصوص شمشیر به خوبی توانسته است تبدیل به جزوی جدایی ناپذیر از بسیاری دنیاهای فانتزی باشد؛ این که قهرمان و ضد قهرمان در سکانس پایانی با شمشیر و از نزدیک در مقابل هم قرار بگیرند جذابتر است یا اگر یکی از آنها در فاصلهی چند صدمتری بایستد و با اسلحهای تمام اتوماتیک دشمن خود را از پا در بیاورد.
با وجود این که بهترین فیلمهای جنگی شمشیری در همهجای دنیا ساخته میشوند، باید اقرار کرد که این سینما متعلق است به کشور ژاپن. فرهنگ کشور ژاپن بیش از تمام کشورهای سایر دنیا با شمشیر گره خورده است و آنها نیز این گرهخوردگی را به کمک فیلمسازانی بزرگی نظیر آکیرا کوروساوا و ماساکی کوبایاشی به بهترین شکل ممکن سینمایی کردهاند. ساموراییهای ژاپنی و شمشیرهایشان از اصلیترین محورهای سینمایی هستند که شمشیر در آنها حرف اول را میزند. حتی با گذر کردن از سالهای طلایی سینمای ژاپن، فیلمهای مدرنی هم که میخواهند شمشیر و ساموراییها را به عنوان شخصیت اصلی خود معرفی کنند، همواره شخصیتهای آموزشدهندهی داستانشان را یک ژاپنی انتخاب میکنند.
علاوه بر ژاپنیها، فرهنگهای مختلف کشورهای دیگر هم به روشهای مختلف با شمشیر ارتباط تنگاتنگی دارد. به طور مثال کافی است برای ارتباط نزدیک شمشیر با اروپاییها و مردم غرب آسیا، نگاهی بیاندازیم به تاریخ چندین سالهی جنگهای صلیبی و حتی اگر عقبتر برویم جنگهای امپراتوری روم با دشمنان و جنگهای یونان و ایران و بهترین فیلمهای جنگی ایرانی تاریخ. تمام فرهنگهایی که امروزه آنها را متمدن مینامیم، اگر بیش از صد یا دویست سال عمر داشته باشند، بیشک هزاران صفحه از کتابهای تاریخشان به شمشیرها اختصاص داده شده است و بهترین فیلمهای جنگی شمشیری هربار به سراغ یکی از این برگهها میروند و روایتی متفاوت را تعریف میکند.
در ادامه از آن جایی که بهترین فیلمهای جنگی شمشیری انگشتشمار نیستند، لیست خود را به دو قسمت بهترین فیلمهای جنگی شمشیری قدیم و جدید تقسیم کردهایم. از ابتدای سینما تا سال ۲۰۰۰ هرچه ساخته شده است را قدیمی در نظر گرفتهایم و ماباقی را جدید. دنیای فیلمهای شمشیری بسیار گسترده هستند؛ از فیلمهای سامورایی ژاپنی گرفته تا فیلمهای فانتزی با هیولاهای عجیب و فیلمهای علمی-تخیلی با شمشیرهای لیزری و تازه مگر میشود فیلمهای تاریخی را از این لیست حذف کرد؟
بهترین فیلمهای جنگی شمشیری قدیمی؛ آهن در برادر آهن
۲۰. اولین شوالیه (First Knight)
- سال تولید: ۱۹۹۵
- کشور سازنده: ایالات متحدهی آمریکا، انگلیس
- کارگردان: جری زاکر
- بازیگران: شان کانری، ریچارد گییر، جولیا اورموند، سوزانا کوربت
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۴۵ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۵۷ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶ از ۱۰
به عنوان یکی از بهترین فیلمهای جنگی شمشیری «اولین شوالیه» اقتباسی است از افسانهی شاه آرتور که فیلمنامهی آن را ویلیام نیکلسون بر اساس داستانی از لورن کامرون، دیوید هاسلتون و خود نیکلسون نوشته است. این فیلم داستان شاه آرتور (شان کانری) را روایت میکند که بعد از پیروزیهای خود به دنبال ازدواج کردن است. از سوی دیگر، شمشیرزنی توانا به نام لنسلات (ریچارد گییر) نیز دلباختهی همان کسی میشود که میخواهد بر حسب وظیفه با شاه آرتور ازدواج کند تا قلمرو پادشاهی خود را حفظ نماید.
به واسطهی عشق این دو شمشیرزن قهار به جینوور (جولیا اورموند) مثلثی عشقی شکل میگیرد. داستان «اولین شوالیه» اما از این هم جذابتر میشود. مردی به نام ملگانت (بن کراس)، جینوور را میدزدد. لنسلات که قسم وفاداری به شاه آرتور خورده است، پیامی از جانب او برای لنسلات میبرد و طی این عملیات به واسطهی توانایی شمشیرزنیاش موفق میشود او را از چنگال ملگانت نجات دهد. تمام تلاشهای لنسلات در جهت دزدیدن قلب جینوور اما باز هم بیثمر میماند. در ادامه آرتور، به عنوان تشکر لنسلات را به مقام شوالیه ارتقا میدهد و اگرچه در ابتدا سایر شوالیهها نسبت به او بدبین هستند، اما بعد از این که او در نبرد با نیروهای ملگانت خودش و تواناییهایش را به اثبات میرساند، همه او را میپذیرند.
رابطهی دوستانهی لنسلات با آرتور که حالا دیگر با جینوور ازدواج کرد، گستردهتر میشود و لنسلات به دنبال احساساتی که نسبت به ملکه دارد دچار عذاب وجدان میگردد و تصمیم میگیرد همهچیز را ترک کند. هنگام خداحافظی جینوور به سختی با خودش میجنگد، چرا که نمیتواند احساساتش نسبت به او را بیش از این مخفی کند. درست در همین لحظه آرتور وارد میشود و محاکمهای در ملاعام برای قضاوت کردن دربارهی لنسلات شکل میگیرد. هنگام برگزاری دادگاه، ملگانت یکبار دیگر حمله میکند. در انتهای این نبرد خونین، آرتور کشته میشود و با یک دیالوگ ماندگار، جینوور را به لنسلات میسپارد: «بخاطر من از او مراقبت کن.»
نقشآفرینی شان کانری در این فیلم مورد توجه منتقدان قرار گرفت، اما «اولین شوالیه» نتوانست از نظر واقعگرا بودن نظر آنها را جلب کند. «اولین شوالیه» که یکی از بهترین فیلمهای جنگی شمشیری است، از نظر به تصویر کشاندن داستانی عاشقانه و تاریخی نواقص زیادی دارد و یکی از این نواقص نقشآفرینی گییر است. شخصیت لنسلات به اندازهی کافی جدی نیست که بتوان از آن به عنوان ضلع سوم یک مثلث عشقی یاد کرد. نبود عناصر جادویی از ویژگیهای مثبت «اولین شوالیه» است، اما این فیلم نمیتواند جنبهی واقعگرایی که بسیار به آن تکیه دارد را به شکلی درخور برای مخاطبان بازآفرینی کند.
۱۹. قلب اژدها (Dragonheart)
- سال تولید: ۱۹۹۶
- کشور سازنده: ایالات متحدهی آمریکا، انگلیس، اسلواکی
- کارگردان: راب کوهن
- بازیگران: دنیس کواید، شان کانری، دیوید تیولیس، پیت پاستویت
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۵۰ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۴۹ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۴ از ۱۰
گاهی بهترین فیلمهای جنگی شمشیری، فیلمهایی هستند در ژانر فانتزی و «قلب اژدها» همانطور که از نام آن بر میآید یکی از همین فیلمها است. این فیلم داستان یکی از پادشاهان انگلیس را روایت میکند که طی یکی از شورشهای مردمی و در تلاش برای سرکوب کردن مردم میمیرد. فرزند او نیز در همین شورشها زخمی میشود. مادر شاهزاده که سلتی است، از یک اژدها میخواهد که فرزندش را نجات دهد. اژدها بعد از این که از انیون قول یک حاکم صادق و عادل و درستکار بودن را میگیرد، قبول میکند بخشی از قلب خود را به او بدهد تا به واسطهی آن، قلب زخمخوردهی انیون (دیوید تیولیس) بتواند به کارش ادامه دهد.
انیون اما به قول خود عمل نمیکند و بعد از بهبودی حملهی کوبنده به مردم را تدارک میبیند و انتقام خون پدرش را از آنها میگیرد. بوون (دنیس کوآید) که یکی از استادان انیون بوده است، از آن جایی که معتقد است قلب اژدها انیون را سنگدل کرده، قسم میخورد که او و تمام ازدهایان را شکار کند. بعد از گذشت دوازده سال، بوون به شکارچیای قابل تبدیل میشود. حالا انیون تبدیل به پادشاهی شده است با دشمنانی قدرتمند که باید برای حفظ پادشاهیاش بجنگد؛ انیون و اژدهایی که از او به خاطر عمل نکردن به قولهایش متنفر است، در مقابل گروهی از دشمنان که از ظلم پادشاه خسته شدهاند.
به دنبال محدودیتهای مالی، بخش زیادی از حضور اژدها در این فیلم نسبت به نسخهی اولیهی فیلمنامه حذف شده است. مراحل ساخت این فیلم بعد از به خدمت گرفت راب کوهن دچار مشکلات فراوانی شد؛ چرا که به عقیدهی یکی از تهیهکنندکان فیلم، او نه شاعرانگی و نه ابهت به تصویر کشاندن داستان «قلب اژدها» را نداشت. یکی از نخستین تغییراتی که کوهن در این فیلم ایجاد کرد منتقل نمودن آن از دورهی رابینهود، قرن دوازدهم، به دوران تاریک قرون وسطا یعنی قرن دهم بود؛ به عقیدهی او احتمال وجود اژدها در دورانی که هیچچیز یه صورت علمی ضبط نمیشده بسیار باورپذیرتر بود.
توانایی کانری به عنوان یک بازیگر در این فیلم که او صداپیشگی نقش اژدهایش را بر عهده دارد هم به خوبی نمایان است. در کنار کانری، دنیس کوآید هم در این فیلم میدرخشد. «قلب اژدها» اکشنی متناسب با قرون وسطی را به شکلی هیجانانگیز برای مخاطبان به نمایش میگذارد، اما از نظر داستانی موفق نمیشود مخاطبان را درگیر کند. اگرچه هیچ انسان بالای دوازدهسالی نمیتواند این فیلم را جدی بگیرد، با اینحال «قلب اژدها» نوعی از سرخوشی را به مخاطب منتقل میکند که یادآور روزهای خوش قدیم است. در کنار اینها تواناییهای فنی این فیلم باید مورد تحسین قرار بگیرند؛ حتی تصور این که در آن سالها خلق کردن چنین اژدهایی چقدر کار سختی بوده، باعث میشود تلاشهای تیم سازندهی این فیلم تحسینبرانگیز جلوه کنند.
۱۸. ماموریت مذهبی (Mission)
- سال تولید: ۱۹۸۶
- کشور سازنده: ایالات متحدهی آمریکا
- کارگردان: رولند جافه
- بازیگران: رابرت دنیرو، جرمی آیرونز، لیام نیسون، آیدن کوئین
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۶۳ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۵۵ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۴ از ۱۰
در کنار فیلمهای فانتزی، فیلمهای مذهبی هم یکی از دیگر از انواع فیلمهایی هستند که میتوانند به لیست بهترین فیلمهای جنگی شمشیری راه پیدا کنند؛ به هر حال هرچه نباشد، هر کجا پای عقاید در میان است، نمیتوان وجود شمشیر را نادیده گرفت. «ماموریت مذهبی» برای نخستینبار در سی و نهمین دورهی جشنوارهی فیلم کن فرانسه به نمایش در آمد و توانست نخل طلای بهترین فیلم را از این جشنواره به دست آورد. این فیلم در هفت رشته نامزد دریافت جایزهی اسکار شد و در نهایت توانست اسکار بهترین فیلمبرداری را برای کریس منگس به ارمغان بیاورد.
این فیلم به عنوان یکی از بهترین فیلمهای جنگی شمشیری داستان پدر گابریل (جرمی آیرونز) را روایت میکند که برای تبلیغ مسیحیت وارد یکی از جنگلهای شرقی پاراگوئه میشود و سعی میکند مردم گوارانی را به این دین دعوت کند. ابتدا او یکی از مبلغین خود را به سوی گوارانیها میفرستد و آنها او را میکشند. در مرحلهی بعدی گابریل خودش به سمت گوارانیها میرود و بعد از رسیدن به محل سکونت آنها شروع به نواختن ابوای خود میکند. یکی از گوارانیها ساز او را از دستش میگیرد و میشکند، اما سایر روستاییها که تحت تاثیر موسیقی گابریل قرار گرفتهاند او را به خانههای خودشان دعوت میکنند.
همزمان با داستان پدر گابریل و گوارانیها، داستان حاکم اسپانیایی منطقه (رابرت دنیرو) که گابریل موفق میشود او را نیز به تدریج وارد طریقت مسیحیت کند نیز روایت میشود. با پیشتر رفتن فیلم، گروههای ملی و مذهبی مختلفی مانند پرتغالیها هم به آن وارد میشوند و داستان پر و بال بیشتری میگیرد. «ماموریت مذهبی» یکی از بهترین فیلمهای جنگی شمشیری است که میتواند مخاطبان خود را به دل داستانی واقعی در دل تاریخ ببرد و آنها را با دشواریهای مبلغان مذهبی در قرن هجدهم آشنا کند؛ مبلغانی که جان خود را در راه گسترش دادن عقاید خود زیر پا گذاشتند.
رابرت دنیرو بعدتر دربارهی این فیلم گفت: «من فکر میکردم که واقعا داستان شگفتانگیز و معناداری است. ایدهی تغییر کردن این شخصیت بسیار من را وسوسه میکرد. تجربهی شگفتآوری بود و باید بگویم که من رولند جافه را خیلی دوست دارم. او کارگردانی خوب است با قلبی بزرگ. به عقیدهی بعضی، این فیلم گزافهگو بود، اما به نظر من فیلم شگفتانگیزی بود. من آدم کاملی نیستم و معمولا چنین چیزی نمیگویم، اما به نظرم چنین بود.» اگرچه «ماموریت مذهبی» فیلمی است با صحنههای اکشن درخشان و موسیقیای ماندگار و البته نقشآفرینیهای فراموشنشدنی، اما این فیلم نمیتواند از نظر احساسی مخاطب را به شخصیتهایش نزدیک کند و از این جهت نمیتوان آن را در رتبههای بالاتر این لیست جای داد.
۱۷. کونان بربر (Conan the Barbarian)
- سال تولید: ۱۹۸۲
- کشور سازنده: ایالات متحدهی آمریکا
- کارگردان: جان میلیوس
- بازیگران: آرنولد شوارتزنگر، جیمز ارل جونز، ساندال برگمن، جری لوپز
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۶۷ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۴۳ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۹ از ۱۰
ایدهی ساختن فیلمی دربارهی کونان، اوایل دههی ۱۹۷۰ میلادی در ذهن تهیهکنندههای اجرایی، ادوارد ار. پرسمن و ادوارد سامر شکل گرفت. آنها تلاشهای متمرکز خود برای ساخته شدن این فیلم را از سال ۱۹۷۵ آغاز کردند و بعد از دو سال توانستند حقوق ساخت این فیلم را خریداری کنند. پس از آن استون برای نوشتن فیلمنامه استخدام شد و شوارتزنگر برای ایفا کردن نقش کونان. کمی بعدتر میلیوس برای کارگردانی کردن این فیلم انتخاب شد. او فیلمنامهی استون را بازنویسی کرد و در فیلمنامهی نهایی میتوان به وضوح عناصری از داستانهای دیگر نویسندهی کتاب «کونان بربر» یعنی رابرت ای. هاوارد را شناسایی کرد.
موفقیت «کونان بربر» در گیشه باعث شد سال ۱۹۸۴ دنبالهای با نام «کونان نابودگر» (Conan the Destroyer) برای این فیلم ساخته شود. سال ۲۰۱۱ نیز یک بازسازی سینمایی از روی آن ساخته شد. «کونان بربر» که یکی از بهترین فیلمهای جنگی شمشیری است داستان آهنگری را روایت میکند که شمشیری میسازد و آن را به فرزندش، کونان، نشان میدهد، در حالی که از اهمیت آن برای مردم قبیله حرف میزند. گروهی از راهزنان روستا را مورد حمله قرار میدهند و بعد از کشتن پدر و مادر کونان و سایر بالغان روستا، کودکان را به بردگی میگیرند. کونان دوران سخت بردگی را میگذراند و تبدیل به گلادیاتوری قدرتمند میشود.
بعد از این که کونان آزادی خود را به دست میآورد، سگهای وحشی او را دنبال میکنند و او به پناهگاهی میگریزد. در همین پناهگاه است که او شمشیری قدیمی را پیدا میکند؛ شمشیری که قرار است تیغی برنده شود در مسیر انتقام. از «کونان بربر» به عنوان فیلمی یاد میشود که شوارتزنگر را به شهرت رساند؛ پیش از او چارلز برانسون، سیلوستر استالونه و ویلیام اسمیت هم برای ایفا کردن نقش کونان در نظر گرفته شده بودند. این فیلم در زمان اکران نقدهای مختلفی دریافت کرد. شاید بتوان گفت به ازای هر نقد خوب، دو نقد منفی دربارهی این فیلم وجود دارد.
صحنههای اکشن این فیلم به خوبی ساخته شدهاند و دیالوگهای آن به شکلی نوشته شدهاند که می توانند به راحتی نقل قول شوند، با این حال داستان فانتزی این فیلم که به عقیدهی بعضی منتقدان خودش را بیش از حد جدی میگیرد باعث میشود که در بعضی لحظات مخاطب نتواند با مسیر داستان همراه شود. کارگردانی میلیوس و بازی شوارتزنگر از نقاط قوت این فیلم محسوب میشوند. نقشآفرینی ساندال برگمن در این فیلم نیز بسیار مورد توجه مخاطبان قرار گرفت؛ او توانست جایزهی گلدن گلوب بهترین بازیگر زن تازهوارد را برای بازی در «کونان بربر» به دست آورد.
۱۶. راب روی (Rob Roy)
- سال تولید: ۱۹۹۵
- کشور سازنده: ایالات متحدهی آمریکا، انگلیس
- کارگردان: مایکل کاتن-جونز
- بازیگران: لیام نیسون، جسیکا لنگ، تیم راث، جان هرت
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۳ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۵۵ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۹ از ۱۰
در «راب روی» که یکی از بهترین فیلمهای جنگی شمشیری و یک درام زندگینامهای تاریخی است، لیام نیسون نقش راب روی مکگرگور را ایفا میکند. وقایع این فیلم در اسکاتلند سال ۱۷۱۳ رخ میدهند. شخصیت اصلی این فیلم یک شخصیت خیالی در قبیلهی مکگرگور است. قهرمان این داستان که رهبر قبیلهی خودش است با وجود مشکلات فراوانی که قبیله با آنها روبهرو میباشد به سختی میتواند شکم مردم خود را سیر کند. او که در تلاش است تا گرسنگی و فقر مردمش را بر طرف کند مبلغی معادل ۱۰۰۰ یورو از جیمز گراهام (جان هرت) قرض میگیرد تا به عنوان یک گلهدار و تاجر کار خود را آغاز نماید.
در ادامه، یکی از شیادان منطقه به نام کانینگهام (تیم راث) که شمشیرزن قابلی هم هست، یکی از دوستان مکگرگور را میکشد و پول به ودیعه گرفته شده را میدزدد. مکگرگور از گراهام وقت میخواهد تا دزد و پولها را پیدا کند. گراهام از او میخواهد شهادتی دروغ در دادگاه به نفعش بدهد، اما مکگرور نمیپذیرد و گراهام هم برای پول دزدیدهشده، دستور زندانی شدن مکگرگور رامیدهد. بعد از گریختن مکگرگور، همان شیاد که پول را دزدیده است توسط گراهام اجیر میشود تا زمین مکگرگور را به عنوان طلبش مصادره کند. زمین مصادره میشود. منزل مکگرگور به آتش کشیده میشود و کانینگهام به همسر او، ماری (جسیکا لنگ) تجاوز میکند. کانینگهام دستور دارد که مکگرگور را شکستهشده، اما نه مرده نزد گراهام بیاورد.
با پیش رفتن، داستان این درام تاریخی پیچیدهتر میشود و با پیشتر رفتن، شخصیتهای مختلف، بیش از پیش، به روبهروشدن با یکدیگر نزدیک میشوند. در نهایت نبردی تن به تن بین کانینگهام و مکگرگور شکل میگیرد که از آن به عنوان یکی از ماندگارترین نبردهای تن به تن تاریخ سینما یاد میشود. این فیلم هم در نهایت به پایانی خوش میرسد؛ همانطور که از همهی فیلمهای هالیوودی اینچنینی انتظار میرود. «راب روی» که یکی از بهترین فیلمهای جنگی شمشیری است، با بودجهی ۲۸ میلیون دلاری ساخته شد و توانست در گیشه نزدیک به ۵۹ میلیون دلار بفروشد.
از «راب روی» به عنوان فیلمی با سبک بصری مخصوص یاد میشود که یکی از شمشیربازیهای برتر در فیلمها و سریالها را در خودش جای داده است. این ماجرای تاریخی میتواند مخاطبان را به وجد بیاورد. این فیلم نمونهی کاملی است از وقتی که بهترین کارگردانی، بهترین نقشآفرینیها و بهترین نویسندگی در کنار هم قرار میگیرند تا ایدهای که به نظر قدیمی و از مدافتاده میرسد را به فیلمی درخشان بدل کنند. کاتن-جونز در این فیلم موفق میشود در همان چند لحظهی ابتدایی به نمایش در آوردن یک شخصیت در قاب دوربین، مطالعهی کاملی از احوالات او و نوع شخصیتش را در اختیار مخاطبان قرار دهد.
۱۵. جنگجویان زو از کوه جادو (Zu Warriors from the Magic Mountain)
- سال تولید: ۱۹۸۳
- کشور سازنده: هنگ کنگ
- کارگردان: تسوی هارک
- بازیگران: سامو هونگ، یوئن بیائو، آدام چنگ، بریجیت لین
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۱۰۰ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۶ از ۱۰
«جنگجویان زو از کوه جادو» فیلمی در ژانر ماوراالطبیعی فانتزی ووشیا است. برای آن دسته از خوانندگانی که نمیدانند ووشیا چیست، باید گفت که ووشیا ترکیب دو کلمهی «وو» به معنای هنرهای رزمی و «شیا» به معنای جوانمردی و قهرمانی است. این ژانر سینمایی مخصوص سینمای چین و هنگ کنگ است. «جنگجویان زو از کوه جادو» یکی از بهترین فیلمهای جنگی شمشیری است که به کمک داستان هیجانانگیز خود میتواند مخاطبان را سرگرم کند؛ اگرچه گاهی هم میتوان این فیلم را کمیک و کودکانه خواند. فیلمنامهی این فیلم را شوی چونگ-یوت و زتو چوک-هون بر اساس رمان «افسانهی شمشیرزنان کوهستان شو» از هانژولوژو نوشتهاند.
وقایع این فیلم طی دوران شانزده پادشاهی رخ میدهند. دیک مینگ-کی یکی از افسران ارشد نظامی بعد از این که توسط خونآشامهای کوه زو دنبال میشود، هنگام فرار از دست آنها، توسط ارباب دینگ یان نجات مییابد و تبدیل به یکی از شاگردان او میشود. وقتی که ارباب خونین به آنها حمله میکند، شکارچی شیطان، سیس یو و همکار او، یات جان، به کمک آنها میآیند. آنها با همکاری یکدیگر موفق میشوند ارباب خونین را شکست دهند و او را مجبور به گریختن کنند، اما برای نابود کردن ارباب خونین باید شمشیر دوگانه را پیدا کنند.
ارباب دینگ، سی سوی زخمیشده را نزد پادشاه قلعهی فورت میبرد تا او بتواند با نفس اهوراییاش درمانش کند، اما در مییابد که پادشاه توسط ارباب خونین مسموم شده و خودش را تسلیم نیروی تاریک کرده است. آیا یات جن و دیک مینگ-کی موفق میشوند شمشیر دوگانه را پیدا کنند و ارباب خونین را با آن نابود نمایند. «جنگجویان زو از کوه جادو» فیلمی است که به شکلی دوستداشتنی افسانههای چینی را با جلوههای ویژهی هالیوودی و اکشنهایی به سبک کتابهای کمیک ترکیب میکند. این فیلم ترکیبی است دوستداشتنی از کونگفو، جادو، هیولاها، شوخطبعی، تنش و مناظر دیدنی.
۱۴. اکسکالیبور (Excalibur)
- سال تولید: ۱۹۸۱
- کشور سازنده: انگلیس
- کارگردان: جان بورمن
- بازیگران: نیگل تری، هلن میرن، نیکلاس کلی، شرلی لانگی
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۲ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۵۶ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۳ از ۱۰
این فیلم هم مانند نخستین فیلم این لیست برداشتی است از داستان شاه آرتور و شوالیههای اصلی کشور. ژانر فیلم «اکسکالیبور» هم فانتزی است و بنابراین نمیتوان از نظر دقت تاریخی روی آن حساب زیادی باز کرد. فیلمنامهی این فیلم را روسبو پالنبرگ با همراهی جان بورمن به شکلی آزادانه بر اساس کتاب قرن پانزدهمی «مرگ آرتور» از توماس ملوری نوشتهاند. نام این فیلم از روی شمشیر معروف شاه آرتور که در تمام ادبیات آرتوری انگلستان به چشم میخورد، انتخاب شده است. در این فیلم موسیقیهایی از ریچارد واگنر و کارل ارف به کار برده شدهاند و موسیقی متن آن را ترور جونز ساخته است.
این فیلم بورمن به عنوان اقتباسی از کتاب «ارباب حلقهها» طی کردن مراحل تولید را آغاز کرد. تمام مراحل فیلمبرداری این فیلم در ایرلند به انجام رسید. این فیلم به دنبال اهمیتی که در صنعت سینمای ایرلند دارد شناخته شده است. علاوه بر این، «اکسکالیبور» باعث آغاز شدن دوران حرفهای بعضی از ستارههای سینمایی بریتانیایی و ایرلندی شد؛ بازیگرانی مانند لیام نیسون، پاتریک استوارت، گابریل بیرن و کیاران هیندس نخستین نقشآفرینی سینمایی خود را با این فیلم تجربه کردند. این فیلم که یکی از بهترین فیلمهای جنگی شمشیری است با بودجهی ۱۱ میلیون دلاری ساخته شد و توانست در گیشه ۳۵ میلیون دلار بفروشد.
در دوران تاریک قرون وسطی،جادوگری به نام مرلین (نیکول ویلیامسون) شمشیر جادویی، اکسکالیبور را از بانوی دریاچه (هلن میرن) برای آتر پندراگون (گابریل بیرن) که به تازگی اعلام پادشاهی کرده است پس میگیرد. در ازای فرزندی که در آینده نصیب آنها خواهد شد، مرلین به آتر کمک میکند تا ایگراین (کاترین بورمن)، همسر دوک کورنول (کارین ردگریو) را در حالی که دوک در نبرد کشته میشود، اغوا کند. ایگراین آرتور را به دنیا میآورد و مرلین کودک را میگیرد. وقتی که مردان دوک به آتر و یارانش حمله میکنند، آتر در حالی که جان میدهد اکسکالیبور را در سنگی فرو میکند. مرلین اعلام میکند، کسی که شمشیر را از دل سنگ بیرون بکشد، شاه بعدی خواهد شد.
آرتور (نیگل تری) بعد از این که تبدیل به مردی جوان میگردد، موفق میشود به سادگی شمشیر را از دل سنگ بیرون بکشد و تبدیل به شاه بعدی شود. اگرچه همه به او سوگند وفاداری میخورند، اما در پشت پرده نسبت به او بدبین هستند و نقشههایی برای سرنگونیاش میکشند. آرتور در حال حمایت کردن از یکی از یارانش و دفاع کردن از قلعهی او با دخترش جینوور (شری لانگی) آشنا میگردد. پس از آشنایی با او، آرتور توصیههای مرلین در رابطه با این که جینوور روزی عاشق کسی دیگر خواهد شد را نشنیده میگیرد. در ادامهی داستان است که رقیب عشقی آرتور، لنسلات (نیکولاس کلی) وارد داستان میشود و به بار درام آن میافزاید. اما در این داستان مانند «اولین شوالیه» آرتور همسر خود را به دست لنسلات نمیسپارد.
نویسندگان این اثر سینمایی از نظر وفاداری به منبع اقتباس آزادنه عمل کردهاند و بسیاری از عناصر داستان خویش را از داستانهای آرتوری دیگر ادبیات انگلستان قرض کردهاند. بورمن هنگام انتخاب بازیگران، با توجه به اطلاعاتی که دربارهی مشکلات موجود بین نیکول ویلیامسون و هلن میرن داشت، این دو بازیگر را در نقشهای مقابل یکدیگر به کار برد تا تنش بین شخصیتها به خوبی شکل بگیرد. «اکسکالیبور» توانست با فروش گیشهای مناسب خود تبدیل به هجدهمین فیلم پرفروش سال شود. تماشای مناظری که بورمن در این فیلم به تصویر کشیده است، باعث میشود تماشای «اکسکالیبور» تبدیل به یک تجربهی بصری شگفتانگیز شود.
با وجود زیباییهای بصری اما این فیلم که یکی از بهترین فیلمهای جنگی شمشیری است گاهی بسیار درهم و بینظم عمل میکند و نمیتوان به درستی به درونیات بسیاری از شخصیتهای آن پی برد و دلیل اعمال آنها را درک نمود. با تماشای نیمهی نخست این فیلم انتظارات زیادی در ذهن مخاطبان شکل میگیرد، اما در نیمهی دوم «اکسکالیبور» نمیتواند انتظارات مخاطبان را بر آورده کند و آنطور که آنها میخواستهاند داستانی هیجانانگیز را ارائه دهد. با وجود تمام نواقص، «اکسکالیبور» ترکیبی است درخشان از اکشن، داستان عاشقانه، فانتزی و دیدگاه فیلسوفانه به جهان هستی. این فیلم به عنوان یک پدیدهی سینمایی توانست توجه مخاطبان را به دورهای از تاریخ معطوف کند که اطلاعات دقیقی از آن در دسترس نیست و از همینرو نمیتوان تفاوت آن با افسانه را به راحتی تشخیص داد.
۱۳. نقاب زورو (The Mask of Zorro)
- سال تولید: ۱۹۹۸
- کشور سازنده: ایالات متحدهی آمریکا، آلمان، انگلیس
- کارگردان: مارتین کمبل
- بازیگران: آنتونیو باندراس، آنتونی هاپکینز، کاترینا زتا جونز، استوارت ویلسون
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۴ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۶۲ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۸ از ۱۰
طی سال ۱۸۲۱، شمشیرزن نقابدار از مردم عادی در لاس کالیفرنیاس در برابر سربازان اسپانیایی دفاع میکند. دون رافائل مونترو (استوارت ویلسون) فرماندار فاسد لاس کالیفرنیاس در یکی از مراسمهای اعدام سه نفر از مردم عادی، تلهای برای زورو (آنتونی هاپکینز) میگذارد. زورو مراسم اعدام را متوقف میکند و سپس مورد حملهی سربازان مونترو قرار میگیرد. به کمک دو برادر جوان، الخاندرو (آنتونیو باندراس) و خواکین (ویکتور ریورز) موریتا، زورو موفق میشود از تله بگریزد. دون مونترو درمییابد که زورو اشرافزادهای اسپانیایی به نام دون دیهگو دلا وگا است. او به خانهی دلا وگا حمله میکند تا او را دستگیر کند. درگیری مسلحانه با شمشیر آغاز میشود و خانه آتش میگیرد.
مونترو همسر دلا وگا را به قتل میرساند و پیش از زندانی کردن او و فرستادنش به اسپانیا، دختر نوزاد او، النا، را میدزدد. سال ۱۸۴۱ است. الخاندرو و خواکین حالا راهزنانی هستند که میخواهند به واسطهی طراحی یک کلاهبرداری، جوایزی که برای سرشان تعیینشده است را به دست آورند. با این حال کاپیتان هریسون لاو (مت لتشر) دستیار آمریکایی جدید مونترو سر راه آنها قرار میگیرد و دستگیرشان میکند. الخاندرو میگریزد، در حالی که خواکین به خودش شکلیک میکند تا به دست هریسون اعدام نشود. النا (کاترینا زتا-جونز) که حالا تبدیل به دختری بالغ شده است، طبق حرفهای مونترو باور دارد که مادرش درهنگام زایمان فوت کرده است.
پس از چند سال دلا وگا تصمیم میگیرد از زندان بگریزد، او در مسیر خود با الخاندرو روبهرو میشود و او را به واسطهی مدالی که به برادرش به عنوان تشکر اهدا کرده بود میشناسد. الخاندرو قبول میکند که شاگرد دلا وگا شود تا همراه یکدیگر دشمنهای مشترکشان مونترو و هریسون را به کام مرگ بکشانند. الخاندرو که هنوز در حال آموزش دیدن است برای تحت تاثیر قرار دادن دلا وگا اسبی شبیه به اسب قدیمی زورو میدزدد و ماسک او را به چهره میزند. دلا وگا خیلی زود او را به خاطراین کار نکوهش میکند و یکبار دیگر به او یادآور میشود که زورو نمایندهی مردم است، نه یک دزد. دلا وگا از الخاندرو میخواهد تا اعتماد مونترو را به دست آورد.
الخاندرو موفق میشود خودش را وارد دایرهی نزدیکان مونترو کند و از نقشهی او در رابطه با خریدن کالیفرنیا آگاه شود. از سوی دیگر النا پرستار دوران نوزادی خود را در بازار ملاقات میکند و پرستار او را از هویت واقعیاش آگاه مینماید. در ادامه الخاندرو تبدیل به زورو میشود و با توجه به رازهایی که از مونترو میداند بیشترین آسیب ممکن را به او وارد میکند و وارد رابطهای عاشقانه با النا میگردد. فیلمنامهی این فیلم را گروهی از نویسندگان بر اساس شخصیت زورو که توسط جانستون مککولی ساخته شده بود نوشتهاند. تهیهکنندهی اجرایی این فیلم استیون اسپیلبرگ بود و پیش از این که کمپبل برای ساخت این فیلم قرار داد ببندد، میکائیل سالومون و رابرت رودریگز برای ساختن آن در نظر گرفته شده بودند.
از این فیلم که یکی از بهترین فیلمهای جنگی شمشیری است به عنوان بهترین فیلم تاریخ سینما که دربارهی شخصیت زورو ساخته شده است یاد میشود. یکی از مهمترین جنبههای این فیلم که مورد انتقاد بسیاری از مخاطبان قرار گرفت، انتخاب بازیگران آن بود. اگرچه تمام وقایع این فیلم در مکزیک رخ میدهند، بازیگر نقش اصلی آن، باندراس اسپانیایی بود و هاپکینز و زتا-جونز هر دو ولزی بودند. «نقاب زورو» در زمینهی روایی فیلمنامه گاهی بدون چهارچوب و غیرمنطقی عمل میکند و با این حال موفق میشود در یک نمای کلی مخاطب را به وجد آورد و او را هیجانزده کند. «نقاب زورو» در دو رشته نامزد دریافت جوایز اسکار و در دو رشته نامزد دریافت جوایز گلدن گلوب شد.
۱۲. سامورایی قاتل (Samurai Assassin)
- سال تولید: ۱۹۶۵
- کشور سازنده: ژاپن
- کارگردان: کیهاچی اوکاموتو
- بازیگران: توشیرو میفونه، کیجی کوبایاشی، میچیو آراتاما، کائورو یاچیگوسا
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۳ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۴ از ۱۰
«سامورایی قاتل» فیلمی بود مشترک از شرکت ساخت فیلم توهو و میفونه که فیلمنامهی آن را شینوبو هاشیموتو بر اساس کتاب سامورایی ژاپن از جیروماسا گونجی نوشته است. این فیلم داستان نیرو سوریچیو (توشیرو میفونه) فرزند غیرمشروع یکی از اشرافزادگان قدرتمند ژاپن را روایت میکند. او شیوهای خاص در زندگی را در پیش گرفته است که او را تبدیل به یک شمشیرزن قهار و انسانی منزوی از نظر اجتماعی کرده. او با همراهی چندین قبیله گروهی قدرتمند علیه ارباب لی کامونوکامی نائوسوک تشکیل میدهد.
کامونوکامی به واسطهی تصمیم نامحبوبی که طی انتخاب شدن چهاردهمین شوگون گرفته است، باعث ایجاد شدن دشمنی بین خودش و استانهای ساتسوما، میتو و چوشو شده. بسیاری از مردم علیه تصمیم لی قیام کردند، اما لی از نیروهای خود استفاده کرد تا آنها را ساکت کند. نتایج این اعمال لی شکل گرفتن یک طرح ترور بود که به واسطهی آن سران سه استان میخواستند انتقام خود را از لی بگیرند و او را از جایگاه قدرت برکنار کنند. رمان منبع اقتباس این فیلم تحت تاثیر وقایع تاریخی ساکورادامون نوشته شده است که طی آن یکی از اربابان فئودال، لی ناسوکه، بیرون از دروازههای قلعهی ادو به قتل رسید.
این فیلم روایتی بیبدیل ارائه میکند از واقعهای که برای همیشه جایگاه ساموراییها در فرهنگ ژاپن را دستخوش تغییر کرد. در این فیلم ساموراییای به تصویر کشیده میشود با اخلاقیاتی متفاوت که شاید در هیچ فیلم دیگری نظیرش را ندیده باشید. فیلمنامهی این فیلم در بعضی لحظات نمیتواند یکپارچگی خود را حفظ کند و کارگردانی آن گاهی متزلزل است، با اینحال قابهای سینمای آسیای شرقی همیشه به اندازهای مستحکم و مهندسیشده هستند که صرف تماشای آنها دیدن یک فیلم را لذتبخش میکند.
۱۱. علامت زورو (The Mark of Zorro)
- سال تولید: ۱۹۴۰
- کشور سازنده: ایالات متحدهی آمریکا
- کارگردان: روبن مامولیان
- بازیگران: تایرون پاور، لیندا دارنل، بازیل رتبون، گیل سوندرگارد
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۲ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
فیلمنامهی «علامت زورو» را جان تینتور فوته بر اساس داستانهای سریالی نفرین کاپیسترانو از جانستون مککولی نوشته است. در نخستین صحنهی این فیلم، دون دیهگو وگا (تایرون پاور) که پدرش او را فراخوانده با عجله به خانه میرسد. او فرزند خوشپوش و کمی لوس مزرعهداری ثروتمند است به نام دون الخاندرو وگا (مونتاگو لاو) که بعد از تمام کردن تحصیلات نظامیاش در اسپانیا به کالیفرنیا بازگشته. دن دیهگو به خاطر نحوهی بدرفتاری حاکم جدید منطقه با مردم نگران است. او خیلی زود تبدیل به ال زورو می شود؛ یک نقابدار یاغی با لباسی تماما مشکی. او خیلی زود تبدیل به مدافع مردم عادی و قهرمان عدالت میشود؛ مردی که در مقابل لوئیس کوئینترو (جی. ادوارد برامبرگ) و سربازانش میایستد.
در همین حال زورو دلباختهی خواهرزادهی معصوم کوئینترو، لولیتا (لیندا دارنل)، میشود و عشق او را در دل خود گسترش میدهد. به عنوان بخشی از نقشهاش، زورو ذهن همسر کوئینترو (گیل ساندرگارد) را با داستانهایی دربارهی فشن و فرهنگ پر میکند، البته هدف نهایی زورو خلاص شدن از دست همسر او است. زورو برای شکست دادن ضد قهرمان، پیش از او مجبور میشود تا سر حد مرگ با فرماندهان ارشد او مبارزه کند و در نهایت اگرچه کویینترو شکست میخورد و زورو پیروز میگردد، اما او بازهم به عنوان نماد عدالت و به نفع مردم معمولی به جنگیدن با انسانهای شرور و ظالم ادامه میدهد.
سال ۲۰۰۹ این فیلم به جهت حفظ ارزشهای هنری، تاریخی و فرهنگی توسط کتابخانهی کنگره برای ثبت در سازمان ملی ثبت فیلم انتخاب شد. بسیاری این فیلم را در زمان اکران با نسخهی دههی ۲۰ میلادی و اقتباس صامت سینمایی از زورو مقایسه کرده بودند. به عقیدهی منتقدان «نقاب زورو» نمیتوانست به خوبی فیلم قبلی باشد، چرا که در آن بیست سال انواع قهرمانهای تنها به سینما معرفی شده بودند و دیگر زورو نمیتوانست آن بدیع بودن قبلی را داشته باشد. از این فیلم که یکی از بهترین فیلمهای جنگی شمشیری است به عنوان نخستین فیلم اکشن مامولیان یاد میشود که در آن او تمام قواعد ژانر را بازنویسی کرد.
در این فیلم صحنههای اکشن زیادی دیده نمیشود، اما کارگردانی مامولیان و برشهایی که او بر روی تصاویر در حال حرکت میزند، اکشن درخشانی را در فیلم ایجاد میکند که باعث هیجانانگیزتر شدن آن میگردد. در واقع زورو نیازی به خلق کردن اکشن مقابل دوربین ندارد، چرا که مامولیان با دوربین خود آن را خلق میکند. سال ۱۹۷۴ بازسازی این فیلم به عنوان یک فیلم تلویزیونی با همین نام ساخته شد. این فیلم که با بودجهی ۱ میلیون دلاری ساخته شد، توانست در گیشه بیش از ۲ میلیون دلار بفروشد.
۱۰. بیا و با من پیکی بزن (Come Drink with Me)
- سال تولید: ۱۹۶۶
- کشور سازنده: هنگ کنگ
- کارگردان: کینگ هو
- بازیگران: چنگ پی-پی، الیوت نگوک، کو فنگ، آنجلا پان
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۱۰۰ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۹ از ۱۰
یکی دیگر از فیلمهای ووشیا که توانسته به لیست بهترین فیلمهای جنگی شمشیری راه پیدا کند، «بیا و با من پیکی بزن» است. از این فیلم به عنوان یکی از بهترین فیلمهای ووشیا در تاریخ سینما یاد میشود. با این فیلم بود که چنگ پی-پی به عنوان یکی از ستارههای ژانر ووشیا فعالیتهای سینمایی خود را آغاز کرد. کشور هنگ کنگ این فیلم را به عنوان نمایندهی خود به سی و نهمین دورهی مراسم اسکار معرفی کرد، اما این فیلم نتوانست به جمع نامزدهای نهایی راه پیدا کند. فیلمنامهی این فیلم را کینگ هو با همراهی تینگ شان-هسی نوشته است.
ژنگ بی-کیو (وونگ چونگ) یک قاضی محلی و پسر فرماندار، توسط راهزنی به نام جید فیسد (چانگ هان-لیت) دزدیده میشود. جید از ژنگ میخواهد که ارباب زندانیاش را آزاد کند و هنگامی که با ممانعت روسا روبهرو میشود، پیشنهاد مرگبار خود را مطرح میکند؛ طی پنج روز آینده یا رئیس او از زندان آزاد میشود یا ژنگ میمیرد. فرزند دیگر فرماندار، دختری جوان به نام گلدن سوالو (چنگ پی-پی) فرستاده میشود تا برادر خود را نجات دهد. او که ابتدا به شکل یک مرد تغییر قیافه میدهد، هنگام روباروییاش با راهزنان در یک میخانهی محلی، با تواناییهای خارق العادهاش در شمشیرزنی و هنرهای رزمی، آنها را یکی پس از دیگری از پا در میآورد.
همان شب یک گدای محلی به گلدن سوالو کمک میکند تا از حملهی مخفی گروه راهزنان نجات پیدا کند. روز بعد وقتی که سوالو برای تشکر نزد او میرود، گدا به او بیمحلی میکند و در عوض به واسطهی یک آهنگ، به شکلی مخفیانه محل اختفای راهزنان را به سوالو لو میدهد. وقتی سوالو با گروه راهزنان روبهرو میگردد با وجود تواناییهای بیشمارش، به دنبال تعداد زیاد راهزنان به سختی موفق میشود از میان آنها بگریزد و جان خود را نجات دهد. او در این نبرد مورد اصابت یکی از تیرهای مسموم راهزنان قرار میگیرد و کمی بعدتر در حالی که بیحال شده است توسط گدای محلی نجات مییابد. گدا از او محافظت میکند و وظیفهی تیمار او تا دستیابی به سلامت کامل را بر عهده میگیرد.
در ادامه این فیلم رازهایی دربارهی گدای محلی و ارتباط او با رئیس جید را فاش میکند و یکبار دیگر سوالو را بعد از دریافتن درسهای جدید در مبارزه، به سمت نجات دادن برادرش روانه میکند . چنگ که در زمان ضبط این فیلم تنها نوزده سال داشت، پیش از آن هیچ تجربهای در زمینهی هنرهای رزمی نداشت. او یک رقاص بالهی حرفهای بود که کینگ هو بعد از مصاحبه تشخیص داد تواناییهایش با سبک فیلمسازی او همخوانی دارند. سال ۱۹۶۸ دنبالهای با نام «Golden Swallow» (پرستوی طلایی) برای این فیلم ساخته شد که چنگ پی-پی در آن یکبار دیگر نقش گلدن سوالو را ایفا کرد.
۹. بید (Willow)
- سال تولید: ۱۹۸۸
- کشور سازنده: ایالات متحدهی آمریکا
- کارگردان: ران هاوارد
- بازیگران: وارویک دیویس، وال کیلمر، جوآن لی، جین مارش
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۱۰۰ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۵۳ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۲ از ۱۰
«بید» یک فیلم تلخ فانتزی و ماجراجویانه است سرشار از شمشیر و جادوگری. جرج لوکاس داستان این فیلم را سال ۱۹۷۲ نوشت و بعد از این که ران هاوارد را برای کارگردانی فیلم انتخاب کرد، سراغ باب دالمان رفت تا نوشتن فیلمنامه را به او بسپارد. در نهایت هفت نسخهی متفاوت از فیلمنامه آماده شد که لوکاس برتمام آنها نظارت کرده بود. سال ۱۹۸۶، فیلمنامهی نهایی آماده شد و شرکت مترو گلدن مایر ساختن این فیلم را بر عهده گرفت. این فیلم که با بودجهی ۳۵ میلیون دلاری ساخته شده بود، در گیشهی بینالمللی بیش از ۱۳۷.۵ میلیون دلار فروخت. سال ۲۰۰۲ شبکهی دیزنی پلاس سریالی به همین نام به عنوان دنباله برای این فیلم ساخت.
در دنیایی خیالی، جادوگر شیطانی، ملکه باوموردا (جین مارش) از ناکمار داستان پیشگوییای را میشنود که در آن گفته شده کودکی با نشانی منحصر به فرد از خط رونی باعث سقوط او میشود. او بعد از شنیدن این پیشگویی تمام زنان باردار قلمرو خود را زندانی میکند. کودک زاده میشود، اما مادرش (سالیان لا) دایه (زولما دنه) را راضی میکند که به شکلی پنهانی او را از قلعه خارج کند. باوموردا سگان وحشی خود را به دنبال دایه میفرستد. دایه پیش از این که دست سگها به نوزاد برسد، او را در یک رودخانه روی علفهای خشک میگذارد. باوموردا دخترش سورشا (جوانا والی) را همراه بالشکری از سربازان به شکار کودک میفرستد.
پایین رودخانه، گروهی از روستائیان از نژاد کوتولهها برای برپایی یک فستیوال آماده میشوند. نوزاد توسط فرزندان یک کشاورز و جادوگری به نام ویلو آگفوود (وارویک دیویس) پیدا میشود و خانوادهی آنها کودک را در بین خودشان میپذیرند. در بین جشن، یکی از سگهای شکاری ملکه به روستا حمله میکند. بعد از این که سگ توسط نگهبانان روستا کشته میشود، ویلو نوزاد پیدا شده را به عنوان یکی از دلایل احتمالی حملهی پیش آمده به رهبر روستا نشان میدهد. رهبر دستور بازگردانده شدن نوزاد به انسانها را میدهد و ویلو به همراه گروهی از روستائیان راهی سفری میشوند با هدف پیدا کردن آدم بزرگها.
در ادامهی مسیر، ویلو و یارانش با گروههای مختلفی روبهرو میشوند. به واسطهی هر کدام از رویاروییها، فیلمنامهی این فیلم اطلاعاتی جدید دربارهی دنیایی که وقایع فیلم در آن میگذرد و ماهیت شخصیتهای حاضر در آن در اختیار مخاطبان قرار میدهد. لوکاس در رابطه با به کار گرفتن شخصیت کوتاه قامت به عنوان نقش اصلی در این فیلم گفت: «بسیاری از فیلمهای من دربارهی افراد کوچکی هستند که در مقابل سیستم به پا میخیزند و به نظرم استفاده از یک کوتاه قامت میتوانست به همهچیز عینیت بیشتری ببخشد.» این فیلم برای نخستینبار در جشنوارهی بینالمللی فیلم کن فرانسه سال ۱۹۸۸ به نمایش در آمد.
جلوههای ویژهی درخشان این فیلم و نقشآفرینی وارویک دیویس به جذابتر شدن این فیلم کمک شایانی کردهاند. این فیلم از نظر روایی موفق میشود جهانی منحصر به فرد خلق کند با ویژگیهایی مخصوص، با این وجود کارگردانی هاوارد در این فیلم با انتقادات زیادی روبهرو شد و به عقیدهی بسیاری از منتقدان او در این فیلم اتکای زیادی به جلوههای ویژه داشت. «بید» نامزد دریافت جایزهی اسکار بهترین ترکیب صدا و جلوههای ویژه از شصت و یکمین دورهی جشنوارهی جوایز اسکار شد. «بید» که یکی از بهترین فیلمهای جنگی شمشیری است، مانند سایر محصولات سینمایی جرج لوکاس، خیلی زود طرفداران دوآتیشه پیدا کرد و علاوه بر سینما به سایر مدیومهای بصری مانند بازیهای رایانهای هم راه یافت.
۸. سی و ششمین معبد شائولین (The 36th Chamber of Shaolin)
- سال تولید: ۱۹۷۸
- کشور سازنده: هنگ کنگ، چین
- کارگردان: لائو کار-لانگ
- بازیگران: گوردون لیو، لو لی، وونگ یو، یو یانگ
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۰ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰
دانشآموزی جوان به نام لیو یود (گوردون لیو) به واسطهی معلم فعال خود به درون شورشی علیه دولت مانچو کشیده میشود. نیروهای حکومتی به رهبری ژنرال تیان تا (لو لی) خونخوار اما خیلی زود از شورش آگاهی مییابند و بعد از سرکوب کردن آن، مدرسه را به آتش میکشند و تمام دوستان و خانوادههای دانشآموزان را میکشند. یود تصمیم میگیرد انتقام تمام دوستان کشتهشدهاش را بگیرد و آزادی را برای مردم به ارمغان بیاورد. او راهی معبد شائولین میشود تا کونگ فو را بیاموزد. یود که هنگام فرار توسط یکی از سربازان حکومتی زخمی میشود خودش را به معبد میرساند و تقاضای پذیرش میکند. در مرحلهی نخست راهب معبد او را رد میکند، اما رئیس بزرگ معبد در نهایت دلش برای او میسوزد و یود را به داخل راه میدهد.
یکسال بعد یود مراحل آموزش کونگ فو را در سی و پنج معبد آغاز میکند. هر کدام از این معابد متناسب با نامی که دارند، یکی از جنبههای خاص کونگ فو را به دانشآموزان آموزش میدهند؛ به طور مثال معبد نخست نور و تعادل را آموزش میدهد، معبد سوم قدرت دستها را و معبد چهارم تمرکز خود را بر توانا کردن مچها معطوف میکند. یود که حالا سان ته نامیده میشود با سرعت بیشتری نسبت به هر دانشآموز دیگری موفق میشود مراحل آموزش را یکی پس از دیگری پشت سر بگذارد. در نهایت سان ته موفق میشود تبدیل به ناظران یکی از معبدها شود. طولی نمیکشد که فکری جدید به سر او میزند. او میخواهد معبدی جدید را راهاندازی کند که در آن به مردم عادی آموزش کونگ فو دهد؛ تا به واسطهی آن مردم بتوانند در برابر حاکمان ظالم خود از خویش دفاع کنند.
بعد از این که سان ته این ایدهی خود را مطرح میکند، او را از حضور در معابد منع میکنند و او یکبار دیگر راهی جهان بیرون میشود. سان ته به شهر خود بازمیگردد، نخستین دانشآموزان خود را پیدا میکند و مجبور میشود وارد نبردی خونین با تیان تا شود. او در نهایت تیان تا را شکست میدهد و همراه با دانشآموزان خود به معبد شائولین بازمیگردد و سی و ششمین معبد را برای آموزش دادن به مردم عادی راهاندازی میکند. از این فیلم به عنوان یکی از بهترین فیلمهای کونگ فو تاریخ یاد میشود که برای همیشه مسیر حرفهای کارگردان و بازیگرانش را دستخوش تغییر کرد. بعدها دو دنبالهی سینمایی با نامهای «بازگشت به سی و ششمین معبد» (Return to the 36th Chamber) محصول سال ۱۹۸۰ و «انضباط در سی و ششمین معبد» (Disciples of the 36th Chamber) محصول سال ۱۹۸۵ برای این فیلم ساخته شدند که هر دوی آنها نگاه کمیکتری به وقایع داشتند.
این فیلم که یکی از بهترین فیلمهای جنگی شمشیری است، قواعد فیلمهای ژانر کونگ فو را برای همیشه بازنویسی کرد. در نظرسنجی سال ۲۰۱۴ مجلهی تایماوت که چندین منتقد سینما، کارگردان، بازیگر و بدلکار سینمایی در آن مشارکت کردند، این فیلم به عنوان بیست و دومین فیلم اکشن برتر تاریخ سینما انتخاب شد. سال ۲۰۲۱، مجلهی کامپلکس «سی و ششمین معبد شائولین» را در لیستی تحت عنوان ۲۴ فیلم برتر کنگ فو تاریخ در جایگاه پنجم قرار داد. توانایی این فیلم در ترکیب کردن مضامین اجتماعی با ژانر اکشن و تصاویر چشمنواز آن باعث میشوند تماشایش تجربهای شود لذتبخش.
۷. عروس شاهزاده (The Princess Bride)
- سال تولید: ۱۹۸۷
- کشور سازنده: ایالات متحدهی آمریکا
- کارگردان: راب رینر
- بازیگران: کری الویس، رابین رایت، مندی پتینکین، آندری جیانت
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۶ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۷۸ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
نخستین فیلم کمدی این لیست، «عروس شاهزاده» است. داستان این فیلم از آن جا آغاز میشود که یک پدربزرگ (پتر فالک) در حال خواندن قصهای است برای نوهی مریضش (فرد سوج). کتاب دربارهی باترکاپ (رابین رایت) است؛ دختری جوان که در مزرعهای در دنیای خیالی فلورین زندگی میکند. هربار او از کارگر مزرعه، وسلی (کری الویس)، میخواهد که کاری انجام دهد، کارگر به او پاسخ میدهد: «هرطور که مایلید.» این دو به تدریج دلباختهی یکدیگر میشوند و وسلی به سوی سرزمینهای آن سوی دریا رهسپار میشود تا میراث خود را به دست آورد و بتواند با باترکاپ ازدواج کند. بعد از این که کشتی وسلی توسط دزدان دریایی مورد حمله قرار میگیرد، همه فکر میکنند که وسلی مرده است.
پنج سال بعد، باترکاپ مجبور به ازدواج با شاهزادهی فلورین میشود. پیش از عروسی، او توسط گروهی دزدیده میشود. در اوج درگیریها، مردی سیاهپوش تمام رقیبان را از راه برمیدارد و به باترکاپ میرسد. باترکاپ که فکر میکند مرد سیاهپوش دزددریایی است و باعث کشته شدن وسلی شده، او را درون گودال هل میدهد. مرد سیاهپوش در حالی که سقوط میکند فریاد میزند:«هرطور که مایلید.» باترکاپ که درمییابد او وسلی است خودش را هم درون گودال میاندازد و به این شکل این دو عاشق یکبار دیگر با هم متحد میشوند. در ادامه وسلی به باترکاپ توضیح میدهد که مقام دزد دریایی مقامی است قابل انتقال که بعد از مرگ فرد قبلی به او رسیده است و حالا که او باترکاپ را پیدا کرده میخواهد این مقام را به شخص بعدی منتقل نماید و با وسلی ازدواج کند.
در ادامه، شاهزاده به سراغ این دو میآید و باترکاپ در ازای جان وسلی قبول میکند که با او به مزرعه بازگردد. شاهزاده اما به طور مخفیانه وسلی را به معبد شکنجهاش منتقل میکند. تمام تلاشهای شاهزاده برای ازدواج با باترکاپ بینتیجه میماند و بعد از این که باترکاپ تهدید به خودکشی میکند، شاهزاده تصمیم میگیرد با کشتن او جنگی بزرگ را بین دو قلمرو همسایه آغاز کند. فیلمنامهی این فیلم را ویلیام گلدمن بر اساس رمانی به همین نام از خودش نوشته است. این فیلم سبک فراداستانی رمان را به واسطهی نمایش دادن پدربزرگی که برای نوهی خود داستان میخواند حفظ کرده است.
اگرچه این فیلم در زمان اکران با وجود بودجهی ۱۶ میلیون دلاری، در گیشه تنها ۳۰.۹ میلیون دلار فروخت، اما با گذر زمان به فیلمی تبدیل شد با هواداران دوآتیشه و حالا از آن به عنوان یکی از بهترین فیلمهای دههی ۱۹۸۰ میلادی یاد میشود. این فیلم در لیست ۱۰۰ فیلم بامزهی تاریخ که مجلهی براوو منتشر کرد در جایگاه پنجاهم قرار گرفت و در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم احساسی موسسهی فیلم آمریکا هشتاد و هشتم شد. اوما تورمن، مگ رایان، شین یانگ، سوزی آرنیس، کورتنی کاکس، ووپی گلدبرگ و الکساندرا پال برای ایفای نقش باترکاپ مصاحبه کردند، اما این نقش در نهایت به رابین رایت رسید.
«عروس شاهزاده» یک داستان پریان پست مدرن است که در آن عناصر فیلمهای عاشقانه، کمدی و اکشن با یکدیگر ترکیب شدهاند تا پدیدهای جدید خلق کنند. شیمی درخشان بین دو بازیگر اصلی از همان لحظهی نخست که آنها همراه یکدیگر در قاب دوربین حضور پیدا میکنند قابل تشخیص است. این فیلم داستانی است دربارهی عشق واقعی که نه جغرافیا میشناسد و نه زمان. با وجود این، «عروس شاهزاده» صحنههای زد و خورد درخشانی با شمشیر خلق کرده است که باعث شدهاند این فیلم به لیست بهترین فیلمهای جنگی شمشیری راه پیدا کند. این فیلم نامزد دریافت جایزهی بهترین ترانه از شصتمین دورهی جشنوارهی جوایز اسکار شد.
۶. شجاعدل (Braveheart)
- سال تولید: ۱۹۹۵
- کشور سازنده: ایالات متحدهی آمریکا
- کارگردان: مل گیبسون
- بازیگران: مل گیبسون، پاتریک مکگوئن، برندن گلیسون، سوفی مارسو
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۶ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۶۸ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰
«به آنها بگویید که میتوانند جان ما را بگیرند، اما آزادی ما را هرگز.» اگر از عاشقان سینمای حماسی تاریخی هستید، بیشک داستان حماسهی ویلیام والاس که مل گیبسون آن را به فیلم تبدیل کرده است دیدهاید. اگرچه ویلیام والاس واقعی از گیبسونی که نقش او را در فیلم ایفا میکند جوانتر بود، اما استودیو تنها در صورتی قبول میکرد این فیلم ساخته شود که خود گیبسون در آن نقشآفرینی کند. فیلمنامهی این فیلم را رندال والاس بر اساس شعر حماسی والاس محصول قرن پانزدهم میلادی از بلایند هری نوشته است. این فیلم که با بودجهی ۷۲ میلیون دلاری ساخته شد، در نهایت توانست درگیشه حضوری درخشان داشته باشد و ۲۰۹ میلیون دلار بفروشد.
اگرچه این فیلم به دنبال عدم دقت تاریخی مورد انتقاد قرار گرفت، با این حال یکی از بهترین فیلمهای جنگی بر اساس واقعیت است و نظر منتقدان سینمایی دربارهی جنبههای فنی آن مثبت بود. این فیلم داستان ویلیام والاس (مل گیبسون) را روایت میکند که مردم اسکاتلند را در نخستین جنگ استقلال خود علیه پادشاه انگلستان رهبری کرد. داستان از کودکیهای والاس آغاز میشود. او بعد از این که پدر و برادر خود را از دست میدهد، به تنهایی بزرگ میشود و دلباختهی دختری در همسایگی میگردد. ازدواج والاس مخفیانه در جنگل صورت میگیرد، چرا که او نمیخواهد همسرش را در شب اول ازدواج تقدیم به حکمران منطقهای تعیین شده توسط پادشاه انگلستان کند.
بعد از تجاوز کردن به همسر یکی دیگر از روستائیان در شب اول ازدواج، جنگ به تدریج آغاز میشود. حاکمان، همسر والاس را میکشند و حالا والاس چیزی برای از دست دادن ندارد. ارتشی که والاس شکل میدهد با وجود خیانتهای پیاپی، موفق میشود شکستهای سنگینی به حکومت انگلستان وارد آورد. گیبسون هم در بازیگری و هم در کارگردانی موفق میشود حماسهای بینظیر را به تصویر بکشاند از مردی که آزادی همیشه مدیون او خواهد بود. اگر این فیلم را دیده باشید، هرگز صحنهی نهایی آن و اعدام شدن والاس در ملاعام را فراموش نخواهید کرد. زمانی که او با آخرین ذرات حیاتی که در خودش دارد فریاد میزند: «آزادی».
اکشن درخشان این فیلم و نبردهای خونین آن باعث میشوند این فیلم برای کودکان مناسب نباشد؛ مانند سایر فیلمهای گیبسون. در این فیلم هم مل گیبسون بیپرده است و بدون سانسور. او خیلی توجهی به تاریخ ندارد، بلکه در عوض دغدغهی منتقل کردن یک مضمون مهم به مخاطب را دارد. او میخواهد به تمام مخاطبان سرتاسر دنیا بفهماند که مرگ از زندگی بدون آزادی بهتر است. اگرچه این فیلم طولانی است و تماشای آن ۱۷۸ دقیقه به طول خواهد انجامید، با اینحال ترکیب درخشان درام، اکشن و روایتهای عاشقانه باعث میشود این فیلم به سرعت از مقابل چشمانتان گذر کند.
بهترین فیلمهای جنگی شمشیری جدید
۵. ۱۳ آدمکش (۱۳ Assassins)
- سال تولید: ۲۰۱۰
- کشور سازنده: ایالات متحدهی آمریکا، ژاپن
- کارگردان: تاکاشی میکه
- بازیگران: کوجی یاکوشا، تاکایوکی یامادا، یوسوکه ایسهیا، گورو ایناگاکی
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۵ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۸۴ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
فیلمنامهی «۱۳ آدمکش» که یکی از بهترین فیلمهای جنگی شمشیری است را دایسوکه تنگان بر اساس رمانی به همین نام نوشته است. این فیلم داستان سیزده قاتل را روایت میکند که سال ۱۸۴۴، اواخر دورهی ادو نقشهای را طراحی میکنند تا به صورت مخفیانه یکی از اعضای قدرتمند شورای شوگن را به قتل برسانند. بسیاری از منتقدان سینمایی این فیلم را با آثار کوروساوا مقایسه کردهاند و صحنههای اکشن آن را مورد تحسین قرار دادند.
۴. بیل را بکش: بخش ۱ (Kill Bill: Volume 1) و بیل را بکش: بخش ۲ (Kill Bill: Volume 2)
- سال تولید: ۲۰۰۳ و ۲۰۰۴
- کشور سازنده: ایالات متحدهی آمریکا
- کارگردان: کوئنتین تارانتینو
- بازیگران: اوما تورمن، لوسی لو، دیوید کارادین، دریل هانا
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۵ و ۸۴ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۶۹ و ۸۳ و از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۲ و ۸ از ۱۰
تارانتینو به عنوان یکی از کارگردانهای پست مدرن سینما با دو فیلم «بیل را بکش» توانست نگاهی جدید بیاندازد به فیلمهایی که شخصیت اصلی آنها یک سامورایی است. در دو فیلم «بیل را بکش» که داستان شخصیتی به نام عروس (اوما تورمن) را روایت میکند تارانتینو دنیایی کاملا شخصی برای خودش خلق کرده با ویژگیهای بصری و روایی منحصر به فرد که باعث شدهاند این دو فیلم تبدیل به دو نمونه از بهترین فیلمهای جنگی شمشیری شوند.
۳. ببر خیزان، اژدهای پنهان (Crouching Tiger, Hidden Dragon)
- سال تولید: ۲۰۰۰
- کشور سازنده: ایالات متحدهی آمریکا، هنگ کنگ، چین، تایوان
- کارگردان: انگ لی
- بازیگران: میشل یئو، چو یون فات، جانگ زئی، چانگ چن
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۸ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۹۴ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
از این فیلم به عنوان نخستین فیلمی یاد میشود که برای انگ لی، کارگردان برندهی جایزهی اسکار، توجه بینالمللی کسب کرد. «ببر خیزان، اژدهای پنهان» همان فیلمی است که وقتی به سراغ تماشای بهترین فیلمهای جنگی شمشیری میروید، انتظار دارید ببینید. اکشن، درام، شمشیر و بسیاری از سلاحهای سرد دیگر، در کنار نقشههایی از توطئه و خیانت. همهی این ویژگیها در کنار هم بودند که باعث شدند این فیلم با وجود بودجهی ۱۷ میلیون دلاریاش در گیشه ۲۱۴ میلیون دلار بفروشد.
۲. مجموعه فیلمهای شمشیرزن دورهگرد (Rurouni Kenshin)
- سال تولید: ۲۰۱۲ – ۲۰۲۱
- کشور سازنده: ژاپن
- کارگردان: اوتومو کیشی
- بازیگران: تاکرو ساتو، امی تاکی، مونهتاکا آئوکی، ترویوکی کاگاوا
تا به امروز پنج قسمت مختلف از این مجموعهی سینمایی ساخته شدهاند؛ «شمشیرزن دورهگرد» محصول سال ۲۰۱۲، «شمشیرزن دورهگرد: جهنم کیوتو» محصول سال ۲۰۱۴، «شمشیرزن دورهگرد: افسانه پایان مییابد» محصول سال ۲۰۱۴، «شمشیرزن دورهگرد: پایان» محصول سال ۲۰۲۱ و «شمشیرزن دورهگرد: آغاز» محصول سال ۲۰۲۱. این مجموعهی سینمایی بعضی از بهترین فیلمهای جنگی شمشیری را در خودش جای داده است و اگر به دنبال قصههایی حماسی هستید که بتوانند علاوه بر هیجان، احساسات شما را هم به وجد بیاورند، پاسخ مناسب شما مجموعه فیلمهای «شمشیرزن دورهگرد» هستند.
۱. گلادیاتور (Gladiator)
- سال تولید: ۲۰۰۰
- کشور سازنده: ایالات متحدهی آمریکا، انگلیس
- کارگردان: ریدلی اسکات
- بازیگران: راسل کرو، واکین فینیکس، کانی نیلسن، الیور رید
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۰ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۶۷ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۵ از ۱۰
ریدلی اسکات از اساتید سینمای ژانر است. چه میشود اگر کارگردانی درخشان، با فیلمنامهی مهندسیشده و بازیگران مسلط ترکیب شوند؟ مانند «بلید رانر» (Blade Runner)، «گانگستر آمریکایی» (American Gangster) و «مریخی» (The Martian) که هر کدام از بهترین فیلمهای ژانر خودشان هستند، یکی از بهترین فیلمهای جنگی شمشیری تاریخ سینما متولد میشود. «گلادیاتور» هم شما را به خنده میاندازد و هم گریه. هم ضربان قلب شما را افزایش میدهد و هم باعث میشود دلنگران مکسیموس و آیندهی او شوید.
«گلادیاتور» به عنوان یکی از بهترین فیلمهای جنگی شمشیری، نمونهای است کامل از فیلمی که ریتم و تمپو در آن عملکرد مناسبی دارند. نقشآفرینی درخشان راسل کرو در این فیلم و تقابل جذاب او با واکین فینیکس از اصلیترین دلایل ماندگاری این فیلم هستند. «گلادیاتور» که با بودجهی ۱۰۳ میلیون دلاری ساخته شد، توانست در گیشه ۴۶۵.۵ میلیون دلار بفروشد و همین سوددهی بود که باعث شد بعد از گذشت بیش از بیست سال، قسمت دومی برای این فیلم ساخته شود به نام «گلادیاتور ۲».
منبع: دیجیکالا مگ
source