سریال «بانوی دریاچه» (Lady in the Lake)، که به تازگی از پلتفرم اپل‌تی‌وی پخش شده، اقتباسی است از کتاب لورا لیپمن که سال ۲۰۱۹ میلادی تحت همین عنوان منتشر شده بود. این سریال اما تغییرات زیادی نسبت به کتاب در ماجرای اصلی ایجاد کرده که اغلب آن‌ها به نفع داستان بوده است. سریال «بانوی دریاچه» اولین تجربه‌ی بازیگری ناتالی پورتمن در یک سریال تلویزیونی به حساب می‌آید که این بازیگر را در مقام شخصیت اصلی داستان قرار می‌دهد. این سریال، یک درام جنایی به حساب می‌آید که دو قتل مهم در مرکزیت داستان آن قرار می‌گیرند. داستان، مدی شوارتز (ناتالی پورتمن) را در مقام شخصیت اصلی قرار می‌دهد، یک زن خانه‌دار که تصمیم می‌گیرد ازدواج ناموفق خود را پشت سر گذاشته و طلاق بگیرد تا بتواند دنبال رویاهاش برود؛ مدی همیشه در آرزوی آن بوده که روزی ژورنالیست شود. به جز مدی، سریال «بانوی دریاچه» به داستان کلیو جانسون (موزس اینگرم) هم می‌پردازد؛ یک زن سیاهپوست که همزمان سه شغل متفاوت دارد و برای پیشبرد برنامه‌های اجتماعی و سیاسی جامعه‌ی سیاهپوستان بالتیمور تلاش می‌کند.

اولین قتل مربوط به تسی دورست (بیانکا بل) یازده ساله است که از مراسم رژه‌ی روز شکرگزاری غیبش می‌زند. مدی که غرایز ژورنالیستی‌اش بر او غلبه کرده، شانس آورده و می‌تواند جسد تسی را پیدا کند؛ آن هم در حالتی که در هم‌پیچیده و منجمد شده و کنار دریاچه‌ی شهر افتاده است. دومین تراژدی داستان سریال «بانوی دریاچه» قتل کلیو جانسون است. کتاب لیپمن از دو پرونده‌ی واقعی ولی غیرمرتبط با یکدیگر که در سال ۱۹۶۹ در بالتیمور اتفاق افتادند، الهام گرفته شده است. یکی از این پرونده‌ها مربوط به دختر ۱۱ ساله‌ی یهودی به نام استر لوبوویتز است که پوشش رسانه‌ای گسترده‌ای دریافت کرد و جسد او چند روز پس از گزارش مفقودی‌اش پیدا شد.

پرونده‌ی دیگر مربوط به زنی سیاه‌پوست به نام شرلی پارکر، ۳۵ ساله که جسد او ماه‌ها پس از ناپدید شدنش در فواره‌ی دریاچه باغ‌وحش بالتیمور پیدا شد؛ حتی ماجرای پیدا شدن او خیلی ربطی به خود قتل این زن پیدا نمی‌کند؛ بلکه فقط به این دلیل بود که کسی به ستون روزنامه‌ی محلی نامه نوشته و انتقاد کرده بود که چرا چراغ‌های فواره خاموش هستند. در رمان، سفر جاه‌طلبانه‌ی مدی برای تبدیل شدن به یک خبرنگار و ساختن زندگی جدیدی که آرزو دارد، از طریق دیدگاه‌های افرادی که با او در تعامل هستند روایت می‌شود؛ از دختر مشتاق صاحب‌خانه‌اش گرفته تا همکاران جنسیت‌زده‌اش در روزنامه. در همین حال، روح کلیو یک روایت همه‌جانبه و شبح‌وار از داستان ارائه می‌دهد. اپیزودهای اول و دوم یک نگاه اجمالی به قتل کلیو می‌اندازند که خود کاراکتر داستان خودش را روایت می‌کند و این معما سپس تا قسمت هفتم این سریال جنایی نوآر ادامه می‌یابد. در طول این هفت اپیزود اما می‌توان به تفاوت‌های زیادی بین کتاب و سریال «بانوی دریاچه» اشاره کرد.

هشدار؛ در ادامه داستان سریال «بانوی دریاچه» لو می‌رود

۳۰. نام برخی از کاراکترهای سریال «بانوی دریاچه» تغییر کرده است

یکی از تفاوت‌هایی که سریال را با کتاب لیپمن متمایز می‌کند،‌ تغییر نام برخی از کاراکترها و همچنین اضافه کردن شخصیت‌های تازه به داستان است؛ برای مثال، تسی دورست در کتاب تسی فاین نام دارد، یا کلیو جانسون در کتاب، کلیو شروود است. حتی تا آخر سریال هم مشخص نمی‌شود چرا نویسندگان «بانوی دریاچه» تصمیم گرفته‌اند نام خانوادگی این کاراکترها را تغییر بدهند، چون دلیل محسوسی برای این کار از نظر داستانی دیده نمی‌شود. اما برای کسانی که کتاب را خوانده‌اند، بی‌شک این تغییر بزرگی خواهد بود؛ زیرا تمام مدت در کتاب با این کاراکترها و نام مشخص آن‌ها سروکار داریم. نکته‌ی جالب دیگر اینکه با اینکه نام شخصیت اصلی داستان، مدی شوارتز، از کتاب تغییر نکرده است، اما مدی مدام اصرار دارد که بقیه او را با نام میانی‌اش، یعنی مورگنسترن صدا بزنند.

۲۹. کلیو جانسون به عنوان کتابدار برای شل گوردون کار می‌کند

وود هریس در نقش شل

در کتاب لیپمن، کلیو به عنوان یک پیشخدمت در کلوب مرد بی‌رحمی به نام شل گوردون مشغول به کار شده؛ در واقع در کتاب، او به عنوان یک مادر جوان مجرد به تصویر کشیده شده است که در کلوبی به نام «فلامینگو» که متعلق به شل گوردون است و در خیابان پنسیلوانیای بالتیمور واقع شده کار می‌کند. با اینکه او مادری مهربان برای دو پسر جوانش است، اما پدر خانواده در زندگی آن‌ها حضور ندارد و پسرانش با پدر و مادر کلیو زندگی می‌کنند، در حالی که خود او با هم‌اتاقی‌اش، لاتیشیا، زندگی می‌کند. کلیو در کتاب به عنوان فردی که تشنه‌ی تجربیات تازه است توصیف شده و با مردانی از کلوب قرار ملاقات می‌گذارد تا درآمد خود را افزایش دهد. البته همزمان، او به‌طور مخفیانه با یک مرد ثروتمند متأهل به نام ازیکیل توماس که برای کرسی سنا خودش را کاندید کرده، رابطه دارد. کلیو به‌طور مرموزی ناپدید شده و این رابطه‌ی مخفی به یکی از جنبه‌های کلیدی داستان تبدیل می‌شود.

اما در سریال تلویزیونی، این شخصیت چندین شغل دارد، از جمله دو شغل که تحت نظر شل هستند. یکی از داستان‌های حاشیه‌ای در «بانوی دریاچه» بازی‌های بخت‌آزمایی‌ای است که شل راه انداخته است، یک سیستم لاتاری تقلبی که شل آن را به عنوان یک روش سرمایه‌گذاری در جامعه‌ی سیاهپوستان بالتیمور معرفی کرده و می‌خواهد از این طریق از اعتماد مردم عادی سوءاستفاده کند. کلیو به یاد می‌آورد که در دوران کودکی‌اش، همین بخت‌آزمایی‌ها بود که زندگی پدرش را به باد داد. اما او به این شغل نیاز دارد و به همین دلیل به عنوان حسابدار شل مشغول به کار می‌شود. علاوه بر این، کلیو در ویترین فروشگاه‌های بزرگ برای لباس‌ها مدلینگ می‌کند و اتفاقا، این همان جایی است که شخصیت‌های اصلی داستان برای اولین بار یکدیگر را می‌بینند؛ کلیو از پشت شیشه و مدی از بیرون مغازه.

۲۸. کلوب شل گوردون در سریال بهتر به تصویر کشیده شده است

در رمان «بانوی دریاچه»، شل گوردون (با بازی وود هریس) یک باشگاه را اداره می‌کند، اما در سریال اپل‌تی وی این باشگاه به شکلی بسیار جذاب‌تر به تصویر کشیده شده و توسعه یافته است. علاوه بر اداره‌ی یک کلوب شبانه به نام «فرعون» (Pharaoh) شل مسئولیت هتل گوردین (Gordian) را نیز بر عهده دارد. کسب‌و‌کارهای مختلف شل به عنوان مکان‌های کلیدی در طول هفت قسمت سریال «بانوی دریاچه» نقش‌آفرینی می‌کنند و همچنین مکان‌های پرترددی برای کلیو هستند. یک نکته‌ی جالب در همین نام‌گذاری‌ها نهفته است که ارتباط جالبی با نام کلیو دارد؛ چرا که پدرش او را «کلیوپاترا» صدا می‌زده است. در کل، این سریال به داستان کلیو زمان بیشتری می‌دهد تا به خوبی جا بیفتد که این تغییر بسیار خوبی نسبت به کتاب به حساب می‌آید. مخصوصا که قتل این زن سیاهپوست دیگر تنها به عنوان ابزار پیشبرد داستان معرفی نمی‌شود؛ بلکه کلیو خودش یک شخصیت محوری است که در مرکزیت سریال «بانوی دریاچه» قرار می‌گیرد.

۲۷. دورا جای هم‌اتاقی کلیو را در سریال «بانوی دریاچه» می‌گیرد

سریال «بانوی دریاچه» تغییرات قابل‌توجهی در میان شخصیت‌های خود، به ویژه کاراکترهای فرعی نسبت به کتاب اصلی ایجاد کرده است. برای شروع، به طور کامل هم‌اتاقی کلیو، که در کتاب لاتیشیا نام دارد، را از داستان حذف کرده است. جای لاتیشیا را دورا کارتر (جنیفر موگباک) پر می‌کند، بهترین دوست دوران کودکی کلیو. این دو نفر زمانی رویای تبدیل شدن به خوانندگانی مشهور در سطح جهانی را داشتند و در حالی که این رویا برای کلیو تغییر کرده و دیگر مثل سابق، آرزوهای دست‌نیافتنی در سر نمی‌پروراند، دورا همچنان در کلوب شبانه‌ی «فرعون» متعلق به شل گوردون خوانندگی می‌کند. متأسفانه، شل نیز با مسموم کردن دورا و دادن مواد مخدر به او، دورا را در بالتیمور به دام می‌اندازد و آرزوی آنکه روزی به خواننده‌ای جهانی تبدیل شود را از دورا می‌گیرد. دورا که به کلیو و آدم دست راست شل، یعنی رجی رابینسون (جوزایا کراس) نزدیک است، همچنان رویای زندگی در پاریس را در سر دارد؛ اما گوردون سر راه او قرار گرفته است.

۲۶. مدی با خانواده‌ی دورست ارتباط پیدا می‌کند

ناتالی پورتمن

مدی به نحوی غیرمنتظره با خانواده‌ی دورست ارتباط پیدا می‌کند که به گذشته‌ی او در دوران مدرسه بازمی‌گردد. گفتیم که تسی دورست یازده ساله در همان اوایل سریال و در اپیزود اول به قتل رسیده و جسد او به دست مدی پیدا می‌شود. در میانه‌های دعوایی که بین مدی و همسرش میلتون (برت گلمن) درباره‌ی این موضوع اتفاق می‌افتد، میلتون به طور گذرا به پدر تسی، یعنی الن دورست (دیوید کورنزوت) اشاره می‌کند. در ادامه متوجه می‌شویم که مدی و الن در دوران مدرسه رابطه‌ی پرتنشی با هم داشته‌اند. مخصوصا اینکه مدی با آزار و اذیت از سوی پدر الن مواجه شده که مسیر زندگی او را تحت‌الشعاع قرار داده است. برای همین ارتباط و احساسات او امروز با خانواده‌ی دورست، چالش‌ها، تلخ‌کامی‌ها و بار معنایی خودش را دارد.

۲۵. مرتل سامر به داستان سریال «بانوی دریاچه» اضافه شده است

سیاستمدار مرتل سامر (آنجلا رابینسون)، کسی است که برای پیشبرد حقوق و دسترسی جامعه‌ی سیاه‌پوستان به منابع و آگاهی‌رسانی درباره‌ی حقوق آن‌ها تلاش می‌کند. البته کاراکتر او را نمی‌توانید در کتاب «بانوی دریاچه» پیدا کنید و حالا او در سریال نقش کلیدی پیدا کرده است. کلیو در میانه‌ی این سه شغلی که بر عهده دارد، زمانی را به این قضیه اختصاص می‌دهد تا به صورت داوطلبانه برای میرتل کار کند، به این امید که خانم سامر او را به صورت تمام‌وقت استخدام کند. در یکی از جلسات، مرتل حتی از کلیو می‌خواهد تا آزادانه اظهار نظر کرده و دیدگاه خود را درباره‌ی بالتیمور و سیاه‌پوستان با دیگران به اشتراک بگذارد. با این حال و آن هم در وضعیتی که هیچکس انتظارش را نداشت، سامر به کلیو خیانت می‌کند و می‌گوید که استخدام او پس از سخنرانی پرشور کلیو ممکن است مشکوک به نظر برسد. این موضوع کلیو را بیشتر به دنیای شل گوردون سوق می‌دهد.

۲۴. رجی رابینسون هم کاراکتر تازه‌ی سریال «بانوی دریاچه» است

رجی

جالب است که رجی رابینسون یکی دیگر از شخصیت‌هایی است که اصلا در رمان «بانوی دریاچه» حضور ندارد. رجی که یک بوکسور و دست راست شل گوردون به حساب می‌آید،همان کسی هم هست که درگیر رابطه‌ی عاشقانه‌ای با دورا کارتر می‌شود و در ابتدا برای کلیو جانسون مثل یک دوست رفتار می‌کند. وقتی رجی متوجه می‌شود که پلیس به دنبال یک «مرد سیاه‌پوست با چشم کبود» در ارتباط با قتل تسی دورست است، تصمیم می‌گیرد مدتی از انظار دور بماند. خیانت بعدی رجی به کلیو اقدامی است نابخشودنی که نمی‌توان از آن چشم‌پوشی کرد؛ با این حال، سریال «بانوی دریاچه» سرنخ‌های گمراه‌کننده‌ی زیادی را پیرامون رجی مطرح می‌کند که تا آخر نمی‌دانید چه قضاوتی درباره‌ی او داشته باشید.

۲۳. همسر کلیو جایگزین کاراکتر دیگری شده است

ازیکیل یا ایزی تیلور، صاحب یک خشکشویی محلی و یکی از نامزدهای سنا است که در رمان لیپمن یک شخصیت برجسته به حساب می‌آید؛ اما نقش او در سریال به طور مشخص وجود ندارد؛ بلکه اقدامات و تأثیرگذاری او در داستان بین چند شخصیت تقسیم شده است. اولین شخصیت مرتل سامر است که خلاف خواسته‌های شل گوردون، برای سنا کاندیدا می‌شود و این شما را یاد رقابت بین شل و ایزی در کتاب می‌اندازد. ازیکیل همچنین معشوقه‌ی مخفی کلیو هم به حساب می‌آید؛ اما در سریال، کلیو با کمدینی به نام اسلپی جانسون (با بازی بایرون باورز) ازدواج کرده است، کسی که روابط عمیقی با گوردون شل و کلوب «فرعون» دارد. این کاراکتر تازه، ارتباط بین مدی و کلیو را بیشتر از کتاب می‌کند و تغییر مثبتی نسبت به منبع اصلی به حساب می‌آید. همانطور که گفتیم، مدی در داستان در یک ازدواج گیر افتاده که نمی‌تواند آن انتظاری را که مدی از زندگی‌اش دارد تأمین کند. همچنین می‌بینیم که کلیو هم درگیر ازدواج اشتباهی شده است که زندگی‌اش را دشوار می‌کند. تصمیم او برای ماندن در این ازدواج دشوار اما بر شباهت‌های بین او و مدی می‌افزاید و این انگیزه‌ی تازه‌ای به مدی می‌دهد که بخواهد درباره‌ی قتل کلیو تحقیق کند.

۲۲. کاراکترهای استفن و مادرش نقش پررنگ‌تری دارند

در رمان «بانوی دریاچه»، صاحب فروشگاه ماهی‌های گرمسیری، استفن زاوادزکی (دیلن آرنولد)، به نام استفن کوروین شناخته می‌شود، اما به جز این تغییر نام، نقش کلی او تقریبا همان‌طور دست‌نخورده باقی مانده است. استفن به سرعت به مظنون اصلی (و تنها مظنون) در قتل تسی دورست تبدیل می‌شود؛ چون تسی قبل از ناپدید شدنش به فروشگاه او رفته بود تا اسب‌های دریایی را ببیند. سریال «بانوی دریاچه» اما به طور عمیق‌تری به شخصیت استفن و همچنین مادر او می‌پردازد.

۲۱. فلش‌بک کودکی کلیو علت احساسات او را در بزرگسالی مشخص می‌کند

کلیو در سریال «بانوی دریاچه»

قسمت سوم سریال «بانوی دریاچه» با نگاهی عمیق‌تر به دوران کودکی کلیو آغاز می‌شود؛ به طور مشخص، از طریق یک رویا که با یک خاطره در هم آمیخته است. در ابتدا، کلیوی جوان یک رویای بسیار مهم را می‌بیند، رویایی که بیشتر شبیه الهام است و جنبه‌ی سمبلیک پیدا می‌کند. در این رویا، او یک چمدان و یک چراغ قوه در دست دارد و در تاریکی از میان طناب‌های لباس‌های پهن شده که با ملحفه پوشانده شده‌اند، عبور می‌کند تا اینکه به یک بره و ارواح برمی‌خورد. وقتی از خواب بیدار می‌شود، کلیو می‌شنود که والدینش دارند سر مسائل مالی دعوا می‌کنند. پدر کلیو که ترومپت می‌نوازد، ساز خود را فروخته و این طور به نظر می‌رسد که شل گوردون ریشه‌ی اصلی مشکلات قمار اوست. این لحظه‌ی تأثیرگذار نه تنها بینشی از نفرت کلیو از بازی‌های قمار و بخت‌آزمایی شل ارائه می‌دهد، بلکه مشخص می‌کند که او، مانند دورا، آرزو داشته که روزی به یک خواننده‌ی محبوب تبدیل شود.

کلیو که همیشه دلسوز و مهربان است، مقداری از پول خود را که به سختی برای خودش جمع کرده به پدرش می‌دهد، به این امید که او بتواند با آن ساز ترومپت خود را پس بگیرد و با اجرای موسیقی در کلوب «فرعون» پول بیشتری به دست آورد. سپس یک لحظه‌ی شیرین بین این پدر و اتفاق می‌افتد که رابطه‌ی آن‌ها و ماهیتش را به بیننده نشان می‌دهد؛ کلیو وانمود می‌کند که یک خواننده روی صحنه است در حالی که پدرش ترومپتی خیالی را می‌نوازد. اما در نهایت، قضیه اصلا آنطور که کلیو انتظار داشت پیش نمی‌رود؛ بلکه پدر کلیو دوباره از پولی که دخترش به او داده برای شرکت در بخت‌آزمایی استفاده می‌کند و از شهر می‌رود. این لحظه‌ی مهمی در داستان به حساب می‌آید که سریال «بانوی دریاچه» با هوشمندی با بهره‌گیری از آن برای توسعه‌ی شخصیتی کلیو استفاده کرده است. این فلش‌بک تمام احساسات و نفرتی را که کلیو نسبت به شل گوردون دارد به بیننده نشان می‌دهد و همینطور، غروری که کلیو مجبور شده برای به دست آوردن پول زیر پا بگذارد و در کلوبی که از آن کینه به دل گرفته کار کند.

۲۰. حمله به مرتل دگرگونی در کلیو پدید می آورد

در سریال «بانوی دریاچه» می‌بینیم که در تلاشی برای ترور مرتل سامر به این سیاستمدار حمله می‌شود. مشخصا همان‌طور که اشاره شد، شخصیت مرتل سامر، سیاستمداری که برای سریال «بانوی دریاچه» خلق شده است، اصلا در رمان وجود ندارد؛ بنابراین تلاش برای ترور او نیز یک پیچش جدید در داستان به حساب می‌آید. به لطف رجی، کلیو خود را درگیر این تلاش برای ترور می‌بیند. اوضاع زمانی بدتر می‌شود که کلیو یک کت آبی بسیار مشخص پوشیده بود. در طول قسمت سوم، کلیو به خاطر دخالتش در این حمله عذاب وجدان می‌گیرد؛ اما اوضاع زمانی حتی بدتر می‌شود که فردی پلت (یلان نوئل) به اطلاعات ارزشمندی در مورد نقش کلیو در این جنایت پی می‌برد که اوضاع را از پیش هم بدتر می‌کند.

۱۹. رابطه‌ی شل گوردون و رجی پیچیده‌تر می‌شود

با اینکه شخصیت رجی به طور خاص در کتاب حضور ندارد، شل گوردون زیردستان زیادی غیر از رجی داشت که دستورهای او را اجرا می‌کردند. با تمرکز سریال بر روی رجی، «بانوی دریاچه» توانسته است رابطه‌ی شل با آدم دست راستش را بیشتر بسط دهد. به وضوح مشخص است که رجی آدم‌های زیادی در زندگی‌اش ندارد و خبری از خانواده نیست. به جز شل، نزدیک‌ترین افراد به او دورا و کلیو هستند. برای همین رابطه‌ی نزدیک‌تری بین رجی و شل شکل می‌گیرد و پیش از این به ارتباط عاشقانه‌ی او با دورا هم اشاره کردیم. در قسمت سوم، شل به طور ضمنی به رجی می‌گوید که باید شر کلیو را از سرشان بکند؛ زیرا کلیو برای شل و کسب‌وکارهایش بد می‌آورد و می‌تواند او را به تلاش ناکام برای ترور هم ربط بدهد. با اینکه در ابتدا می‌توانید یک رابطه‌ی پدر و فرزندی بین رجی و شل ببینید، اما در این لحظه‌ی مشخص است که اعتماد و وفاداری رجی به شل کمرنگ شده و به تدریج متزلزل می‌شود.

۱۸. کلیو در سریال «بانوی دریاچه» با ایمان و رویا دست به گریبان است

سریال «بانوی دریاچه»

رویاها نقش بزرگی در سریال «بانوی دریاچه» ایفا می‌کنند؛ بسیار بیشتر از آنچه در کتاب لیپمن دیده می‌شود. بخشی از این موضوع به بازی بخت‌آزمایی ارتباط دارد؛ بازیکنان از یک کتاب که به نام «کتاب رویا» شناخته می‌شود استفاده می‌کنند تا اعداد برنده را بیابند و این کتاب هم به نحوی با رویاهای آن‌ها ارتباط دارد. با اینکه کلیو می‌داند شل این بازی را دستکاری کرده است، اما همچنان تحت تأثیر رویاهای خود، که جنبه‌های بسیار سمبلیک دارند، تصمیم می‌گیرد و با این رویاها به شدت حال و هوایش دگرگون می‌شود. بااینکه کلیو با مادرش در مورد مسئله‌ی ایمان توافقی ندارد، اما در طول سریال می‌بینیم که کلیو مجبور می‌شود به همین رویاها و ایمان رو بیاورد. پسر کلیو مبتلا به کم‌خونی خاصی است که دارو روی او جواب نمی‌دهد. همین موضوع باعث می‌شود کلیو به یک آدم شارلاتان روی بیاورد که خودش را پیامبر می‌خواند و اساسا یک کلاهبردار مذهبی است.

۱۷. مدی رابطه‌ی واقعی بین ملیتون و سث را آشکار می‌کند

سریال «بانوی دریاچه» گذشته‌ی مدی و رابطه‌ی مادر و پسری او را پیچیده‌تر از پیش کرده است. در قسمت سوم سریال و در پیچشی احساسی فاش می‌شود که پدر بیولوژیکی سث (نوآ جوپ) در واقع میلتون نیست. این پیچش داستانی به خوبی توضیح می‌دهد که چرا سث به این سرعت از دست مادرش عصبانی می‌شود. مسئله اینجاست که سث مدتی بوده که به حقیقت پشت ماجرای پدر واقعی‌اش پی برده و این موضوع باعث می‌شود که نفرت و ناراحتی عمیقی نسبت به مادر خود پیدا کند. مدی می‌کوشد که از این موضوع به طور کامل اجتناب کرده و تمرکز خود را بر این بگذارد که چقدر مشتاق است وقت بیشتری را با سث بگذراند. اما سث، که در دوران نوجوانی خود به سر می‌برد، به سرعت به خودخواهی مدی و عشق او به داستان‌ها و آرزویش برای ژرونالیست شدن اشاره می‌کند که باعث شده هر چیزی را، حتی خانواده و فرزندش را پایین‌تر از داستان‌هایش قرار دهد؛ موضوعی که در ادامه‌ی سریال هم می‌بینید چه نقش مهمی در سیر تحول شخصیتی مدی در «بانوی دریاچه» ایفا می‌کند.

۱۶. داستان استفن و ارتباطش با مدی پروبال گرفته است

سریال «بانوی دریاچه»

قسمت چهارم سریال با مصاحبه‌ی مدی با استفن آغاز می‌شود که مدی او را سوال‌پیچ می‌کند. البته مدی به استفن می‌گوید که آن‌ها یک «ارتباط خاص» دارند و مدی از قصد به نگهبانان گفته که خبرنگار است تا بتوانند با هم صحبت کنند. باید به این نکته اشاره کنیم که کاراکتر مدی در کتاب لیپمن هم دچار مشکلات احساسی و روانی خودش است و در سریال اپل‌تی‌وی هم تلاش شده این شخصیت با همین گرفتاری‌ها به تصویر کشیده شود. سریال اما یک مرحله جلوتر رفته و می‌کوشد تا ارتباط فرضی بین مدی و استفن را عمیق‌تر کند. با اینکه استفن ادعا می‌کند که تسی دورست را نکشته است، اما از اینکه مدی به سرعت جسد دختر کوچک را پیدا کرده، متحیر می‌شود. استفن در میانه‌ی گفتگویش با مدی فاش می‌کند که به دریاچه می‌رفته تا زوج‌های جوان را زیر نظر بگیرد؛ مدی نیز اعتراف می‌کند که او یکی از آن نوجوان‌هایی بوده که استفن روزگاری آن‌ها را دید می‌زده است.

البته، استفن یک قضیه‌ی مهم را برای مدی آشکار می‌کند. استفن با اینکه به دلیل تربیت مذهبی‌اش علاقه‌ای به جنگ و مانند آن نداشته، به خدمت اجباری فراخوانده شده و ظاهرا در این زمان دولت بر روی او و دیگر کسانی که خودشان را مخالف جنگ می‌خوانده‌اند آزمایش‌هایی انجام داده است. این آزمایش گویا به اصطلاح «عملیات وایت‌کوت» (Operation Whitecoat) نام دارد که به خوبی توضیح می‌دهد که چرا استفن به ماسک گاز علاقه‌مند است. این گفتگو علاوه بر آنکه شخصیت استفن را پیچیده‌تر از کتاب می‌کند، بر برخی از صحنه‌های عجیبی که در طول سریال از استفن دیده بودیم هم نوری می‌اندازد که علت کارهایش را توضیح می‌دهد. در حالی که مدی با این اعتراف استفن یک خبر بزرگ را به دست آورده که می‌تواند باعث استخدام او در روزنامه شود، اما این موفقیت بهای سنگینی دارد. در پایان این قسمت می‌بینیم که استفن از زندان فرار کرده و به زور به آپارتمان مدی وارد می‌شود؛ مشخصا به خاطر همان جمله که گفته شد یک ارتباط خاصی بین آن‌ها وجود دارد.

۱۵. کلیو دوباره گذارش به بخت‌آزمایی می‌افتد

خود این بازی اعداد در سریال «بانوی دریاچه» یک تفاوت بزرگ از منبع اصلی داستان به حساب می‌آید، اما این نکته به ابزاری برای پیشبرد داستان، به ویژه در قضیه‌ی نقشه‌ی فرار کلیو جانسون مبدل می‌شود که بدون ایجاد این تفاوت، در وهله‌ی اول ممکن نبود. کلیو که می‌داند به خاطر رانندگی ماشین در موقع تلاش برای ترور میرتل سامر در موقعیت خطرناکی قرار دارد، تصمیم می‌گیرد فلنگ را بسته و ناپدید شود. با این حال، درست مانند پدرش، کلیو قصد دارد با برداشتن مبلغ قابل‌توجهی از یکی از بازی‌های بخت‌آزمایی دستکاری‌شده فرار کند. برای این کار، او از رجی کمک می‌گیرد تا شماره‌ی شانس را به دست آورد و سپس آن را به یک آرایشگر در محله‌اشان بدهد تا بتواند بدون اینکه خودش مستقیما بازی کند، سهمی از پول را به دست آورد.

۱۴. رابطه‌ی کلیو و دورا در سریال «بانوی دریاچه» غنی‌تر شده است

در کتاب، هم‌اتاقی کلیو همان کاراکتری است که در سریال حالا دورا کارتر شده است و قطعا به اندازه‌ی دورا جالب نیست، چون کاراکترش سطحی و بدون توسعه‌ی شخصیتی بوده و نقش مهمی در زندگی کلیو ندارد. سریال «بانوی دریاچه» اما به دورا داستان پس‌زمینه و مدت زمان حضور بیشتری روی صحنه را می‌دهد. در کل، به شخصیت دورا بال و پر داده شده و اطلاعاتی که او به ما می‌دهد، در توسعه‌ی کاراکترهای دیگر مثل رجی، شل گوردون و به ویژه کلیو هم تأثیرگذار است. در قسمت چهارم، تأکید ویژه‌ای بر سفر آینده‌ی او به پاریس می‌شود. دورا می‌داند که کار کردن او در کلوب شل مساوی است با مورد سوءاستفاده قرار گرفتن به دست رئیسش که اتفاقا او را با تأمین مواد مخدر به خودش وابسته کرده است. دورا حالا می‌خواهد از وابستگی‌اش به مواد مخدر رهایی یابد، اما مشخص است که ترک کردن کلیو و رجی برای او بسیار دشوار خواهد بود. دورا همچنین اطلاعات جالبی درباره‌ی کلیو فاش می‌کند؛ مثل اینکه کلیو جانسون هم آرزو داشته که خواننده شود.

۱۳. فردی به مدی درباره‌ی آرایشگر اطلاعات می‌دهد

سریال «بانوی دریاچه»

رابطه‌ی عاشقانه‌ی فردی و مدی در کتاب هم اهمیت زیادی دارد. فردی یکی از معدود شخصیت‌هایی است که مدی با او صمیمی می‌شود، هرچند که سریال تلویزیونی مشخصا به عمق روان و گذشته‌ی مدی نفوذ می‌کند و جنبه‌های گوناگون آن را صریح‌تر نشان می‌دهد. علاوه بر رد و بدل کردن رازها و صحبت درباره حرفه‌هایشان، مدی و فردی یکدیگر را به شخصیت‌های جدیدی معرفی می‌کنند؛ برای مثال، فردی به مدی توصیه می‌کند که به یک آرایشگر مراجعه کند که او می‌شناسد. پیش از این گفتیم که کلیو در نقشه‌ای که برای فرار از شهر می‌کشید، می‌خواست پولی را از بازی‌های بخت‌آزمایی بدزدد و به این منظور، می‌خواست از کسی کمک بگیرد. این همان آرایشگری است که با کلیو همکاری کرد تا در بازی بخت‌آزمایی برنده شوند. در حالی که کتاب به طور گذرا به ارتباطات بین داستان‌های کلیو و مدی اشاره می‌کند، سریال این ارتباطات را به شکلی صریح‌تر و واضح‌تر نشان می‌دهد.

۱۲. شل گوردون به رجی می‌گوید که کلیو را بکشد

این تفاوت بزرگی از سریال نسبت به کتاب به حساب می‌آید که خط داستانی «بانوی دریاچه» را تغییر می‌دهد. در قسمت چهارم سریال، شل گوردون متوجه می‌شود که رجی به کلیو گفته بود تا در شب تلاش برای ترور میرتل سامر، پول را تحویل دهد. روی پشت‌بام کلوب «فرعون»، رجی حقیقت را به شل می‌گوید و توضیح می‌دهد که پس از قتل تسی دورست، به‌ویژه پس از اینکه مادر استفن او را در صحنه جنایت دیده بود، می‌خواست مدتی از انظار دور بماند. سریال با نشان دادن بی‌رحمی شل، می‌خواهد نشان بدهد که او آدم‌بد ماجرا است، مخصوصا وقتی که به رجی دستور می‌دهد کلیو را بکشد که ویژگی بی‌رحمی او را بیشتر برجسته می‌کند. آدم‌های شل قبلا دیگر سرنخ‌های مرتبط به این قضیه را از بین برده‌اند، اما دستور قتل کلیو برای شل جنبه‌ی شخصی دارد و به عنوان یک درس عبرت برای رجی محسوب می‌شود که هضم آن سخت است.

۱۱. کلیو لحظات احساسی با مادرش و اسلپی می‌گذراند

در شب کریسمس، کلیو و پسرانش با مادر و ناپدری کلیو وقت می‌گذرانند. این پویایی ارتباط خانوادگی به عنوان یک نقطه‌ی عاطفی برجسته در سریال عمل می‌کند که برای داستان «بانوی دریاچه» بسیار مهم است؛ به‌ویژه زمانی که کلیو آماده می‌شود تا مانند پدرش سر به بیابان گذاشته و از شهر ناپدید شود. پیش از جمع کردن پولش، کلیو با مادرش درباره‌ی روزی که پدرش آن‌ها را ترک کرد، صحبت می‌کند؛ کلیو سال‌هاست که احساس گناه و سرزنشی را روی دوش خود احساس کرده و مادرش هرگز به او نگفته بود که نباید چنین احساسی داشته باشد. کلیو همیشه فکر می‌کرد که به خاطر پولی که او به پدرش داد، سرنوشت خانواده‌اشان به این مسیری رفته که دیگر خانواده‌اشان برای همیشه آسیب دیده است. این اپیزود همچنین به کلیو یک لحظه‌ی احساسی نهایی با اسلپی می‌دهد که عشق واقعی آن‌ها به یکدیگر را به تصویر می‌کشد. متفاوت با رمان لیپمن، شخصیت کلیو در سریال به شکلی چندلایه و پیچیده‌تر به تصویر کشیده شده که احساسات مختلف را تجربه می‌کند.

۱۰. مدی به مراسم ختم کلیو می‌رود

در سریال «بانوی دریاچه»، مدی در مراسم تشییع جنازه‌ی کلیو جانسون شرکت می‌کند و به دلیل حضور شخصیت‌های جدید سریال، در همین مراسم اطلاعات مهمی درباره‌ی زندگی و مرگ کلیو به دست می‌آورد. پس از گفت‌وگویی کوتاه اما سرد با فردی، مدی مراسم را از روی نیمکتی از کنار تماشا می‌کند. اسلپی جانسون، همسر کلیو، در این مراسم یک شخصیت برجسته است، به‌ویژه زمانی که نارضایتی خود را به مادر کلیو نشان می‌دهد؛ زیرا او نمی‌خواهد اسلپی در کنار پسرانش در نیمکت خانواده بنشیند. پس از مراسم، مدی از اسلپی درباره‌ی کلیو اطلاعاتی می‌گیرد. با اینکه اسلپی به مدی هشدار می‌دهد که نباید بدون شناخت کافی وارد بازی خطرناکی شود، اما او مدی را به سمت فروشگاه زیبایی لوسیل و بازی بخت‌آزمایی شل گوردون هدایت می‌کند که سرنخ‌های مهمی برای پیشبرد تحقیقات مدی هستند.

۹. مدی خود تجربه‌ی دشواری را از سر گذرانده است

نوا جوپ

با اینکه در اپیزود چهارم سریال، اشاره‌هایی به گذشته‌ی تلخ و تراژیک مدی وجود دارد، اما این قضیه در اپیزود پنج است که باز می‌شود. در این قسمت متوجه می‌شویم که رابطه‌ی بین مدی و پدر الن دورست، هل دورست (مارک فویرستاین)، بسیار پیچیده‌تر بوده و در گذشته هل دورست او را مورد آزار و اذیت قرار داده است؛ آن هم در زمانی که مدی هنوز یک دانش آموز دبیرستانی بیش نبوده. با اینکه سن مدی هیچ وقت در طول سریال علنا فاش نمی‌شود، اما همین که او در مدرسه بوده به ما می‌گوید که هل دورست به طور مشخص زنان جوان را هدف خود قرار می‌داده است. داستان اما حتی از گذشته هم تلخ‌تر می‌شود؛ مدی آشکار می‌کند که حامله شده و این هل بوده که مدی را مجبور کرده تا بچه‌اش را سقط کند. تمام این خاطرات تاریک هم در میانه‌ی تحقیقات مدی روی قتل کلیو به ذهن او برمی‌گردند که رابطه‌ی پیچیده‌ی او با خانواده‌ی دورست‌ها را بدتر جلوه می‌دهد.

۸. شغل مدی در بالتیمور وجه دیگری دارد

در کتاب اصلی «بانوی دریاچه»، مدی از نامه‌هایش به استفن به عنوان اهرم فشار در روزنامه‌ی «بالیتمور استار» استفاده می‌کند. این بخش از کتاب درست به همین شکل در سریال نیز به تصویر کشیده می‌شود، اما در سریال، تمایل مدی به خبرنگار شدن بیشتر به عنوان یک رویای دیرینه نشان داده می‌شود تا یک شغل موقتی. با اینکه مدی با داستان استفن نتوانست به آن نام و شهرتی که می‌خواست دست یابد، اما به عنوان خانم هلپ‌لاین استخدام می‌شود که در اصل، یک ستون‌نویس ناشناس برای ارائه‌ی مشاوره است. در کنار این فعالیت، او به تحقیق درباره‌ی خانواده‌ی زاوادزکی و ناپدید شدن کلیو ادامه می‌دهد. در یک نقطه از داستان، مدی که همچنان سردرگم است، از یک نویسنده در روزنامه «افرو» درخواست می‌کند تا نظراتش را درباره‌ی کلیو به او بگوید.

۷. ملاقات مدی با شل گوردون مسیر تازه‌ای به خود می‌گیرد

در رمان لیپمن، مدی معتقد است که کلیو یک دوست‌پسر مخفی دارد و به‌طور مداوم به دنبال سرنخ‌هایی درباره هویت او می‌گردد. نسخه‌ی دیگر مدی در کتاب درست حدس می‌زند: کلیو با ازیکیل تیلور، یک نامزد متأهل سنا و صاحب کسب‌وکار در بالتیمور، رابطه داشته است. در نهایت، جستجوی مدی در سرتاسر شهر او را به درِ خانه‌ی شل گوردون می‌کشاند و شل که همیشه بی‌رحم است، به متصدی بار خود، توماس، دستور می‌دهد که به قتل کلیو اعتراف کند. با اینکه رجی در سریال شخصیتی کاملا متفاوت است، اما به‌طور واضح جایگزین توماس شده است و برای همین در سریال« بانوی دریاچه»، این رجی است که وقتی مدی به دنبال سرنخ‌های اسلپی می‌رود، او را به دفتر شل می‌آورد.

در قسمت پنجم سریال «بانوی دریاچه»، شل بسیار مرددتر است که به مدی اطلاعاتی بدهد، اما قطعا با مجبور کردن رجی به ماندن در اتاق در حالی که مدی درباره‌ی کلیو و کارهای او سؤال می‌کند، باعث می‌شود رجی احساس ناخوشایندی داشته  باشد. مدی می‌کوشد تا شل را وادار کند درباره‌ی تقلبی بودن بازی بخت‌آزمایی حرف بزند، اما شل باهوش است و طفره می‌رود و در نهایت، شل هیچ پاسخی درباره‌ی اینکه چه کسی کلیو را کشته به مدی نمی‌دهد و مشخصا رجی را مجبور به اعتراف نمی‌کند. در کل، سریال نقشه‌های شل را پیچیده‌تر می‌کند و داستانی جذاب‌تر برای کاراکتر او ارائه می‌دهد.

۶. مادر استفن پس از حمله به مدی، جان خود را می‌گیرد

در پایان قسمت پنجم سریال، مدی تصمیم می‌گیرد به دیدار مادر استفن، کاسیا زاوادزکی (ماشا ماشکووا) برود. در حالی که کاسیا جزئیات بیشتری از تراما و گذشته‌ی خود را برای مدی می‌گوید، اینطور برداشت می‌کند که مدی در حال استفاده از او و استفن است تا یک داستان بزرگ در روزنامه به دست آورده و برای خودش نامی به هم بزند. در این میان، مدی به‌ظاهر ارتباط خود با استفن را به رخ کاسیا می‌کشد و وانمود می‌کند که رابطه‌‌اش با استفن برایش مهم است. مدی از اینکه خود مادر است می‌گوید و اینکه با کاسیا احساس همدردی می‌کند، کاسیا ناگهان عصبانی می‌شود و با یک چاقوی کره‌خوری به مدی حمله می‌کند. پس از یک درگیری، کاسیا می‌گوید که به استفن در قتل تسی دورست، کمک کرده است؛ یعنی همان مقتولی که در سریال به عنوان «بانوی دریاچه» شناخته می‌شود. سپس، کاسیا گلوی خود را می‌برد و به زندگی‌اش پایان می‌دهد؛ چون نمی‌خواهد بقیه‌ی عمرش را گوشه‌ی زندان بپوسد.

۵. مدی از الهامات برای کشف قاتل کلیو استفاده می‌کند

کلیو و مدی

اپیزود ششم سریال «بانوی دریاچه» داستان را به سمت الهامات و رویاها می‌برد و مدی با استفاده از آن‌ها می‌خواهد به قاتل کلیو پی ببرد. عنوان این اپیزود این است: «می‌دانم چه کسی کلیو جانسون را کشته است» که عنوان عالی برای این قسمت به حساب می‌آید، زیرا قرار است بالاخره مدی با رجوع به اعماق ذهن خودش ماهیت قاتل کلیو را بفهمد. قسمت ششم مخاطبان را به یک سفر جذاب در ضمیر ناخودآگاه مدی می‌برد. این قسمت که به کارگردانی و نویسندگی مشترک آلما هارل ساخته شده است، زمینه را برای آخرین اپیزود سریال آماده می‌کند و مدی (و مخاطبان) را یک بار دیگر از طریق مرگ‌های تسی و کلیو در داستان پیش می‌برد. با اینکه چند لحظه‌ی به ظاهر واضح وجود دارد که مشخصا به صحنه‌های مهمی در سریال اشاره دارند، اما اغلب این اپیزود در ذهن مدی می‌گذرد. زمانی که سردبیر مدی به او می‌گوید که کاسیا در واقع به نیابت از استفن، تسی را کشته است یکی از آن صحنه‌های واضح‌تر است؛ اما بیشتر تجربیات رویایی مدی ترکیبی عجیب از نمادها، شخصیت‌ها و لحظات مختلف سریال هستند.

همان‌طور که در رمان نیز آمده، مدی از حمله جان سالم به در می‌برد، اما این تقریبا تنها شباهتی است که می‌توانید بین این قسمت بسیار سوررئال با منبع اصلی پیدا کنید. صحنه‌های مربوط به واقعیت، مانند اتاق بیمارستان و بازدیدکنندگان مدام در رفت و آمدند و هرازچندگاهی رؤیاهای پر از نماد و چندلایه‌ی مدی را قطع می‌کنند. تصاویر زیادی از زیر آب در این قسمت دیده می‌شود که مشخصا به اهمیت نمادین دریاچه در پرونده‌ی قتل اشاره دارند. حتی در خواب، ذهن مدی آرام نمی‌گیرد و مدام درباره‌ی بانوی دریاچه و قاتل او فکر می‌کند. این رویا صحنه‌های مختلفی دارد که همگی تراماهای مدی را با افکار و ایده‌هایش از آنچه برای کلیو رخ داده است، در هم می‌آمیزند. این بخش از اپیزود هم‌زمان غیرواقعی و آشکارکننده است که ترکیبی از واقعیت، رویاها و خاطرات مدی را نشان می‌دهد. در نهایت، ضمیر ناخودآگاه مدی اینطور نتیجه‌گیری می‌کند که رجی کسی است که کلیو را کشته است.

۴. در سریال «بانوی دریاچه» شل دیگر به رجی اعتماد ندارد

از آنجایی که شخصیت اسلپی در رمان وجود ندارد، دستگیری او به اتهام قتل کلیو در قسمت ششم سریال «بانوی دریاچه» یک نقطه عطف جدید در داستان به شمار می‌رود. پس از رفتار تند اسلپی جانسون در مراسم تشییع جنازه‌ی همسر مرحومش، توجهات به سمت او جلب می‌شود. با این حال، پس از دستگیری، اسلپی به پلیس پیشنهاد می‌دهد که نگاهی دقیق‌تر به کسانی مثل شل و رجی بیندازند. کارآگاه فردی پلت این توصیه را در قسمت ششم «بانوی دریاچه» جدی می‌گیرد و تمام تلاش خود را می‌کند تا از شل اطلاعاتی به دست آورد. پس از رفتن فردی، شل خشم خود را بر سر رجی خالی می‌کند، کسی که به شدت از دستگیری اسلپی ناراحت است و حتی حالا هم از دستورات شل برای قتل کلیو دچار آشفتگی شده و نمی‌تواند به شل وفادار بماند.

۳. کلیو از هویت دورا استفاده می‌کند

مثل کتاب «بانوی دریاچه»، در سریال هم می‌بینیم که کلیو جانسون در واقع یک ماجرای قتل ساختگی ترتیب داده بوده، اما شرایط و چگونگی آن نسبت به کتاب فرق کرده است. در پایان، آنچه واقعا بر سر کلیو جانسون آمده بود، حداقل در چارچوب کلی، شبیه آن چیزی است که در رمان لیپمن اتفاق می‌افتد. همان‌طور که در منبع اصلی داستان آمده، کلیو یک مرگ ساختگی برای خودش می‌سازد، اما به جای اینکه جسد هم‌اتاقی مرحومش را در دریاچه بگذارد، رجی جسد دورا را به فواره منتقل می‌کند. به طرز غم‌انگیزی، دورا در شب کریسمس به دلیل مصرف بیش از حد مواد مخدر می‌میرد، اما این حادثه به رجی کمک می‌کند تا دیگر مجبور نباشد طبق دستور رجی از شر کلیو خلاص شود. او با همکاری کلیو نقشه‌ای تازه عملی می‌کند و این داستان را وسط می‌اندازد که دورا با آرزوهای خواننده شدن به پاریس رفته است. با تغییر ظاهر جسد دورا در آب، نقشه‌ی کلیو و رجی به خوبی عملی می‌شود.

در یک فلش‌بک نشان داده می‌شود که کلیو و دورا ابتدا با امید تبدیل شدن به یک دوئت آواز مشهور به کلوب «فرعون» می‌روند. با اینکه در ابتدا به خاطر ورود مخفیانه به کلوب بیرون انداخته می‌شوند، اما شل کلیو را می‌شناسد و شغل قدیمی پدرش را به این موزیسین تازه‌کار پیشنهاد می‌دهد. در همان شب سرنوشت‌ساز، کلیو می‌پذیرد که دفتردستک شل را مدیریت کند، اما به یک حالت روحی آشفته‌ای می‌رسد و از این رو، از رفتن روی صحنه با دورا خودداری می‌کند. در این لحظه، کلیو یک رویای خود را رها می‌کند تا به مسیری برود که هرگز نمی‌خواست، اما موقعیتی را پیش پایش می‌گذارد تا یک رویای دیگرش را محقق کند؛ یعنی انتقام گرفتن از شل. کلیو همه‌ی این کارها را انجام می‌دهد تا خودش و دورا را در امان نگه دارد. پس از اینکه کلیو مرگ خود را جعل می‌کند، کلیو مدتی مخفی می‌ماند تا زمانی که بتواند شل را از بین ببرد.

در قسمت هفتم سریال «بانوی دریاچه»، کلیو خود را به شکل یک مرد در می‌آورد و به عنوان حسابدار جدید شل ظاهر می‌شود. با کمک رجی، کلیو وارد گاوصندوق شده و موفق می‌شود دفاتر جعلی شل را بسوزاند و تنها آن‌هایی را که او را متهم می‌کنند، باقی بگذارد. در همین حال، پسرش تدی مشغول گفتگو با شل است تا او را سرگرم نگه دارد. تدی به شل می‌گوید که رجی به برخی از برندگان اخیر کمک کرده و شماره‌های برنده را به آن‌ها داده است. شل به خاطر وفاداری تدی به او یک دسته پول نقد می‌دهد و او را مرخص می‌کند. در حالی که کلیو موفق می‌شود از هتل شل فرار کند، آتشی که او به راه انداخته باعث ایجاد هرج و مرج می‌شود. در نهایت، کلیو با استفاده از هویت دورا می‌تواند شل گوردون را نابود کند؛ کسی که مسبب تمام بدبختی‌هایی است که بر سر خانواده و پدرش آمده و بسیاری دیگر را در جامعه‌ی سیاهپوستان بالیتمور به دام خود کشانده است.

۲. رجی شل گوردون را به پلیس لو می‌دهد

وقتی آتشی که کلیو در هتل گوردین به راه انداخته باعث ایجاد وحشت بین مردم می‌شود، مهمانان هتل به سرعت از آن‌جا فرار می‌کنند. شل برای لحظه‌ای عقب می‌افتد، اما همین یک لحظه کار را تمام کرده و به رجی فرصت می‌دهد تا او را گیر انداخته با اسلحه به گوشه‌ای بکشاند. شل متوجه می‌شود که رجی به کلیو کمک کرده تا مرگ خود را جعل کند. او حتی به یاد می‌آورد که چندوقت پیش مردی را دیده بود که به طرز مشکوکی شبیه کلیو به نظر می‌رسیده. شل رجی را به خاطر خیانتش سرزنش می‌کند و رجی به متصدی بار هتل می‌گوید که به پلیس زنگ بزند و به آن‌ها اطلاع دهد که کسی را که مسئول قتل کلیو جانسون و چندین جرم و جنایت دیگر است گیر انداخته و الان در انتظار آمدن آن‌ها هستند.

۱. پایان‌بندی سریال «بانوی دریاچه» تغییرات جزئی داشته است

کلیو و مدی

با اینکه سریال «بانوی دریاچه» در پایان‌بندی خود تغییراتی جزئی داشته، اما در کلیات از همان خط اصلی داستان کتاب بهره می‌برد. با وجود اینکه داستان رجی به شکل غم‌انگیزی به پایان می‌رسد، مشخص است که او باور دارد دستگیری‌اش به نوعی کفاره‌ی گناهانش برای همکاری با شل است. در ادامه، کلیو و مدی یک بار دیگر در کنار دریاچه با هم ملاقات می‌کنند. مدی به کلیو می‌گوید که اسلپی آدم بدی نیست و حتی ترجیح داد به قول خودش، در زندان «بپوسد» تا اینکه کاری کند که نقشه‌ی کلیو را به خطر بیندازد. این صحنه بر ناآگاهی مدی و تمایل او به نجات‌دادن دیگران تأکید می‌کند که به سبک منجی سفیدپوست در داستان‌هاست. بعد از همه‌ی این ماجراها، مدی هنوز هم باور دارد که او و کلیو به دلیلی با هم مرتبط هستند، حتی پیشنهاد می‌دهد که اگر شرایط متفاوت بود، می‌توانستند با هم دوست شوند. کلیو اما با تمسخر پاسخ می‌دهد: «و این دقیقا چه شرایطی می‌توانست باشد؟» و با این جمله مدی را ترک کرده و کنار دریاچه تنها می‌گذارد.

کتاب در اصل یک داستان معمایی است، اما در عین حال یک بررسی دقیق و واقع‌بینانه از ساختارهای اجتماعی محدودکننده در آن زمان نیز به‌شمار می‌آید‌؛ برای مثال، مدی نمی‌تواند بدون امضای همسری که از او طلاق گرفته، ماشین خود را بفروشد و به همین دلیل مجبور می‌شود با حلقه‌ی ازدواجش در مدارک بیمه تقلب کند. در همین زمان، کلیو را داریم که زنی است سیاهپوست که نه تنها با تمام مشکلات زنان سفیدپوست درگیر است، بلکه به طور مداوم با تبعیض نژادی روبرو است، حتی پس از مرگ خود که قتل او به اندازه کافی مهم نیست تا اینکه سروکله‌ی کسی مثل مدی پیدا شود و پرونده‌ی او را به مرکز توجهات ببرد. با اینکه مدی و کلیو از جهان‌ها و پس‌زمینه‌های کاملا متفاوتی می‌آیند، اما ویژگی که مدی و کلیو در آن مشترک هستند، تمایلی است برای زندگی به سبک خودشان، فارغ از انتظارات و هنجارهایی که دیگران، به ویژه چارچوب‌های جامعه برایشان تعیین می‌کند. زندگی‌های موازی مدی و کلیو رویکردی جذاب به چشم‌انداز به‌سرعت در حال تغییر بالتیمور و به‌طور کلی، جامعه در آن دوره، یعنی مشخصا دهه‌ی شصت میلادی فراهم می‌کند که جامعه‌ی سیاهپوستان و یهودیان در آن در حال رشد بودند.

همان‌طور که در کتاب اصلی آمده، رابطه‌ی مدی و فردی به نتیجه نمی‌رسد. سال‌ها بعد، مدی تبدیل به یک خبرنگار موفق شده و حتی کتابی به نام «بانوی دریاچه» نوشته است. در حالی که جزئیات پایان داستان مدی شباهت زیادی به رمان لیپمن دارد، پایان داستان کلیو با کتاب فرق کرده است. به جای اینکه کلیو خانواده‌اش را رها کرده و رویاهایش را برای آزادی دنبال کند، او به خانواده‌اش می‌چسبد و به همراه پسرانش و اسلپی به پاریس نقل مکان می‌کنند و کلیو بالاخره تبدیل به خواننده‌ای می‌شود که همیشه آرزویش را داشت. البته در سریال نمی‌توان با قطعیت گفت داستان کلیو با خوبی و خوشی به پایان رسیده است. همچنان آن المان‌های رویاگونه و ذهنی در لحظات پایانی سریال «بانوی دریاچه» وجود دارند؛ اما یک چیز روشن است و آن اینکه سریال هیچ چیزی هم نشان نمی‌دهد که بگوید زندگی کلیو و خانواده‌اش در پاریس امکان تحقق ندارد و امیدواریم منظور نویسندگان سریال هم یک پایان‌بندی خوش برای کلیو بوده باشد.

منبع: Screenrant

source

توسط chehrenet.ir