اگرچه جنگ و کشتوکشتار که موضوع اصلی بهترین فیلمهای تک تیراندازی است، همواره عملی قبیح و نادرست بوده و خواهد بود، با این حال سینما طی بیش از یک قرنی که از تولدش میگذرد به تمام مخاطبان خود ثابت کرده که یک قابلیت شگفتانگیز دارد؛ سینما میتواند با نمایش دادن موقعیتهای زشت و کریه باعث تخلیه شدن احساسات غریزی و حیوانی از وجود مخاطبانش شود. وقتی که شما به عنوان یک مخاطب شاهد کشته شدن انسانها بر روی پردهی نقرهای هستید، طبیعتا متناسب با زاویهی دیدی که کارگردان اثر برگزیده است، در دو جایگاه قرار خواهید گرفت؛ نخست جایگاه قاتل و دوم جایگاه مقتول. اگر در جایگاه مقتول باشید ترس او را احساس خواهید کرد و اگر در جایگاه قاتل، همراه با او احساسات وحشیانهی خود را تخلیه خواهید نمود.
در بهترین فیلمهای تک تیراندازی هم مخاطب ممکن است در دو جایگاه قرار بگیرد؛ یا در جایگاه تیرانداز و یا در جایگاه کسی که به او تیراندازی میشود. در این لیست سعی شده است به فیلمهایی پرداخته شود که قهرمان یا ضد قهرمان اصلی آنها یک تک تیرانداز است، با این حال فیلمهایی هم در این لیست وجود دارند که تماما در رابطه با چنین شخصیتهایی نیستند و شخصیت تک تیرانداز اگرچه در آنها نقش اصلی نیست، اما نقشی حیاتی در پیشبرد داستان دارد. فیلمهای تک تیراندازی اگر به خوبی ساخته شوند میتوانند از ترسناکترین فیلمهای جهان باشند؛ چرا که قربانیان در این فیلمها هرگز نمیتوانند حتی چهرهی قاتل خود را ببینند و حتی آگاهی از جایگاه دقیق قاتل هم به سختی برای آنها ممکن میشود.
معمولا فیلمهایی که میتوان آنها را به عنوان فیلمهای تک تیراندازی دستهبندی کرد، همواره عناصری از ژانرهای سینمایی دیگر را هم در خودشان جای میدهند؛ عناصری از ژانر درام، روانشناختی، جنگی، اکشن، ترسناک و … . بعضی از بهترین فیلمهای تک تیراندازی، از بهترین فیلمهای اکشن هم هستند. فیلمهای تک تیراندازی به دنبال موقعیتهای خاص و متفاوتی که شخصیتهای داستانشان را در آنها قرار می دهند فرصتی ناب در اختیار کارگردانهای خود میگذارند که به واسطهی آن نماهایی بدیع از نقطهنظرهای منحصربهفرد تهیه کنند. اگرچه فیلمهای جذابی در این زمینه ساخته شدهاند که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت، اما به نظر میرسد بهترین فیلم تک تیراندازی هنوز ساخته نشده است و ایدههای بکر منتظرند تا یکی از کارگردانهای قدرتمند سینما روزی به سراغ آنها برود.
بهترین فیلمهای تک تیراندازی؛ داستان ارتشهای یکنفره
۲۵. ماشهی خاموش (Silent Trigger)
- سال ساخت: ۱۹۹۶
- محصول: ایالات متحدهی آمریکا
- کارگردان: راسل مالکهی
- بازیگران: دولف لاندگرن، جینا بلمن، کنراد دان، کریستوفر هیرداهی
- امتیاز راتن تومیتوز: ۲۰ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۵.۳ از ۱۰
وقایع این فیلم داخل و اطراف یک آسمانخراش نیمهتمام رخ میدهند. دو تن از قاتلان سازمان، همزمان، به صحنهای که برایشان از پیش در یکی از طبقات آسمانخراش نیمهکاره آماده شده است، میرسند و از آن جایی که پیش از این با یکدیگر همکاری کردهاند، بلافاصله یکدیگر را به جا میآورند؛ یک تک تیرانداز (دولف لاندگرن) و یک موقعیتیاب (جینا بلمن). داستان این فیلم به واسطهی مجموعهای از بازگشت به گذشتهها و ترکیب شدن آنها با وقایع زمان حال روایت میشود. در نخستین ماموریتی که در بازگشت به گذشتهها نمایش داده میشود، تک تیرانداز و مکانیابش باید یک سیاستمدار زن را ترور کنند، اما از آن جایی که او یک بچه را در آغوش میگیرد، تک تیرانداز تعلل میکند.
به واسطهی تعلل، گروهی مجهز با هلیکوپتر از پشت به آنها حمله میکنند که البته دو تیرانداز موفق میشوند آنها را از پا در آورند. در ادامه فیلم بین زمان حال و ماموریتهای گذشته جابهجا میشود. در زمان حال خیانتهایی در بین اعضای گروه در جریان است که با گذر زمان، پیشتر رفتن داستان و معرفی شدن بیشتر شخصیتها به تدریج خودشان را برملا میکنند. این فیلم که فیلمنامهاش را سرجیو آلتیری نوشته در تلاش است تا به کمک صحنههای بازگشت به گذشتهاش شخصیتها را برای مخاطبان واکاوی کند و به شکلی موشکافانه به درونیات آنها بپردازد که البته در این کار خیلی موفق ظاهر نمیشود.
صحنههای اکشن این فیلم دلیل حضور آن در این لیست هستند. این فیلم با توجه به انتخاب موقعیت مکانی هوشمندانهاش موفق میشود نماهایی با منظرههای تماشایی خلق کند. بازی بازیگران این فیلم را نمیتوان بیعیب دانست، ولی استفادهی آن از جلوههای ویژهی رایانهای مناسب است. جابهجایی بین زمان حال و گذشته در این فیلم به کمک تدوین قابل قبول به خوبی انجام میگیرد و اگرچه فیلم موفق نمیشود بهترین فیلم تک تیراندازی باشد، اما میتوان از آن به عنوان یکی از بهترین فیلمهای تک تیراندازی سینما یاد کرد.
۲۴. آدمکشها (Assassins)
- سال ساخت: ۱۹۹۵
- محصول: ایالات متحدهی آمریکا
- کارگردان: ریچارد دانر
- بازیگران: سیلوستر استالونه، آنتونیو باندراس، جولیان مور، موس واتسون
- امتیاز راتن تومیتوز: ۱۶ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۳ از ۱۰
فیلمنامهی «آدمکشها» را واچوفسکیها به همراه برایان هلگلاند بر اساس داستانی از واچوفسکیها نوشتهاند. این فیلم داستان دو قاتل را روایت میکند که هر دو به دنبال هدفی مشترک هستند. رابرت راث (سیلوستر استالونه) قاتلی است که میخواهد بازنشسته شود و میگل بین (آنتونیو باندراس) قاتلی است که اگرچه احترام زیادی برای راث قائل است، اما میخواهد با کشتن او اسم و رسمی برای خودش دست و پا کند. رابط راث ماموریتی برای او ترتیب میدهد که طی آن او باید چهار هلندی را همراه با هکری (جولیان مور) که آنها برای خریدن یک دیسک کامپیوتری پیشش میروند بکشد.
بعد از کشتن هلندیها مشخص میشود که آنها ماموران پلیس بینالملل بودهاند. راث از جان هکر، الکترا، میگذرد و در حالی که بین در تلاش است تا آنها را بکشد، هر دو با هم میگریزند. به گفتهی واچوفسکیها، هلگلاند به طور کامل فیلمنامهی آنها را بازنویسی کرده است و آنها تلاش کردهاند تا نامشان را از تیتراژ فیلم حذف کنند، اما قوانین انجمن نویسندگان آمریکا این اجازه را به آنها نداده است. این فیلم که با بودجهی ۵۰ میلیون دلاری ساخته شد، توانست در گیشه بیش از ۸۳ میلیون دلار بفروشد. بعد از خریدن فیلمنامه از واچوفسکیها به قیمت ۱ میلیون دلار، جوئل سیلور به ریچارد دانر پیشنهاد کرد که با مبلغ ۱۰ میلیون دلار کارگردانی فیلم را بر عهده بگیرد، دانر اما اصرار کرد که فیلمنامه بازنویسی شود.
به عقیدهی او خشونت فیلمنامه باید کاهش پیدا میکرد و شخصیت اصلی آن برای مخاطب ملموستر میگردید. فیلمنامهی این فیلم برای سردرگمکننده و خستهکننده بودن مورد انتقادات زیادی قرار گرفت. اگرچه نقشآفرینی استالونه با استقبال منتقدان روبهرو نشد و او نامزد دریافت جایزهی تمشک طلایی در رشتهی بدترین بازیگر مرد گردید، اما دانر دربارهی نقشآفرینی استالونه در این فیلم گفت: «به نظر من استالونه یکی از بهترین نقشآفرینیهای عمرش را در این فیلم به انجام رساند. او آرام بود و توانتسه بود به خوبی ماهیت شخصیت را کشف کند و همراه او پیش برود.»
۲۳. تک تیرانداز: حملهی مجدد (Sniper: Reloaded)
- سال ساخت: ۲۰۱۱
- محصول: ایالات متحدهی آمریکا، آلمان، آفریقای جنوبی
- کارگردان: کلودیو فوه
- بازیگران: چاد مایکل کالینز، بیلی زین، ریچارد زامل، پاتریک لیستر
- امتیاز راتن تومیتوز: ۳۴ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۵.۴ از ۱۰
این فیلم چهارمین قسمت از مجموعه فیلمهای «تک تیرانداز» است. این فیلم دنبالهای است برای فیلم «تک تیرانداز ۳» (Sniper 3) محصول سال ۲۰۰۴ و نخستین فیلم این مجموعه است که توماس بکت در آن نقش تام برنگر را ایفا نمیکند. در عوض به جای او، این فیلم شخصیتی جدید به نام براندون (چاد مایکل مالینز)، پسر تام را به مخاطبان معرفی میکند. بیلی زین در این فیلم، مانند فیلم اول، یکبار دیگر نقش شخصیت ریچارد میلر را ایفا میکند. مراحل فیلمبرداری این فیلم از ۱ مارس ۲۰۱۰ تا ۳ آپریل همان سال به طول انجامید.
این فیلم داستان گروهبان براندون را روایت میکند که تجهیزات پدرش را برمیدارد و به سراغ ماموریت خودش میرود. او در حالی که برای نیروهای سازمان ملل در جمهوری دموکراتیک کونگو فعالیت میکند دستور میگیرد که کشاورزی اروپایی را از دل قلمرو دشمن نجات دهد. وقتی که او و یارانش به مزرعه میرسند، یک تک تیرانداز مرموز به آنها حمله میکند. شلیکهای او بکت را زخمی میکنند و تمام یاران او را میکشند. براندون به کمک همکار قدیمی پدرش میلر و ستوان نیروهای ملل متحد، الن آبراموویتز (آنابل رایت) راهی سفری شخصی میشود تا انتقام مرگ همکارانش را بگیرد.
این فیلم از سری فیلمهای «تک تیرانداز» هم مانند سایر قسمتهای آن در زمینهی به تصویر کشیدن صحنههای اکشن تاثیرگذار است. در این قسمت از آن جایی که سازندگان فیلم تجارب بیشتری به واسطهی خلق کردن سه قسمت پیشین به دست آوردهاند، توانستهاند حتی با دقت بیشتری از جلوههای ویژهی رایانهای و میدانی بهره ببرند. کلودیو فوه کارگردان این قسمت از این مجموعهی سینمایی که یکی از بهترین فیلمهای تک تیراندازی است، توانست با این فیلم نشان دهد که از عهدهی کارگردانی کردن صحنههای اکشن به خوبی بر میآید.
به واسطهی همین تواناییهایش، کارگردانی فیلم «اسنایپر: کشتن نهایی» محصول سال ۲۰۱۷ را هم به فوه سپرده شد. اگرچه در زمینهی کارگردانی صحنههای اکشن و نماهای مربوط به اسلحهی اسنایپر، این فیلم عملکرد مناسبی دارد، اما با وجود این که به واسطهی ورود شخصیتی جدید به این مجموعه، فیلمنامهنویسان فرصتی داشتند تا در زمینهی شخصیتپردازی اشتباهات پیشین خود را اصلاح کنند، چنین نتیجهای حاصل نشد و گویا تیم فیلمنامهنویسی این فیلم دوباره همان اشتباهات قسمت اول را مرتکب شدهاند. شخصیتها هنوز ملموس نیستند و اتفاقات فیلم نمیتوانند برای مخاطب قانعکننده باشند و او را از نظر احساسی درگیر کنند.
۲۲. سفید فیلی (Elephant White)
- سال ساخت: ۲۰۱۱
- محصول: ایالات متحدهی آمریکا، تایلند
- کارگردان: پراکیا پینکائو
- بازیگران: جایمن هانسو، کوین بیکن، جیرانتانین پیتاکپورنتراکول، ساهاجاک بونتاناهیک
- امتیاز راتن تومیتوز: ۲۸ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۵ از ۱۰
«سفید فیلی» که یکی از بهترین فیلمهای تک تیراندازی است، داستان یک قاتل آمریکایی به نام کرتی چرچ (جایمن هانسو) را روایت میکند. چرچ بعد از این که یکی از ماموریتهایش را در تایلند تمام میکند و چندین نفر از اعضای گروه خلافکار چانگ چو را به قتل میرساند، از مشتریاش، راجاهدان (ساهاجاک بونتاناهیک) که این گروه خلافکار دختر او را کشته بودهاند دستمزدش را دریافت میکند و به مخفیگاه خود میرود. اینبار اما همهچیز تمام نمیشود. دختر کوچکی به نام می (جیرانتانین پیتاکپورنتراکول) که توسط گروه خلافکار هنگام کشته شدنشان توسط چرچ گروگان گرفته شده بود، این قاتل را در خوابهایش راحت نمیگذارد و زندگی او را تحت تاثیر قرار میدهد.
یک روز وقتی که چرچ به ملاقات دلال اسلحهاش جیمی (کوین بیکن) میرود، تک تیراندازهایی که خانهی او را زیر نظر گرفته بودند به قتل میرساند و از طریق تلفن همراهشان درمییابد که آنها برای راجاهدان کار میکنند. چرچ قرار ملاقاتی با راجاهدان تنظیم مینماید و بعد از اتمام قرار او را دنبال میکند. راجاهدان وارد یک فاحشهخانه میشود. چرچ او را دنبال میکند و سعی میکند سر از رازهای مخفی راجاهدان در بیاورد. در همین هنگام او می را میبیند که سوار بر فیلمی سفید به او نزدیک میشود. چرچ از خواب می پرد و به می میگوید که کارش در بانکوک به پایان رسیده است. در همین لحظه او دوباره از خواب میپرد. درست در همین لحظه است که فیلم آغاز میشود.
«سفید فیلی» به عنوان یکی از بهترین فیلمهای تک تیراندازی، بیش از هرچیز فیلمی است دلهرهآور و روانشناختی. به نظر میرسد در رابطه با فیلمنامه، نویسندگان این فیلم تلاش کردهاند ناتوانیهای فیلم خود را با ترکیب کردن واقعیت با رویا جبران کنند؛ اگرچه این حقه جواب نمیدهد و «سفید فیلی» همچنان در زمینهی فیلمنامه با کاستیهای فراوانی روبهرو است. شخصیتهای این فیلم نمیتوانند مخاطبان را با خودشان همراه کنند و این شاید بزرگترین نقص «سفید فیلی» باشد. فیلمنامهی این فیلم را کوین برنهاردت نوشته است و فیلمبرداری آن بر عهدهی وید مولر بوده.
صحنههای اکشن و دلهرهآور این فیلم گاهی عملکردی مناسب دارند و در مواقعی دیگر به هیچوجه کارکرد درستی از خودشان به نمایش نمیگذارند. پینکائو سعی کرده است هندوانههای زیادی را با هم بردارد، غافل از این که نمیتوان با یک دست بیش از یک هندوانه برداشت. نتیجه، شلختگیای تمامعیار است و «سفید فیلی» را به فیلمی تبدیل میکند که خودش هم نمیداند دقیقا قصد گفتن چه حرفی را دارد. با وجود بازیهای قابل قبول ستارگانش، «سفید فیلی» موفق میشود تا حدی مخاطبان را راضی نگه دارد و البته پیتکائو در زمینهی پیوند دادن صحنههای رویا به واقعیت درخشان عمل میکند.
۲۱. تک تیرانداز (The Sniper)
- سال ساخت: ۲۰۰۹
- محصول: هنگ کنگ
- کارگردان: دانته لام
- بازیگران: ریچی جن، ادیسون چن، خوانگ شیائومینگ، ویلفرد لائو
- امتیاز راتن تومیتوز: ۳۷ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۵.۵ از ۱۰
هارتمن فونگ (ریچی جن)، شین (بووی لام) را در زمینهی به دست آوردن مقام رهبری تیم تک تیراندازهای ویژهی هنگ کنگ شکست میدهد. هارتمن در حالی به این مقام میرسد که دومین تیرانداز برتر تاریخ تیم است. بهترین تیرانداز تاریخ تیم همتیمی قبلی هارتمن، لینکلن (خوانگ شیائومینگ) است که به دنبال روشهای غیرمعمول و اعتماد به نفس غیرطبیعیاش با مقامات به مشکل برخورده و به زندان افتاده. هارتمن و لینکلن از رقیبان دیرینهی یک دیگر هستند و گویا دنیا فقط جای یکی از آنها به عنوان دقیقترین تیرانداز است.
لینکلن در یک دزدی بانک که توسط یک رئیس مافیا به نام تائو (جک کائو) صورت گرفته بود، به پسر رئیس بانک که یکی از گروگانها بود شلیک کرده و پس از آن از کار برکنار شده و به زندان افتاده است. در دفاع از خودش لینکلن گفته است که چیزی نمانده بود پسرک ضامن نارنجک را بکشد؛ اگرچه هیچکدام از سایر اعضای تیم چنین مشاهداتی نداشتهاند. هارتمن تنها کسی بوده است که در کنار لینکلن بر تمام وقایعی که پیش آمده تسلط داشته و همیشه به نظر میرسیده است که هارتمن همهی حقیقت را در دادگاه بازگو نکرده.
بعد از این که پس از چهار سال لینکلن از زندان آزاد میشود، اگرچه شین از او استقبال میکند، اما لینکلن هنوز کینهای سنگین از تمام همتیمیهای سابقش و به خصوص هارتمن به دل دارد. لینکولن یک اسلحهی تک تیرانداز غیرقانونی میخرد و بعد از این که رابطهاش را با همسرش ترمیم میکند، همسرش نیز با تشویقهایش او را به گرفتن انتقام نزدیکتر میگرداند. این فیلم که یکی ازبهترین فیلمهای تک تیراندازی است ابتدا قرار بود در ماه می سال ۲۰۰۸ اکران شود، اما به دنبال رسوایی اخلاقی ادیسون چن، اکران آن تا تاریخ نهم آپریل سال ۲۰۰۹ به تعویق افتاد.
«تک تیرانداز» داستان انتقامی خونین را به سبکی دلهرهآور و سرشار از تعلیق روایت میکند. صحنههای اکشن این فیلم مانند بسیاری دیگر از آثاری که در شرق آسیا ساخته میشوند درخشان هستند، اما آن چه این فیلم را به بسیاری دیگر از فیلمهای این لیست شبیه میکند، ناتوانی روایی آن و شخصیتپردازیهای نادرست است که مانع از برقراری ارتباط صحیح مخاطب با آن میشود. «تک تیرانداز» اگر علاقهمند به فیلمهای اکشن آسیایی هستید میتواند برایتان جذاب باشد. فیلمنامهی این فیلم را جک نگ نوشته است .
۲۰. اخطار دو دقیقهای (Two-Minute Warning)
- سال ساخت: ۱۹۷۶
- محصول: ایالات متحدهی آمریکا
- کارگردان: لری پیرس
- بازیگران: چارلتون هستون، جان کاساویتس، مارتین بالسام، بیو بریدجز
- امتیاز راتن تومیتوز: ۲۹ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۴۶ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۲ از ۱۰
فیلمنامهی «اخطار دو دقیقهای» به عنوان یکی از بهترین فیلمهای تک تیراندازی را ادوارد هام بر اساس رمانی به همین نام محصول سال ۱۹۷۵ از جرج لافونتین نوشته است. این فیلم داستان یک تک تیرانداز ناشناس را روایت میکند که خودش را طی مسابقاتی شبیه به سوپربال به موقعیتی مناسب در ورزشگاه یادبود کلیسوم لس آنجلس میرساند. دوربین ثبت وقایع ناگهانی، به شکلی غیرمنتظره، موقعیت او را کشف میکند و رئیس ورزشگاه، سم مککیور (مارتین بالسام) بلافاصله پلیس و تیم نیروهای ویژه را در جریان قرار میدهد.
گروه پلیس نقشهای طراحی میکند تا پیش از به پایان رسیدن مسابقه، تک تیرانداز را به دام بیاندازد. در همین حین فیلم ما را با شخصیتهای مختلفی که به عنوان هوادار در استادیوم حاضر شدهاند آشنا میکند. رئیس حفظ و نگهداری استادیوم در یکی از گشتهایش با تک تیرانداز روبهرو میشود و تک تیرانداز با اسلحهاش ضربهای به او میزند و میگریزد. اعضای تیم نیروههای ویژه زیر برجهای نور ورزشگاه جایگیری میکنند تا بتوانند تک تیرانداز را پیدا کنند، اما او دو نفر از اعضای تیم را از پا در میآورد. نفر سوم تیم ویژه اما با خونسردی منتظر میماند و با شلیکی دقیق آسیبی جدی به دست و گردن تک تیرانداز وارد میکند. با به صدا در آمدن اخطار دو دقیقهی آخر بازی، پلیس به نیروهای خود در راستای به دام انداختن تک تیرانداز چراغ سبز نشان میدهد.
تک تیرانداز که خودش را در تنگنا میبیند، بیهدف شلیک میکند. شلیکهای او هواداران را به وحشت میاندازد و این وحشت به زمین بازی نیز منتقل میگردد. گفته میشود جینا رولندز و جان کاساویتس که نقش دو تن از هواداران را در فیلم ایفا میکردند، برای به دست آوردن بودجهی ساخت فیلم بعدیشان در این فیلم حاضر شدهاند. شرکت یونیورسال، هنگام اکران این فیلم قانون مهمی را در سالنهای سینما اجرایی کرده بود که به واسطهی آن هیچ بینندهای حق نداشت زمانی که اخطار دو دقیقهای پایان بازی در فیلم آغاز میشود، وارد سینماها شود. این فیلم به واسطهی ترکیب کردن دو عنصر دوستداشتنی در جامعهی آمریکا یعنی فوتبال و تفنگها توانست در گیشه عملکرد مناسبی از خودش به نمایش بگذارد.
«اخطار دو دقیقهای» اگرچه موفق میشود به عنوان یک فیلم دلهرهآور مخاطبان را به ترس بیاندازد، اما نمیتواند بیننده را با شخصیتهایش درگیر کند. از آن جایی که در تمام طول فیلم هیچ اطلاعاتی دربارهی شخصیت تک تیرانداز به مخاطب داده نمیشود، تماشای نیروهای پلیس که تمام تلاش خود را برای گرفتن این شخصیت میکنند، هیچ حسی را در مخاطب برنمیانگیزاند و برای او هیچ فرقی با تلاشهای گروهی کارگر در جهت ساختن یک ساختمان یا جابهجا کردن وسیلههایی سنگین ندارد. «اخطار دو دقیقهای» در زمینهی بازیگری و کارگردانی فیلمی است قابل احترام، اما از نظر روایی میتوانست بسیار قدرتمندتر و ساختارمندتر باشد.
۱۹. تک تیرانداز (Sniper)
- سال ساخت: ۱۹۹۳
- محصول: ایالات متحدهی آمریکا
- کارگردان: لوئیس لیوسا
- بازیگران: تام برنگر، بیلی زین، جی تی والش، ادن یونگ
- امتیاز راتن تومیتوز: ۳۸ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۴۵ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۱ از ۱۰
«تک تیرانداز» نخستین فیلم از مجموعه فیلمهایی با همین نام است که تا به امروز ۹ فیلم دیگر هم به عنوان دنباله برای آن ساخته شدهاند؛ «تک تیرانداز ۲» (Sniper 2)، «تک تیرانداز ۳» (Sniper 3)، «تک تیرانداز: حملهی مجدد» (Sniper: Reloaded)، «تک تیرانداز: میراث» (Sniper: Legacy)، «تک تیرانداز: شبح تیرانداز» (Sniper: Ghost Shooter)، «تک تیرانداز: کشتار نهایی» (Sniper: Ultimate Kill)، «تک تیرانداز: پایان آدمکش» (Sniper: Assassin’s End)، «تک تیرانداز: ماموریت روگ» (Sniper: Rogue Mission) و «تک تیرانداز: جی. آر. آی. تی» (Sniper: G.R.I.T.).
قسمت نخست این مجموعهی سینمایی که تمرکز خود را به طور کامل بر تک تیراندازان گذاشته است، داستان توماس بکت (تام برنگر)، تفنگدار نیروی دریایی ایالات متحدهی آمریکا و مسئول شناساییاش، پاپیچ (آدن یونگ) را روایت میکند که ماموریت یافتهاند تا یکی از رهبران شورشیها را در جنگلهای پاناما ترور کنند. پاپیچ و بکت بعد از به پایان رساندن موفقیتآمیز ماموریتشان به جای منتظر ماندن تا شب، طی روز عملیات خروج را اجرا میکنند و به همین دلیل به واسطهی شلیک یک تک تیرانداز، پاپیچ کشته میشود.
بعد از کشته شدن همکارش، بکت با یک مدالآور المپیک که یکی از اعضای نیروهی ویژه هم بوده است همتیمی میشود. این یار جدید که ریچارد میلر (بیلی زین) نام دارد هیچ تجربهای در نبرد ندارد و هنوز هیچکس را نکشته است. بکت و میلر ماموریت مییابند تا یک ژنرال شورشی به نام میگل آلوارز (فردریک میاگلیوتا) که توسط یک رئیس مافیای مواد مخدر به نام رائول اوچوآ (کارلوس آلوارز) حمایت می شود را از پای در آورند. بعدتر مشخص میشود که میلر دستور دارد در صورتی که بکت از دستورات سرپیچی کرد و ماموریت را به خطر انداخت، او را هم بکشد. این دو همکار که هنوز به یکدیگر اعتماد ندارند، وارد ماموریتی خطرناک میشوند و جز یکدیگر نمیتوانند به کس دیگری اتکا کنند.
طبق گفتهی لیوسا هدف او از ساختن این فیلم بازگرداندن حس خشونتآمیز و واقعی کشتن به سینما بود. به نظر او که با تماشای فیلمهای آمریکایی بزرگ شده بود، فیلمهای مدرن کارتونی و انیمیشنی بودند و نمیتوانستند خشونت حقیقی را بر روی پردهی نقرهای منعکس کنند. اگرچه نمیتوان «تک تیرانداز» را فیلمی بدیع و خاص دانست، اما باید پذیرفت که این فیلم کاری که قصد انجام دادنش را دارد، به خوبی به انجام میرساند. این فیلم از نظر بصری به خوبی مخاطب را به وجد میآورد، اما از نظر روایی و در زمینهی پرداختن به شخصیتها، مانند بسیاری دیگر از فیلمهای این لیست، نمیتواند عملکرد مناسبی از خودش به نمایش بگذارد.
۱۸. برج مرگبار (The Deadly Tower)
- سال ساخت: ۱۹۷۵
- محصول: ایالات متحدهی آمریکا
- کارگردان: جری جیمسون
- بازیگران: کرت راسل، ریچارد ینگیز، ند بیتی، پرنل رابرتز
- امتیاز راتن تومیتوز: ۵۰ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۶ از ۱۰
داستان این فیلم بر اساس داستان واقعی چارلز جوزف ویتمن، یک عضو سابق نیروی دریایی است که همسر و مادر خود را به قتل رساند، سپس در تیراندازی دیوانهوارش در بعدظهر روز یکم آگوست سال ۱۹۶۶ در دانشگاه تگزاس، ۱۴ نفر را کشت و ۳۱ نفر دیگر را زخمی کرد. فیلمنامهی این فیلم را ویلیام داگلاس لنسفورد نوشته و راوی آن گیلبرت رولاند است. این فیلم برای نخستینبار در هجدهم اکتبر سال ۱۹۷۵ از شبکهی انبیسی منتشر گردید. این فیلم که برای تلویزیون ساخته شد، باعث شکل گرفتن پروندههای قضایی مختلفی شد.
طی یکی از این پروندههای قضایی، هیوستون مککوی، یکی از دو پلیسی که در کشتن ویتمن نقش داشت از این فیلم برای تحریف واقعیت و وارد کردن آسیب روانی به خودش شکایت کرد. به گفتهی او از آنجایی که این فیلم شخصیتش را به عنوان یک ترسو به نمایش گذاشته است، او احترام به خویشتن را فراموش کرد و تبدیل به یک الکلی شد. او شکایتی با هدف گرفتن غرامت ۱۴ میلیونی از این فیلم به ثبت رساند. «برج مرگبار» به دنبال درخشش کرت راسل توانسته است در لیست بهترین فیلمهای تک تیراندازی قرار بگیرد. راسل در این فیلم پرترهای بینقص ترسیم میکند از مردی وسواسی با مشکلات روانی بسیار عمیق که یک روز دنیا را برای همه جهنم میکند.
علاوه بر بازی درخشان راسل، سبک بصری خاص فیلم به واقعگرایی آن میافزاید و به این واسطه این فیلم که از نظر ژانری یک مستند درام اکشن و دلهرهآور محسوب میشود میتواند مخاطب را تحت تاثیر قرار دهد. منتقدان تحت تاثیر قابلیت این فیلم در راستای ترساندن مخاطب قرار گرفتند و آن را یکی از بهترین فیلمهای تلویزیونی تک تیراندازی نامیدند. حرکت دوربین در این فیلم در زمانهای مناسب مورد استفاده قرار گرفته است و جایگذاری درست دوربین به روایت کردن دقیق داستان کمک شایانی کرده است.
۱۷. تک تیرانداز (Shooter)
- سال ساخت: ۲۰۰۷
- محصول: ایالات متحدهی آمریکا
- کارگردان: آنتوان فوکوآ
- بازیگران: مارک والبرگ، دنی گلاور، ند بیتی، مایکل پنیا
- امتیاز راتن تومیتوز: ۴۷ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۵۳ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۱ از ۱۰
سرهنگ نیروی شناسایی سپاه تفنگداران دریایی ایالات متحده، باب لی (مارک والبرگ) و مسئول موقعیتیابیاش، دانی فن (لین گریسون) موقعیتی مناسب برای نظارت کردن بر یک ماموریت نظامی در اتیوپی به دست میآورند. اگرچه ماموریت نظامی با موفقیت انجام میشود، اما نیروهای دشمن با یک هلیکوپتر به موقعیت باب و دانی حمله میکنند. مامور سیآیای ناظر ماموریت، عملیات را پایانیافته اعلام میکند، چون به عقیدهی اون باب و دانی در قلمرو دشمن هستند. در نهایت به دنبال این حمله، دانی کشته میشود. سه سال بعد، کلنل جانسون به سراغ باب که حالا بازنشسته شده است میآید و از او میخواهد که به عنوان مامور محافظتی ناظر حواسش به سخنرانی رئیسجمهور باشد. باب با وجود این که علاقهای ندارد، میپذیرد. در روز سخنرانی رئیسجمهور، شلیکی صورت میگیرد و ماجرا برای باب آغاز میشود. مقامات او را برای کشتن مهمان رئیسجمهور مقصر میدانند.
فیلمنامهی این فیلم را جاناتان لمکین بر اساس رمان محصول سال ۱۹۹۳، «نقطهی برخورد»، از استفان هانتر نوشته است. این فیلم که یکی از بهترین فیلمهای تک تیراندازی است، با بودجهی ۶۱ میلیون دلاری ساخته شد و توانست ۹۵.۷ میلیون دلار بفروشد. حق اقتباس از رمان «نقطهی برخورد» را ابتدا شرکت یونیورسال خریداری کرده بود و پس از سالها این رمان به دست شرکت پارامونت افتاد. پیش از لمکین، هفت فیلمنامهنویس دیگر تلاش کرده بودند تا فیلمنامههای سینمایی از این کتاب اقتباس کنند؛ خود استفان هانتر هم یکی از همین نویسندگان بود.
نخستین کارگردانی که به این پروژه مرتبط شد، ویلیام فریدکین بود. قرار بود فریدکین فیلمی بر اساس کتاب هانتر بسازد با بازی تامی لی جونز، اما در نهایت فیلمنامهنویس نتوانست به اقتباسی مناسب از این کتاب دست پیدا کند. فریدکین و لی جونز هم به سراغ ساخت فیلم «شکارشده» (The Hunted) رفتند. بعد از ساختن این فیلم، فریدکین ابراز علاقه کرده بود به ساختن فیلم «تک تیرانداز» به عنوان دنبالهای برای «شکارشده»، اما این اتفاق هرگز نیافتاد.
«تک تیرانداز» فیلمی است دربارهی یک مرد و تفنگهایش که پیش میرود و همهچیز را منفجر میکند. به عقیدهی بسیاری از منتقدان سینمایی، نقش منفی این فیلم بر اساس شخصیت معاون رئیسجمهور سابق آمریکا، دیک چینی شکل گرفته است. دقت به طراحی صحنه، استفادهی درخشان از جلوههای ویژهی رایانهای و میدانی و توانایی کارگردان در به تصویر کشیدن بینقص سکانسهای اکشن، «تک تیرانداز» را به یکی از بهترین فیلمهای تک تیراندازی بدل میکند. شاید بهتر بود سازندگان فیلم به اندازهی توجه به جنبههای فنی، به جنبههای داستانی هم توجه میکردند؛ شخصیتپردازیهای این فیلم یکی از جنبههای آن است که میتوانست بسیار بهتر باشد.
اگرچه این فیلم مشکلات روایی زیادی دارد و فیلمنامهاش میتوانست بسیار بهتر باشد، با این حال تماشای «تک تیرانداز» اگر به فیلمهای اکشن و جنگی علاقه دارید، میتواند برایتان تبدیل به تجربهای لذتبخش شود. یک نکتهی بسیار مهم را هم فراموش نکنید، با وجود تمام ایرادهای «تک تیرانداز»، یکی از بهترین ستارههای فیلمهای اکشن یعنی مارک والبرگ در آن نقشآفرینی میکند؛ بازیگری که میتواند سادهترین نقشها را به شخصیتهایی جذاب و ملموس برای مخاطب بدل کند. سال ۲۰۱۶، والبرگ به عنوان تهیهکنندهی اجرایی، سریالی بر اساس همین کتاب ساخت که در آن رایان فلیپس نقش باب لی را ایفا میکرد. این سریال ۳ فصل داشت و داستان باب را طی ۳۱ قسمت روایت میکرد.
۱۶. دشمن پشت دروازهها (Enemy at the Gates)
- سال ساخت: ۲۰۰۱
- محصول: ایالات متحدهی آمریکا، بریتانیا، فرانسه، آلمان، ایرلند
- کارگردان: ژان-ژاک آنو
- بازیگران: جود لاو، اد هریس، جوزف فینز، ریچل وایز
- امتیاز راتن تومیتوز: ۵۴ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۵۳ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
فیلمنامهی این فیلم جنگی را کارگردان آن با همراهی آلن گودارد بر اساس کتاب غیرداستانی «دشمن پشت دروازهها: نبرد استالینگراد» از ویلیام کریگ نوشته است. این فیلم به بررسی وقایع نبرد استالینگراد در زمستان ۱۹۴۲ و ۱۹۴۳ میپردازد. شخصیت اصلی این فیلم، نسخهای داستانی است از واسیلی زایتسف؛ تک تیرانداز و قهرمان اتحاد جماهیر شوروی طی جنگ جهانی دوم. این فیلم برای نخستینبار در تاریخ ۱۶ مارس ۲۰۰۱ اکران شد. «دشمن پشت دروازهها» به عنوان یکی از بهترین فیلمهای تک تیراندازی، با بودجهی ۶۸ میلیون دلاری ساخته شد و توانست در گیشه ۹۷ میلیون دلار بفروشد.
این فیلم داستان واسیلی زایتسف (جود لاو) را روایت میکند که سال ۱۹۴۲ توسط ارتش سرخ به خط مقدم نبرد استالینگراد فرستاده میشود. او مجبور میگردد بدون اسلحه و با کولهباری از مهمات وارد موقعیتی مرگبار شود و خودش را بین کوهی از اجساد مخفی کند. بعد از وقایعی که پیش میآید، زایتسف بالاخره موفق میشود اسلحهای به دست بگیرد و تبدیل به همان نسخهی مرگبار خود شود که طیق شنیدهها میتواند پنج سرباز آلمانی را در کمتر از یک دقیقه بکشد. همزمان با داستان واسیلی، داستان دنیلوف (جوزف فاینس) هم روایت میشود. خروشف (باب هاسکینز) که حالا یک سرهنگ شده است، در حالی که سایر مدیران به نظم و ایجاد وحشت عقیده دارند، به دنبال راهی جدید برای الهام بخشیدن به سربازهایش میگردد. دنیلوف پیشنهاد میدهد ارتش الگویی برای سایر سربازان خلق کند، تا آنها بتوانند از آن پیروی نمایند.
دنیلوف که پیشتر در بین کوه اجساد با واسیلی آشنا شده و اسلحهاش را به او داده بود، زایتسف را برای این نقش پیشنهاد میکند. کمی بعدتر زایتسف به بخش تک تیراندازها منتقل میشود و آن جا تبدیل به یکی از دوستان دنیلف میشود. هر دوی آنها دلباختهی یک سرباز به نام تانیا (ریچل وایز) میشوند که دنیلوف او را به دلایل امنیتی به بخش اطلاعات منتقل میکند تا هم خطری جانش را تهدید نکند و هم از تواناییهای او در رابطه با زبان آلمانی به خوبی استفاده شود. ارتش آلمان که در برابر تواناییهای واسیلی و گروه تک تیراندازهای اتحاد جماهیر شوروی در حال شکست خوردن است، مردی به نام اروین کنگ (اد هریس) را مامور کشتن او و از بین بردن گروهش میکند. بعد از این که کنگ تمام گروه واسیلی را میکشد، سازمان اطلاعات شوروی یکی از شاگردان قدیمی او را به سراغش میفرستد تا شاید بتواند دل او را به رحم آورد، اما کنگ شاگرد قدیمی خودش را میکشد و این عمل او، روحیهی واسیلی را متلاشی میکند. در ادامه، «پشت دروازههای دشمن» تبدیل به دوئلی مستقیم بین دو تک تیرانداز میشود.
اگرچه به عنوان یک فیلم جنگی، «دشمن پشت دروازهها» موفق میشود عملکردی درخشان داشته باشد، اما از نظر روایی به نظر میرسد داستان عاشقانهای که نویسندگان و کارگردان در آن جای دادهاند، وصلهای جدابافته به نظر میآید. این فیلم که یکی از بهترین فیلمهای تک تیراندازی است، از نظر فضاسازی و ایجاد دلهره و هیجان موفقیتآمیز عمل میکند و برای کسانی که به جبههی مقاومت شرق در جنگ جهانی دوم علاقه دارند مفید خواهد بود، با این حال باید به خاطر داشته باشید که از نظر تاریخی این فیلم خیلی دقیق نیست و نمیتوان وقایع آن را مستند دانست.
به عقیدهی منتقدان، اگر داستانهای عاشقانه و قصههای فرعی دیگر از فیلم حذف میشدند و تمام تمرکز آن بر روی تقابل دو مرد و تلاش آنها برای از پای در آوردن یکدیگر به کمک تواناییهای فیزیکی و هوششان میبود، این فیلم میتوانست بسیار جذابتر باشد. این فیلم در روسیه فروش خوبی داشت، اما منتقدان و کهنهسربازان نبرد استالینگراد آن را نپسندیدند. کهنهسربازان حتی تلاش کردند این فیلم را در روسیه ممنوع کنند که البته درخواستشان مورد قبول واقع نشد. «دشمن پشت دروازهها» بعد از پخش در جشنوارهی بینالمللی فیلم برلین، توسط تماشاگران هو شد و آنو اعلام کرد که دیگر هیچوقت فیلمهای دیگرش را در این جشنواره پخش نخواهد کرد.
۱۵. آمریکایی (The American)
- سال ساخت: ۲۰۱۰
- محصول: ایالات متحدهی آمریکا
- کارگردان: آنتون کوربین
- بازیگران: جرج کلونی، ویولانته پلاچیدو، ایزابل آدریانی، تکلا رویتن
- امتیاز راتن تومیتوز: ۶۴ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۶۱ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۳ از ۱۰
جک (جرج کلونی) و معشوقهاش اینگرید (ایرنا بیورکلاند) در سوئد استراحت میکنند. وقتی که آنها در محیط اطراف کابین خود قدم میزنند، جک متوجه ردپاهایی روی برف میشود و سریع اینگرید را به پناهگاه میرساند. صدای شلیکهای یک تک تیرانداز شنیده میشود. اینگرید میبیند که جک اسلحهای بیرون میآورد و تک تیرانداز را میکشد. بدون تعلل، جک اینگرید را هم میکشد و سپس یک مرد مسلح دیگر را از پا در میآورد و در نهایت به رم فرار میکند. در رم او با مردی به نام پاول (جوآن لیسن) تماس میگیرد که اصرار دارد به یک نکتهی مهم؛ جک نباید در رم بماند.
پاول جک را به شهری جدید میفرستد، اما جک که به پاول هم شک میکند، مسیر خود را تغییر میدهد و با نام ادوارد به شهری دیگر میرود. پاول با جک تماس میگیرد و برای او کاری جدید پیدا میکند. زنی به نام ماتیلدا (تکلا رویتن) به جک نزدیک میشود و از او میخواهد که اسنایپری دستساز برایش بسازد. جک در محل زندگی جدیدیش با یک کشیش و یک زن جدید هم رابطههای دوستانه برقرار میکند. در مسیر قرارش با ماتیلدا، جک احساس میکند که مردی در حال تعقیب کردن او است و با این حال به سر قرارش با ماتیلدا میرود. او بعد از قرار با ماتیلدا مردی که دنبالش بوده است را میکشد و پس از آن به دنبال کسی میگردد که سعی بر کشتن او دارد.
فیلمنامهی این فیلم اکشن و دلهرهآور را روآن خفه بر اساس رمان «یک مرد بسیار خصوصی» از مارتین بوث نوشته است. این فیلم ۱۰۵ دقیقهای با بودجهی ۲۰ میلیون دلاری ساخته شد و توانست در گیشه نزدیک به ۶۸ میلیون دلار بفروشد. این فیلم که یکی از بهترین فیلمهای تک تیراندازی است، به همان اندازه که نماهای زیبا دارد و در ترکیببندیهای سینمایی میدرخشد، از نظر احساسی در برقراری ارتباط با مخاطبان خود ناتوان است. بر خلاف معمول، نقشآفرینی کلونی در این فیلم خیلی چنگی به دل نمیزند و صحنههای اکشن و جذابیتهای بصری ویژگیهایی هستند که مخاطبان را به تماشا کردن این فیلم متمایل میکنند.
با وجود نواقصی که این فیلم در زمینهی شخصیتپردازی و درام با آن روبهرو است، سرعت آن همیشه حفظ میشود. بسیاری از منتقدان این فیلم را به «سامورایی» ژان پیر-ملویل و شخصیت کلونی در فیلم را شبیه به شخصیت آلن دلون در آن فیلم دانستهاند. از آنجایی که موقعیتهای مکانی این فیلم در کشورهای اروپایی مختلف است، اگر به این قاره علاقه دارید خواهید توانست منظرههای زیبا را از طریق قابهای بسیار دقیق کوربین در این فیلم مشاهده کنید. راجر ایبرت، منتقد شناختهشدهی آمریکایی به این فیلم چهار ستاره از چهار ستاره داد و آن را فیلمی دانست با جذابیتی به اندازهی درامهای ژاپنی ماندگار تاریخ سینما.
۱۴. شلیک از درون قلب (Shot Through the Heart)
- سال ساخت: ۱۹۹۸
- محصول: ایالات متحدهی آمریکا، کانادا، بریتانیا، مجارستان
- کارگردان: دیوید آتوود
- بازیگران: لینوس روخ، وینسنت پرز، آدام کوتز، لیا ویلیامز
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۳ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۱ از ۱۰
«شلیک از درون قلب» یک فیلم تلویزیونی محصول مشترک بی بیسی و اچبیاو است. این فیلم حول محور حماسهی ساراجوو طی دوران جنگ بوسنی میگردد. وقایع این فیلم بر اساس داستانی واقعی شکل گرفتهاند. فیلمنامهی این فیلم را گای هیبرت و جان فالک بر اساس مقالهای از جان فالک به نام «ضد اسنایپر» نوشتهاند؛ مقالهای که سال ۱۹۹۵ از مجلهی دیتیل منتشر شد و توانست جایزهی پیبادی را سال ۱۹۹۸ به دست آورد. یک قسمت از مجموعهی «دیتلاین انبیسی» (Dateline NBC) نیز سال ۱۹۹۸ به وقایعی که در این فیلم مورد توجه قرار گرفتهاند، پرداخته است.
اسلاوکو (وینسنت پرز) یک صربستانی نژادپرست و مجردی بیکار است و والدو (لینوس روخ) مسلمانی است ازدواج کرده که پدر است و در کسبو کارش موفق. اسلاوکو و والدو که هر دو تیراندازهای قابلی بودهاند و از دوستان یکدیگر، به واسطهی جنگ بوسنی در جناحهای مخالف قرار میگیرند. اسلاوکو بعد از جنگ تبدیل به تک تیرانداز میشود و گروهی از تک تیراندازان را برای ارتش جمهوری صرب بوسنی آموزش میدهد. والدو نیز درخواست دوستش برای گریختن را رد میکند و تبدیل به یک موقعیتیاب در ارتش جمهوری بوسنی و هرزگوین میشود.
یکی از دوستان تک تیرانداز است و دیگری کسی که باید خطر تک تیراندازان را خنثی کند. والدو خیلی زود متوجه میشود که دوستش همان تیرانداز دقیقی است که تلفات زیادی به آنها وارد کرده. در نهایت دو دوست با یکدیگر روبهرو میشوند و تنها یکی از آنها میتواند زنده بماند. «شلیک از درون قلب» به گوشهای از تاریخ نگاه میکند که کمتر به آن توجه شده است و موفق میشود درامی به یادماندنی را روایت کند. فیلمنامهی این فیلم به شدت تاثیرگذار است و شخصیتهای آن به شکلی ملموس شکل گرفتهاند که به تدریج میتوان با آنها ارتباط برقرار کرد و نگران آیندهی آنها شد.
صحنههای اکشن این فیلم هم به زیبایی فیلمبرداری شدهاند و توانستهاند حال و هوای آن روزهای کشوری جنگزده در اروپا را به شکلی باورپذیر به تصویر بکشانند. استفادهی مناسب از جلوههای صوتی و نقشآفرینی قابل قبول بازیگران از دیگر ویژگیهایی هستند که «شلیک از درون قلب» را به یکی از بهترین فیلمهای تک تیراندازی بدل میکند. این فیلم نخستینبار در تاریخ چهارم اکتبر سال ۱۹۹۸ به نمایش در آمد.
۱۳. باجهی تلفن (Phone Booth)
- سال ساخت: ۲۰۰۲
- محصول: ایالات متحدهی آمریکا
- کارگردان: جوئل شوماخر
- بازیگران: کالین فارل، کیفر ساترلند، فارست ویتاکر، رادا میشل
- امتیاز راتن تومیتوز: ۷۲ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۵۶ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۱ از ۱۰
«باجهی تلفن» یک فیلم دلهرهآور روانشناختی است که فیلمنامهی آن را لری کوهن نوشته. این فیلم که یکی از بهترین فیلمهای تک تیراندازی است توانست با وجود بودجهی ۱۳ میلیون دلاری، ۹۷.۸ میلیون دلار بفروشد. این فیلم برای نخستینبار در جشنوارهی بینالمللی فیلم تورنتو به نمایش در آمد. قرار بود «باجهی تلفن» در نوامبر سال ۲۰۰۲ اکران سراسری خود را آغاز کند، اما به دنبال حملهی یک تک تیرانداز در واشنگتن طی اکتبر سال ۲۰۰۲، پخش آن تا آپریل سال ۲۰۰۳ به تاخیر افتاد. کوهن ابتدا طی دههی ۱۹۶۰ با ایدهی ساخت فیلمی که زمان در آن متناسب با واقعیت است و تمام وقایع آن در یک باجهی تلفن رخ میدهند به سراغ هیچکاک رفت و هیچکاک از این ایده استقبال کرد.
در نهایت اما از آن جایی که این دو نتوانستند به خط داستانی مشترکی دست پیدا کنند که از نظر منطقی توجیه داشته باشد، پروژهی آنها از این پیشتر نرفت. «باجهی تلفن» که یکی از بهترین فیلمهای تک تیراندازی است داستان استوارت شپرد (کالین فارل) را روایت میکند که یک مسئول تبلیغات خودخواه و کلاهبردار در شهر نیویورک است. او در حال خیانت کردن به همسرش با یکی از مشتریهایش است. استوارت در میدان تایمز از یک باجهی تلفن استفاده میکند تا با معشوقهاش تماس بگیرد؛ به این شکل همسرش نمیتواند دست او را رو کند. در حالی که استوارت با معشوقهاش حرف میزند، یک پیک به سمت او میرود تا یک پیتزای رایگان را به اوتحویل دهد، اما استوارت به شکلی خشن او را از خودش دور میکند.
به محض این که استوارت تماس با معشوقهاش را تمام میکند، تلفن زنگ میخورد. استوارت جواب میدهد. مرد ناشناس پشت خط (کیفر ساترلند)، نام استوارت را میداند و او را تهدید میکند که اگر تلفن را قطع نماید به همسر او دربارهی معشوقهاش اخطار خواهد داد. در ادامه تماس گیرنده به استوارت میگوید که پیش از این هم به دو نفر دیگر فرصت این را داده است که اشتباهات خود را با اعتراف کردن به کسی که در حق او خطا کردهاند، جبران نمایند، اما گویا در هر دو مورد، افراد نپذیرفته و کشته شدهاند. تماس گیرنده برای این که تواناییهایش را به اثبات برساند، تیری بسیار دقیق به باجهی تلفن شلیک میکند که از کنار استوارت میگذرد. او سپس با پاملا، معشوقهی استوارت، تماس میگیرد و او را به استوارت وصل میکند. حالا استوارت است که باید تصمیم بگیرد.
مراحل فیلمبرداری این فیلم در مجموع دوازده روز به طول انجامید. نقشآفرینی فارل در این فیلم مورد توجه منتقدان قرار گرفت و سرعت بالای فیلم خیلی زود تبدیل به یکی از ویژگیهای منحصر به فرد آن شد. نقشآفرینی ساترلند به عنوان تماس گیرندهی ناشناس یکی از حیاتیترین نقشآفرینیهای فیلم است؛ چرا که اگر مخاطب نتواند حس موجود در صدای پشت تلفن را باور کند، نمیتواند هیچچیز دیگر را هم بپذیرد. در «باجهی تلفن» زمان داستانی فیلم با زمان واقعی یکسان است و کارگردان از خلاقیتهای بصری مختلف، مانند نصف کردن صفحه استفاده میکند تا از خستهکننده شدن فیلم جلوگیری نماید.
۱۲. نجات سرباز رایان (Saving Private Ryan)
- سال ساخت: ۱۹۹۸
- محصول: ایالات متحدهی آمریکا
- کارگردان: استیون اسپیلبرگ
- بازیگران: تام هنکس، مت دیمون، ون دیزل، ادوارد برنز
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۴ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۹۱ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۶ از ۱۰
«نجات سرباز رایان» یکی از آن فیلمهایی است که تمرکز اصلیاش بر روی داستان یک تک تیرانداز یا مقابله با یک تک تیرانداز نیست. این فیلم داستان گروهی از سربازان را روایت میکند که وظیفه مییابند خودشان را به آخرین فرزند زندهماندهی یک مادر در جنگ جهانی دوم برسانند و او را به خانه بازگردانند. در بین راه، این گروه به شهر نویل اوپلین میرسند؛ جایی که در آن یک تک تیرانداز آلمانی، نیروهای آمریکایی را عقب نشانده است. وقتی یکی از اعضای گروه به نام کاپارزو (وین دیزل) سعی میکند یک دختر جوان را نجات دهد، تک تیرانداز او را می کشد.
این شلیک تک تیرانداز، روحیهی گروه را به سختی در هم میشکند. آنها از این که باید به خاطر یک نفر جان خود را در چنین خطرات بزرگی قرار دهند به ستوه میآیند و نمیخواهند به مسیر ادامه دهند. میلر اما به عنوان یک سرگروه موفق میشود دوباره گروه را دور هم جمع کند، روحیهی آنها را بازیابد و به مسیر ادامه دهد. استیون اسپیلبرگ بدون این که به شکل تخصصی به روایتی دربارهی تک تیراندازان بپردازد، در این فیلم جنگی خود که پیش از «تک تیرانداز آمریکایی» پرفروشترین فیلم جنگی تاریخ بود، توانسته است بعضی از بهترین صحنهها و تصاویر سینمایی مربوط به تک تیراندازی را به تصویر بکشاند.
فیلمنامهی این فیلم را رابرت رادت نوشته است، فیلمبرداری آن بر عهدهی ژانوس کامینسکی بوده و موسیقی آن را جان ویلیامز ساخته. این فیلم توانست جایزهی بهترین فیلم درام و بهترین کارگردانی را از جشنواره ی گلدن گلوب به دست آورد. پنج جایزهی اسکار از هفتاد و یکمین دورهی این جشنواره هم در رشتههای بهترین کارگردانی، بهترین تصویربرداری، بهترین تدوین، بهترین صدا و بهترین تدوین صدا به این فیلم رسید. این فیلم به شکلی باورنکردنی جایزهی بهترین فیلم را در اسکار به «شکسپیر عاشق» (Shakespeare in Love) واگذار کرد؛ این انتخاب داوران اسکار هنوز هم برای هیچکس مورد قبول نیست و از آن به عنوان یکی از بزرگترین اشتباهات تاریخ اسکار یاد میشود.
طراحی لباس و صحنهی بینظیر یکی از اصلیترین دلایلی است که آن سکانس کوتاه از متوقف شدن گروه توسط اسنایپر آلمانی، توانسته به این لیست راه پیدا کند. در کنار این ویژگیها، تصاویری که یامینسکی با همراهی اسپیلبرگ ضبط کردهاند گویا از درستترین زوایای ممکن گرفته شدهاند و از همینرو موفق میشوند حس گیرافتادن را به بهترین شکل ممکن به مخاطب منتقل کنند. موسیقی جان ویلیامز و صداگذاری درخشان «نجات سرباز رایان» هم از دیگر ویژگیهای فنیای هستند که تاثیرگذاری این سکانس را چندین برابر میکنند.
۱۱. جک ریچر (Jack Reacher)
- سال ساخت: ۲۰۱۲
- محصول: ایالات متحدهی آمریکا
- کارگردان: کریستوفر مککوری
- بازیگران: تام کروز، رزماند پایک، ریچارد جنکینز، ورنر هرتسوگ
- امتیاز راتن تومیتوز: ۶۴ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۵۰ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷ از ۱۰
فیلمنامهی «جک ریچر» که یکی از بهترین فیلمهای تک تیراندازی است را کریستوفر مککوری نوشته بر اساس رمان «یک شلیک» محصول سال ۲۰۰۵ از لی چایلد. اکران اولیهی این فیلم در پیتزبورگ به دنبال واقعهی تیراندازی مدرسه سندی هوک در نیوتون ایالت کنتیکات به تعویق افتاد. این فیلم برای نخسیتنبار در تاریخ ۲۱ دسامبر سال ۲۰۱۲ در آمریکای شمالی اکران شد و توانست با وجود بودجهی ۶۰ میلیون دلاریاش، بیش از ۲۱۸ میلیون دلار بفروشد. در تاریخ ۲۱ اکتبر سال ۲۰۱۶، دنبالهای به نام «جک ریچر: هرگز به عقب برنگرد» (Jack Reacher: Never Go Back) بر اساس رمانی به همین نام، محصول سال ۲۰۱۳، منتشر شد.
در صحنهی ابتدایی این فیلم یک ون وارد پارکینگی آنسوی رودخانهی آلگنی میشود و رانندهی آن با استفاده از یک اسلحهی تک تیراندازی پنج نفر را در ساحل شمالی این رودخانه به قتل میرساند. پلیس پیتزبورگ سکهای که رانندهی ون برای ورود به پارکینگ از آن استفاده کرده است را پیدا میکند و روی آن اثر انگشتی مییابد متعلق به یک تک تیرانداز سابق ارتش ایالات متحدهی آمریکا. وقتی که پلیس به خانهی او یورش میبرد، ون، اسلحه و خود جیمز بار (جوزف سیکورا) را بیهوش پیدا میکند. در جریان بازپرسی، دادستان، الکس رادین (ریچارد جنکینز) که هرگز پروندهای را نباخته، دو پیشنهاد روی میز میگذارد.
یا بار به همهچیز اعتراف میکند و باقی عمرش را در زندان میگذراند و یا اعدام میشود. بار اما روی یک دفترچه پیامی واضح مینویسد؛ :جک ریچر را بیاورید.» جک ریچر (تام کروز) یکی از اعضای بالارتبهی سابق نیروی پلیس ارتش ایالات متحدهی آمریکا است که به سختی میتوان با او ارتباط برقرار کرد. او بعد از این که اخبار را در رابطه با بار میشنود خودش را به پیتزبورگ میرساند. رادین با درخواست ریچر برای دیدن مدارک مخالفت میکند، اما اجازه میدهد او، بار که توسط همبندیهایش مورد حمله قرار گرفته و حالا در کما است را ملاقات کند.
جک با هلن رادین (رزماند پایک)، دختر الکس رادین و وکیل مدافع بار ملاقات میکند. هلن قبول میکند که اگر ریچر به بار کمک کند، مدارک را به او نشان دهد. جک اما مشخص میکند که هیچ علاقهای به نجات دادن بار ندارد؛ گویا بار گذشتهای تاریک دارد و ریچر آمده بوده تا اگر او هنوز زنده است، کارش را تمام کند. در ادامه ریچر از هلن میخواهد با خانوادهی مقتولان روز تیراندازی ملاقات کند و دربارهی کسانی که آن روز به قتل رسیدهاند اطلاعات به دست آورد؛ تنها در این صورت است که ریچر به او در حل این پرونده کمک خواهد کرد. در ادامه، داستان با پیشتر رفتن، پیچیدهتر میشود و جک درمییابد که دستهای پشت پرده این وقایع را صحنهسازی کردهاند.
از زمانی که شخصیت جک ریچر برای نخستینبار در رمان «قتلگاه» (Killing Floor) محصول سال ۱۹۹۷ معرفی گردید، تلاشهای زیادی برای خلق کردن یک اقتباس سینمایی از روی آن صورت گرفته است. ابتدا جاش اولسن برای نوشتن فیلمنامه توسط استودیو استخدام شد، اما در نهایت سال ۲۰۱۰، کریستوفر مککوری که پیشتر در فیلم «والکیری» (Valkyrie) محصول سال ۲۰۰۸ هم با شرکت فیلمسازی کروز/واگنر همکاری کرده بود، برای کارکردن دوباره روی فیلمنامهی اولسن و کارگردانی فیلم انتخاب گردید. به دنبال تفاوت قد کروز با شخصیت غولپیکر ریچر در کتابها بسیاری از طرفداران این مجموعهی داستانی مخالف نقشآفرینی کروز بودند.
چایلد، نویسندهی رمان در مصاحبهای برای توجیه کردن نقشآفرینی کروز به عنوان ریچر گفت: «اندازهی ریچر در کتابها استعارهای است از قدرت مهارنشدنی او که کروز به شیوهی خودش آن را به تصویر میکشاند. با بازیگری دیگر، شاید شما ۱۰۰ درصد شباهت فیزیکی را به دست آورید، اما تنها ۸۰ یا ۹۰ درصد از ریچر را خواهید داشت، با کروز اما اگرچه شباهت فیزیکی ۹۰ درصد است، ریچر ۱۰۰ درصد خواهد بود.» نقشآفرینی تام کروز به عنوان جک ریچر توانست منتقدین را تحت تاثیر قرار دهد و تحسین آنها را برانگیزاند.
از «جک ریچر» به عنوان یک فیلم دلهرهآور جنایی یاد میشود که میتواند به خوبی با مخاطبان سینمایی ارتباط برقرار کند و بخش زیادی از موفقیت خود را مدیون نقشآفرینی متفاوت تام کروز است. لبخند همیشگی کروز در این فیلم از بین رفته است و خشمی که او به خوبی آن را در رفتار خود بازتاب میدهد شخصیتش را تبدیل به جهنمی متحرک میکند که دشمنان با شنیدن نام او به لرزه میافتند. «جک ریچر» به عنوان یک فیلم اکشن توانسته به خوبی از کلیشهها دوری کند و جانی تازه به این ژانر بدمد. سریالی با همین نام نیز سال ۲۰۲۲ از شبکهی آمازون پرایم پخش شد که در آن آلن ریچسون نقش جک ریچر را ایفا کرد.
۱۰. دور از سکوی پرتاب (Downrange)
- سال ساخت: ۲۰۱۷
- محصول: ایالات متحدهی آمریکا، ژاپن
- کارگردان: روحل کیتامورا
- بازیگران: کلی کانیر، استفانی پیرسون، راد هرناندز، جیسون توبایس
- امتیاز راتن تومیتوز: ۷۲ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۴۲ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۵.۵ از ۱۰
تاد آکوستا (راد هرناندز)، نامزدش سارا فلچر (الکسا یامس) و دوستان جدیدشان، جودی (کلی کانیر)، کارن (استفانی پیرسون)، جف(جیسون توبایس) و اریک (آنتونه کرله) وقتی که چرخ ماشینشان پنچر میشود در یکی از جادههای دور از آبادی گیر میافتند. ناگهان جف به واسطهی شلیکی بیصدا توسط یک تک تیرانداز کشته میشود. تک تیرانداز خارج از دید، شلیک بعدی را به سمت سارا روانه میکند و او را نیز میکشد. اریک پشت یک درخت پناه میگیرد، در حالی که جودی، کارن و تاد پشت ماشین مخفی میشوند. وقتی که سه دوست مخفی شده پشت ماشین سعی میکنند به وسیلهی یک پایه، تلفن همراه خود را جابهجا کنند تا آن را در جریان امواج ارتباطی قرار دهند و با پلیس تماس بگیرند، تک تیرانداز به تلفن همراه شلیک میکند .
در ادامه این تیم چند نفره با یکدیگر همکاری میکنند تا شاید بتوانند از مخمصه نجات پیدا کنند. یکی از آنها به کمک دوربین تلفن همراه خود سعی میکند جایگاه تک تیرانداز را پیدا کند، در حالی که دیگران سعی میکنند ماشین را حرکت دهند. آنها به کمک ابزاری که به دست میآورند برای خودشان پوششهای محافظتی میسازند. بعد از به حرکت در آمدن ماشین به دنبال تلاشهای متمادی گروه، تک تیرانداز به یک چرخ دیگر آن هم شلیک میکند و دوباره آن را از کار میاندازد. اریک که پشت درخت مخفی شده اعتراف میکند که نامزدش سارا حامله بوده است و فرزندش را از دست داده بوده. او تلاش میکند با یک پیراهن چهرهی سارا را بپوشاند و در کمال تعجب، تک تیرانداز به او شلیک نمیکند.
این فیلم مستقل برای نخستینبار در تاریخ ۱۰ سپتامبر سال ۲۰۱۷ از جشنوارهی بینالمللی فیلم تورنتو پخش گردید و سپس در ۲۶ آپریل سال ۲۰۱۸ در ایالات متحدهی آمریکا اکران سراسری شد. «دور از سکوی پرتاب» که یکی از بهترین فیلمهای تک تیراندازی است، موفق میشود حس محبوسشدگی و خفقان را به شکلی دیوانهکننده به مخاطب منتقل کند. شروع ناگهانی اتفاقات فیلم، مخاطب را بیمحابا به دل داستان میکشاند و تعلق همیشگی روایت، بیننده را تا لحظهی آخر مشتاق نگه میدارد. فیلمنامهی این فیلم را روحل کیتامورا با همراهی جویی اوبرایان نوشته است. این فیلم در جشنوارهی فیلم مولین نامزد دریافت جایزهی بهترین فیلم شد.
۹. حرامزادههای لعنتی (Inglourious Basterds)
- سال ساخت: ۲۰۰۹
- محصول: ایالات متحدهی آمریکا
- کارگردان: کوئنتین تارانتینو
- بازیگران: برد پیت، دانیل برول، کریستوف والتس، الی راث
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۹ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۶۹ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۴ از ۱۰
«حرامزادههای لعنتی» فیلمی با محوریت یک شخصیت تک تیرانداز نیست، اما مهمترین اتفاق این فیلم زمانی رخ میدهد که یکی از بهترین فیلمهای تک تیراندازی در سینما طی سکانس آخر این فیلم در حال پخش شدن است. فیلم تک تیراندازیای که در فیلم «حرامزادههای لعنتی» پخش میشود فیلمی است با درخشش فردریک زولر (دانیل برول) که یک تک تیرانداز و ستارهی سنمایی آلمانی است. این فیلم در حالی در سینما پخش میشود که هیتلر و تمام سران ارشد حکومت نازی آلمان آمدهاند تا در اکران اولیهی آن حضور داشته باشند؛ فیلمی که بیش از هرچیز به ابهت و اقتدار آلمانها مینازد.
شخصیت اصلی فیلم در حال پخش، یک سرباز آلمانی است که سربازان دشمن را یکی پس از دیگری از پا در میآورد. در همین حین اما، ستوان آلدو رین (برد پیت) و دوستانش تدارک میچینند تا سینما را همراه با تمام سران حکومتی که داخلش جمع شدهاند منفجر کنند و در نهایت نیز چنین میکنند. چه میشود کرد؟ تارانتینو است و تحریف تاریخ. مگر میشود این دو را از یکدیگر جدا کرد؟ «حرامزادههای لعنتی» در این سکانس تاریخ را بازنویسی میکند و هیجانی را در دل مخاطبانش ایجاد مینماید که باعث شعلهور شدن یک آرزوی بزرگ میشود؛ کاش تمام دیکتاتورها به همین شکل سوزانده شوند.
فیلمنامهی این فیلم را خود تارانتینو نوشته است و «حرامزادههای لعنتی» در ۸ رشته نامزد اسکار شد؛ در نهایت کریستوف والتس برای درخششاش به عنوان افسر لاندا توانست اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را به دست آورد. جایزهی بهترین فیلمنامه از حلقهی منتقدان فیلم آنلاین نیویورک، حلقهی منتقدان فیلم آنلاین، حلقهی منتقدان فیلم سن دیهگو، انجمن منتقدان فیلم تورنتو، حلقهی منتقدان فیلم واشنگتن دی. سی. و انجمن منتخب منتقدان برای نوشتن فیلمنامهی «حرامزادههای لعنتی» که یکی از بهترین فیلمهای تک تیراندازی است به تارانتینو رسید.
فیلم تقریبا کوتاهی که تارانتینو برای پخش شدن داخل یکی از بهترین فیلمهایش ساخته، چه از نظر ساختار و چه از نظر فیلمنامه و توانایی انتقال احساس، همانگونه که تارانتینو می خواهد، عملکردی درخشان دارد. این فیلم دقیقا همان تشعشعات پروپاگاندایی که تارانتینو به دنبال آنها بوده است را ساطع میکند و باعث میشود سکانس نهایی «حرامزادههای لعنتی» ماندگار شود. شخصیت زولر را تارانیتنو بر اساس ماتئوس هتزنائر، تک تیرانداز اتریشی ساخته است؛ ماتئوس در جبههی شرقی جنگ جهانی دوم خدمت میکرد و با ۳۴۵ قتل تایید شده موفقترین تک تیرانداز آلمانی بود.
۸. نبرد برای سواستوپول (Battle for Sevastopol)
- سال ساخت: ۲۰۱۵
- محصول: روسیه، اوکراین
- کارگردان: سرگئی موکریتسکی
- بازیگران: یولیا پرسیلد، یوگنی سیگانوف، ویتالی لینتسیکی، خوان بلکهام
- امتیاز راتن تومیتوز: ۶۰ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷ از ۱۰
این فیلم زندگینامهای که یکی از بهترین فیلمهای تک تیراندازی است، داستان زنی جوان از اتحاد جماهیر شوروی را روایت میکند به نام لودمیلا پاولیچنکو که به ارتش سرخ میپیوندد تا با تهاجم آلمانها بجنگد و تبدیل به یکی از مرگبارترین تک تیراندازهای جنگ جهانی دوم میشود. این فیلم که محصولی مشترک بین اکراین و روسیه است در تاریخ ۲ اکتبر سال ۲۰۱۵ در هر دو کشور به نمایش در آمد و دو هفته بعد با پخش شدن در جشنوارهی بینالمللی فیلم بجینگ نخستین تجربهی پخش بینالمللی خود را از سر گذراند.
وقایع این فیلم حول محور حماسهی اودسا و حماسهی سواستوپول طی سالهای ۱۹۴۱ و ۱۹۴۲ میگردد. یولیا پرسیلد برای ایفای نقش شخصیت اصلی این فیلم توانست جایزهی بهترین بازیگر نقش اصلی زن را از جشنوارهی فیلم بجینگ به دست آورد. فیلمنامهی این فیلم را تیمی از نویسندگان به سرپرستی لئونید کورنین نوشتهاند. علاوه بر زبان روسی که زبان اصلی این فیلم است، «نبرد برای سواستوپول» به زبانهای اوکراینی، اسپانیایی و انگلیسی هم دوبله شده. موکریتسکی پیش از این فیلم بیشتر به عنوان یک تصویربردار شناخته میشد، اما با این فیلم نشان داد که میتواند به خوبی از عهدهی کارگردانی یک فیلم سینمایی نیز بر بیاید. در زمان تولید نگرانیهایی وجود داشت دربارهی این که شاید این فیلم باعث ازدیاد تنشها بین اوکراین و روسیه شود.
این فیلم که با بودجهی ۱۲۴ میلیون روبلی ساخته شد، توانست در گیشه بیش از ۴۳۵ میلیون روبل بفروشد و تبدیل به یک موفقیت گیشهای شود. مانند بسیاری دیگر از فیلمهای سینمای روسیه، وقتی که پای تصویر و قاببندی در میان باشد، «نبرد برای سواستوپول» درخشان است. از نظر شخصیتپردازی هم عملکرد این فیلم نسبت به بسیاری دیگر از فیلمهای این لیست بهتر است. به عنوان یکی از بهترین فیلمهای تک تیراندازی، «نبرد برای سواستوپول» موفق میشود مخاطب را با شخصیت اصلی همراه کند. انگیزههای واقعی شخصیت اصلی به تدریج برای مخاطب آشکارتر میشوند و به واسطهی نزدیکتر شدن تدریجی، لایههای مختلف شخصیت مخاطب را درگیر میکنند.
طی سال ۱۹۳۷، لودمیلا پاولیچنکو (یولیا پرسیلد) یک دانشآموز است که به تازگی در امتحانات ورودی دانشگاه کیف قبول شده است. برای جشن گرفتن، او همراه با دوستانش به یک منطقهی تیراندازی میرود. بعد از مجموعهای از اتفاقات، نتایج درخشان او در منطقهی تیراندازی باعث میشود ارتش سرخ با او تماس بگیرد و از او بخواهد که در کلاسهای آموزش تیراندازان شرکت کند. در همین بین یک دکتر یهودی تلاش میکند تا وارد رابطهای عاطفی با لودمیلا شود، اما او دکتر را ترک می کند و به جبهههای جنگ میرود تا با تهاجم نازیها مقابله کند. این تصمیم او مسیر زندگیاش را برای همیشه تغییر میدهد و تراژدیها و داستانهای عاشقانهی جدیدی بر سر راهش قرار میگیرند.
۷. دیوار (The Wall)
- سال ساخت: ۲۰۱۷
- محصول: ایالات متحدهی آمریکا
- کارگردان: داگ لیمان
- بازیگران: آرون تایلر-جانسون، جان سینا، لیث ناکلی، اسپنسر بالدمن
- امتیاز راتن تومیتوز: ۶۵ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۵۷ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۲ از ۱۰
در پایان جنگ عراق، سرهنگ ارتش ایالات متحدهی آمریکا، شین متیوز (جان سینا)، یک تک تیرانداز، به همراه مکانیابش، سرهنگ آلن ایزاک (آرون تایلر-جانسون)، به تحقیقات فرستاده میشوند. آنها ماموریت مییابند تا دربارهی ساخت و ساز در یک منطقهی نفتی در یکی از بیابانهای عراق تحقیق کنند. پیش از این تمام کسانی که به این منطقه فرستاده شدهاند توسط یک تک تیرانداز به قتل رسیدهاند. متیوز و ایزاک به مدت ۲۲ ساعت منتظر میمانند و منطقه را زیر نظر میگیرند. بعد از این که از امن بودنش اطمینان حاصل میکنند، متیوز به منطقه نزدیک میشود تا آن را بررسی کند.
تیر تک تیرانداز معروف عراقی با نام مستعار جوبا (لیث ناکلی) به متیوز برخورد میکند. ایزاک تلاش میکند تا متیوز در حال مردن را نجات دهد. در راه نجات دادن متیوز، زانوی راست ایزاک تیر میخورد، دستگاه رادیویی ارتباطیاش آسیب میبیند و ظرف آبش نابود میشود. ایزاک به تنهایی پشت دیواری نامطمئن پناه میگیرد و سعی میکند زخمهایش را مداوا کند. تک تیرانداز ناشناخته موفق میشود روی خط تماس رادیویی آمریکاییها بیاید. او ابتدا به عنوان یک افسر ردهبالای متحد با ایزاک صحبت میکند و موفق میشود اطلاعات زیادی از او بیرون بکشد. در نهایت معلوم میشود که این تک تیرانداز جوبا نیست. متیوز به هوش میآید و به آرامی ایزاک را از زنده بودنش آگاه میکند.
در حالی که ایزاک با صحبتهایش حواس تک تیرانداز را پرت میکند، متیوز به آرامی به سمت اسلحهاش میخزد و به جهتی که میپندارد تک تیرانداز در آنجا مخفی شده، شلیک میکند. در میان گرد و غبار بیابان، شلیکی دیگر از سوی تک تیرانداز شانهی متیوز را زخمی میکند و سپس در حالی که او تلاش میکند به دیوار برسد، شلیکی دیگر او را میکشد. ایزاک سعی میکند دوستانش را خبر کند. حالا تنها حائل بین او و تک تیرانداز یک دیوار بیثبات است و ایزاک باید هرطور که میتواند خودش را نجات دهد. فیلمنامهی این فیلم که یکی از بهترین فیلمهای تک تیراندازی است را دوین وارل نوشته.
«دیوار» که با بودجهی ۳ میلیون دلاری ساخته شد، توانست در گیشه ۴.۵ میلیون دلار بفروشد. «دیوار» با وجود تمام محدودیتهایش موفق میشود داستان اکشنی دلهرهآور و هیجانانگیز روایت کند، اما این فیلم هم در همان نقطهای که بسیاری از فیلمهای دیگر این لیست از خود ضعف نشان میدهند، عملکرد مناسبی ندارد؛ شخصیتپردازی. نه متیوز و نه ایزاک هیچکدامشان تبدیل به شخصیتهایی نمیشوند که بتوانند قلب مخاطب را به لرزه بیاندازند. در واقع «دیوار» فیلمی است با ریتمی مناسب و اکشنی جذاب که تمپو ندارد و مخاطب را با شخصیتهایش درگیر نمیکند.
۶. تک تیرانداز: کلاغ سفید (Sniper: The White Raven)
- سال ساخت: ۲۰۲۲
- محصول: اوکراین
- کارگردان: ماریان بوشان
- بازیگران: پاولو آلدوشین، مارینا کوشکینا، رومن سمیسال، اولگ دراچ
- امتیاز راتن تومیتوز: ۷۲ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۵۴ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۴ از ۱۰
مایکولا وروننکو (پاولو آلدوشین) یک معلم فیزیک دبیرستان، همراه با همسر باردارش ناستیا (مارینا کوشکینا) زندگی آرامی را از سر میگذراند؛ بدون هیچ ارتباطی با جهان بیرون. وقتی که سربازان روسی از مرز اوکراین عبور میکنند و شهر مادری آنها را اشغال مینمایند، این زوج ناگهان در جریان وقایع قرار میگیرند. دو سرباز به خانهی آنها حمله میکنند، آن را به آتش میکشند و وقتی که ناستیا سعی میکند در مقابل آنها مقاومت کند، او را میکشند. گروهی از مبارزان غیرنظامی شهری مایکولا را پیدا میکنند. اگرچه مایکولا ابتدا سردرگم است و در اندوه از دست دادن همسرش میسوزد، پس از مدتی به خودش میآید و تصمیم میگیرد تبدیل به یک تک تیرانداز حرفهای شود.
در دورههای آموزشی، کسی او را جدی نمیگیرد، اما معلومات او در زمینهی فیزیک به کمکش میآیند و او موفق میشود بالاترین نمرهی کلاس را بگیرد. او بعد از تبدیل شدن به یک تک تیرانداز واقعی، تحت نام مستعار کلاغ فعالیت خود را آغاز میکند و ماموریت مییابد یکی از نقاط استراتژیک روسیه را مورد حمله قرار دهد. در ماموریت، وقتی که یک شهروند توسط سربازی روسی گروگان گرفته میشود، مایکولا ریسک میکند و با شلیکی خطرناک زن را نجات میدهد. در ادامه تجربههای او در زمینهی مرگ بیشتر و بیشتر میشود؛ چرا که جنگ جز مرگ حاصل دیگری ندارد. او حتی مجبور میشود در یکی از ماموریتهایش یکی از دانشآموزان سابق خود را هم بکشد.
این فیلم اوکراینی که یکی از بهترین فیلمهای تک تیراندازی است را گروه یوام ساختهاند. فیلمنامهی فیلم را هم خود ماریان بوشان با همراهی مایکولا ورانین نوشتهاند و مراحل تولید آن از سال ۲۰۱۹ آغاز شده است. این درام جنگی توانست از یازدهمین دورهی رقابتهای فیلم اوکراین برندهی جایزهی بهترین فیلم شود. جایزهای که این فیلم از این جشنواره دریافت کرد، هشتاد درصد از مخارج آن را جبران نمود. وقایع این فیلم تحت تاثیر اتفاقات واقعی زندگی ورانین که خودش هم معلم بوده است و بعد از جنگ در ارتش نامنویسی کرد شکل گرفتهاند.
این فیلم به واسطهی فیلمنامهی جذاب خود موفق میشود مخاطبان را درگیر کند. از همان ابتدا مخاطب به خوبی با خانوادهای آرام آشنا میشود که دنیای بیرون، آنها را غرق در تاریکی میکند. استفادهی مناسب از فضا، نور، رنگ و البته طراحی جذاب صحنههای اکشن، «کلاغ سفید» را تبدیل به یکی از بهترین فیلمهای تک تیراندازی میکند. شخصیت اصلی این فیلم، از آن جایی که مرکزیتی کامل در آن دارد، به خوبی پرداخت میشود و مخاطب میتواند درونیات او را به خوبی درک کند، همراه او اشک بریزد و در کنار او دوباره روی زانوهایش بایستد تا سفری تازه را برای از بین بردن ظلم و ستم و گرفتن انتقام آغاز نماید.
۵. جارهد (Jarhead)
- سال ساخت: ۲۰۰۵
- محصول: ایالات متحدهی آمریکا
- کارگردان: سم مندس
- بازیگران: جیک جیلنهال، پیتر سارسگارد، کریس کوپر، جیمی فاکس
- امتیاز راتن تومیتوز: ۶۰ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۵۸ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷ از ۱۰
در سال ۱۹۸۹، آنتونی سوافورد (جیک جیلنهال) که پدرش پیش از او در جنگ ویتنام خدمت کرده است، پیش از این که به کمپ پندلتون در کالیفرنیا اعزام شود به کمپ جذب نیروی دریایی ایالات متحده میپیوندد. او همیشه ادعا میکند که در راه رفتن به دانشگاه، مسیر خود را گم کرده و سر از ارتش درآورده است. دورانی که او در کمپ پندلتون میگذراند برایش بسیار طاقتفرسا است؛ چرا که او نمیتواند هیچ دوستی پیدا کند. اگرچه سوافورد بیماری خودش را جعل میکند تا از مسئولیتهایش شانه خالی کند، اما سرهنگ اسکایز (جیمی فاکس) تواناییهای بالقوهی او را میبیند و او را برای شرکت در دورهی رقابتی تک تیراندازی معرفی میکند.
بعد از گذراندن دوره، هشت نیرو فارغالتحصیل میشوند؛ در بین این هشت نفر، سوافورد و هماتاقیاش آلن تروی (پیتر سارسگارد) که حالا مکانیاب او شده است هم حضور دارند. هنگامی که عراق به کویت حمله میکند، سوافورد و تیمش به عنوان بخشی از عملیات محافظ بیابان به جنگ خلیج که از سال ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۱ به طول انجامید، اعزام میشوند. نیروهای اعزامی که تشنهی نبرد هستند، بعد از مدتی، به واسطهی مسئولیتهای تکراریشان دچار خستگی میشوند. برای رفع کسالتها، سوافورد الکل غیرقانونی وارد کمپ میکند و از فرگوس (برایان گراتی) میخواهد زمانی که او در حال برگزار کردن جشن کریسمس است، جای او پاس بدهد. فرگوس هنگام سرخ کردن سوسیس، چادر را به آتش میکشد و تمام کمپ را بیدار میکند. در نهایت خود سوافورد تمام مسئولیتها را به گردن میگیرد و مجازاتهای مختلفی نصیبش میشود.
به واسطهی این مجازاتها، خستگی و گرما و البته دوری از نامزدش، سوافورد دچار فروپاشی روانی میشود که به دنبال آن فرگوس را با اسلحهی تک تیراندازی خود تهدید میکند و سپس به فرگوس دستور میدهد که به او شلیک کند. در نهایت روز اعزام فرا میرسد و گروهی که تقریبا هیچ روحیهی تیمیای ندارد و بسیاری از اعضای آن به فروپاشی روانی رسیدهاند به جنگ فرستاده میشوند. فیلمنامهی این فیلم را ویلیام برویلز جونیور بر اساس کتاب خاطرات آنتونی سوآفورد نوشته است و فیلمبرداری آن را راجر دیکنز بر عهده داشته.
«جارهد» که یکی از بهترین فیلمهای تک تیراندازی است، با بودجهی ۷۲ میلیون دلاری ساخته شد و توانست در گیشه بیش از ۹۷ میلیون دلار بفروشد. «جارهد» فیلمی اول شخص است که به واسطهی نقشآفرینیهای درخشان و تصویربرداری ماندگارش موفق میشود تصویری واضح از نخستین جنگ خلیج ترسیم کند، اما از نظر احساسی عملکر مناسبی از خودش نشان نمیدهد. این فیلم به جای تمرکز کردن بر روی نبرد با دشمن و صحنههای جنگ و اکشن فراوان، بیشتر توجه خود را بر نبرد سربازان با خستگی و تکراریشدن میگذارد و موفق میشود از این نظر به وجههای بدیع از جنگ اشاره کند.
نقشآفرینی جیلنهال در این فیلم مورد توجه منتقدان قرار گرفت. جیک جیلنهال در این فیلم شیمی درخشانی با سایر بازیگران بر قرار میکند و هر بار که دوربین قصد دارد به بازیگری دیگر بپردازد، تلاش نمیکند تمام توجهها را به خودش جلب نماید. این فیلم از دهمین دورهی جشنوارهی جوایز ستلایت در ۴ رشته نامزد دریافت جوایز شد. انجمن منتقدان فیلم واشنگتن دی. سی. نیز پیتر سارسگارد را برای بازی در این فیلم نامزد دریافت جایزهی بهترین بازیگر نقش مکمل مرد اعلام کرد. بعدها سه فیلم دیگر به عنوان دنباله برای «جارهد» که یکی از بهترین فیلمهای تک تیراندازی است ، ساخته شدند: «جارهد ۲: زمین آتش» (Jarhead 2: Field of Fire) محصول سال ۲۰۱۴، «جارهد ۳: حماسه» (Jarhead 3: The Siege) محصول سال ۲۰۱۶ و «جارهد: قانون بازگشت» (Jarhead: Law of Return) محصول سال ۲۰۱۹.
۴. تنها بازمانده (Lone Survivor)
- سال ساخت: ۲۰۱۳
- محصول: ایالات متحدهی آمریکا
- کارگردان: پیتر برگ
- بازیگران: مارک والبرگ، تیلور کیچ، امیل هرش، بن فاستر
- امتیاز راتن تومیتوز: ۷۵ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۶۰ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
برگ که فیلمنامهی «تنها بازمانده» را نوشته، وقتی سال ۲۰۰۷ از منتشر شدن کتاب غیرداستانی مارکوس لوترل و پاتریک رابینسون آگاه شد، قرارهای ملاقات مختلفی با لوترل تنظیم کرد تا بتواند اقتباس سینمایی این کتاب را به رشتهی تحریر در آورد. در آگوست همان سال، شرکت یونیورسال در رقابت با سایر شرکتهای فیلمسازی بزرگ، توانست حق اقتباس سینمایی این کتاب را خریداری کند. بخش زیادی از فیلمنامهی برگ بر اساس آن چه لوترل شخصا شاهدش بوده و البته با کمک سایر مدارک و گزارشهای موجود از ماموریت بالهای سرخ نوشته شده است. برگ پس از ساختن فیلم «کشتی جنگی» (Battleship) محصول سال ۲۰۱۲ برای شرکت یونیورسال، به کار کردن بر روی پروژهی «آخرین بازمانده» ادامه داد.
مراحل فیلمبرداری این فیلم ۴۲ روز به طول انجامید. دو شرکت مسئول خلق جلوههای ویژهی این فیلم بودند، شاخههای مختلفی از نیروهای مسلح ایالات متحده در مراحل ساخت به این فیلم کمک کردند و خود لوترل و بعضی دیگر از کهنهسربازان به عنوان مشاوران فنی در کنار تیم فیلمسازی حاضر شدند. «تنها بازمانده» که یکی از بهترین فیلمهای تک تیراندازی است، ابتدا به صورت محدود در تاریخ ۲۵ دسامبر سال ۲۰۱۳ اکران شد و سپس در تاریخ ۱۰ ژانویهی سال ۲۰۱۴ به اکران سراسری رسید. این فیلم که با بودجهی ۴۰ میلیون دلاری ساخته شده بود، توانست در گیشه نزدیک به ۱۵۵ میلیون دلار بفروشد.
سال ۲۰۰۵، احمد شاه (یوسف اعظمی)، یکی از فرماندههای جنگی اصلی طالبان، مسئول کشته شدن چندین تن از اعضای نیروهای ارتش ایالات متحدهی آمریکا و چندین غیرنظامی روستایی که گفته میشد به آمریکا کمک کرده اند، معرفی شد. یک تیم از یگان ویژهی نیروی دریایی ایالات متحدهی آمریکا، متشکل از چهار نفر، مسئول دستگیری احمد شاه میشوند؛ مایکل مورفی (تیلور کیچ)، متیو اکسلسون (بن فاستر)، دنی دایتز (امیل هرش) و مارکوس لوترل (مارک والبرگ) از اعضای این تیم چهار نفره هستند. این تیم چهار نفره که شبانه توسط هلیکوپتر به منطقه اعزام میشوند، راه خود را به آخرین موقعیت مکانی در دسترس که احمد شاه در آن دیده شده است، باز میکنند. به واسطهی کوههای بلند برقراری ارتباط بین اعضای تیم مشکل میشود.
اگرچه اعضای گروه احمد شاه را شناسایی میکنند، اما یک روستایی که مجهز به بیسیم است آنها را میبیند. حالا اعضای تیم با نخستین اختلاف عقیده روبهرو میشوند؛ بعضی میخواهند روستائیان را بکشند و دیگران میخواهند آزادشان کنند. در نهایت مورفی دستور آزادی روستائیان را میدهد. اعضای تیم از کوهها میگریزند و میخواهند ماموریت را متوقف کنند، اما همانطور که پیشتر تشخیص داده بودند، روستائیان در حال همکاری با طالبان بودهاند و اعضای طالبان در کوهها به دنبال آنها هستند. در نهایت اعضای گروه راهی جز پریدن از صخره ندارند و در همین هنگام آرپیجیای نیز در مقابلشان منفجر میشود. کدام آنها زنده میمانند و کدام میمیرند؟
«تنها بازمانده» که یکی از بهترین فیلمهای تک تیراندازی است، توانست در دو رشتهی بهترین ترکیب صدا و بهترین تدوین صدا نامزد دریافت جوایز اسکار شود. جامعهی منتقدان فیلم لاس وگاس جایزهی بهترین فیلم اکشن سال را به این فیلم اهدا کرد. نوزدهمین دورهی انتخاب جوایز توسط منتقدان جایزهی بهترین فیلم اکشن را به «تنها بازمانده» و جایزهی بهترین بازیگر مرد در فیلم اکشن را به مارک والبرگ تقدیم کرد. جایزهی بهترین تیم بدلکاری در یک فیلم سینمایی هم توسط انجمن بازیگران آمریکا به این فیلم رسید. هیأت ملی بازبینی فیلم، «تنها بازمانده» را به عنوان یکی از ۱۰ فیلم برتر سال برگزید.
کارگردانی برگ و توانایی او در ساختن یک فیلم جنگی واقعگرایانه تحسین منتقدان را بر انگیزاند. علاوه بر آن، تصویربرداری درخشان فیلم و توانایی آن در به نمایش گذاشتن صحنههای اکشن هم یکی دیگر از نقاط قوت آن محسوب میشد. زمینهای که این فیلم در آن عملکرد ضعیفتری داشت، شخصیتپردازی و فیلمنامه بود. اگر به فیلمهای در ژانر بقا علاقه دارید، این فیلم مخصوص شما است. این فیلم موفق میشود به ماموریت گروه نظامی چهارنفرهی آمریکایی حیات ببخشد، اما نمیتواند مخاطب را خیلی عمیق با شخصیتهای داستان درگیر کند. این فیلم هیچ اظهاریهای در رابطه با درست بودن یا نبودن جنگ آمریکا در افغانستان ارائه نمیکند، اما موفق میشود تصویری حقیقی از جنگ ترسیم کند که مخاطب را به وجد میآورد.
۳. تک تیرانداز آمریکایی (American Sniper)
- سال ساخت: ۲۰۱۴
- محصول: ایالات متحدهی آمریکا
- کارگردان: کلینت ایستوود
- بازیگران: بردلی کوپر، سینا میلر، لوک گریمس، جیک مکدورمن
- امتیاز راتن تومیتوز: ۷۲ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۷۳ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۳ از ۱۰
«اسنایپر آمریکایی» داستان کریس کایل را روایت میکند. کایل که در تگزاس بزرگ شده است، تیراندازی را از پدرش آموخته و به خوبی میتواند با استفاده از اسلحهی دوربردش گوزن شکار کند. بعد از این که کایل تصویری از بمبگذاری در سفارتخانهی آمریکا طی سال ۱۹۹۸ میبیند، تصمیمی میگیرد در ارتش نامنویسی کند. او برای ورود به آموزشهای ویژه پذیرفته میگردد و تبدیل به یک تک تیرانداز برای یگان ویژهی نیروی دریایی ایالات متحدهی آمریکا میشود. کریس کمی بعد از دواج میکند. بعد از حملات ۱۱ سپتامبر، کریس به عراق فرستاده میشود. نخستین اهداف او یک زن و پسربچه هستند که میخواهند به نیرویهای آمریکایی حمله کنند.
کریس واضحا از تجربهی کشتن یک زن و کودک ناراحت است، اما تجربههای بیشتر به او یاد میدهد که جنگ همین است. در ادامه او مامور کشتن رهبر القاعده میشود. کریس بعد از بازجویی کردن از یک خانواده، موفق میشود سرنخی از قصاب، مرد دوم القاعده، به دست آورد. نقشهی آنها برای رسیدن به قصاب وقتی که یک تک تیرانداز سوری به نام مصطفی مانع از فعالیت کریس میشود به هم میریزد. در ادامه جایزهای برای سر کریس تعیین میشود. کریس کمی بعدتر به خانه بازمیگردد، اما آسیبهای روانی و خاطرات دوران جنگ او را رها نمیکنند. کریس چندی بعد یک بار دیگر اعزام میگردد و مجبور میشود نقش تک تیرانداز را برای کشورش ایفا کند.
فیلمنامهی این فیلم ایستوود را جیسون هیل بر اساس کتابی به همین نام از کریس کایل، اسکات مکایون و جیم دفلیچ نوشته است. کایل طی چهار مرتبهای که طی جنگ عراق به این کشور اعزام شد، توانست ۲۵۵ نفر از نیروهای دشمن را به قتل برساند؛ البته ۱۶۰ مرگ توسط سازمان دفاع آمریکا تایید شدهاند. اگرچه کایل به دنبال دستآوردهای نظامیاش بسیار مورد تقدیر قرار گرفت، اما مشکلات روانی حاصل از دوران جنگ هرگز او و خانوادهاش را رها نکردند. این فیلم برای نخستینبار در تاریخ ۱۱ نوامبر سال ۲۰۱۴ در جشنوارهی موسسهی فیلم آمریکا به نمایش در آمد، سپس در تاریخ ۲۵ دسامبر همان سال به اکران محدود رسید و بالاخره در شانزدهم ژانویهی سال ۲۰۱۵ در سراسر ایالات متحدهی آمریکا به طور گسترده اکران شد.
«تک تیرانداز آمریکایی» که یکی از بهترین فیلمهای تک تیراندازی است، با بودجهی ۵۹ میلیون دلاری ساخته شد و توانست در گیشه ۵۴۷.۴ میلیون دلار بفروشد. این فیلم تبدیل به سیزدهمین فیلم پرفروش سال، پرفروشترین فیلم جنگی تاریخ سینما و پرفروشترین فیلم ساخته شده توسط کلینت ایستوود تا به امروز شد؛ این فیلم رکورد دومش را با پشت سر گذاشتن «نجات سرباز رایان» شکاند. کوپر که یکی از تهیهکنندگان فیلم بود، کریس پرت را برای بازی در نقش کایل پیشنهاد کرد، اما شرکت برادران وارنر قبول کرد فقط در صورتی قرار داد ببندد که خود کوپر در فیلم بازی کند. ابتدا دیوید او. راسل و سپس استیون اسپیلبرگ برای کارگردانی فیلم در نظر گرفته شدند، اما در نهایت این وظیفه به کلینت ایستوود سپرده شد.
این فیلم به واسطهی کارگردانی مسلط ایستوود و نقشآفرینی درخشان کوپر موفق میشود پرترهای هیجانانگیز از شخصیت مرکزیاش ترسیم کند. ایستوود با انتخاب نماهای درست مخاطب را هم با جهان اطراف کایل و هم با درونیات ناآرام او آشنا کند. فیلمنامهی «تک تیرانداز آمریکایی» به خوبی دوران جنگ کایل را به دوران او در خانه پیوند میزند و تدوین مناسب فیلم، به جابهجایی مخاطب در بین فضاها کمک شایانی میکند. این فیلم ایستوود در ۶ رشته نامزد دریافت جوایز اسکار شد و در نهایت توانست اسکار بهترین تدوین صدا را به دست آورد. روزنامهی نیویورک پست این فیلم را بهترین فیلم سال انتخاب کرد. روزنامههای معتبر دیگری مانند نیویورک تایمز، بوستون هرالد، بوستون گلوب، ورایتی و هالیوود ریپورتر نیز این فیلم را در بین ده فیلم برتر سال قرار دادند.
۲. اهداف (Targets)
- سال ساخت: ۱۹۶۸
- محصول: ایالات متحدهی آمریکا
- کارگردان: پتر باگدانوویچ
- بازیگران: بوریس کارلف، تیم اوکلی، نانسی سوهه، جیمز براون
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۹ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۴ از ۱۰
«اهداف» یک فیلم جنایی دلهرهآور است به کارگردانی یکی از محققان نامآشنای سینما که بیشتر به دنبال آثار مهم دیگرش مانند گزارشات و تحقیقات و مصاحبههایش با کارگردانهای بزرگ تاریخ سینما شناخته میشود؛ پتر باگدانوویچ. فیلمنامهی این فیلم که باگدانوویچ آن را بر اساس داستانی که خودش با همراهی پالی پبت نوشته، به رشتهی تحریر در آورده است، اقتباسی بود آزادانه از واقعهی تلخ تیراندازی از برج دانشگاه تگزاس طی سال ۱۹۶۶ که در آن یک کهنهسرباز نیروی دریایی به نام چارلز ویتمن ۱۵ نفر را با شلیکهایش به قتل رساند و ۳۱ نفر را زخمی کرد.
این فیلم که بلافاصله بعد از ترور مارتین لوتر کینگ جونیور، فعال حقوق بشر و رابرت اف. کندی در تاریخ ۱۳ آگوست سال ۱۹۶۸ اکران شد، در گیشه شکست سختی خورد. با وجود شکست گیشهای، منتقدان این فیلم را ستایش کردند و سال ۲۰۰۳ این فیلم توانست به کتاب «۱۰۰۱ فیلمی که پیش از مرگ باید دید» راه پیدا کند. از آن جایی که بوریس کارلف به اندازهی دو روز کاری به استودیو بدهکار بود، رئیس شرکت پارامونت از باگدانوویچ خواست که با استفاده از این بازیگر هر فیلمی که دوست دارد بسازد، اما با بودجهی بسیار اندک. به همین دلیل باگدانوییچ از بخشهایی از فیلمهای «وحشت» (The Terror) محصول سال ۱۹۶۳ و «رمز جنایی» (The Criminal Code) محصول سال ۱۹۳۰ که کارلوف در هر دوی آنها نقشآفرینی کرده بود، در فیلمش بهره برد.
یکی از کسانی که کمک شایانی به نوشته شدن فیلمنامهی این فیلم کرد، ساموئل فولر بود؛ او به دنبال دوستیای که با باگدانوویچ داشت، نه دستمزدی از او گرفت و نه اجازه داد نامش در تیتراژ نوشته شود. به همین خاطر باگدانوییچ نام شخصیت خودش در فیلم را سمی مایکل گذاشت؛ نام میانی ساموئل فولر، مایکل است. مراحل فیلمبرداری این فیلم از ۲۷ نوامبر ۱۹۶۷ آغاز شد و در تاریخ ۱۵ دسامبر ۱۹۶۷ به پایان رسید. اگرچه این فیلم به دنبال وقایع سیاسی و اجتماعی روز آمریکا نتوانست در گیشه موفق ظاهر شود، اما از آن به عنوان فیلمی یاد میشود که باعث شد باگدانوویچ بتواند سه فیلم سینمایی موفق بعدی خود را طی اوایل دههی ۱۹۷۰ میلادی بسازد؛ «آخرین نمایش فیلم» (The Last Picture Show) محصول ۱۹۷۱، «چه خبر، دکتر؟» (What’s Up, Doc?) محصول ۱۹۷۲ و «ماه کاغذی» (Paper Moon) محصول ۱۹۷۳.
بیرون اورلاک (بوریس کارلوف) یک بازیگر کارکشتهی ژانر وحشت، به طرزی ناگهانی، بازنشستگی خود از هالیوود را اعلام میکند و به موطن خود در انگلستان باز میگردد تا روزهای پایانی عمر خود را پشت سر بگذارد. به عقیدهی اورلاک هالیوود دیگر نمیتواند مردم را بترساند، چرا که وقایع دنیای واقعی از هر فیلمی ترسناکتر هستند. با اصرار فراوان کارگردانی جوان به نام سمی مایکل (پتر باگدانوویچ) اورلاک بالاخره قبول میکند که برای آخرین بار بازیگری را پیش از این که برای همیشه هالیوود را ترک کند، تجربه نماید. همزمان با این داستان، داستان بابی تامپسون (تیم اوکلی) نیز در این فیلم روایت میشود.
بابی یک مامور بیمهی ساکت، جوان و منظم است که در یکی از محلههای سان فرانسیسکو، همراه با همسر و والدینش، زندگی میکند. بابی وسواسی دارد که خانوادهاش توجه زیادی به آن نشان نمیدهند؛ او اسلحه جمع میکند. یک روز صبح بعد از این که پدر بابی سرکار میرود، بابی همسر و مادرش را به قتل میرساند و سپس شروع به کشتن مردم عادی میکند. بالاخره در همان روزی که اورلاک قرار است آخرین حضورش به عنوان یک بازیگر را تجربه کند، بابی که در حال فرار است نیز به همان موقعیت مکانی میرسد.
باگدانوویچ در فیلم «اهداف» که یکی از بهترین فیلمهای تک تیراندازی سینما است، اگرچه نخستین تجربهی کارگردانی در یک فیلم سینمایی را از سر میگذراند، اما موفق شده است برداشتی بصری از فیلمهای ژانر وحشت بوریس کارلوف را ترکیب کند با داستانی تک تیراندازی و یک فیلم دلهرهآور مدرن خلق نماید. این فیلم به عنوان یک ملودرام اصیل و درخشان به خوبی با مخاطبان ارتباط برقرار میکند. بسیاری از منتقدان از آن جایی که این فیلم با بودجهی بسیار اندک ساخته شده بود، آن را تحسین کردند و از آن به عنوان نقطه عطفی در سینمای مستقل یاد کردند. باگدانوویچ در این فیلم موفق میشود لحظاتی از تعلیق، ترس، وحشت و شوکه شدن را با استفاده از خلاقیتهای بصریاش برای مخاطب بازآفرینی کند.
کوئنتین تارانتینو «اهداف» را سیاسیترین فیلم کورمن از زمان «مزاحم» (The Intruder) محصول سال ۱۹۶۲ میداند. به عقیدهی او این فیلم یک گزارش اجتماعی است که دلهره درونش دفن شده. به گفتهی تارانتینو این فیلم یکی از بهترین فیلمهای سال ۱۹۶۸، یکی از بهترین نخستین تجربههای کارگردانی تاریخ سینما و بهترین فیلمی است که راجر کورمن تهیهکنندگی آن را بر عهده داشته. «اهداف» فیلمی جالب است که نه تنها داستانی هیجانانگیز را روایت میکند، بلکه گزارشی به دست میدهد از مشکلاتی اجتماعی که جامعهی آمریکا در آن سالها با آنها دست و پنجه نرم میکرده.
۱. هری کثیف (Dirty Harry)
- سال ساخت: ۱۹۷۱
- محصول: ایالات متحدهی آمریکا
- کارگردان: دان سیگل
- بازیگران: کلینت ایستوود، اندرو رابینسون، ویلیام پیترسون، جان ورنان
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۹ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۸۷ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
یک تک تیرانداز دیوانه که بعدتر درمییابیم اسم مستعارش اسکورپیو (اندی رابینسون) است، زمانی که یک زن در حال شنا کردن در استخر پشت بام یک برج است به او شلیک می کند. او یک نامهی تهدیدآمیز از خودش به جا میگذارد که در آن درخواست ۱۰۰ هزار دلار پول کرده است. در نامه او توضیح میدهد که اگر پول را به او ندهند، افراد بیشتری را خواهد کشت. نامه توسط کارآگاه ادارهی پلیس سن فرانسیسکو، هری کالاهان (کلینت ایستوود) پیدا میشود. ادارهی شهرداری با پلیس همکاری میکند تا هرچه زودتر قاتل فراری را پیدا کنند. با وجود مخالفتهای کالاهان، شهرداری تصمیم میگیرد برای خریدن وقت، با درخواست اسکورپیو موافقت کند.
هری هنگام صرف ناهار با یک دزدی بانک روبهرو میشود. او اسلحه میکشد و یکی از سارقین را می کشد. وقتی نوبت به نفر بعدی میرسد، نه هری و نه دزد، مطمئن نیستند که اسلحهی او باز هم گلوله داشته باشد. هری شلیک میکند و معلوم میشود که اسلحه خالی است. بعد از این حادثه، یک پلیس تازهکار با هری همتیمی میشود. هلیکوپتر پلیس، اسکورپیو را در حال دیدزدن مخفیانهی یک قربانی احتمالی پیدا میکند، اما او میگریزد. کمی بعدتر هری مورد حملهی یک گروه محلی قرار میگیرد که فکر کردهاند او مزاحم محله است. اسکورپیو یک پسربچهی سیاهپوست ده ساله را میکشد و در نامهاش سرنخهایی از قربانی بعدیاش میدهد. پلیس برای او دام پهن میکند و امیدوار است که او را دستگیر کند.
«هری کثیف» که یکی از بهترین فیلمهای تک تیراندازی بود، یک فیلم دلهرهآور اکشن و نئونوآر است که اولین فیلم از مجموعه فیلمهای «هری کثیف» محسوب میشود. فیلمنامهی این فیلم را گروهی از نویسندگان بر اساس داستانی از هری جولیان فینک و آر. ام. فینک نوشتهاند؛ داستانی برگرفته از زندگی قاتلی واقعی با نام مستعار زودیاک. «هری کثیف» هم در گیشه موفق بود و هم توانست سبک بصری فیلمهای پلیسی را برای همیشه تغییر دهد. بعدها چهار فیلم سینمایی دیگر به عنوان ادامه برای این فیلم ساخته شدند؛ «نیروی مگنوم» (Magnum Force) محصول سال ۱۹۷۳، «مامور اجرا» (The Enforcer) محصول سال ۱۹۷۶، «ضربهی ناگهانی» (Sudden Impact) محصول سال ۱۹۸۳ و «فهرست مرگ» (The Dead Pool) محصول سال ۱۹۸۸.
این فیلم سال ۲۰۱۲ توسط کتابخانهی کنگره برای حفظ در سازمان ثبت فیلم از جهت اهمیتهای تاریخی، فرهنگی و هنری انتخاب شد. این فیلم که با بودجهی ۴ میلیون دلاری ساخته شد، توانست در گیشه ۳۶ میلیون دلار بفروشد. نقش هری کالاهان به بازیگران دیگری از جمله جان وین، فرانک سیناترا، پل نیومن، رابرت میچام، جرج سی. اسکات، استیو مککوئین و برت لنکستر هم پیشنهاد شده بود. نقشآفرینی اندی رابینسون در نقش اسکورپیو به اندازهای باورپذیر بود که بعد از اکران شدن فیلم، او چندین نامهی تهدیدآمیز دریافت کرد.
راجر ایبرت، منتقد شناختهشدهی آمریکایی، به این فیلم سه ستاره از چهار ستاره داد و دربارهی آن گفت: «این فیلم به عنوان یک فیلم دلهرهآور بسیار تاثیرگذار است.» «هری کثیف» که یکی از بهترین فیلمهای تک تیراندازی است به عنوان یکی از بهترین فیلمهای پلیسی تاریخ هم شناخته میشود. آن چه «هری کثیف» را تبدیل به فیلمی ارزشمند میکند، نه فیلمنامهی آن است و نه شخصیتپردازیاش، بلکه شناخت کاملی است که دان سیگل از شهر دارد؛ شهر نه به عنوان یک مکان زندگی، بلکه به عنوان صحنهای برای خلق اکشن. بسیاری از مخاطبان مواضع اخلاقی این فیلم را زیر سوال بردند، اما از نظر صحنههای اکشن، کمتر فیلم پلیسیای میتواند با «هری کثیف» رقابت کند.
«هری کثیف» موفق میشود مضامین مورد نظر خود را بدون فدا کردن حتی یک صحنهی اکشن در دیالوگها و از آن مهمتر به واسطهی تصمیماتی که شخصیتها میگیرند به تصویر بکشاند. طی سال ۲۰۱۴، در نظرسنجی مجلهی تایماوت «هری کثیف» در لیست بهترین فیلمهای اکشن، هفتاد و هشتم شد. مجلههای سینمایی ونتیفیر و تیوی گاید این فیلم را در لیست ۵۰ فیلم برتر تاریخ قرار دادند. موسسهی فیلم آمریکا در لیستی که تحت عنوان ۱۰۰ سال ۱۰۰ فیلم دلهرهآور منتشر کرد، «هری کثیف» را در جایگاه چهل و یکم قرار داد. دیالوگ «باید یه سوال از خودت بپرسی: «احساس خوششانسی میکنم؟» حالا بگو ببینم، احساس خوششانسی می کنی عوضی؟» از هری کالاهان، در لیست ۱۰۰ سال ۱۰۰ نقل قول ماندگار از این این موسسه، در جایگاه پنجاه و یکم قرار گرفت.
منبع: دیجیکالا مگ
source