سریالهای آخرالزمانی طرفدار زیاد دارند؛ اما پرطرفداربودن آنها، مساوی است با تعدد این داستانها در پلتفرمهای پخش آنلاین که انتخاب از میانشان را سخت میکند. از «تاریک» (Dark) و «برفشکن» (Snowpiercer) بگیر تا اقتباسهای «آخرین ما» (The Last of Us) و «فالاوت» (Fallout). «سیلو» (Silo) یکی دیگر از این سریالهای آخرالزمانی است که فصل اول نفسگیری داشت و توجهات زیادی به سمت خود جلب کرد. این سریال دیستوپیایی پلتفرم اپلتیوی پلاس، از بهترین مجموعههای اقتباسی چندوقت اخیر است و مبتنی بر مجموعه رمانهای «پشم» نوشتهی هیو هاوی ساخته شده که داستان مکانیکی به نام جولیت (ربکا فرگوسن) را دنبال میکند. فصل اول سریال «سیلو» داستان خود را در آیندهای دیستوپیایی آغاز میکند. مردم زیادی در یک سکونتگاه زیرزمینی به نام سیلو به بقای خود ادامه میدهند که ۱۴۴ طبقه دارد. طبق باور عمومی، دنیای بیرون خطرناک و غیرقابل سکونت است و هر کس که به بیرون پا بگذارد، با مرگ حتمی مواجه خواهد شد. این را هم از خودشان نمیگویند؛ طی سالها، با اینکه افراد زیادی از سیلو بیرون رفتهاند، هیچکدام دوام نیاوردهاند؛ تا اینکه جولیت پا به میدان میگذارد. جولیت مکانیکی است که پس از مرگ کلانتر، بالاجبار میپذیرد جای او را پر کند؛ اما به مرور متوجه میشود حقیقتی که سالیان سال، نخبگان سیلو در سر مردم فروکردهاند، آنقدرها هم با واقعیت همخوانی ندارد.
هشدار؛ در ادامه داستان فصل اول سریال «سیلو» فاش میشود
در فصل اول سریال «سیلو» چه اتفاقی افتاد؟
داستان سریال «سیلو» در یک پناهگاه عظیم با ۱۴۴ طبقه اتفاق میافتد که ده هزار نفر جمعیت دارد؛ ده هزار نفری که تنها بازماندههای روی زمین هستند. هیچکس نمیداند چه کسی سیلو را ساخته، چه زمانی ساخته شده و مهمتر از همه، چرا مردم همه زیر زمین هستند. تنها چیزی که ساکنان سیلو میدانند، یا تنها چیزی که از زبان مقامات شنیدهاند، این است که زمین به محلی غیرقابل سکونت تبدیل شده که زنده ماندن در آن غیرممکن است. بالا و روی سطح زمین یک دوربین وجود دارد که تصویر ثبتشده را در صفحهنمایشهای بزرگی میاندازد که در کافهتریای اصلی نصب شده است. اگر کسی از سیلو بیرون بیاید، پس از چند دقیقه میمیرد، حتی اگر لباسهای محافظتی به تن داشته باشد و مردم هر بار موقع بیرون رفتن یک سیلونشین میرسد، تصویر مرگ یکی دیگر را به چشمان خود در این صفحهنمایش میبینند.
شایعهای وجود دارد که ۱۴۰ سال پیش شورشی در سیلو رخ داده که تمام اطلاعات دربارهی گذشته را نابود کرده. مردم حتی نمیدانند جنگلها، آسمان یا اقیانوسها چه شکلی هستند. دولت به دلایلی تمام اطلاعات و اشیای مربوط به گذشته را ممنوع و آنها را تحت عنوان «عتیقه» نامگذاری کرده. هر کس یکی از این عتیقهها را پیدا کرده و پس از دوازده ساعت گزارش ندهد، مشمول مجازاتهای شدیدی میشود. شدیدترین نوع آن «پاکسازی» است؛ فرایندی که منجر به مرگ حتمی خواهد شد. علاوه بر این، دولت تمام فناوریهای مرتبط با ریزالکترونیکهای پیشرفته، ابزارهای بزرگنمایی مثل ذرهبین و آسانسورها را هم ممنوع کرده است؛ یعنی امکان جابجایی آسان بین این ۱۴۴ طبقه جود ندارد. همهی اینها تحت نظارت «دپارتمان قضایی» است که اگرچه خودشان را مجری قوانین سیلو معرفی میکنند، اما اغلب اوقات از حدود اختیارات خود فراتر میروند. حتی کلانتر و شهردار طبقه هم نمیتوانند کاری در مقابل افراد این دپارتمان انجام دهند.
اولین شخصیتهایی که در سریال «سیلو» با آنها مواجه میشویم کلانتر هولستون (دیوید اویولو) و همسرش آلیسون (رشیدا جونز) هستند که میخواهند بچهدار شوند و بالاخره اجازه پیدا میکنند تا کپسول ویژهای که مانع حاملگی آلیسون میشود را بردارند. با توجه به منابع محدود سیلو، گذاشتن این دستگاه در بدن زنان اجباری است؛ زیرا نرخ زاد و ولد به شدت کنترل میشود. با این حال، تلاش آنها ناموفق بوده و آلیسون میفهمد دولت فقط به افراد خاصی اجازهی تولیدمثل میدهد و در واقع هیچکس کپسول جلوگیری از بارداری او را برنداشته است. آلیسون تحقیقات خود دربارهی چرایی این کار و تاریخچهی سیلو را آغاز میکند. جرج ویلکینز (فردیناند کینگزلی)، مهندس کامپیوتر، به آلیسون کمک می کند دادههای رمزگذاریشدهای را بخواند که اطلاعات محرمانهای در آن وجود دارد. آلیسون خود را به طبقات پایین رسانده و جرج یک عتیقه و یک هارد درایو رمزگذاری شده را به او نشان میدهد. دیسک حاوی حجم عظیمی از دادههاست. جورج نقشهای از سیلو و یک تونل مخفی در طبقات پایین را پیدا میکند که هیچکس از آن خبر ندارد. همچنین او و آلیسون به ویدیویی از سطح زمین دست مییابند که به جای بیابان و زمین ویرانی که معمولا در صفحهنمایشهای سیلو نشان داده میشود، چمن سبز، آسمان آبی و پرندگانی که پرواز میکنند را نمایش میدهد.
آلیسون که فکر میکند حقیقت را کشف کرده در ملأ عام جار زده و میکوشد همه را از توطئه باخبر کند. وقتی دستگیر میشود، خودش داوطلبانه درخواست میکند که از سیلو بیرون برود؛ اما قضیه به این راحتیها نیست؛ اگر کسی در سیلو اعلام کند که میخواهد بیرون برود، به شدت مجازات میشود. مجازات او همان مرگی است که روی زمین در انتظارش است. هر کسی که او را از سیلو بیرون میکنند، به او یک لباس محافظتی و یک پارچه برای تمیز کردن لنز دوربین در ورودی میدهند تا مردم بتوانند ببینند چه اتفاقی در سطح زمین میافتد. کسی که بیرون رفته ممکن است لنز دوربین را تمیز نکند، اما به دلایلی همه لنز را تمیز میکنند و سپس میمیرند. آلیسون به طور مخفیانه به همسرش هولستون میگوید که تنها زمانی لنز را تمیز خواهد کرد که سطح زمین واقعا متفاوت از آنچه روی صفحهنمایشها نشان داده میشود باشد. آلیسون از سیلو بیرون انداخته شده و به چشم خود میبیند که واقعا همه چیز متفاوت است. او لنز را تمیز میکند، اما پس از چند قدم راه رفتن میمیرد.
دو سال بعد، هولستون متوجه میشود که مهندس کامپیوتر جورج ویلکینز خودکشی کرده است و کلانتر تحقیقاتی را حول مرگ جرج آغاز میکند. او میفهمد که جورج با جولیت، یک مکانیک که روی طبقات پایین و ژنراتور کار میکند، رابطهی نزدیکی داشته است. کلانتر هولستون نیز پس از مدتی درخواست میکند تا بیرون برود و به همان سرنوشت همسرش دچار میشود. او در کنار جسد آلیسون در سطح زمین میمیرد. جولیت به عنوان کلانتر جدید انتخاب میشود و پس از کشف توطئههای بیشتری درباره گذشتهی سیلو، تصمیم به مقابله با مقامات سیلو میگیرد. او متوجه میشود که بیرون از سیلو دنیا ویران شده؛ اما خبر مهمتر از آن این است که سیلوهای دیگری هم وجود دارد.
اگر فصل اول «سیلو» را دیده باشید، میدانید که پایان فصل اول سریال پر بود از افشاگریها که البته پرسشهای زیادی هم برمیانگیزانند که زمینه را برای فصل دوم آن آماده میکند. آخر فصل، برای اینکه جولیت بتواند دروغ سیلو را به ساکناناش نشان دهد، ویدیوی جهان سرسبز بیرون از پناهگاه را روی تمام مانیتورهای سیلو میاندازد. جولیت میکوشد با رفتن به طبقهی دیگری مخفیانه از دست برنارد (تیم رابینز) و زیردستانش بگریزد؛ اما برنارد او را پیدا کرده، هارد درایو جرج ویلکینز را هم برداشته و از بین میبرد.
در لحظات پایانی قسمت دهم فصل اول سریال «سیلو»، برنارد با جولیت معاملهای میکند؛ برنارد از او میخواهد با او همکاری کند و در مقابل، هر آنچه را که در مورد سیلو میداند برایش توضیح میدهد. او حتی با نشان دادن ویدیویی از لحظات پایانی زندگی جرج ویلکینز، به جولیت ثابت میکند که مستقیما نقشی در مرگ جرج نداشته؛ بلکه جرج با پایین انداختن خود از لبهی نردههای طبقه به زندگی خودش پایان داده. با این ویدیو دیگر جولیت به پاسخ یکی از بزرگترین پرسشهایش، یعنی حقیقت چگونگی مرگ جرج میرسد. در لحظات پایانی قسمت آخر فصل اول، لوکاس (آوی نش) به خاطر گزارش ندادن جولیت (به خاطر همان موقعی که قبلا به دیدنش رفته بود) به معادن فرستاده میشود. در همین حال، جولیت با پدرش (ایان گلن) خداحافظی میکند و پیامی رمزآلود از مارتا (هریت والتر) میگیرد. بالاخره در آخرین لحظات فصل اول سریال، جولیت پایش را از سیلو بیرون گذاشته و کاری را میکند که بسیاری پیش از او موفق به انجامش نشدند. جولیت زنده میماند.
بیرون سیلو چه خبر است؟
فصل اول سریال «سیلو» پر بود از رازها و معماها. یکی از اولین و بزرگترین سوالات سریال برای ما بینندگان، و البته خود کاراکترها، این بود که بیرون از سیلو چه خبر است. جهان آیا همین تصویر ویرانشده و نابودی است که هر روز روی مانیتور سیلو میبینند؟ در همان قسمت اول، سریال «سیلو» نشان داد که هوای دنیای بیرون سمی است و به همین دلیل است که مردم در محیط محصور سیلو زندگی میکنند. با این حال، قسمتهای بعدی این حقیقت را زیر سوال بردند. در همان قسمت اول، کلانتر هولستون با زندانی کردن خود، پایش را در یک کفش میکند که میخواهد از سیلو بیرون برود و دنبال همسرش، آلیسون، بگردد. با بازگشتی در داستان، متوجه میشویم که همسر او تصاویری از جهان سرسبز بیرون دیده و فکر میکند آن چیزی که مانیتور اصلی سیلو نشان میدهد دروغ محض است تا مردم را در سیلو نگه دارد. تلاش ناموفق هولستون و آلیسون برای بچهدارشدن، به شک و شبهههای آلیسون دامن میزند. اما وقتی آلیسون پایش را بیرون از سیلو میگذارد، جهانی سرسبز میبیند، درست مطابق همان تصویری که پیشتر دیده بود. اما به محض اینکه کلاه حفاظتی خود را برمیدارد، به زمین افتاده و میمیرد؛ جسدش هم دستنخورده روی زمین باقی میماند.
هولستون اما باید حقیقت را برای خودش کشف کند. او هم لباس محافظتی پوشیده و از سیلو بیرون میرود؛ اما دوباره پس از خروج از سیلو، محیطی قابل سکونت و سرسبز در بیرون پیدا میکند؛ با این حال، به دلایلی نامعلوم، لحظاتی بعد جان خود را از دست میدهد. اما باید یک فصل کامل و ده قسمت صبر کنید تا بالاخره متوجه شوید بیرون از این شهر زیرزمینی چه خبر است. در ابتدا، وقتی جولیت سیلو را ترک میکند، همان دنیای سرسبز و زیبایی را میبیند که هولستون هنگام خروج دیده بود. اما پس از مشاهدهی گروهی از پرندگان که به شکل V در آسمان پرواز میکنند، متوجه میشود که این تصویر بسیار شبیه به آن چیزی است که در ویدیوی جین کارمودی دیده بود. آخر چطور امکان دارد که همان پرندگان در آن لحظه دقیقا به یک شکل ثابت پرواز کنند! از اینجاست که جولیت میفهمد تصویر جهان سرسبز فقط یک شبیهسازی دروغین است که احتمالا از طریق صفحهی کلاه ایمنی او پخش میشود. خلاف هولستون و آلیسون که به محض پا گذاشتن به جهان بیرون خفه شدند، جولیت دوام میآورد و به راهپیمایی در سطح این جهان ناشناخته ادامه میدهد. به مرور، تصویر این دنیای عالی با اختلالاتی مواجه میشود، اما جولیت با لمس کردن محیط اطراف، راه خود را پیدا میکند.
وقتی جولیت به بالای تپهای که همیشه در مانیتور میدید میرسد، جسد هولستون را مییابد. جولیت نشان کلانتری هولستون را پیش خود کلانتر میگذارد و از سیلو دور میشود. در این لحظه تمام تصویر قلابی از بین میرود و جولیت برای اولین بار دنیای واقعی را میبیند. اما با واقعیتی مواجه میشود که انتظارش را نداشت: جهان بیرون درست شبیه همان تصویری است که هر روز در مانیتور میدید؛ یک دنیای خشک و بیآب و علف که هیچ نشانی از زندگی، نه انسانها و نه هیچ موجود دیگری در آن پیدا نمیشود. در دوردست شهری است، اما آن هم خالی از سکنه به نظر میرسد. اما با دور شدن دوربین از جولیت، میبینیم که سیلوی فصل اول سریال، تنها یکی از دهها و شاید هزاران سیلوی دیگری است که وجود دارند.
دنیای خارج از سیلو خطرناک است
تصاویر ویران از دنیای بیرون نشانی بودند از اینکه هوای جهان خارج از سیلو واقعا سمی است. برای همین هم هر موقع هر کس پایش را بیرون میگذاشت، به سرعت خفه شده و میمرد. اما این افراد فقط پس از برداشتن کلاههای محافظتیاشان به خفگی نمیافتادند. بلکه خفگیاشان به این خاطر بود که لباسهایشان درزهای زیادی داشت که گاز سمی از آن وارد شده و مسمومشان میکرد. یک تئوری دیگر هم مطرح شده بود؛ تئوری مبنی بر اینکه مقامات لباسهای محافظتی افراد را باز گاز سمی پر میکنند و هوای بیرون واقعا مشکلی ندارد. اما با وجود هوای سمی بیرون ، این تئوری هم غلط از آب درمیآید؛ هولستون و آلیسون نه به خاطر گاز سمی مقامات، بلکه به این دلیل مردند که لباسهای آنها عمدا با استفاده از نوارهای معیوب طراحی شده بود تا گازهای سمی را از محیط دنیای بیرون به داخل راه دهد. هولستون و آلیسون فرض کردند شبیهسازی قلابی که از کلاه ایمنی آنها پخش میشد واقعی است و دنیا واقعا گل و بلبل است. درحالی که تمام این مدت مقامات راست میگفتند که انسانها نمیتوانند هوای سمی بیرون از سیلو را تنفس کنند.
جولیت چطور بیرون از سیلو زنده میماند؟
پس از اینکه جولیت آخر فصل اول «سیلو» توسط نیروهای اجرایی دستگیر میشود، مارتا پس از چند دهه، بالاخره خانهی خود را ترک میکند و میفهمد که تنها او میتواند جولیت را نجات دهد. او به دیدن کارلا از بخش تدارکات سیلو میرود و چیزی میگیرد. لحظاتی بعد، جولیت جعبهای را از طرف مارتا دریافت میکند که یادداشتی در آن گذاشته شده: «تو حقیقت را میخواستی. حقیقت این است که من دوستت دارم. نترس. تدارکات خوب هستند.» یادداشت مارتا تأیید میکند که او کسی است که مقدمات لازم را برای کمک به جولیت برای زنده ماندن در دنیای بیرون را فراهم کرده است. وقتی جولیت سرانجام سیلو را ترک میکند، کلمات مارتا را به یاد میآورد و متوجه میشود که افرادی از بخش تدارکات که لباس محافظتیاش را به او دادند، آستینهای او را با نوار حرارتی با کیفیت خوب مهر و موم کردهاند؛ به طوری که هیچ هوایی نمیتواند به لباساش وارد شود. علت مرگ آلیسون و هولستون پس از ترک سیلو این بود که لباسهای آنها عمدا با نوارهای معیوب مهر و موم شده بود؛ یعنی آلیسون و هولستون حتی اگر تصاویر دنیای سبز را نمیدیدند و کلاه خود را برنمیداشتند، باز هم میمردند تا دیگر نتوانند اخبار بیرون از سیلو را به گوش دیگر شهروندان برسانند.
خوشبختانه، جولیت شانس آورد که در میان دوستان و خانوادهاش کسی مثل مارتا را داشت. اگر مارتا لباس محافظتی جولیت را مهروموم نکرده و چسبهای قویتر به آن نمیزد تا درزهایش مانع ورود گازهای مسموم شوند، جولیت هم به عاقبت هولستون و آلیسون دچار میشد. آخرسر همین چسبهای حرارتی به نجات جولیت انجامید و به همین خاطر هم بود که جولیت توانست بیشتر از هر کسی دوام آورده و از تپهای که هولستون افتاده بود هم فراتر رود. احتمالا دلیل اختلال در تصویر کلاه ایمنیاش هم همین بود که توانست از سیلو دور شود. دورتر رفتن جولیت از سیلو همانا و ضعیف و ضعیفتر شدن سیگنالها همانا. تصاویر دروغین دیگر به کلاه جولیت مخابره نشدند و جولیت توانست دنیا را بدون درآوردن کلاهش ببیند.
البته فصل اول سریال «سیلو» چیزی در مورد ماهیت این هوای مسموم یا چرایی مسمومیت آن توضیح نمیدهد. با این حال، با توجه به اینکه این سریال با موضوعاتی دربارهی اخلاق انسانی، فساد و بازی قدرت سروکار دارد، به نظر میرسد که یک فاجعهی انسانی، دنیا را به پایان رسانده و جهان را به این ویرانشهری که آخر فصل دیدیم تبدیل کرده باشد؛ احتمالا فجایع انسانساز تغییرات آب و هوایی دنیای بیرونی سیلو را به بار آورده و هوای آن را سمی کرده که سطح زمین را به محلی غیرقابل سکونت مبدل کرده. اگر هم بخواهیم با منطق اغلب سریالهای آخرالزمانی پیش برویم، احتمالا یک واقعهی اتمی در این امر نقش داشته است.
فصل اول «سیلو» در قسمتهای آغازین سریال ارجاعات متعددی به این چسب حرارتی داشت که باعث شده بود توجهمان به آن جلب شود. وقتی جولیت پست کلانتری را پذیرفت، برنارد مدام او را متهم میکرد که نوار چسب خاصی را از بخش فناوری اطلاعات دزدیده است. جولیت حتی یک بار اعتراض داشت که چرا کیفیت چسبها پایین است و خیلی سریعتر از نواری که قبلا استفاده میکرده فرسوده میشود. این نشان میدهد که بخش فناوری اطلاعات از نوار معیوب برای مهر و موم کردن لباس افرادی که سیلو را ترک میکردند، استفاده میکرده. با این حال، جولیت از سرنوشتی مشابه دیگران قسر در رفت؛ زیرا مارتا از کارگران خواست تا از نوار حرارتی مرغوب روی لباس او استفاده کنند.
یک نکتهی دیگر که در طول فصل اول سریال چندین بار نشان داده شد، این شرط بود که هر کس بیرون از سیلو میرود، اگر یک جهان سرسبز میبیند، باید صفحهی مانیتور را تمیز کند تا ساکنان داخل هم بتوانند آن را ببینند. برای همین هم مقامات از قصد تصاویر قلابی روی کلاه افراد میانداختند تا آنها ترغیب شده و صفحه را تمیز کنند. در قسمت پایانی، جولیت به صفحه نمایش نزدیک میشود اما عمدا دستمال خود را میاندازد تا اعتراض خود را نشان دهد. افرادی که قبل از او بیرون آمده بودند، صفحه را تمیز میکردند؛ به این امید که ساکنان داخل سیلو بفهمند دنیای بیرون آنقدرها هم ویران نیست؛ غافل از اینکه حتی آن چیزی که خودشان میبینند واقعیت ندارد. در مقابل، جولیت متوجه میشود که تصاویر واقعیت مجازی از کلاه ایمنیاش دروغ است و آنچه مردم در داخل سیلو میبینند، وضعیت واقعی دنیای بیرون. بنابراین، برای مقابله با مقامات سیلو و افشای حقیقت دنیای بیرون، جولیت از تمیز کردن دوربین اجتناب میکند.
چرا آخر فصل اول، برنارد جولیت را به بیرون سیلو فرستاد؟
جولیت به محض اینکه در فصل اول، از مقامات عالیرتبهی سیلو سرپیچی میکند، سرنوشت خود را به دست خود میگیرد. وقتی برنارد و سیمز برای اولین بار در پایان قسمت ۸ سیلو، او را در مزارع محصولات دستگیر کردند، از قبل تصمیم گرفته بودند که برای جولیت پاپوش درست کرده و اینطور القاء کنند که جولیت خودش میخواهد از سیلو برود. با این حال، بعد از اینکه جولیت از دست آنها فرار کرده و چندین قانون دیگر سیلو را زیر پا میگذارد، دیگر تبرئه شدن او دیگر غیرممکن میشود. هرچند در تریلر فصل دوم میبینیم که برنارد همچنان میخواهد از جولیت قهرمان بسازد. در پایان فصل اول سریال «سیلو»، به نظر میرسد که برنارد میخواهد با فرستادن جولیت به بیرون، او را مجازات کند؛ اما در جملات پایانی او هم نشانههایی است که بر دلایل عمیقتر برنارد تأکید دارد. در قسمت آخر، برنارد به جولیت میگوید که جان همهی افراد در سیلو ارزشمند است و جولیت هم که مکانیک است. این توانایی، جولیت را به یکی از مهمترین شهروندان شهر زیرزمینی تبدیل میکند. اعتراف برنارد به جولیت نشان میدهد که او از سرپیچی جولیت خشمگین نیست و حتی اگر حق انتخاب یا راه دیگری داشت، او را در سیلو نگه میداشت. درواقع، او جولیت را مجبور به ترک سیلو میکند چون راه دیگری ندارد.
برنارد متوجه میشود که اگر پس از تمام قوانینی که جولیت نقض کرده، همچنان او را در سیلو نگه دارد، دیگر سنگ روی سنگ بند نمیشود. شهروندان دیگر هم قوانین سیلو را جدی نخواهند گرفت. این خود مقدمهی یک شورش دیگر خواهد بود و شورش در سیلو مساوی است با ویرانی این پناهگاه. ازآنجا که جهان بیرون مسموم و خطرناک است، از بین رفتن سیلو منجر به مرگ تمامی ساکنان آن خواهد شد. اگر همهی شهروندان مثل جولیت کنجکاو شده و در سیلو را باز کنند، آن وقت دیگر خدا میماند چه بلایی سر این تمدن زیرزمینی خواهد آمد. برای همین، برنارد تصمیم میگیرد از عاقبت جولیت الگویی بسازد برای سایر شهروندان که دیگر کسی قصد کنجکاوی نداشته باشند. بالاخره در هر تمدنی قانونشکنی مجازاتهای خودش را دارد و از داستان جولیت هم میتوان برای مطیع نگه داشتن مردم استفاده کرد. در آخر فصل اول سریال، برنارد برای آنکه نظم سیلو را حفظ کند، جولیت را به بیرون میفرستد. حتی نویسندهی کتابهای اصلی هم دراینباره توضیح داده و تأکید کرده مقامات سیلو مجبورند برای حفظ انضباط شهری، مردم را راضی، ساکت و مطیع نگه دارند.
سیلو چطور ساخته شده است؟
تا آخر فصل اول سریال «سیلو» تقریبا تمام پرسشهای اصلی پاسخ داده میشوند؛ مثل اینکه جرج چطور مرد، آیا دنیای بیرون مسموم است یا نه. اما آخرین لحظات فصل اول پرسشهای بزرگ دیگری ایجاد کرد: آیا سیلوهای دیگری به جز سیلویی که تمام مدت سریال در آن بودیم، یعنی سیلو شماره ۱۸ وجود دارد یا نه؟ آیا در این سیلوها هم جمعیتهای انبوهی زندگی میکنند؟
همانطور که از سخنرانی پایانی برنارد خطاب به ژولیت در قسمت دهم فصل اول «سیلو» برمیآید، او هم اطلاعات کمی در مورد خاستگاه و چرایی و چگونگی ساخت سیلو دارد. با این حال، برنارد مطمئن است که خالقان سیلوی آنها نیت خوبی داشتهاند و فقط سعی میخواستهاند بشریت را از دنیای پس از آخرالزمان حفظ کنند. جولیت ولی باورش نمیشود و اعتقاد کورکورانه اما راسخ برنارد را زیر سوال میبرد. درست است که دنیای بیرون سمی است و در نتیجه سیلوها برای محافظت از انسانها ساخته شدهاند؛ اما این بدین معنی نیست که سیلوها امروز هم همان نقشی را ایفا میکنند که همان روزهای اولیهی ساختشان. به هر حال، هیچکس پایش را از سیلو بیرون نمیگذارد؛ پس راهی هم وجود ندارد که تأیید کنیم دنیای سطح زمین هنوز غیرقابل سکونت است. شاید جولیت بتواند اثبات کند بخشهایی از دنیای بیرون وجود دارند که هنوز امید به زندگی بشر در آن هست.
صحنهی پایانی فصل اول، چندین سیلوی دیگر را در مجاورت سیلو ۱۸ مرکزی نشان میدهد. این صحنه تأیید میکند که سیلوهای دیگری وجود دارند. در حالی که تعداد دقیق آنها تا آخر فصل اول نامعلوم باقی میماند، اما با یک حساب سرانگشتی میتوانیم به قطعیت بگوییم که حداقل هفده تا سیلوی دیگر وجود دارد. هرچند اگر بخواهیم به تصویر پایانی سریال رجوع کنیم، نزدیک به سی تا ورودی دیگر روی زمین پیدا میشود که احتمالا به سیلوهای دیگر تعلق دارند. پس از بیرون رفتن جولیت و دیدن واقعیت، برنارد سراسیمه میشود. اضطراب برنارد یک نکتهی اساسی را نشان میدهد. این اضطراب میتواند به ما بگوید که افرادی بالاتر از او در سیلوهای دیگر وجود دارند که برنارد را مسئول حفظ نظم سیلو ۱۸ میدانند و از او انتظار دارند به هر روش ممکن این نظم را حفظ کند.
ماجرای مرگ جرج ویلکینز چه بود؟
اول فصل اول سریال دیدیم که جولیت در سیلو با جرج صمیمی شده است. اما به طور ناگهانی خبردار میشود که جرج مرده؛ دلیلش هم نامشخص است. در قسمت دهم جولیت بالاخره میفهمد این داگ نبوده که جرج را کشته. سیمز (کامن) از داگ خواسته بود جرج را برایش زنده بیاورد تا بتواند با شکنجه کردن جرج، جای هارد درایو را بفهمد. جرج میدانست که آشکار کردن حقیقت پشت سیلو نیاز به فداکاری دارد؛ برای همین خودکشی کرد تا کسی نتواند از زیر زبانش اطلاعات بیرون بکشد و هارد درایو هم گیر آدمبدها نمیافتد. جولیت پس از اینکه به فداکاری جرج و عشق واقعی او به خودش پی میبرد، عزم خود را جزم میکند تا حقیقت را کشف کرده و نگذارد فداکاری جرج بیحاصل بماند.
سیمز و برنارد دربارهی دنیای بیرون از سیلو چه میدانند؟
تا آخر فصل اول سریال اینطور به نظر میرسد که سیمز اصلا چیزی دربارهی دنیای بیرون از سیلو نمیداند؛ او فقط مجری قانون است و دستوراتی که به او داده میشود را اجرا میکند. برنارد اما از خیلی چیزها خبر دارد؛ اول اینکه برنارد همیشه میدانسته بیرون از سیلو هوا مسموم است؛ برای همین مطمئن بوده هر کس پایش را خارج سیلو میگذارد زنده برنمیگردد؛ مخصوصا که لباسهای حفاظتی همه دستکاری میشدند. در لحظات آخر قسمت دهم میبینیم که کلید سیلو ۱۸ روشن و قرمز میشود؛ انگار که بخواهد پیام یا هشداری به برنارد بدهد. این میتواند نشاندهندهی ارتباط برنارد با سایر سیلوها باشد و اینکه احتمالا آدمهایی هستند که در سلسلهمراتب سیلو بالاتر از برنارد قرار میگیرند و او باید به آنها پاسخ بدهد. پس برنارد آن ابرشرور پشت تمام ماجراهای سیلو نیست و حتی احتمالش وجود دارد که خودش هم تمام حقیقت را نداند.
پایان فصل اول «سیلو» زمینهی فصل بعدی را میچیند
فصل اول «سیلو» حتی کتاب اول هیو هاوی را هم به طور کامل نشان نمیدهد؛ برای همین میتوان انتظارش را داشت که فصل دوم ادامهدهندهی داستان کتاب اول باشد. از دیدگاه داستانسرایی، پایانبندی فصل اول سریال پرسشهای اخلاقی پیرامون آزادی و توهم ارادهی آزاد ارائه میدهد، مثل اینکه با خروج از سیلو در صحنهی پایانی، جولیت از بند رهبران مستبد سیلو رها میشود، اما آیا او در دنیایی که حتی بقای بشر ممکن نیست، آزاد است؟ با توجه به سمی بودن دنیای بیرون، این سوال هم پیش میآید که آیا سرپیچی جولیت از مقامات اصلا به نفع او و ساکنان سیلو ۱۸ بوده یا نه.
اگر فصل دوم «سیلو» همان مسیر کتاب را ادامه دهد، میتوان انتظار آن را داشت که جولیت به سیلوی دیگری برود و با آدمهای دیگری مواجه شود که به او کمک میکنند سیلو ۱۸ را از دست مقامات نجات دهد. در رمان هاوی آمده که جولیت پس از ترک سیلو ۱۸ با یک سیلوی همسایه مواجه میشود. این سیلو به اندازهی سیلو ۱۸ پرجمعیت نیست؛ زیرا شهروندان آن جمعیت خود را از طریق شورش و درگیری از بین بردهاند. با این حال، جولیت یک بازمانده پیدا میکند: مردی به نام سولو، که با تعدادی بچه در سیلو زنده مانده است. از آنجایی که جولیت قبل از رفتن بذر شورش را در دل سیلو ۱۸ میکارد، بقای او میتواند در فصل دوم به مواجههی بین شهروندان و مقامات عالیرتبه بینجامد که برای برنارد دردسرساز خواهد بود. فراتر از این خطوط داستانی شخصیتر، پایان فصل اول «سیلو» سؤالاتی را در مورد دنیای این مجموعه مطرح میکند. اینکه چه اتفاقی برای دنیای بیرون افتاده است و چرا از ابتدا سیلوها ساخته شدهاند، دو راز بزرگ هستند که فصل دوم باید به آنها بپردازد.
با این حال، طبق گفتههای سازندگان و بازیگران سریال، فصل دوم قرار نیست موبهمو داستان کتاب را دنبال کند و هنوز باید دید که جولیت چگونه به ته و توی رازهای جدیدی پی میبرد که در پایان فصل اول «سیلو» با آنها مواجه شد. تازه از آنجایی که سازندگان سریال قصد دارند آن را پس از چهار فصل به پایان برسانند، فصل دوم سیلو شاید به همهی سوالات هم پاسخ ندهد؛ بلکه راه را برای فصلهای آینده هموار کند.
واکنشها به سریال «سیلو» چگونه بوده است؟
سریال «سیلو» برای فصل اول خود از منتقدان نقدهای در کل مثبتی دریافت کرد؛ برای نمونه، «سیلو» در وبسایت «راتن تومیتوز» به امتیاز ۸۸ درصد رسید و نمرهی کاربران IMDb هم به آن ۸.۱ بوده است. یکی از مهمترین نقدها به سریال این بود که فصل بدون پاسخ دادن به بسیاری از سؤالات به پایان میرسد که خوشبختانه از این بابت هیچ نگرانی وجود ندارد؛ چون فصل دوم «سیلو» پاسخ بسیاری از این پرسشها را آشکار میکند. منتقدان داستانسرایی، بازیگری و مفاهیم عمیقتر سریال حول اراده و آزادی را ستودند. شخصیتهای خاکستری، جریان آرام اما تأثیرگذار سریال، پایانبندی غافلگیرکننده اینها همه از دیگر دلایلی بوده که منتقدان و بینندگان فصل اول سریال «سیلو» را دوست داشتهاند.
عوامل سریال دربارهی پایانبندی «سیلو» چه گفتهاند؟
ربکا فرگوسن، بازیگر نقش جولیت در «سیلو»، در مصاحبهاش با EW دربارهی پایانبندی فصل اول سریال توضیح داد که برای به تصویر کشیدن صحنهی اوج داستان کار سختی داشته. او مجبور بوده تمام دشواریهایی که جولیت از سر گذرانده را تصور کند و خودش را جای کسی بگذارد که تا به حال آسمان را و حتی سنگها و شنهای سطح زمین را از نزدیک ندیده است؛ کسی که تمام عمرش دربارهی عواقب رفتن به دنیای بیرون از سیلو به او دروغ گفته بودند. فرگوسن برای اینکه این حس را القاء کند به ویدیویی اشاره کرد که در اینستاگرام دیده. در این ویدیو یک شامپانزه نشان داده میشود که تمام عمر خود را برای تحقیقات در قفس بوده اما بعدا در فضای باز رها شده است. فرگوسن توضیح میدهد که این شامپانزه از شادی و کنجکاوی در پوست خود نمیگنجیده و این همان احساسی است که جولیت هنگام خروج از سیلو در پایان فصل اول سریال داشته است!
جدا از شوخیها، طبق گفتهی فرگوسن، دانستن اینکه این جهان چقدر برای جولیت ناشناخته است، پایانبندی فصل اول را نه رهاییبخش، که حتی غمانگیز میکند؛ زیرا این لحظهای ترسناک برای اوست که تنهایی در جهانی ایستاده که هیچ شناختی از آن ندارد، هیچ نمیداند حالا باید چه کار کند، چطور در این ویرانشهر که تا کیلومترها پرنده هم در آن پر نمیزند دوام بیاورد. به قول خود فرگوسن، این بهترین پایانبندی است که بیننده را با پرسشهای متعدد و تعلیق باقی میگذارد تا بخواهد فصل دوم را ببیند.
گراهام یوست، خالق سریال، در مصاحبه با Collider توضیح داد که آنها قصد داشتند با پایان فصل اول «سیلو» با مخاطبان اتمام حجت کنند؛ یعنی اگر ما یک سریال خوب تحویلتان دادیم، میتوانیم بهترش را هم انجام بدهیم و به بینندگان بگوییم که چه اتفاقی میافتد و نمیخواهیم داستان را مدام کش بدهیم. با توجه به اینکه فصل اول «سیلو» یک موفقیت کامل بود، معاملهی یوست با مخاطبان هم جواب داد و فصل دوم سریال ساخته شد. با پایانبندی که حسابی تعلیق و هیجان را بالا نگه میدارد، امکان ندارد که پس از دیدن فصل اول «سیلو» نخواهید سری به فصل دوم سریال بزنید.
منبع: Screenrant
source