فیلم «خرمن» (Harvest) جدیدترین ساختهی اثینا ریچل سنگاری، فیلمساز موج نوی سینمای یونان است که در جشنواره ونیز ۲۰۲۴ به نمایش درآمد و تا اینجا نقدهای ضدونقیضی دریافت کرده است.
«خرمن» با بازی کلب لندری جونز، هری ملینگ و فرانک دیلین داستان یک روستای قدیمی انگلیسی را روایت میکند که در مسیر تغییر و تحول و مدرنیزه شدن قدم برداشته است و به تدریج سنتهای قدیمی عجیبوغریبش را کنار میگذارد. این تغییرات، زندگی آدمهای ساکن منطقه را هم تغییر میدهد.
نقدهای فیلم «خرمن» یا بسیار مثبت یا کاملا منفی هستند
برای فیلم تا اینجا ۹ نقد در راتن تومیتوز ثبت شده که ۶ نقد مثبت و ۳ نقد منفی است (میانگین امتیاز کلی فیلم به زودی منتشر خواهد شد). نقدهای فیلم «خرمن» در سایت متاکریتیک هم هنوز ثبت نشده و پس از اینکه قرار گرفت، آنها را به این مطلب اضافه میکنیم.
گاردین – پیتر بردشاو
پیتر بردشاو یکی از نقدهای به شدت منفی فیلم «خرمن» را نوشته است: امیدها در ونیز برای این فیلم، اولین اثر انگلیسیزبان کارگردان مستعد موج نوی سینمای یونان، اثینا ریچل سنگاری بالا بود. متأسفانه، این یک فیلم فولکلور غیرترسناک خستهکننده است که در یک دهکده قرون وسطایی جذاب در مرز اسکاتلند-مامرست اتفاق میافتد و دارای تعداد زیادی نما از چشماندازهای طلایی و نماهای نزدیک از حشرات است.
اینها مردمی با چهرههای کثیف هستند که برای برداشت محصول آماده میشوند و کلاههای خندهدار و ماسکهای دیونیزوسی (یک خدای یونانی) مختلفی را بر سر و چهره دارند، و کودکان در سن خاصی مجبور میشوند طبق سنت، سر خود را به یک سنگ بکوبند تا یاد بگیرند که هرگز منطقه را ترک نکنند؛ یک سنت کاملا پوچ که ما را به یاد آثار لارس فون تریه میاندازد.
و متاسفانه همه اینها با یک نقشآفرینی غیرقابل تحمل و متکبر از کلب لندری جونز همراه میشود، با لهجهای که باعث میشود به نظر برسد او از همان منطقهی جنگل شروود آمده که رابین هودِ راسل کرو زندگی میکند.
او نقش والتر ثیرسک را بازی میکند، یک روستایی کمحرف و با گذشتهای پرهیاهو، اما اکنون با یک زن محلی (رزی مکاوین) زندگی میکند. او همچنین به ارباب عمارت، مرد مهربان و محتاط، کانت (هری ملینگ) بسیار نزدیک است، مردی که زمانی که فردی نامشخص انبار را آتش میزند، برای اجرای عدالت چندان نگران نیست. اما خود روستاییان به قربانی نیاز دارند، بنابراین سه غریبه را میگیرند؛ زنی که سرش تراشیده شده است و اجازه خروج دارد، و دو مرد با لهجههای اسکاتلندی از قرن دیگری که به چوب بسته شدهاند.
در همین حال، واضح است که ارباب کانت برای ملک خود برنامههایی دارد که رعایای او چیزی از آن نمیدانند. او یک نقشهکش، ارل (ارینزه کنه) را استخدام کرده است تا نقشهای از محل را ترسیم کند، تا طرح خود را برای تبدیل همهچیز به چراگاه و پرورش گوسفندان سودآور که بیشتر جمعیت را بیکار خواهد کرد، کمک کند؛ کانت همه اینها را به دستور صاحب واقعی زمین، پسر عموی بیرحمش، جردن (فرانک دیلین) انجام میدهد. والتر احساس میکند که این نقشه یعجیب برای هیچکس خوب نیست.
شاید آتشسوزی فاجعهبار انبار باشد که اتفاقا این طرحها را تسریع کرده است، اگرچه به نظر میرسد که این آتش تأثیر چندانی بر زندگی ساکنان ندارد.
ریتم کند و یکنواخت و نقشآفرینیهای بیهدف و کمتوان، تجربهی تماشای این فیلم را آزاردهنده میکند: یک فیلم بدون جهت که در هر پیچ و خم به طرز شگفتآوری غیر اصیل به نظر میرسد. حتی زمانی که داستان به یک رویارویی ملودراماتیک، یک نمایش زشت از پدرسالاری، ظلم و خشونت جنسی میرسد، به نظر میرسد که همه خسته و خواب هستند و اثینا ریچل سنگاری نمیتواند این معجون عجیب را به درستی عرضه کند.
تلگراف – رابی کالین
برخلاف بردشاو، رابی کالین یکی از نقدهای کاملا مثبت فیلم «خرمن» را نوشته است: فیلمهای خوب تاریخی گاهی اینگونه به نظر میرسند که واقعا در همان دوران ساخته شدهاند که در حال به تصویر کشیدنش هستند. «خرمن»، اقتباسی از رمان ۲۰۱۳ به همین نام نوشتهی جیم کریس، به کارگردانی اثینا ریچل سنگاری یونانی، یک قدم جلوتر میرود. به نظر میرسد که در آن دوران ساخته شده، مدفون شده است، چند هفته پیش حفر شده، سپس پس از اینکه کسی گِل و لای را شست، از یک پروژکتور عبور داده شده است.
اولین فیلم انگلیسی زبان سنگاری، که در ونیز به نمایش درآمد، یکی از آن فیلمهایی است که طرح و بافت آن کاملا جداییناپذیر هستند. این یک فیلم غربی قبیلهای اسکاتلندی درخشان و سورئال است که در یک شهرستانی دورافتاده در ارتفاعات اتفاق میافتد، و در حالی که جشنواره به دلیل لهجههای غلیظ اسکاتلندی، زیرنویس انگلیسی ارائه کرد، من حدس میزنم که شما هنوز هم میتوانید بدون درک یک کلمه از آن لذت ببرید.
کلب لندری جونز نقش والتر ثیرسک را بازی میکند، یک بیوهی جوان که فرو ریختن شیوه زندگی سنتی جامعهی خود را در طول یک هفتهی آشفته تماشا میکند. ارباب محلی خوشاخلاق (هری ملینگ) روستا را به عنوان یک انجمن کشاورزی خودکفا اداره میکرد، اما مداخله سه گروه از مردم -مدرنیته در اشکال مختلف آن- این نظم را به هرجومرج میکشاند.
اولی، یک نقشهکش (ارینزه کنه) از سرزمینهای دور است، که هنر او والتر را مجذوب میکند. او هنگام بررسی نقشه تکهتکهای زمینهای خود زمزمه میکند: «آیا این همان احساسی است که بال زدن دارد؟» و دوربین [فیلم] هم اطاعت میکند. (فیلمبرداری شان پرایس-ویلیامز خیره کننده است: به نظر میرسد دریاچهها، صخرهها و درهها از درون میدرخشند.) دوم، یک گروه سه نفره از غریبهها است: یک زن (تالسیا تگزایرا) که مردم محلی او را جادوگر میپندارند، و همراهان بامزه و مغرور او، که هر دو به ظن داشتن ارتباط با آتشسوزی اخیر در انبار ارباب، بلافاصله به چوب بسته شدند. (این گروه قربانیان مفیدی هستند.)
سپس سومین و تهدیدآمیزترین آنها میآید: پسر عموی ثروتمند لرد (فرانک دیلین)، که تصمیم گرفته است ادعای خود مبنی بر مالکیت زمینها را اعمال کند و از بلندپروازیهای خود برای تبدیل این «روستا» به «مکانی پر از فراوانی» صحبت میکند. و منظور او از فراوانی، گوسفند است.
آموزش، مهاجرت، صنعتی شدن. تغییر از راه میرسد، برخی خوب، برخی بد، اما همه روشهای قدیمی را در معرض خطر از بین رفتن قرار میدهد. «خرمن» به ما اجازه میدهد تا ابتدا کمی از آنها لذت ببریم – و سنگاری آنقدر از نشان دادن ریتمها و آیینهای جامعه لذت میبرد که احساس میکنید کمتر یک بیننده و بیشتر یک شرکتکننده هستید.
کودکان برای انجام مراسم سر خود را روی یک سنگ میکوبند تا به آنها یادآوری شود که از محدوده شهرک خارج نشوند. حتی شرایط اضطراری نیز سرگرمکننده به نظر میرسند. در طول آن آتشسوزی مشکوک، سطلهای آب از چاه با استفاده از یک چرخ بزرگ همستر بالا کشیده میشوند، که روستاییان به نوبت روی آن میدوند تا ادامه پیدا کند.
تحولات مانند ورشکستگی برای همینگوی در کتاب «خورشید همچنان میدمد» رخ میدهد: تدریجی، سپس ناگهانی. روابط تغییر میکنند و به زیبایی ترسیم میشوند، از دوستی تحسینآمیز والتر با نقشهکش گرفته تا پیوند برادرانه او با ارباب کانت؛ این دو همبازی دوران کودکی بودند.
کانت، که از نقش دادلی دورسلی در «هری پاتر» به یکی از بهترین بازیگران جوان تبدیل شده است، فوقالعاده است: من عاشق صحنهای بودم که در آن او با اسب محبوب خود صحبتهای کوچک میکند. چیزی شبیه به شور و شوق مستانهی «دور از اجتماع خشمگین» (۱۹۶۷) ساختهی جان شلسینجر در فیلم سنگاری وجود دارد و شاید الهامهایی از فیلم «مرد حصیری». اما فیلم با ضرب آهنگ فولکلور خاص خود حرکت میکند.
فیلم استیج – ساوینا پتکووا
دهکدهای بینام، زمانی نامعلوم؛ جایی در بریتانیا، اواخر قرون وسطی، چیزی در حال پایان است. «خرمن» اثینا ریچل سنگاری، غروب یک نظم اجتماعی قدیمی را به نمایش میگذارد، اما عزاداری برای بهشت گمشده نیست. این مقایسهای بسیار ساده برای یک فیلمساز است که آثارش همیشه در تلفیق تمثیل با سیاست موفق بودهاند. نه سال پس از «شوالیه»، کارگردان یونانی با اقتباسی از کتاب تحسینشده جیم کریس با همین نام، به فیلمسازی بلند بازمیگردد و با «خرمن» سومین فیلم و اولین اثر تاریخی خود را میسازد.
فصل برداشت با زردهای گرم (مزارع)، سبزهای روشن (چمنزارها) و آبیهای عمیق (دریاچه) همراه است. در میان همه این زیباییها، والتر (کلب لندری جونز) را مییابیم، یک روستایی که چشمان روشن و پوست رنگ پریده او ممکن است شما را گمراه کند: او آنقدر در این دنیای طبیعی غرق شده است -چرخهها، سبزیها و چمنها- که دوربین او را به عنوان امتداد محیط اطراف خود میبیند.
با وجود این، در طول فیلم، متوجه میشویم که والتر بومی این سرزمین نیست. در واقع، او و چارلز کانت (هری ملینگ) دوستان دوران کودکی بودند که در یک شهر بزرگ شدند. هنگامی که کانت با همسر فقید خود ازدواج کرد، در مالکیت زمین و مزارع قرار گرفت، در حالی که والتر عاشق یک زن محلی شد و از سمت خود به عنوان خدمتکار کنارهگیری کرد. همه این زمینهها برای شخصیتها مهم هستند، اما آنها بدون جزئیات هم ملموس هستند و پیوندهای قوی روستا را کنار هم نگه میدارند.
منبع: screendaily
source