فیلم «جوکر ۲: جنون مشترک » (Joker: Folie à Deux) سرانجام از راه رسید و در جشنواره ونیز ۲۰۲۴ برای نخستین بار روی پرده رفت؛ مطابق انتظار، فیلم با بازخوردهای ضدونقیضی روبهرو شده است و بعضی از منتقدان نسبت به آن نقد جدی داشتهاند و نسخهی اول را اثر بهتری میدانند.
قسمت جدید دو سال پس از آنکه آرتور فلک (واکین فینیکس) مجری برنامه گفتگوی تلویزیونی، موری (رابرت دنیرو) را در حین پخش زنده به قتل رساند و در پاسخ به آن، شورشهای همدلانهای را برانگیخت، آغاز میشود. در حالی که آرتور تحت تاثیر شدید داروها قرار گرفته و در بخش امنیتی تیمارستان آرکام زندانی شده است، بارها از نظر ذهنی سالم تشخیص داده شده و سرانجام آماده است تا برای کشتن (شش نفر، با احتساب مادرش) محاکمه شود؛ رویدادی که به یک سیرک رسانهای تبدیل میشود و همچنین او را به یک قهرمان مردمی برای قانونشکنان و طردشدگان نیهیلیستی تبدیل میکند. او در همین حین، با دختر رویاهایش هم ملاقات میکند تا شرایط روحیاش پیچیدهتر شود.
فیلم «جوکر ۲: جنون مشترک» تا اینجا با ۴۱ نقد، میانگین امتیاز ۵۹% را در سایت راتنتومیتوز دارد و میانگین امتیاز آن در سایت متاکریتیک با ۲۳ نقد (۱۰ نقد مثبت، ۱۱ نقد متوسط و ۲ نقد منفی) ۵۴% است. در باب مقایسه، قسمت اول که در سال ۲۰۱۹ روی پرده رفت، با ۶۰۱ نقد، میانگین امتیاز ۶۹% را داشت و امتیاز متای آن هم با ۶۰ نقد، ۵۹% بود، به عبارت دیگر، شاید در نگاه اول امتیازات فیلم ناامیدکننده به نظر برسد اما در حقیقت، نسخهی اصلی هم وضعیت مشابهی داشت و در نهایت مورد توجه مخاطبان قرار گرفت.
ایندیپندنت – جفری مکناب | ۸۰ از ۱۰۰
سال ۲۰۱۹، فیلم کمیکبوکی دیسی، «جوکر» به کارگردانی تاد فیلیپس، آتشفشانی از بحث و جدل را شعلهور کرد، مرز یک میلیارد دلار را در گیشه جهانی شکست و در نهایت به ستاره خود، واکین فینیکس، جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد را هدیه داد. آرتور فلک، فردی بلندپرواز در زمینه استندآپ کمدی که به یک قاتل روانپریش تبدیل میشود، یک ضدقهرمان همهپسند برای زمانه ما بود: یک مرد تنهای آسیبپذیر که یک مجری مشهور برنامه گفتگوی تلویزیونی را در حین پخش زنده به قتل میرساند، ارتشی از پیروان دیوانه تشکیل میدهد و جرقهی شورشهای گسترده را میزند. این فیلم متهم به تجلیل از خشونت و احتمالا به خطر انداختن مردم شد. حتی فینیکس مصاحبه با یک روزنامه بریتانیایی را نیمهکاره رها کرد، زیرا از او پرسیده شد که آیا جوکر میتواند الهامبخش تیراندازیهای جمعی شود یا خیر.
با این حال، آن پیشبینیهای هیستریک به واقعیت نپیوست. امروزه «جوکر» بیشتر به عنوان یکی از زیرکانهترین و اصیلترین فیلمهای دهه گذشته به یاد میآید، در حالی که دنباله بسیار مورد انتظار آن، «جوکر: جنون مشترک»، که در جشنواره فیلم ونیز به نمایش درآمد، به اندازه نسخهی پیشین خود، تاریک و در فرم، جسورانه است.
«جنون مشترک» اندکی پس از فیلم اول آغاز میشود، با آرتور که اکنون در تیمارستان آرکام گاتهام زندانی است. او ترحمانگیز و لاغر شده و به شدت تحت تاثیر داروها قرار دارد. این سوال که آیا او از نظر ذهنی برای دادگاهی شدن مناسب است، قصه را پیش میبرد: دادستان بلندپرواز، هاروی دنت (هری لاوتی) میخواهد او را محاکمه کند؛ وکیل مهربان، دلسوز و تا حدودی مادرانهی آرتور، مرین استوارت (کاترین کینر) اعتقاد دارد که او سزاوار همدردی و بخشش است.
هارلین کوینزل (لیدی گاگا)، یک دروغگوی وسواسی و آتشافروز که در یک کلاس موسیقی، با آرتور آشنا میشود، بهسرعت او را از داروهایش خلاص میکند و تشویقش میکند که به خباثت خود برگردد، به این داستان پیچیدگی میبخشد. گاگا به نظر میرسد که یکی از دختران پیرو چارلز منسون است و هارلین را با ظرافتی گربهصفتانه بازی میکند.
آرتور و هارلین رابطهی پیچیدهای دارند؛ آنها هرگاه که با هم هستند، در قطعههای موسیقی مفصلی غرق میشوند. این زوج از هر کس، از فرد آستر و جینجر راجرز تا سانی اند شر تقلید میکنند. با این حال، به نظر میرسد که هارلین فقط به جوکر علاقه دارد، نه به آرتور آسیبپذیر و آسیبدیدهی زیر آن.
فیلیپس بهوضوح در صندلی کارگردانی خوشحال است. در حالی که فیلم اول، تصاویر و ضرباهنگ داستان را از نیهیلیسم فیلمهای دهه هفتادی اسکورسیزی برداشت کرده بود، فیلیپس اینجا سفری را از طریق حداقل یک قرن هالیوود ترسیم میکند. «جنون مشترک» با برخی انیمیشنهای الهامگرفته از سبک «لونی تونز» به لطف فیلمساز فرانسوی برنده اسکار، سیلوین شومهز، آغاز میشود، سپس به یک فیلم زندانمحور شبیه «رستگاری در شاوشنک» تبدیل میشود، سپس یک فیلم موزیکال، سپس یک درام دادگاهی.
برخی از عناصر داستان همچنان تکاندهنده هستند. به عنوان مثال، مرز بین فانتزی و واقعیت همیشه روشن نیست. اما در کل، «جنون مشترک» به اندازه قسمت قبلی تیز و آزاردهنده است. تاریکی نهفته در فیلم با پایان بسیار بیرحمانهی آن برجسته میشود، که امضاهای آشنای کمیکبوکی را به نفع عمق روانشناختی کنار میگذارد. نقشآفرینی فینیکس نیز همچنان قدرتمند و تحریککننده است. هوشمندی آن در این است که ما به آرتور، علیرغم نیازمندی و اختلال روانی او، اهمیت میدهیم. حتی در طول لحظات آخرالزمانی و خشونتآمیز فیلم، ما همیشه آگاه هستیم که پشت رنگآمیزی جوکر، آرتور کوچک و ضعیف پنهان شده است. برخلاف انتظار، این فیلم مبتکرانه و عمیقا ناراحتکننده، در پایان به اثری نسبتا گریهدار هم تبدیل میشود.
اسکرین رنت – الکس هریسون | ۷۰ از ۱۰۰
هنگامی که «جوکر» در سال ۲۰۱۹ در ونیز به نمایش درآمد، یکی از دیدگاههای غالب این بود که این فیلم میتواند خطرناک باشد. تصور این بود که پذیرش فیلم از دیدگاه آرتور فلک ممکن است مردان جوان ناراضی را به انجام اقدامات خشونتبار واقعی تشویق کند. در واقعیت اما، هر نوع خطری که [فیلم] ایجاد کرد، به جای جنبشها، به شکل میمهای اینترنتی ظاهر شد، اما به نظر میرسد این مسئله بر فیلمسازان تاثیر کافی گذاشته است تا «جوکر: جنون مشترک» را درباره همین ایده بسازند. این فیلم به نظر میرسد مستقیما مخاطبانی که بیش از حد به جوکر علاقه دارند را هدف گرفته، و به طور خاص برای تحریک آنها ساخته شده است.
در پی قتل موری فرانکلین در پایان «جوکر»، آرتور (واکین فینیکس) اکنون در بخش فوق امنیتی آرکام گیر کرده در حالی که منتظر محاکمه است. شرایط آنجا چندان خوب نیست، اما شخصیت اصلی فینیکس بسیار آرامتر از زمانی است که آخرین بار او را دیدیم، و یک زندانی نمونه بوده است. وکیل او، مرین استوارت (کاترین کینر)، متقاعد شده که آرتور و جوکر دو شخصیت جداگانه هستند و جوکر ناشی از دوران کودکی وحشتناک آرتور است. هاروی دنت (هری لاوتِی)، دادستان، فکر میکند که او مشکل روانی ندارد و در حال پیگیری مجازات مرگ برای اوست.
فیلم با یک کارتون به سبک «لونی تونز» آغاز میشود که در آن سایهی آرتور به معنای واقعی کلمه، جایگزین او میشود تا در آرایش جوکر یک قطه موسیقی اجرا کند، هدف اصلی این کارتون ظاهرا تشویق ما است تا به این فکر کنیم که آیا جوکر ممکن است یک موجود مستقل باشد یا خیر. با آرتور آرام و مطیع، ادعاهای مرین استوارت ممکن است [در دادگاه] کارآمد واقع شود.
در یک بازدید کوتاه از بخش دیگر زندان برای ملاقات با مرین، آرتور با لی (لیدی گاگا) یا همان هارلی کوینزل، ملاقات میکند که بلافاصله به او علاقه نشان میدهد. وقتی شروع به صحبت میکنند، به سرعت با هم پیوند میخورند؛ لی گذشتهی مشابه سخت خود را توصیف و آرتور احساس میکند که کسی را پیدا کرده است که میتواند او را درک کند. همانطور که عشق را کشف میکند، شروع به خواندن احساسات خود میکند و لی به زودی به او میپیوندد. گاهی اوقات، آنها «واقعا» میخوانند، توسط اطرافیان شنیده و به یاد آورده میشوند. گاهی اوقات، به خصوص زمانی که قطعههای موسیقی پیچیدهتر میشود، همهچیز در سر آرتور است.
آرتور هر چه بیشتر احساس میکند که به لی متصل است، بیشتر به نظر میرسد که شخصیت جوکر خود را بازیابی میکند. در اولین مصاحبه تلویزیونیاش پس از دستگیری -یکی از صحنههای مورد علاقه من در فیلم- او با مصاحبهکننده (با بازی استیو کوگان) بحث میکند و برخی از توصیههای وکیل خود را نادیده میگیرد. محاکمه او یکی از اولین محاکماتی اعلام میشود که تاکنون به طور کامل [از تلویزیون] پخش شده است و دوربینها شومنِ درون او را بیرون میآورند. اوضاع تنها از اینجا به بعد بدتر میشود.
فرهنگ طرفداری و به طور خاص، فرهنگ سمی طرفداری، حضور پررنگی [در فیلم] دارد. ما متوجه میشویم که یک فیلم تلویزیونی درباره پروندهی آرتور فلک قبل از محاکمه ساخته شده است که او را تا حدودی دوباره محبوب کرده است. او همچنین توجه همسلولیها را به خود جلب میکند، بهویژه با جلو رفتن [پروسه] محاکمه. آرتور در دنیای خود پیروانی پیدا کرده است، همانطور که زمانی ترس داشت که در دنیای ما نیز چنین کند.
لی برجستهترین آنها است. او چیزی است که شما میتوانید آن را شیفتهی جوکر بنامید، و یادآور زنانی است که پس از زندانی شدن قاتلان زنجیرهای، دیوانهوار عاشق آنها میشوند. او بدترینها را در او تشویق میکند و شعلههای طرفدارانش را که هر روز در پلههای دادگاه جمع میشوند، شعلهور میکند. با این حال، تردیدهایی وجود دارد. وکیل آرتور برخی چیزهایی را پیشنهاد میکند که لی به او میگوید درست نیستند. نحوه بازی لی با رسانهها قطعا نشان میدهد که او به اندازه کافی زیرک است که بتواند آرتور را بازی دهد. آیا لی قصد سوءاستفاده از آرتور را دارد تا از شهرت او بهره ببرد؟
گاردین – پیتر بردشاو | ۶۰ از ۱۰۰
پنج سال پیش، تاد فیلیپس نسخه بسیار تحسینشدهی خود از ابرشرور دیسی، جوکر، را با حضور واکین فینیکس در نقش آرتور فلک، دلقک دیوانه، در یک تقلید هنری عجیب هیجانانگیز از اسکورسیزی با عنوان «جوکر» منتشر کرد؛ و افتخار بادآوردهی کشتن شخصیتی را که توسط رابرت دنیرو (بازیگر «راننده تاکسی») بازی میشد، به او اعطا کرد.
من آن [فیلم] را بهطور عجیبی بیش از حد ستایششده میدانستم، اما به یک فیلم محبوب برندهی جایزه تبدیل شد و سنت فصل جوایز در پاداش دادن به این ایده که کمدی نباید خندهدار باشد را ادامه داد.
اکنون دنبالهی آن اینجا است و اگرچه در نهایت به اندازه فیلم اول بیپروا، طاقتفرسا و اغلب خستهکننده به نظر میرسد، اما بهبود یافته است. این نوعی فیلم موزیکال است، با فینیکس و دیگران که در ستپیسهای اغلب فانتزی، شعر میخوانند، کمی شبیه به فیلم «سکههایی از بهشت». این [موزیکال بودن] به آن چاشنی و ساختاری میدهد که فیلم اول نداشت.
و اینکه استعداد بازیگری و موسیقی لیدی گاگا اکنون در ترکیب است؛ هرچند هیچ شباهتی به انسانیت و عمقی که در «ستارهای متولد شده است» ساختهی بردلی کوپر داشت، ندارد. به عنوان هارلین کوینزل (یعنی هارلی کوئین)، یک بیمار روانی عمیقا پریشان که در کلاس موسیقیدرمانی با جوکر آشنا میشود؛ جایی که آرتور اجازه دارد به عنوان پاداش برای رفتار خوب در حالی که در بازداشت منتظر محاکمه برای پنج قتل خود است، شرکت کند. آنها عمیقا عاشق یکدیگر میشوند؛ کنار هم بودن آنها، یعنی افزودن به خودپرستی موجود در هر یک، اگرچه هرگز مشخص نیست که خودشیفتگی شخصیتها عمدی است یا خیر.
بدون شک، آغاز فیلم حیرتانگیز است. یک کارتون پارودی از «لونی تونز» برادران وارنر، داستان قسمت اول را تکرار میکند، و پرده را برای بخش طوفانی اول درباره حضور آرتور در زندان بالا میبرد. یک تیم مکمل بازیگری درخشان هم داریم، برندن گلیسون به عنوان نگهبان زندان، کاترین کینر وکیل آرتور است، استیو کوگان یک مصاحبهکننده تلویزیونی زرد و زاسی بیتس به طور کوتاه نقش خود را به عنوان همسایه سابق آرتور تکرار میکند.
هنگامی که جوکر و هارلی در زندان به صورت غیرعادی ملاقات میکنند، یک جرقه واقعی وجود دارد. اما کل فیلم در آن زندان عجیب و غریب گاتهام، با فینیکس و گاگا که برای مدت طولانی جدا نگه داشته شدهاند، به طور ظالمانهای خفقانآور و تکراری است، و نقشآفرینی خود فینیکس نیز به اندازه قبل یکنواخت است، اگرچه مطمئنا قدرتمند است و او حضور تاثیرگذاری در صحنهها دارد.
برنامه دفاعی وکیل مرین استوارت (کینر) این است که قاضی را متقاعد کند که موکل او به دلیل رفتارهای بد والدین در دوران کودکی، از نظر روانشناختی پریشان شده و سزاوار درمان بیمارستانی است. دادستان هاروی دنت (هری لاوتِی) میگوید آرتور دیوانه نیست و سزاوار صندلی الکتریکی (اعدام) است.
در مورد آرتور، او دچار تضاد است. او درک میکند که ادعای دیوانگی تنها شانس اوست. اما همچنین مشتاق است که دوباره سرنوشت جوکرِ خود را در آغوش بگیرد؛ برای در آغوش گرفتن شخصیت دیوانه ترسناک دلقک که وکیلش به او میگوید باید آن را رد کند؛ چیزی که به او شهرت و سرنوشت قهرمانانه داده و عشق با هارلی را برای او به ارمغان آورده است.
لیدی گاگا یک شرور حیلهگر و فریبکار را به نقش خود وارد میکند: هارلی مخفیکار، باهوش و واقعا از نظر روانی پریشان است، به گونهای که آرتور/جوکر شاید نباشد. آیا او قرار است لیدی مکبث ابرشرورهای دیسی باشد؟
تا حدی. داستانی که نوشته شده، به شخصیت آرتور فرصت زیادی برای توسعه نمیدهد؛ و ممکن است در طول بخش پایانی بسیار بیقرار شوید و تعجب کنید که آیا چیزی از دور منطقی، غمگین، خندهدار یا غیرمنتظره در مورد آرتور فاش خواهد شد یا خیر، خصوصا با توجه به اینکه زبان بدن فیلم بر اهمیت اسطورهای آن تاکید دارد.
والچر – آلیسون ویلمور | ۳۰ از ۱۰۰
هنگامی که «جوکر» در سال ۲۰۱۹ اکران شد، با موجی از بحث و جدل در مورد پتانسیل آن برای تحریک خشونت -که به نوعی هراس اخلاقی بود- مواجه شد. این هیاهو بیدلیل نبود. داستان کمیکبوکی نامتعارف تاد فیلیپس در یک گاتهام سیتی که شبیه نیویورک دهه ۱۹۷۰ بود، اتفاق میافتاد و با الهام از فیلمهای «راننده تاکسی» و «سلطان کمدی»، داستان کمدین شکستخورده و در نهایت قاتل، آرتور فلک (واکین فینیکس) را روایت میکرد. اما تصویر آن از یک فرد طردشده که خشونت و آرایش دلقک را در آغوش میکشد، همچنین یادآور تیراندازی جمعی آورورا در سال ۲۰۱۲، که در هنگام نمایش فیلم «شوالیه تاریکی برمیخیزد» اتفاق افتاد، بود (در واقع الهامبخش آن رویداد، جوکر نبود، اما به لطف یک اظهار نظر نادرست از سوی پلیس نیویورک در آن زمان، با این شخصیت مرتبط شد.) خوشبختانه، فیلم «جوکر» خطرناک از آب درنیامد. این فیلم به یک موفقیت تبدیل شد، یک آشفتگی عمدی ایدئولوژیک از یک فیلم که چیز زیادی در ذهن نداشت، اما به اندازه کافی از پیچیدگی روانشناختی بهره میبرد تا خود را بهعنوان فیلمی پیچیدهتر از بلاکباسترهای معمولی معرفی کند.
فیلیپس برای دنبالهی آن، «جوکر: جنون مشترک» شاید حتی ایدهی مشخصی در ذهن نداشته باشد اما این فیلم همان قدر که ادامهدهندهی قصهی قسمت اول است، درباره حواشی پیرامون آن فیلم هم هست. قسمت جدید دو سال پس از آنکه آرتور مجری برنامه گفتگوی تلویزیونی، موری (رابرت دنیرو) را در حین پخش زنده به قتل رساند و در پاسخ به آن، شورشهای همدلانهای را برانگیخت، آغاز میشود. در حالی که آرتور تحت تاثیر شدید داروها قرار گرفته و در بخش امنیتی تیمارستان آرکام زندانی شده است، بارها از نظر ذهنی سالم تشخیص داده شده و سرانجام آماده است تا برای کشتن (شش نفر، با احتساب مادرش) محاکمه شود؛ رویدادی که به یک سیرک رسانهای تبدیل میشود و همچنین او را به یک قهرمان مردمی برای قانونشکنان و طردشدگان نیهیلیستی تبدیل میکند که شروع به جمع شدن در بیرون از دادگاه برای تشویق او میکنند. شوخی اصلی «جنون مشترک» این است که آرتور در واقع به نماد «اینسل» تبدیل شده است، چیزی که بسیاری نگران بودند جوکر در فیلم اول به تبدیل شود (اینسل، افرادی هستند که نمیتواند برای خودشان یک شریک زندگی پیدا کنند و از نظر روانی دچار مشکل میشوند)، اما این [اینسل] نقشی است که شخصیت هرگز قصد بازی کردن آن را نداشت و با پیشرفت فیلم، او احساس میکند که کمتر و کمتر مطمئن است که واقعا آن را میخواهد.
شوخی دوم «جنون مشترک» این است که در حالی که یک فیلم موزیکال به حساب میآید، اما تلاش میکند تا لذت نهفته در این قطعهها و رقصها را از بین ببرد. تنها استثناء زمانی رخ میدهد که آرتور در شب فیلمبینی آرکام، فیلم موزیکال «واگن دسته موزیک» (۱۹۵۳) با بازی فرد آستر سید شریس را تماشا میکند. این فیلم در درجه اول برای بیماران امنیتی پایینتر مانند هارلی -لی- کوئین (لیدی گاگا) است که آرتور یک روز در راهرو با او آشنا میشود و در یکی از کلاسهای موسیقی تیمارستان بهتر او را میشناسد. لی یک آتشافروز است که برای به دست آوردن زمان اضافی در پشت سالن تئاتر آتشسوزی ایجاد میکند. در حالی که همه فرار میکنند، او و آرتور در پرتو پروژکتور ایستادهاند و او شروع به خواندن «اگر دوستانم میتوانستند مرا ببینند» میکند، قبل از اینکه دستش را بگیرد و او را بیرون در حیاط برای رقص در باران در میان کامیونهای آتشنشانی و چراغهای برج نگهبانی بکشد. این نقطهی اوج موزیکال قصه است که فیلم دیگر آن را تکرار نمیکند. وقتی شخصیتها در جای دیگری میخوانند، یا روی صحنه، میزبان یک نمایش متنوع خیالی هستند، کمبود انرژی [در سکانسها] احساس میشود.
«جنون مشترک» فیلم آرتور است و آرتور، علیرغم تلاش زیادی که فینیکس برای ارائه شخصیت با جزئیات ظریف ذهنی و جسمی لاغر شده انجام میدهد، چندان جالب نیست. در فیلم، آرتور یک خلاء است که دیگران آنچه را میخواهند ببینند بر روی آن طرح میکنند. طبق گفته مرین استوارت (کاترین کینر)، وکیل اختصاصیاش، او به اختلال شخصیت دوگانه دچار است. او کسی است که طبق گفته هاروی دنت (هری لاوتِی)، دادستان، یک بیماری روانی را جعل میکند. او یک شوخطبع کاریزماتیک است که به دنیا میگوید برو به جهنم. طبق گفته طرفدارانش، از جمله لی، که میگوید وقتی او را دید که موری را به قتل رساند، «برای اولین بار در زندگیام دیگر احساس تنهایی نمیکردم.» به نظر میرسد فیلیپس نیز نمیتواند مشخص کند که آرتور چیست. فیلیپس او را در برخی مواقع عمیقاً بیمار و در برخی دیگر کاملاً آگاه و مسئول اعمال خود قرار میدهد، گاهی مقصر و گاهی قربانی. بیشتر، آرتور منفعل است، حتی زمانی که فکر میکند کنترل را در دست گرفته است؛ یک کیسه بوکس برای جهان و مهمتر از آن، برای کارگردان، که شخصیت را در معرض تحقیرهای زیادی قرار میدهد که در واقع او را از ترحمانگیز بودن باز میدارد و او را به یک شوخی طولانی و ژولیده تبدیل میکند میکند.
منبع: screendaily
source