زک اسنایدر این بار سبک خاص کارگردانی خود را به دنیای انیمیشن آورده است. انیمیشن «گرگ و میش الهگان» (Twilight of the Gods) یک سریال هشت قسمتی درباره‌ی عشق و انتقام است و همانطور که اسنایدر می‌پسندد، پر از کشت و کشتار و اسلوموشن. این انیمیشن داستان سیگرید و لیف را روایت می‌کند؛ عشاقی که از جهان‌های متفاوتی می‌آیند؛ اما داستان آن‌ها در بستر اساطیر نورس و تواریخ اسکاندیناوی اتفاق می‌افتد، با کاراکترهایی مثل ثور و لوکی، و ماجراهایی به سبک اساطیر که از مدت‌ها پیش، حتی قبل از دوران کرونا در دست ساخت بوده و بالاخره روی نتفلیکس منتشر شده است. البته داستان این انیمیشن، بیش از آنکه اقتباسی دقیق از اساطیر نورس باشد، الهام‌گرفته از آن است و در این میان، نشانه‌هایی هرچند محدود از تاریخ واقعی هم در میانه‌ی ماجراجویی‌های قهرمانان «گرگ و میش الهگان» پیدا می‌شود.

همانطور که در تریلر گرگ و میش الهگان هم نشان داده شد، انیمیشن داستان خود را با شاه لیف آغاز می‌کند که در میانه‌ی یک میدان نبرد برفی برای بقای خود می‌جنگد؛ اما ناگهان زنی مبارز، یعنی همان سیگرید، از راه می‌رسد و نجاتش می‌دهد و جنگ به نفع آن‌ها تمام می‌شود. در همین لحظه یک والکیری از آسمان می‌آید و جنگجوهای مرده را به والهالا می‌برد؛ اما پیش از آن کاری می‌کند که عشق سیگرید را به دل لیف می‌اندازد؛ والکیری به سیگرید تعظیم می‌کند که خبر از سرنوشت مهم این زن جنگجو دارد. سیگرید نیمه‌انسان و از سمت پدرش نیمه‌غول است و لیف یک شاه فانی که پس از اینکه آتش عشق بینشان افروخته شد قرار می‌گذارند با هم ازدواج کنند. اما ازدواج آن‌ها (یک فانی و یک نیمه‌غول) خشم ثور را برمی‌انگیزاند و ثور یک حمام خون از این مجلس عروسی به پا می‌کند. این رویداد تراژیک باعث مرگ تمام خانواده‌ی سیگرید می‌شود و این زن جنگجو قسم می‌خورد که انتقام خانواده‌اش را بگیرد. برادر ثور، لوکی، پیش‌قدم می‌شود که به سیگرید در این راه کمک کند و در نتیجه، نبردی با حضور دو گروه از خدایان نورس، وانیر (Vanir) و آسیر (Aesir) و حتی انسان‌ها درمی‌گیرد.

زک اسنایدر درباره‌ی چگونگی ساخت این انیمیشن گفته که از گذشته علاقه‌ی زیادی به اساطیر نورس داشته و می‌خواسته در یک پروژه، حالا انیمیشن یا لایواکشن، روی داستان‌هایی مبتنی بر این اساطیر کار کند. وقتی هم که نتفلیکس برای پروژه‌ای سراغش آمد، او پیشنهاد یک سریال انیمیشنی با مرکزیت اساطیر نورس را به او داد و آن‌ها ایده‌ی اسنایدر را پذیرفتند. «گرگ و میش الهگان» مجموعه‌ای است که نتفلیکس آن را تفسیری جسورانه و تماشایی از اساطیر نورس باستان از زندگی» توصیف می‌کند. به عنوان یکی از بهترین انیمیشن‌های سریالی بزرگسالان، «گرگ و میش الهگان» روحی ماجراجویانه دارد و عشق، غم، انتقام و مرگ و میر همه را دربرمی‌گیرد. این انیمیشن از تقریبا چهار سال پیش در دست کار بوده که اسنایدر در این بین یک فیلم دیگر، یعنی «ماه سرکش» (Rebel Moon) هم ساخت که به قول خودش چون همزمان روی «گرگ و میش الهگان» هم کار می‌کرده، موجب شده «ماه سرکش» تأثیرات زیادی از اساطیر نورس بگیرد. اما اینکه استایل انیمیشن خاصی (که نه شبیه دیزنی است، نه پیکسار و نه انیمه) برای «گرگ و میش الهگان» اتخاذ شده، به داستان اسطوره‌ای و افسانه‌ای آن هم رنگ جدی‌تری می‌دهد. مثل بسیاری از مجموعه‌ها و فیلم‌هایی که از اساطیر نورس اقتباس شده‌اند، سریال زک اسنایدر هم شخصیت‌های نام‌آشنایی مثل ثور و لوکی را به داستان خود آورده است؛ اما رویکرد کاملا تازه‌ای به این اساطیر و تواریخ دارد و نمی‌توان گفت دقیقا براساس متون اصلی پیش می‌رود. اسنایدر بیشتر از آنکه داستانی از نورس روایت کند، داستان خودش را در پس‌زمینه‌ی این افسانه‌ها قرار داده و با همان زبان روایی و بصری خاص خودش از الهگان و مبارزات آن‌ها می‌گوید؛ اما اشارات زیادی به جهان اسطوره‌ای اسکاندیناوی وجود دارد؛ از کسانی مثل اودین و هل بگیر، تا سرزمین‌هایی مثل یوتونهایم و قبیله‌ی ولسونگ و قلمروی میدگارد و بسیاری دیگر.

کاراکتر سیگرید ریشه در تواریخ و اساطیر دارد

سیگرید در انیمیشن گرگ و میش الهگان

زک اسنایدر در مصاحبه‌ای با CNET گفته بود که می‌خواسته کاراکتری را در مرکزیت داستان خود قرار دهد که علاوه بر وجه افسانه‌ای، وجه انسانی هم داشته باشد و بتواند اسطوره‌های پیچیده و جذاب نورس را از طریق او روایت کند. برای همین، سیگرید شخصیتی نیست که دقیقا بتوانید در متون پیدایش کنید. او از اساطیر اسکاندیناوی الهام گرفته شده، اما منشأ دقیق کاراکتر سیگرید همچنان یک راز باقی مانده است. مشهورترین شخصیت از اساطیر و تواریخ اسکاندیناوی، سیگرید مغرور، یک ملکه‌ی اسکاندیناویایی است که به دلیل ارتباط با شخصیت‌های تاریخی مانند اولاف تریگواسون، پادشاه نروژ و سوئین فورکبیرد دانمارکی شناخته می‌شود. در بسیاری از حماسه‌های نورس سیگرید در ابتدا به عنوان همسر اریک پیروز سوئد و سوئین فورکبیرد می‌آید. داستان او در اشعار و حماسه‌های قرون وسطایی، از قرن ۱۲ تا ۱۴ وجود دارد و تنها ارتباط ضعیفی به خدایان پیدا می‌کند. اما نمی‌توانید بگویید که کاراکتر سیگرید دقیقا بازتابی از همین ملکه‌ی اسکاندیناویایی است؛ بلکه به نظر می‌رسد او شخصیتی را نشان می‌دهد که متشکل از چند ملکه در تاریخ است؛ البته یک شباهت عمده بین این دو سیگرید وجود دارد؛ در یکی از حماسه‌های قرن دوازدهم میلادی، داستانی از چگونگی جدایی اریک پیروز از سیگرید آورده شده که به خاطر خلق و خوی سیگرید بوده و در پایان فصل اول انیمیشن «گرگ و میش الهگان» هم می‌توانید اتفاق مشابهی را بین سیگرید و لیف ببینید.

در انیمیشن «گرگ و میش الهگان» داستان سیگرید و تلاش او برای انتقام از الهگان هم جنبه‌های انسانی دارد و هم افسانه‌ای که نشان می‌دهد اسنایدر به تناسب داستانش یک کاراکتر تازه ساخته است. اسنایدر دراین‌باره توضیح داده: «من فکر می‌کنم خط اصلی داستان به نوعی سفر سیگرید است که در بطن خود یک داستان کاملا انسانی روایت می‌کند که فکر می‌کنم هر کسی می‌تواند با آن ارتباط بگیرد؛ از عصبانیت او [سیگرید]، تا قلب شکسته‌ی او، همه‌ی این‌ها احساساتی هستند که سیگرید تجربه می‌کند و برای هر کسی ملموس است.»

یک نکته‌ی دیگر درباره‌ی سیگرید، نیمه‌غول بودن اوست. این غول البته می‌تواند معانی مختلفی داشته باشد و همیشه به معنی یک نژاد عظیم‌الجثه نیست. در اصطلاحات نورس واژه‌ی «یوتون» (Jötun) واژه‌ای است که به همین نوع غول اشاره می‌کند و البته می‌تواند به انواع موجودات عجیب و غریب و شگفت انگیز ماورای طبیعی هم اشاره داشته باشد که بین دنیای واقعی و قلمروی آن‌ها وجود دارند. در «گرگ و میش الهگان» این غول‌ها نژادی بودند که ایزدان را به چالش کشیدند و به جز سیگرید چندین جای دیگر سریال وجود دارند. «اوپن هند» (Open Hand) یک قبیله از غول‌ها بود که رهبری‌اش را شاه گلامار در «یوتونهایم» (Jötunheim) بر عهده داشت. اگر بخواهیم جغرافیای ممالک تحت حکومت اوپن هند را در نظر بگیریم می‌توان گفت جایی در شمال غربی، در قسمتی جدا شده از اقیانوس که در اساطیر نورس یک مکان خاص روی یکی از ریشه‌های «ایگدراسیل» (Yggdrasil) یا همان «درخت جهان» است.

قلمروی «میدگارد» (Midgard)، جایی که زمین و انسان‌ها در آن زندگی می‌کنند، درست در وسط درخت بزرگ جهان، بالای هل اما در زیر آسگارد قرار دارد. سرزمین‌های بیرونی، که بیشتر با نام «یوتونهایمر» (Jötunheimr) شناخته می‌شود، در کنار میدگارد اما جدا از آن به تصویر کشیده شده است. اگرچه این سرزمین روی نقشه وجود دارد، سفر به آنجا بدون قدرت جادویی یا یکی از ساکنان که بتواند به عنوان راهنما مسیر رسیدن به آن را نشان دهد، غیرممکن است. در اساطیر اسکاندیناوی، این یوتون‌هایم، که تحت عنوان «اوت‌گارد» (Útgarðr) هم شناخته می‌شود، یکی از نه بخش جهان در کیهان‌شناسی نورس سرزمین یوتون‌ها یا همان غول‌های یخی و سنگی است که با کوهستان و جنگل از میدگارد، سرزمین انسان‌ها جدا شده و از طریق رود ایوینگ هم از آسگارد جدا متمایز می‌شود.

در انیمیشن «گرگ و میش الهگان» سیگرید از یوتونهایمر به عنوان خانه‌ی خودش و مردمانش یاد می‌کند که معمولا هیچ خارجی به آن وارد نمی‌شود. دقیقا به همین خاطر که هیچکس نمی‌تواند بدون جادو یا راهنما مسیرش را پیدا کند. شاه لیف و همراهانش هم فقط با کمک سیگرید است که می‌توانند از رودخانه‌ها و جنگل‌های مسحورکننده‌ای که سرزمین یوتونهایمر را از میدگارد جدا می‌کنند بگذرند. این سرزمین‌های برفی با سرمای شدید خود محیط عالی برای غول‌ها و ایزدان باستانی هستند. سفر بین این قلمروها در عین هیجان‌انگیز بودن، می‌تواند به شدت خطرناک باشد که البته بستری می‌سازد برای تمام صحنه‌های اکشن جذاب «گرگ و میش الهگان» که از افسانه‌ها و داستان‌هایی بسیار قدیمی الهام می‌گیرند. در این انیمیشن هم مسئله‌ی غول‌ها به کاتالیزوری برای بالا گرفتن هیجان داستان تبدیل می‌شود؛ زیرا ثور از ازدواج بین سیگرید و لیف خشمگین شده است.

ثور آنطور که «گرگ و میش الهگان» نشان می‌دهد خشن نبود

ثور

در حماسه‌های نورس داستانی داریم که در آن ثور به یک مراسم عروسی می‌رود. در انیمیشن «گرگ و میش الهگان» هم عروسی سیگرید و لیف را داریم که ثور یک‌دفعه خودش را به آن دعوت می‌کند؛ اما رفتاری که ثور در عروسی این دو انجام می‌دهد، با آنچه در اسطوره‌ها آمده تفاوت زیادی دارد. سرود «ثریمسکودا» (Thrymskvida) داستانی درباره‌ی دزدیده شدن چکش معروف ثور، میولنیر (Mjölnir) به دست ثریم (Thyrm) روایت می‌کند. ثور و لوکی به سرزمین غول‌ها می‌روند تا راهی برای بازگرداندن این چکش بیابند. آن‌ها نقشه‌ای کشیدند؛ اینکه بر سر ثور لباس عروسی بپوشانند که تا زانوهایش برسد و نگین‌های بزرگی بر سینه‌اش قرار دهند و یک کلاه زیبا هم بر سر ثور. مشخصا ثور خیلی از این پیشنهاد لوکی خوشش نمیاد و اعتراض کرد که اگر لباس عروس بپوشد، سایر الهگان مردانگی او را زیر سوال می‌برند. لوکی اما به نقشه‌ی خود اعتماد داشت و ثور را با این استدلال ساکت کرد: «ساکت باش ثور، اینگونه صحبت مکن. غول‌ها در ازگارث ساکن خواهند شد، اگر چکش به تو بازگردانده نشود.» بنابراین، ثور با اکراه پذیرفت که لباس عروس به تن کند و لوکی هم به عنوان خدمتکار او ظاهر شد و در کنار ثور بود تا او این حیله‌اش را پیاده کند. وقتی که ثریم چکش ثور را بیرون کشید و ثور آن را در دست ثریم دید، بی‌معطلی ثریم را کشت و چکش‌اش را پس گرفت.

کاراکتر لیف با الهام از یک شخصیت واقعی ساخته شده است

معشوق سیگرید در «گرگ و میش الهگان» لیف است که کاراکتر او هم احتمالا از افسانه‌ها و تواریخ الهام می‌گیرد. نزدیک‌ترین چیزی که می‌توانیم شبیه لیف در تواریخ پیدا کنیم به تاریخچه ولسونگ (Völsung) برمی‌گردد که در چندین شعر قرون وسطایی نامش ثبت شده است. قبیله‌ی ولسونگ خانواده‌ی قدرتمندی بودند که از تبار اودین می‌آمدند و حتی مجموعه‌ای از اشعار قرون وسطایی خود را دارند که تحت نام «حماسه ولسونگا» (Völsunga Saga) شناخته می‌شود. زیگموند، یکی از نوادگان معروف ولسونگ، یک ورم (wyrm) ​​غول‌پیکر را کشت که این رویداد در شعر حماسی معروف «بیوولف» (Beowulf) ذکر شده است. در حماسه‌ی قدیمی‌تر می‌خوانیم که پادشاه ریر هونالند و ملکه‌اش برای بچه‌دارشدن تلاش می‌کنند؛ اما تلاشی بی‌حاصل که موجب می‌شود دست به دعا بردارند. ایزدان سرانجام دعاهای آن‌ها را شنیدند و به آن‌ها اجازه دادند تا با ابزارهای ماورای طبیعی بقای نسل خانواده‌ی خود را تضمین کنند. این یادآور درگیری بین لیف و پدرش است در انیمیشن «گرگ و میش الهگان» که در آنجا پیرمرد دراین‌باره اظهار نگرانی می‌کند که سیگرید و لیف با وجود اینکه دو نفر چندین سال با هم بوده‌اند، فرزندی ندارند و این خشم خدایان را در پی خواهد داشت.

لوکی و ثور همیشه در اساطیر نورس رقیب هم نبوده‌اند

لوکی

در انیمیشن «گرگ و میش الهگان» رابطه‌ی بین لوکی و ثور، به شکلی نشان داده شده که انگار آن‌ها تمام مدت دشمنانی به خون هم تشنه بوده‌اند. اما ارتباط پیچیده‌ی آن‌ها در اساطیر نورس تنها به دشمنی و نزاع خلاصه نمی‌شود؛ بلکه در این افسانه‌ها می‌توانید زمان‌هایی را ببینید که لوکی و ثور حتی با هم همکاری می‌کنند؛ مثل موردی که همین بالاتر مثال زدیم. البته نمی‌خواهیم بگوییم که آن‌ها هیچوقت با هم مشکل نداشته‌اند. در سرتاسر حماسه‌های نورس داستان‌هایی وجود دارد که در آن لوکی و ثور با هم در تضاد قرار گرفته‌اند. این تضاد به ویژه از وقتی تشدید می‌شود که به خاطر فریب‌های لوکی، برادر ناتنی ثور، بالدر (Baldr) می‌میرد.

«گرگ و میش الهگان» لوکی و ثور را برادرانی معرفی می‌کند که با هم دیگر سر نزاع و رقابت دارند؛ این بازنمایی آنقدرها درست نیست. شاید اگر آشنایی شما با اساطیر نورس به بازنمایی ثور و لوکی در دنیای سینمایی مارول خلاصه شود، فکر کنید که لوکی و ثور برادرهای ناتنی هستند؛ اما این قضیه هم درست نیست. لوکی و اودین برادران خونی بودند، نه اینکه از یک مادر زاده شده‌اند؛ یعنی طی یک مراسم قسم برادری خود را با خون کشیدن رسمیت بخشیدند. البته هیچ توضیح دیگری درباره‌ی این مراسم در اساطیر نورس وجود ندارد، یا هرچه بوده (به جز آنچه در لوکاسنا (Lokasenna) آمده) همه از بین رفته است. هر چه باشد، این قضیه به ما می‌گوید که لوکی و ثور با هم برادر نیستند، بیشتر شبیه عمو و برادرزاده‌اند.

البته این مسئله باعث نمی‌شود مسیر آن‌ها به هم پیوند نخورد. این دو در اساطیر نورس مدام در کنار هم ظاهر می‌شوند و در سفرها و جنگ‌ها در کنار هم قرار دارند؛ مثلا در گیلفاگینینگ (Gylfaginning) آن‌ها با هم سوار ارابه‌ی ثور می‌شوند تا با اوتگارد-لوکی ملاقات کنند و لوکی به عنوان یاور ثور همراه اوست. البته از آنجا که لوکی ذات فریبکاری دارد، مدام در داستان‌ها می‌خوانیم که او روی ثور و اطرافیانش حقه‌هایی پیاده کرده و بازی‌اشان می‌دهد؛ برای مثال، یک بار لوکی موهای زن ثور، سیف، را کوتاه کرد؛ دلیل دیگری هم نداشت جز اینکه می‌خواست شیطنت‌بازی دربیاورد. موهای سیف از طلا ساخته شده بود؛ برای همین وقتی ثور متوجه شد لوکی چه کار کرده، حاضر بود همه‌ی استخوان‌های بدن او را بشکند؛ اما لوکی حقه‌ای زده و خودش را از مهلکه نجات داد. او در عوض یک سربند طلایی به سیف تقدیم کرد.

«گرگ و میش الهگان» نگاه تازه‌ای به والهالا دارد

در همان اوایل انیمیشن و در نبردی که سیگرید به کمک لیف می‌آید، والکیری‌ها، جنگجویانی که در خدمت اودین هستند (اسم والکیری اساسا به معنی برگزیننده‌ی کشتگان است که جنگ آن‌ها را به وجد می‌آورد)، به میدان نبرد می‌آیند و آن دسته از مبارزانی را که در میدان نبرده با شجاعت و دلاوری کشته شده‌اند، با خود به والهالا می‌برند. اما «گرگ و میش الهگان» به جای اینکه این داستان را غرورآمیز و رویایی جلوه دهد، از یک زاویه‌ی تازه به والهالا نگاه می‌کند. این جنگجویان دیگر در خدمت اودین هستند؛ یعنی با اینکه کسی که به والهالا وارد می‌شود دیگر عمر جاودان به دست می‌آورد و از خوردنی و آشامیدنی همه در اختیارش هستند، اما این جنگجو با ورود به والهالا دیگر برده‌ی واقعی اودین و دیگر الهگان است که باید در هر جنگی که این ایزدان اراده می‌کنند بجنگد. اگر از این منظر تازه به قضیه نگاه کنید می‌بینید که شما نمی‌توانید بمیرید، یا اگر بمیرید، فقط به صفر برمی‌گردید؛ یعنی در اصل یک زامبی هستید که به جای دستمزد بهتان خوردنی و آشامیدنی می‌دهند. در مقابل، هل (Hel)، که کوچکترین فرزند لوکی و فرمانروای هل‌هایم (سرزمین مردگان در اساطیر نورس) است، پیشنهادی به سیگرید می‌دهد که از آنچه اودین وعده‌اش را داده، منطقی‌تر به نظر می‌رسد؛ پیشنهادی که در آن حداقل دیگر خبری از بردگی ابدی نیست.

نمادگرایی مذهبی در انیمیشن «گرگ و میش الهگان» غیرمنتظره است

گرگ و میش الهگان

در اواخر انیمیشن، اودین و سید-کونا ساحره، ملاقات می‌کنند. با بالا گرفتن نبرد، اودین به ساحره می‌گوید که او اولین جنگ را بین آسیر و وانیر به راه انداخت تا سعی کند سرنوشت خودش را ببیند. فکر عاقبت خود لحظه‌ای از ذهن اودین نمی‌رفت و همین افکار بود که او را به ازدواج با فریا سوق داد؛ اما این کار بی‌حاصل بود. اودین در عوض از ساحره می‌خواهد که سرنوشت او را نشانش دهد؛ این کار البته برایش بدون هزینه نخواهد بود. وقتی اودین بالاخره نگاهی به آینده می‌اندازد، تصاویری از مرگ ثور را می‌بیند. در میان رویدادهای آینده، او می‌بیند که از آسگارد سقوط می‌کند و الهگان نورس همه از آسگارد اخراج شده‌اند. اما تصویر دیدار اودین با عیسی مسیح بر روی صلیب شاید یکی از تکان‌دهنده‌ترین تصاویری باشد که اودین در این پیشگویی می‌بیند. این احتمالا به معنای آمدن مسیحیت است که در زمان نگارش حماسه‌های نورس، آوازه‌اش یا مبلغانش به اسکاندیناوی و ایسلند رسیده بودند. بسیاری از افرادی که حماسه‌های نورس را نوشته‌اند آدم‌های شناخته‌شده‌ای نیستند؛ اما یکی از برجسته‌ترین ادبا و داستان‌سرایان نورس که در قرن‌های ۱۲ و ۱۳ پس از میلاد زندگی می‌کرده اسنوری استورلوسون بوده و با اینکه شکی نداریم که از وجود و گسترش مسیحیت اطلاع داشته، نمی‌توانید هیچ ردی یا اشاره‌ای از مسیحیت در آثارش پیدا کنید.

عناصر نمادگرایانه را در فیلم‌های زک اسنایدر دیده‌ایم و اینجا هم تا حدودی وجود دارند. اسنایدر در گفتگو با «کولایدر» درباره‌ی استفاده از نمادگرایی مسیحی در انیمیشن «گرگ و میش الهگان» توضیح داده: «به نظرم ایده‌ی جالبی بود که اودین بنشیند و به این فکر کند که چه بلایی سرم آمده است، پس من چه می‌شوم. به خاطر اینکه از وقتی مسیحیت به اسکاندیناوی می‌آید، این الهگان دیگر کمرنگ می‌شوند. به نظرم جالب بود که این مسئله [ورود مسیحیت] را از زاویه دید اودین بررسی کنیم و در کل، نمادگرایی و تصویر عیسی مصلوب شباهت‌های زیادی با اساطیر نورس دارد. اودین روی «درخت جهان» را در نظر بگیرید. این‌ها همه [داستان‌های] باستانی هستند! یعنی از این دست نمادگرایی‌ها تنها منحصر به یک مذهب یا اسطوره نمی‌شود، بلکه کیفیتی جهانی دارند که به کیستی و چیستی خودمان بازمی‌گردند. به نظرم پیام من در استفاده از این قبیل نمادگرایی در پاسخ به همین چیستی و چرایی‌هاست که هر کدام از ما خودش به آن پی می‌برد. اما اینکه چرا در همه‌ی آثار از این نمادگرایی استفاده می‌کنم؟ راستش را بخواهید خودم هم درست نمی‌دانم.»

منبع: Movieweb

source

توسط chehrenet.ir