سالهاست که شایعات گوناگونی پیرامون ساخت یک اقتباس سینمایی جدید از «سالار مگسها»، رمان مشهور ویلیام گلدینگ شنیده میشود. تایکا وایتیتی میخواست این فیلم توسط یک فیلمساز اهل پلینزی ساخته شود. و لوکا گوادانینو -که بازسازی «سوسپیریا» را هم در کارنامه دارد- در یک مقطع برای کارگردانی آن مذاکره کرد. با این حال، تاکنون هیچ پروژهای به شکل رسمی تایید نشده که ناامیدکننده است، زیرا «سالار مگسها» محبوبیت بالایی دارد و حالا بیشتر از هر زمان دیگری به یک فیلم اقتباسی تازه از آن نیاز داریم.
میلیونها مخاطب در سراسر جهان با این رمان آشنا هستند و تمایل دارند تا بازسازی آن را ببینند. بله، ما چند نسخهی سینمایی از آن داریم اما آنها متعلق به عصر دیگری هستند و یک اقتباس سینمایی جدید از «سالار مگسها» میتواند بار دیگر این رمان مهم و جریانساز را در کانون توجه قرار دهد.
۱- این کتاب یک اقتباس مدرن میطلبد
بهترین اقتباس «سالار مگسها»، نسخهی سال ۱۹۶۳ است که فیلمبرداری آن به صورت سیاه و سفید انجام شد. در حالی که رنگبندی سیاه و سفید هنوز هم رایج است و امروزه استفاده میشود و میتواند سبک و لحن یک فیلم را تقویت کند، بسیاری از مخاطبان مدرن علاقهای به آن ندارند. این داستان همهی عناصر لازم برای برقراری ارتباط با مخاطب مدرن را دارد و با یک سبک بصری بهروز -و رنگی- میتواند به اثر به مراتب موفقتری تبدیل شود. برخی از اقتباسهای قدیمی آثار ویلیام گلدینگ سطحی و درجهدو به نظر میرسند، اغلب به دلیل استانداردهای فیلمسازی در آن زمان و ضرورت استفاده از بازیگران کودک در نقشها. در این روزها اما، فیلمسازان میتوانند از بازیگران کودک بازی بهتر و کنترلشدهتری بگیرند.
۲- بازی گرفتن از کودکان در گذشته آسان نبود
تقریبا همهی نسخههای سینمایی پیشین «سالار مگسها» با بازیگری ضعیف کودکان دستوپنجه نرم میکنند. بعضی لحظات آنقدر بد است که احساس میکنید پسران منتظرند تا از پشت صحنه به آنها بگویند که حالا وقتش است دیالوگهایتان را ادا کنید. یک بازسازی مدرن از «سالار مگسها» قطعا چنین مشکلاتی نخواهد داشت و بازیگران کودک آن شما را مبهوت خواهند کرد. با محبوبیت سریالهایی مانند «چیزهای عجیب» -که نشان میدهند بازیگران کودک میتوانند به تنهایی یک اثر سینمایی یا تلویزیونی را پیش ببرند- اقتباس جدید «سالار مگسها» هم با کمک چند بازیگر مستعد، میتواند یک تجربهی سینمایی جذاب و تاثیرگذار برای مخاطبان باشد.
۳- درونمایهی رمان «سالار مگسها» حالا بیشتر از هر زمان دیگری اهمیت دارد
مضامین «سالار مگسها» با گذشت بیش از هفت دهه، هنوز هم برای مخاطب مدرن قابل درک است. در جامعه امروزی هم چالشهای ساخت تمدن و فرهنگ، و اینکه انسانها به چه نوع حاکمیتی نیاز دارند قابل لمس است، جرم و جنایت کم نشده و شکافهای سیاسی هر روز خودشان را نشان میدهند؛ بنابراین بدیهی است که بشریت احساس کند با نقطهی فروپاشی فاصلهی زیادی ندارد و بدبین باشد که اوضاع روز به روز بدتر خواهد شد. ماهیت واقعی بشر دائما در صدر بحثهای امروز است. هر روز با ویدیوها و تصاویری روبهرو میشویم که زوایای تاریک انسان را به نمایش میگذارند. اقتباس سینمایی جدید «سالار مگسها» میتواند یک نقد اجتماعی باشد، اینکه ببینیم در این چه دهه، چه تغییراتی در جامعه رخ داده است، آیا پیشرفت کردهایم؟ آیا اصلا انسانهای بهتری شدهایم؟
۴- ما به اقتباسی نیازی داریم که در حدواندازهی کتاب ظاهر شود
با اینکه نسخهی ۱۹۶۳ از فیلمهای خوشساخت کلاسیک دههی شصت میلادی در نظر گرفته میشود اما به عنوان یک اقتباس وفادارانه، اثر چندان قابل دفاعی نیست. پایانبندی فیلم بسیار عجولانه است و احساسات مخاطبان را هم برنمیانگیزد. بله، حتی سریالهایی با ایدههای مشابه، مانند «لاست» هم اغلب پایانهای بدی دارند. اما این رمان آنقدر داستان جذابی دارد که حتی یک پایانبندی متوسط هم برای آن، سطحپایین و ناامیدکننده به نظر میرسد. نسخهی ۱۹۶۳ با همین ضعفها، از سوی «هیئت ملی بازبینی» به عنوان یکی از بهترین فیلمهای سال انتخاب شد و در جشنواره فیلم کن همان سال، در بخش اصلی برای کسب نخل طلا رقابت کرد.
یکی از دشواریهای اقتباس کردن کتابها این است که آنها با استعارهها بسیار بهتر از فیلمها برخورد میکنند. فیلمها باید به معنای واقعی کلمه رویدادهایی را که روی پرده اتفاق میافتد نشان دهند، بنابراین اغلب نمیتوان از درونمایههای اثر برداشتهای مختلفی داشت. (فیلمسازان معدودی هم توانایی ساخت اثری را دارند که بتوان از آن برداشتهای گوناگونی داشت.) در همین راستا، یک اقتباس خوب باید راهی پیدا کند تا برخی از استعارهها را تحتاللفظی و واضح به نمایش نگذارد و پیامهای رمان را مستقیما عرضه نکند، کاری که بیگمان آسان نیست. برای مثال، به جای نمایش صریح خشونت، باید این لحظات به شکلی ارائه شوند که مخاطب درک کند خشونت نماد چه چیزی است.
۵- بهترین نسخهی در دسترس، سیاه و سفید است
همانطور که بالاتر هم اشاره کردیم، اولین اقتباس «سالار مگسها» در سال ۱۹۶۳ ساخته شد. دومی، یک فیلم فیلیپینی مهجور است که سال ۱۹۷۵ به نمایش درآمد و کیفیت چندان بالایی ندارد. و سومین اقتباس هم به کارگردانی هری هوک، در سال ۱۹۹۰ روی پرده رفت؛ این فیلم مسیر خودش را میرود و از رمان اصل فاصله میگیرد، به همین دلیل با نقدهای منفی متعددی روبهرو شد و در گیشه هم شکست خورد. «سالار مگسها» هری کوک زیر سایهی نسخهی ۱۹۶۳ قرار گرفت و در مقایسه با آن حرفی برای گفتن نداشت، بازیگران کودک حتی از آن اثر کلاسیک هم عملکرد ضعیفتری داشتند و فیلم به کلی فاقد تنش و تعلیق است. این فیلمی نبود که مخاطبان میخواستند و آن را نادیده گرفتند.
از آنجایی که مفهوم داستان در ذهن مخاطبِ آشنا با کتاب، بسیار تاریک و بدبینانه است، نسخهای که منبع اصلی را جدی نمیگیرد، آنها را ناراحت میکند. نسخه ۱۹۶۳ در مقابل این فیلم، شاید یک شاهکار باشد اما این روزها کمتر کسی به آن توجه میکند؛ اگر رنگی بود، احتمالا بیشتر مورد توجه واقع میشد. البته با توجه به وضعیت فعلی هالیوود، در اینکه نسخهی جدید وفادارانه خواهد بود، تردیدهای زیادی وجود دارد.
در واقع آخرین باری که آنها تلاش کردند تا یک اقتباس سینمایی جدید از «سالار مگسها» بسازند، به سال ۲۰۱۷ برمیگردد، جایی که برادران وارنر قصد داشت نسخهی دخترانهی آن را بسازد! به عبارت دیگر، شخصیتهای پسر قصه با دختران جایگزین شوند. این تغییرات در چشمانداز کنونی آمریکا قابل درک است اما از رمان اصلی فاصله میگیرد و احتمالا طرفداران کتاب از آن دوری خواهند کرد. خوشبختانه وارنر این پروژه را کنار گذاشت اما ایدهاش الهامبخش «دنیای زنان» (Ladyworld) شد، فیلمی که تنها در چند فستیوال به نمایش در آمد و بازخوردهای منفی دریافت کرد.
آیا در نهایت یک فیلم قابل قبول از «سالار مگسها» ساخته میشود؟ در حال حاضر مشخص نیست، اما بهترین نسخهی در دسترس، همچنان همان نسخهی سیاه و سفید ساختهی پیتر بروک است که ضعفهای خودش را دارد اما توصیه میکنیم فرصت تماشای آن را از دست ندهید.
منبع: movieweb
source