جان اشتاینبک یکی از بزرگترین نویسندگان آمریکایی است. رمانهای مهم او مانند «خوشههای خشم» (The Grapes of Wrath)، «شرق بهشت» (East of Eden) و البته «موشها و آدمها» (Of Mice and Men) بر حقایق زندگی آمریکایی نور میتابانند و بهعنوان برخی از برجستهترین آثار کلاسیک شناخته میشوند. کتاب «موشها و آدمها» یکی از شاهکارها و محبوبترین کتابهای جان اشتاینبک، در سال ۱۹۹۲ برای یک فیلم سینمایی با بازی جان مالکوویچ و گری سینایس (که کارگردانی آن را هم برعهده داشت) اقتباس شد. اما فیلم «موشها و آدمها» چند تفاوت قابل توجه با کتاب اشتاینبک دارد.
داستان «موشها و آدمها» دو کارگر مهاجر را دنبال میکند؛ جورج میلون (سینایس) باهوش اما بیسواد و لنی اسمال (مالکوویچ) موجودی با ذهن یک کودک، کمهوش اما پرزور. این دو آرزو دارند یک قطعه زمین برای خود بخرند و آزادانه در آن زندگی کنند. با همین تصور و هدف راهی کار در مزارع و جمع کردن پول میشوند.
هنگامی که آنها شروع به کار در مزرعه کرلی (کیسی شیماشکو) میکنند، فاجعه پشت فاجعه رخ میدهد و منجر به یک پایان بسیار غمانگیز میشود که اشارهای مستقیم به چالشهای رسیدن به رویای آمریکایی دارد. مانند تمام اقتباسهای سینمایی، تفاوت کتاب «موشها و آدمها» با فیلم بسیار زیاد است و کارگردان گری سینایس تغییرات کلیدی در شخصیتهای محبوب رمان جان اشتاینبک ایجاد کرده است که در ادامه به ۱۰ نمونه از آنها را اشاره کردیم.
۱. قد و هیکل لنی در فیلم «موشها و آدمها» با کتاب تفاوت دارد
یکی از بزرگترین تفاوتهای فیلم «موشها و آدمها» با کتاب در قد و هیکل بزرگ لنی است که مالکوویچ نقشش را بازی میکند. در رمان اصلی اشتاینبک، به اندازه لنی بیشتر پرداخته شده است. بارها و بارها، توجه خوانندگان به این واقعیت جلب میشود که لنی بهطور قابلتوجهی بزرگتر از بقیه مردان مزرعه است و همین اندازه و جثهی متفاوتش دلیل تنهایی و انزوای همیشگی اوست. اما در فیلم، لنی تقریبا به اندازه تمام افراد دیگر به تصویر کشیده میشود. بنابراین فیلم باید بیشتر به اجرای مالکوویچ متکی باشد تا حس لنی را از انزوای زندگی در مزرعه و افرادی که او را احاطه کردهاند منتقل کند.
۲. تفاوت شخصیت لنی در فیلم «موشها و آدمها» با کتاب قابل توجه است
سینایس تغییرات قابلتوجهی در شخصیت لنیِ فیلم «موشها و آدمها» ایجاد کرد. در کتاب، بارها معلوم میشود که لنی علاوه بر نوعی ناتوانی ذهنی، از نوعی بیماری روانی رنج میبرد که بر درک او از جهان تاثیر میگذارد. اقتباس سینمایی این رمانِ کلاسیکِ دستکمگرفتهشده، این توهمات را حذف و در عوض بر ناتوانی ذهنی لنی تمرکز میکند. باز هم مقدار زیادی از این ویژگی به اجرای مالکوویچ بستگی دارد و او موفق میشود انسانیت بنیادی لنی را برجسته کند و به بینندگان اجازه دهد با او همدردی و تا حدودی او را درک کنند.
۳. شخصیت همسر کرلی نسبت به آنچه در کتاب نوشته شده همدلانهتر است
شخصیت همسر کرلی یکی دیگر از تفاوتهای فیلم و کتاب «موشها و آدمها» است. در رمان، همسر کرلی بهعنوان یک شخصیت فریبنده و کمی بدجنس به تصویر کشیده میشود که علاوه بر بازی با احساسات لنی، تهدید میکند که کروکس (جو مورتون) را به دار خواهد آویخت. فیلم تلاش میکند تا او را به یک شخصیت همدلانهتر از آنچه در رمان ظاهر میشود، تبدیل کند. او به اندازه رمان لباس فریبنده نمیپوشد، اغلب بیشتر از اینکه عصبانی باشد، خسته به نظر میرسد و در نتیجه وقتی کشته میشود، بیشتر قربانی است تا طبق رمان مستحق مرگ باشد.
۴. در فیلم «موشها و آدمها» برخلاف کتاب، جرج بدون هیچ تردیدی به لنی شلیک میکند
لنی که با شخصیت نیک از سریال «بیشرم» (Shameles) مقایسه شده است، یک کاراکتر کاملا تراژیک است و مرگ دلخراش او یکی از تفاوتهای بزرگ فیلم با کتاب «موشها و آدمها» است. کشته شدن لنی بهدست جرج یکی از دلخراشترین و تاثیرگذارترین لحظات داستان است. در رمان، جرج داستانی برای لنی تعریف میکند و واضح است که در حین انجام این کار بسیار رنج میبرد. از سوی دیگر در فیلم با تقریبا هیچ تردیدی به لنی شلیک میکند و نسبت به کتاب چندان دلسوز به نظر نمیرسد و اعتمادبهنفس بیشتری در کشتن لنی از خود نشان میدهد.
۵. اتفاقات بعد از شلیک جرج به لنی در فیلم متفاوت است
در فیلم و کتاب «موشها و آدمها»، نه تنها مرگ لنی کمی متفاوت بود، بلکه پیامدهای آن نیز فرقهایی داشت. در رمان پس از اینکه جرج به لنی شلیک میکند، با چند شخصیت دیگر صحبت میکند که این مکالمات در واقع کمکی است برای غلبه بر پیامدهای عمل وحشتناکی که انجام داده است.
مثلا یکی از شخصیتها با گفتن اینکه او مجبور بود این کار را انجام دهد، به او دلداری میدهد. با این حال، در فیلم او بعد از کشتن لنی بدون هیچ همصحبتی به تنهایی سوار قطار میشود. این به کل ادامه فیلم حسی سیاهتر از رمان میدهد، زیرا از آن پس تنها مخاطبان باقی میمانند و تنهایی جرج با افکارش.
۶. یک گفتوگوی بسیار مهم در کتاب «موشها و آدمها» از فیلم حذف شد
در فیلم «موشها و آدمها» یک گفتوگوی بسیار مهم به خاطر محدودیت زمان حذف شد. در یک بخش کلیدی در رمان، چند شخصیت از جمله همسر کرلی در انبار جمع میشوند تا در مورد تمام کارهایی که میخواهند در زندگی انجام دهند، رویاهای مختلفشان، سرنوشتی که برایشان از پیش تعیین شده و راههایی که میتوانند ناامیدی سیاه جان گرفته از رکود بزرگ را پشت سر بگذارند صحبت کنند. فیلم این صحنه را کاملا حذف میکند در نتیجه نمیتوانیم ببینیم که این شخصیتهای مختلف با وجود اینکه همگی از جامعههای اطرافشان طرد شدهاند، چگونه قادرند کنار هم قرار بگیرند.
۷. فضای داستان «موشها و آدمها» در فیلم بسیار ایدهآل به تصویر کشیده شده است
یکی از بزرگترین تفاوتهای فیلم «موشها و آدمها» با کتاب تغییرات واضح در فضایی است که داستان در آن اتفاق میافتد. مانند بسیاری از رمانهای اشتاینبک، «موشها و آدمها» هم داستانی بیرحمانه رئالیستی را درباره زندگی روزمره نسبتا خشن و نه چندان رمانتیک در یک مزرعه در دوران رکود بزرگ، یکی از سیاهترین دورهها در تاریخ ایالات متحده نشان میدهد.
از سوی دیگر، در فیلم بینندگان نسخه نسبتا ایدهآلی از زندگی روستایی در مزرعه را میبینند. این احساس کمی بیشتر از هر چیز دیگری نوستالژیک است، یک احساس نسبتا عجیب چون چنین فضایی در رمانی نوشته اشتاینبک کمی عجیب به نظر میرسد.
۸. دو شخصیت کارلسون و کروکس در فیلم نقش متفاوتی دارند
تفاوت دیگری که گری سینایس در فیلم «موشها و آدمها» با کتاب بوجود آورد، نقش دو شخصیت فرعی کارلسون و کروکس بود. در رمان، کارلسون نقش نسبتا کمی در جریان وقایع دارد، در حالی که فیلم نقش او را گسترش میدهد و وظایف بیشتری به او محول میکند. از سوی دیگر، در کتاب اشتاینبک، کروکس بخشی از چندین رویداد کلیدی است، در حالی که در فیلم نقش به مراتب کمتری به او داده میشود. البته این تغییرات منطقی است، زیرا اغلب هنگام ترجمه رمان به فیلم، برخی از شخصیتها نیاز به جابهجایی دارند.
۹. جزییات صحنه کشتن تولهسگ توسط لنی در فیلم به خوبی نشان داده نمیشود
یکی دیگر از وقایع وحشتناکی که در کتاب اتفاق میافتد، زمانی است که لنی بهطور تصادفی تولهای که به او داده شده است را میکشد و رفتار او با حیوان پس از مرگ تراژیکش یکی دیگر از تفاوتهای فیلم و کتاب «موشها و آدمها» است. در رمان میخوانیم که لنی لحظهای احساس پشیمانی میکند و میگرید در حالی که توله روی زمین در مقابل او افتاده است.
این در حالی است که در فیلم او تنها در حالی که توله مرده را در آغوش دارد، مضطرب به این طرف و آن طرف میرود و هیچ نشانهای از اشک یا غم در صورتش دیده نمیشود. به هر حال، شکی نیست که این یکی از صحنههای غمانگیز و دلخراش داستان «موشها و آدمها» و تاکیدی بر سیاهی و تلخی رمان است.
۱۰. روند روایت داستان در فیلم «موشها و آدمها» نسبت به کتاب متفاوت است
بزرگترین تفاوت فیلم «موشها و آدمها» و کتاب جان اشتاینبک قالب و زمانی است که داستان در آن روایت میشود. در رمان، داستان از وسط ماجرای جرج و لنی آغاز میشود. یعنی خواننده بدون هیچ حرف اضافهای مستقیم وارد جریان اصلی ماجرا میشود. در عوض، فیلم رویکردی متفاوت در روایت داستان دارد. در فیلم ابتدا بینندگان جرج را میبینند که سوار قطار است و بعد بقیه داستان از طریق فلشبکها روایت میشود.
منبع: screenrant
source